tag:blogger.com,1999:blog-135808272024-02-07T04:41:39.170+01:00زیر چتر چل تیکٌهhttp://7weblogs.blogspot.com فوروم 7 وبلاگ رامین مولائی ..................................
molai@gmx.de ایمیلUnknownnoreply@blogger.comBlogger855125tag:blogger.com,1999:blog-13580827.post-43415898191281319962009-01-26T13:30:00.003+01:002009-01-26T13:37:39.341+01:00همه کسانی که به بهانه دفاع از حقوق بشر خواهان اجرای "این قانون اساسی" در ایران میشوند، به زبان بی زبانی از نقض حقوقبشر توسط این حکومت دفاع میکنند<p><br /></p><div style="direction: rtl; text-align: right;"><div align="center"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiF3OVdO_a_ednPGGvrY_mMyf7C04Op1JSYHHmxd7VqQt10tOU9twWilv0dV4vusBccgtLxgVXzZLap7Odt5THNFfFgWUId6T2BwbXZmlI4IYoBzKRFKnwQTNtRLtq8j58ytHAj6Q/s1600-h/nahid_roxan_09_01_24.jpg"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5295031107260270514" style="margin: 0px auto 10px; display: block; width: 320px; height: 258px; text-align: center;" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiF3OVdO_a_ednPGGvrY_mMyf7C04Op1JSYHHmxd7VqQt10tOU9twWilv0dV4vusBccgtLxgVXzZLap7Odt5THNFfFgWUId6T2BwbXZmlI4IYoBzKRFKnwQTNtRLtq8j58ytHAj6Q/s320/nahid_roxan_09_01_24.jpg" border="0" /></a> </div><br /><div style="color: rgb(153, 0, 0);" align="center"><span style="font-size:180%;"><strong><span style="color: rgb(0, 102, 0);">مونولوگ تحجر!</span></strong></span></div><br /><span style="font-size:180%;"><br /></span><div style="text-align: center;"><span style=";font-family:times new roman;font-size:180%;" ><span style="color: rgb(0, 0, 153);">ناهید رکسان</span></span><br /></div><div style="text-align: center;"><span style="font-size:85%;"><a href="http://nahidroxan.blogspot.com/">http://nahidroxan.blogspot.com</a></span><br /><br /></div><div align="center"><span style="color: rgb(255, 255, 204);font-size:85%;" >...</span></div><span style="font-size:130%;">همانطورکه در وبلاگ «<a style="font-weight: bold;" href="http://nahidroxan.blogspot.com/2009/01/blog-post_22.html">سیمین و سوهان</a>» گفتیم مدافعان اصلی حکومت اسلامی در حاکمیت آمریکا نشستهاند، لباس شخصیهایشان هم در رسانهها جایگاه مخالفین حکومت اسلامی را اشغال کردهاند. پس از دیالوگ توحشها بین «مستر» فرهودی و شیخ مسعود بهنود، امروز میپردازیم به «مونولوگ تحجر» که توسط «الهه هیکس» در صدای آمریکا اجرا شده و سایت «اطلاعات نت» آنرا منتشر کرده. «میسیز» هیکس از مدافعان پروپاقرص قانون اساسی جمکران به شمار میروند و دفاع از حقوق زنان ایران را در چارچوب همین قانون توحش خواستار میشوند! ولی میدانیم که قانون اساسی حکومت اسلامی خود ناقض حقوق بشر است! در واقع همة کسانی که به بهانة دفاع از حقوق بشر خواهان اجرای این قانون اساسی در ایران میشوند، به زبان بی زبانی از نقض حقوقبشر توسط این حکومت دفاع میکنند. شیرین عبادی نیز برای اجرای همین «قانون اساسی» هیاهو به راه میاندازد و به همین دلیل است که محافل فاشیست غرب در پروپاگاند خود از وی به عنوان مدافع حقوق بشر نام میبرند.<br /></span><span style="font-size:130%;"><span style="color: rgb(255, 0, 0);"><br />«چگونه میتوان استدلال نمود که [...] پدر در حقیقت نوعی مالکیت و حق حیات بر فرزند خود دارد؟ بر فرض صحت این استدلال چرا مادر از چنین معافیتی برخوردار نیست. این موضوع یکی از نواقص قانون مجازات اسلامی است[...]»</span><br /><br />این سخنان نغز و بیپایه و فاقد انسجام منطقی را شیرین عبادی در کتاب «تاریخچه و اسناد حقوق بشر در ایران» به رشتة تحریر درآورده. و «الهه هیکس» در اخبار صدای آمریکا به آن استناد میکند تا ضمن دفاع از قانون اساسی جمکران از گسترش توحش نیز حمایت کرده باشد. عبادی در کتاب گرانبهای خود خواهان نقض مجازات وحشیانة قصاص نیست، او پیشنهاد میکند «حق فرزندکشی» به مادر تسری یابد، یا اینکه پدر هم قصاص شود! این است دلیل اعطای نوبل صلح به این حقوقدان «سرقبرآقا»! و این است دلیل اهدای جایزة سیمون دوبووار به آشپرستان جمکران: گسترش توحش در جامعة ایران از طریق اعطای «حق اعمال خشونت مردانه» به زنان. چرا که هر چه خشونت در بطن خانواده افزایش یابد، خشونت در جامعه گسترش خواهد یافت و سرکوب مردم بهتر «توجیه» میشود.<br /><br />وبلاگ «<a style="font-weight: bold;" href="http://nahidroxan.blogspot.com/2009/01/blog-post_22.html">سیمین و سوها</a>ن» ظاهراً به بعضیها نساخته! اگر کسی میتواند ارتباط منطقی اگزیستانسیالیسم و فمینیسم را با فاشیسم توضیح دهد، این گوی و این میدان! با این وجود اگر محفل جولیا کریستوا جایزة سیمون دوبووار را به یک گروه فاشیست مؤنث در جمکران اهداء میکند، این عمل در چارچوب سیاستهای استحماری سازمان ناتو کاملاً قابل درک است. به همین دلیل در کشور فرانسه هیچکس به چنین انتخاب مضحک و ابلهانهای اعتراض نمیکند، چرا که در دمکراسیهای غرب پیرامون منافع استعماری همواره «اجماع» وجود دارد. همچنانکه پیرامون کودتای 22 بهمن 1357، شاهد «اجماع جهانی» هستیم و همة متفکران «پرآوازه» در غرب، این کودتای ننگین را «انقلاب» مینامند.<br /><br />سادهتر بگوئیم در کشور فرانسه هیچکس نگران حقوق زنان ایران نیست، در ایالات متحد و دیگر کشورهای اروپائی هم هیچکس برای ملت ایران سینه چاک نمیدهد. برگزاری نشست در دانشگاه «ام.آی.تی»، آنهم با شرکت ایرانینمایانی از قماش مسعود بهنود، فرخ نگهدار و مرضیه مرتاضی بهترین شاهد بر این مدعا است. منافع استعمار غرب در ایران با «فاشیسم» پیوندی ناگسستنی دارد. و این فاشیسم را در هر قالب تقدس پذیر «دینی» و «بومی» میتوان بر ملت ایران تحمیل کرد. پروژة گذار به دمکراسی ویراست «رابرت مکفال» را فراموش نکنیم، دمکراسی مطلوب غرب برای ملت ایران از دایرة جهنمی «شیخ و شاه» فراتر نخواهد رفت. برای تحمیل چنین طرحهائی است که امثال بهنود، مرتاضی یا فرخ نگهدار و شیرین عبادی مناسب تشخیص داده میشوند. افرادی که امروز به وضوح با سوابقشان آشنائی داریم و نیک میدانیم که وابستگیهای محفلی دارند، و گفتار و کردارشان از مسیر منافع محافلشان خارج نخواهد شد. وارد جزئیات ساختار شخصیتی چنین افرادی نمیشویم، فقط یادآوری میکنیم که اینان «صورتکی» بیش نیستند، و تحمیل سیاست استعمار بدون «صورتک» امکانپذیر نخواهد بود.<br /><br />به محض اعطای جایزة سیمون دوبووار به فاشیست مسلمانهای جمکران، ناگهان سرکار علیه «الهه هیکس»، از اخبار «صدای آمریکا» نگران حقوق زنان در ایران شدند! بله، «معجزه» دروغ نیست! خیلی هم واقعیت دارد! در ماه مارس 1977 نیز جیمی کارتر پیرامون دفاع از «حقوق بشر» در جهان سخنان گهرباری ایراد کرد و بلافاصله علی اصغر حاج سیدجوادی که مانند دیگر نخبگان فقرفرهنگی همواره سرنا را از سرگشادش میزند، یک نامة سرگشاده به شاه ایران نوشت! «روشنفکران» تاریکاندیش و بینوای مرزپرگهر از نظر خدمت به استعمار سابقة درخشانی دارند.<br /><br />این مهم را همیشه به خاطر داشته باشیم که امثال حاج سیدجوادی در کشور مصیبت زدة ایران بلافاصله مورد توجه و الطاف «شبکه» قرار میگیرند. همان شبکهای که اژهای مفلوک هفتهای یک بار آن را ارواح شکمش کشف و خنثی میکند. شبکهای که هرگز خنثی نمیشود، چرا که وزارت اطلاعات ایران هرگز رأس شبکه یا «سر مار» را نشان نخواهد گرفت، بلکه همواره با «دم مار» جاروجنجال به پا میکند تا مردم را بیشتر سرکوب کند؛ این وزارتخانة منفور خود بخشی از «سر مار» کذا است! بله «میسیز هیکس» امروز کشف کردهاند که زنان ایران در مقابل قوانین حکومت اسلامی بیدفاعاند!<br /><br />«دفاع» مورد نظر کارفرمایان الهه هیکس چیست؟ هیچ! کسی از حق زنان ایرانی دفاع نخواهد کرد. الهه هیکس با توسل به یک قتل ناموسی، به طبل زدن برای «شادی صدر» و «شیرین عبادی» پرداخته و از «قوانین کیفری» حکومت اسلامی انتقاد میکند، بدون اینکه کوچکترین اشارهای به منبع قوانین کذا یعنی دین اسلام و قانون اساسی حکومت اسلامی داشته باشد. کاملاً برعکس، الهه هیکس زبان به تمجید از قانون اساسی توحش میگشاید و تأکید میکند که اشکال از قوانین کیفری است:<br /><br /></span><span style="font-size:130%;"><span style="color: rgb(255, 0, 0);">«میتوان این امر را نشانة ناکارآمدی قوانین کیفری در[حکومت] اسلامی دانست.»<br /></span><br />اشکال قوانین کیفری کذا به زعم «میسیز» هیکس این است که فقط پدر حق دارد فرزند خود را به قتل برساند، نه مادر! البته ایشان فراموش کردهاند که در ادیان توحش ابراهیمی نیز یک گوسفند به ابراهیم دادند که «به نام خدا» سر پسرش را نبرد. الهه هیکس از «قانونگذار» در جمکران «تقاضا» میکند که با رعایت قانون اساسی این حق و حقوق را به زنان نیز اعطا کند چرا که قانون اساسی حکومت اسلامی به زعم ایشان تساوی زن و مرد را «ضمانت» کرده:<br /></span><span style="font-size:130%;"><span style="color: rgb(255, 0, 0);"><br />«مطابق ماده 220 قانون مجازات اسلامی [...] پدر یا جد پدری که فرزند خود را بکشد قصاص نمیشود [...] این امر در مورد مادران صدق نمیکند و قانونگذار حتی در اینمورد زن و مرد را در مقابل قانون یکسان نمیبیند. امری که قانون اساسی کشور آنرا ضمانت کرده.»</span><br /><br />و کارفرمایان الهه هیکس نیز همچنان که ملاحظه میکنیم سنگ قانون اساسی توحش جمکران را به سینه میزنند. همانطورکه گفتیم پشتیبانی از تقدس و حاکمیت مقدس در دستور کار سازمان ناتو قرار دارد و حاکمیت فرانسه نیز در چارچوب همین سیاست استعماری جایزة سیمون دوبووار را به سیمین بهبهانی اهداء میکند. پیشتر همین جایزه به تسلیما نسرین و هیرسی علی مفلوک هم اهداء شده بود. و به یاد داریم که اهدای جایزة کذا مانع از رسوائی هیرسی علی نشد. به همچنین خواهد بود در مورد سیمین بهبهانی و گروه آشپرستان جمکران. خلاصه بگوئیم، گذشت آن دوره که غرب با اهدای جایزه میتوانست سیرک قهرمانسازی به راه بیاندازد. شاهدیم که جنجالهای متعدد پیرامون شیرین عبادی و شرکاء کارساز محافل فاشیست غرب نشده. پس مسلم بدانیم که اهدای جایزة سیمون دوبووار در واقع تیر خلاصی خواهد بود بر کمپین فعلة مؤنث فاشیسم در کشورمان.<br /><br />امروز حاکمیت انگلستان بر حمایت «مقدس» خود از برنامة غنی سازی اورانیوم جمکران رسماً نقطة پایان گذاشت. سایت نووستی، مورخ 5 بهمنماه سالجاری به نقل از روزنامة تایمز مینویسد، طی چند ماه آینده ذخایر اورانیوم ایران به پایان خواهد رسید و برنامة غنیسازی تعطیل میشود. این «معجزات» پیامد مستقیم تعطیلی دکان حماس در غزه است. این «خبر» در واقع نشان از پایان تنش بین روسیه و آنگلوساکسونهای دو سوی آتلانتیک دارد. آنگلوساکسونها با توسل به نوکران خود در حکومت اسلامی، در عمل مردم ایران را به سپر بلای خود و ابزار فشار بر روسیه تبدیل کرده بودند. با فروکش کردن بحران دست ساز اتمی پایان کار مخالفنمایان حکومتی نیز دور نیست. بهتر است به محفل جولیا کریستوا یادآور شویم، آنزمان که حاکمیت فرانسه برایمان رهبرسازی میکرد، والری ژیسکار در کاخ الیزه نشسته بود، نه نیکولا سرکوزی!<br /><br /><br /></span></div> <p><br /></p>Unknownnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-13580827.post-46818535392836358512009-01-25T19:06:00.004+01:002009-01-25T19:17:22.842+01:00اینجا معلوم میشود مردم و رأی آنها در «انتخابات» رژیم چه جایگاهی دارند<div style="direction: rtl; text-align: right;"><br /><br /><span style="font-size:130%;"></span><blockquote style="font-weight: bold;"><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >اینجا معلوم میشود مردم و رأی آنها در «انتخابات» رژیم چه جایگاهی دارند</span><span style="font-size:130%;">!</span></blockquote><span style="font-size:180%;"><br /></span><div style="text-align: center; color: rgb(153, 0, 0); font-weight: bold;font-family:times new roman;"><span style="font-size:180%;">در زمستان استبداد جای مردم خالیست<br /></span><span style="font-size:180%;"><br /><span style="color: rgb(0, 0, 153); font-weight: normal;">الاهه بقراط</span></span><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" ><br /></span><br /></div><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" ><br />به زودی سی سال از آن روزهایی که مردم مدهوش و امیدوار شعار میدادند «در بهار آزادی، جای شهدا خالی» میگذرد. آن بهار خیلی زود به زمستان انجامید و بر شمار آن شهدا هزاران نفر در جنگ و در زندان افزوده گشت. آن مردم بیش از دو برابر گشتند و خسته از فشار سرکوب روزانه سیاسی و اقتصادی هر سال آنقدر عقب رفتند تا از نظر اعتیاد مقام اول را در جهان به خود اختصاص دادند. زمامداران کشور، همان کسانی که در وعدههایشان قرار بود «بهار آزادی» را با دمکراسی و رفاه چنان تحقق بخشند که ایران دست کم سرمشق کشورهای خاورمیانه شود، از یک سو به شدت درگیر حماس و حزبالله و برنامه اتمی و از سوی دیگر سخت مشغول بگیر و ببندهای داخلی هستند. اوضاع بیثبات منطقه، رجزخوانیهای مقامات جمهوری اسلامی و نابسامانیهای اقتصادی واجتماعی، ایران را با شتاب به سوی یک تعیین تکلیف نهایی پیش میراند.<br /><br /><span style="font-weight: bold;">از نفت</span><br /><br />در چنین شرایطی افراد و احزابی که در ساختار سیاسی نظام جمهوری اسلامی نقش دارند و هر یک به درجهای رکود سیاسی نظام را گاهی دستخوش «هیجان» میسازند، از هیچ ابتذالی در رقابت پروا ندارند. تناقضها و تضادهای درونی به اندازهای است که قبیلههای خودی را نیز به جان هم انداخته است. دایره وسیعی که پس از انقلاب اسلامی بسیاری از همین افراد و وابستگان آنها را در خود جای داده بود، اگرچه هنوز نیز آنها را در پناه خود حفظ میکند، لیکن خود به دوایر کوچکتری تقسیم شده که هر کدام راهبران، سخنگویان و پشتیبانان خود را در میان افراد متنفذ و ذینفع رژیم دارند.<br /><br />در این میان چیزی که هرگز مشخص نمیشود و از آن سخنی نمیرود این است که هر یک از این گروهها واقعا از چه چیزی دفاع میکنند و میخواهند چه چیزی را تحقق بخشند؟ کلیگوییهای سیاسی و اقتصادی و شعارهایی مانند «اصلاحات» یا «بازگشت به اهداف انقلاب اسلامی» هرگز توسط هیچ کدام از اینها شکافته نشده است. هیچ یک از اینها هرگز نگفتهاند مثلا برای اینکه اقتصاد کشور را از وابستگی به درآمد نفت به مسیر دیگری هدایت کنند، چه راه عملی را پیشنهاد میکنند و کدام ابزار را برای پیشبرد این راه عملی در اختیار دارند؟ در همین یک نمونه چهار عنصر بنیادین را میتوان تمیز داد که هر سیاستمدار و حزب جدی در یک ساختار جدی نمیتواند آن را به مخاطبان خود توضیح ندهد: یک، تشخیص مشکل؛ یعنی اینکه تشخیص دهد اقتصاد تک محصولی یکی از مشکلات ساختاری ایران است. دو، ابراز اراده برای حل این مشکل؛ یعنی با اعلام این مشکل، قصد و اراده خود را به عنوان یک فرد سیاسی و دولتمرد برای حل و هدایت آن به مسیری که خود درست میپندارد به مخاطبان خویش اعلام میکند. سه، پیشنهاد یک راه عملی؛ یعنی اینکه شعار نمیدهد بلکه بر اساس واقعیات موجود راهی را پیشنهاد میکند که در بنیه سیاست کنونی و اقتصاد فعلی قابل در پیش گرفتن باشد. چهار، بررسی و معرفی ابزار موجود؛ یعنی اینکه بر اساس درک مشکل و راه عملی که نشان میدهد، ابزار در پیش گرفتن آن راه را میسنجد و اعلام میکند.<br /><br />این یعنی یک روند علمی در سیاست که ممکن است برای جمهوری اسلامی لوکس به نظر آید، لیکن در کشورهای دمکرات و جوامع باز هیچ حزبی بدون تکیه بر این روند نمیتواند جایی در پارلمان بیابد و یا در تشکیل دولت سهمی داشته باشد. نه تنها این، بلکه حتی نمیتواند به عنوان یک اپوزیسیون جدی مطرح شود.<br /><br />همین مشکل تک محصولی بودن اقتصاد ایران را در نظر بگیریم. البته وابستگی فلاکتبار اقتصاد ایران به نفت، مشکل چندین دهه است که درآمدهای کلانش گاه بیش از آنکه برکت داشته باشد، زحمت داشته است. ولی در یک ساختار طبیعی و معقول میتوان در یک برنامهریزی بلندمدت روند اقتصاد ایران را به مسیری هدایت کرد که هر سال بیش از پیش وابستگی آن به درآمدهای نفتی کاهش یابد. شرط در پیش گرفتن چنین مسیری اما به کار گرفتن ابزاریست که هیچ کدام را در چهارچوب نظام جمهوری اسلامی به دلیل محدودیتهای ایدئولوژیک (غلبه و تحمیل تفکر دینی) و سیاسی (خودکامگی ولایتفقیه)، و هم چنین ساختار قبیلهای و مافیایی نظام نمیتوان تأمین و تضمین کرد.