6 April 2006

سنگواره گی یک اعلامیه

-جواد اسدیان -
بعضی از امضا کنندگان این اعلامیه، در کسوت "تبعیدی" و نویسنده و
خیرنگار، در حمایت از آخوند، ابایی از همکاری با پلیس نداشته¬ و بعضی دیگر نیز، در
لباس نویسنده تا توانسته¬، به نام هنر از نمایشگاه "خشتک خمینی" در برلین، دفاع
.کرده است

این مخالفان "جمهوری" اسلامی که گوی سبقت را حتا از آخوندهای به
حاشیه رانده ربوده¬اند و در دفاع خود از حکومت اسلامی، آنان را به تندروی متهم
می¬کنند، در حقیقت آتش¬بیاران معرکهء سنگسار و سانسور و دست و پا بریدن¬های اسلامی
هستند و با سوء استفاده از سکولاریسم و تبعید و موقعیت اجتماعی خود، به تداوم حکومت
اسلامی یاری می¬رسانند.

اگر این تبعیدیان مسلمان صفت، صداقت داشتند و کمی به
میهن¬مان که به اشغال آخوند درآمده است، می¬اندیشیدند، در راه جلوگیری از جنگی که
حکومت اسلامی دارد به ایران تحمیل می¬کند، تمام توان و امکان¬های خود را در راه
مبارزه با حکومتی صرف می¬کردند که ایران و ایرانی را به مرز نابودی و نیستی نزدیک
کرده است.


06.04.2006

هیاهوگری جمهوری اسلامی در پیوند با حق ایران برای غنی سازی اورانیوم، در واقع پوششی ست برای هجده سال فریب جهان و دروغ به آژانس بین¬المللی انرژی هسته¬ای. پنهان کاری حکومت اسلامی برای تحقق برنامه¬های هسته¬ای خود، زیرپاگذاشتن پیمان¬های حقوقی آژانس است و در نتیجه، از سردمداران ایران هرگونه حقی را برای غنی¬سازی اورانیوم، بدون اعتماد سازی در سطح جهان، سلب می¬کند.

حواریون "سکولار" حکومت آخوندی که تا پیش از انتصاب احمدی نژاد، آشکارا از حکومت فاشیستی- اسلامی پشتیبانی می¬کردند و به بهانهء یاری به بخش "اصلاح¬طلب" حکومت، جنایت¬های این رژیم را در پوشش "گفتگوی تمدن¬ها" از چشم جهانیان پنهان می¬داشتند، امروز با توسل به کلیشه¬های کهنهء مائوئیستی و با تأکید بر دروغ¬های دائمی آخوندهای حاکم، به تطهیر "جمهوری اسلامی" پرداخته و در اطلاعیه¬ای در کنار تقبیح دریافت یاری از آمریکا، القاء می¬کنند که بربرهای مسلمان حاکم بر ایران، دشمن اصلی مردم ایران نیستند، بلکه این کشورهای خارجی و از جمله آمریکاست که با مردم ایران سر ستیز دارند.

روشن است که اینان هیچ صداقتی در گفته¬های خود ندارند، چرا که آدرس را آگاهانه عوضی می¬دهند. اگر اعلامیه، واقعاً خواهان محکوم کردن کسانی ست که از آمریکا و دیگر کشورها، کمک¬های مالی می¬گیرند، کافی ست نگاهی به رادیوهای فارسی زبان بکنند که با دفاع از "جمهوری" ننگین اسلامی، حقوق بگیران دولت امریکا و دیگر کشورهای اروپایی هستند.

بعضی از امضا کنندگان این اعلامیه، در کسوت "تبعیدی" و نویسنده و خیرنگار، در حمایت از آخوند، ابایی از همکاری با پلیس نداشته¬ و بعضی دیگر نیز، در لباس نویسنده تا توانسته¬، به نام هنر از نمایشگاه "خشتک خمینی" در برلین، دفاع کرده ¬است.

واقعیت این است که حکومت¬های ناباب، همیشه "اپوزیسیونی" ناباب برای خود می¬سازند. این اپوزیسیون ناباب که پیشتر در شکل و شمایل سازمان¬های اکثریتِ توده به زد و بند با رژیم مشغول بوده، این بار شرمگینی دفاع از آخوند را، سوگمندانه باز هم با استفادده و سوء استفاده از چهره¬¬های فرهنگی و سیاسی خوشنام، در پوشش مبارزه با آمریکا پنهان کرده است.

اگر روشنفکران اروپایی به بروز جنگ اعتراضی دارند، بیشتر در اندیشهء منافع ملی خود هستند که در وجوه کلی خود، اینک در تقابل با منافع آمریکا قرار گرفته است. دولت¬های اروپایی در تلاش هستند که این تقابل¬ منافع، هر چه بیشتر و هر چه زودتر برطرف شوند.

