31 December 2008

می خواهم نسیمی شوم و"پیام عشق به انسانها" را به همه جای این زمین پهناور ببرم

قرار بود تاریکی زندان معنای آفتاب و نور را از من بگیرد ، اما در زندان من روئیدن بنفشه را در تاریکی و سکوت به نظاره نشستم.

بگذارید قلبم در سینه کسی بتپد مهم نیست با چه زبانی صحبت کند یا رنگ پوستش چه باشد فقط کودک کارگری باشد تا زبری دستان پینه بسته پدرش ، شراره ی طغیانی دوباره در برابر نابرابریها را در قلبم زنده نگهدارد

نامه ای از
فرزاد کمانگر


ماههاست که در زندانم ، زندانی که قراربود اراده ام را ، عشقم را و انسان بودنم را درهم بشکند . زندانی که باید آرام و رامم میکرد چون "بره ای سر براه " ، ماههاست بندی زندانی هستم با دیوارهایی به بلندای تاریخ .

دیوارهایی که قرار بود فاصله ای باشد بین من ومردمم که دوستشان دارم ، بین من و کودکان سرزمینم فاصله ای باشد تا ابدیت ، اما من هر روز از دریچه سلولم به دور دستها میرفتم و خود را در میان آنها ومثل آنها احساس می کردم و آنها نیز دردهای خود را در منِ زندانی میدیدند و زندان بین ما پیوندی عمیق تر از گذشته ایجاد نمود .

قرار بود تاریکی زندان معنای آفتاب و نور را از من بگیرد ، اما در زندان من روئیدن بنفشه را در تاریکی و سکوت به نظاره نشستم.

قرار بود زندان مفهوم زمان و ارزش آن را در ذهنم به فراموشی بسپرد ، اما من با لحظه ها در بیرون از زندان زندگی کرده ام وخود را دوباره به د نیا آورده ام برای انتخاب راهی نو.
و من نیز مانند زندانیانِ پیش از خود تحقیرها ، توهینها و آزارها را ذره ذره ، با همه وجود به جان خریدم تا شاید آخرین نفر باشم از نسل رنج کشیدگانی که تاریکی زندان را به شوق دیدار سحر در دلشان زنده نگه داشته بودند.

اما روزی "محاربم " خواندند ، می پنداشتند به جنگ "خدا"یشان رفته ام و طناب عدالتشان را بافتند تا سحرگاهی به زندگیم خاتمه دهند و از آن روز ناخواسته در انتظار اجرای حکم میباشم. اما امروزکه قرار است زندگی را ازمن بگیرند با "عشق به همنوعانم" تصمیم گرفته ام اعضای بدنم را به بیمارانی که مرگ من میتواند به آنها زندگی ببخشد هدیه کنم و قلبم را با همه ی" عشق ومهری" که در آن است به کودکی هدیه نمایم . فرقی نمیکند که کجا باشد بر ساحل کارون یا دامنه سبلان یا در حاشیه ی کویر شرق و یا کودکی که طلوع خورشید را از زاگرس به نظاره می نشیند ، فقط قلب یاغی و بیقرارم در سینه کودکی بتپد که یاغی تر از من آرزوهای کودکیش را شب ها با ماه وستاره در میان بگذارد و آنها را چون شاهدی بگیرد تا در بزرگسالی به رویاهای کودکی اش خیانت نکند ، قلبم در سینه کسی بتپد که بیقرار کودکانی باشد که شب سر گرسنه بر بالین نهاده اند و یاد "حامد " دانش آموز شانزده ساله شهر من را در قلبم زنده نگهدارد که نوشت ؛ "کوچکترین آرزویم هم در این زندگی برآورده نمیشود " وخود را حلق آویزکرد.

بگذارید قلبم در سینه کسی بتپد مهم نیست با چه زبانی صحبت کند یا رنگ پوستش چه باشد فقط کودک کارگری باشد تا زبری دستان پینه بسته پدرش ، شراره ی طغیانی دوباره در برابر نابرابریها را در قلبم زنده نگهدارد.

قلبم در سینه کودکی بتپد تا فردایی نه چندان دورمعلم روستایی کوچک شود وهر روز صبح بچه ها با لبخندی زیبا به پیشوازش بیایند واو را شریک همه ی شادی ها وبازیهای خود بنمایند شاید ان زمان کودکان طعم فقر وگرسنگی را ندانند ودر دنیای آنها واژه های "زندان ، شکنجه ، ستم ونابرابری" معنای نداشته باشد.

بگذارید قلبم در گوشه ای از این جهان پهناورتان بتپد فقط مواظبش باشید قلب انسانیست که ناگفته های بسیاری از مردم وسرزمینش را به همراه دارد از مردمی که تاریخشان سراسر رنج واندوه ودرد بوده است.

بگذارید قلبم در سینه ی کودکی بتپبد تا صبحگاهی از گلویی با زبان مادریم فریاد برارم :
"من ده مه وی ببمه باییه
خوشه ویستی مروف به رم
بو گشت سوچی ئه م دنیاییه "
معنی شعر : می خواهم نسیمی شوم و"پیام عشق به انسانها" را به همه جای این زمین پهناور ببرم.


فرزاد کمانگر
بند بیماران عفونی ، زندان رجایی شهر کرج

مورخ 8/10/87
تاریخ نگارش ؛ 2/10/87 بند امنیتی 209 اوین

مرزپرگهر افشا می کند: برگزیده پرونده ی قتل های حکومتی


زیر چتر چل تیکٌه / مرزپرگهر افشا می کند: برگزیده پرونده ی قتل های حکومتی

مرزپرگهر افشا می کند

برگزیده پرونده ی قتل های حکومتی
بخش یکم
قتل های حکومتی در جمهوری اسلامی


قتل های حکومتی در جمهوری اسلامی

حزب مرز پرگهر با انتشار بخشی از اعترافات متهمین قتل های حکومتی(قتل های زنجیره ای) پاییز 1377 خورشیدی امیدوار است که ضمن گرامی داشت خاطره ی رهبران شجاع نهضت ملی ایران یعنی داریوش فروهر و پروانه اسکندری و سایر قربانیان قتل های معروف به "زنجیره ای"، توجه نسل جوان میهن را به ماهیت و عملکرد رژیم ضد مردمی و ضد ایرانی حاکم بر کشورمان جلب نماید. حزب مرزپرگهر همچنین از نسل پر شور کنونی دعوت می کند که با دور شدن از تفکرات نسل گذشته ای که جنایات رژیم را دست آویزی برای از میان رفتن رقبای عقیدتی و سیاسی خود فرض می کرده است، سنت دفاع جانانه از تمامی منتقدین و مخالفان نظام و تمامی قربانیان بی دفاع آن را دوباره زنده نماید و بر واقعیت کنونی تفرقه، گروه گرایی و تعصب فرقه ای نقطه ی پایانی گذارد.

از آغاز استقرار نظام جمهوری اسلامی در میهن ما، ترور مخالفین، مغایرین،منتقدین و حتی رقبای "خودی"، بخش جدا نشدنی طبیعت و برنامه ی حکومتی نظام بوده است. قتل های معروف به "زنجیره ای" در پاییز 1377 خورشیدی تنها جزیی از جنایات تروریستی برنامه ریزی شدۀ نظام در یکی از دوره های حکومت ظالمانه ی آن بوده است. اینها علاوه بر قتل عام ها و کشتارهای بزرگ مانند کشتار عظیم تابستان سیاه 1367،کشتار امرا و افسران میهن پرست ارتش، عملیات سرکوب هم میهنان کرد، بلوچ و غیره و اعدام های علنی و بی شمار سالهای 57، 60 و 61 در سراسر کشور، عامل ایجاد ثبات ادواری رژیم وشیوه ی ایجاد وحشت در میان ایرانیان بوده است.رژیم لزوماً این جنایات را گاه به گاه حتی بدون دلیل تکرارکند. ترورهای رقبای داخلی حکومت، وابستگان رژیم پیشین، پیروان ادیان بهایی، یهودی، زرتشتی و مسیحی و مذاهب اسلامی اهل سنت، دراویش،شافعی و سایرین، قتل فعالان سازمانهای سیاسی اعم از مجاهدین خلق، کمونیست های مخالف رژیم، میهن پرستان و ملیّون، ترور سران و رهبران نهضت های قومی و عشایری و حتی گسترش وسیع عملیات تروریستی به منطقه و نقاط دیگر جهان، همه و همه ضمن روشن کردن ماهیت انحصارگرا، تحمل ناپذیر و بی رحم نظام موجود، گویای انگیزه ها و برنامه ریزی دراز مدت این نظام در سطح داخلی و خارجی است. به کارگیری عملیات ترور به عنوان جزیی از سیستم "قتل درمانی" همراه با مهارت جامعه شناسانه ی عاملین ضد ایرانی و ضد ملی رژیم، همواره آن چنان صورت پذیرفته است که گویا رژیم تنها با عده ای خاص،که نظر گاهی مشخص با عملکرد ویژه ای دارند مسئله دارد و او را با بقیه کاری نیست. این سیستم فریبکارانه در هر مرحله ی تهاجم رژیم همراه با تحمیق مردم و مخالفین بوده تا هر کس و هر گروه تا زمانی که نوبت خودش فرا نرسیده است، نه تنها احساس خطر نکند بلکه احیاناً – و با بسی تأسف – از میان رفتن سایرین را یا "بر حق" جلوه دهد (مانند برخورد چندین سالۀ اصلاح طلبان به اعدام و سرکوب مخالفین نظام) یا به مثابه از میان رفتن رقبای سیاسی خود تلقی نماید (همانند تلقی بیمار گونۀ بسیاری از نیروهای سیاسی در اوایل انقلاب از ماجرای ضربه خوردن گروه های دیگراز رژیم).

ترور و سرکوب

نسل جوان ما باید بداند که در سی سال گذشته، هیچ زمانی نبوده است که رژیم در آن مدت مشغول به ترور و سرکوب بخشی از هم میهنان ما نبوده باشد و با فریبکاری و القای امنیت کاذب به بخشهای دیگر ضربه زدن به آنان را در زمانی دیگر تدارک ندیده باشد. نیروهای سیاسی ما نیز باید بدانند که شکنجه گران و قاتلین امروزی دیگران، همان کسانی بوده و هستند که فردا شکنجه گران و قاتلین خود ما خواهند بود. این احکام را می توان با مطالعه ی پرونده ی متهمین قتل ها به روشنی دریافت اما آیا درک عمیق آن نیز برای ما عملی خواهد بود؟
مطالعۀ درد آور پرونده های اعترافات متهمان قتل های حکومتی سال 77 علاوه بر نشان دادن میزان شقاوت، عادی بودن شقاوت در میان عوامل نظام و حدّ افراط و انحراف باورهای مذهبی در میان آنان روشنگر ماهیت توطئه گر پیگیر و هدفمند نظام است. این مدارک روشن می کنند که به کار گیری تیغ و گلوله و طناب دار نظام، نه در عکس العمل به مسلّح بودن مخالفین، نه در عکس العمل به برانداز بودن اندیشه آنان و نه حتی در برابر میزان موثر بودن بالفعل تلاشهای کوشندگان سیاسی و اجتماعی، بلکه تنها برنامه و عملی است که به نحوی مستمر و با دیدگاهی دراز مدت و به منظورایجاد وحشت در برابر مخالفین و منتقدین قرار می گیرد. اعترافات متعدد متهمین به الزام تعدادی قتل در پیش بینی برنامه های سالانۀ وزارت اطلاعات، تاکیدی بر این بینش بیرحمانه وخونسردانه در حساس ترین ارگان های نظام است. هر گاه مصلحت زمان و توان سیاسی و عملیاتی آن موجود باشد، هرگاه حربه های سانسور و زندان کم اثر گردد، رهبران و عوامل نظام سینه ها را می درند و گردن های سرافراز را می شکنند.
نگاهی به لیست هزاران فرزند مفقود یا ترور شده این مرزپرگهر، به مرگ ها و قتل های مشکوک سی سال اخیر، روشنگر روحیۀ تهاجمی و عزم تزلزل ناپذیر این نظام بر نابودی مخالفین و مغایرین است. در این مسیر خونبار، کسی در امن و امان نیست و حتی در میانۀ صلح و مذاکره، همانند بسیاری که به رژیم اعتماد نشان داده و سپر از دست فکنده بودند، قابل به رگبار بستن است و همچنان واجب القتل و مهدورالدم خواهد بود.
آنچه در این میانه مایۀ امید و قابل درس آموزی است، ضعف آشکار رژیم در برابر آگاهی عمومی، به خطر افتادن آبروی ساختگی و شکنندۀ نظام درمیان مردم و هوشیاری مبارزین و کوشندگان است. پروندۀ قتل ها به روشنی اشاره به مواردی دارند که هرکدام از عوامل نامبرده، یا موجب توقف توطئه ها یا سبب تأخیر و تغییر برنامه های قتل و سرکوب شده اند ... و این نیز از نکات حیاتی بر گرفته شده از تجربۀ قتل های پاییز 1377 خورشیدی است.

نزدیکان و خانواده های قربانیان نظام، در این میان بزرگترین مسئولیت را در راستای افشای جنایات و پخش و نشر وقایع یا مدارکی مربوط به قتل ها را بردوش می کشند. عزیزان داغدار باید بدانند که افشای هر مورد از جنایات در عرصۀ داخلی و جهانی، قادر به پیشگیری از جنایتی مشابه خواهد بود. هم میهنان خشمگین باید بدانند که در شرایط کنونی بزرگترین انتقام همانا افشای جنایات نظام و اهدای شانس بیشتری برای زندگی وموفقیت به سایر مبارزان و کوشندگان است، و بالاخره مبارزان و کوشندگان سیاسی و اجتماعی باید بدانند که صرف نظر از موارد خاص یا دوران های کوتاه، هیچ دلیل و مصلحتی نباید مانع از نشر و انتشار عمومی اسناد جنایات رژیم گردد.
حزب مرزپرگهر از کلیه ی هم میهنانی که اسناد یا تجربیات قابل توجهی از جنایات رژیم یا مظلومیت این ملت در بند در اختیار دارند تقاضا می کند که یا رأساً یا از طریق مورد اعتماد خود، از جمله از کانال مرزپرگهر به انتشار آن در اسرع وقت اقدام نمایند.

مرگ بر جمهوری اسلامی
پاینده ایران
حزب مرز پرگهر
کمیسیون تحقیقات و اسناد
زمستان 1387 خورشیدی
.......................................................

