6 December 2008

مشکل ما با حکومت اسلامی، شخص علی خامنه‌ای و یا اصل «ولایت فقیه» نیست! مشکل ما قانون اساسی این حکومت است




«آسپیران» در مالزی!

ناهید رکسان


مشکل ما با حکومت اسلامی، شخص علی خامنه‌ای و یا اصل «ولایت فقیه» نیست! مشکل ما قانون اساسی این حکومت است. از اینرو ابراهیم یزدی و دیگر خدمة رمزی‌کلارک که این روزها در مالزی به بلبل‌زبانی مشغول شده‌اند، بهتر است سکوت اختیار کنند.

در دستگاه حکومت اسلامی جز شارلاتان و شیاد، خائن و مزدور، و به ویژه روسپی سیاسی هیچ نخواهیم یافت، اما به راستی که هیچیک به گرد ابراهیم یزدی، شیخ مهدی بازرگان و شرکاء نمی‌رسد. اینان کارگزاران مستقیم آمریکا برای کودتا و براندازی‌اند. اینان از توطئة براندازی سلطنت حمایت کردند، تا «ولی‌فقیه» بجای «شاه» بنشیند، و مشکلات آمریکا، به ویژه معضلات دولت «علیاحضرت ملکه» برای جایگزین کردن اتحادجماهیر شوروی با اتحادجماهیر نوکری حل شود، و امروز هم‌اینان باز هم برای حل مشکلات آنگلوساکسون‌ها با هدف یک براندازی‌ نوین، از طریق ایجاد بحران و آشوب فراگیر بسیج شده‌اند.

در راستای اعمال شیوة ‌فاشیستی «تمرکز بر یک نقطه»، پادوهای آمریکا برای حفظ حکومت اسلامی و قانون اساسی متحجر آن بر «حذف ولایت فقیه» تمرکز یافته‌اند، همچنانکه در سال 1357 نیز تبلیغات استعماری بر یک نقطه متمرکز شده بود: شاه! مهمترین ویژگی روند تمرکز بر یک نقطه، «باز تولید نقطة تمرکز» دیگری است که همزمان با گسترش یک بحران روند بازتولید آنرا نیز تداوم می‌بخشد. به این ترتیب جامعه بجای رشد و تحول و پیشرفت از بحرانی به دامان بحرانی عمیق‌تر فرو می‌افتد.

تجربة تمرکز مطالبات مردم بر یک نقطه در کشورمان از تمرکز بر «تنباکو» آغاز شد و به صورتی کاملاً موفقیت‌آمیز به تمرکز بر «نفت» و «سلطنت» کشیده شد، ولی همواره مقصد غائی آن گسترش سرکوب و چپاول ملت ایران بوده. تمرکز مطالبات مردم بر «شاه»، همانطور که دیدیم به کودتای 22 بهمن و استقرار حکومت نعلین‌های مزدور غرب انجامید. سپس دوران تمرکز بر «آمریکا» فرا رسید، و امام سیزدهم از زبان ساواک فرمودند، هر چه فریاد دارید بر سر آمریکا بکشید! البته قبلاً اجازة‌ این شکرخوری‌ها را از آمریکا گرفته بودند، و اینگونه بود که سفارت آمریکا نیز توسط بوزینه‌گان همیشه در صحنه اشغال شد تا تحریم اقتصادی و جنگ بتواند بحران نوین یا نقطة تمرکز دیگری را بازتولید کند: «جنگ، جنگ تا پیروزی»! جنگ تا سقوط صدام، جنگ تا آزادی قدس و بالاخره نوشیدن جام زهرمار و شهادت امام سیزدهم!

در پایان دوران اکبربهرمانی نیز نقطة تمرکز برای عوامفریبی «اصلاحات» نام گرفت، و اصلاحات‌چی‌ها توانستند دامنة سرکوب و قتل‌های زنجیره‌ای دوران سازندگی را گسترش دهند. ولی دوران نکبت و ادبار خاتمی به کودتای ناکام 18 تیر منجر شد. و بالاخره رسیدیم به آخرین جرعة این جام تهی، یعنی همان احمدی نژاد خودمان که قرار بود با بحران دروغین هسته‌ای یک جنگ خوب برای «صلح و پیشرفت اقتصادی» آنگلوساکسون‌ها در مرزهای ایران به راه اندازد که موفق نشد. البته حکومت جمکران و اربابان تلاش خود را کردند، نتیجة مطلوب به دست نیامد! بله متأسفانه برخلاف آنچه گفته‌اند، «خواستن» به هیچ عنوان «توانستن» نیست! به ویژه در عرصة سیاست!

