30 December 2007

پویان انصاری: استکهلم، کنسرت گوگوش- ورودی100 دلار- تماشگر4000 نفر... تظاهرات برای نجات جان جوانان - مجانی- شرکت کننده 200 نفر


استکهلم، کنسرت گوگوش- ورودی100 دلار- تماشگر4000 نفر!
تظاهرات برای نجات جان جوانان - مجانی- شرکت کننده 200 نفر!

اگر سایت های اینترنتی حاضر میشدند فقط کلمات فوق را نشر دهند، شاید دیگر احتیاجی به تفسیر و تعبیر نبود، چرا که خود این کلمات بیانگر خیلی از واقعیت هاست. بخصوص برای نیروهای مترقی و سازمانها و احزاب سیاسی در شکلهای گوناگونش.

ولی خوب، مجبورم چند خطی به آن اضافه کنم
که بصورت مقاله ای شود و حداقل برای خودم هم بد نیست واقعیت ها تکرار گردد



پویان انصاری



بعد از نزدیک به سه دهه ما شاهد تظاهرات دامنه داری از سوی برخی از دانشجویان در ایران هستیم، تظاهرات فقط به روز 16 آذر ختم نشد، دانشجویان چند روز قبل از آن دست به حرکات اعتراضی علیه رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی زدند و در این راه بسیاری از فعالین دانشجویی در طیف های گوناگون سیاسی مورد هجوم چماقداران رژیم قرار گرفتند و تعدادی دستگیر و روانه سیاهچالهای رژیم شدند.

دستگیری ها و ضرب و شتم دانشجویان دختر و پسر، در ابعاد وسیعی از طرف نیروهای سیاسی و احزاب و شخصیت های گوناگون محکوم شد، و هرکس و هر سازمان و یا حزب سیاسی بر حسب نظرات و عقاید خود صدای دانشجویان معترض را به گوش جهانیان رساندند! و هنوز شاهد این هستیم که این موضوع، تقریبأ خبر اول همه سایتها و وبلاگهاست.

در این مدت شاهد بودیم که چطور مادران سرگردان، بدنبال فرزندان اسیرشان این در و آن در میزدند، شاهد بودیم که مادران و پدران دانشجویان زندانی با صدایی اندوهگین برای آزادی آنها کمک میخواستند، برای کسانی که در دستشان پلاکاتی بود که روی آن نوشته بود:

"مگر ما چی میخواهیم به جز آزادی" ولی افسوس و صد افسوس که گویا آنها که مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و دستگیر شدند فرزندان مردم نبودند و بخاطر مردم برای آزادی مبارزه نمی کردند و گرنه چطور میشود قبول کرد که در مقابل تعدادی جوان اسیر در دست جنایتکاران، فقط 30 نفر آنهم مادران و پدران آنها جلوی در مجلس ایران بروند و از نمایندگان مجلس علت دستگیری فرزندانشان را جویا شوند! و باز میبینیم که در شب یلدا همین تعداد، در بساط شب یلدا را با خیال اینکه در کنار فرزندانشان هستند در کنار زندان پهن کردند، راستی مردم ما کجایند!؟ بعد از 29 سال فلاکت، دربدری، فقر، بیکاری اعتیاد، فحشا ........... باید اینطور جوابگوی فرزندان میهن شان باشند که هدفشان آزادی همه مردم ایران است!؟ راستی از خود سئوال کرده اید، چرا نباید صدها هزار نفر با گُل و شمع (نه با اسلحه) بدون کمترین شعاری به پشتیبانی از این دانشجویان جلوی زندان و یا مجلس جمع میشدند، نمیدانم، شاید به خاطر اینکه دانشجویان زندانی فرزندان و یا خواهران و برادرانشان نبودند!؟ واقعأ شما فریاد آنها را نشنیدید!؟ آیا این فرصتی نبود که شما با اجتماع میلیونی خود قدرت خود را به رژیم نشان دهید؟ شاید هم میدانید که رژیم مسالمت آمیزترین اجتماعات را نمیتواند تحمل کند؟ شاید هم .......

در خارج هم شاهد بودیم که تقریبأ همه سازمانها و احزاب سیاسی از چپ و راست برای همدردی با دانشجویان دربند، در بلند گوهای خود فریاد بر آوردند و در گوشه و کنار این جهان نابرابر، تظاهرات گذاشتند از جمله در شهر استکهلم .