نقل قول های مطلعین پرونده های قتل های حکومتی
عبد الکریم لاهیجی در باره ی قتل های حکومتی:
عبد الکریم لاهیجی

1-اين جنايات هول انگيز و رعب آور نمودهاي ديگري از طرح "قتل درماني" بودند که در اجراي آن طّي يک دهه، دهها تن ازدگرانديشان، نويسندگان، محققاّن و فعالان سياسي مخالف، در داخل ايران [دکتر کاظم سامي، احمد ميرعلايي، سعيدي سيرجاني، احمد تفضّلي، غفار حسيني، ابراهيم زال زاده ...] يا در خارج از ايران [عبدالرحمن قاسملو، شاپور بختيار، عبدالرحمن برومند، صادق شرفکندي ...] از پاي درآمدند..
....
ساختار وزارت اطلاعات هم از بدو تاسيس به گونه اي نهاده شد که همواره يک حاکم شرع، به عنوان وزير، بر آن حکم راند. فلاحيان سعيد امامي را به عنوان معاون امنيتي وزارت اطلاعات برگزيد و از شواهد و قرائن چنين برمي آيد که طرح "قتل درماني" ساخته و پرداخته او بود. ولي با توجه به ماهيت ايدئولوژيک ـ مذهبي جمهوري اسلامي ايران و ساختار و سلسله مراتب وزارت اطلاعات، هيچ يک از آن جنايات نه تنها بدون وجود حکم و مجوّز شرعي، صادره از سوي وزير اطلاعات [حاکم شرع]، يا ديگر حکاّم شرع مجاز، بلکه بدون اذن سکانداران سياست امنيّت داخلي و خارجي کشور قابل تحقّق نبوده اند
کالبد شکافي قتل هاي سياسي- عبدالکريم لاهيجي - سی آبان1384
2- چهره هايي نظير مصطفي کاظمي [موسوي]، مهرداد عليخاني، خسرو براتي .... براي همه کساني که در آن سال ها با وزارت اطلاعات سر و کار داشتند و در صدر آنان نويسندگان، روزنامه نگاران، فعالاّن سياسي، شناخته شده بودند. ماجراهايي از نوع طرح به درّه افکندن اتوبوس حامل 21 تن از نويسندگان توسط تيمي به سرپرستي خسرو براتي [مرداد 1375] يکي از نمونه هاي برنامه "قتل درماني" بود.پس از این ماجرا و پیش از آن که(مسافران) را به تهران بازگردانند در پاسگاه ژاندارمري نزديک به محلّ حادثه، به آنان گفته بودند که "درماجراي سعيدي سيرجاني برايتان پيغام فرستاديم، نشنيديد.
کالبد شکافي قتل هاي سياسي- عبدالکريم لاهيجي - سی آبان1384
3-از روز اول به دوست و همکارم خانم عبادی و همین طور عزیزانم آرش و پرستو فروهر گفتم که برای خودشان توهم ایجاد نکنند ، جمهوری اسلامی حکومتی نیست که عاملان این قتل ها را به مجازات واقعی برساند و دیدیم که متاسفانه حق با من بود . به تعدادی مامور چند سالی حبس دادند و هرگز صادر کنندگان احکام قتل حتی شناسائی نشدند ، چه رسد به اینکه مورد تعقیب قرار بگیرند و ما از این رو همچنان در پی اجرای عدالت هستیم تا روزی که شرایط عدالتخواهی در ایران فراهم شود و تا آن روز نباید اجازه داد یاد این جنایات از خاطره مردم پاک بشود
مراسم گرامیداشت قربانیان قتل های زنجیره ای در پاریس از محمدرضا شاهيد03.12.2008-- صدای آمریکا- عبدالکريم لاهيجي - سی آبان1384

شیرین عبادی درباره ی پرونده ها و جنایات رژیم
عبادی

1- شیرین عبادی به چگونگی پرونده خوانی وکلای مدافع خانواده های قربانیان اشاره کرد و گفت که تنها یک سوم پرونده در اختیار وکلا گذاشته شد و باقی به گفتۀ مسئولان، " در رفت و آمد میان ادارات مختلف گم شد". با اینحال همین مشتی پرونده از خروار نشان داد که عاملان این قتل ها به دستگیری و بازجویی خود اعتراض داشته اند چرا که این قتل ها را بدستور مافوق مرتکب شده بودند و برای آن اضافه کاری دریافت کرده بودند.
برندۀ جایزۀ صلح نوبل، بر لزوم تداوم دادخواهی در هر جای جهان که ممکن باشد، تکیه کرد و گفت:" در این راه، همه، بازماندگان قربانیان، وکلای مدافع آنها و عموم مردم باید بهای ضروری را بپردازند"
روز شنبه، بیست و نهم نوامبر، سالن فیاپ، 2008(fiap) در محلۀ سیزدهم پاریس

2- حرفهای من مستند است به محتویات پرونده و این محتویات توسط خودم و همکارانم خوانده شد. طبق این پرونده و بازجوئی های انجام شده از متهمان، باید بگویم قتلها کاملا سیستماتیک بود و به هیچ عنوان ادعای قتل توسط عده ای خودسر قابل قبول نبود، کسانی که قتل کرده بودند، آدمهای دیوانه نبودند که صبح تصمیم بگیرند امروز چه کسی را بکشیم؟ آنها جزو افراد عملیات ویژه و برای این کار آموزش دیده بودند. ولی همین متهمان در زمان بازجوئی شان اظهار تعجب می کردند که چرا ما را محاکمه می کنید؟ و سپس خطاب به دادگاه می گفتند توسط ما چهارصد عملیات ویژه انجام شده، اصلا آنها نمی دانستند چرا دارند محاکمه می شوند، چون برای این کار استخدام رسمی شده بودند.قاتل فروهر در بازجویی گفته است که:"بروید فیش حقوقی من را نگاه کنید...آن شب به من اضافه کاری داده اید..."
برگرفته از ویدیو سخنان شیرین عبادی درمراسم دهمین سالگرد قتلهای"زنجیره ای"حکومتی در پاریس1387.09.10

پرستو فروهر

1- پرستو فروهر: آقای خاتمی پشت ما را خالی کردند.آقای خاتمی در زمانی که نیاز بود تا برای کشف حقیقت پایداری نشان دهند، پشت ما را خالی کردند و به معامله های پشت پرده با طرف مقابل پرداختند.آقای خاتمی در روز هفتم پدر و مادر من برایم تسلیت فرستادند و به هر صورت همدردی نشان دادند و در صحبت هایشان می گفتند که این ها جنایاتی ست که اتفاق افتاده و باید پیگیری شوند. این ها مسائلی مثبت اند اما در بازبینی صحیح این پرونده اصلاح طلبان از این موضوع تنها به عنوان سلاحی در مقابل حزب رقیب استفاده کردند. ولی در زمانی که نیاز بود تا برای کشف حقیقت پایداری نشان دهند ، پشت ما را خالی کردند. یعنی اصراری که باید برای صالحه بودن دادگاه و افشای مخدوش بودن پرونده می کردند ، هیچ گاه عملی نشد. در کلام حمایت کردند اما آنجایی که به حمایت عملی نیاز بود، به معامله های پشت پرده با طرف مقابل پرداختند.
شنبه ۲ آذر ۱۳۸۷ - ۲۲ نوامبر ۲۰۰۸-خبرنامه امیرکبیر

2- امیدی که ما بازماندگان قربانیان داریم این است که این جنایات به عنوان پرونده باز، در اذهان عمومی بماند تا زمانی که ما ابزارهای لازم را برای پیشبرد اهدافمان که دفاع از حقوق دگراندیشان است بیابیم
مراسم گرامیداشت قربانیان قتل های زنجیره ای در پاریس از محمدرضا شاهيد03.12.2008-- صدای آمریکا- پرستو فروهر - سی آبان1384

سیما پوینده درباره ی لزوم افشاگری جنایات

سیما پوینده

در اینجا باید تاکید کنم که اگر هم ما نتوانیم جموری اسلامی را در یک دادگاه بین المللی محکوم کنیم ،مسلما تلاش خواهیم داشت تا حقایق تلخ این قتل ها را برای جهانیان روشن سازیم وبه نظر من افشاگری این جنایات حائز اهمیت و در درجه اول قراردارد.
مراسم گرامیداشت قربانیان قتل های زنجیره ای در پاریس از محمدرضا شاهيد03.12.2008-- صدای آمریکا- سیما پوینده - سی آبان1384

سهراب مختاری درباره ی لزوم رسیدگی مجامع حقوق بشری بین المللی

سهراب مختاری

شما دیدید که سرانجام هم تلاش کردند این پرونده را به یک پرونده معمولی جنائی تقلیل بدهند و بگویند که عناصر خودسری در وزارت اطلاعات این قتل ها را انجام داده اند. در صورتیکه چنین نبوده و ما چون قوه قضائیه را فاقد صلاحیت دیدیم از مجامع حقوق بشری در جهان خواسته ایم به این پرونده رسید گی کنند
مراسم گرامیداشت قربانیان قتل های زنجیره ای در پاریس از محمدرضا شاهيد03.12.2008-- صدای آمریکا- سهراب مختاری - سی آبان1384

ریشه ی عقیدتی قتل های حکومتی:
توضیح:پرانتز های رنگی از مرزپرگهر می باشد

سید روح الله موسوی خمینی بنیان گذار جمهوری اسلامی:

موسوی خمینی

و امّا اشتباهی که ما کردیم

و اما اشتباهی که ما کردیم این بود که به طور انقلابی عمل نکردیم و مهلت دادیم به این قشرهای فاسد، و دولت انقلابی و ارتش انقلابی و پاسداران انقلابی، هیچ یک از اینها عمل انقلابی نکردند و انقلابی نبودند. اگر ما از اول که رژیم فاسد را شکستیم و این سد بسیار فاسد را خراب کردیم، به طور انقلابی عمل کرده بودیم، قلم تمام مطبوعات را شکسته بودیم و تمام مجلات فاسد را تعطیل کرده بودیم و روسای آنها را به محاکمه کشیده بودیم و حزب های فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم و روءسای آنها را به سزای خودشان رسانده بودیم و چوبه های دار را در میدان های بزرگ برپا کرده بودیم و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم، این زحمت ها پیش نمی آمد.... ما نمی ترسیم از اینکه در روزنامه های سابق، در روزنامه های خارج ازایران برای ما چیزی بنویسند،ما نمی خواهیم وجاهت در ایران،در اسلام، در خارج از کشور پیدا بکنیم، ما می خواهیم به امر خدا عمل کنیم و خواهیم کرد.
صحیفه ی نور جلد 8 صفحه ی 251 سال 1358

حساسیت های امنیتی ضد دمکراتیک موثر در انتخاب هدف های ترور:
مصطفی کاظمی (موسوی)

از اعترافات مصطفی کاظمی (موسوی) قائم مقام امنیت در وزارت اطلاعات و مدیر کل طرح و بررسی در تاریخ 5/1/79 در صفحات 1010 تا 1056 پروندۀ قتل های حکومتی. از قول حجت الاسلام دری نجف آبادی وزیر اطلاعات وقت جمهوری اسلامی در صبح جمعه 22/8/77:
"... این فروهر و زنش کی می گوید دو نفر بیشتر نیستند، اینها هر روز جلسه می گذارند و هر روز دانشجویان را پهلوی ایشان می برند برایشان حرف می زنند، آنها را تحریک می کنند، هر روز مصاحبه با رادیو اسرائیل با رادیو آمریکا و رادیو بی بی سی می کنند، هر روز اطلاعیه می دهند، بیانیه می دهند، هر چه می خواهند می گویند، چرا یک کاری سر اینها نمی آورید؟ یک کاری بکنید.... چرا فروهر را نمی زنید؟ بزنید او را ..."

درّی

"... پیرامون فعالیتهیا کانون نویسندگان آقای درّی گفتند مگر اینها چند نفر هستند؟ آقا صادق (مهرداد عالیخانی – مسئول اداره چپ نو) گفتند همه شان حدود پنجاه نفر ولی افراد اصلی ایشان پانزده نفر هستند که مرتب جلسه می گذارند. آقای درّی گفتند همۀ آنها را جمع کنید یک جا و آنها را بزنید با یک رگبار، یک بمب زیرشان بگذارید، تو سرشان بزنید، یک نارنجک داخلشان بیندازید ولی مطمئن شوید همۀ آنها کشته شده اند ...."
اشارات متهمین به عادی بودن ودائمی بودن قتل های حکومتی مخالفین:
در مورخ 7/3/79 مصطفی نورزی معروف به محسنی در صفحه ی 1231 پرونده ی قتل های حکومتی می گوید:
"ابتدا باید عرض کنم کار حذف فیزیکی و دیگر کارهای از این قبیل,کار دستگیری و انتقال متهم ,آموزش دفاعی وجسمانی و مراقبت ثابت و غیره از سال 70 درپرینت کاری که از طرف وزارت(اطلاعات) برای ما مشخص شده بود و این کارها جزء وظایف ما قسمت ما بود.......و کلأ این نوع کارها در وزارت(اطلاعات) زیاد انجام می شد چه در خارج و چه در داخل و تنها این مورد بود که باین صورت در آمد........بعد از گرفتن برادر صفایی از پشت گردن سوژه(پروانه اسکندری) و برادر هاشم داروی بیهوشی را گرفتند جلوی دماغ و دهان وی و من هم چند ضربه با گفتن ذکر زدم......."

علی احمدی معروف به ناظری در تاریخ 15/9/79 صفحه 1299پرونده ی قتل های حکومتی میگوید:
"....سالها اینگونه اقدامات انجام شده و سیستم های امنیتی و اطلاعاتی اینگونه شگردها را دارند......حقیر با هماهنگی و دستور آقای موسوی کار را انجام داده ام و این عرف وشکل قانونی داشته است و در وزارت(اطلاعات) عرف بوده است و هیچ مانعی در عمل ایجاد نمی کرد......"

اصغر اسکندری معروف به سیاحی در تاریخ15/4/79 صفحه 1305پرونده قتل های حکومتی اعلام نموده است:
".....نکته دیگر آنکه این نمونه اقدامات روال کار تشکیلات وزارت(اطلاعات) بوده و در نتیجه اقدامات مذکور, بار اول اینجانب نیز نبوده است ما از چندین سال قبل از حذف های موسوم به قتلهای زنجیره ای با آن مأنوس بوده ایم تا حدی که در پیش بینی برنامهای سالانه شاخصترین فعالیت ها, حذف و ربایش در نظر گرفته میشد و این امر هنوز به صورت مکتوب دراسناد تشکیلات باقی است..."
رسول کاتوزیان معروف به رسولی در صفحه ی 1243پرونده قتل های حکومتی در تاریخ 06/02/1379 اظهار می دارد:
"...با توجه به سابقه این گونه کارها در وزارت میبینیم که هیچگاه در طول عمر وزارت(اطلاعات) که هر سال در پیش بینی سالانه برنامه کاری موضوعات که به تأیید وزیر وقت می رسید هر کدام یک یا چند حذف فیزیکی را در برنامه پیش بینی نموده و به کابینه وزیر می رسیده و در طول سال حذف ها انجام میگرفته که اکثرأ مورد تشویق و تمجید قرار می گرفتند."

مرتضی خازنی(معروف به حقانی) در تاریخ 20/4/79 در صفحه ی 1263پرونده قتل های حکومتی می گوید:
"......امور حذفی نیزحسب سابقه تاریخی در (اداره ی) امنیت با آقای موسوی(مصطفی کاظمی) بود که اتفاقأ برای دو مورد مختاری و پوینده – موسوی طی مذاکرات دو یا سه دقیقه ای مطرح نمود که کار شروع شده و هیچ مشکلی نیست...------صفحه 1264 پرونده ی قتل های حکومتی"....طبق روال و دستوری که از قبل وجود داشته و مأموریتی که آقای ناظری(علی احمدی) داشته و در راستای کار اداری حذف نامبردگان صورت گرفته."