به گزارش سایت رادیوزمانه، مورخ 14 آذرماه سالجاری، ابراهیم یزدی در مالزی خواهان حذف ولایت فقیه از قانون اساسی شده! اعضای نهضت منفور می‌پندارند که هنوز به شیوة دوران شیرین ریاست جمهوری جیمی کارتر می‌توانند با سرقت مطالبات مردم تنور اسلام و دین‌فروشی‌شان را گرم نگهدارند. زمانیکه صدرحاج سید جوادی، وزیر کشور شیخ مهدی بازرگان بر اساس حدیث
مسلم، فرمایش معصوم و نهج‌البلاغه برای ما ملت قانون اساسی تدوین می‌کرد، اعضای این «نهضت منفور» از جمله ابراهیم یزدی همگی خفقان گرفته بودند، چرا که آنزمان اعتراض به چنین ترهاتی مورد تأئید اربابان‌شان قرار نمی‌گرفت. بنابراین اصل «ولایت‌فقیه» کاملاً دمکراتیک تلقی می‌شد! امروز هم نظر اربابان هیچ تغییری نکرده، ولی از آنجا که خطر تعطیلی دکان اسلام و قرآن وجود دارد، لازم آمده نوکران سنتی سازمان سیا به «شیوة سنتی» با سرعت هرچه تمام‌تر ولایت فقیه را «هدف» قرار دهند! امروز که اکثر گروه‌های مخالف حکومت دینی خواهان تدوین قانون اساسی مطابق با اعلامیة جهانی حقوق بشر شده‌اند، پادوهای رمزی کلارک نیز در مالزی سخن از حذف ولایت فقیه از قانون اساسی جمکران می‌رانند، نه برای استقرار دمکراسی که جهت تحمیل مضحکه‌ای به ‌نام «جمهوری قرآنی» به مردم ایران.

«نایب تیمورخان»، مفتش تأمینات از پرسوناژهای رمان «دائی‌جان ناپلئون» است، که به تقاضای عزیزالسلطنه برای تحقیق در بارة ناپدید شدن همسرش، دوستعلی میرزا پای به عرصة رمان می‌گذارد. نایب مذکور آسپیرانی دارد به نام «غیاث آبادی» که بعدها با قمر، دختر ناقص‌العقل عزیزالسلطنه ازدواج می‌کند. ویژگی نایب این است که بدون مشاهدة جسد، در پی قاتل است و در این مهم به همه مظنون! نایب با همه مخالفت می‌کند، به همه دستور می‌دهد، از همه بازجوئی می‌کند و می‌خواهد همه همان بگویند که او می‌خواهد! مهم‌ترین تکیه کلام‌های نایب تیمورخان، «ساکت!»، «جواب بده» و «زود، سریع، فوری» است! نتیجة «تحقیقات» نایب تیمورخان، فراهم آوردن فرصت برای همخوابگی آسپیران با قمر بود! چرا که اصولاً قتلی در کار نبود.

سیاست آنگلوساکسون‌ها در کشورمان شباهت عجیبی به رفتار نایب تیمورخان پیدا کرده. اینان نیز خواهان رسیدن به پاسخ و نتیجة مطلوب‌اند، البته «زود، سریع، فوری!» درست همانطور که در سال 1357، چنین پاسخی را در عرض چند ماه پیدا کردند. پس از یک‌قرن نخست وزیری هویدا، به یکباره دوران نخست وزیران یکبار مصرف فرا رسید. و با تأئید سفارت آمریکا، آموزگار جای خود را به شریف امامی سپرد، سپس ساواک بوزینه‌های لباس شخصی را برای تخریب ادارات دولتی به مرکز شهر روانه کرد و معرکة 13 آبان به راه انداخت، و یک ژنرال بی‌دندان و هاف‌هافو که حتی مصدرش هم از او حرف‌شنوی نداشت، مأمور تشکیل دولت نظامی شد! و پس از نشست گوادالوپ، آمریکا، انگلستان، فرانسه و آلمان بیانیة «چنج، وی نید» را صادر کردند. بله دروغ می‌گویند، «چنج، وی نید» اختراع اوباما نیست، گروه برژینسکی همواره به چنین چنج‌هائی «نید» داشته و دارد. در نتیجه همیشه باید یک دوستعلی‌خان ناپدید شود تا نایب تیمورخان وارد صحنه شده، «زود، سریع، فوری» امثال آسپیران غیاث‌آبادی‌ را به نان و نوائی برساند.