<br /><br />امنیت سرمایه و سرمایهدار و سرمایهگذاری داخلی و خارجی که سبب رقابت اقتصادی و گردش پول و گسترش تولید و مصرف میشود در رژیم کنونی نه به دلیل تحریمها بلکه از یک سو به دلیل فساد و رشوهخواری و عدم امنیت سیاسی واقتصادی ناشی از ساختار نظام، به صفر رسیده است، و از سوی دیگر خود قبایل حاکم چنان چنگ بر منابع اقتصادی کشور انداختهاند که هیچ سرمایهگذاری جدی بدون دخالت و یا زد و بند با آنها ممکن نیست. از همین رو سرمایه و مغز و ابتکار همگی با هم کشور را ترک میگویند. چنین شرایطی بنیه اقتصاد ملی را چنان فرسوده و چنان بر مقدار واردات کشور افزوده که حتی تولیدات داخلی را نیز با ورشکستگی فزاینده روبرو ساخته است.<br /><br /><span style="font-weight: bold;">تا اعتیاد</span><br /><br />برای مشکلاتی که کوچکتر به نظر میآیند نیز ساختار سیاسی و اقتصادی رژیم موجود راه را بر هر گونه گشایشی میبندد. مثلا مشکل اعتیاد را در نظر بگیرید که اخیرا از سوی سازمان ملل اعلام شد ایران نسبت به جمعیتاش بیشترین معتادان جهان را دارد.<br /><br />بررسی دلایل گسترش اعتیاد، بررسی منابع تهیه مواد مخدر و راه مقابله با آنها، و سرانجام ایجاد شبکههای دولتی و خصوصی که بتوانند با همکاری کارشناسان پزشکی، اجتماعی و روانشناسی با زیر پوشش قرار دادن بیماران مبتلا به اعتیاد، درمان آنها را به طور کوتاه- و بلندمدت برنامهریزی کنند نیز به همان چهار عنصر بالا نیاز دارد. در این مورد نیز همان مشکلات ساختاری چنان راه را بر ابتکارات حتی فردی و خصوصی میبندند که تنها میتوان دل را به وجدان درمانگران و پزشکانی خوش کرد که خدمات خود را به طور فردی و بدون پشتیبانی مادی و معنوی از سوی دولت، در اختیار این افراد قرار میدهند. برای مثال نبود یک شبکه قوی بیمه و تأمین اجتماعی که بتواند هزینه درمان این بیماران را بر دوش بگیرد، نخستین مشکلی است که در همان آغاز، راه را بر درمان بسیاری از بیماران اعتیاد میبندد.<br /><br />به این ترتیب درک این موضوع که مشکلات سیاسی و اقتصادی ایران چون کلافی سر درگم چنان در هم تنیده است که هرگز نمیتوان گرهای را بدون گشودن گره دیگر باز کرد، نخستین گام برای دریافتن این موضوع است که هر آنچه از سوی سیاستمداران و دولتمردان نظام بیکفایت جمهوری اسلامی سخنسرایی میشود، به ویژه در ایام به اصطلاح انتخابات، جز حرف توخالی و سخن پوچ نیست. فرق هست بین کسی که برای حفظ نظام به میدان میآید و آن کسی که برای حل مشکلات گام به جلو مینهد. فرق هست بین رفسنجانی و کروبی و خاتمی و نوری و میرحسین موسوی و احمدینژاد و قالیباف و ولایتی و غیره که برای حفظ نظامی که هیچ اصلاحی را درون خود بر نمیتابد به میدان میآیند و آن کسی که ما نمیدانیم از کجا و در کدام شرایط و با چه ابزاری ممکن است از درون درگیریهای قبیلهای نظام ظهور کند و از نظارت استصوابی بگذرد و برنامه و ابزارش را ارائه دهد و از سوی مردم هم رأی بیاورد و بعد هم تازه بتواند در این نظام کار کند!<br /><br />این، آن تناقض بزرگ همه کسانی است که در سخن گفتن از «انتخابات» جمهوری اسلامی دهانشان کف میکند، لیکن اندکی به توضیح این تناقض نمیپردازند. در حالی که همه سیاستمداران و دولتمردان جمهوری اسلامی رک و صریح و بدون هرگونه ابهامی بارها در طول سالیان گذشته خواست و هدف خود را از «انتخابات» و شرکت در آن چه به عنوان نامزد و چه به عنوان رأیدهنده<br /><br />اعلام کردهاند. در واقع هر آنچه از سوی زمامداران جمهوری اسلامی به نام برنامه انتخاباتی مطرح میشود، یا دروغ است یا شوخی. چند هفته پیش در همین ستون در مقاله «چرا به ما دروغ گفتید؟» و «از این دروغ به آن دروغ فرج است» خواندید خاتمی با دروغهای سیاسی و احمدینژاد با دروغهای اقتصادی نامزد «انتخابات» شدند. حال اینها و یا هر کس دیگری در صحنه نزار سیاست جمهوری اسلامی باید بر این دروغها، دروغ دیگری بیفزاید تا شاید بتواند توجه مردم را به سوی خود جلب کند. هم چنین خواندید این دروغ همانا «طرح وحدت ملی» است. حالا بخوانید خود علی اکبر ناطق نوری که این طرح را پیشنهاد کرده است دربارهاش چه میگوید:<br /><blockquote>«<span style="font-weight: bold;">ببینید من این جمله را روزی به یکی از بزرگان به شوخی گفتم و بعد دیدم که اتفاقا جدی است</span>» (مجله هفتگی اعتماد ملی).</blockquote> خود ناطق نوری نفهمید چه میگوید. ولی دیگران، آن هم با تأخیر هشت ماهه فهمیدند و آن را قاپیدند. حالا ناطق نوری ادعای دیگری میکند و چنین ادامه میدهد: «هشت ماه پیش من این بحث دولت وحدت ملی را مطرح کردم. دو طرف متوجه نشدند چه میگویم. دوزاری آنها نیفتاد. اصلاحطلبان با یک تفسیر آن را کنار گذاشتند، بخشی از اصولگرایان نیز تفسیر دیگری کردند و آن را کنار گذاشتند». تأخیر هشت ماهه نشان میدهد «دوزاری» خود ناطق نوری هم نیفتاده بود وگرنه آن را همان موقع با آب و تاب مطرح میکرد. حالا «دوزاری» همه شان افتاده که «شوخی» را باید جدی نشان داد.<br /><br />ناطق نوری اما در همان گفتگو حرف دیگری میزند که سرشت این همه قیل و قال را به سادهترین و روشنترین شکل ممکن به نمایش میگذارد: «<span style="font-weight: bold;">من گفتم نیروهای معتدل دو طرف جمع بشوند و یک نفر را برای ریاست جمهوری انتخاب کنند که اولا مقبول رهبری باشد و ثانیا جریانهای سیاسی او را تحمل کنند</span>. <span style="font-weight: bold; color: rgb(204, 0, 0);">به عبارت دیگر، یک اصولگرای معتدل رییس جمهوری شود که هم مقام معظم رهبری او را قبول داشته باشد و هم برای جریانهای دیگر قابل تحمل باشد</span>».<br /><br />این جملات را باید قاب گرفت و بر سردر مجلس شورای اسلامی و کاخ ریاست جمهوری اسلامی و دادگستری رژیم نصب کرد. نسخهای از آن را نیز باید برای روزنامهنگاران و به اصطلاح روشنفکران و تحلیلگرانی فرستاد که «شوخی» انتخابات را در جمهوری اسلامی جدی میگیرند. هم چنین ارسال آن برای سفارتخانههای برخی از کشورهای غربی میتواند مفید باشد. حل این مسئله نیز برای ورزش فکری بد نیست: چگونه میتوان هنوز ماهها مانده به انتخاباتی که نه به دار است و نه به بار، فردی را برای ریاست جمهوری «انتخاب» کرد که «<span style="font-weight: bold; color: rgb(204, 0, 0);">اولا مقبول رهبری باشد و ثانیا جریانهای سیاسی او را تحمل کنند</span>»؟! .<br /></span><br /><p><a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="http://www.iranbbb.org/"><img style="margin: 0px auto 10px; display: block; text-align: center; cursor: pointer;" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiDnwuZW2J65eBfIhzW8KufbJhOeWiNpiZc6KIglQ9IfXkbwOWWRftG7tf1CJQnpzjH8rqMPY6Pj9SH7JNRd1hMnn1WWAFjbEQL4j_XcAIkr6AxMefXXrH89O40wKowEl3gtarH/s400/bbb_logo.jpg" alt="ایران ب.ب.ب Iran B.B.B" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5236478572681422146" border="0" /></a> </p><br /></div>Unknownnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-13580827.post-89329507632975181902009-01-24T18:11:00.010+01:002009-01-25T02:48:05.159+01:00بحث شیرین چپوندن اجماعی و نیو سکولاری "تجارب" مشترک ننه حوای بهشت و خانوم بزرگ اهالی کشورخارج از کشور به فیهاخالدون فرست لیدی<div style="text-align: right; font-weight: bold;"><span style="font-size:100%;"><span style="color: rgb(0, 0, 153);font-size:130%;" >دارالترجمه یاجوج و ماجوج</span><br /><br /><br /></span></div><div style="direction: rtl; text-align: right;"><div style="text-align: center; color: rgb(153, 0, 0);"><span style="font-size:180%;"><span style="font-family:times new roman;">بحث شیرین چپوندن اجماعی </span><br /><span style="font-family:times new roman;">و نیو سکولاری "تجارب" مشترک ننه حوای بهشت </span><br /><span style="font-family:times new roman;">و خانوم بزرگ اهالی کشورخارج از کشور<br />به فیهاخالدون فرست لیدی </span><br /><span style="font-size:130%;"><span style="font-size:180%;"><span style="font-family:times new roman;"> </span></span></span></span><span style="font-size:130%;"><span style="font-family:times new roman;"><span style="color: rgb(51, 51, 51);"></span></span></span><span style="font-size:180%;"><span style="font-size:130%;"><br /></span></span></div><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" ><span style="color: rgb(102, 102, 102);">مقدمه....</span><br /><span style="color: rgb(102, 102, 102);">............</span></span><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" ><br /><br />"بيش از يک قرن از زمانی که در غرب می گفتند «پشت هر مرد بزرگی زن بزرگی ايستاده» گذشته است"!<br /><span style="font-weight: bold;font-size:100%;" ><br />حاج خانوم شکوه میرزادگی<br />اهل بیت ا.ن. علا، بزرگ سردبیر (!) زایشگاه سکولاریسم (!) نو!<br /></span><span style="font-size:85%;">http://shahlaabghari.blogfa.com/post-30.aspx</span><span style="font-weight: bold;font-size:100%;" ><br /></span><span style="font-size:100%;">5 بهمن 1387 ـ 24 ژانويۀ 2008 </span><br /><span style="color: rgb(102, 102, 102);">................................................</span><br /></span><a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgQOsNzDDpprzCxBCnsPp_ksMEXHN46TiPnSskkpl2L7drTSqPmCQBSIspkze97-M8d2r8fVq4WIx5IG_4VXlYvqZ5Ow278hc5CvDeLJT4FIenS-RIQFmP-8wUZZlLEnK076jhrlQ/s1600-h/obama+copy+2.jpg"><img style="margin: 0pt 10px 10px 0pt; float: left; cursor: pointer; width: 276px; height: 235px;" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgQOsNzDDpprzCxBCnsPp_ksMEXHN46TiPnSskkpl2L7drTSqPmCQBSIspkze97-M8d2r8fVq4WIx5IG_4VXlYvqZ5Ow278hc5CvDeLJT4FIenS-RIQFmP-8wUZZlLEnK076jhrlQ/s400/obama+copy+2.jpg" alt=" چپوندن اجماعی و نیو سکولاری " id="BLOGGER_PHOTO_ID_5294896863482357090" border="0" /></a><br /><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" ><span style="color: rgb(102, 102, 102);">صغری ...</span><br /><span style="color: rgb(102, 102, 102);">...............</span><br /><br />"و چنين است که خانواده ی بشری در قرن بيست و يکم … شکل تازه و بديعی بخود می گيرد. و انسان امروز به ابتدای جهان باز می گردد، زن همان «حوا» یی می شود که ... نافرمانی کرد و شادمانه حتی از بهشت گذشت تا… بی ترس و نگرانی از تبعيض زندگ</span><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >ی کند"!<br /><br /><span style="font-size:100%;"><span style="font-weight: bold;">حاج خانوم شکوه میرزادگی</span><br /><span style="font-weight: bold;">(که "افتخارات" اپورتونیستی "مشرف" شدن انقلابیش به حجر الاسود را نیو سکولاری "بایگانی" کرده است)</span><br /><span style="font-size:85%;">http://www.iranian.com/main/2008-97</span><br />8 مارس 2008</span><br /><span style="color: rgb(102, 102, 102);">................................................</span><br /><br /><span style="color: rgb(102, 102, 102);">کبری ...</span><br /><span style="color: rgb(102, 102, 102);">............</span><br /><br />"آری، اين وظيفۀ ما است که آنچه را که از راه تجربه های تلخ و دردناک سی ساله گذشتۀ خود آموخته ايم به دولت جديد آمريکا نيز بياموزانيم"!<br /><span style="font-size:100%;"><br /><span style="font-weight: bold;">ا.ن. علا</span><br /><span style="font-weight: bold;font-size:85%;" >گوی ا.ن. یوز</span><br />http://news.gooya.com/society/archives/082793.php<br />آدینه 4 بهمن 1387 ـ 23ژانويه 2009</span><br /><span style="color: rgb(102, 102, 102);">................................................</span><br /><br /><span style="color: rgb(102, 102, 102);">نتایج کاراگاهانه...</span><br /><span style="color: rgb(102, 102, 102);">....................</span><br /><br />"شما برای مظنه زدن حرف های من به منبع مراجعه نياز ندارید. بايد دقت کنيد تا ببينيد که من از کنار هم نهادن يک مشت بديهيات چه نتايج کارآگاهانه ای گرفته ام" !<br /><span style="font-size:100%;"><br /><span style="font-weight: bold;">ا. ن. وری علا گوی انیوز</span><br /><span style="font-size:85%;">http://news.gooya.com/society/archives/057174.php</span><br /><span style="font-weight: bold;"></span>آدینه 20 بهمن 1385 - 21 فوريه 2007<br />............................................<br /><br />..... پ.ن. </span></span><span style=";font-family:times new roman;font-size:100%;" ><span style="color: rgb(102, 102, 102);">نتایج کاراگاهانه</span></span><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" ><span style="font-size:100%;"> ....<br />......................................</span><br /><br />"اهالی کشور خارج از کشور/<br />نگاه کنيد به مقالهی «کشور خارج کشور»... اسماعيل نوری علا" !<br /><span style="font-weight: bold;font-size:100%;" ><br />حاج خانوم بزرگ اهالی کشور خارج از کشور</span><span style="font-size:85%;"><br />http://politic.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/2441</span><br /></span><br /></div><p><br /></p>Unknownnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-13580827.post-57662405198161527372009-01-24T18:00:00.000+01:002009-01-24T22:21:09.515+01:00عجب رنجیست دیدن و ندیدن. عجب تلخ است خبرهایی که میرسد از استان سیستان و بلوچستان.<div style="text-align: right; font-weight: bold;font-family:times new roman;"><blockquote><span style="font-size:130%;">خطاب به تمام کسانی که به تمامیت ارضی ایران حساسند<br />اما به اخبار همهی ایران به یک اندازه حساسیت نشان نمیدهند</span></blockquote></div><div style="direction: rtl; text-align: right;"><br /><div style="text-align: center; font-weight: bold;"><span style="font-size:180%;"><span style="color: rgb(153, 0, 0);">عجب تلخ است</span><br /></span></div><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" ><br /></span><div style="text-align: center;"><span style=";font-family:times new roman;font-size:180%;" ><span style="color: rgb(0, 0, 153);">عبدالقادر بلوچ</span></span><br /></div><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" ><br /></span><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >من، هم انسانم، هم بلوچ، هم ایرانی. هم انسان بودنم را دوست دارم هم بلوچ بودنم را هم ایرانی بودنم را. خیلی زجر کسیدم تا انسان شدم. بلوچ که بودم زجر میکشیدم. ایرانی که شدم آزرده شدم. من معنی چوب دو سر طلا را تا زمانی که فقط بلوچ بودم نمیدانستم. ایرانی که شدم معنیش را فهمیدم. حالا سعی دارم انسان باشم و کم کم دارم متوجه میشوم انسان میتواند چوپ سه سر طلا هم باشد. به جای تفنگ و مرده باد و زنده باد که در خونم نبود من از اول نوشتن را انتخاب کردم. اما وقتی که ناکسان به ایرانی بودنت حمله میکنند تو مشکل است که فراموش کنی یک انسان ایرانی هستی. و وقتی یک مشت کرکس به بلوچ بودنت حمله میکنند غیر ممکن میشود تو یادت برود که تو انسان ایرانی بلوچی هستی. از اول انقلاب کشتند برادران و خواهران ما را و گفتند قاچاقچی هستند، ماندم که چطور برای ایرانی بودنم و انسان بودنم شرح بدهم بلوچ بودنم را. حالا میکشندمان به همان جرم قدیمی و جرمهای من در آوردی: اراذل و اوباش، وهابیها، طرفداران عبدالمالک و...