سابقه کاری در قتل ها، مفهوم کارشناس عملیات ، نام مستعاردر پرونده های قضایی،فرار از کشور
علی صفایی در بازجویی مورخ 4/3/1379 در صفحه ی 1282پرونده ی قتل های حکومتی می گوید.
"....لازم به توضیح این که اینجانب در ابتدا حدودأ چند ماه در حفاظت فیزیکی بودم و بعد به به پشتیبانی معاونت امنیت رفتم که حدودأ سال65 یا66 بود که ازآنجا به عملیات وزارت(اطلاعات)آمدم که بعنوان نفر تیم مشغول به کار شدم که کار عملیات دستگیری وربایش و حذف فیزیکی تیمهای منافقین و خانه تیمهای منافق و ضد انقلاب و مخالف نظام کارشناس عملیات شدم"...ادامه میدهد:

".... تاریخ13/10/77 آقای نیازی(حجت الاسلام محمد نیازی رییس سازمان قضایی نیروهای مسلح مسوول پرونده قتل های حکومتی) با اسم مستعار محمد حسینی فرزند جواد قرار تامین برای اینجانب با اخذ کفیل بوجه الکفاله یکصد میلیون ریال صادر وآقای سید سعید موسوی بعنوان کفیل اینجانب کفالت دادند."
(طبق دستور آقای نیازی – کلیه متهمین در آغاز کار با نام های مستعار جدید خود را معرفی کرده و نام های موجود در پرونده های بازجویی حوالی 13/10/1377 همگی ساختگی هستند و همینطور اسامی والدین-تاریخ تولد و سایر مشخصات)
------------------------------------------------------
از اعترافات مهرداد عالیخانی معروف به (صادق مهدوی) رئیس ادارۀ چپ نو در وزارت اطلاعات در تاریخ در 79/1/10 از صفحه ی 1107 به بعد پروندۀ قتل های حکومتی:
".... با هماهنگی قبلی قرار شد از یکی از محیط های اداری بهشت زهرا که در اختیار حراست قرار دارد (چون ناظری مسئولیت حراست بهشت زهرا بود ) استفاده شود. روشن، ناظری و سایر دست اندر کاران طرح الغدیر (اعدام منافقین) قبل از شروع عملیات پائیز 77، از این محل مستمراً استفاده می کردند. قرار شد از این محل برای به قتل رساندن مختاری استفاده شود...."

از نامۀ حجت الاسلام محمّد نیازی (ریاست دادگاههای نظامی در سال1377) به ریاست سازمان قضائی نیروهای مسلح حجت الاسلام علي يونسي، در تاریخ 77/11/5
"دادسرا تحقیقات جامع و وسیعی را پیرامون کشف قضیه و شناسائی عوامل قتل ها آغاز نمود و ... تحقیقات نشان می دهد که علاوه بر پرسنل واجا (وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی) عواملی دارای مشاغل آزاد (نیز) دخالت دارند (که) شناسائی، تحت تعقیب و بعضاً از کشور خارج شده اند."

اشاره به قتل حکومتی مجید شریف
مجید شریف

در تاریخ 12/1/79 صفحه ی 1235پرونده قتل های حکومتی –موسوی(مصطفی کاظمی) در بازجویی میگوید:
".....او با عزیز پور صحبت نموده بود و قرار گذاشتیم پشت استادیم شهید کشوری به عزیز پور وصل شود وقتی که مجید شریف حذف شد به آقای رسولی(رسول کاتوزیان) رفتم که بگویم گفت خودم میدانم و عزیز پور(محمد سرمدی) به ایشان گزارش داده بود...."

اشاره به مطرح شدن برنامه ترور خسرو سیف و آغاز قتل های کانون نویسندگان

خسرو سیف

تاریخ:19/04/1379
آقای مصطفی کاظمی (موسوی) به بازپرسی احضار و خطاب به ایشان:
س: راجع به چگونگی حذف مقتولین.......توضیح دهید.
ج:در اواخر تابستان1377 اینجانب در کنار زمین فوتبال نشسته بودم که آقای دری(حجت الاسلام قربانعلی دری نجف آبادی-وزیر وقت اطلاعات) قدم زنان آمدند و دستم را گرفتند و در مورد انجام عملیات ... عناصر فرهنگی صحبت نمودند و اظهار داشتند با صادق مهدوی(مهرداد عالیخانی) هم صحبت کنم حدود20 مهر ماه با صادق صحبت کردم و سپس تقاضای وقت کردم در روز 19/08/1377 ایشان گفتند صادق هم باید باشد و خبرتان می کنم.(ساعت)8:21 عصر تماس گرفتند و ساعت9:30 تاریخ 22/8 را قرار گذاشتند و از شرایط و وضعیت گروها و افراد اظهار نارضایتی نمودند و در جلسه فوق در خصوص حذف افراد تصمیم گیری شد که ایشان علاوه بر نفراتی که با اسم مشخص شدند و در خصوص افراد لائیک گفتند حذف نمائید.در تاریخ09/09/1377 بر اساس اینکه من به صادق گفتم خسرو سیف به جای فروهرآمده نظر داد که او هم حذف شود که گفتم با آقای درّی صحبت نماییم وهمان روز به ساختمان امام رفتند و ساعت6 بعداز ظهر درّی مجوز و حکم جهت خسرو سیف ندادند ولی در رابطه با حذف عناصر از کانون(نویسندگان) تاکید نمودند و درآن جلسه ابتدا اینجانب گزارش حذف فروهر و همسرش را به ایشان دادم و بر اساس نظر و تاکید درّی به صادق گفتم درّی روی کانونی ها تاکید داشتند که صادق نیز دو نفر از انها را از بین15نفر تائید شده از سوی دری در جریان حذف قرار دادند و(از منبع دیگر[صفحه 21 اعترافات موسوی]در تاریخ 27/09/1377) آقای درّی از طریق کشیک وزارت(اطلاعات) شهشهان و پاکدامن مرا خواستند و ضمن تماس با صادق نزد دری رفتیم.... بعد از ماه رمضان (تاریخ...؟) با نظر دری عملیات قطع گردید.

بستن پرونده ها ،سناریوی خروج از بحران

از اعترافات مهرداد عالیخانی (صادق مهدوی) در تاریخ 10/1/79 در ارتباط با اظهارات حجت الاسلام درّی نجف آبادی، وزیر وقت اطلاعات در تاریخ 30/9/1377 در مورد جمع و جور نمودن تبعات عمومی و جناحی قتل های حکومتی و پیدا کردن سناریوی خروج از بحران و قربانی کردن عده ای دیگر:

علی خامنه ای

"وزیر گفت آقا (سید علی خامنه ای، رهبر منتخب خبرگان) با آقای خاتمی (رییس جمهور وقت) صحبت کرده اند. زودتر یکی دو نفر را معرفی کنید تا بر اساس آن صحبتی که بین آقا و آقای خاتمی بوده مسئله جمع و جور شود. آقا از آقای خاتمی خواسته سروته موضوع را هم بیاورند ...."

پایان بخش یکم
فایل pdf را نیز مطالعه کنید
..............................
مرزپرگهر
http://www.marzeporgohar.org/fa/category/page-location/fa-welcome-to-marze-por-gohar

27 December 2008

بــاغ می سـوخت درآن بـرهـه یِ بـی بارانی



بــاغ می سـوخت درآن بـرهـه یِ بـی بارانی


جمشید پیمان


شبِ دل خسته پـر از گریه ی چشمان تو بود
سـیـنـه ، انــدوه گـسـار د ل ویــــران تـو بـود

دلِ بــی تـابِ پـــر از خــاطـــره ی پــایــیــزی
تـا سـحـر قـصّـه ی او غـصـه ی پنهان تـو بود

باد شوریده که می خواند به هر کوچه سرود
سخـنش سر بـه سر از مویِ پـریـشان تو بود

آشـنایـان ، هـمه ، بـیـگانه یِ غـمخانه یِ تـو
دلِ دیــوانــه یِ مـا بــود کـه مـهـمـانِ تــو بود

بــاغ می سـوخت درآن بـرهـه یِ بـی بارانی
لـبِ تـفـتـیـده یِ گل تـشنـه یِ بـارانِ تــو بود

سینه یِ همهمه ، در لحظه یِ غمبار سـکوت
یــادگـاری زدلِ بــی ســر و ســامــانِ تـو بـود

تــو در ایــن آیــنــه یِ پــیــر نــبــودی تــنــهـا
جـانِ دلـسـوخـتـه ام هـمـسـفـر جـانِ تـو بود



26 December 2008

دم خروس "هم اندیشی مسوولان بسیج دانشجویی" در محل سفارت سابق آمریکا: درماندگی رژیم در مقابل دانشجویان آزادیخواه و مبارز


خط و نشان کشیدن فرمانده سپاه برای دانشجویان

جعفر پویه


محمد علی جعفری، فرمانده کل سپاه پاسداران روز گذشته (پنج‌شنبه) در نشست پایانی "هم اندیشی مسوولان بسیج دانشجویی" که در محل سفارت سابق آمریکا برگزار شد، خطوط جدید دستورات رژیم برای بسیج دانشجویی را بیان کرد. او در این سخنرانی گفت: "حال و هواي دانشجويی حال و هوای خاصی است كه اگر در جهت صحيح خود هدايت شود، بزرگترين فوايد را براي نظام، مردم و كشور دارد."
او در ادامه گفت: "نكته حائز اهميت اين است كه بسيج دانشجويی در هر مقطع زماني بايستی تكليف و وظيفه‌اش را در قبال انقلاب اسلامی و نظام درك و به آن عمل كند."
او به صراحت بسیج دانشجویی را کارگزار رژیم در دانشگاه ها اعلام کرد و با توجه به جوی که در دانشگاه ها وجود دارد، غیر مستقیم گله های بسیجی را برای حمایت از رژیم به انجام وظیفه و تکلیف که همان حمله و اوباشگری در دانشگاه هاست فراخواند.
او همچنین گفت: "می‌خواهيم زمينه‌ای ايجاد كنيم كه اگر نياز شد، بسيج دانشجويی به اقداماتي مشابه 13 آبان دست بزند."

منظور پاسدار جعفری از "اقداماتی مشابه 13 آبان" همان گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی است که بیشترین زیان را تاکنون به منافع ملی مردم ایران وارد کرده است. به ظاهر سیاست گروگانگیری و باج‌خواهی که توسط رژیم در داخل کشور و توسط عوامل وابسته به آن در خارج کشور هدایت شده است، به مذاق فرماندهان امنیتی – نظامی خوش آمده است و هنوز فکر می کنند که قادر به تکرار چنین حرکاتی هستند. او درحالی این وعده ها را به اوباش بسیجی می دهد که نارضایتی عمومی مردم از رژیم در همه عرصه‌ها به بالاترین سطح خود رسیده است و رژیم هر روزه با برگزاری مانورهای نمایش قدرت گله های مسلح خود، سعی دارد تا جو رعب و وحشت را بر کشور حاکم کند. تشویق بسیج دانشجویی به اجرای تکلیف و وظیفه نیز چیزی نیست جز اقدام به سرکوب فعالان دانشجویی زیرا او می گوید: "مخالفت با دولتها و افشاگری یکی از عادتهای دانشجویان بوده است اما عادت به مخالفت راه درستی نیست و باید شکسته شود."

آزادی خواهی و عدالت جویی دانشجویان دانشگاه ها را به "عادت به مخالفت" تقلیل دادن و وادار کردن بسیجیها به شکستن این عادت به نام انجام وظیفه و تکلیف، دم خروسی است که از پشت این کلمات آشکارا پیداست. هرچند او پشت گرمی‌ای نیز به بسیجیها بدهد و بگوید: "سپاه استانها موظف به حمايت و پشتيبانی از ناحيه بسيج دانشجويی و بسيج دانشجويی دانشگاههاست."

گفته ها و پشت گرمیهای فرمانده سپاه کل سپاه پاسداران در این همایش به بسیجیها نشان از درماندگی رژیم در مقابل دانشجویان آزادیخواه و مبارزی دارد که دولت امنیتی – نظامی را در اجرای رسالت اش یعنی، حاکم کردن جو پادگانی در دانشگاه ها .

.............

http://www.iran-nabard.com/
ایران نبرد

25 December 2008

نوبر سیبستانی : با "عبا" اومدن عباشکلاتی واسه عمه اش خوبه... بنابرین اگر با عبا و عمامه و چه و چه میاید، بهتر است نیاید



تکرار دوم خرداد ناممکن است؛ ابداع دوم خرداد ممکن


مهدی جامی سیبستانی

خلاصه بگویم این خواهد بود که خاتمی بدون اتخاذ یک دستور کار جدید آمدن و نیامدن اش سودی ندارد بنابرین اگر دستور کار تازه ندارد بهتر است نیاید.

دوم خرداد 76 حادثه ای یونیک بود و قابل تکرار نیست. نه این حادثه که تکرار هیچ حادثه دیگری هم ممکن نیست. اگر بود مثلا ال گور که دور قبل از جورج بوش شکست خورد الان که اوضاع جمهوریخواهان نامساعد بود بر می گشت و می برد. اما نیامد. چون هیچ چیز مثل سابق نبود.

این میل تکرار اصلا خودش نوعی محافظه کاری شدید درونش نهفته دارد. میل به تکرار ناامیدی از ابداع است. ناامیدی از آینده است. همه چیزهای خوب در گذشته اتفاق افتاده است. پس برویم همان گذشته ها را تکرار کنیم. دوستان، کوتاه بگویم اگر ایده تکرار ایده خوبی بود و به جایی می رسید و کارامد می بود جمهوری اسلامی باید تالی تلو حکومت عدل علی می شد. هزاران هزار ساعت و وقت و عمر و پول کشور حرام شده است که تا بلکه ما به رای العین ببینیم نمی شود و از ایده تکرار کردن دست برداریم. سی سال تلاش ناموفق کافی نیست؟ این را می گویم چون می دانم که صدها نفر صادقانه و فارغ از بازی های سیاسی حکومتی تلاش کردند که ایده های صدر اسلامی را با حکومت و سیاست و اقتصاد امروزی بیامیزند و نشده است. آشکارترین شکست آن در حوزه فرهنگ و مدیریت فرهنگی از رسانه و مدرسه تا خیابان و دانشگاه است. اما البته وضع اقتصاد و سیاست هم بدتر نباشد بهتر از آن نیست.

انتخابات بعدی در وضعی انجام می شود که همه بازی ها رو انجام خواهد شد. دیگر بازی تازه ای وجود ندارد. دست همه برای یکدیگر رو ست. همه می دانند رهبر چه خواهد کرد یا شورای محترم نگهبان چه می کند یا اصلاح طلبان یا اصولگرایان و همه نامها و جناحهای دیگر. وضع اقتصادی در بدترین وضع است و لابد اقتضائات جشن های سی سالگی هم دولتمردان را وادار می کند خرج های تازه ای بتراشند و بازی عجیبی خواهد بود. اما هر چه تا امروز شنیده ام و برای آینده از این گفته ها می توان دانست تکرار مکررات است.

وقتی بازی تازه وجود ندارد امکان همه نوع ابداع هست. اگر اهل اش باشی می توانی یک برگ برنده رو کنی. یا بازی تازه ای ابداع کنی. یا بزنی زیر میز که بروید جمع کنید این بازی مسخره را که صاحب کافه همه تاس ها و ورق ها را نشاندار کرده و از پیش نتیجه را دارد. منتها دل قوی و انرژی سرشار و ایمان یک ذهن جوان می طلبد. کسی که چیزی نهفته و خفته و مایوس شده و از گرما افتاده را درون مردم ما ببیند و بیدار کند. وگرنه این بازی که من می بینم شوقی در کسی بر نخواهد انگیخت. این دلسردی و افسردگی عمومی را فقط یک بازی هیجانی و جدی گرم خواهد کرد که کسی نتواند آخرش را پیش بینی کند. مثل هر ابداع خوب پیش بینی ناپذیر باشد.