روز جمعه 28 دسامبر شاهد تظاهراتی بودیم که توسط تعدادی از سازمانهای کمونیستی و انجمن های دموکراتیک و زنان ترتیب داده شد، تعداد شرکت کنندگان به 200 نفرمیرسید(البته تظاهرات استکهلم از نظر کمیت نسبت به سایر کشورهای دیگر مقام اول را داشت!) میتوان گفت بیش از 95 درصد آنها همان چهره های قدیمی بودند. ( من در این نوشته قصد شکافتن این مسئله را ندارم فقط واقعیت را مینویسم چرا که همانطور که اول نوشته خود گفتم تیتر مقاله خود نمایانگر همه چیز است و لازم به توضیح نیست)

و اما روز پنجشنبه 27 دسامبر خانم گوگوش مهمان شهر استکهلم بودند البته ایشان نه تنها مورد ضرب و شتم رژیم جنایتکار قرار نگرفته بودند و زندانی هم نشده بودند بلکه اگر ایرانیان گرامی کمی به عقب بر گردند میبینند که ایشان سالها پیش از طرف حکومت "خاتمی مهربان و خندان!" در اولین سالگرد قتل عام دانشجویان در 18 تیر به همراه همسرشان مسعود کمیایی ( یار سعید امامی مُبتکر قتل های زنجیره ایی). به خارج آمدند تا پس از ابلاغ دوستی رژیم به هموطنان گرامی به وطن شان ایران برگردند. همان موقع هم همین مردم، گریان و سینه زنان، برای تجدید خاطره، سالن های کنسرت را پُر کردند. نه ایشان به ایران برگشتند و نه مردم دست از سالن های کنسرت کشیدند. ولی بیش از 4000 نفر از مردم همیشه در صحنه پیست ها، با خرید بلیط 100 دلاری به استقبال ایشان رفتند و بار دیگر با وی تجدید عهد کردند.

دوستی میگفت این 4000 نفر تقصیری ندارند، چرا که در کُنسرت گوگوش آنقدر بالا و پائین پریدند و خسته شدند، از اینرو نتوانستند به تظاهرات فردای روز کُنسرت یعنی جمعه 28 دسامبر بروند و عذرشان بسیار موجه است!

در هرحال 29 سال از حکومت سنگسار، اعدام و شکنجه در ایران میگذرد و 29 سال از مبارزات و فعالیتهای نیروهای سیاسی، احزاب کمونیستی و سازمان های انقلابی و غیر انقلابی میگذرد فقط خواهش من این است:

شما را به هرکه دوست دارید سایت های اینترنتی را با
"تظاهرات با موفقیت فراوان و مُشت محکم به دهان امپریالیسم و رژیم جمهوری اسلامی بر گزار شد"
پُر نکنید

کُنسرت گوگوش در استکهلم با پرداخت 100 دلار 4000 نفر
و تظاهرات مجانی در استکهلم 200 نفر.
علت را خود جویا شوید

30 دسامبر – استکهلم

28 December 2007

!"ناهید رکسان ترور "بی‌نظیر


!" ترور "بی‌نظیر

ناهید رکسان


Bhutto



آنچه امروز در پاکستان می‌گذرد، همان سناریوئی است که سازمان سیا در رویاهای‌اش برای کشورمان در نظر گرفته: ایجاد آشوب، جهت سازمان دادن به یک براندازی. حاکمیت آمریکا، به صورتی علنی، و بیشرمانه از براندازی حکومت اسلامی سخن می‌گوید. همان حکومتی که 28 سال پیش با توطئه سازمان سیا بر ما تحمیل شد، و اکنون که فرسوده شده، و دیگر به کار استعمار نمی‌آید، قصد براندازی‌اش را کرده! پس می‌باید مراقب شیادانی باشیم که مانند محمد خاتمی، سیرک سیار به راه انداخته و از «تغییر قانون اساسی» و استقرار «دموکراسی» سخن به میان می‌آورند. ما تأکید می‌کنیم که خواهان رفراندوم برای تغییر قانون اساسی هستیم، ولی در هیچ تظاهراتی شرکت نخواهیم کرد. ما خواهان آنیم که متن پیشنهادی قانون اساسی کشور ایران، در سطح کشور، و بر خطوط اینترنت در اختیار همة ایرانیان قرار گیرد، تا همه بتوانند نظرات خود را در بارة آن آزادانه بیان کرده، اصول آنرا به بحث بگذارند. ولی ما فریب آشوب طلبان حرفه‌ای ساواک را، به ویژه در دانشگاه‌ها نخواهیم خورد، و در هر حال در انتخابات مضحک این حکومت اسلامی نیز به هیچ عنوان شرکت نمی‌کنیم.