<br /><br />اخیراً شمشیر را از رو بستهاند: روحانی و غیر روحانی،با سواد و بیسواد، قاچاقچی و کاسب، زن و مرد، پیر و جوان را از دم تیغ رد میکنند. استان ما پرتتر از آن است که ککی اپوزسیونی را بگزد. اطلاعات ایرانیها از استان سیستان و بلوچستانشان کمتر از آنست که بتوانند فرق یک بلوچ ایرانی با یک مهاجر افغانستانی را بدانند. و وجدان انسانها چنان درگیر احتیاط است که فرمایش بی ارزشِ خاتمی که امام را متفکرترین اصلاح طلب معرفی میکند بیشتر ارزش خبری پیدا میکند تا بمباران روستاهای دومگ و گلوگاه و شورو.<br /><br />چقدر دردناک است چوب سه سر طلا بودن. من در این روستاها نفس کشیدهام. کلاسهای کپریش را دیدهام و مردمی را که عمریست ایلیاتی زیستهاند و از روستای خود بیرون نرفتهاند مثل اینکه شما را میشناسم، میشناسمشان و مثل اینکه ایرانی را و انسانها را دوست دارم، دوستشان دارم.<br /><br /></span><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" ><span style="font-weight: bold;"><blockquote>عجب رنجیست دیدن و ندیدن. عجب تلخ است خبرهایی که میرسد از استان سیستان و بلوچستان.</blockquote></span></span><div style="text-align: right;"><br /></div><span style="color: rgb(0, 0, 153); font-weight: normal;font-size:180%;" ></span><br /><div> </div><div style="text-align: right;"><span style="font-size:85%;"><a href="http://balouch.blogspot.com/">http://balouch.blogspot.com</a></span></div><p align="center"><br /></p></div>Unknownnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-13580827.post-29561211368598221202009-01-23T17:30:00.005+01:002009-01-23T17:40:35.847+01:00از "اقتصاد اخلاقی" می گويد، شيفته یِ "اقتصاد همراه با معنويت" است و خواستار "فرهنگی شدن اقتصاد" است که مال خر است<div style="text-align: right;font-family:times new roman;"><blockquote><span style="font-size:130%;">در آستانه یِ هر فرصت انتخاباتی هرگاه اصلاح طلبان را هراس حذف کانديدای مورد نظر خويش از سوی شورای نگهبان فرامی گيرد، آنها به فکر ميرحسين موسوی می افتند. کانديدای روز مبادا، نخست وزير "دولت خدمتگزار" به مثابه یِ آخرين تير ترکش انتخاباتی اصلاح طلبان به آنان قوت قلب می دهد. رسم بر اين بوده است که اول گمانه زنی هايی در مورد کانديداتوری ميرحسين مطرح شود بدون اينکه خود وی در اين باره رسما با مردم سخن گويد. هربار نيز بعد از مدتی کانديداتوری وی بدون اينکه علت واقعی آن برای افکار عمومی روشن شود، منتفی گرديده است</span></blockquote></div><div style="direction: rtl; text-align: right;"><div style="text-align: center;"><span style="color: rgb(153, 0, 0); font-weight: bold;font-size:180%;" >دو گام به پس<span style="color: rgb(0, 0, 0);"> با</span></span><span style="color: rgb(0, 0, 0); font-weight: bold;font-size:180%;" > ميرحسين</span><span style="color: rgb(0, 0, 0);font-size:180%;" >!</span><br /><br /><span style="color: rgb(0, 0, 153);font-size:180%;" >حميد فرخنده</span><br /><span style="font-size:130%;"><br /></span></div><span style="font-size:130%;">بعد از انتشار اخبار جسته و گريخته در مورد حضور ميرحسين موسوی بعنوان کانديدای اصلاح طلبان در دور آينده انتخابات رياست جمهوری، وی در مصاحبه ای با سايت "کلمه" که گفته می شود متعلق به محافل سياسی نزديک به اوست، سکوت خود درباره یِ سال های نخست وزيری اش خود در دهه شصت را شکست و در مصاحبه ای نسبتا طولانی به تشريح مشکلات دولت خود در دوران جنگ و تدابير اتخاذ شده از سوی او و دولتش برای عبور از بحران های اين دورانِ سخت، به سخن پرداخت.<br /><br />هرچند برای اولين بار در تابستان ۷۸ بود که آخرين نخست وزير ايران در مراسم بزرگداشت آيت الله بهشتی با سخنرانی خويش تحت عنوان "رمز ضرورت بازگشت به انديشه های شهيد بهشتی" مُهر از سکوت بيست ساله خود را در مجامع عمومی با سخنانی کلی در باب "اقتصاد اخلاقی" برداشت، اما اين برای اولين بار است که او درباره یِ دوران مسؤليت خويش و چالش هايی که دولت وی از يکسو و کل نظام جمهوری اسلامی از سوی ديگر در آن دوره با آن روبرو بود، سخن می گويد.<br /><br />با از ميان رفتن پست نخست وزيری و شروع دوران سازندگی، هرچند ميرحسين موسوی به عضويت مجمع تشخيص مصلحت نظام درآمد، اما مصلحت زمان انقلابی گری چپ هايی مانند وی را برنمی تابيد. اگر دوستان و همفکران ميرحسين، از جمله دانشجويان پيرو خط امام، با حذف از قدرت به مؤسسات تحقيقاتی و مراکز آموزشی رفتند تا دوران دگرديسی خاموش خويش را طی کرده و در سال های پايانی دوره ی دوم رياست جمهوری هاشمی رفسنجانی در لباس اصلاح طلبی به صحنه یِ سياسی کشور بازگردند، اما آخرين نخست وزير جمهوری اسلامی نه حاضر شد حاشيه ی خلوت فرهنگستان هنر را با نامزدی رياست جمهوری از سوی دوستان خويش در هفتمين دوره ی انتخابات رياست جمهوری عوض کند و نه در سال ۸۴، در زمان عسرت نامزدی شايسته برای اصلاح طلبان در نهمين دوره انتخابات رياست جمهوری، پذيرفت به دعوت اصلاح طلبان برای شرکت در انتخابات پاسخ مثبت دهد.<br /><br />ميرحسين جديدا سخن گفت، اما سخن جديد نگفت. حرف های او اکویِ صدايی سی ساله، در برخورد با صخره یِ سخت واقعييات اقتصادی است. تکرار سخنان پوپوليستی احمدی نژاد با ادبياتی مؤدبانه و فروتنانه است. نخست وزير سال های جنگ همچنان آرمانگرايانه از "اقتصاد اسلامی" و "اقتصاد اخلاقی" می گويد، شيفته یِ "اقتصاد همراه با معنويت" است. خواستار "فرهنگی شدن اقتصاد" است. در آرزوی جامعه ای است که در آن " ارزش های فرهنگی بر ارزش های اقتصادی غالب باشد." حسرت سال های گذشت و ايثار را می خورد، سال هايی که به زعم او " ريزش ارزش های اقتصادی به سمت ارزش های معنوی و فرهنگی نقش بزرگی در اداره امور اقتصادی کشور داشت."<br /><br />انگار دورانی که همفکران انقلابی و نزديکان سياسی ميرحسين چه در دولت چه در مرکز تحقيقات استراتژيک از آرمانگرايی های بی حاصل بلکه فاجعه بار خود در دهه یِ اول انقلاب فاصله گرفتند، او خلسه یِ آرمانگرايانه در خولت خويش را بر پذيرش واقعيت های تلخ و بيدار کننده یِ سياسی در جلوت، ترجيح داد.<br /><br />در ميان جناح های مختلف نظام اسلامی او مردی است که شبيه هيچکس نيست. هم سرمايه داری با "خصلت و منش سوداگرانه" را تقبح می کند هم در برابر اتهام سوسياليست بودن، برائت خود را اعلام می دارد. از مديريت "سرمايه اجتماعی" می گويد، اما شيفته یِ دورانی است که " سهم مردم در آن بسيار بالاتر از سهم دولت بود." عصری که او و کارشناسانش از "مديريت يک ملت بر خود" به وجد می آمدند.<br />ايده آل ميرحسين سرمايه اجتماعی ای است که بخاطر شرايط جنگی نه تنها به کوپن کالاهای اساسی قانع است بلکه جان جوان خود، حتی جوانه یِ "بهترين محصول زعفران خود را ايثارگرايانه برای جبهه یِ جنگ ارسال می دارد."<br /><br />واضح است که هر ملتی در شرايطی خاص، بويژه زمانی که خاک کشورش در اشغال بيگانه درآمده، از خود ظرفيت ها، قناعت ها و رفتارهای سياسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادیِ خاصی از خود نشان می دهد. اما همين مردم ايثارگر در شرايط صلح انتظارات و توقعات ديگر و بيشتری از مسئولان اجرايی کشور دارند. در دنيای آرمانی ميرحسين موسوی اما مردم خوب، مردم هميشه قانع اند. مردمی که در پی سود خويش و مصرف بيشتر نيستند. مردمی که ارزش های فرهنگی را بر ارزش های اقتصادی ترجيح می دهند. مردم، آنچنانکه نخست وزير سال های جنگ و ويرانی در مرزها و شهرها، و شکنجه و اعدام در زندان ها می خواهد. مردم بهت زده، جنگ زده، ساکت، قانع، خاضع، خاشع و البته سياه پوش. انسان طراز نوين اسلامی، شهروندان خيالی در ناکجاآباد طراحی شده توسط مهندس موسوی.<br /><br />يکی از افتخارات ميرحسين که دوست مصاحبه کننده نيز تلاش دارد با پرسش هايی که بيشتر به مدح می مانند برجسته کند، تاکيد او بر "تکيه بر خرد جمعی" و "کار کارشناسانه" است. بی شک اين وضعيت نابسامان مديريت کشور در دولت احمدی نژاد است که کار را بدآنجا کشانده تا ميرحسين موسوی که در دوران سياه نخست وزيری اش گسترده ترين پاکسازی ها و تصفيه های کارشناسان و متخصصين در تاريخ ايران معاصر به دليل مکتبی نبودن، انقلابی نبودن، اسلامی نزيستن يا صدها عنوان و اتهام ريز و درشت ديگر در همه یِ مراکز آموزشی، توليدی، خدماتی و دولتی صورت گرفته است، از بکارگيریِ خرد جمعی و کار کارشناسانه و علمی سخن گويد. لابد کار کارشناسانه نتيجه یِ خرد جمعی مکتبی های متخصص حلقه یِ قدرت در سال های دهه شصت است که با اعمال انقلابی خويش خرد را به ريشخند می گرفتند.<br /><br />نخست وزيری که در دوران صدارتش، با قتل عام زندانيان سياسی در سال ۶۷، بزرگترين جنايت در تاريخ ايران مدرن صورت پذيرفته است. مسئول اولِ دولت در نظامی که سال ها-از آزادی خرمشهر در خرداد ۶۱ تا تا پذيرش قطنامه یِ ۵۹۸ در تابستان ۶۷- در سودای صدور انقلاب بر طبل جنگ بی حاصل و ويرانگر کوبيده است، انگار نه نگار مسئوليتی در آنچه بر اين مردم و کشور رفته است در اين ميان متوجه خود و دولتش می بيند. کسی که از "علم"، "ارزيابی های کارشناسانه"، "خرد" و "حرکت ملی" سخن می گويد، خود گويا ماشين بی اراده ای بوده است تنها برای تهيه یِ صورت اقلام مايحتاج مردم و جبهه ها، آنهم در ادامه نابخردانه یِ جنگ.<br /><br />عليرغم آنکه آخرين نخست وزير ايران در پايان مصاحبه خويش خاطرنشان می سازد که "به آن دوره نقدهای زيادی هم وارد می شود که ما همه آنها را قبول داريم"، "ناگفته های" ميرحسين اما گفته های قديمی و تکراری است، تجربه های شکست خورده یِ اقتصادی و سياسی در داخل و خارج ايران است. مصاحبه یِ کانديدای دوم و آخرين اميد اصلاح طلبان برای بازگشت به قدرت، صدایِ پایِ پوپوليسم چپ در بدرقه یِ پوپوليسم راست اگر نيست، چه سنخ اصلاح طلبی است که در سرتاسر آن نه از اصلاحات سخن رفته نه از اصلاح طلبان دفاع شده، نه دمکراسی ارج ديده نه حتی "مردمسالاری دينی" مدح شنيده؟<br /><br /></span><br />hamid_farkhondeh@hotmail.com<br /></div>Unknownnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-13580827.post-32420168624608746882009-01-21T13:40:00.006+01:002009-01-21T21:51:25.579+01:00دلخوش باشیم که اگر"او" نیاید مهره سوخته ی در پشت صحنه کمین کرده ی بیست سال پیش به جای "او" می آید<div style="direction: rtl; text-align: right;"><blockquote style="font-family:times new roman;"><span style="font-size:130%;"><br />از جمله ایرادتی که بعضا به برخی از تحلیل ها و نوشته های سیاسی گرفته می شود، عدم راهکار ها ی برون رفت از معضل مطرح شده است که از همین رو اهل قلم و تحلیل گران سیاسی سعی بر آن دارند که ضمن نقد سیاست زمامداران ، راهکار هایی را در جهت بهبود روش ها ارائه دهند. از جمله ، اخیرا مطلبی ... با عنوان “راه کاری برای صیانت از صندوقهای رای ” در روز نت، روز آن لاین منتشر شد که در آن برای<span style="color: rgb(204, 0, 0);"> <span style="font-weight: bold;">صیانت از آ رای مردم</span> </span>، ستاد انتخابات کشور را در همان ابتدای شکل گیری خود ترغیب به دعوت ازچهرههای مشهور به صداقت و بیطرفی و نیز نمایندگان نامزدهای مختلف برای نظارت دقیق بر کار خود، کرد تا همه حرف و حدیثهای مربوط به رای سازی و تقلب وغیره پایان گیرد. این راهکار اگر چه به ظاهر می تواند تا حدوی ذهنیت منفی اذهان عمومی را بر طرف سازد اما بطور کلی چاره ساز نمی تواند باشد که چرایی آن در پی خواهم گفت<br /><br /></span></blockquote><div style="text-align: center; font-weight: bold;"><span style="font-size:180%;"><span style="color: rgb(153, 0, 0);">شوالیه های کاغذی<br /><br /></span></span></div><div style="text-align: center;"><span style="color: rgb(0, 0, 153);font-size:180%;" >بيژن صف سری</span><br /><br /></div></div><br /><div style="direction: rtl; text-align: right;"><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >یکی از چندین و چند شرایط انتخابات آزاد به معنای اخص آن ، ابتدا امکان کاندیدا شدن هریک از احاد جامعه با هر نوع نگرش و بینش فرهنگی سیاسی اجتماعی است به عبارت روشن تر، نظر و میل فرد یا گروه و یا نهادی در تعیین صلاحیت افراد برای کاندیدا شدن دخیل نباشد یا دست کم اعمال سلیقه در انتخاب کاندیدا ها وجود نداشته باشد ، بنا بر همین اصل ، نبودن همین یک شرط برای برگزاری یک انتخابات آزاد می تواند مسیر این فرایند مدنی را چنان منحرف سازد که دغدغه صیانت از آرای مردم ، دل شوره ی بیهوده را می ماند.<br /><br />از نوع برگذاری انتخابات که بگذریم ، دقت نظر در کاندیدا هایی که تا کنون برای احراز پست اولین مقام اجرایی کشور در انتخابات پیش رو اعلام آمادگی کرده اند، می تواند گواه بر آنچه گفته آمد باشد. چرا که این بار هم چون سال های پیش از این، از میان چند تن از رجالی که در تمام سی سال گذشته ، که مستقیم و یا غیر مستقیم در اداره امور این آب و خاک نقش داشته اند (و حاصل کارشان هم همین حال و روزی است که امروز بدان گرفتار شده ایم )، باید انتخاب نمائیم یعنی باز هم انتخاب از بین بد و بدترو تو گویی در این گستره تاریخی قحط الرجال است که برای آمدن و یا نیامدن فردی که بیست سال از تمامی پست های اجرایی دور بوده و تنها به مدد یک سابقه نخست وزیری و چندین سال مشاوربودن، در پشت صحنه کمین کرده بود، باید دست به دعا شویم وچشم انتظار بمانیم و یا از سویی دیگر برای آن مرد خدای جوی خوش منظری که با پشتوانه ۲۰ میلیون رای، هشت سال بر مسند زمامداری نشست ولی گره ای نگشود، امروزباید بعد از هزار طرفند برای لبیک گفتنش نا امید شویم و به همین وعده او دلخوش باشیم که " <span style="font-style: italic; font-weight: bold;">اگراو نیاید مهره سوخته ی بیست سال پیش به جای او می آید "</span> و در این میان سر خوش بودن آن شیخ چه تماشایی است که از آن زمان که از خواب اصحاب کهف برخاسته گمان بر کسب اعتماد ملی دارد و خود را از هم اکنون بر مسند قدرت می بیند و بر این باور رغبتی به ائتلاف با هیچ یک ازدیگر رجال کاندید شده ندارد .<br /></span><blockquote style="font-family:times new roman;"><span style="font-size:130%;">الغرض حکایت کاندیدایی دیگر خرده رجال هم نیز بماند که شرح مثنوی هفتاد من را می طلبد که همه آنها جز شوالیه ایی آن هم کاغذی تا کنون همتی نداشته اند و در یک مدار بسته هر بار به صحنه می آیند و<span style="font-weight: bold; color: rgb(204, 0, 0);"> لاف</span><span style="color: rgb(204, 0, 0); font-weight: bold;"> اصلاح و برابری و سازندگی</span> می زنند که این همه از انحراف مسیریک فرایند مدنی پدید آمده است تا چنین انتخاباتی هرگز به دل ننشیند و پایی به صندوق های رای گام بر ندارد هر چند قلم به دستانی از سر دلسوختگی، از دغدغه سلامت برگذاری انتخابات هر دم به فکر <span>راه کارهای صیانت از </span><span style="font-weight: bold; color: rgb(204, 0, 0);">آرا ی </span><span style="font-weight: bold; color: rgb(204, 0, 0);">مردم</span> باشند .</span></blockquote><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" ><a href="http://bijan-safsari.com/">http://bijan-safsari.com</a></span><br /><br /></div>Unknownnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-13580827.post-87564844678070683912009-01-21T13:04:00.004+01:002009-01-21T13:14:06.558+01:00یک آسمان ستاره بر خاک می درخشد<p><br /></p><div style="direction: rtl; text-align: right;"><span style="font-weight: bold; color: rgb(204, 0, 0);font-size:180%;" >فانوسِ لاله ها</span><br /><br /> <span style="font-weight: bold; font-family: times new roman;font-size:100%;" ><br />با خیالِ رفتگان هم قانعم از بیکسی<br /> کاش گردون واگذارد یادِ یارانم بیاد<br /> «بیدل»</span><br /> <br /><br /> <span style="color: rgb(0, 0, 153);font-size:180%;" >رضا بی شتاب</span><br /><span style="font-size:130%;"><br /><br />ای اشکِ چشمِ گلشن<br />در دیده میدمی باز<br />زین ماتمِ دمادم<br />یک قطره خون جهان شد<br />ای بغض وُ رازِ پاییز<br />بر برگ ریز وُ باران<br />بیداد بُرده یاران<br />در خاورانِ ایران<br />ریزد شرر چو در خویش<br />اخگر رخانِ این دشت<br />بشنو سرودِ بودن<br />کز لاله ها بر آید<br />سوسویِ هستی وُ جان<br />کی می توان نهان کرد<br />یک آسمان ستاره<br />بر خاک می درخشد<br />فانوسِ لاله ها بین<br />روشن نموده ویران<br />بر دارها درخشان<br />اندامِ این بیداران<br />دجالِ روزگاران<br />آن کو که می کُشد عشق<br />آخر چه داند از این<br />غوغای بیقراران<br />در سینه مادران را<br />حرفی ست بیکرانه:<br />دردا عزیزِ من کو؟