این روند آنقدر در ایران تکرار شده، که نایب تیمورخان دیگر شخصاً به صحنه وارد نمی‌شوند، ایشان از طریق رسانه‌ها فرامین خود را در قالب پروپاگاند صادر می‌کنند، و آسپیران جهت اجرای فرامین نایب کذا برای «قمر‌ها» سخنرانی می‌کند تا نانی به کف آرد. سخنرانی ابراهیم یزدی در نشست نمایندگان احزاب در پارلمان مالزی در همین چارچوب می‌تواند بررسی شود. در تاریخ 30 آبان سالجاری در نشست کذا ابراهیم‌یزدی سخنانی بر زبان رانده که به مراتب از سخنان «ال‌لاریجانی» در یونسکو ابلهانه‌تر است.

آسپیران یزدی، در واقع ترهات لاریجانی را به صورت دیگری نشخوار کرده. می‌دانیم که متن سخنرانی‌های سرشار از بلاهت مقامات جمکران در ساواک تدوین می‌شود. به همین دلیل همه‌شان تأکید بر وجود یک اسلام «نیست در جهان» و «دمکراتیک» دارد، تا جهت تاختن بر لائیسیته، غربی‌ها، زبان‌مان لال دست تنها نمانند. سخنان یزدی هم از همین چارچوب انسان‌ستیز فراتر نمی‌رود. ایشان در راستای تأمین منافع دولت اسلام پناه الیزابت دوم و حاکمیت اسلام فروش ایالات متحد، خواستار «بازتعریف اسلام» مطابق با «شرایط روز» شده‌اند. شرایط روز چیست؟ افلاس آنگلوساکسون‌ها در عراق و افغانستان، تزلزل محور طالبان‌پروری «چین ـ ناتو» و شیون و زاری ناتو در قفقاز! و برای جبران چنین خساراتی لازم آمده که عملة فاشیسم «اسلام» را مطابق منافع غرب بار دیگر «تعریف» کنند.

همان اسلامی که بر اساس استفراغ عالیجناب هابرماس فعلاً «عقلانی» هم شده. و در راستای تبلیغات حزب توده و دیگر رفقا، به ویژه آخوندها و عملة فاشیسم بین‌الملل، این نوع اسلام، خواهان «تغییر جامعه» است! و این «تغییر» به زعم آسپیران یزدی با تلاش «روشنفکران دینی» صورت خواهد پذیرفت. روشنفکر دینی چه می‌گوید، همان تولیدات شکمی عالیجناب هابرماس را نشخوار خواهد کرد؛ مدعی سازگاری حکومت دینی و دمکراسی می‌شود؛ و بیشرمانه افراط‌گرایان و اوباش وابسته به گروه‌های اسلامی را در ترادف با گروه‌های لائیک‌ قرار خواهد داد.

یزدی می‌خواهد هم فرهنگ جامعه را تغییر دهد، و هم نوعی «آزادی»، سازگار با فرهنگ کذا در جامعه ترویج کند! چرا که «حضرت» می‌پندارند «آزادی» هم نوعی «دین» است! پدیده‌ای است که مانند دین محمد می‌توان با کاسة گدائی و شمشیر بران مروج آن در جامعه شد. بله، اوباش فدائیان اسلام چنین درک عمیقی از آزادی دارند. و نهایت امر برداشت اینان از «دمکراسی»، همان براندازی حکومت است:

«لائیک‌ها و گروه‌های تندروی مذهبی به این سازگاری [اسلام با دمکراسی] اعتقاد ندارند به همین دلیل با روشنفکران دینی مخالفت می‌ورزند [...] مهم‌ترین پایة تغییر جامعه شناخت و تغییر فرهنگ آن[...] است و اینکه چگونه می‌توان آزادی را سازگار با این فرهنگ در جامعه ترویج کرد‌[...] دمکراسی فرایندی است از پائین‌ترین سطوح جامعه به سمت رأس هرم قدرت»

طبق تبلیغات سازمان سیا این روزها دمکراسی را باید مانند درس‌های مدرسه از نو «یاد بگیریم»! و دست در دست بوزینه‌های کفن‌پوش راه بیفتیم به سوی رأس هرم قدرت! مسلماً ابعاد چنین سخن‌پرانی‌هائی بر ابراهیم یزدی آشکار نیست. ولی ما می‌دانیم که دمکراسی یک روند پویا است و به هیچ عنوان یادگرفتنی نیست، باید آنرا زیست و تجربه کرد. دمکراسی «درس» نیست که «یاد بگیریم»، از بر شویم و آنرا در برابر معلم «تکرار» کنیم. حاج ابراهیم گویا «نماز» را با دمکراسی اشتباه گرفته، به همین دلیل جهت عوامفریبی آنرا به نوعی عدالت موهوم برای اقلیت‌ها مشروط کرده، می‌گوید حاکمیت نمی‌خواهد دمکراسی «یاد بگیرد!» وی همچنین به مخالفت آمریکا با دمکراسی اشاره کرده. ساده‌تر بگوئیم یزدی به زبان دیگر همان چرندیاتی را تکرار می‌کند که «بی‌بی‌سی» از زبان امام سیزدهم نقل می‌کرد:

«دمکراسی فرایندی یادگرفتنی است[...] حقوق عادلانه برای اقلیت‌ها [...] سیاست‌های ایالات متحد بر علیه گسترش دمکراسی [...] است.»


سخنرانی یزدی کلیشة ترهات آخوندهاست که کودتای سازمان ناتو در 22 بهمن را «پیروزی روحانیت بر شاه» می‌خواندند! البته یزدی پس از سه دهه حضور در حاکمیت استعماری مقداری از پشکل و پهن، ساس و کک چارپایان صدراسلام و گلة محمدی از سرو صورتش زدوده شده؛ در باب «مدرنیته» هم سخن‌ می‌گوید! یک نفر از این دانشمند فدائی اسلام و مسلمین در مورد «مدرنیزاسیون» جویا شده، ایشان هم تعریف مهملی از «مدرنیته» ارائه داده‌اند، تا بار دیگر حماقت و مزدوری خود را به اثبات برسانند.

حضرت ابراهیم سپس چند آیه و سوره و حدیث به عنوان «تاریخ» تحویل حاضران داده، اشاره‌ای هم به تاریخ ایران کرده‌اند. ایشان گفته‌اند در تاریخ ایران هر وقت شاه با روحانی درافتاد، شکست خورد! ولی محمدرضا شاه از این «تاریخ» درس نگرفت! اما ابراهیم یزدی درس‌های سازمان سیا را خوب فرا گرفته، و بدون جا انداختن یک ویرگول مثل ضبط‌صوت همه‌ جا آن‌ها را تکرار می‌کند. بله، گویا شاه با روحانیت مخالف بود و می‌خواست ریشة روحانیت را براندازد، به همین دلیل سازمان ناتو کودتا کرد تا روحانیت بر شاه پیروز شود! یزدی تأکید می‌کند که روشنفکران در کنار روحانیت قرار گرفتند ولی پس از پیروزی، روحانیت حاضر به پذیرش روشنفکران نشد، چون به گفتة یزدی تعدادشان کم بود!

البته شاهد بودیم آن‌ها که در کنار روحانیت قرار گرفتند بیشتر لمپن‌جماعت و چپ‌نماهای ساواکی و توده‌ای بودند تا روشنفکر! ولی روحانیت در هر حال مانند حزب توده، گله‌های پرشمار و مطیع را بر روشنفکر ترجیح می‌دهد، تا بتواند به وحدت کلمة «موعود» و فاشیستی خود برسد، و تکلیف امور کشوری و لشکری را با چوب و چماق سر چهارراه‌ها روشن ‌کند.