27 December 2007

جمشيد پيمان: این چاوشی ، ولی سرخوش تر از همیشه



این چاوشی ، ولی سرخوش تر از همیشه ...


جمشيد پيمان


ای همره همیشگی، ای یار، ای رفیق
بهتر بخوانمت، بهتر بنامت؛ ای آذرخش !
ای ره گشوده در خلودِ خموشانه‌های شب
ای تیغ ِآب خورده ز سرچشمه های نور
با من بگو چرا سخنت،
خالیست از شمیم ِ سحر ، از شکوهِ صبح؟
یعنی تو شرمساری از آن ره سپردنت؟
یعنی که ارمغان تو تلخست و شور کام؟

شیب و فراز پر تپش ِ سالهای سخت
راهی به روی روشنی ِ صبح ناگشود؟
دستی که می‌فشرد دست تو را از صمیم جان
آنی که پا به پای تو می‌رفت بی امان
آن دل که می تپید با دلِ شوریده‌ات مدام
آیا صدا نکرد ترا در میان راه ؟
یعنی تو را نگفت؛
تیغ ِسخن منه میانه پیکار درنیام ؟

ای همره همیشگی، ای یار ، ای رفیق
بر بامهای شهر ،
همواره دست و دیده و دلهای عاشقان
در انتظار آتش ِ سوزنده جان تست
در سینه‌های این همه آتش به دشتِ شهر
در جست جوی دستِ تو،
دل ، شعله می‌کشد.
این پیر ِجاودانه جوان، از سر امید
هـمـراه آرزوی کهن گام می‌زند
این یار پیر ِهمره و همپـویه را که تو
در قاب چشم خود
همچون کلام یأس ِ فروخفته در دلت
نومید و خسته به تصویر می‌کشی
بر رانِ توسن ِ عزمش فشرده پای
تا مهر ِ صبح را
بیرون کشاند از دلِ این شام ِ قیر فام.

ای رهنورد مانده و نومید و بی قرار
این کاروان ِربع و دمن دیده را ببین !
این کاروان ِ سفر کرده درغروب
این کاروان ِرفته در دل شب های بی‌شمار،
با توشه امید ِ من و آرزوی تو
طی کرده راه و گذشته ست از ظلام.

ای آذرخش !
بر بامهای صبح
دیدی تو دستِ مردم ِ بی مرگِ شهر را؟
در شعله‌های دشت
دیدی تو خواهش ِ دلهای پر زجوش؟
آن‌جاست مقصدِ دیرین ِ کاروان
هر چند من وَ تو ، اما نه ما،
از پا فتاده و زخمی و نا امید،
در انتظار ِخیزش آن دست و آتشیم،
این چاوشی ولی به شوق ِرسیدن به شعله‌ها
از گردنِ سمندِ بی آرام ِ عزم ِخویش
سر‌خوشتر از همیشه ، رها می‌کند لگام

23 December 2007

بيژن صف سری: روزگار یلدایی ما

ما از شب قويتريم
بذر آفتاب در مشت ماست
و يلدايی چنين
زيباترين شب زمانه ماست



روزگار یلدایی ما


بيژن صف سری



شب يلدا ، شب قصه گويی است ، حديث ميلاد عشق است که می گويند : ماه ، دلداده مهر است و اين هر دو سر بر کار خود دارند که زمان کار ماه، شب است و مهر روزها بر می آيد. ماه بر آن است که سحرگاه، راه بر مهر ببندد و با او در آميزد، اما هميشه در خواب می ماند و روز فرا می رسد که ماه را در آن راهی نيست. سرانجام ماه تدبيری می انديشد و ستاره ای را اجير می کند، ستاره ای که اگر به آسمان نگاه کنی هميشه کنار ماه نشسته است و عاقبت نيمه شبی ستاره، ماه را بيدار می کند و خبر نزديک شدن خورشيد را به او می دهد. ماه به استقبال مهر می رود و راز دل می گويد و دلبری می کند و مهر را از رفتن باز می دارد. در چنين زمانی است که خورشيد و ماه کار خود را فراموش می کنند و عاشقی پيشه می کنند و مهر دير بر می آيد و اين شب، "يلدا" نام می گيرد. از آن زمان هر سال مهر و ماه تنها يک شب به ديدار يکديگر می رسند و هر سال را فقط يک شب بلند و سياه وطولانی است که همانا شب يلداست.