<br />کی رفته او ز خانه<br />یادت مباد خاموش<br />ای نورِ جاودانه<br />اما به جانِ ایران<br />این غصه یادگار ست<br />بر گونه ژاله ها را<br />از خفتگانِ این خاک<br />بشنو تو ناله ها را:<br />بر چهره رنج وُ دردم<br />بر پیکرم گلوله<br />افشانده نقش وُ هاله<br />گر می روم چو عاشق<br />پاینده مانی ای عشق<br />ما در حصارِ این شب<br />فانوسِ لاله هاییم<br />پژواکِ شعله بر لب<br />والای واله هاییم</span><br /><br /><br /><span style="font-size:85%;">2009-01-21 <br /></span><br /></div>Unknownnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-13580827.post-9224097544623177802009-01-20T16:44:00.001+01:002009-01-20T16:49:46.418+01:00پرزیدنت عزیز جناب آقای دکتر باراک اوباما، رئیس جمهور محترم ایالات متّحده آمریکا، دنیا را متوجّه موقعیّت ما کنید و بشردوستان را به یاری ما آورید<p><br /><br /></p><div style="direction: rtl; text-align: right;"><div style="text-align: center; color: rgb(153, 0, 0);"><span style="font-weight: bold;font-size:180%;" >نامه حسین کاظمینی بروجردی به باراک اوباما</span><br /></div><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" ><br />پرزیدنت عزیز جناب آقای دکتر باراک اوباما<br />رئیس جمهور محترم ایالات متّحده آمریکا<br /><br />با عرض درود گرم به شما مصلح گرانقدر و تبریک صمیمانه پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری و آرزوی کسب افتخارات فراتر در سراسر جهان و سپاس و احترام به ملت خوب و نجیب ایالات متحده .<br /><br />اینجانب، پیشوای دینی زندانی که به جرم مخالفت با دین سیاسی و مذهب دولتی و اسلام حکومتی، مدتهاست که در بند های مخوف و مختلف زندان اوین، تحت شکنجه قرار دارم و خانواده ام قربانی جنایات حکام ایرانی شده اند و پیروان افکار و آراء معترض به دخالت سیاست در معنویت که مرا در اعتراضاتم بر علیه روحانیون درباری یاری می کردند، همگی مورد تعرضات روحی و جسمی و خانوادگی واقع شده اند . چشم انتظار حرکت وسیع و گسترده مجامع حقوقی و انسانی سازمان ملل متّحد می باشم تا با حضور گسترده و همه جانبه در شورای امنیت سازمان ملل، مانع تداوم استبداد دینی شوند و از انهدام آزادی اندیشه و استقلال اعتقادات، ممانعت نمایند. من به عنوان یک مدعی العموم جامعه که خواستار حذف تفتیش عقائد از زندگی خصوصی مردم هستم و خواهان دفع سانسور فکری و فرهنگی از جامعه ایرانی می باشم، از شما که مبلغ آزادیخواهی هستید می خواهم تا ترتیب شکایتم را از دادگاه عالی حقوق بشر بدهید و بدین وسیله از بی آبروئی بیشتر مقدسات الهی به وسیله هیئت حاکمه ایران جلوگیری گردد چرا که سی سال است به نام پروردگار مهربان به بندگان خدا ظلم آشکار می شود و هیچکس قدرت انتقاد و ایراد ندارد و مرا که سالهاست با رژیم مدعی دیانت ایران مقابله می کنم به انواع مجازاتهای ناعادلانه و غیر انسانی آزار می دهند .<br /><br />برگزیدن یک غیر سفیدپوست، تمامی تبلیغات منفی و مخرّب چندین ساله حکومت زورگوی ایران را نسبت به ادعای حق کشی و بی عدالتی و نژادپرستی غرب، باطل کرد و ورود شما به کاخ سفید گویای آزادی مطلق در مغرب زمین است و عدم تحقیر انسانها و حرمت دهی به همه بشریت است. لهذا از بین زنجیرهای دیکتاتوری که بر دست و پایم آویخته اند، فریاد می زنم، پژواک ناله های مردمی شوید که سی سال قبل فریب ظواهر دینداران را خوردند و خود و هستی خویش را در اختیار شریعت مداران دروغگو قرار دادند و اینک بر خلاف تعهدات رهبران انقلاب فعلی که قول استقلال و آزادی و جمهوریّت و دیانت دادند، خالی از هرگونه شادی و راحتی و آقائی و سلامتند،<br /><br />من به چشم یک منجی و مصلح به شما نگاه می کنم پس بیائید و داد ما را از سلطه طلبان تروریست مآب بگیرید و دنیا را متوجّه موقعیّت ما کنید و بشردوستان را به یاری ما آورید.<br /><br />با تشکر، پرزیدنت عزیز جناب آقای دکتر باراک اوباما<br /><br />حسین کاظمینی بروجردی<br /></span>زندان<br /></div>Unknownnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-13580827.post-67536528769106917552009-01-20T11:46:00.008+01:002009-01-20T11:58:28.538+01:00جان آنان درخشش دل ما ... و آفتاب شما به بام شماست ... زند گانند و مرگ نپذیرند .... مُرده آن قاتل ، آن امام شماست<div style="text-align: right;font-family:times new roman;"><span style="font-weight: bold;font-family:times new roman;font-size:130%;" ><blockquote>در میان خبرهای بد در بارهء حوادث شرم آوری که سی سال تمام است بی وقفه در کشور ما مکرر می شوند شنیدم که با بُلدزر به گلزار خاوران هجوم برده اند تا با شخم زدن آرامگاه قربانیان و کاشتن درخت بر خاک آنان به خیال خود آثار جرم و جنایت حکومت سی سالهء خود را از زمین محو کنند و زهی خیال خام!<br />این بیت ها به تأثیر از آن خبر تأسف بار سروده شد</blockquote></span><br /></div><div style="direction: rtl; text-align: right;"> <span style="font-weight: bold; color: rgb(204, 0, 0);font-size:180%;" >شخم بر گور زندگان رانید</span><br /><br /><span style="color: rgb(0, 0, 153);font-size:180%;" >م.سحر</span><br /><br /><span style="font-weight: bold;font-family:times new roman;font-size:130%;" ><br />خاوران خار چشم نام شماست<br /><br />دشمن خونی قوام شماست<br /><br />حُکم ویرانی شما بی شک<br /><br />حُکم بی شکّ ِ انهدام شماست<br /><br />بولدزر هایتان بر این گلزار<br /><br />راوی ننگ بی لجام شماست<br /><br />یک جهان وحشتید و حق دارید<br /><br />زانکه مستید و خون به جام ِ شماست<br /><br />سروها را به خاک افکندید<br /><br />تلخی یادشان به کام ِ شماست<br /><br />گو گیاه و درخت بنشانند<br /><br />هر درختی که رُست، دام شماست!<br /><br />هر درختی که رُست ، انسانی ست<br /><br />که به دل دشمن ِ دوام ِ شماست<br /><br />هی بسوزید ، هی ستم توزید<br /><br />آدمی نیست آن که رام شماست<br /><br />جان آنان درخشش دل ِ ما<br /><br />و آفتاب شما به بام شماست<br /><br />زند گانند و مرگ نپذیرند<br /><br />مُرده آن قاتل ، آن امام شماست !<br /><br />شخم بر گور زندگان رانید<br /><br />گور آنان نه زیر گام شماست<br /><br />گور آنان چراغ تاریخ است<br /><br />روز آزادگان و شام شماست ! ـ<br /><br />زندگی در کلام آنان زیست<br /><br />مرگ ، دروازهء کلام ِ شماست ! ـ<br /><br />بولدزر دارویی نهائی تان<br /><br />واپسین شوق ِ التیام شماست! ـ<br /><br />عاشقان زنده اند ، و بر خاکند<br /><br />مرگ، تدبیر طبع خام شماست<br /><br />بازتاب حضور آنان است<br /><br />آنچه در قصد انتقام شماست<br /><br />باغ عشقند و میوهء تاریخ<br /><br />نوش آنان ولی حرام شماست<br /><br />حفظ مسند کنید و شخم زنید<br /><br />دوزخ قصّه ها مقام شماست!<br /></span><br /><br />پاریس ، 19.1.2009<br /><br /><br /></div>Unknownnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-13580827.post-21460983165585146902009-01-19T02:07:00.004+01:002009-01-19T02:16:36.796+01:00راوی «توپ مرواری» نیک میگوید که این خم و راست شدن به درگاه «قادر متعال» حقارت و ذلت و پستی بر انسان حاکم میکند<p><br /></p><div style="direction: rtl; text-align: right;"><br /><br /><div style="color: rgb(153, 0, 0);" align="center"><strong><span style="font-size:180%;">اصالت و گورکن!</span></strong></div><br /><div style="text-align: center;"><span style="font-size:180%;"><span style="color: rgb(0, 0, 153);">ناهید رکسان</span></span><br /></div><div style="text-align: center;"><span style="font-size:85%;"><a href="http://nahidroxan.blogspot.com/">http://nahidroxan.blogspot.com</a></span><br /></div><br /><div align="center"><span style="color: rgb(255, 255, 204);font-size:85%;" >...</span></div><span style="color: rgb(255, 0, 0);"><span style="font-size:130%;">«عبدالجبار کاکائی [...] گفت استقبال امام از شعر معروف شیللر آلمانی [...] نشانة توجه ایشان به جریانات ادبی روز است.»</span></span><span style="font-size:130%;"><br />منبع فارس نیوز، در بخش هشتم «فرهنگ و هنر از نگاه امام خمینی»!<br /><br />«استقبال» از سرودههای یوهان کریستوف فردریش شیللر، شاعر و نویسندة آلمانی، 1805 ـ 1759، به زعم کاکائی، جزو «جریانات ادبی روز» بوده! و خمینی هم که میدانیم، در جایگاه «رهبری» ادبا نشسته بود! نخستین بخش این چرندیات از تاریخ 18 دیماه سالجاری در سایت مبتذل فارسنیوز آغاز شده! از همة هممیهنان گرامی دعوت میکنیم به این سلسله مهملات مراجعه کنند! اگر این شاهکار بادمجان دورقابچینی را در فارسنیوز نیافتید، ناامید نشوید، روزنامة قدس مورخ 16 خرداد 1387 موجود است. بله خمینی دجال با «شیللر» هم آشنائی داشته و تا زمانیکه «عبدالجبار کاکائی» به نبش قبر روحالله نپرداخته بود، هیچکس از هنرهای امام سیزدهم خبر نداشت. دروغ چرا! ما فکر میکردیم امام فقط در هنر عربدهجوئی و تعظیم و تکریم استاد بودند! از سوی دیگر، اینکه «شیللر» متعلق به جریانات ادبی روز بوده باشد، بستگی دارد به «روز»! مثل اینکه فقط ما اشتباه نکردهایم!<br /><br />افتضاح «نقل خاطرات» با انتشار کتاب «فرشته پای سیم خاردار» چنان بالا گرفته که حتی «گاردین» هم سر وصدایاش درآمده. و صدای اعتراض رسانة حزب کارگر بلافاصله در رادیو فردا منعکس شد. البته بررسی دلائل اعتراض گاردین را به زمان مناسب موکول میکنیم، چون بیشترین خاطرات الکی و کشکی تولید همان دیپلماتها و شخصیتهای سیاسی است. پیشتر گفتیم که «خاطرات» به ویژه خاطرات شخصیتهای سیاسی را نمیتوان به عنوان شواهد و مدارک تاریخی مورد استفاده قرار داد، چرا که خاطرات کذا دقیقاً به دلیل برخی ملاحظات سیاسی و با هدف «بازنویسی تاریخ» منتشر میشود. ولی به مصداق نرود میخ آهنین در سنگ، پامنبریهای عموسام در داخل و خارج مرز پر گهر با این مسائل بیگانهاند.<br /><br />تاواریش سابق، صادق صبا، که اخیراً به قم شرفیاب شده بودند تا از یک جانور وحشی به نام حسینعلی منتظری برایمان رهبر «لیبرال دمکرات» بسازند، ادعا کردهاند که تلویزیون «بیبیسی» فارسی «بیطرف» است! رادیو فردا هم اظهارات مضحک «برادر» صبا را منتشر کرده، تا این اظهارات خود نشانی باشد از بیطرفی «رادیو فردا»! نبش قبر و نقل خاطرات مردگان در سایتهای فارسی زبان نیز حتماً از روی «بیطرفی» کامل صورت میپذیرد، و فقط به دلیل نوکری!<br /><br />در جمکران یک خط تبلیغاتی تلاش دارد از یک جانور وحشی به نام خمینی، تصویر مهاتما گاندی ارائه دهد. و جهت تقویت همین خط است که گورکنها در کمال بلاهت سعی دارند حماقت و پستی و رذالت خمینی را در پس پردة لعن و نفرین به «شاه» پنهان دارند. خط دیگر تبلیغات بلاهتپرور استعمار مسیری است که شخصیتهای تاریخی و محبوب جهان به ویژه مهاتماگاندی را به «بیبیگوزکهای» صحرای کربلا پیوند میدهد. و در رأس این خط حماقتگستر شخص علی خامنهای نشسته!<br /><br />خامنهای که چندی پیش ادعا میکرد ستارخان برای حضرت عباس مبارزه کرده، اخیراً مهملگوئی و چرندبافیهایش را از مرز ایران هم گذرانده. خامنهای میگوید گاندی هم مبارزه را از حسین آموخت. البته این مهملات برگرفته از «پژوهشهای» نخبگان جمکران بوده که «اصل» آن در «همشهری آنلاین»، مورخ 5 ژانویة 2009 موجود است! گوبلز جمکران، سیدمهدی خاموشی، در واقع متن سخنرانی «رهبر» را با تکیه بر همین تحقیقات تدوین کرده. بله، به نظر میرسد اگر آخوند جماعت «بیبیگوزک» کربلا را اختراع نکرده بود، کشور هند هرگز به استقلال نمیرسید! شاید مهاتما گاندی هم اصلاً به دنیا نمیآمد. همانطور که میبینیم خط تبلیغاتی فوق «حرف» ندارد، همه چیز را به همه جا پیوند میزند، به ویژه ارتباط «علمی» گ... را با شقیقه به اثبات میرساند.<br /><br />و اما یکی از خطوط مهم پروپاگاند بلاهتپرور غرب که از طریق رسانههای فارسی زبان به مردم حقنه میشود، تأکید بر اصالت خانوادگی است! البته «اصالت خانوادگی»، نه در مفهوم واقعی، که در مفهوم قرآنی و توحشپرور «السابقون، السابقون...»! یعنی همان قصهای که میگوید، هر که زودتر آمد نزد قادر متعال «عزیزتر» خواهد بود. در این راستا، پامنبریهای نوقلم حکومت مفلوک، به لعن و نفرین خانوادة پهلوی پرداخته و از «اصالت» خاندان قجر سخن میگویند! بله، نمیدانستیم آنان که حکومت لات اوباش جمکران را به رسمیت میشناسد، به «اصالت خانوادگی» اینهمه اهمیت میدادهاند! حتماً بر اساس این ترهات امثال خمینی، بهرمانی و خامنهای از اصالت خانوادگی برخورداراند. البته کار به اینجا ختم نمیشود! رضا پهلوی نیز در همین گسترة «استدلالی» به دلیل عدم تجربه، قابلیت سلطنت ندارد! همانطور که میبینیم خمینی و بنیصدر و دیگر اوباش حکومت اسلامی «تجربة حکومت» داشتند، و از اینرو هر کس میخواهد بجای این گلة کفتار و سگهایهار استعمار بنشیند حتماً باید «سابقة کار» داشته باشد و خیلی «کارکشته» باشد. متأسفانه به این حضرات باید بگوئیم، «هر کی میگه پنیر، تو سر تو بذار بمیر!» سرکار در همان زمینة تخصصی خود، یعنی آداب غسل و مردهپرستی و امر به معروف و نهی از منکر قلمفرسائی بفرمائید، چرا که در غیراینصورت از چارچوب بلاهت «علوم فقهی» فراتر میروید و ممکن است اسلامتان خدشهدار شود.<br /><br />راوی «توپ مرواری» نیک میگوید که این خم و راست شدن به درگاه «قادر متعال» حقارت و ذلت و پستی بر انسان حاکم میکند. در این راستا یکی از پامنبریهای بنیصدر بنام «دلخواسته»، ضمن مداحی از بنیصدر، با تکیه بر«خاطرات سالیوان» به افشاگری در مورد بختیار پرداخته. «دلخواسته» میگوید، بختیار از جنگ عراق با ایران استقبال کرد و میخواست در خوزستان دولت تشکیل دهد! البته شاپور بختیار زمانیکه در قید حیات بود پامنبریهای بنیصدر از این شکرها نمیخوردند. دلیل هم روشن است، کسی که بر خاطرات سالیوان به عنوان شواهد تاریخی تکیه میکند، مسلماً از اوضاع و احوال چیزی دستگیرش نشده، در غیراینصورت میدانست که نه ارتش و نه ساواک از شاپور بختیار حمایت و اطاعت نمیکردند، چرا که دلیل اوباشپروریها و تظاهرات و مسخرگی «امت ساواک» در کوچهپسکوچهها این بود که ملت ایران نتواند از مجرای قانونی حاکمیت کشور را تغییر دهد. میبایست آشوب و هیاهو به راه میافتاد تا «هنرشناس» فرهیختهای به نام خمینی به دست استعمار در معیت مشتی مزدور و اوباش از قماش یزدی، قطب زاده و بنیصدر، و ... جهت تشکیل حکومت توحش و «طالبانپروری» به ایران ارسال شوند.<br /><br />آیا برادر «دلخواسته» که از پیروان مکتب حماقت شریعتی نیز به شمار میروند، میتوانند بگویند فراخوان نیروهای زرهی ایران مستقر در مرز عراق به دستور چه کسی انجام شد؟ و چرا پس از شکست طرح تجزیة ایران، بنیصدر را از کار برکنار کردند؟ ما نیک میدانیم تجزیة ایران مأموریت بنیصدر بود، و اینهمه بدون نیاز به خاطرات سالیوان! سالیوان همان کسی است که به «قصاب ویتنام» شهرت داشت و پس از قصابی در این کشور «استوارنامهاش» را دربار تأئید کرد تا سفیر ایالات متحد در ایران باشد. و از قضای روزگار براندازی در زمان سفارت همین فرد سازمان یافت. البته دیگر سفارتخانههای غرب نیز بیکار ننشسته بودند. اعضای سازمان ناتو در ایران همه در کار براندازیاند و در این امر خیر «مشارکت» گستردهای دارند. در هر حال با مهملبافی در مورد شاپور بختیار، نمیتوان نکبت فاشیسم و اسلامگرائی را از چهرة بنیصدر و همپالکیهایش زدود. محبوبیت شاپور بختیار همانطورکه پیشتر هم گفتیم ناشی از جسارت سیاسی و خروج وی از جبهة به اصطلاح «ملی» است که امثال سنجابی و دیگر نعلینپرستان در لجنزار آن پرورش یافتهاند.