دستور کار هر کسی که بخواهد به طور جدی وارد بازی شود باید شکستن بن بست احمقانه ای باشد که عاملان روی کار آوردن احمدی نژاد در همه زمینه ها ایجاد کرده اند. نقد رهبری و نحوه دخالت اش در امور و شیوه اش در اداره امنیتی کشور و مسلط کردن گروهی به نام شورای نگهبان بر خواست و گرایش احزاب سیاسی و به هم زدن مشی تبدیل انتخابات به انتصابات و طرد سیاست پا گذاشتن روی گلوی هر کس که حرف می زند و از حقی دفاع می کند باید در این دستور باشد. بدون پاسخگو کردن رهبر و ایمن سازی زندگی اجتماعی مردم و به حساب اوردن واقعی رای آنها و آزاد گذاشتن بازی به دست همین احزاب موجود و بدون توقف بازی امداد غیبی رساندن به کاندیدای مورد نظر رهبر این بازی از پیش شکست خورده است. خاتمی بیاید یا نیاید فرق نخواهد کرد. وقتی توانستند مردم را مطمئن کنند که رای شان حساب است آنوقت می شود روی دستورهای بعدی در سیاست داخلی و خارجی و در معیشت و اقتصاد حرف زد. اما این را هم باید افزود که انتخابات بعدی هر طور که انجام شود سرنوشت ساز خواهد بود. اگر از راه ابداع برود طبعا سرنوشت ما را تغییر می دهد و اگر از راه تکرار بازی های روشده برود هم با توجه به موقعیت جهانی و جمعیت شناختی و انبوه شدگی بحرانهای رنگارنگ حل ناشده به خطر بزرگی برای آنها که می خواهند قدرت را به هر قیمت از دست ندهند تبدیل خواهد شد. از نظر من ماههای آینده ماههای بحران است. اما راه خردورانه اش این است که از دل این بحران یک ابداع به نفع مردم شکل بگیرد و راه ابلهانه اش این است که در بر همان پاشنه آشنا بپیچد تا نهایتا با دربان و کلیددار از جا کنده شود.


http://sibestaan.malakut.org/archives/2008/12/post_675.shtml

23 December 2008

به روباه گفتند شاهدت کیست گفت: دمم!... سایت روز آن‌لاین را گفتند شاهدت کیست؟ گفت کیهان




کلبی و مدنی!


ناهید رکسان


...
بنگر این بیغوله را از دور
طاق‌ها‌ی‌اش ریخته، دروازه‌های‌اش رو به ویرانی
پایه‌های‌اش، آیه‌هائی از پریشانی
وصف آبادانی‌اش در داستان‌های کهن، مستور
قصة ویرانی‌اش مشهور
[...]

«بهترین نقشی که می‌توان برای دولت ایالات متحد قائل شد این است که حامی نهادهای مدنی باشد که دمکراسی را در کشورها تقویت می‌کنند و کشورها را به صورت علنی و در زمانی که اقدامات سرسختانه‌ای علیه آن‌ها اعمال می‌شود، پاسخگو نگهدارد.»

منبع‌: بی‌بی‌سی، مورخ 20 دسامبر سالجاری.

این بخشی است از اظهارات رایس، وزیر امورخارجة ایالات متحد که دلیل واقعی هجوم سگ‌های هار جمکران به دکان حقوق بشر عبادی را بخوبی آشکار می‌کند. در واقع عموسام به عنوان «حامی دمکراسی»، از دولت مفلوک جمکران خواهد خواست که در برابر این نمایش نوین «پاسخگو» باشد. تا همه بدانند و آگاه باشند که کانون کذا ـ این کانون در واقع مدافع حقوق بشر اسلامی و حکومت آخوندی است ـ مدافع دمکراسی است، آنهم در نظام توحش جمکران که قانون اساسی‌اش خود در تقابل کامل با دمکراسی قرار می‌گیرد! سپس فعلة فاشیسم، از جمله گروه ‌خاتمی به حمایت از کانون «عبادی» قیام‌ می‌کنند و ... بله به این می‌گویند «حمایت از دمکراسی» به سبک گاوچران‌ها! و بشکند دستی که نمک ندارد!

نرگس محمدی، یکی از اعضای دارودستة عبادی که با روسری سبز، روژلب قرمز و ابروهای تیره، خود به تنهائی پرچم جمکران را با آن آرم عنکبوت تداعی می‌کند، در روزآن‌لاین گلایه کرده که «بدون مجوز دادستانی» کانون کذا را تعطیل کردند! بجای اینکه از ساواک جمکران برای گرم نگاهداشتن تنور کانون سپاسگزار باشد، طلبکار هم شده!

شبیه‌سازی و ایجاد تشکل‌های موازی روشی است که فعلة فاشیسم سه دهه است بر ما ملت تحمیل می‌کنند، و دکة شیرین عبادی یکی از همین تشکل‌های موازی است. حکومت اسلامی و نعلین‌ها به پیروی از ارباب عربدة «حقوق بشر اسلامی» سرداده‌اند، عبادی هم چند روز پیش در مقر اروپائی سازمان ملل تأکید کرده که «روشنفکران ما» ثابت کرده‌اند تقابلی بین اسلام و حقوق بشر وجود ندارد. با توجه به این سخنان می‌باید بگوئیم دکة شیرین عبادی هم تقابلی با خیمة برادر لاریجانی، معاون آخوند شاهرودی ندارد، چرا که برادر علی‌کوچیکه در یونسکو، دقیقاً چرندیاتی مشابه مهملات عبادی برزبان آورده بود.

«به روباه گفتند شاهدت کیست گفت: دمم!» سایت روز آن‌لاین را گفتند شاهدت کیست؟ گفت کیهان! می‌بینیم که پاسدار شریعتمداری در نقش دم روباه، از طریق زدن نعل وارونه وارد پروپاگاند ارائة «تصویر دلپذیر» از شیرین عبادی شده و می‌فرماید: «این کانون را باید زودتر می‌بستند!» روز آنلاین هم ترهات پاسدار شریعتمداری را منتشر کرده تا به ما ثابت کند که «اصولگرایان» به خون شیرین عبادی تشنه‌اند، و خلاصه بشتابید به پای صندوق‌های رأی، تا جنایتکار فرهیخته‌ای به ‌نام عبدالله نوری، نمایندة سابق خمینی در «سازمان عقیدتی ـ ‌سیاسی» سپاه پاسداران، مزدور شناخته شدة غرب را به عنوان اصلاح‌طلب به شما حقنه کنند و در چارچوب قانون اساسی توحش و تحجر حداقل تا چهار سال دیگر چماق «مردم‌سالاری دینی» و لات‌بازی و اوباش پروری را بر فرق سر‌تان فرود آورند.

رسانه‌های غرب به فراخور حال خود در باب تعطیلی دکة عبادی چند سطری نوشته‌اند. و البته از همه بیشتر دل اهالی «لوموند» به درد آمده! می‌دانیم که اینان ارادت فراوانی به اسلام دارند! روزی که نام عبادی به عنوان برندة خوشبخت بخت‌آزمائی نوبل از کیسة فاشیسم بین‌الملل بیرون کشیده شد، روزنامة لوموند یک عکس فریبنده از عبادی با حجاب اسلامی، آنهم به رنگ سیاه منتشر کرد تا همه با واقعیت وجودی ایشان بهتر آشنا شوند، و بدانند صلح نوبل چقدر برازندة عزاداران حسینی است. البته ما می‌دانستیم محفلی که به جیمی‌کارتر منفور جایزة صلح می‌دهد طرفدار مکتب توحش و حماقت خواهد بود. ولی بسیاری از هم‌میهنان از اینکار خشمگین شدند و رسانة تفنگ فروشان «لاگاردر» را به باد ناسزا گرفتند. در هر حال عبادی یک دکة حقوق بشر اسلامی هم در این گیرودار در جمکران باز کرده تا حقوقدانان زبده‌اش در آن سخنرانی‌ها کنند و فراوان پرت و پلا بگویند و به بهانة دفاع از حقوق بشر به تشویق «قانون شکنی» و آشوب مشغول باشند. پیشتر در همین وبلاگ به چند نمونه از سخنرانی‌های کانون کذا به ویژه سخنان ابلهانة شیرین عبادی اشاره داشته‌ایم و نیازی به تکرار مکررات نیست.

راستی‌ آیا کدامین دست با این نطع بدفرجام بازی کرد؟
یا کدامین فاتح اینجا ترک‌تازی کرد؟

به گزارش بنگاه ‌خبرپراکنی بی‌بی‌سی، مورخ 20 دسامبر 2008، کاندی رایس اعلام داشت، آمریکا قصد تعویض حکومت ایران را ندارد، و نمی‌تواند هر رژیمی را تغییر دهد. بله! مگر آمریکا دیوانه شده که حکومت اسلامی چاه جمکران را تغییر دهد؟ سی سال است این نماد توحش را با ماشاالله قصاب، خمینی، دانشجوی پیرو خط امام، تیغ‌کش و چماقدار مؤتلفه و جانوران وحشی از قبیل بهرمانی و خامنه‌ای و محسن رضائی سر پا نگاهداشته، کار این‌ها هم «جهاد» با کمونیست‌ها بود. آنهم نه با کمونیست‌های چین و ماچین که خود کارگران عموسام و طرفداران طالبان‌اند، که فقط «جهاد» با کمونیست‌های شوروی سابق!

و اگر چه اتحاد جماهیر شوروی دیگر وجود ندارد، و روسیه هم کمونیست نیست، نبرد آمریکا با کمونیست‌های اتحاد شوروی همچنان ادامه دارد! دلیل تهاجم نظامی به افغانستان و عراق نیز نبرد با همین قماش کمونیست‌ها بود. تحمیل قانون اساسی توحش اسلامی بر عراق و افغانستان نیز ریشه در همین «جهاد مقدس» آنگلوساکسون‌ها دارد. و فراموش نکنیم که تهاجم وحشیانه به افغانستان و عراق با همکاری سپاه پاسداران مزدور آمریکا صورت پذیرفت. چه دلیل دارد که امروز ایالات متحد چنین نوکران وفاداری را جایگزین کند؟ مگر می‌تواند مزدورانی بهتر از آخوند و پاسدار بیابد؟ تازه اکبر بهرمانی می‌خواهد ضمن افتتاح دکان «فقه و تقلید تخصصی» یک «دانشگاه»، ‌ ویژة گسترش حماقت و بلاهت تأسیس کند و لات و اوباش حوزه را به مدرک «دکتری» بیاراید. دیگر چه دلیلی برای تغییر نظام وجود دارد:

«وزیر امورخارجه آمریکا گفته است که این کشور در صدد تغییر رژیم ایران نیست و نمی‌تواند هر رژیمی را در کشورهای جهان تغییر دهد.»

البته ما هم می‌دانیم آمریکا نمی‌تواند هر رژیمی را تغییر دهد، به ویژه رژیم نوکران وفادارش در جمکران را. ولی انصاف داشته باشیم! عموسام حکومت اسلامی را براندازد و بجای آن یک حکومت «اسلامی‌تر» بیاورد، با یک قانون اساسی اسلامی‌تر و یک «ولایت فقیه‌تر»؟ چنین کاری ممکن نیست. در تاریخ بشر چاهی عمیق‌تر از چاه توهم و تحجر جمکران نمی‌توان یافت و سه دهه است که حاکمیت ایران در اعماق چنین چاهی سقوط کرده. سقوط بیش از این ممکن نیست. مگر آنکه در نتیجة پیشرفت علوم و فناوری، روزی، روزگاری یانکی‌ها بتوانند سگ‌های ولگرد را هم در «مرزپرگهر» به حکومت برسانند! آن روز سروکلة کاندی رایس باز هم پیدا می‌شود تا بگوید:

ما برای حمایت از دمکراسی تصمیم به براندازی حکومت جمکران و برقراری یک «حکومت کلبی» در ایران گرفته‌ایم. باشد که حقوق‌ ایرانیان در پناه این سگان وحشی محفوظ باشد و آمریکائی‌ها هم به وظیفة «انسانی» خود عمل کرده‌ باشند!

بنگر این بیغوله را از دور
هرچه می‌بینی در او، مرگ است و ویرانی
عرصة جاوید آشوب و پریشانی
مهرة شاه‌اش از این لشکرکشی‌ها، مات
با چنین شطرنج نفرین کردة تاریخ
هیچ دستی نیست تا بازی کند، هیهات!

وبلاگ چپ و راست – علي ناظر http://chaporast.blogspot.com ، از امروز آغاز به فعاليت مي کند


وبلاگ چپ و راست – علي ناظر
http://chaporast.blogspot.com
از امروز آغاز به فعاليت مي کند


22 December 2008

بستن اشرف و كوچ دادن ساكنان آن زمينه سازي براي جنايت جنگي , جنايت عليه بشريت و نقض آشكار قوانين وكنوانسيونهاي بين المللي است


پاسخ شوراي ملي مقاومت ايران
به اظهارات مشاور امنيتي دولت عراق
مبني بر بستن اشرف و كوچ دادن ساكنان آن


اظهارات مشاور امنيتي دولت عراق مبني بر بستن اشرف و كوچ دادن ساكنان آن
زمينه سازي براي جنايت جنگي , جنايت عليه بشريت و نقض آشكار قوانين وكنوانسيونهاي بين المللي است
مقاومت ايران اظهارات غير قانوني آقاي موفق الربيعي, مشاور امنيتي دولت عراق در باره«ممنوعيت هرگونه فعاليت سياسي و تبليغاتي و فرهنگي و ديني و اجتماعي» مجاهدين و «بستن قرارگاه اشرف و كوچ دادن افراد آن و اخراجشان به ايران يا به يك كشور ثالث» را بازتاب فشارهاي هيستريك رژيم آخوندي به دولت عراق پس از امضاي توافقنامه امنيتي با آمريكا ارزيابي ميكند. علاوه بر اين احكام اخير دادگاه عدالت اروپا مبني بر لغو برچسب تروريستي عليه سازمان مجاهدين خلق ايران، همزمان با پنجاه و پنجمين قطعنامه ملل متحد پيرامون نقض وحشتناك حقوق بشر درايران جنون آخوندها را براي انهدام اشرف شدت بخشيده است .

حقوقدانان و پارلمانترها از سراسر جهان اين اظهارات را نقض حقوق بنيادين و آزاديهاي اساسي , نقض آشكار كنوانسيون چهارم ژنو، قانون بين المللي، قانون بشر دوستانه بين المللي، كنوانسيون پناهندگي و كنوانسيون منع شكنجه و كليه ميثاقهاي بين المللي اعلام كرده اند. بدون شك نقض اين معاهدات , جنايت جنگي و جنايت عليه بشريت محسوب ميشود.

مراجع گوناگون بين المللي، از جمله كميسارياي عالي پناهندگان، كميسر عالي حقوق بشر، يونامي، صليب سرخ بين المللي، پارلمان اروپا، مجمع پارلماني شوراي اروپا، عفو بين الملل , فدراسيون بين المللي حقوق بشر و همچنين مراجع بزرگ مذهبي مانند رييس دانشگاه الازهر, بالاترين مرجع مذهبي اهل تسنن و رهبران كاتوليك در آمريكا و كانادا بارها بر حقوق غيرقابل انكار ساكنان اشرف تأكيد ورزيده اند .