آنچه گفته آمد حديث دل انگيز يلدا بود اما روزگار يلدايی ما ، حديث ديگری دارد ،
قصه که تموم ميشه
وقت بيدار شدنه
آخر خوش باوری
اول شکستنه

حديث روزگار يلدايی ما ديگر با شب چره های که در آن با قصه پدر بزرگ و آجيل مشگل گشا و هندوانه سرخ و آتشين به صبح می رسيد ،پايان نمی گيرد ، جديث من و ما که به بلندای سياهی شب طولانی زمستان است و در حسرت صبح صادق چشم به افقی نا معلوم داريم ، ديگر نه با فال حافظ و نه با استخاره ، اميد در دل پاره پاره ما راه نمی يابد که خون می چکد از دل همچون سينه سرخ انارما .

حاليا در اين روزگار يلدايی ما ، تنها دو رکعت گريستن به حال خود ، و سجده بر خاطره ها بر ما واجب است که بر تفسير جدايی ها رسيده ايم و ديگر هيچ رد پايی از احساس بر تن جاده عشق باقی نمانده است ، اين شنيده ای که می گويند هر که از وادی عشق گذر کرد، از سنگ ناله شنيد و از ستاره ، هق هق گريه ؟
اما با اين همه ، ما که در آرزوی يلدای رهايی به درازای همه تاريخ خود به انتظار نشسته ايم و همواره با اهريمن شب طولانی با چنگ و نی و می و قلم و قدم در ستيزيم تا مرگ شب را به نظاره ی رها شدن نور، سحر کنيم. خوب ميدانيم که پايان شبه سيه سپيد است.

ما از شب قويتريم
بذر آفتاب در مشت ماست
و يلدايی چنين
زيباترين شب زمانه ماست.


21 December 2007

جمشید پیمان : با تو می رسد از ره ، انقلاب آزادی


با تو می رسد از ره ،

انقلاب آزادی


جمشید پیمان


پـیـر شـد آرزوهــامـان ، در شـبـاب آزادی

غـیـر خون نمی خوانم ، زین کـتاب آزادی

کوه ودشت وجنگل را،سالیان سفر کردم

گـم شـدم چنین حیـران ،در سـراب آزادی

تیرو مهر و دی طی شد،در میانه ی آتش

شـد نـصـیـب ما حـرمان ، با کـبـاب آزادی

روزو شب به ما می داد،پیردیر اگرهشدار

در تـب زمـان مـی دیـد ، اضـطـراب آزادی

بـهـمـنت بـهـاران شد ، قدر آن ندانـستـی

شحـنـه بـاغـبـان کردی ، بـا نـقـاب آزادی

از ریای این شـیـخان، شد حـرام اگر بـاده

عـاشـقان همه مستـنـد، از شـراب آزادی

گرچه شیخ دل چرکین،زدبه قلبمان خنجر

خـون مـا ولـی افــزود ، بـر شتـاب آزادی

اینک ای رفیق ره،دست خودبه دستم ده

جنـبـشـی که بـاز آریـم ،رفــتـه آب آزادی

تا شما شرف داران، ریشه در زمین دارید

می شـود دوبـاره آبـادان ، فاریـاب آزادی

ای خجسته هم سنگر،ای تو همره ورهبر

بـا تـو مـی رســد از ره ، انـقــلا ب آزادی

20 December 2007

عباس اميرانتظام: دفاع از حقيقت رمز پايداري

اگر حاكمان ايران از حداقل دلسوزي و اعتقاد به منافع ملي برخوردار بودند و دغدغه تأمين امنيت،
رفاه، آزادي و سربلندي براي ملت ايران را مي‌داشتند. با استفاده از درآمد سرشار نفت، شرايط بين المللي مساعد، نيروي كار بالنده و پر توان به راحتي مي‌توانستند در اين 28 سال ايران را به قدرت اول اقتصادي منطقه تبديل كنند و لكه ننگ صدور زنان ايران براي خود فروشي در كشورهاي كوچك و تازه به دوران رسيده خليج فارس را از دامن شرف ايراني بزدايند