<br /><br />ولی اگر همه اسلام و نعلینپرستی را رها کنند، روزنامة لوموند از این کارها نخواهد کرد. رسانة متعلق به گروه «لاگاردر»، مورخ 16 ژانویه 2009 اظهارات «شیرین» عبادی پیرامون دفاع از حقوق بشر را منتشر کرده! در این اظهارات هیچ اشارهای به اسلام و دین و مسائل «دلآزاری» از این دست نشده. به این ترتیب «مخاطب»، عبادی را آنچنان که هست نمیبیند. چرا که لوموند، یک فاشیست مدافع حقوق بشر نسبی را به عنوان مدافع حقوق بشر به خواننده حقنه میکند. البته ما عبادی را نیک میشناسیم و از ارتباط وی با آخوند صانعی هم آگاهی داریم. بنابراین لوموند نمیتواند قورباغة مرداب فاشیسم اسلامی را به عنوان هزاردستان به ما بفروشد.<br /><br />فعالیت شیرین عبادی و شرکاء هیچ ارتباطی با اعلامیة جهانی حقوق بشر نداشته و ندارد. برگزیدة محفل نوبل تلاش میکند چهرة کریه اسلام و توحش دین را با شعار «حقوق بشر» بپوشاند و علی خامنهای را مسئول همة جنایات این حکومت معرفی کند، تا با توسل به این ترفند بدنة اصلی حاکمیت استعماری جمکران را از این جنایات مبری کرده باشد. جالب اینجاست که فعالان حقوق بشر و مدافعان «صلح» در کشورهای مسلماننشین همه سروته یک کرباساند.<br /><br />به گزارش سایت نووستی، مورخ 27 دیماه سالجاری، «باختر امینزی»، رئیس جرگة صلح افغانستان امروز خواهان برپائی یک کنفرانس بینالمللی برای صلح در افغانستان شده. البته «امینزی» برای استقرار این صلح، شرکت بنلادن و گلبدین حکمتیار در کنفرانس کذا را الزامی میداند:<br /></span><span style="color: rgb(255, 0, 0);"><br /><span style="font-size:130%;">«سازمان ملل و دولت افغانستان باید اسامه بن لادن [...] و حکمتیار، رئیس حزب اسلامی افغانستان را برای برقراری ثبات در منطقه و جهان به مذاکره بخواند.»</span></span><span style="font-size:130%;"><br /><br />بله این است وجه مشترک برگزیدگان استعمار: حماقت بیحد و حصر! «امینزی» وانمود میکند که نه تنها آمریکا خواهان صلح است، که امثال بنلادن، بدون حمایت ایالات متحد میتوانند موجودیت سیاسی و نظامی داشته باشند. البته دریای حماقت بیکران است. حنازرچوبه، مورخ 17 ژانویه از زبان شیوای «پرویز سروری»، عضو کمیسیون امنیت ملی مسجد شورای جمکران مینویسد، آمریکا و اسرائیل با ما دشمناند! در این جمله، «ما» به ملت ایران ارجاع دارد، نه به حکومت مفلوک. ولی واژگوننمائی ازشیوههای پروپاگاند است. جنجال نعلینها پیرامون جنگ غزه از همین شیوه ناشی میشود. هر چند قلم به مزدهای خارج نشین که تا دیروز برای مردم غزه اشک تمساح میریختند، امروز به قول فرانسویها کمی آب در شرابشان ریخته برای یهودیان آزادة جهان اجازه نفس کشیدن صادر فرمودهاند!<br /><br />فعلة فاشیسم به ویژه نوع «چپنما» چنان بلاهتی دارد که به ذهن علیلاش خطور نمیکند که یهودیان، به ویژه آنها که در اسرائیل سکونت دارند، میتوانند لائیک و صلح طلب هم باشند! چرا؟ چون به برکت سیسال حکومت اسلامی و حمایت غرب، همة تشکلهای سیاسی در منجلاب دین و معنویت دست و پا میزنند. در نتیجه «داسالله» بجای آنکه واقعیت جنبش منفور حماس را بررسی کند، همصدا با نعلینها، به بهانة اعتراض به کشتار غیرنظامیان، وکیل مدافع این سازمان استعماری و دستساز غرب شده! فقط مانده در مراسم وقوقیة جمعه پشت سر آخوند جنتی، سگهار استعمار به نماز بایستد و مرگ بر اسرائیل بخواند! دیدیم که امام سیزدهمشان به محض ورود به ایران «جنگ با اسرائیل» را آغاز کردند، قلم به مزدهای چپنما که از خمینی مفلوک کمتر نیستند. آنها هم شیللر را میشناسند. فقط اشکالشان این است که برخلاف خمینی از «اصالت خانوادگی» و «تجربة حکومت» بیبهرهاند!<br /></span><br /></div><p></p>Unknownnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-13580827.post-17090967373006318652009-01-17T17:43:00.001+01:002009-01-17T17:47:04.326+01:00تدارکچی 8 سال بی کفایتی، در تدارک کسب تکلیف برای "حفظ نظام(!)" در شرایطی که مردم ایران برای سرنگونی حکومت آخوندی روز شماری می کنند<div style="direction: rtl; text-align: right;"><p><br /></p><div style="direction: rtl; text-align: right;"><div style="text-align: center;"> <span style="color: rgb(153, 0, 0);font-size:180%;" ><span style="font-weight: bold;font-family:times new roman;" >"تدارکچی" در تدارک "حفظ نظام"!</span><br /></span></div><span style="color: rgb(0, 0, 153);font-size:180%;" ><br /></span><div style="text-align: center;"><span style="color: rgb(0, 0, 153);font-size:180%;" >لیلا جدیدی</span><br /></div><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" ><br />محمد خاتمی که بر پیشانی او پرونده ای 8 ساله فریب مردم و سرسپردگی به ولایت مطلقه فقیه حک گردیده، در بارگاه ولی فقیه زانو به زمین زده است تا در مورد شرکت یا عدم شرکت در انتخابات فرمایشی از او کسب تکلیف کند. سالی که نکوست از بهارش پیداست!<br /><br />خامنه ای که کار کشته تر از "سید خندان" است، دست او را در "تقلید از بنی صدر" می خواند و با ارایه نظر "ممتنع" از پاسخ صریح طفره می رود.<br /><br />لزومی به بررسی حکومت استبدادی- مذهبی 30 ساله جمهوری اسلامی نیست تا به عمق نمایشی و ساختگی بودن انتخابات پی ببریم؛ همین که فردی ناچار است برای کاندیداتوری خود کسب اجازه کند، کافیست. خاتمی خود با دو اظهار نظر متضاد حرف آخر را می زند. او نخست با اطمینان ابراز تاسف می کند که کسانی تصور می کنند "رهبری بر فرد خاصی نظر دارد" و سپس استخاره می گیرد: "انشالله انتخابات آزاد باشد."<br /><br />به چه دلیل خاتمی در حالی که پس از 8 سال تجربه خدمت به ولی فقیه، مقام ریاست جمهوری را با "تدارکچی" بودن او برابر دانست، اکنون قصد بازگشت به صحنه را نموده؟ آنهم در شرایطی که طرفداران خود را قانع کرده که پست ریاست قوه مجریه اختیارات محدودی دارد و او بیشتر "تدارکچی" است تا کسی که خواهان اختیار بیشتر باشد. آیا 8 سال بی کفایتی و پا رکابی در برابر 4 سال سقوط همه جانبه جامعه و اقتصاد رنگ و آب پیدا کرده است؟<br /><br />گمان می رود بار دیگر آزمودن شانس به بازی گرفته شدن در نقش "ترمز" و "ناجی نظام" باید در دستور کار قر</span><a id="publishButton" class="cssButton" href="javascript:void(0)" onclick="if (this.className.indexOf("ubtn-disabled") == -1) {var e = document['stuffform'].publish;(e.length) ? e[0].click() : e.click(); if (window.event) window.event.cancelBubble = true; return false;}"></a><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >ار گرفته باشد. این در شرایطی است که مردم ایران برای سرنگونی حکومت روز شماری می کنند. </span><br /><br />...............................<br /><span style="font-size:130%;">ایران نبرد</span><br /><a href="http://www.iran-nabard.com/">http://www.iran-nabard.com</a>/<br /></div><br /></div>Unknownnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-13580827.post-70662781619460223132009-01-16T15:17:00.004+01:002009-01-16T16:02:21.725+01:00برنامه ريزی و ذهنيت ما دست اندرکاران جمعه گردی های صدا و سیمای انقلاب (!) بکارت نستوه "سکولاریسم (!)" نو<div style="text-align: right;"><span style="color: rgb(0, 0, 153);font-size:130%;" >دارالترجمه یاجوج و ماجوج<br />کوتاه و گويا و مستحب و فرا نو</span><br /></div><br /><div style="direction: rtl; text-align: right;"><div style="text-align: center;"><span style="color: rgb(153, 0, 0);font-size:180%;" >برنامه ريزی و ذهنيت ما دست اندرکاران جمعه گردی های<br />صدا و سیمای </span><span style="color: rgb(153, 0, 0);font-size:180%;" >انقلاب (!) بکارت نستوه "سکولاریسم (!)" نو </span><br /></div><div style="text-align: center;"><span style="color: rgb(192, 192, 192);">......................</span><br /></div><br /><span style="font-size:130%;">"رفتن دکتر يزدی به نجف</span><a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEi87lFT9uiJeud6ejzg3TH6QHko0NL-S6_5FImIAxnq8448gAFfwB6WexTd8KUZf53_H38hwem7C-7CVlqDT3pAx1CtpFKbNZ5Y-Mc4x_6wCPe1uXQ5uf36WMp-h00jWN1b7TXkfA/s1600-h/57+new++secularism+eamin+molai.jpg"><img style="margin: 0pt 0pt 10px 10px; float: left; cursor: pointer; width: 320px; height: 296px;" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEi87lFT9uiJeud6ejzg3TH6QHko0NL-S6_5FImIAxnq8448gAFfwB6WexTd8KUZf53_H38hwem7C-7CVlqDT3pAx1CtpFKbNZ5Y-Mc4x_6wCPe1uXQ5uf36WMp-h00jWN1b7TXkfA/s320/57+new++secularism+eamin+molai.jpg" alt="برنامه ريزی و ذهنيت ما دست اندرکاران جمعه گردی های انقلاب (!) بکارت نستوه " id="BLOGGER_PHOTO_ID_5291892462776692882" border="0" /></a><span style="font-size:130%;">، براه انداختن آيت الله، نرفتن ايشان به کويت و حرکت به پاريس، پيدا شدن سر و کلۀ عناصری از</span><span style="font-size:130%;"> آمريکا، برگزاری کنفرانس گوادالو</span><span style="font-size:130%;">پ و هزار واقعۀ ديگر نشان می داد که … کار برنامه ريزی بشدت ادامه دارد...<br /><br />باری، آقای خمينی رهبر بلامنازع انقلاب شد...<br /><br />خوينی ها هم دفتری را در ساختمان پخش تلويزيون در اختيار گرفته، منشی و دستکی براه انداخته، و با دست اندرکاران سازمان تلويزيون جلسات ديداری ترتيب داد ... از من پرسيد که شما در اينجا چه می کنيد؟ و من برايش توضيح دادم که به آقای کيميائی کمک می کنم تا شبکۀ دوم تلويزيون را راه اندازی کند...به مصداق شعار ملی «می کنم رانندگی دارم توکل بر خدا» "!<br /><br /><span style="font-weight: bold;font-size:100%;" >جمعه گردی های ا. ن. وری علا گوی انیوز<br />مخترع و پاانداز بکارت نستوه "سکولاریسم (!) " نو<br />اي ـ ميل ... به اين آدرس </span> NewSecularism@gmail.com<span style="font-size:85%;"><br /><a href="http://news.gooya.com/society/archives/082453.php">http://news.gooya.com/society/archives/082453.php</a></span><br /></span><span style="font-size:130%;"><span style="font-size:100%;">آدینه </span></span><span style="font-size:130%;"><span style="font-size:100%;">27 دی 1387 ـ 16 ژانويه 2008</span><br /></span><span style="color: rgb(153, 153, 153);font-size:130%;" >......................................<br /><br />.... تمرین ....<br />................</span><br /><span style="font-size:130%;"><br />"دنبال این نباشید که فرم غربی پیدا کنیم.بیچارگی ما اینست که دنبال این هستیم، که فرم غربی پیدا کنیم، دادگستری ما دادگستری غربی باشد، قوانین ما غربی باشد. این همه ضعیف النفس نباشید.<br />آنها ئیکه فرم غربی را بر فرم الهی ترجیح می دهند ، این ها از اسلام اطلاع ندارند...<br />مبارزه با فساد می کنیم، فحشا را قطع می کنیم.<br />مطبوعات را اصلاح می کنیم ،<br />رادیو را اصلاح می کنیم، تلویزیون را اصلاح می کنیم ،<br />سینما را اصلاح می کنیم، .<br />تمام این ها باید به فرم اسلام باید باشد.<br />تبلیغات تبلیغات اسلامی است. وزارت خانه های اسلامی، احکام احکام اسلام. <span style="font-weight: bold; color: rgb(204, 0, 0);">حدود </span>اسلام را جاری می کنیم... یک مملکت محمدی ایجاد می کنیم"!<br /><br />"نطق مهم" 10 اسفند 1357 امام سیزدهم فیضیه قم<br />پخش مستقیم از "صدا و سیمای انقلاب(!)"<br />مندرج درکیهان ملاخورشده / شنبه 12 اسفند 1357<br /><span style="font-size:85%;"><a href="http://7weblogs.blogspot.com/2008/05/blog-post.html">http://7weblogs.blogspot.com/2008/05/blog-post.html</a></span><br /><span style="color: rgb(153, 153, 153);">......................................<br /><br /></span><span style="color: rgb(153, 153, 153);">.... تمرین .... </span><br /><span style="color: rgb(153, 153, 153);">................</span><br /><br />"باید جشن بگیریم... شادی کنیم!... ما امام مونو دوست داریم"!<br /><br /><span style="font-weight: bold;font-size:100%;" >ا.ن. علای صدا و سیمای "انقلاب(!)" برنامه ريزی ذهنيت ما<br />خطاب به تماشاییان عزیز صدا و سیمای "انقلاب(!)" </span><br />آدینه 18 اسفند 1357<br /></span><br /></div>Unknownnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-13580827.post-41661047293610807092009-01-15T00:59:00.000+01:002009-01-15T01:00:36.076+01:00اعلام موجودیت کانون روزنامه نگاران و نویسندگان برای آزادی<p><br /><!--[if gte mso 9]><xml> <w:worddocument> <w:view>Normal</w:View> <w:zoom>0</w:Zoom> <w:hyphenationzone>21</w:HyphenationZone> <w:punctuationkerning/> <w:validateagainstschemas/> <w:saveifxmlinvalid>false</w:SaveIfXMLInvalid> <w:ignoremixedcontent>false</w:IgnoreMixedContent> <w:alwaysshowplaceholdertext>false</w:AlwaysShowPlaceholderText> <w:compatibility> <w:breakwrappedtables/> <w:snaptogridincell/> <w:wraptextwithpunct/> <w:useasianbreakrules/> <w:dontgrowautofit/> </w:Compatibility> <w:browserlevel>MicrosoftInternetExplorer4</w:BrowserLevel> </w:WordDocument> </xml><![endif]--><!--[if gte mso 9]><xml> <w:latentstyles deflockedstate="false" latentstylecount="156"> </w:LatentStyles> </xml><![endif]--><style> <!-- /* Font Definitions */ @font-face {font-family:Calibri; panose-1:2 15 5 2 2 2 4 3 2 4; mso-font-charset:0; mso-generic-font-family:swiss; mso-font-pitch:variable; mso-font-signature:-1610611985 1073750139 0 0 159 0;} /* Style Definitions */ p.MsoNormal, li.MsoNormal, div.MsoNormal {mso-style-parent:""; margin-top:0cm; margin-right:0cm; margin-bottom:10.0pt; margin-left:0cm; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:Calibri; mso-fareast-font-family:Calibri; mso-bidi-font-family:Arial; mso-ansi-language:FR; mso-fareast-language:EN-US;} @page Section1 {size:612.0pt 792.0pt; margin:70.85pt 70.85pt 2.0cm 70.85pt; mso-header-margin:36.0pt; mso-footer-margin:36.0pt; mso-paper-source:0;} div.Section1 {page:Section1;} --> </style><!--[if gte mso 10]> <style> /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Normale Tabelle"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin:0cm; mso-para-margin-bottom:.0001pt; mso-pagination:widow-orphan; font-size:10.0pt; font-family:"Times New Roman"; mso-ansi-language:#0400; mso-fareast-language:#0400; mso-bidi-language:#0400;} </style> <![endif]--> </p><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: center; line-height: normal; direction: rtl; unicode-bidi: embed;" align="center"><b><span style=";font-family:Arial;font-size:14;color:green;" lang="FA"><span style="color: rgb(204, 0, 0);font-size:180%;" >جلسه ی پالتاکی و اعلام موجودیت</span><o:p></o:p></span></b></p> <p></p><div style="direction: rtl; text-align: right;"><div style="text-align: center;"> <span style="font-size:180%;"><span style="color: rgb(204, 0, 0); font-weight: bold;">" کانون روزنامه نگاران و نویسندگان برای آزادی"</span><br /><br /><span style="color: rgb(0, 0, 153);"> جابر کلیبی - بصیر نصیبی - ساسان دانش</span><br /></span><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" ><br /><br /></span></div><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >روزی نیست که خبر دستگیری، شکنجه و زندان و اعدام¬های رسمی و غیر رسمی و سر به نیست کردن روزنامه نگاران، وبلاگ نویسان، دست¬اندرکاران رسانه¬های گروهی، فعالان سیاسی، فعالان جنبش¬های کارگری، دانشجویان، معلمان، زنان، ملیت ها، اقلیت های مذهبی و ...، توسط رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی ایران، نرسد. شدت ترور و سرکوب و کشتار در ایران چنان ابعاد گسترده¬ای دارد که نمی¬توان آن را به سادگی بیان کرد. رژیم برای جلوگیری از پخش اخبار و مطالب مربوط به جنایت ها و اعمال ضد مردمی خود سانسوری همه جانبه را بر ایران گسترانده است. سانسور در جمهوری اسلامی سانسوری معمولی و کلاسیک که فقط از پخش اخبار، آثار و اندیشه¬های مترقی جلوگیری کند، نیست بلکه هدف آن نابودی منظم فیزیکی دگراندیشان و سرکوب برنامه¬ریزی شده¬ و سیستماتیک جنبش¬های اجتماعی است. بنا بر این مساله¬ی سانسور در ایران یکی از عناصر اساسی حفظ وبقای سلُطه¬ی رژیم جمهوری اسلامی است. از اینرو، مبارزه با سانسور جزء لاینفک و یکی از اشکال دفاع از مبارزات آزادی خواهانه مردمایران است.