4 April 2006

استشهادات دو برادر حزب اللهی بی عمامه "مهاجر"

دارالترجمه زبان "رسانه ای" یاجوج و ماجوج و ... چه و چه و چه تمرین شماره 239
بیانیه مصوٌر وردست شماره یک شیخ خندان/ تمرین شماره 238
برندگان جوایز و چه وچه و چه......... ا...



سوی دیگر ماجرا

=نیک آهنگ کوثر =

در جمهوری اسلامی بسیاری از آقایان در یافته‌اند که سو استفاده از نام دین برای‌شان دردسر درست نمی‌کند. بدون اطلاع همسر، زنی دیگر اختیار می‌کنند...فیلم شوکران را که یادتان هست. یک واقعیت بود. تا جایی که دین به نفع‌شان حکم داده چاکر آنند و در مقابل بقیه‌اش سکوت می‌کنند. وقتی ماجراهای ازدواج‌های چند گانه کسی لو می‌رود، فقط صدای سکوت را می‌شنوید...اگر بد است، چرا در خفا، و اگر خوب است، چرا از نقل محافل شدن می‌هراسند؟ وای به وقتی که طرف از زن پنهانی خود هم صاحب فرزند شده باشد... بسیاری از همین حضرات در سال‌هایی که به خاطر داشتن اندکی تریاک، معتادی را اعدام می‌کردند، در باغ خود آزادانه و همراه با هم قطاران صفا می‌کردند....کسانی که خود موقعیت قضایی هم داشتند...

وقتی سکوت می‌کنی، متهمت می‌کنند به همکاری، و وقتی بر پایه تحقیق و علائم مشخص، طرف را عیان می کنی، متهمی به هزار و یک چیز دیگر. آیا اگر کسی با شجاعت بیاید و تکذیب کند، و پای تکذیب خودش هم بایستد و از پی‌گیری نهراسد، اتفاقی می افتد؟ نه! تازه اعتبار از دست رفته هم کسب خواهد شد! و این اعتبار به راحتی خدشه بردار هم نیست!

آیا این افراد اعتبار حرکت‌های مردم‌سالارانه ما خواهند بود؟ آیا می خواهیم پشت سر کسانی که به خودشان هم ایمان ندارند، نماز بخوانیم و به ایشان قسم بخوریم؟ ایا همین افراد موقعیت دیگر صالحان را خراب نکرده‌اند و باعث شکست فرایند دموکراسی در ایران نشده‌اند؟ مگر شکست اصلاحات فقط به خاطر رای آوردن جناح مقابل بود؟ وقتی اعتماد مردم از دست رفت، آدم‌های درست و حسابی هم بی مخاطب ماندند.

شاید حرف من اندکی با عمل‌گرایان متفاوت باشد، ولی اصل ماجرا این است: در انتخاب الگو اگر دقت نکنیم، فاضلاب‌شان خانه‌های ما را غرق خواهد کرد. کسانی که جز خیانت نیاموخته‌اند می‌توانند رسم مردمی بودن را تبلیغ کنند؟

شاید مشکل از آنست که کسی که به دنیا فقط برای سود خالص نگاه می کند، ضرر بقیه اهمیت چندانی برایش ندارد...

نکته: دوستی گفته بود که تو هر وقت خودت بخواهی به اشتباهاتت اعتراف می‌کنی و ...نقدش قابل قبول است. فقط فرقش این است که خیلی از خاطره نویسان بعد از شصت-هفتاد سالگی به این فکر می‌افتند، من در ۳۶ سالگی. احتمالا فرقی میان این دو برای عاقلان وجود دارد.


http://nikahang.blogspot.com/2006/04/blog-post_114411509994799744.html
وبلاگ یادداشتهای یک تبعیدی عصبانی