دفاع از حقيقت
رمز پايداري


عباس اميرانتظام
http://www.jminews.com/news/fa/?mi=18&ni=4306
خبرکزاری جبهه ملی ایران



بيست و هشت سال گذشت. راستي 28 سال يعني يك عمر. در تقويم زنداني هر لحظه به طول يك عمر است. اين روزگار بسيار طولاني زندان، براي من سفري است به عمق و گستره‌ي مفاهيمي كه در شرايط عادي به ارزش واقعي آن ها به درستي پي نمي بريم مفاهيمي چون حقيقت، عدالت، شرافت، آزادي و ايستادگي، در روزمرگي زندگي به درستي درك نمي شوند، آنگاه كه انسان در شرايط سخت انتخاب قرار مي گيرد عظمت و اعتبار اين مفاهيم خود را آشكار مي كند تا آنجا كه انسان براي حفظ اين ارزش ها از تمامي وجود مادي خود مي گذردتا به عالم معني راه يابد.

بسياري از هم بندان من براي پاسداري از حريم شرافت انساني و گذار به عالم معني جان خود را فدا نمودند. انسان برخوردار از شرافت در مقابله ي وسوسه هاي حيات مادي تهي از معني به لرزه نمي افتد و جاذبه هاي كاذب زندگي او را نمي فريبد.

من در اقامت طولاني خود در زندان بارها و بارها با انسان هايي مواجه شدم كه سرافرازانه مرگ شرافتمندانه را به بودن به هر جهت ترجيح داده و هنر چگونه زيستن را به من آموختند. من در مكتب شجاعت ياران خود آموختم كه درد و رنج ناشي از دوري از ياران و فرزندان و عزيزان، ايستادگي در مقابل رفتارهاي توهين آميز و شكنجه زندان بانان بخشي از هزينه هايي است كه براي حفظ ارزش هاي انساني بايد آن را پرداخت. تمامي گناه من دفاع از اين حقيقت بوده و هست كه ايراني بالغ است و حق تعيين سرنوشت دارد و مجلس خبرگان و نظام سياسي بر آمده از آن راه را براي اعمال اين حق هموار نمي‌كند. من گفته بودم و مي‌گويم كه نظام سياسي مردم سالار مي‌بايستي بر پايه هاي مجلس مؤسسان منتخب مردم استوار شود.

از جانب كساني كه اعتقادي به شايستگي و اهليت مردم به انتخاب نظام سياسي و حقوقي خود ندارند، من به عنوان خائن به آرمان هاي ملي محكوم شدم. اگر تشخيص من در خصوص ماهيت عملكرد مجلس خبرگان درست نمي‌بود بهايي چنين سنگين براي اظهار حقيقت متحمل نمي‌شدم چرا كه اظهار يك مطلب بي پايه و اساس نمي‌توانست موجبات نگراني زمامداران را فراهم كند. بيان حقيقت از جانب گاليله تحمل نشد، چرا كه خواب آرام لشگر جهل را بر هم مي زد و امنيت و تداوم حيات آن ها در انكار حقيقت تأمين مي شد. اما انكار حقيقت نابودي حقيقت نيست و حقيقت داراي جوهر و اكسيري است كه مستقل از وجود مادي ما و حتي مستقل از وجود اظهار كننده‌ي آن مي‌تواند به حيات خود ادامه دهد. نه تسليم گاليله و نه پرواز شجاعانه سقراط خللي در تابش نور حقيقت بر جهان هستي وارد نكرد با اعدام گسترده ي مبارزان در سياهچال ها در دهه شصت حقيقت اعدام نشد بلكه بر لشگر مبارزان راه آزادي و حقيقت افزوده شد. با فداكاري آن عزيزان امكان درك و فهم حقيقت برهمگان آشكار شد. نگاهي حتي گذرا به چهره سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي جامعه ايران عمق فاجعه و سنگيني هزينه انكار حقيقت را نشان مي‌دهد، گراني افسار گسيخته امان مردم را بريده است. پول نفت فقط به جيب صاحبان شكم هاي فربه و سير و خفاشان معتاد به خون مردم گرسنه سرازير مي‌گردد. سيماي امروز ميهن مان را درد و رنج كودكان خياباني و كارتن خوابها، و زنان مستأصلي كه زير بار هزينه زندگي به تن فروشي ايستاده اند، بيكاراني كه در جستجوي لقمه‌اي نان به هر سو صف كشيده اند. و خردسالاني كه با كيسه هاي سنگين پس مانده مردم زباله دان ها را زير و رو مي كنند، جواناني كه در چنگال بيماري اعتياد پرپر مي شوند، و... به تصوير مي كشد. چهره چركين شهر چنان افسرده و بي رمق است كه هيچ انسان مسئول و شرافتمندي ياراي نگاه به آن را ندارد. فقط و فقط مسئولين محترم! هستند كه در كمال خونسردي و آرامش در گوش شهر لالايي مي خوانند كه همه چيز آرام و طبيعي است. با اوج گيري قيمت مسكن و مايحتاج عمومي ديري نخواهد گذشت كه شاهد گسترش پديده ي زاغه نشيني، كارتن خوابي، فراگير شدن بيماري اعتياد، افزايش ميزان بيكاري و جرايم سازمان يافته و... خواهيم بود.
آنجا كه حقيقت انكار شود، نابودي تدريجي مردم در جهنم فقر و بي عدالتي، مهرپروري معرفي مي‌گردد!