<br /><br />از سوی دیگر، ما شاهد نوع دیگری از سانسور در رسانه¬های بین¬المللی نسبت به مبارزاتی که رهایی جامعه از سلطه نظام جمهوری اسلامی را خواستاراند، هستیم.<br /><br />در مقابل اما، امکانات خبری و دفاعی نیروهای مترقی آنقدر ضعیف است که تناسبی با امواج وسیع و مستمر خفقان وسانسور در جمهوری اسلامی ایران را ندارد. یکی از فاکتورهای بسیار مهم و تعیین کننده در این راستا، پراکندگی و تشتتی است که در میان اپوزیسیون مترقی رژیم جمهوری اسلامی وجود دارد. این پرسش برای همه¬ی کسانی که مخالف نظام دیکتاتوری حاکم بر ایران وجایگزینی نظامی عادلانه و دموکراتیک هستند مطرح است : اپوزیسیونی که قادر نیست خود را، دستکم پیرامون یک ابزار خبر رسانی برای مقابله با دیوار سانسور جمهوری اسلامی سازماندهی کند، چگونه می¬تواند مدعی مبارزه¬ی جدی برای پایان دادن به حیات یک نظام قرون وسطایی باشد؟<br /><br />ما بر این باوریم که امکانات، نیرو و توان اپوزیسیون مترقی، هم در ایران و هم در خارج از کشور به میزان لازم فراهم است تا در برابر سانسور نظام جمهوری اسلامی برای شکستن دیوار سکوت به اقدامات جدی دست زند.<br /><br />برای پاسخ به همین مسایل است که برخی از دست¬اندرکاران رسانه¬های گروهی و دیگر فعالان سیاسی و اجتماعی پس از چندین ماه بحث و تبادل نظر در مورد ضرورت و چگونگی ایجاد ساختاری برای مبارزه با اندیشه¬ی سانسور و همچنین مبارزه با سانسور حاکم بر ایران، موجودیت "کانون روزنامه نگاران و نویسندگان برای آزادی" را اعلام می¬کنند.<br /><br />ما از همه¬ی نیروها و کسانی که علیه سانسور و برای آزادی ایران از دیکتاتوری جمهوری اسلامی مبارزه می¬کنند، دعوت می¬کنیم در جلسه¬ی بحث و تبادل نظر در این زمینه، که به <span style="font-weight: bold; color: rgb(204, 0, 0);">شکل پالتاکی</span> برگزار می¬شود، در هم فکری، همیاری و اتحاد عمل جهت ایجاد و تقویت ابزاری برای افشای جنایات رژیم جمهوری اسلامی و رساندن صدای اعتراض جنبش های اجتماعی وآزادیخواهان ایران به افکار عمومی جهان شرکت فعال نمایند.<br /><br /><br /></span><div style="text-align: center;"><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >ا<span style="font-weight: bold;">رائه کنندگان بحث: جابر کلیبی - بصیر نصیبی - ساسان دانش</span></span><br /><span style="font-weight: bold;font-family:times new roman;font-size:130%;" >شعر خوانی: ی - صفایی</span><br /><br /><span style="font-weight: bold;font-family:times new roman;font-size:130%;" >زمان: 25 ژانویه 2009 ساعت 18 تا 22 به وقت اروپای مرکزی<br />(30: 20 تا 30 : 24 به وقت ایران)</span><br /><span style="font-weight: bold;font-family:times new roman;font-size:130%;" >موضوع:<br />ضرورت ایجاد "کانون روزنامه نگاران و نویسندگان برای آزادی"<br />در سایه¬ی مبارزات زنان، کارگران، دانشجویان، معلمان و ...، در عرصه¬های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و هنری در ایران.</span><br /></div><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" ><br /><br />کانون روزنامه نگاران و نویسندگان برای آزادی<br />کانون سینمای آزاد<br />جابر کلیبی - بصیر نصیبی - ساسان دانش<br />cinem-ye-azad@t-online.de</span><br /></div>Unknownnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-13580827.post-10279598723596115062009-01-14T13:38:00.006+01:002009-01-14T16:11:11.920+01:00خـدایـا بـا کـه گـویــم دردِ خــود را، چه سان مرهم کنم این زخم ناجور، کـه شیخی ناکس و بی بته امروز، کـشـانـده مـیـهـنـم را بـر لبِ گــور<p><br /></p><div style="direction: rtl; text-align: right;"><span style="color: rgb(153, 0, 0); font-weight: bold;font-size:180%;" >چنین گرگِ به خـون آغشتـه پـوزه<br />به دشتستانِ ایـران گشته نـاطـور</span><br /><span style="color: rgb(0, 0, 153);font-size:180%;" ><br />جمشید پیمان</span><br /><br /><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" ><br />الا شـیـخ پـلـیـد و زشت و مـنـدور<br />الا از مــردمــی روح تــو بــس دور<br /><br />الا ای مـایــه ی جـهـل و تـبـاهـی<br />فرو در قعر ظلمت ، مـانده مهجور<br /><br />الا ای نــا هــویـــدا اصــل رنــگـت<br />زده بــر رخ هـزاران جـلـد مـقـشور<br /><br />رخ زشـتِ تــو شـد در مـه پـدیـدار<br />تـهی گـشت آسمـان از تابش نـور<br /><br />بـه تـاریـکی کـشانـدی میـهـنـم را<br />درین کارت چه کس بنمود مامور؟<br /><br />نــکـونــامـی نـبـاشــد در کـنــارت<br />هـمـه اوبـاش بـاتو گشته محشور<br /><br />پلشتی را به گیتی جان تو هستی<br />به پیش مـردمـان ،پستی و منفور<br /><br />بـه خـون ریـزی نـظـیـرت را نـیـابم<br />نـه اسکندر ،نـه چنگیز و نـه تیمور<br /><br />گریـزانـدی ز مـذهـب مـردِ دیـن را<br />به نـزد اهـرمـن سعی تو مـشکور<br /><br />عـزا کـردی به هـر خـانـه، طرب را<br />بـریـدی گیـسـوانِ چـنـگ و تـنـبـور<br /><br />نه کـژدم می زند برسـانِ تو نـیش<br />نـه مانـنـدت گــزد بـیـچـاره زنـبـور<br /><br />***<br /><br />خـدایـا بـا کـه گـویــم دردِ خــود را<br />چه سان مرهم کنم این زخم ناجور<br /><br />کـه شیخی ناکس و بی بته امروز<br />کـشـانـده مـیـهـنـم را بـر لبِ گــور<br /><br />ز شـاه و پـادشاهـی چـون بریدیم<br />شده سلطانـمان این شـیخ ناجور<br /><br />زده تــکــیــه بـر اورنـــگِ ولایــت<br />بـود کـارش فـریـب و حـیـلـه و زور<br /><br />چنین گـرگِ به خـون آغشته پوزه<br />بـه دشـتستانِ ایران گشته ناطـور<br /><br />کـشیـده خـونِ زنـدانـی ،دم مـرگ<br />فـرو کرده جـوانـان ، زنــده در گور<br /><br />مـوافـق را کـشـانـده در لـجـن زار<br />مـخـالـف را به کشتن داده دستور<br /><br />بـه فـرمانی گـلـستان را خزان کرد<br />که گـورسـتـان کـنـد آبـاد و معمور<br /><br />***<br /><br />گـرش روح خـدا خـواندم ،ببخشای<br />مـرا از ایـن خـطـا مـیـدار مــعــذور<br /><br />بــه پـیـش داور بــیـنــایِ تـــاریــخ<br />جــنــایـاتـش نــمـانـد از نـظــر دور<br /><br />نـمـی مـانـد بدین سان کارو بارش<br />بـیـفـتـد عاقبت از این شـر و شـور<br /><br />زجــا خـیـزد چـو خـلـق رنـج دیـده<br />بکوبد بر سرش بـس تیغ و ساطور<br /><br />بــروبـد خــاکِ مـیـهـن از وجـودش<br />شـود ظلمت سـرامان خانه ی نور<br /><br />درخــشــد بــار دیــگر مـهـر تـابـان<br />گریـزد از وطن این شیـخ شب کور<br /><br /><br /></span> <p></p></div>Unknownnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-13580827.post-4144183641342056672009-01-13T12:36:00.005+01:002009-01-13T13:12:23.871+01:00اعلام برائت از تداوم دیکتاتوری مذهبی و اظهار عشق و مودت با همه زندانیان سیاسی و اعتقادی ایران<p><br /></p><div style="direction: rtl; text-align: center;"><div style="text-align: center; color: rgb(153, 153, 153);"><span style="font-size:180%;"><span style="color: rgb(153, 0, 0); font-weight: bold;">نامه حسین کاظمینی بروجردی از زندان </span><br /></span></div><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" ><br /><img src="http://hrairan.org/images/SitePhoto/zendani-icon.jpg" align="right" border="0" width="120" height="96" /></span><div style="text-align: right;font-family:times new roman;"><span style="font-size:130%;">ضمن اعلام برائت از تداوم دیکتاتوری مذهبی و اظهار عشق و مودت با همه زندانیان سیاسی و اعتقادی ایران، بار دیگر حمایت همه جانبه ام را از خانواده های زندانی ابلاغ می دارم و از ملت غیور و ضد استبدادی، انتظار امداد مالی و عاطفی و احساسی به همه فرزندان بندیان مظلوم و بی پناه را دارم. هرگز نسلهای بیدار و آگاه آتی، زحماتی را که برای استقلال اعتقادی و آزادی فکری و رهایی اندیشه از حصارهای زورمندانه و خودکامانه کشیده می شود را فراموش نخواهد کرد و یاد سربازان وطن و عاشقان میهن را گرامی خواهیم داشت.<br /></span></div><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" ><br /></span><div style="text-align: right;font-family:times new roman;"><span style="font-size:130%;">مسلماً در چنین لحضات حساس و سرنوشت سازی که تاریخ معاصر مذهب و کشور در بستر خفقان و خشونت نوشته می شود، یاد و نام آزادی خواهان و عدالت گستران و حق جویان آفتاب و مهتاب آسمان مملکت عزیزمان خواهد بود.<br /></span></div><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" ><br /></span><div style="text-align: right;font-family:times new roman;"><span style="font-size:130%;">در خاتمه از همه نهادهای قضایی و حقوقی و انسانی جهان، تقاضا دارم تا نسبت به خانواده های تحت ستم زندانیان ایران توجه بیشتری کنند و فرزندان چشم به راه زنجیرشدگان جنایت و قساوت را تحت سرپرستی و مساعدت خداپسندانه و خیرخواهانه قرار دهند و به وظایف بشردوستانه و صلح خواهانه خود عمل نماید.<br /></span></div><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" ><br /></span><div style="text-align: right;"><span style="font-weight: bold;font-family:times new roman;font-size:130%;" >حسین کاظمینی بروجردی </span><br /><div style="text-align: right;"><span style="font-weight: bold;font-family:times new roman;font-size:130%;" > زندان </span><br /></div></div><div style="text-align: right;"><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" ><span style="font-size:100%;">...................</span></span><br /></div><span style="font-size:100%;"><br /></span></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size:100%;">آدرسهای بدون فیلتر دسترسی به سایت مجموعه برای کاربران داخل ایران مجموعه فعالان حقوق بشر<br /></span><div style="text-align: left;"><span style="font-size:100%;"><a href="http://hrairan.org/">http://hrairan.org</a></span><br /><span style="font-size:100%;">http://hrairan.com</span><br /><span style="font-size:100%;">SSL Pootocol :</span><br /><span style="font-size:100%;">https://hra-iran.org</span><br /><span style="font-size:100%;">https://hrairan.com</span><br /></div><span style="font-size:100%;"><br /></span> </div>Unknownnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-13580827.post-24013669006969070992009-01-13T06:34:00.001+01:002009-01-13T15:11:50.878+01:00آقا چرا توهین میکنی؟ نداشتن لیاقت حکومت سکولار "پشتوانه(!)" برای گفتگوی "تمدنها(!)" ست<p><br /></p><div style="direction: rtl; text-align: right;"><div style="text-align: center;"><span style="font-size:180%;"> <span style="color: rgb(153, 0, 0); font-weight: bold;">آقا چرا توهین میکنید؟</span><br /><br /><span style="color: rgb(0, 0, 153);">عبدالعلی پارسا</span><br /></span></div><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" ><br /><blockquote style="font-weight: bold;">با فرا رسیدن فصل انتخابات، بازهم هر کس هرچه دارد و ندارد، خرج "انتخابات" میکند. با از دست رفتن همهء "دست آوردهای انقلاب" و مصادرهء آنها بوسیلهء روحانیت، مردم ایران ناگزیرشدهاند از ترس عقرب جراره به مار غاشیه پناه ببرند.<br /></blockquote>آقای خاتمی به همین شکل بهترین گزینه در میان اصلاح طلبان شدهاند، اما اشکال در این است که برای رسیدن به مقصود، ایشان هم از ابزارهائی استفاده میکنند که کم و بیش در بساط رقبای ایشان هم وجود دارد. از جمله ایشان در<a href="http://news.gooya.com/politics/archives/2009/01/081780.php"> نشست 14 دیماه</a></span><a href="http://news.gooya.com/politics/archives/2009/01/081780.php"><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >1387</span></a><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" ><a href="http://news.gooya.com/politics/archives/2009/01/081780.php"> </a> "دائرةالمعارف اسلامی" ضمن بیانات خود فرمودهاند که سکولاریسم برای کشوری/ملتی مانند ایران زود است. این سخن آشکارا به این معنی است که ملت ایران رشدی را که لازمهء سکولاریسم است، ندارد. البته چون ایشان در این سخن کسی را استثنا نکرده اند، شامل خود ایشان هم میشود و من در تعجبم که ایشان، دست کم به عنوان عضوی از ملتی که هنوز لیاقت زندگی سکولار را نیافته، چگونه به خود اجازه میدهند که در جهان پرچمدار گفتگوی تمدنها باشند؟ نداشتن لیاقت حکومت سکولار پشتوانهای برای گفتگوی تمدنها میتواند بود؟<br /><br />سی سال پیش که ما را انقلاب کردند، ما کسی را نداشتیم که در معرض عام قمه بزند و علاوه برآن بر سر فرزند نابالغ خود هم قمه فرود آورد. این حرکت و همهء مانندهای آن که بسیار زیاد است، همه ره آورد نظام جمهوری اسلامی است که آقای خاتمی خود را به حفط آن متعهد میبینند و حاضرند جان خود را بر سر آن بگذارند. پیش از آن زمان ما کسانی را نداشتیم که دستهء سینه زنی و تعزیه را ابزار خود نمائی یا وسیلهء سیاسی کند( البته در شهرستانهای کوچک وسیلهء قول و قرار دختران و پسران بود). اگر اکنون شده است، ره آورد یاران آقای خاتمی است. البته که نه تنها این افراد، بلکه رهبران آنان هم لیاقت زندگی سکولار را ندارند. در آن زمان امامزادهء مصنوعی که برای فیلم برداری درست میشد، شکل امامزادهء واقعی نمیگرفت یا کسی ضریحی را که ساخته و در حال حمل هستند زیارت نمیکرد. امامزادهای را که آب از بیخ و بن کنده و تا هفت-هشت متری زیر آن را هم روفته و سنگ صلب زمین را بیرون آورده است، بازسازی میکرد که در این سی سال هم شاهد آن بوده ایم. اینها همه از نتایج سحر است، باش تا صبح دولتت بدمد، چنان که در همین سی سال دیدهایم.<br /><br />در ایران امروز، زنان، دانشجویان، کارگران، تحصیل کردگان و روشنفکران نبردی جانانه را برای عبور از مرحلهء کنونی سیاسی در ایران تدارک دیدهاند و به همین دلیل بیرحمانه و توسط هزاران مزدور که بخش بزرگی از آن حقوق بگیر دفتر رهبر جمهوری اسلامی هستند، سرکوب میشوند. لابد این گروهها لیاقت زندگی سکولار را ندارند، چرا که در برابر ایشان دهها هزارنفر مزدور « مسلمان» وجود دارد که تصادفا یا به تفضل خدا پول نفت بر سر سفرهء آنان رفته است. آن گروهها نه برای یک حکومت سکولار که برای ایجاد یک حکومت عاقل تلاش میکنند، اما وقتی آقای خاتمی بگوید که آنان لیاقت سکولاریسم را ندارند، نمیتوان چنین فکر کرد که آقای خاتمی هم همراه با سرکوبگران رژیم منتها با طناب پنبهای در صدد از پای در آوردن آنان هستند؟<br /><br />میتوان از آقای خاتمی پرسید که چه چیزی باعث شده است که ایرانیان لیاقت داشتن حکومت سکولار را به زعم ایشان نداشته باشند؟ این ناتوانی در نژاد، زبان، ترکیب اقوام و دیگر ویژگیهای ایشان که نیست،اما از آنجا که سکولاریسم چیزی در برابر مذهب است، پس لابد در مذهب ایشان است که به دست و زبان امثال آقای خاتمی به آنان دیکته شده است. خود گوئی و خود خندی؟ عجب مرد هنرمندی!<br /><br />کافی است سخنان آقای خاتمی را با بسیاری از سخنان و حتی فتویهای آقای منتظری مقایسه کنیم که از آقای خاتمی بسیار مسنتر هستند. ایشان تا به حال چندین بار سیاست را از فقیه گرفتهاند. در نظر ایشان فقیه باید به فقه برسد، همان طور که هر متخصص دیگری به تخصص خود. این تنها در دکان مکر و فریب است که همه همه کارهاند. این سخنان آقای منتظری جز سکولاریسم معنای دیگری ندارد. خوشبختانه ایشان از "روشنفکران دینی" نیستند و من امیدوارم همان طور که پنبهء سیاستمداری فقیه را زدند، عنایتی هم به "روشنفکران دینی" بفرمایند. آقای خاتمی چرا عقب تر از یک روحانی سنتی حرکت میکنید و از گفتگوی تمدنها هم سخن میگوئید؟