حضور مجاهدين در عراق همچنين از حمايت گسترده مردم عراق كه از دخالتها و جنايتهاي رژيم ايران به ستوه آمده اند برخوردار است. بيانيه 3ميليون تن از شيعيان عراقي(ژوئن 2008), بيانيه 5.2 ميليون شهروند عراقي (ژوئن 2006),بيانيه 450 هزار تن از اهالي ديالي(ژوئن2007) , بيانيه 3000تن از شيوخ و روساي عشاير عراقي(فوريه 2007), بيانيه 12000حقوقدان عراقي ( ژانويه 2006) و دهها بيانيه ديگر از سوي اقشار مختلف مردم و نيروهاي سياسي عراق جاي هيچگونه ابهام باقي نمي گذارد .

با اين همه مشاور امنيتي دولت عراق در حالي به تهديد كردن مجاهدين بخاطر هرگونه فعاليت فرهنگي و ديني و اجتماعي مي پردازد كه در برابر جنايتهاي رژيم آخوندي و مزدورانش ، از جمله انفجار ايستگاه و لوله هاي آب اشرف, موشك باران اشرف، ربودن افرد آن و انفجار اتوبوس كارگران عراقي، مطلقاً سكوت پيشه كرده است.

مقاومت ايران نسبت به افزايش اين جنايتهاي تروريستي و بوجود آمدن يك فاجعه انساني در اشرف هشدار ميدهد .

مقاومت ايران، از شوراي امنيت ملل متحد و نيروهاي چند مليتي و همچنين از نخست وزير نوري مالكي، خواستار محكوم كردن اين اظهارات و تاكيد بر رعايت حقوق ساكنان اشرف در چارچوب معاهدات بين المللي است. تلاش براي راضي كردن آخوندهاي حاكم بر ايران با اين قبيل اظهارات به جايي نميرسد بلكه بر ابعاد و دامنه مطامع آنها در عراق مي افزايد و دست آنها را در تعدي و تجاوز بسا بازتر ميكند .تسلط بر عراق و صدور تروريسم و ارتجاع به اين كشور, اعتياد استراتژيكي رژيم ولايت فقيه در ايران براي بقاي اين حاكميت ننگين و نامشروع است و تا اين رژيم بر سركار است از آن دست نمي كشد.

دبيرخانه شوراي ملي مقاومت ايران
پاريس-2 دي 1387 (22 دسامبر 2008)


20 December 2008

کسی هم از ما نمی‌پرسد: اگر این "خلافت" جمهوری است و این "بیعت" انتخابات است و شما هم اپوزیسون هستید، پس چرا می‌خواهید او را براندازید

شاید بتوان پذیرفت که هیچگاه از ایرانیان جامعه شناسی، که به درستی جامعه-ی ایران را شناسایی کند، برنخاسته است. با این وجود باید پذیرفت که شاید هم کسی نمی‌توانسته پدیدار شود که بخواهد آگاهانه جامعه-ی ایران را دگرگون سازد

کسی هم از ما نمی‌پرسد: اگر این "خلافت" جمهوری است و این "بیعت" انتخابات است و شما هم اپوزیتسون هستید، پس چرا می‌خواهید او را براندازید؟

زمانی آزادیخواهان در ایران به آزادی خواهند رسید که نخست حکمرانی را از امامان مرده و امام پنهان بگیرند تا هر یک از مسجدها دستکم خودگردان باشند. یعنی مسجد با فکر یک آخوند، جدا از دیگر آخوندها، بگردد. تا هنگامی که، سازمان مسجدها در زیر فرمان عمامه-داران مرکز می‌چرخد، فرهنگ مردم ایران پیشرفت ندارد و آخوندهای پسمانده و بی‌فرهنگ بر مردمان ایران حکومت می‌کنند


در خویشتن نگریستن

مردو آناهید


شاید کمتر اندیشمندی، به راستی، بتواند در پیرامون بینش ایرانیان پژوهش کند. زیرا این مردم هیچگاه آزاد نبوده-‌اند که بتوانند آزادانه اندیشه‌-ی خود را بازگو کنند یا بنویسند. نشانه-‌هایی که از فرهنگ و تاریخی آنها برجای مانده-‌اند، بیشتر رویدادهایی هستند که آنها کمتر به نگرش و اندیشه-ی آنها پیوند دارند.

پژوهش در پیرامون بینش ایرانیان، از آن روی، بسیار دشوار است که بیشتر ایرانیان سخنی را که بر زبان می‌رانند از دل یا بهتر بگویم از اندیشه‌ی آنها بر نخاسته است. پس گفتاری که از اندیشه‌ی کسانی برنیامده باشد بینش آن کسان را نمایان نمی‌کند.
( باید اشاره کنم که خود من هم از همین مردم هستم و از ویژگی‌هایی، که در این نوشتار می‌شمارم، جدا نیستم)

پژوهش در جهان‌بینی‌-ی هر مردمی، که راه شناسایی بنمایه-‌ی فرهنگی-‌ی آن مردم است، از نیازهای همگانی بشمار نمی‌رود. ولی این شناخت برای بررسی-‌ی روند جامعه و شناخت دورنمای سامان آن کشور بسیار ارزشمند است.

نمونه: اگر سازمان‌های جهانی بخواهند، شمار، یا میزان درسد، مخالف‌ها یا دشمنان حکومت اسلامی ارزیابی کنند، هرگز نمی‌توانند پاسخ راست و درستی را به دست آورند. ( مخالف ها یا دشمنان حکومت اسلامی کسانی هستند که خود را اُپوزیتسیون نامیده-اند با وجود که آنها در درون حکومت جایی ندارند. یعنی آنها، در پندار برای خودشان، نقشی بافته-اند که با مفهوم این واژه "اُپوزیتسیون" برابر نیست)

تضادی که در اندیشه و کردار این مردم با گفتارشان وجود دارد نه تنها شناسایی آنها را برای سازمان‌های جهانی مشکل می‌کند بلکه پیدایش سازمانی را، که (به راستی) برای رسیدن به آزادی سامان داشته باشد، ناممکن می‌سازد.

این تضاد را می‌تواند، حتا از نامی که این سازمان‌ها بر خود می‌گذارند، به روشنی دید " لیک کس را دید این تضادها دستور نیست". نامهایی مانند ( جمهوریخواهان دمکرات)، ( دمکراسی کارگری)، ( ملّی مذهبی)، (فداییان سوسیالیست)، (مجاهدین خلق) و البته بسیاری نامهای دیگر .
از آن روی این سازمانها نامهایی با پسوند یا پیشوند به خود می‌چسپانند که کاستی‌های سازمان‌های همسان خود را شناسایی کرده و خود را برتر و درست‌تر از دیگران می‌پندارند. (البته هر سازمان سیاسی-ی در ایران گمان می‌برد، شاید هم آزموده باشد، که نادرستی‌ها و کژروی‌های همه-ی سازمان‌های دیگر را شناسایی کرده است)

آرمان این سازمان‌ها بسیار زیبا و دوستداشتنی است. همه آرزوی رسیدن به آزادی، دادگری و دادگستری، آسایش اجتماعی، پیشرفت دانش و رسیدن به زندگانی بدون رنج برای همگان است. ولی بیشترین آنها تنها شیفته-ی این زیبایی هستند و هیچگاه درون‌مایه و ساختار بخش‌های این آرمان را بررسی نکرده-اند. بدیهی است که راه رسیده به این آزادی هم تنها در پندار آنها نگاشته شده است.

با این که پیشروندگان این سازمان‌ها هیچگاه از این راه به آزادی نزدیک هم نشده-اند ولی پیروان این ایدئولوژی‌ها به درستی-ی این راه ایمان دارند نه این که آنها این راه را آزموده باشند. (ایمان به همان مفهوم است که کسی به کمک‌های چاه جمکران اعتقاد دارد)

این سازمانها تنها دلباخته-ی آزادی-ی ویژه-ای هستند که، در آن آزادی، ایدئولوژی-ی آنها آزادنه گسترده شود. (از تضاد مفهوم آزادی با یک ایدئولوژی چشم می‌پوشیم). هموندان، یاران این سازمان‌ها، آزادی را در وصال معبود خود می‌پندارند ولی راه رسیدن به خانه‌-ی دلدار را از دیگران، که با آزادی همآغوش شده-اند می‌پرسند. برخی از آنها هم می‌دانند که راه خانه-ی "آزادی" در هر جامعه-ای یکسان نیست. ولی از شوربختی، آنها شتاب زده هستند، در جویندگی هم ورزیدگی ندارند، البته آنها برآنند تا زمانی که خودشان زنده هستند به این آرزوی برسند. از این روی زمانی برای آزمون و بررسی کردن راه و آرمان خود ندارند.

البته این روشنفکران بسان پیروان مذهب‌ها نادان نیستند. این است بیشتر آزادیخواهانی، که سازمان یافته باشند، زمان به زمان از هم شکافته و شاخه شاخه می‌شوند. البته باید اشاره کنم که آزادیخواهان ایران ارزش‌های اجتماعی را تنها در پیوند با نام کسانی می‌شناسند. بهترین نمونه، کسانی هستند که به زندان رفته یا کشته شده باشند. این کسان برای مریدان برترین ویژگی‌ها را پیدا می‌کنند. این پیروان در پندارهای خود زیباترین ارزش‌های اجتماعی را بر پیکر قهرمانانی، که خود خلق کرده-اند، می‌‌پوشانند.

در این سازمانها سخن از همپرسی، دیالوگ، نیست بلکه سخن از کسانی است که بسان بُت ستایش یا از کسانی که بسان دیو نفرین می‌شوند. ایدئولوژی آنها در پشت چند تا کتاب از پیش کسوت‌های خود بسته بندی شده است و نیاز به باز کردن و بررسی کردن آن بسته-ها نیست.
ما آن چنان از یک کس سخن می‌گوییم، که گویی کلید همه-ی دشواری‌های مردم ایران در فکر آن یک تن نهفته بوده است، که از ستیزجویی خودی‌ها و بیگانه-ها این پدیده-ی نایاب از دست رفته است.

با این آشفتگی‌ یا خود کم بینی، که در جهان-بینی-ی بیشتر ایرانیان وجود دارد، روشن است که چرا نمی‌تواند از انبوه روشنفکران آزادیخواه، برای رسیدن به آرمانی دلخواه، یک سازمان استوار سامان یابد.

چرا به جای در هم آمیختن سازمانهای مخالف حکومت اسلامی آنها روز به روز پاره پاره تر و ریزتر می‌شوند؟ زیرا هر روشنفکر کاستی‌ها و نابسامانی‌های همه-ی سازمانها را (البته کاستی‌های کسانی که با سازمان پیوند دارند) شناسایی می‌کند و خودش با چند کس دیگر سازمانی بدون آن کاستی‌ها بنیان می‌گذارد.

این که گاهی اتحادیه-هایی از بخش‌های پاره پاره شده-ی همان سازمان، پدیدار می‌شوند به مفهوم شناخت یا پیوند همبستگی-ی آنها نیست بلکه به مفهموم آتش بس در میان کسانی است که با آن سازمانها پیوند دارند.

(اتحاد جمهوریخواهان)، (اتحاد جمهوریخواهان دموکرات)، (اتحاد کمونیست‌ها)، (اتحاد سوسیالیست‌ها)، (اتحاد دموکرات‌های لائیک)، (اتحاد شاه پروران)، (اتحاد ملّی مذهبی‌ها) و نام اتحادها دیگر آشگار کننده-ی آن هستند که هنوز درون‌مایه-ی این سازمان‌ها، حتا معنای این واژه-ها، برای روشنفکران روشن نشده است. اگر نه برای نمونه می‌دانستند که جمهوری تنها در دموکراسی مفهومی دارد یا حکومتی کارگری است که دموکراسی نباشد، یا می‌دانستند که جهاد برای اسلام و در راه الله انجام می‌شود نه برای خلق، یا اگر ماتریالیستی، فکر کند، می‌داند که خود را فدا کردن، آن هم برای پنداری که ناشناخته است، نشان خردمندی نیست.

از این آشفته بازار می‌توان برداشت کرد که روشنفکران ایران هرگز به ژرفی در پیرامون آرمان خود نیندیشده-اند و راه رسیدن به پندار خود را نمی‌شناسند. این کاستی از آن روست که در سرزمین‌های اسلامی زمینه-ای، برای اندیشه، وجود ندارد که کسی بتواند اندیشه-ی خود را پرورش بدهد. در اسلام اندیشه، ورای اوامر الله، کفر است پس مسلمان تا کافر نشود حتا نمی‌تواند اندیشیدن را بیاموزد.

این گفتار بر آن گمان نیست که در ایران اندیشمندی پیدایش نیافته است، درست بر خلاف این گمان است. اندیشمندان بسیاری در ایران وجود داشته و در همین زمان هم وجود دارند. ولی تا کنون اندیشه-ی اندیشمندی، که بتواند در فرهنگ آلوده-ی این مردم آمیخته شود و گسترش پیدا کند، از درون یک ایرانی تراوش نکرده است.

برای نمونه حافظ : او ژرف-اندیشی زیرک و تیزبین بوده است. ولی بیشتر، دوستداران سخن، در مورد شخص "حافظ" سخن رانده-اند نه در پیرامون اندیشه‌-ی او. آنها از نام حافظ ، بدون برخورد به اندیشه-ی او، بُت یا قهرمان ادبی می‌سازند تا کالای دروغین خود را در پیوند با نام او بفروشند.
حتا اگر روشنفکران ما اندیشه-ای را می‌دزدیدند و به نام خود پرورش می‌دادند از ارزش آن اندیشه کاسته نمی‌شد.

از بی‌چارگی در کشور ما کمتر اندیشه-ای شناسایی و ارزشیابی می‌شود. ما تنها کسانی را با نامی آرایش می‌کنیم نه اندیشه-ی او را گسترش می‌دهیم. بنابراین، پدیده-ای که پنهان مانده است، کسی هم نمی‌توانند آنرا بدزدند.

( برای نمونه: به حافظ تهمت لسان الغیب می‌بندند، آنها از نادانی، حافظ را هم نادان ولی مقدس می‌شمارند)
چنین کسان، که اندیشه-ای از خود ندارند حتا نمی‌توانند اندیشه-ای را ارزیابی کنند. آنها خود را به یک بزرگوار می‌بندند تا خرمهره-های خود را به جای گوهری، از اندیشه-ی آن بزرگوار، به بازار بیاورند.

همان گونه که اشاره شد، این کاستی‌ها از آن روی در روشنفکران ما شگفت آور نیستند، چون در کشورهای اسلامی اندیشیدن کفر است. کمترین هنگامی پیش می‌آید که کسی بتواند به درونمایه-ی اندیشه-ای بپردازد. از این روی والیان اسلام هم تنها پوسته-ی اندیشه-های ارزشمند را می‌ربایند و آنرا با درون‌مایه-ی اسلامی به مردم فرو می‌کنند.

گرچه در ایران هیچگاه آزادی برای بازگو کردن اندیشه-های نو وجود نداشته است ولی هیچگاه اندیشمندی هم بر اندیشه-ای نبوده است که زیربنای جهان‌بینی-ی مردم ایران را دگرگون سازد. تنها سخن‌سرایانی، که خود را رند و قلندر گاهی هم دیوانه و عاشق می‌نامیدند، گه‌گاهی می‌توانستند بر ایمان حاکم بر جامعه خورده بگیرند. والیان اسلامی هم بر شاعران خیلی سخت نمی‌گرفتند. یکی که آنها تنها (از پیری، شیخی، دیوانه-ای) نقل قول می‌کردند، دیگر این که این شعرها در بزمی خوانده می‌شده که کفر آنها ایمان کسی نمی‌لرزانده است.

