تکرار دوم خرداد ناممکن است؛ ابداع دوم خرداد ممکن
مهدی جامی سیبستانی
خلاصه بگویم این خواهد بود که خاتمی بدون اتخاذ یک دستور کار جدید آمدن و نیامدن اش سودی ندارد بنابرین اگر دستور کار تازه ندارد بهتر است نیاید.
دوم خرداد 76 حادثه ای یونیک بود و قابل تکرار نیست. نه این حادثه که تکرار هیچ حادثه دیگری هم ممکن نیست. اگر بود مثلا ال گور که دور قبل از جورج بوش شکست خورد الان که اوضاع جمهوریخواهان نامساعد بود بر می گشت و می برد. اما نیامد. چون هیچ چیز مثل سابق نبود.
این میل تکرار اصلا خودش نوعی محافظه کاری شدید درونش نهفته دارد. میل به تکرار ناامیدی از ابداع است. ناامیدی از آینده است. همه چیزهای خوب در گذشته اتفاق افتاده است. پس برویم همان گذشته ها را تکرار کنیم. دوستان، کوتاه بگویم اگر ایده تکرار ایده خوبی بود و به جایی می رسید و کارامد می بود جمهوری اسلامی باید تالی تلو حکومت عدل علی می شد. هزاران هزار ساعت و وقت و عمر و پول کشور حرام شده است که تا بلکه ما به رای العین ببینیم نمی شود و از ایده تکرار کردن دست برداریم. سی سال تلاش ناموفق کافی نیست؟ این را می گویم چون می دانم که صدها نفر صادقانه و فارغ از بازی های سیاسی حکومتی تلاش کردند که ایده های صدر اسلامی را با حکومت و سیاست و اقتصاد امروزی بیامیزند و نشده است. آشکارترین شکست آن در حوزه فرهنگ و مدیریت فرهنگی از رسانه و مدرسه تا خیابان و دانشگاه است. اما البته وضع اقتصاد و سیاست هم بدتر نباشد بهتر از آن نیست.
انتخابات بعدی در وضعی انجام می شود که همه بازی ها رو انجام خواهد شد. دیگر بازی تازه ای وجود ندارد. دست همه برای یکدیگر رو ست. همه می دانند رهبر چه خواهد کرد یا شورای محترم نگهبان چه می کند یا اصلاح طلبان یا اصولگرایان و همه نامها و جناحهای دیگر. وضع اقتصادی در بدترین وضع است و لابد اقتضائات جشن های سی سالگی هم دولتمردان را وادار می کند خرج های تازه ای بتراشند و بازی عجیبی خواهد بود. اما هر چه تا امروز شنیده ام و برای آینده از این گفته ها می توان دانست تکرار مکررات است.
وقتی بازی تازه وجود ندارد امکان همه نوع ابداع هست. اگر اهل اش باشی می توانی یک برگ برنده رو کنی. یا بازی تازه ای ابداع کنی. یا بزنی زیر میز که بروید جمع کنید این بازی مسخره را که صاحب کافه همه تاس ها و ورق ها را نشاندار کرده و از پیش نتیجه را دارد. منتها دل قوی و انرژی سرشار و ایمان یک ذهن جوان می طلبد. کسی که چیزی نهفته و خفته و مایوس شده و از گرما افتاده را درون مردم ما ببیند و بیدار کند. وگرنه این بازی که من می بینم شوقی در کسی بر نخواهد انگیخت. این دلسردی و افسردگی عمومی را فقط یک بازی هیجانی و جدی گرم خواهد کرد که کسی نتواند آخرش را پیش بینی کند. مثل هر ابداع خوب پیش بینی ناپذیر باشد.
دستور کار هر کسی که بخواهد به طور جدی وارد بازی شود باید شکستن بن بست احمقانه ای باشد که عاملان روی کار آوردن احمدی نژاد در همه زمینه ها ایجاد کرده اند. نقد رهبری و نحوه دخالت اش در امور و شیوه اش در اداره امنیتی کشور و مسلط کردن گروهی به نام شورای نگهبان بر خواست و گرایش احزاب سیاسی و به هم زدن مشی تبدیل انتخابات به انتصابات و طرد سیاست پا گذاشتن روی گلوی هر کس که حرف می زند و از حقی دفاع می کند باید در این دستور باشد. بدون پاسخگو کردن رهبر و ایمن سازی زندگی اجتماعی مردم و به حساب اوردن واقعی رای آنها و آزاد گذاشتن بازی به دست همین احزاب موجود و بدون توقف بازی امداد غیبی رساندن به کاندیدای مورد نظر رهبر این بازی از پیش شکست خورده است. خاتمی بیاید یا نیاید فرق نخواهد کرد. وقتی توانستند مردم را مطمئن کنند که رای شان حساب است آنوقت می شود روی دستورهای بعدی در سیاست داخلی و خارجی و در معیشت و اقتصاد حرف زد. اما این را هم باید افزود که انتخابات بعدی هر طور که انجام شود سرنوشت ساز خواهد بود. اگر از راه ابداع برود طبعا سرنوشت ما را تغییر می دهد و اگر از راه تکرار بازی های روشده برود هم با توجه به موقعیت جهانی و جمعیت شناختی و انبوه شدگی بحرانهای رنگارنگ حل ناشده به خطر بزرگی برای آنها که می خواهند قدرت را به هر قیمت از دست ندهند تبدیل خواهد شد. از نظر من ماههای آینده ماههای بحران است. اما راه خردورانه اش این است که از دل این بحران یک ابداع به نفع مردم شکل بگیرد و راه ابلهانه اش این است که در بر همان پاشنه آشنا بپیچد تا نهایتا با دربان و کلیددار از جا کنده شود.
http://sibestaan.malakut.org/archives/2008/12/post_675.shtml