یزدی همچنین ادعا کرده گروه فکل‌کراواتی‌های حوزه و بازار قانون اساسی دمکراتیک نوشته بودند ولی خمینی با آن مخالفت کرد! بله، این را هم باید «یاد گرفت»: سازمان سیا جهت سیاستگذاری در جنوب قارة آسیا و در کنار شاهراه‌های نفتی جهان نظر خمینی را جویا می‌شد! ولی امروز که خمینی زمین را از وجود پلیدش پاک کرده همة جنایات و مزدوری‌ها از سوی همکاران «صدیق» وی، از قماش مهدوی کنی، رفسنجانی، یزدی و غیره به ریش کثیف همین امام احمق گره می‌خورد! خانوادة امام سیزدهم هم خفقان گرفته‌اند، یک نفرشان دهان باز نمی‌کند و بگوید، این مزخرفات را از چه رو به یک مرده نسبت می‌دهید؟ می‌دانیم که اینان از شجرة طیبة حسینی‌اند، و از آنجا که ممکن است جیره و مواجب‌شان را سفارتخانة «صلح و پیشرفت» در افغانستان و پاکستان قطع کند ترجیح داده‌اند که فعلاً رل نعش بازی کنند! بگذریم!

آسپیران یزدی که از مدافعان اشغال سفارت آمریکا هم بود، از شرکت‌های پولشوئی، و شبکه‌های صدور زن و کودک متعلق به رفسنجانی، خامنه‌ای و محمدیزدی در مناطق آزاد و امارات حق مشاوره دریافت می‌کند، و تاکنون با پاسپورت آمریکائی نقش «کبوترنامه‌بر» اکبر رفسنجانی را بر عهده داشت. ولی امروز به ناگاه مخالف حکومت روحانیون شده‌! حضرت آبراهام می‌فرمایند، اصلاً در قرآن ولایت فقیه نداریم! یزدی روحانیت حاکم را عقب افتاده و شریعتی را بسیار «پیشرفته» خوانده، می‌گوید خمینی در ایران به وعده‌های خود در پاریس وفا نکرد! آری!‍ می‌دانیم‌ که تصمیم با امام سیزدهم بود و ساواک، پنتاگون و سازمان‌سیا فقط از ایشان پیروی می‌کردند! و در تداوم همین دروغ‌های بیشرمانه است که یزدی می‌گوید، دولت موقت یک پیش‌نویس قانون اساسی مبتنی بر جمهوریت و دمکراسی تهیه کرده بود که اثری از ولایت فقیه در آن نبود! اما روحانیون الگو‌های قبیله‌ای عرب را ترجیح دادند!

البته ابراهیم یزدی می‌باید توضیح دهد چرا طی سه دهة اخیر خفقان گرفته بود، و از این پیش‌نویس کذا حرفی به میان نمی‌آورد؟ و اینک که حضرت آبراهام چون سگ «هرزه‌مَرَس» اینور و آنور به پارس کردن مشغول شده، چرا بجای این مهملات نسخة اصلی «پیش‌نویس» کذائی را منتشر نمی‌‌کند؟ نکند پیش نویس مذکور را هم امام بلعیده‌اند؟

اگر اشتباه نکنیم، اربابان یزدی اینبار قصد استقرار یک حکومت قرآنی دارند که با هذیانات علی شریعتی همخوانی داشته باشد. خلاصه طی سی سال آینده همه باید «کاری حسینی» کنید، چرا که «فاطمه، فاطمه است» و اگر «مسلمان نیستید»، باید «آزاده باشید!» این است برنامة دولت دمکراتیک آسپیران ابراهیم یزدی. در هر حال حضور بلبل خوش‌الحان سازمان سیا و اربابان‌شان باید عرض کنیم که آب در هاون می‌کوبند، نهضت منفور و تروریست‌پرور شیخ مهدی بازرگان هیچ شانسی برای شرکت در حاکمیت آیندة ایران نخواهد داشت.

«بنده قاتل را جلب می‌کنم، شما فردا با مقتول بیائید به اداره و ترتیب استخلاص‌اش را بدهید.[...] ساکت! آسپیران غیاث‌آبادی، حرکت!»
ص. 124ـ120، دائی‌جان ناپلئون.