باید اشاره کنم که هر شاعری اندیشمند نبوده است بلکه بیشتر آنها یاوه سرایی، مداحی، نوحه سرایی و چاپلوسی می‌کرده-اند آن هم در نهایت بی شرمی. شعرهای این گونه کسان هم، به جز هنر ادبی، هیچ گونه ارزش فرهنگی ندارند.

در این گفتار تنها به سخن‌سرایان اندیشمند اشاره می‌شود. البته این سخن سرایان تنها نکته-هایی را در لابلای گفتارشان می‌پراندند. این نکته-ها نشان می‌دهند که آنها می‌اندیشیدند و کفر می‌سرودند. گفتار آنها از مرز یک ریشخند به اسلام فراتر نمی‌رفته است.

گر چه این روشن اندیشان آزادی و آزاداندیشی را ستایش می‌کرده-اند ولی کمتر برای رسیدن به جامعه-ای آزاد تلاش کرده-اند. این است که هر کس می‌تواند گفتار کفرآمیز آنها را تفسیر کند و به سود ایمان خود بکار ببرد.

شاید بتوان پذیرفت که هیچگاه از ایرانیان جامعه شناسی، که به درستی جامعه-ی ایران را شناسایی کند، برنخاسته است. با این وجود باید پذیرفت که شاید هم کسی نمی‌توانسته پدیدار شود که بخواهد آگاهانه جامعه-ی ایران را دگرگون سازد.

اگر ما به راستی به پیکار هزارساله-ی ایرانیان، که برای ایجاد دادگری در ایران رنج برده-اند، بنگریم می‌بینیم که هرگز جنبشی، چه فرهنگی و چه سیاسی، برای برکندن ریشه-ی ستمکاری پیدایش نیافته است. دگرگونی‌های فرهنگی بیشتر برای خشم زدایی از اسلام بوده-اند، که هرگز آنها پیروزی نداشته-اند، هنوز هم از رونق این گونه خواب و خیال‌ها کاسته نشده است. در جنبش‌های سیاسی هم بیشتر ستمکاری تازه جایگزین ستمکار کهنه شده است.

شوربختی در این است که مبارزه-ی آزادیخواهان ایران هنوز هم در همان روندی است که سدها سال با شیوه-ی "یک گام به پیش دو گام به پس" در جریان بوده است. روشن است که، در پدیده-های اجتماعی، پیشرفت‌های بسیاری در همه-ی جهان گسترش یافته است. ایرانیان هم، برون از این گردانه-ی پیشرفت نبوده-اند، تا اندازه-ای با همان گردانه به جلو رانده شده-اند.
پیکار آزادیخواهان بر ضد ستمکاران چندان جهشی، در شناسایی ریشه-های ستم، نداشته است به جز این که امروز ابزارها و رسانه-های مدرن را به کار می‌برند. یعنی اندیشمندان امروز هم گاهگاهی نکته-ای به جا و با ارزش می‌پرانند که زخم دلهای خراشیده را اندکی نوازش می‌دهد. ولی این نکته-ها بیش از نوازش دلها سود دیگری ندارند. از این نکته-ها نه آذرخشی می‌جهد نه آنها خفته-ای را بیدار می‌کند. یعنی مردم هنوز با متلک، جوک، کاریکاتور و گوشه و کنایه زدن دلخوشند.

آرمان مبارزان سیاسی هم، براندازی-ی حکومت اسلامی است، که برای رسیدن به این آرمان نه به زیربنای این حکومت تیشه-ی می‌زنند نه، برای ساختمان کشورآرایی خشتی را فراهم می‌کنند. آنها پیوسته دستورها و الگوهای کشورهای دیگری را، که در آن کشورها خواسته-ی مردمان نه عقیده آنها حاکم است، نشان می‌هند. از بدبختی، ما هنوز مفهوم خواسته و عقیده را برابر می‌پنداریم.

در راه این پیکارها، تا آن اندازه از حکومت اسلامی به نادرستی سخن گفته-ایم که خودمان هم گمان می‌بریم که این حکومت یک جمهوری است، نمایش‌های آخوندی هم انتخابات و این عمامه دارن هم سروران ما هستند.

کسی هم از ما نمی‌پرسد: اگر این "خلافت" جمهوری است و این "بیعت" انتخابات است و شما هم اپوزیتسون هستید، پس چرا می‌خواهید او را براندازید؟

در ایران سازمان‌ها و کسان دولت ( مجلس و وکلای مجلس، وزارتخانه-ها و وزیران، انتخابات و رای‌گیریها) همه و همه از آن روی وجود دارند که این کشور هم بتواند با سازمانهای جهانی همبازی و همرنگ باشد.

حکومت اسلامی، از وجود مسجدهای سازمان یافته، زورمند است. در ایران امامان هزارسال مرده و امام مخلوق آخوندها حکمران هستند. اوامر از سوی مردگان هزارساله، از قم، صادر می‌شود و این اوامر در مسجدها بر مردم فرود می‌آیند.

این که از سال 1357 بازیگران دولتی و حکمرانان مذهبی با یکدیگر همانی پیدا کرده-اند، این سترون شدن، نشان آن نیست، که اگر بازیگران دولتی آدم بشوند، حکمرانی هم به مردمان زنده واگذار می‌شود.

در این آلودگی‌های فرهنگی کسانی در ایران به حکومت خواهند رسید که یا خود بر این مردگان حاکم باشند(کارکرد آخوندی داشته باشند) یا محکوم فرمانروایان مذهبی بشوند. راه‌هایی که آزادیخواهان ایران در پندار می‌نگارند هیچکدام به رهایی آنها، از بندهای والیان پسمانده، نمی‌انجامد.

زمانی آزادیخواهان در ایران به آزادی خواهند رسید که نخست حکمرانی را از امامان مرده و امام پنهان بگیرند تا هر یک از مسجدها دستکم خودگردان باشند. یعنی مسجد با فکر یک آخوند، جدا از دیگر آخوندها، بگردد.

تا هنگامی که، سازمان مسجدها در زیر فرمان عمامه-داران مرکز می‌چرخد، فرهنگ مردم ایران پیشرفت ندارد و آخوندهای پسمانده و بی‌فرهنگ بر مردمان ایران حکومت می‌کنند.

این که چه کسی در این کشور شاه باشد یا رئیس جمهور بشود تفاوتی نمی‌کند. زیرا این کس، که بر کرسی-ی فرمانروایی نشسته است، یا خود را عبد الله می‌داند، پس فرمانبر ولایت فقیه می‌باشد، یا از ترس آخوندها به عبد الله بودن خود اقرار می‌کند، پس به خواست والیان اسلام تن درمی‌دهد نه به خواست مردم.

در هرکجا، که آخوندها، زورمند باشند هیچ سازمان آزادی‌بخشی نمی‌تواند، با این آلودگی-ی فرهنگی که در ذهن مردم فرو رفته است، دوام بیاورد.

داشتن و کاربرد ابزارهای تمدن اروپا نشان داشتن جامعه-ی اروپایی نیست. ولی جانستانی آن هم با پست‌ترین شیوه-های انسان-ستیزی نشان پسماندگی فرهنگی در این کشورها است.


19 December 2008

زبر دستی که دایم می مکد خون و طراوت را نهان در پشت این ابر دروغین بود و می خندید


فضا را تيره مي دارد،
ولي هرگز نمي بارد



مهدی اخوان ثالث


سیاهی از درون کاهدود دریاها
برآمد ، با نگاهی حیله گر،
با اشک آویزان
به دنبالش سیاهی های دگر آمدند از راه ،
بگستردند بر صحرای عطشان قیر گون دامان .

سیاهی گفت :
- " اینک من ، بهین فرزند دریاها ،
شما را ای گروه تشنگان سیراب خواهم کرد
چه لذت بخش و مطبوع است مهتاب پس از باران
پس از باران جهان را غرقه در مهتاب خواهم کرد.
بپوشد هر درختی میوه اش را در پناه من ،
ز خورشیدی که دایم می مکد خون و طراوت را.
نبینم ... وای !.... این شاخک چه بی جان است و پژمرده ...."

سیاهی با چنین افسون مسلط گشت بر صحرا
زبر دستی که دایم می مکد خون و طراوت را
نهان در پشت این ابر دروغین بود و می خندید
مه از قعر محاقش پوزخندي زد بر اين تزوير
نگه مي كرد غار تيره با خميازه ي جاويد .

گروه تشنگان در پچ پچ افتادند
"ـ ديگر اين همان ابر است كاندر پي هزاران روشني دارد "
ولي پير دروگر گفت با لبخندي افسرده:
ـ"فضا را تيره مي دارد ، ولي هرگز نمي بارد "

خروش رعد غوغا كرد ،
با فرياد غول آسا
غريو از تشنگان برخاست
"ـ باران است ... هي ! ... باران! پس از هرگز ... خدا را شكر ... چندان بد نشد آخر "...

ز شادي گرم شد خون در عروق سرد بيماران
به زير ناودانها تشنگان ، با چهره هاي مات
فشرده بين كفها كاسه هاي بي قراري را
-"تحمل كن پدر ... بايد تحمل كرد "...
ـ "مي دانم تحمل مي كنم اين حسرت و چشم انتظاري را..."

ولي باران نیامد ...


"ـ پس چرا باران نمي آيد ؟"
" -نمي دانم ولي اين ابر باراني ست ، مي دانم "
"ـ ببار اي ابر بارانی!ببار اي ابر بارانی
شکایت می کنند از من لبان خشک عطشانم."

ـ"شما را ای گروه تشنگان سیراب خواهم کرد."
صدای رعد آمد با فریاد غول آسا.
ولی باران نیامد...
ـ " پس چرا باران نمی آید؟"


سر آمد روزها با تشنگي بر مردم صحرا
گروه تشنگان در پچ پچ افتادند :
"ـ آيا اين همان ابر است كاندر پي هزاران روشني دارد ؟"
و آن پير دورگر گفت با لبخند زهر آگين
-" فضا را تيره مي دارد ، ولي هرگز نمي بارد"!

18 December 2008

جــنـبـشـی تـو را بـایـد ، بـا شــعـار آزادی


جمشید پیمان

شعله های خشم تو

ای شـــده دل و جـانـت ، بـی قــرار آزادی
جــنـبـشـی تـو را بـایـد ، بـا شــعـار آزادی
خستگی بشوی از تن ، پا بـه ره گذار اینک
گــر بــه دل تــو را بـاشـد ، انـتـظـار آزادی

قلـب مـادر ایــران ، خـون شـد از پریشانی
نــاشـکـفـتـه ، پـژمـرده ، کـودکِ خـیـابانی
بشکن این خموشی را،برکش ازدلت فریاد
بــی اثـر بــود دیـگـر ، گـریـه هـای پنـهانی

تــا رهــا شـود مـیـهن ، بر ستمگران تازیم
تـا سـر وطـن مـانـد ، سر بـه پایش اندازیم
دست ما به دست هم،استوار و مستحکم
خاک زخمی خود را ، بـهترین وطـن سازیم

هموطن تو گرخواهی ،شب دگر نمی ماند
ایـن سیاهِ بـد فـرجـام ، تـا سحر نمی ماند
گر زنی ز جـانِ خود ،آتشی بـه شهـر شب
زین پلیدِ جان سنگین،خشک و ترنمی ماند

خیزشی کنون باید ، هموطن در این میدان
جنبشی ز سوز دل ، خیزش از صمیم جان
شعله های خشم تو،ریشه ی ستم سوزد
بـا قـیـام ایـرانـی ، مـی شـود سـتـم ویران


17 December 2008

آخوند مطهری تنگ چشمِ دهن دریده و وقیح تا توانست بر فردوسی تاخت و تلاش بسیار هم کرد که حافظ را ملاخور کند

با سپاس از لینک آباد مستقل
دنباله
که به مقاله آقای جواد اسدیان لینک داده است
...................................................

"توضیحات" دگر باره ولازم از زیر چتر چل تیکه


شکر خوردن های زیادی عمله جات
تنگ چشمِ
و دهن دریده و وقیح
"بالاترین (!)" بسیج اینترنتی تبلیغات انتخوابات (!) و قانون (!) اساسی حکومت آخوندی


حدود ۲ ساعت قبل گفت
تکراری عزیز جان..

از اون سایت که دوستمون ارسال نموده سایت کپی کاری است و مستحق منفی نقض کپی رایت که حتی بالاترین هم ارسال لینک از ان سایت راممنوع نموده است اما این که من ارسال نموده ام از وبلاگ خود نویسنده میباشد

برای نظر دادن وارد شوید یا اگر ثبت‌نام نکردید، ثبت‌نام کنید

...................................................


ba dorood be ramin aziz,
yadashti barayat mifrestam dar bareye motahari. khahesh mikonam agar tavanesti baraye tarnamahaye dostan ham befrest.
ghorbanat,
javad.

Javad Asadian
Wed, 17. Dec 2008 12:50:42 +0000

..............................


آخوند مطهری تنگ چشمِ دهن دریده و وقیح
تا توانست بر فردوسی تاخت و تلاش بسیار هم کرد که حافظ را ملاخور کند

یادداشتی کوتاه بر بیهوده گویی های مطهری
در باره فردوسی و فرهنگ ایرانی

جواد اسدیان

آخوند مطهری به هرآنچه رنگ و نشانی از ایران و ایرانی داشت، نفرت می ورزید، بسان دیگر آخوند های ریز و درشت. نامربوط های او را در بارۀ شاملو و حافظ خوانده بودم و امروز که به سخنان وی می اندیشم، سخت در شگفتم که چرا در همان روزگار کسی پیدا نشد بر این بیهوده گویی ها خرده ای بگیرد! پسینتر بر من روشن شد که روشنفکر چپ، آخوند را در مبارزه با "سرمایه داری و امپریالیسم" همراه و همرای و در جبهۀ خود می پنداشت؛ همچنانکه کم و بیش می پندارد و روشنفکر راست که دستگاه دولتی را نیز در دست داشت، آخوند را کم و بیش موجود مفیدی می انگاشت که می تواند در نفی اندیشه های سوسیالیستی، بر ماتریالیسم دیالکتیک آبکی، ردیه های آبکی تقریر کند. آنان غافل بودند که آخوندِ مسلمان، سری بر تن روشنفکر چپ و راست نمی خواهد.

در تارنمای " ایران ب.ب.ب" بخشی از نوشته های پریشان این شیخ ایران ستیز را در بارۀ فردوسی بزرگ دیدم که از هزار و چند سد سال پیش، خواب از چشم این عربزدگان ربوده است. این آخوند تنگ چشمِ دهن دریده و وقیح در کتابی با عنوان "نور ملکوت قرآن" می گوید: "
فردوسی‌ با شاهنامۀ افسانه‌ای‌ خود كه‌ كتاب‌ شعر (يعني‌ تخيّلات‌ و پندارهايی شاعرانه‌) است‌ خواست‌ باطلی‌ را در مقابل‌ قرآن‌ عَلم‌ كند؛ و موهومی‌ را در برابر يقين‌ بر سر پا دارد. خداوند وی‌ را به‌ جزای‌ خودش‌ در دنيا رسانيد، و از عاقبتش‌ در آخرت‌ خبر نداريم‌."

فردوسی با شاهنامه اش توانست منش ایرانی را از دستبرد اسلام پاس بدارد و چیستی و کیستی ما ایرانیان که در حوزۀ نفوذ اسلام، تافته ای جدابافته است، بی تردید وامدار کار سترگ اوست. بعدها بود که نظامی عروضی بر فردوسی دروغی بزرگ بست که وی، شاهنامه را برای مقداری صله سروده که گویا قرار بوده است محمود غزنوی بپردازد. این جعل تاریخی تا کنون همچنان تکرار می شود؛ حال آنکه نه محمود را با ابوالقاسم فردوسی کار ی بود و نه فردوسی را با او نسبتی و نزدیکی. این شیخ هم همان ترهات را نشخوار می کند، اما نه برای پرتو افکنی بر زاویه های تاریک تاریخ، بلکه برای دشنام گویی به فرهنگ ایران و ایرانی و تحریف وقیحانۀ بزرگان این سرزمین.