<br /><br />آقای خاتمی <a href="http://news.gooya.com/politics/archives/2009/01/081780.php">در همین سخنرانی خود گفتهاند که سکولاریسم پاسخگوی غرب هم نبوده و به همین دلیل گرایش به مذهب افزایش یافته است</a>. شگفتا که ایشان توجه نمیکنند که در غرب تنها عواملی مانند بوش است که در کورهء مذهب میدمند زیرا با تجربه در افغانستان، ایران، پاکستان و عراق دریافتهاند که مذهب بهترین وسیله برای جلوگیری از رشد ناسیونالیسم و کمونیسم و پیش بردن برنامههای استعماری مدرن است. هرچه دختر همسایه خلتر به نفع پسر ما!<br /><br />ما پنجاه سال اخیرعمر خود را در برابر این گونه سخنان "روشنفکران دینی" باطل کردهایم، اما اگر یک ره آورد داشتهایم، افشای "روشنفکری" دینی است، شیری بییال و دم و اشکم که تا کنون نشان داده جز ابزار سود جوئی و مکر و فریب نبوده است. تا دانشجویان، کارگران، زنان، تحصیل کردگان و روشنفکران ایران، با جدیت و پیگیر به دنبال این فکر نباشند و از روشنفکران دینی پرهیز نکنند، راهشان به افقهای روشن فردا باز نخواهد شد. برگزیدن بین بد و بدتر چیز دیگری است اما برای پیش گرفتن یک سیاست و روش عام باید از روشنفکران "دینی" هم گذشت:<br /><br />ما نقد حیات بر سر خم کردیم / با خــاک خــرابات تیـمم کــردیم<br />شاید به در میکدهها در یابیم / آن عمر که در مدرسهها گم کردیم</span><br /></div>Unknownnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-13580827.post-81332899739858234242009-01-08T11:24:00.007+01:002009-01-08T11:57:26.749+01:00تحجر دل آزار و سکولاریسم کهنه، عامل پیدایش خشتک تنبان ادبیاتی حضرت اسماعیل و ساربان کاروان حقوق بشری آش کشکایسم نو<div style="direction: rtl; text-align: right;"><div align="center"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjCHMLsuIUjHdjxqP5jNefMEkRiRqv1xkVmUBluPDfHRS07RSYLg6bGeJ1yzCLset7d82TwrND07dZdh0F-NfcDemvL5Gnkt_6JJYECzerq5oWLXVmubXCrZFudmFDeom2D5v_YhA/s1600-h/nahid_roxan_09_01_07.jpg"><img style="margin: 0px auto 10px; text-align: center; width: 320px; display: block; height: 249px;" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5288717549628234322" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjCHMLsuIUjHdjxqP5jNefMEkRiRqv1xkVmUBluPDfHRS07RSYLg6bGeJ1yzCLset7d82TwrND07dZdh0F-NfcDemvL5Gnkt_6JJYECzerq5oWLXVmubXCrZFudmFDeom2D5v_YhA/s320/nahid_roxan_09_01_07.jpg" border="0" /></a> </div><div style="text-align: right;"><br /></div><div style="direction: rtl; text-align: right;"><div style="text-align: center;"><strong><span style="color: rgb(0, 102, 0);font-size:180%;" >تنبان و ساربان!</span></strong><br /></div><span style="color: rgb(0, 0, 153);font-size:180%;" ><br /></span><div style="text-align: center;"><span style="color: rgb(0, 0, 153);font-size:180%;" >ناهید رکسان</span><br /></div></div><div style="text-align: center;"><span style="font-size:78%;"><span style="font-size:130%;"><a href="http://nahidroxan.blogspot.com/">http://nahidroxan.blogspot.com</a></span></span><br /></div><span style="font-size:78%;"><br /></span><span style="font-size:78%;"><span style="font-size:130%;"><a href="http://nahidroxan.blogspot.com/"></a></span></span><div align="center"><span style="color: rgb(255, 255, 204);font-size:85%;" >...</span></div><span style="color: rgb(255, 0, 0);">«<span style="font-size:130%;">چون امام علیهالسلام به شهادت رسید ساربان آمد و بدن آن بزرگوار را بدون سر یافت، دست برد تا کمربند حضرت را بردارد، آن بزرگوار دست خود را آورد و کمربند را گرفت، پس [ساربان] دست آنحضرت را قطع کرد، و مجدداً خواست که کمربند را باز کند، امام علیهالسلام با دست چپ کمربند را گرفت، [ساربان] دست چپ آنحضرت را نیز قطع کرد [...]»</span></span><span style="font-size:130%;"><br />منبع: فارسنیوز، مورخ 7 ژانویه 2009، قسمت دوم «سیر تاریخی نهضت عاشورا»<br /><br />تکرار میکنیم که «حقوقبشر نسبی» ابداع فاشیستها است و کانون به اصطلاح دفاع از حقوق بشر اسلامی در ایران یکی از تشکلهای موازی حکومت اسلامی است که تعطیل آن با هدف گرم نگاهداشتن تنور فاشیسم صورت پذیرفته. شیرین عبادی دقیقاً مانند محمد خاتمی مدافع قانون اساسی انسانستیز حکومت اسلامی است. اهدای جایزة نوبل صلح به فردی با سابقة درخشان شیرین عبادی فقط برای تبدیل وی به اهرم فشار در برابر مطالبات گروههای لائیک انجام گرفته. پس یکبار دیگر به فعلة فاشیسم گوشزد میکنیم که «بشر نسبی» وجود ندارد. کسانیکه به نمایندگی از فاشیسم بینالملل در ایران دفترودستک برای دفاع از حقوق «بشر نسبی» به راه انداختهاند همراه با حکومت اسلامی در برابر مطالبات دمکراتیک مردم ایران ایستادهاند. و جنجال مخالفنمایان این حکومت پیرامون تعطیل دفتر عبادی ـ تعطیلی قانونی یا غیرقانونی ـ پرده از چهرة پلید جیرهخواران استعمار فرو افکنده.<br /><br />با پوزش از خوانندگان گرامی! گفته میشود آن «لات نیمه مست» که «خاطرات» خود را در «هتل پالاس» نقل کرده، تا در ذهن علیل خود به خسرو گلسرخی و فروغ فرخزاد لجنپراکنی کرده باشد، «اسماعیل نوریعلا» است که اخیراً به پیروی از فرمان رهبری، به «نوآوری» پرداخته و «سکولاریسم نو» یا «سکولار آش کشکایسم» را به هممیهنان گرامی تقدیم کرده. چرا که سکولاریسم به زعم بعضیها دیگر «کهنه» شده و لازم است فعلة فاشیسم سکولاریسم «نو» به بازار آورند. که به گفتة عوام، «نو که میاد به بازار، کهنه میشه دل آزار»! و نوریعلا هم مانند نوریزاده و عوام از«کهنه» بیزار است.<br /><br />از کهنه بیزار است چرا که «نور» ندارد. بله «حضرت اسماعیل» را با «آیدین آغداشلو» اشتباه گرفتیم چون بینهایت به یکدیگر شباهت دارند. و چه خوب شد که این اشتباه از سوی خوانندگان گرامی به ما گوشزد شد. پس مراجعه کردیم به «خاطرات» آغداشلو از فروغ فرخزاد در سایت «بیبیسی»، مورخ دوشنبه 14 ژانویه 2008. و دریافتیم آغداشلو در یاوهگوئی گوی سبقت از حاج اسماعیل هم ربودهاند. البته دلیل دارد، آغداشلو نوچة معصومة سیحون «هنرمند» پرآوازة شهر ما است و تمایل فراوان دارد که همه را به «خانوم سیحون» تشبیه کند. و البته جهت چنین لجنپراکنی مقدسی سایت ناخداکلمب مانند سایت رادیوزمانه و یا گویانیوز همه نوع خدمات ارائه میدهند.<br /><br />بله، آغداشلو به «خبرنگار» ناخداکلمب میگوید، «پاسبانها و همسایگان مزاحم فروغ فرخزاد میشدند.» البته آغداشلو بهتر میداند پاسبانها در واقع مزاحم چه کسی میشدند و ما هم میدانیم پاسبانهای کذا همین وظیفه را بعد از انقلاب پرشکوه به پاسدارها واگذار کردند. یک وقت فکر نکنید که «همکاری» با شهربانی و کمیته برای امثال آغداشلو و شرکاء دردسر دارد! ابداً چنین نیست. به عنوان مثال بسیاری از آثار عتیقه و کتابهای خطی از طریق همین همکاری فرخنده به دست آغداشلو «رسیده!» و بسیاری از مخارج روزانة باند «سیحون ـ آغداشلو» از همین طریق تأمین میشود. پیشتر به فعالیتهای «هنری» این گروه اشاره کردهایم. پس به آغداشلو و سایت ناخداکلمب، که سایة قلم خاله زنکی شیخ مسعود بهنود چون بختک بر آن سنگینی میکند، یادآوری میکنیم که اگر چه ساواک سرودههای فروغ را سانسور میکرد تا اسلام خدشهدار نشود، ولی متأسفانه فروغ فرخزاد هیچ شباهتی به «اکثریت» زنان ایرانی نداشت! فروغ، هر زن ایرانی نبود و در ایران آنروز، فروغ فرخزاد در واقع «دختر سرهنگ فرخزاد» بود، نه یک زن مستضعف اندرونی حاجآقا! در نتیجه فروغ برای تبدیل شدن به سوژة «مزاحمت پاسبانها»، آنهم در یک حکومت نظامی و کودتائی دور از ذهن مینماید. طرح چنین مطالبی در واقع نشان سبکمغزی گوینده است.<br /><br />در هر حال به مصداق «تا ابله در جهان هست، مفلس درنمیماند»، یاوهگوئی اینروزها سکة رایج شده و پیروان مد هم فراواناند. به عنوان نمونه، سیدابراهیم نبوی مورخ چیره دست سایت آخوندپرور «زمانه»، درحال تبدیل شاپور بختیار به شیخ مهدی بازرگان است! چرا که هیچ آشنائی با شاپور بختیار نداشته، میپندارد بختیار هم مانند دارودستة نهضت عاظادی آخوندپرست بوده. اتفاقاً در سایت گویانیوز هم فردی به نام «دلخواسته»، از پامنبریهای آخوند بنیصدر و شریعتی، به دلیل عدم آشنائی با بختیار به «افشاگری» مشغول شده، و تلاش دارد تا به این ترتیب خیانت سنجابی و جبهة به اصطلاح ملی را پنهان کند. باشد که دست جبهة کذا رو نشود و کسی نداند دارودستة مصدق در واقع سر در آخور ناخداکلمب دارند.<br /><br />حضور پیروان «اسلام مترقی» بگوئیم که شاپور بختیار محبوبیت فعلی خود را فقط مدیون جسارت سیاسیاش در برابر همین جبهة استعماری است. برخلاف ترهات جناب دلخواسته، نه تنها بختیار در جریان تصمیمات سران چهار کشور در «نشست گوادالوپ» قرار داشت، که از حضور ژنرال هویزر در تهران، که برای سازمان دادن به کودتا آمده بود اطلاع داشته. اگر امثال «دلخواسته» در جریان نیستند ـ چون اطلاعات دست اولشان را از شیخ بنیصدر دریافت میکنند ـ لازم است ما هم افشاگری کرده بگوئیم رؤسای سازمانهای «امنیتی ـ نظامی» شاپور بختیار را در جریان قرار داده بودند. در غیر اینصورت سفارت انگلستان که بیش از یک سده سابقة اوباش پروری در منطقه و به ویژه در ایران دارد، از روز اول با صدور حکم نخست وزیری برای شاپور بختیار مسلماً مخالفت میکرد. اگر حضرت «دلخواسته» نمیدانند ما میدانیم که در ایران چگونه نخست وزیر «منصوب» میشد. فتاوی قتل رزمآرا و منصور در چارچوب همین سیاست اوباش پروری صادر شد، و شاهد بودیم که طی سیزده سال نخست وزیری هویدا، امام سیزدهم و جمعیت مؤتلفه و آدمکشان فدائی اسلام، کمال رضایت را داشتند، چرا که ناخداکلمب از هویدا راضی بود!<br /><br />در راستای پرداختن «فارس نیوز» مفلوک به «تاریخ عاشورا»، ما هم میباید به معجزات محمدخاتمی اشاره کنیم که با دست راست آنحضرت «تاریخ سکولاریسم» را برایمان به رشتة تحریر درآورده میفرماید: سکولاریسم برخاسته از حاکمیت تحجر است! بله اخیراً یک کتاب علوم سیاسی یک صفحهای در آبدارخانة روتاری کلاب لندن منتشر شده که هیچ ارتباطی با سیاست و اقتصاد و اجتماع ندارد، یا بهتر بگوئیم هیچ ارتباطی با واقعیات ندارد. محمد خاتمی هم مبلغ همین «کتاب» است و مانند ضبطصوت مهملاتش را مرتباً تکرار میکند:<br /><br /><span style="color: rgb(255, 0, 0);">«بنده میگویم بزرگترین عامل پیدایش سکولاریسم در یک جامعه، حاکمیت تحجر بر آن است.»</span><br /><br />البته ما کاملاً با این صحبت موافقایم! همانطور که ایشان فرمودهاند، چنین مزخرفاتی را فقط از زبان یک «بنده» میتوان شنید، آنهم نه هر بندهای، بندة استعمار! به همین دلیل است که دارودستة خاتمی پابهپای گروه عبادی تلاش میکند تا مبادا ما ملت چهرة فریبنده و مترقی اسلام را به تحجر آلوده کنیم، و باعث استقرار یک حاکمیت سکولار شویم! خلاصة مطلب، هممیهنان! از عزاداران حسینی بترسید که اگر سرشان را هم از دست دهند، با پیروی از امامشان دو دستی از کمربندشان دفاع خواهند کرد. بهتر بگوئیم با هزار دست آلودة دیگر از بندتنبانشان حفاظت میکنند! با سکولاریسم نو، اصلاحات، دین عقلانی، حقوق بشر اسلامی، اسلام مترقی، و یا با تحجر و توحش پیشرفته؛ خلاصه با همة «دستهای» ممکن کمربندشان را حفظ میکنند، چرا که به فرمودة «توپ مرواری»، اسلام است و تنبان:<br /></span><span style="color: rgb(51, 51, 255);"><br /><span style="font-size:130%;">«تمام فلسفة اسلام روی نجاسات بنا شده و اگر پائین تنه را از آن بگیرند اسلام روی هم میغلطد.»</span></span><br /><br /></div><p></p>Unknownnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-13580827.post-88183357615649493822009-01-05T22:20:00.005+01:002009-01-08T00:41:53.248+01:00بحث شیرین شعور و شرف جورنالیستی مخترع (!) و"سردبیر(!)" باشگاه افتادن دوزاری سکولاریسم (!) نو وشامپیون مسابقات شکر خوردن های زیادی نو<div style="text-align: right;"><span style="color: rgb(0, 0, 153);font-size:130%;" >دارالترجمه یاجوج و ماجوج</span><span style="font-size:130%;"><br /></span><span style="color: rgb(0, 0, 153);"><span style="font-size:130%;">کوتاه و گويا و مستحب و فرا نو<br /><br /></span></span></div><p style="text-align: center;"><span style="color: rgb(153, 0, 0);font-size:180%;" ><span style="font-weight: bold;">بحث شیرین شعور</span><span style="font-weight: bold;"> و شرف جورنالیستی</span>:<br /></span><span style="color: rgb(153, 0, 0);font-size:180%;" ><span>مخترع</span><span> (!) و"سردبیر(!)" باشگاه افتادن دوزاری </span></span><span style="color: rgb(153, 0, 0);font-size:180%;" >سکولاریسم (!) </span><span style="color: rgb(153, 0, 0);font-size:180%;" >نو<br /></span><span style="color: rgb(153, 0, 0);font-size:180%;" >وشامپیون </span><span style="color: rgb(153, 0, 0);font-size:180%;" >مسابقات شکر خوردن های زیادی نو</span></p><p style="text-align: center;"><span style="color: rgb(153, 0, 0);font-size:180%;" ><br /></span></p><div style="direction: rtl; text-align: right;"><a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiOf2ngRfcPiwEforvxkPFsAgMbP4arQUWPn71gXlErUFSVGbyb6pN6fc_K_U6eMbA8o-T94m_Xe5vQKdrqWYzQf9uqi6PF9PGHPNQrsQPYuAP6vFeKbsMc1Y_ClaKpHz3wtn9O/s1600-h/noori+zadeh+ala+copy.jpg"><img style="margin: 0pt 0pt 10px 10px; float: right; cursor: pointer; width: 312px; height: 196px;" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiOf2ngRfcPiwEforvxkPFsAgMbP4arQUWPn71gXlErUFSVGbyb6pN6fc_K_U6eMbA8o-T94m_Xe5vQKdrqWYzQf9uqi6PF9PGHPNQrsQPYuAP6vFeKbsMc1Y_ClaKpHz3wtn9O/s400/noori+zadeh+ala+copy.jpg" alt="" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5287916581499727474" border="0" /></a><span style="font-size:130%;">"30 سال پیش در چنین روزی/<br />پانزدهم دیماه ۱۳۵۷ برابر پنجم ژانویه ۱۹۷۹ میلادی/<br /><br /><span style="color: rgb(204, 0, 0); font-weight: bold;">نوریعلاء: امام خمینی تجلیگاه وحدت ملی</span> /<br /><br />اسماعیل نوریعلاء....نوشت:<br />آنکه به عنوان مح</span><span style="font-size:130%;">ور تحول و مجری تغییر نقش تاریخی خواهد داشت امام خمینی است. اوست که وارث ویرانه بازمانده از دزدان فراری خواهد بود... نظام ننگین باید برود و امام خمینی به عنوان تجلیگاه وحدت ملی و رهبر انقلاب پرشکوه ملت ایران برای سامان دادن به کارها به کشور بازگردد.<br />وی در ادامه نوشت:<br />اما پیشنهاد اینکه دولتی زیر نظر امام خمینی به وجود آید، به معنی مقدمه ظهور یک «تئوکراسی» یا تشکیل خلافت جدید اسلامی نیست. امام خمینی خود بیش از هر کس بر جمهوریت و انتخابات آزاد تائید کرده است… من واقعاً امیدوارم که تاریخ جمهوریت ایران با نام کسی آغاز شود که همه ملت به او اعتماد دارند" !<br /><br />رادیو زم زمانه هفته نامه ایرانشهر<br /><span style="font-size:78%;"><a href="http://www.zamaaneh.com/revolution/2009/01/post_194.html">http://www.zamaaneh.com/revolution/2009/01/post_194.html</a></span><br />دوشنبه 16 دی 1387 / 5 ژانویه 2009<br /></span><div style="direction: rtl; text-align: right;"><div style="text-align: right;"><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >......................</span><br /><br /><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >....تمرین ...</span><br /></div><div style="text-align: right;"><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >...............