كدام كارمند، كارگر، پزشك، مهندس و استاد دانشگاه مي‌تواند با كار و تلاش شرافتمندانه خود در طي سي سال زحمت صاحب يك آپارتمان كوچك در تهران شود؟ مسكن لابد كالاي لوكس است و نشانه فرهنگ غربي؟ وضيعت اقتصادي و به تبع آن وضعيت اجتماعي و فرهنگي آنچنان به هم ريخته و نگران كننده است كه مردم آن را با پوست و گوشت و استخوان خود درك مي‌كنند و آمار و ارقام واقعي گراني و تورم را در كاهش لحظه به لحظه قدرت خريد و سفره هاي خالي خود پيدا مي كنند.

اين در شرايطي است كه عاملين و مسببين وضعيت موجود و نمايندگان چپاولگران اقتصادي در قدرت سياسي با انكار حقيقت اعلام مي‌كنند كه همه چيز طبيعي و عادي است.

بيان اين درد و دل مختصر را از آن جهت ضروري ‌دانستم كه معلمان و دانشجويان، زنان، كارگران، روزنامه نگاران و جواناني كه در صف‌هاي فشرده مبارزات مدني مي‌كوشند به ارزش واقعي كار خود بيشتر بينديشند. تجربه 28 ساله زندگي نوين به من آموخت كه آگاهي انسان از اهميت و ارزش كار خود توان او را در مبارزه با ناملايمات و فشارهاي زندان افزايش مي‌دهد تا آنجا كه هيچ نيروي اهريمني نمي‌تواند مقاومت او را در هم شكند. چنانچه من در مقابل فشارهاي رواني و جسماني قرون وسطايي از پا نيفتادم. اگر نشكستم به اين دليل نبود كه من اميرانتظام از قدرت استثنايي برخوردار بوده و يا براي اين مقاومت، دوره هاي خاصي را طي كرده و آمادگي لازم را كسب كرده بودم.

"نه به هيچ وجه"، اگر من نشكستم فقط و فقط به خاطر آن بود كه حقيقتي كه من از آن دفاع كرده و از چشمه زلالش سيراب مي‌شدم غير قابل شكستن بود. و آن حقيقت شايستگي ملت ايران براي حق تعيين سرنوشت بوده و هست. عشق ورزي به حقيقت، انسان را چون خود حقيقت شكست ناپذير مي‌نمايد. من بسيار سعادتمندم كه امروز شاهد عظمت و شكوه صف مبارزان و مدافعان حق تعيين سرنوشت به شيوه مسالمت آميز و مدني مي‌باشم. اين صف نه تنها هرگز نخواهد شكست بلكه آنچنان پرتوان و استوار خواهد ايستاد كه آرايش نيروهاي سياسي را به نفع حق تعيين سرنوشت دموكراتيك بر هم زده و صلح و توسعه پايداري را براي ايران و كشورهاي منطقه بنيان خواهد گذاشت.

اظهار خوش بيني نسبت به آينده تلاش هاي كوشندگان راه آزادي و عدالت از باب تسكين دردهاي كهنه خود و يا دامن زدن به توهم و تخيلات نمي باشد. دليل خوش بيني و اميدواري من كارنامه درخشان مردم در فهم و درك حقيقت زندگي در جريان يك مبارزه طولاني اجتماعي است.

