23 December 2007

بيژن صف سری: روزگار یلدایی ما

ما از شب قويتريم
بذر آفتاب در مشت ماست
و يلدايی چنين
زيباترين شب زمانه ماست



روزگار یلدایی ما


بيژن صف سری



شب يلدا ، شب قصه گويی است ، حديث ميلاد عشق است که می گويند : ماه ، دلداده مهر است و اين هر دو سر بر کار خود دارند که زمان کار ماه، شب است و مهر روزها بر می آيد. ماه بر آن است که سحرگاه، راه بر مهر ببندد و با او در آميزد، اما هميشه در خواب می ماند و روز فرا می رسد که ماه را در آن راهی نيست. سرانجام ماه تدبيری می انديشد و ستاره ای را اجير می کند، ستاره ای که اگر به آسمان نگاه کنی هميشه کنار ماه نشسته است و عاقبت نيمه شبی ستاره، ماه را بيدار می کند و خبر نزديک شدن خورشيد را به او می دهد. ماه به استقبال مهر می رود و راز دل می گويد و دلبری می کند و مهر را از رفتن باز می دارد. در چنين زمانی است که خورشيد و ماه کار خود را فراموش می کنند و عاشقی پيشه می کنند و مهر دير بر می آيد و اين شب، "يلدا" نام می گيرد. از آن زمان هر سال مهر و ماه تنها يک شب به ديدار يکديگر می رسند و هر سال را فقط يک شب بلند و سياه وطولانی است که همانا شب يلداست.

آنچه گفته آمد حديث دل انگيز يلدا بود اما روزگار يلدايی ما ، حديث ديگری دارد ،
قصه که تموم ميشه
وقت بيدار شدنه
آخر خوش باوری
اول شکستنه

حديث روزگار يلدايی ما ديگر با شب چره های که در آن با قصه پدر بزرگ و آجيل مشگل گشا و هندوانه سرخ و آتشين به صبح می رسيد ،پايان نمی گيرد ، جديث من و ما که به بلندای سياهی شب طولانی زمستان است و در حسرت صبح صادق چشم به افقی نا معلوم داريم ، ديگر نه با فال حافظ و نه با استخاره ، اميد در دل پاره پاره ما راه نمی يابد که خون می چکد از دل همچون سينه سرخ انارما .

حاليا در اين روزگار يلدايی ما ، تنها دو رکعت گريستن به حال خود ، و سجده بر خاطره ها بر ما واجب است که بر تفسير جدايی ها رسيده ايم و ديگر هيچ رد پايی از احساس بر تن جاده عشق باقی نمانده است ، اين شنيده ای که می گويند هر که از وادی عشق گذر کرد، از سنگ ناله شنيد و از ستاره ، هق هق گريه ؟
اما با اين همه ، ما که در آرزوی يلدای رهايی به درازای همه تاريخ خود به انتظار نشسته ايم و همواره با اهريمن شب طولانی با چنگ و نی و می و قلم و قدم در ستيزيم تا مرگ شب را به نظاره ی رها شدن نور، سحر کنيم. خوب ميدانيم که پايان شبه سيه سپيد است.

ما از شب قويتريم
بذر آفتاب در مشت ماست
و يلدايی چنين
زيباترين شب زمانه ماست.