محمد تقی بهار که از خشم آخوند مسلمان و از دیدگاه کین توزانۀ او به شاهنامه و فردوسی آگاهی داشت، پیشاپیش تکلیف آخوندهایی مانند مطهری را که جانِ سخن را آلوده اند، تعیین کرده است. به سرودۀ بهار توجه کنید تا بتوانید نسبت آن را با نوشته های این آخوند ایرانی ستیز، بسنجید:

عیب بر شهنامه و گوینده اش هرگز نکرد
جز کسی کش نیست عقل از وَسنتِ نقصان بری
هم از بهار است که می گوید:
شاهنامه هست بی اغراق قرآن عجم
رتبۀ دانای توسی رتبۀ پیغمبری ست

مطهری تا توانست بر فردوسی تاخت و تلاش بسیار هم کرد که حافظ را ملاخور کند؛ به معنای دقیق این مفهوم. برادر دیگر این آخوند که انقلاب فرهنگی و بستن دانشگاه های یک کشور از دستاوردهای ننگین اوست، کوشش کرده و می کند که نه تنها حافظ را ملاخور کند، بلکه مولوی را نیز در باتلاق تفکر اسلامی از معنا خالی کند.

مولوی می گوید که مثنوی دارای پوسته ای است و دارای هسته ای. سروش به این پوستۀ اسلامی که برای عوام است، چنگ انداخته تا تمام اندیشۀ مولوی که از اندیشه و فرهنگ ایرانی سیراب شده است، در پرده بماند و در پردۀ پندار بپوسد. مولوی در بارۀ عطار نیشابوری می گوید:

هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم

و یکی از شهر عشق ، شهری است که عطار در آن به بانگ بلند، اعلام می کند:

مسلمانان من آن گبرم که دین را خوار می دارم
مسلمانم همی خوانند و من زنار می دارم
ببستم خانقه را در، در میخانه بگشودم
ز می من فخر می گیرم ز مسجد عار می دارم

همۀ اسلام ستیزی عطار در اثبات این امر است که هستۀ هستی و بودِ انسان، ورای کفر و دین و برداشت های انسان ستیزانۀ اسلامی ست؛ یعنی همانی که مولوی در باب انسان خداییِ انسان می گوید:

پس به صورت عالم اصغر تویی
پس بـــه معنــی عـالم اکبـر تویی

کفر و دین مرکز هستی و هستانه نیست. گوهر انسان و وجود اوست که باید مورد توجه قرار بگیرد و از آرایه ها و پیرایه های اسلامی پالوده شود.

امید که روشنفکران سکولار با هر دیدگاه و با باور به هر ایدئولوژی انسانی و خردپذیر، ببینند که آخوند برای نابودی ایران و ایرانی عزمش را جزم کرده است. نمی توان و نمی باید که چشم و دل را بست و آسوده بر کناری رفت. امروز، بخش بزرگ جامعۀ شهری به دنبال منش گم کردۀ خود است و دریافته است، آخوند آنرا از وی ربوده و در پی نابودی تمام عیار آن است. اینک گنجینۀ فرهنگ ایران از هر زمان دیگر در برابر دیدگان ماست. آنرا ببینیم و دریابیم.

j-asadian@web.de

16 December 2008

برندگان (!) محترم و محترمه جوایز حقوق بشری!... لطفا زندانیان سیاسی را فراموش نفرمایید


جایزه ها ی (!) حقوق بشری

بیانیه جمعی از زندانیان سیاسی زندان گوهردشت کرج
در مورد اعطای جایزه ها ی حقوق بشری


بنام آفریدگار آزادی،
با درود بیکران به روان پاک تمامی جانباختگان راه عزت و آزادی ایران و ایرانیان

ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود عبث بود آنچه ما پنداشتیم

مشتاق هستیم که بدانیم مبتنی بر چه معیار و ملاکی این جایزه ها و عنواین مبارزه با نقض حقوق بشر و دفاع از آزادی به افراد دست اندرکار تعلق می گیرد.

آیا معیار این است که در کدام تیم و به نفع چه تفکر و یا شخصی یا در زمین چه گروه بازی می کنیم. یا معیار توانایی و قدرت ایستادگی در برابر ظلم وابراز تنفر از سرکوبگران و جلادان است که به قول ژان پرو استات که می گفت: من از زندانیانی که زندانبانان خود را می ستایند متنفرم ملاک می باشد.

آیا اگر معیار و ملاک ایستادگی و شرافت ورزی در حد تحمل زندان و شکنجه و مرک است پس چرا یکی از این جوایز پر طمطراق حقوق بشر نصیب زندانیان سیاسی که سالهاست در زندانهای دیکتاتور بسر می برند و بعضیهایشان نیز به شهادت رسیدند نشده و نمی شود.

آیا مبارزه با استبداد تنها در ادعا و سخن و بیانیه خلاصه می شود و یا نه مبارزه با استبداد هزینه های مالی و جانی و روحی وغیره را طلب می کند.

اگر راه دوم درست و شرافتمندانه و حقیقی است پس چرا اینگونه عمل می شود. عملی که باعث شده زندانیان و مبارزان واقعی مدافع آزادی و حقوق بشر را نرده بانی برای بالا رفتن و مطرح کردن بعضی از افراد شود. بطوری که حتی از بردن نامشان در مصاحبه ها و بیانیه ها و غیره کوتاهی شده و بایکوت گردیده اند و تنها تبدیل به طعمه تله ای شده اند که عوام فریبان و فرصت طلبان برای رسیدن به اهداف خود از آنان سوء استفاده می کنند.

در طول این مدت مبارزه آنهایی که مدعی حمایت از زندانیان سیاسی و خانواده هایشان هستند کدامین حمایت عینی و موثر را بجا آورده اند؟ نام ببرند تا این خود مشوقی گردد برای دیگر مردمان این سرزمین که خود را به آب و آتش بزنند و کشور و مردمانشان را از دست استبداد رهایی بخشند . آیا فکر نمی کنید با این روند فعلی تنها پیشرفت مبارزات را کند و افراد را از وارد شدن به این میدان رویگردان و پشیمان می کنید .

پس لازم است قبل از اقدام اندکی بیندیشیم و به برآیند و فرآیند عمل خود را به دقت ارزیابی نماییم و سپس اقدام به دادن القاب و جوایز و ارگانهای آنچنانی برای آزادیخواهان باشیم تا اشتباهات گذشته را که فقط در حمایت از افراد من شد رادیوئی یا تبلیغاتی روزنامه ای و تلویزیونی بعمل آمده که حتما منافع برگزار کنندگان چنین انجمنها و همایشها نیز در سر داشته را اندکی جبران و با رساندن حق به حقدار و مبارزان واقعی مبارزه را جان تازه ای بخشیم .

لذا امید زندانیان سیاسی و خانواده هایشان ابتدا به اهورای ایران و مردم و سپس به این مدافعین حقوق بشر می باشد که لازم است قبل از اینکه به فکر مطرح و مشهور نمودن نام خود باشند دل به آزادی ملت و میهن بسته و یار و یاور زندانیان و خانواده های آنان باشند.

24 آذر 1387 برابر با 14 دسامبر 2008

انتشار:
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران

http://hrdai.blogspot.com
http://pejvakzendanyan.blogfa.com
pejvak_zendanyan10@yahoo.com
pejvakzendanyan@gmail.com
Tel.:0031620720193

14 December 2008

لاکن "شرایط نام نويسی" در باشگاه رزمنده (!) سردبير (!) سکولاريسم نو (!) يک شعار توخالی نيست

دارالترجمه یاجوج و ماجوج / کوتاه و گويا و مستحب و فرا نو
http://che-0-che-0-che.blogspot.com/


مطالبی که در سکولاريسم نو منتشر می شوند، لزوماً مورد موافقت گرداننده سايت و همکارانش نيستاطلاعیه 2-کولاریستی گرداننده (!)
و"همکاران" جدید (!) باشگاه مبارزات (!) اپورتونیستی با اید
ئو لوژیها
................
همه مطالبی که "منتشر" می کنیم
لزوماً مورد موافقت این باشگاه نیستش ها !

......................

"سکولاريسم نو :
در پی … دريافت اظهار نظرهای گوناگون خوانندگان گرامی، تکرار اين نکتۀ بديهی را ضروری می دانيم که .... همه مطالبی که در سکولاريسم نو منتشر می شوند، لزوماً مورد موافقت گرداننده سايت و همکارانش نيست"!

گرداننده (!) و همکاران (!) باشگاه مبارزه (!) با ایدئو لوژ ی ها
http://209.85.129.132/search?q=cache:Av10rV72fJ4J:www.newsecularism.com
يک شنبه 24 آذر 1387 ـ 14 دسامبر 2008
.......................

.... تمرین ...
...............
لاکن
"سکولاريسم يک شعار توخالی نيست... و نام نويسی در اين باشگاه رزمنده شرايطی دارد که وجود و عدم، يا استحکام و سستی شان، تنها در عرصهء عمل سياسی به اثبات می رسد "!

ا.ن. علا گو ی ا نیوز
http://news.gooya.com/society/archives/076687.php
آدینه 29 شهريور 1387 ـ 19 سپتامبر 2008
..........................................

....تمرین
...............

"من، بعنوان سردبير سکولاريسم نو، چنين می انديشم که... يک سکولار بايد بيشترين وقت خود را در خواندن و شنيدن سخنان دشمنان سکولاريسم (و اينک سکولاريسم نو) بگذراند"!

ا.ن. علا
سردبیر (!) باشگاه سه کولاریسم نو
http://www.newsecularism.com/Nooriala/012108-A-note-on-policy.htm

حجت‌الاسلام والمسلمین و المسلمات در مورد «.... » سکوت کرد تا بتواند بعدا هرگونه "تغییر" قانون (!) اساسی را «خیانت» بنامد



چرا به ما دروغ گفتید؟

الاهه بقراط

مردم رأی دادند و با خیال راحت به خانه‌های‌شان رفتند و منتظر شدند تا «اصلاح‌طلبان» رژیم را برای آنها اصلاح کنند. ولی دیدند که نه در یک دور بلکه در دو دور هم آن وعده‌ها نه تنها عملی نشد، بلکه تازه یک چیزی هم به زمامداران اعم از رهبری و رییس جمهوری و وزرا و نمایندگان بدهکار شدند. با این همه نه از مردم عادی و نه از این همه روزنامه‌نگار و «روشنفکر» و احزاب اپوزیسیون قانونی یک نفر نپرسید: چرا به ما دروغ گفتید؟

محمد خاتمی اگرچه بعدا حرف‌های خود را انکار کرد، ولی نمی‌تواند مدعی شود که میلیون‌ها زن و جوان ایرانی آرای خود را به خاطر ریش و عبای ایشان به صندوق ریختند. او وعده داده بود. وعده آزادی و دمکراسی داده بود. منتهی هم در مورد قید «مگر اینکه» سکوت کرد تا بتواند بعدا هرگونه تغییر قانون اساسی را «خیانت» بنامد و هم در گفتگوها و نشست‌های مختلف از یک سو بر اینکه اصلا خودشان هم نمی‌دانستند «اصلاحات» چیست تأکید نمود (هنوز هم همین تأکید را دارد و جای تعجب است که کسی به روی خود نمی‌آورد) و هم صادقانه اعتراف کرد رأی‌دهنگانش از جمله دانشجویان تصویر مورد علاقه خودشان را از وی در ذهن داشتند و به همین دلیل توقعات‌شان از وی غیرواقعی بود.

اینکه امروز هم درست در مجموعه‌ای مشابه، تصویر و تصور درست و واقعی از برنامه و توقعات متقابل همدیگر وجود ندارد، ولی باز هم برخی می‌خواهند همان راه را بپیمایند، به نظرم رفتاری است که نه به تحلیل سیاسی، بلکه به روانکاوی و تحلیل روانشناسانه نیاز دارد. بارها در موسم رأی‌گیری نوشته‌ام یکی از نشانه‌های جنون (برخی نیز بلاهت و یا دیوانگی می‌گویند) این است که انسان یک عمل معین را تکرار کند ولی هر بار انتظار داشته باشد از آن نتیجه متفاوتی حاصل شود! از همین روست که این بیت صادق سرمد در مورد جنجال «انتخابات» در جمهوری اسلامی همواره تصویر بدون شرح است: «ابلهان تکرار عادت می‌کنند/ در گمان خود عبادت می‌کنند».

از آن طرف، احمدی‌نژاد قولها و دروغ‌های خود را در کفه اقتصادی جای داد تا برای مردم تخم دوزرده بگذارد. او مدعی شد که مسائل جامعه ما موی زنان و رنگ لباس آنها نیست. اینها همه موضوع‌های پیش پا افتاده‌ای هستند و او قصد دارد شق‌القمر کرده و پول نفت را بر سر سفره مردم بیاورد.

گفت: «می‌شود و می‌توانیم». البته او رییس جمهوری اسلامی «شد» ولی نه تنها نتوانست پول نفت را بر سر سفره مردم بیاورد، بلکه از آنچه هنوز در سفره برخی باقی مانده بود، کاست و سفره برخی را نیز اساسا خالی کرد. او هم خیلی زود مانند خاتمی زیر حرف‌ های خود زد و از مردم طلبکار شد. امروز با نفتی که قیمت آن به شدت کاهش یافته، هم سفره مردم و هم خزانه دولت خالیست. تا به امروز شنیده نشده کسی از آن رأی‌دهندگان از احمدی‌نژاد پرسیده باشد: چرا به ما دروغ گفتید؟
......................
متن کامل
ایران ب.ب.ب
http://iranbbb.org/34618.htm

13 December 2008

قانون اساسی و قوانین مدنی در کشورهای اروپای غربی تبعیض را جرم می‌شناسد . درصورتیکه تبعیض در جمکران از طرق قانونی مورد تشویق هم قرار می ‌گیرد




نهضت عاظادی!

ناهید رکسان

...
در راستای حمایت از حکومت دینی، ‌ «دویچه وله» به سهم خود تلاش دارد ابراهیم یزدی را به عنوان «سکولار» به ما معرفی کند! و برای اثبات سکولاریسم این پادوی سازمان سیا با ایشان یک مصاحبه هم ترتیب داده. بله، «دویچه وله» می‌خواهد از آب گل‌آلود نفرتی که با بیرون کشیدن احمدی نژاد از صندوق مارگیری جمکران ایجاد شده ماهی‌های فراوان بگیرد، ولی بهترین ماهی‌ای که به تور مبارک‌ا‌ش افتاده یک ماهی مرده به نام«ابراهیم یزدی»، عضو فعال «نهضت‌آزادی»، یکی از شاخه‌های فدائیان اسلام در ایران است. البته «دویچه وله» تقصیری ندارد، وقتی کسی در فاضلاب به صید ماهی می‌رود، نتیجه به از این نخواهد بود. در هر حال این رادیو مدت‌هاست که تلاش می‌کند با تکیه بر افتضاح احمدی نژاد، به ملت ایران ثابت کند که فقط از طریق «بازگشت به گذشته»، یا همان نعلین‌هائی که خاتمی و رفسنجانی نام دارند، می‌توان از شر مهرورزی خلاص شد!