در جريان اين مبارزه نوعي از اجماع ملي در خصوص ارزش‌هاي دموكراتيك و حقوق بشري، استمرار و فراگير شدن فعاليت هاي مدني صنفي و اجتماعي شكل گرفته و آمادگي جامعه در كليت آن به پذيرش هزينه تغيير شرايط، افزايش يافته است.

در هيچ دوره اي از تاريخ مبارزات ملت ايران، جنبش مدني و مسالمت آميز ملت ايران، اين اندازه پر توان، هوشمند، منسجم، فراگير و هدف دار نبود. كارزار يك ميليون امضاء، تجمعات اعتراض آميز معلمان، پيگيري مصرانه مطالبات كارگري توسط سنديكاها و نهادهاي كارگري، افشاگري ها و روشنگري هاي روزنامه نگاران و اصحاب قلم، مبارزات دليرانه دانشجويان، تحرك مدافعين حقوق بشر، كه ويژگي مشتركشان پرهيز از افراط گري و حركت با منطق اعتدال مي باشد، نشانه هاي اميد بخش بلوغ و استواري جنبش مدني مي‌باشد. از سال 1332 تا به امروز دانشجويان كشور براي برگزاري مراسم 16 آذر (روز دانشجو) تا به اين حد تحت فشار نبودند. با اين وجود دانشجويان كشور با اتكا به توان جنبش مدني و عزم و اراده خود از سد تهديدها و فشارها عبور كرده و يك رويداد تاريخي ديگري را در كارنامه درخشان جنبش مدني به ثبت رساندند.

دستگيري گسترده دانشجويان از دختر و پسر نشان از توانمندي و فراگير شدن فعاليت هاي مدني دانشجويان دارد. همين داوري در مورد جنبش زنان، معلمان و كارگران نيز صادق مي‌باشد. بنابراين دليل عمده‌ي خوش بيني من نسبت به آينده كشورم بر توانمندي جنبش مدني استوار مي‌باشد. نگاهي عميق به تحولات و شرايط جهاني خوش بيني مرا دو چندان مي‌كند.

اگر حاكمان ايران از حداقل دلسوزي و اعتقاد به منافع ملي برخوردار بودند و دغدغه تأمين امنيت، رفاه، آزادي و سربلندي براي ملت ايران را مي‌داشتند. با استفاده از درآمد سرشار نفت، شرايط بين المللي مساعد، نيروي كار بالنده و پر توان به راحتي مي‌توانستند در اين 28 سال ايران را به قدرت اول اقتصادي منطقه تبديل كنند و لكه ننگ صدور زنان ايران براي خود فروشي در كشورهاي كوچك و تازه به دوران رسيده خليج فارس را از دامن شرف ايراني بزدايند. اما دريغ و افسوس كه حاكمان ايران سرمايه هاي مادي و انساني، سرزمين كهن و پر افتخار ايران را وسيله ايي براي عقده گشايي و ترك تازي در ميدان توهم و تخيلات ارتجايي و واپس مانده خود قرار داده و با چمدان خالي از هنر و انديشه و با سرمايه ملت به سفرهاي بي خاصيت خود ادامه داده و به جشن و پايكوبي در همايشهاي تشريفاتي داخلي مشغول هستند و با ماجراجويي هسته ايي كشور را به سوي فاجعه و جنگ سوق مي دهند.