اما اپوزیسیون ناباب "جمهوری اسلامی" در چاچوب سیاست¬های اسلامی آخوندهاست که نمایش ضد آمریکایی می¬هد. چپِ کلیشه¬ای ما، _ و نه چپی که با آرمان سوسیالیسم و با تکیه بر تاریخ و داده¬های جامعهء ایران، سنگینی بار مبارزه را بر دوش می¬کشد _ با ملا جماعت، در مواردی بسیار اشتراک نظر و عمل دارد:

1 - چپِ نفی گرا، بی آنکه در معنای سیاسی این واژه، نیهیلیست باشد، مانند آخوند مالک تمام حقیقت است و اشتباه ناپذیر و از همین رو تمام جهان بیرون از باورهای خود را نفی می¬کند. شگفتا که دوستان این چپ، دوستان دیرین آخوندها از کار درمی¬آیند و دشمنان آنان نیز، دشمنانی یکسان هستند؛ برای نمونه در ذهن خود مرور کنید که چگونه این چپ به ظاهر آتئیست، همگام و همراه با آخوندِ حقیقتاً مسلمان، مصالح کشور و منافع مردم ایران را قربانی مشتی تروریست عرب کرده¬ و برای نابودی اسرائیل رگ¬های گردن به حجت قوی کرده¬اند.

2 - چپ استالین زدهء ما، درست مانند آخوند، تمام پیشینه و تاریخ ایران را نفی و لعن کرده و انکار می¬کند و با نفی گذشتهء خود، آینده¬اش را نیز به ناچار تیره و تار کرده، به بیراهه خواهد رفت. بیهوده نیست که بسیاری از روشنفکران و اندیشمندان که به سوسیالیسم و عدالت اجتماعی باور دارند، وطن سیاسی خود را نه در میان احزاب و سازمان¬های چپ، که در میان نیروهای راست که به تاریخ ایران عشق می¬ورزند، جستجو کرده¬اند.

این مخالفان "جمهوری" اسلامی که گوی سبقت را حتا از آخوندهای به حاشیه رانده ربوده¬اند و در دفاع خود از حکومت اسلامی، آنان را به تندروی متهم می¬کنند، در حقیقت آتش¬بیاران معرکهء سنگسار و سانسور و دست و پا بریدن¬های اسلامی هستند و با سوء استفاده از سکولاریسم و تبعید و موقعیت اجتماعی خود، به تداوم حکومت اسلامی یاری می¬رسانند.

تمام آنانی که جنایت¬های بی¬سابقهء حکومت آخوندی را نمی¬خواهند ببینند و در برابر این رژیم پیشاتاریخی سکوت پیشه کرده¬اند و دمی از مانع تراشی در راه مبارزه با ستم و سلطهء اسلام فرو نمی¬گذارند، از خویش بیگانگانی هستند که به گفتهء فرزانهء توس؛ "هشیوار وی را دیوانه ¬خواند."

در افشای اینان دمی هم نباید کوتاهی کرد.

اگر این تبعیدیان مسلمان صفت، صداقت داشتند و کمی به میهن¬مان که به اشغال آخوند درآمده است، می¬اندیشیدند، در راه جلوگیری از جنگی که حکومت اسلامی دارد به ایران تحمیل می¬کند، تمام توان و امکان¬های خود را در راه مبارزه با حکومتی صرف می¬کردند که ایران و ایرانی را به مرز نابودی و نیستی نزدیک کرده است. هر تلاش و هر کمکی، که استقلال نیروهای مبارز را تهدید نکند، اگر در خدمت براندازی حکومت طالبانی باشد، تنها و تنها در خور تقدیر است.

همگان بر این راز آشکارا اشراف دارند که نتیجهء سیاست¬های حکومت اسلامی، جز جنگ نیست. اما این جنگ در هر حال جنگ ارتجاع است و مردم در این بازی، قربانیانی هستند که آرزوی نابودی "جمهوری" اسلامی را دارند.

تردیدی نباید داشت که همهء آنانی که لولوی آمریکا را علم کرده¬اند و با تردستی بر آنند که ماهیت جنگ طلب و ستیزه¬خویی "جمهوری" اسلامی را در آستینِ جهالت پنهان دارند، آگاهانه و ناآگاهانه از وقیحانه¬ترین و نیرنگ¬بازترین و جنایتکارترین رژیم جهان معاصر دفاع می¬کنند و در این کار، با پاشیدن گرد و غبار بر چشمانِ حقیقت، تنها و تنها به دنبال سود شخصی خود هستند که دیر یا زود، با نابودی حکومت اسلامی، چنین سودی، حاصلی جز زیان به بار نخواهد آورد. نابودی حکومت ناباب اسلامی، به ناگزیر همزمان است با نابودی این "اپوزیسیون" ناباب.

به امید آن روز