اما برای غلامان و کنیزکان اعزامی اکبر رفسنجانی به ینگه دنیا، و جناح‌های مختلف «داس‌الله» که هنوز به بهانة مخالفت با احمدی نژاد به طبل زدن و خوش‌رقصی برای خاتمی و دیگر فعلة فاشیسم در جمکران مشغول‌اند خبرهای بدی داریم! دست‌های پلید استعمار دیگر نمی‌تواند احمدی نژاد را از صندوق افتضاحات جمکران بیرون آورد! بنابراین تبلیغ برای خاتمی یا اکبربهرمانی هم بیهوده است. و به همین دلیل حاکمیت فرانسه ناچار شد آب پاکی را روی دست گورکن‌ها بریزد.

بالاخره پرزیدنت سرکوزی آلو را از دهان مبارک‌شان در مورد ایران درآوردند، و آنچه را که نمی‌خواستند بگویند با اکراه فراوان بر زبان آوردند! و همة امید و آرزوی گورکن‌ها را اینگونه بر باد دادند. چند روز پیش نیکولا سرکوزی، رئیس جمهور فرانسه اعلام داشت که حاضر نیست با احمدی نژاد، کسی که سخن از محو اسرائیل به میان می‌آورد، سر یک میز بنشیند. ایشان افزوده‌اند که احمدی نژاد نمایندة مردم ایران نیست و ... ولی اگر نظر ما را بخواهید، این سخنان نشان می‌دهد که احمدی‌نژاد دیگر نمایندة اروپای غربی در تهران نیست، و اینان می‌باید به سیاست سه دهة اخیر خود در ارتباط با حکومت گورکن‌ها پایان دهند.

اگر به یاد داشته باشیم این «جام زهر» را چندی پیش دیوید میلی‌بند، ‌ وزیر امورخارجة ناخداکلمب هم سرکشید، آنهم درست زمانی که قصد مسافرت به تهران داشت. پس به ناچار خبر مسافرت مذکور «تکذیب» شد! از آن زمان، بقیة «شرکاء» از جمله دولت فرانسه همچنان راه گذشته را ادامه می‌دادند، تا اینکه جام زهر تقدیم‌شان شد، و دریافتند که دیگر «مسجد جای ر.. دن نیست».

سخنان رئیس جمهور فرانسه در مورد شخص احمدی نژاد از این جهت اهمیت دارد که به گورکن‌ها تفهیم می‌کند، اروپا دیگر نمی‌تواند سیاست «نبرد با اسرائیل» را به طور غیرمستقیم در کشور ایران ادامه دهد، و به شیوة دائی‌جان‌ ناپلئون برای پنهان داشتن واقعیت با توسل به آخوند و سینه‌زن بحران آفرینی کند. البته گویا هنوز خبر «چرخش» به گوش همة بازیگران صحنه نرسیده، چرا که بعضی‌ها همچون شیرین عبادی و مهرانگیز کار به عادت معهود خود را به کوچة علی چپ زده‌، پا به پای سیدمهدی خاموشی به تبلیغ برای قانون اساسی جمکران همچنان ادامه می‌دهند!

شیرین عبادی، اخیراً در لهستان به انتقاد از تبعیض علیه زنان در غرب نیز پرداخته! البته این حقوقدان زبده فراموش کرده که اگر تبعیض در اروپای غربی وجود دارد، غیرقانونی است؛ قانون اساسی و قوانین مدنی در کشورهای اروپای غربی تبعیض را جرم می‌شناسد و محکوم می‌کند. درصورتیکه تبعیض در جمکران از طرق قانونی مورد تشویق هم قرار می‌گیرد! چرا؟ چون همان قانون اساسی حکومت اسلامی که بر مبنای احکام دین مبین تدوین شده، و حضرات «حقوقدان‌ها» و در رأس آنان حاجیه عبادی از حامیان آن به شمار می‌روند، همچون مجموعه احادیث و احکام و فقه اسلامی و مسیحی و یهودی از پایه و اساس زن‌ستیز است. البته شیرین عبادی به دلیل دریافت جایزة نوبل وظیفه دارد تا پایان عمر، خود را به کوری و کری زده، ضمن ایفای نقش «ابله» فراوان مهمل‌بافی کند.

ساختار سخنرانی‌های ابلهانة نوبل جمکران، انطباق کامل بر ساختار بولتن‌های سازمان استعماری تبلیغات اسلامی دارد. در این بولتن‌ها ابتدا از عدم رعایت حقوق بشر در اسرائیل، پایمال شدن حقوق زنان در اروپا و آمریکا انتقاد می‌شود، و در پایان تبلیغ برای اسلام! به صورتی که ابلهان بپذیرند حقوقی که در غرب رعایت نمی‌شود، در اسلام محترم است! تنها تفاوتی که ترهات عبادی با بولتن وق‌وقیه‌های جمعه دارد این است که عبادی در یک جملة کوتاه کمبودها را به دولت فعلی نسبت می‌دهد، نه به قانون اساسی جمکران! چرا که قانون اساسی کذا اسلامی است، و عبادی هم به فرمان محفل نوبل مأمور تبلیغات اسلامی در سطح جهان شده.

شیوة تبلیغات مهرانگیز کار برای حکومت اسلامی، مقصر جلوه دادن دولت است، نه قوانین! مهرانگیز کار نیز به مناسبت سالگرد تصویب اعلامیة جهانی حقوق بشر در سایت اکبر رفسنجانی در تبعید یک مقالة شیوا قلمی کرده تا بگوید دولت ایران اعلامیة جهانی را امضاء کرده! خواهر مهرانگیز کار که مانند عبادی حقوقدان است ظاهراً نمی‌داند که اعلامیة جهانی حقوق بشر از نظر حقوقی «الزام آور» نیست! به عبارت دیگر سازمان ملل نمی‌تواند هیچ کشوری را وادار به اجرای مفاد اعلامیة مذکور کند. این مختصر را گفتیم تا حقوقدانان زبدة جمکران قیاس به نفس نکنند. حال بازگردیم به اشک تمساح حکومت جمکران برای فلسطینی‌ها.

چند روزی است که حکومت ضدامپریالیست جمکران که در راه نوکری برای سازمان سیا نه تنها در ایران که در افغانستان و عراق هم پیام‌آور مرگ و نیستی برای صدها هزار غیرنظامی شده، بار دیگر برای فلسطینی‌ها دل می‌سوزاند و سینه می‌زند. بله، این روزها از اکبر بهرمانی جنایتکار گرفته تا احمدی نژاد و عطاالله مهاجرانی همه و همه در یک خط واحد قرار گرفته، از اسرائیل انتقاد می‌کنند، چرا که اسرائیل بزودی می‌باید سرزمین‌های اشغالی در سوریه، لبنان و فلسطین را ترک کرده و در مرزهای قانونی خود مستقر شود. و در صورت چنین رخداد «وحشتناکی»، حکومت جمکران که کارت فرسودة نبرد با آمریکا را از دست داده، بی‌دشمن خواهد ماند و اربابان دلیلی برای تداوم موجودیت‌ ملایان نخواهند دید. دلیل اینکه «دویچه وله» نور سکولاریسم در چهرة پلید یزدی، عضو سازمان خرابکار فدائیان اسلام رؤیت می‌کند، تضعیف اسرائیل است که ریشه در تزلزل ایالات متحد دارد. از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به مصاحبة دویچه‌وله با ابراهیم یزدی!

در ابتدای این مصاحبه تأکید شده که «نهضت آزادی یک نیروی سکولار است»! البته «دویچه وله» برای ایرانیان یک ویراست نوین از سکولاریسم ارائه می‌دهد که در چارچوب توحش حکومت اسلامی قرار گیرد. ویراست مذکور عبارت است از «جدائی دین از دولت»! همان ویراستی که ایرانی‌نمایان نانخور استعمار در مقالات عمیق و شیوای خود مرتباً به آن اشاره دارند. پیشتر به این سکولاریسم من‌درآوردی و ابله پسند اشاره کردیم و گفتیم که سکولاریسم عبارت است از «جدائی دین از سیاست». و برای استقرار یک حاکمیت سکولار در ایران تغییر قانون اساسی الزامی است. به عبارت دیگر در چارچوب قانون اساسی کنونی، سخن گفتن از سکولاریسم اگر نشان شیادی نباشد حتماً حاکی از حماقت خواهد بود! اینکه مصاحبه کنندة «دویچه وله» در کدامیک از رده‌های فوق قرار می‌گیرد هیچ اهمیتی ندارد. مهم این است که در پاسخ به تأکیدات الهی ایشان بر سکولار بودن نهضت به اصطلاح آزادی، پاسخ ابراهیم یزدی یک لایه حماقت و شیادی بر تأکیدات فوق هم افزوده.

حاج ابراهیم که سوابق درخشان‌اش بر همگان آشکار است، می‌گوید «سکولاریسم تعریف جامعی ندارد»، و خلاصة مطلب ایشان به ما حالی می‌کند که سکولاریسم را هم می‌توان مطابق منافع اربابان اسلام فروش نهضت آزادی به صورتی مبهم و دینی «تعریف» کرد! ولی یزدی در این مصاحبه در واقع با تکرار همان شعار استعماری «سیاست ما، عین دیانت ماست»، به شیوة توده‌ای‌های دین‌پرست می‌گوید، سیاست نمی‌تواند از دین جدا باشد، چون «مردم» اعتقادات دینی دارند! بله، اینجا است که به پوپولیسم، فصل مشترک حزب به اصطلاح مارکسیست توده و فعلة سازمان سیا برخورد می‌کنیم: جایگزین کردن «دولت» با «مردم»!

بهتر بگوئیم جایگزین کردن راهبردهای یک رژیم قانون‌مدار با اعتقادات توده‌ها؛ و نهایت امر جایگزین کردن فرآیند حکومت با حرکت توده‌های تحریک شده. البته اشتباه نکنیم، اگر سکولاریسم در مکتب حاج آبراهام «تعریف» ندارد، در عوض «مردم» در قاموس این جماعت پادوی سازمان سیا خیلی خوب «تعریف» می‌شود! «مردم» عبارت است از جماعتی که به هر عنوان می‌توان با چوب و چماق آن‌ را به خیابان آورد. این است «مردم» از نظر نهضت‌آزادی، و این است «اعتقادات» همین «مردم» از نظر حکومت اسلامی. جایگزین کردن پدیدة «دولت» با چنین «مردمی» می‌تواند نتایج گهرباری داشته باشد؛ سیاست اوباش پروری که فتوای میرزای شیرازی، ملی شدن نفت، کودتای 28 مرداد و به ویژه کودتای 22 بهمن را بر ما ملت تحمیل کرد، با تکیه بر همین «مردم» اعمال شده. هر روز ساواک و شهربانی می‌توانند ماشاالله قصاب‌ها و زهراخانوم‌ها را به عنوان «مردم» راهی خیابان کرده، تا اینان در شعارهای انقلابی خود مطالبات استعمار غرب را برای‌مان بازگو کنند.

به این دلیل است که ماهی گندیده‌ای که «دویچه وله» در گنداب سی‌سالة حکومت نعلین صید کرده، به ما می‌گوید، «جدائی دین از سیاست در هیچ کجا عملی نبوده و نخواهد بود، مردم در سرنوشت‌شان شرکت می‌کنند!» بله! «سیاست» در قاموس اربابان ابراهیم یزدی شرکت مردم در سرنوشت‌شان معنا می‌دهد! اتخاذ سیاست بر عهدة دولت «منتخب مردم» نیست، مردم هر روز در سرنوشت خود مستقیماً «شرکت» فعال دارند! آنهم با اعتقادات و باور‌های‌شان! ساده‌تر بگوئیم، سازمان سیا برای ملت ایران یک نوع سیاست ویژه را به رسمیت شناخته. سیاستی منطبق بر توهمات و تعصباتی که دین «تعریف» می‌شود، و گروهی اوباش سازمان‌یافته خواستار اجرای آن‌اند، هر چند این «سیاست» هیچ ارتباطی با واقعیات اجتماعی کشور نداشته باشد، چرا که سیاست عرصة واقعیات است نه میدان توهمات و باورها. ولی ابراهیم یزدی، دبیرکل تشکل «بسیار سکولار» اصلاً این حرف‌ها سرشان نمی‌شود، چرا که این مسائل منافع اربابان‌شان را در غرب خدشه‌دار خواهد کرد:

«ما [...] پذیرفتیم که[...] مجلس[...] ‌نباید چیزی برخلاف باورهای مردم تصویب بکند [...] نه فقط برخلاف باورهای دینی مسلمان‌ها، بلکه [...] مجلس [...] نمی‌تواند چیزی برخلاف باورهای مسیحیان ایران هم تصویب بکند [...] کما اینکه الان در آمریکا دولت مشکلی دارد [...] اگر کسی می‌خواهد یک قانون دینی را هم به مجلس بیاورد [...] باید آنرا تبدیل به قانون مدنی کرد تا قابل اجرا باشد [...] ما که آزادی را فقط برای خودمان نمی‌خواهیم، ما آزادی را برای همه می‌خواهیم [...]»

این است مفهوم «آزادی» در قاموس فعلة فاشیسم: تدوین قانون بر اساس اعتقادات دینی همان «مردم» کذا! آزادی کذا را «عاظادی» می‌نامیم، چون هیچ پیوندی با آزادی نداشته و ندارد. آزادی مطلوب ابراهیم یزدی پشتیبانی از قانون اساسی توحش است که می‌دانیم بر «حدیث مسلم» و نهج‌البلاغه تکیه دارد.

مارکس می‌گوید، «دین، افیون توده‌هاست». البته طی سه دهة اخیر شیپورهای سازمان سیا در کشورمان با اشاره به «پیروزی» کودتای 22 بهمن در کمال بلاهت ادعا می‌کنند که مارکس اشتباه کرده، چرا که دین اسلام توده‌ها را به حرکت در ‌آورد و این «انقلاب» شکوهمند به ثمر رسید! اما نوکران گله‌پرست و توده‌ای سازمان کذا یک نکتة مهم را فراموش کرده‌اند و آن اینکه «سکون» ناشی از مصرف افیون، با «حرکت» در مسیر حماقت هیچ تفاوتی ندارد؛ هر دو در تقابل با حرکت منطقی انسان به سوی زندگی آینده قرار می‌گیرد. افتضاح حکومت اسلامی شاهدی‌ است بر این مدعا که حضور «مردم» در خیابان‌ها با اتکاء بر اعتقادات دینی، و به طور کلی هر حرکتی مبنی بر احساسات فقط می‌تواند منجر به یک فاجعه شود.

بی‌دلیل نیست که «دویچه وله» تشکل دین‌پرست «نهضت آزادی» را سکولار می‌خواند. سیاست در ایران توسط دولت نباید اعمال شود. برای حفظ منافع استعمار غرب، سیاست ایران می‌باید در چارچوب تعصبات و توهمات دینی قرار گیرد و توسط ماشاالله قصاب‌ها و زهرا خانوم‌ها در کوچه و خیابان اعمال شود. این مهم یکبار از طریق «نهضت آزادی» یا بهتر بگوئیم «نهضت‌عاظادی» ممکن شده، ولی کارفرمایان «دویچه وله» باید بدانند که «تاریخ» در هر حال تکرار نخواهد شد، و اگر به فرض محال هم «تکرار» شود، در مورد «نهضت‌عاظادی» هیچ تکراری در کار نمی‌تواند باشد.