دستيابي به فناوري هسته ايي در عالي‌ترين سطح آن براي تأمين انرژي و بهره برداري صلح آميز حق ملت ايران بوده و در توان و قابليت هاي علمي و فني ملت هوشمند ايران مي‌گنجد، اما عدم آشنايي مسئولين كشور با ادبيات و زبان قابل فهم جامعه جهاني، پيروي از سياست ها و شعارهاي تندروانه و غير عقلايي، دور كردن مردم از مشاركت در تصميم سازي ها، رفتارهاي دون كيشوت‌وار و ناتواني در اعتمادسازي، فعاليت‌هاي هسته ايي را به تهديدي عليه ملت ايران تبديل كرده است. و فرصت هاي زيادي را قرباني اتخاذ روش ها و راه كارهاي غير عقلايي مسئولين نموده است. در چنين شرايطي وظيفه ما افزودن بر تلاش هاي مسالمت آميز و صلح طلبانه خود و گسترش ارتباط انساني خود با مردم صلح دوست و علاقمند به ارتقاء حقوق بشر و دموكراسي در سراسر جهان مي‌باشد. تنها شانس ما براي جلوگيري از جنگ و خشونت در منطقه، متقاعد كردن افكار عمومي در جهان مي‌باشد. بدين منظور مي بايستي به عزم راسخ، پشتكار، قابليت و توانمندي هاي مان در پيگيري مطالبات ملي و دستيابي به دموكراسي از طريق مبارزات مدني مسالمت آميز در قالب يك جنبش مدني– ملي منسجم بيافزاييم. در اين راستا مي بايستي از تمامي ابتكارات و فعاليت ها و پيشنهاد‌هاي سازنده استقبال و حمايت كرد و هيچ فرصتي را از دست نداد از جمله فراخوان شوراي ملي صلح مي بايستي مورد حمايت قرار گيرد.
حمايت از جنبش زنان و كارزار جمع آوري امضا براي تغيير قوانين مي بايستي به يك حركت ملي تبديل شود.
همراهي با مطالبات صنفي و مدني دانشجويان، كارگران و معلمان بايستي به طور جدي پيگيري شود.
شرايط اقتصادي و اجتماعي متأسفانه از حد بحران گذشته و به مرحله فاجعه گام گذاشته است.

اوضاع به حدي نا به سامان است كه حتي مقامات دولتي به رغم بهره مندي از دستگاه هاي عظيم تبليغاتي و عوام فريبي قادر به سرپوش گذاشتن به اين نابساماني ها نيستند و ناچاراً به سياست فرافكني و توطئه انگاري روي آورده و ريشه مشكلات را در رفتار و عملكرد دولت هاي پيشين مي‎بينند، گويي كه اين دولت فرزند خلف دولت هاي قبلي نمي‌باشد و اين در شرايطي است كه اين دولت خود را حافظ ارزش هاي انقلاب اسلامي معرفي مي‌كند. دستيابي اين دولت به اريكه قدرت در چهارچوب همان ساختار و نوع انتخاباتي است كه دولت هاي قبلي را سركار آورده است. در شناسنامه اين دولت مشخصات دولت هاي قبلي به عنوان والدين ذكر شده است پس اين نمايش مضحك كه دولت هاي قبلي از جنس "شر" بوده اند و فقط دولت فعلي از جنس "خير" مي‌باشد فقط و فقط براي فريب و گمراهي مردم مي باشد.

دولتي كه با والدين سياسي خود كه او را در دامان خود پرورانده است چنين رفتار مي‌كند معلوم است كه نسبت به مردم و مطالبات آنان چگونه مي انديشد و عمل مي كند.

نگاهي به وضيعت اقتصادي و زندگي اسف بار مردم زحمتكش و شريف ايران ، ماهيت و سمت و سوي انديشه و عمل دولتمردان را نشان مي‌دهد.در چرخه معيوب فرافكني و مسئوليت گريزي‌، دولت ها دست به دست مي‌شوند و مردم همچنان فقير و فقيرتر مي مانند.


هموطن دردمند، در چنين شرايطي با دو گزينه مواجه مي باشيم:
سكوت و بي اعتنايي كه نتيجه اي جز نابودي كشور به دنبال نخواهد داشت.
پيوستن به صف فعالين جنبش مدني و مسالمت آميز ايران و مشاركت فعال در تحقق حق تعيين سرنوشت و رسيدن به زندگي شايسته و در خور يك ايراني با پرداخت هزينه مناسب آن.

مطمئن باشيد كه هزينه گزينه دوم به مراتب كمتر از نابودي تدريجي و فرسايشي و ذره ذره و لحظه لحظه در جهنم فقر و فساد، اعتياد و نا اميدي است. پرداخت هزينه در گزينه اول هيچ دستاوردي ندارد در حالي كه در گزينه دوم همه هزينه هاي سرمايه ايي براي ساختن ايراني آباد و آزاد مي‌باشد.

  • هموطن
  • تاريخ در اين انتخاب تو به داوري خواهد نشست.
  • براي نجات كشور و ايجاد شرايط مساعد براي زندگي نسل فعلي و نسل هاي آينده شما را به انتخاب درست دعوت مي كنم.

دوباره مي‌سازمت وطن
پاينده ايران

عباس امير انتظام
27 آذر 1386