</span></div><blockquote><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >"</span><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >سکولاریسم نو /<br /></span><b><span style="line-height: 115%; text-transform: uppercase;font-family:Arial,sans-serif;font-size:12;color:black;" lang="AR-SA"> </span></b><span style="line-height: 115%; text-transform: uppercase;font-family:Tahoma,sans-serif;font-size:10;color:black;" lang="AR-SA">آقای محمد خاتمی، رئيس جمهور قبلی حکومت اسلامی، <span style="color: rgb(204, 0, 0);">در آستانۀ انتخابات جديد</span>، با روشنی تمام</span><b><span style="line-height: 115%; text-transform: uppercase;font-family:Arial,sans-serif;font-size:10;color:black;" lang="AR-SA"> </span></b> <span style="line-height: 115%; text-transform: uppercase;font-family:Tahoma,sans-serif;font-size:10;color:black;" lang="AR-SA"> مواضع خود را در مورد آيندۀ ولايت فقيه و پادزهر سکولاريستی آن <span style="color: rgb(204, 0, 0);">روشن</span> کرده و حجت را با <span style="color: rgb(204, 0, 0);">هر آدم خوش خيالی</span> تمام کرده اند. بدينسان، هرکس که از اين پس زير علم ايشان سينه بزند صرحتاً اعلام داشته است که مخالف استقرار حکومت جدا از مذهب در ايران است و می خواهد که حاکميت ولايت فقيه در ايران پا بر جا بماند. اينگونه است که ديگر استدلال مبتنی بر «انشاالله گربه است» نيز از پيش معنای خود را از دست داده است. ما، به سهم خود از صداقت و فاش گوئی آقای خاتمی تشکر می کنيم.</span><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >. </span></blockquote><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" > سيد محمدخاتمی ... تصريح کرد:<br /></span><blockquote style="font-family:times new roman;"><span style="font-size:130%;">اگر </span><span style="font-weight: bold; color: rgb(204, 0, 0);font-size:130%;" >سکولاريسم</span><span style="font-size:130%;"><span style="color: rgb(204, 0, 0); font-weight: bold;"> </span>در غرب بوجود آمده است، متناسب با شرايط تاريخی و اجتماعی آنجاست و</span><span style="color: rgb(204, 0, 0);font-size:130%;" ><span style="font-weight: bold;"> </span><span style="font-weight: bold;"><span style="font-size:180%;">تسری</span></span><span style="font-weight: bold;font-size:180%;" > </span></span><span style="font-size:130%;">آن به جوامعی که دارای اين شرايط نيستند، </span><span style="color: rgb(204, 0, 0); font-weight: bold;font-size:130%;" ><span style="font-size:180%;">غلط</span></span><span style="font-weight: bold; color: rgb(204, 0, 0);font-size:130%;" > </span><span style="font-size:130%;"><span style="font-weight: bold;">ا</span>ست"!<br /></span></blockquote><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >ا. ن. و ری علا<br />مخترع و سردبیر مسابقات سکولاریسم (!) کهنه و نو و چه و چه<br /><span style="color: rgb(204, 0, 0);"><span style="font-weight: bold;">به نمایندگی</span> </span>(!)"هیات تحریریه(!)" مسابقات سکولاریسم (!)) کهنه و نو<br /></span><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" ><a href="http://www.newsecularism.com/2009/01/04-Sunday/010409-Mohammad-khatami-Secularism.htm"><span style="font-size:78%;">http://www.newsecularism.com/2009/01/04-Sunday/010409-Mohammad-khatami-Secularism.htm<br /></span></a></span><div style="text-align: right;"><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >يک شنبه 15 دی 1387 ـ 4 ژانويه 2009</span><br /></div><div style="text-align: center;"><div style="text-align: right;"><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >......................</span><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" ><a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhSs3mXnYFmkQcoYwgiLnxGTK6qbI5MRtc_ERCLGC8j3k78tuBYSCrRHVPBJDwvA3KVX4ZmCwan0yj64l6F90wOfJTMvQ3-jjK5DYbJxiADc4VbQLsA906Sw3yAaXcxyFnGgMgcgw/s1600-h/1984.jpg"><img style="float: left; cursor: pointer; width: 301px; height: 176px;" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhSs3mXnYFmkQcoYwgiLnxGTK6qbI5MRtc_ERCLGC8j3k78tuBYSCrRHVPBJDwvA3KVX4ZmCwan0yj64l6F90wOfJTMvQ3-jjK5DYbJxiADc4VbQLsA906Sw3yAaXcxyFnGgMgcgw/s400/1984.jpg" alt="" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5278937198496549394" border="0" /></a></span><br /><br /><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >....تمرین ...</span><br /><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >...............</span><br /></div><br /></div><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" ><span style="font-size:100%;">"آقای خاتمی در جريان سفر خود ... در</span><span style="font-weight: bold; color: rgb(204, 0, 0);font-size:100%;" > برلين</span><span style="font-size:100%;"> ... به مسئله اخلاق در جامعه اشاره کرد و ... در ادامه سخنان خود به موضوع سکولاريسم پرداخت ... و... توضيح داد:</span><br /></span><blockquote style="font-family:times new roman;"><span style="font-size:130%;"><span style="color: rgb(204, 0, 0); font-weight: bold;">سکولاريسم،</span> تجربه فرهنگ و تفکرغربی است. </span><span style="font-size:130%;">اصرار ب</span><span style="font-size:130%;">ر<span style="color: rgb(204, 0, 0);"><span style="font-size:180%;"><span style="font-weight: bold;"> تسری</span> </span></span><span style="color: rgb(0, 0, 0);">سکولاريسم</span> به نقاطی که فاقد زمينه های فکری پيدايش آن و فاقد علل سياسی و اجتماعی سکولاریسم هستند، قبل از اينکه امری مطلوب و يا نا مطلوب باشد آشکارا <span style="color: rgb(204, 0, 0);"><span style="font-size:180%;">غلط<span style="color: rgb(0, 0, 0); font-weight: bold;"> </span></span></span><span style="font-weight: bold; color: rgb(0, 0, 0);">است</span>"!</span></blockquote><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >گزارش مسافرت بی بی سی صد<span style="font-weight: bold; color: rgb(204, 0, 0);"> آبان 1384</span> / نوامبر 2005</span><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" ><br /><a href="http://www.bbc.co.uk/persian/iran/story/2005/11/051118_sm-khatami-vienna.shtml"><span style="font-size:78%;">http://www.bbc.co.uk/persian/iran/story/2005/11/051118_sm-khatami-vienna.shtml</span></a><br />به وسط مسابقات دو و میدانی "مورخ<span style="color: rgb(204, 0, 0); font-weight: bold;"><span style="color: rgb(0, 0, 0);">(!)"</span> آبان 1384</span>/ نوامبر 2005 باشگاه سکولاریسم(!) نو (<span style="font-weight: bold;"><span style="color: rgb(204, 0, 0);">متولد</span> آذر <span style="color: rgb(204, 0, 0);">1386</span></span>)<a href="http://www.newsecularism.com/2007/Articles/FarsiArticles-xaatami111805.htm"><span style="font-size:78%;"><br /></span></a></span><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" ><a href="http://www.newsecularism.com/2007/Articles/FarsiArticles-xaatami111805.htm"><span style="font-size:78%;">http://www.newsecularism.com/2007/Articles/FarsiArticles-xaatami111805.htm</span></a><br />......................<br /><br />....تمرین ...<br />...............<br /><blockquote>"من، بعنوان سردبير سکولاريسم نو، چنين می انديشم که... يک سکولار<span style="font-weight: bold;"> بايد</span> <span style="font-weight: bold; color: rgb(204, 0, 0);">بيشترين وقت خود را</span> در خواندن و شنيدن سخنان<span style="color: rgb(204, 0, 0);font-size:180%;" > <span>دشمنان</span></span><span style="font-size:180%;"> </span>سکولاريسم (<span style="font-weight: bold; color: rgb(204, 0, 0);"><span style="color: rgb(51, 51, 51);">و اينک</span> سکولاريسم </span><span style="font-weight: bold; color: rgb(204, 0, 0);">نو</span>) بگذراند"!<br /><br />ا. ن. وری <span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >علا</span><br />سردبیر (!) باشگاه 3- کولاریسم آبگوشتی نو ری قمری<br /><span style="font-size:85%;"><a href="http://www.newsecularism.com/Nooriala/012108-A-note-on-policy.htm">http://www.newsecularism.com/Nooriala/012108-A-note-on-policy.htm </a></span> </blockquote></span><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >......................<br /><br />....تمرین ...<br />...............<br /><br />"سال نو، سکولاريسم نو، جمعه گردی های اسماعيل نو.. علا/<br />اين مقاله يک سال پيش نوشته و منتشر شد.<br />با شروع سال نو بد نديدم آن را مجدداً منتشر کنم...<br />براستی چرا «<span style="color: rgb(204, 0, 0);">سکولاريسم</span>» اينقدر اهميت دارد؟ و چرا من مصرانه می کوشم تا صفت «<span style="font-weight: bold; color: rgb(204, 0, 0);">نو</span>» را به آن اضافه کنم؟...<br /><span style="font-weight: bold; color: rgb(204, 0, 0);">اگر شما هم در همين قايق نشسته ايد اين اوقيانوس و اين پارو</span>!<br /><br />ا. ن. وری علا<br />کشتیبان سکولاريسم "نو"!<br />NewSecularism@gmail.com<br />گوی ان یوز نو<br />http://news.gooya.com/society/archives/081731.php<br />آدینه - 13 دی</span><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >387</span><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >1 - </span><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >02 ژانويه 2009 </span></div></div><p></p>Unknownnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-13580827.post-65251542313099835892009-01-04T13:21:00.005+01:002009-01-04T13:30:19.570+01:00برای روشن شدن ذهن علیل فعلة قانون(!) اساسی فاشیسم این توضیح لازم است که قانون اساسی ملت ایران در چارچوب هیچیک از ادیان الهی نمیتواند محدود بماند<div style="direction: rtl; text-align: right;"><br /><p></p><div align="center"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiTSxESHlvum400fd5NSQYNKRXsDR0fsCeX4lampCK_fgmz2IzyMOLShfLJxjgq5b73lJOWtGm6p0IMq22ZBlPOIznuJRw1zmtADjr-5IXVTbjP0GSG0AFzxCvG8v_hZ_UBJ9_htQ/s1600-h/nahid_roxan_09_01_03.jpg"><img style="margin: 0px auto 10px; text-align: center; width: 320px; display: block; height: 236px;" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5287232193039491234" alt="" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiTSxESHlvum400fd5NSQYNKRXsDR0fsCeX4lampCK_fgmz2IzyMOLShfLJxjgq5b73lJOWtGm6p0IMq22ZBlPOIznuJRw1zmtADjr-5IXVTbjP0GSG0AFzxCvG8v_hZ_UBJ9_htQ/s320/nahid_roxan_09_01_03.jpg" border="0" /></a><span style="font-size:180%;"><strong><span style="color: rgb(0, 102, 0);">نعلی</span></strong></span><span style="font-size:180%;"><strong><span style="color: rgb(0, 102, 0);">ن «اساسی»!</span></strong></span></div><span style=";font-family:times new roman;font-size:100%;" ><br /></span><div style="text-align: center;"><span style="font-size:85%;"><span style="color: rgb(0, 0, 153);font-size:180%;" >ناهید رکسان </span></span><span style="font-size:78%;"><br /></span></div><div style="text-align: center;"><span style="font-size:78%;"><span style="font-size:130%;"><a href="http://nahidroxan.blogspot.com/">http://nahidroxan.blogspot.com</a><br /><a href="http://nahidroxan.blogspot.com/">/</a></span></span></div><div align="center"><span style="color: rgb(255, 255, 204);font-size:85%;" >...</span></div><span style="font-size:130%;"><span style="color: rgb(255, 0, 0);">«اگر مردم به صورت همگانی وارد صحنه شوند به اهداف خود خواهند رسید.»</span><br />منبع: ایسنا، مورخ شنبه 14 دیماه 1387، سخنرانی اکبر رفسنجانی در گیلان.<br /><br />مخالفان حکومت اسلامی الزاماً طرفدار دمکراسی نیستند. ما از همة مخالفان حکومت اسلامی که استقرار یک حاکمیت دمکراتیک را در ایران مد نظر دارند، میخواهیم از هرگونه تجمع و تظاهرات، حتی شرکت در تظاهرات مجاز خودداری کنند. جیرهخواران آمریکا در داخل و خارج مرزها با همکاری صمیمانة نیروهای انتظامی جهت سازمان دادن به یک براندازی نوین، آشکارا مردم را به شورش فرا میخوانند. اینان با سرکوب تشکلهای موازی، از قبیل کانون دفاع از حقوق بشر اسلامی یا تعطیل کارگزاران، رسانة وابسته به گروه رفسنجانی و جنجال پیرامون خطرات جانی برای عبادی تلاش میکنند، محافلی را که سه دهه، تحت نظارت استعمار در چپاول و سرکوب ما ملت شرکت داشتهاند، به عنوان مخالفان حکومت اسلامی، و در نتیجه «طرفداران دمکراسی» معرفی کنند! حال آنکه نظرات شیرین عبادی، محمد خاتمی، اکبر رفسنجانی و عبدالله نوری و گروه کارگزاران هیچ ارتباطی با دمکراسی ندارد.<br /><br />پروپاگاند غرب سعی دارد همانطور که 30 سال پیش، با تکیه بر نارضایتی وسیع مردم و تمرکز بر یک نقطه ـ نقطة نفرت از شخص شاه ـ یک دستاربند جیرهخوار انگلستان را آزادیخواه و مدافع حقوق بشر معرفی کرد، امروز هم از طریق تمرکز مردم بر نفرت از خامنهای مردم را به خیابان کشانده در پس پردة جنجال خیابانی، کودتای دیگری را سازمان دهد. تهاجم به دفترودستک شیرین عبادی، تعطیل رسانة کارگزاران از یکسو، و تظاهرات روزانة بوزینهگان مؤنث و مذکر کفن پوش برای مزدوران اسرائیل، که با همکاری دولت پوشالی مصر غیرنظامیان غزه را به سپر دفاعی خود تبدیل کردهاند از سوی دیگر، دو روی سکة سیاست استعمار در ایران است.<br /><br />در راستای همین سیاست مخالفت کاذب با حکومت اسلامی، اکبر بهرمانی نیز رسماً بر علیه علی خامنهای قیام کرده، مردم را به شورش فرا میخواند. به گزارش ایسنا مورخ 14دیماه سالجاری، امروز اکبر رفسنجانی در گیلان ضمن دیدار با اعضای انجمن اسلامی دانشگاه این استان، پس از برنامة روضه و زوزة مرسوم، ناگهان ویژگیهای نوینی در اسلام کشف کرده که بر اساس آن، «اجبار» مطرود شناخته میشود، و هیچکس نمیتواند مردم را در تعیین سرنوشت خود در تنگنا قراردهد. به گفتة سردار اکبر، نظارت مردم بر حکومت جدی است، و لازم است مردم به خیابانها بیایند! بله! از این مطالب نوین که مسلماً طی آخرین عملیات نبش قبر توسط فعلة فاشیسم به دست آمده نتیجه میگیریم که طی سه دهة اخیر حاکمیت کشورمان «اسلامی» نبوده، مردم بر حکومت نظارت داشتهاند، البته نظارتشان چندان «جدی» نبوده. و همین مردم اگر مطالباتی دارند، بجای اینکه مطالبات خود را از مجرای قانونی مطرح کنند باید تظاهرات به راه بیاندازند، تا اربابان اکبر بهرمانی، مانند سه دهة پیش به اهداف خود برسند، و یک کودتای ننگین را در پس پردة آشوبهای خیابانی سازمان دهند و آنرا انقلاب شکوهمند بخوانند.<br /><br />نتیجة دیگری که از این مهملات میتوان گرفت این است که طی دوران «سازندگی»، زمانیکه شعار موهن «مخالف هاشمی، دشمن پیغمبر است» وقوقیههای جمعه را هر هفته همراهی میکرد، گویا اصلاً هیچ «اجباری» در کار نبوده! همچنین میتوان نتیجه گرفت که طی دوران پرافتخار اصلاحات دروغین، زمانیکه نویسنده و فعال سیاسی سر میبریدند نیز هیچ اجباری در کار نیامده بود. در واقع فروهرها، پویندهها و مختاریها سرشان را با کمال میل خم کردند، تا توسط دژخیمان ساواک گوش تا گوش بریده شود. و مسلماً، طبق «استنادات قرآنی»، که بسیار «مستند» هم هست، و امروز طبق اظهارات اکبر بهرمانی، با «اصول علمی» جامعه شناسی هم تطبیق یافته، همة قربانیان قتلهای زنجیرهای، زمانیکه سرشان بریده میشد زمزمه میکردند: «سر که نه در راه عزیزان بود، بارگرانی است کشیدن به دوش!» یا میگفتند: «ببرید سر ناقابل ما را، که هیچ اجباری در کار نیست.» بله اگر آنزمان، فلاحیان، درینجفآبادی و پورمحمدی و شرکاء آخرین سخنان قربانیان را برای ما نقل نکردند، برای این بود که سعید امامی هنوز جام زهرمار سر نکشیده بود، و ممکن بود این اظهارات علمی و مستند را تکذیب کند. و مردم متوجه شوند که در قتل پروانه و داریوش فروهر «اجبار» در کار بوده، یا محافل دین پرور غرب در کودتای ناکام 18 تیر دست داشتند ولی نتوانستند شورش را به کودتا تبدیل کنند، و ... و جالب اینجاست که اکبر بهرمانی خواهان حضور مردم در خیابانها شده تا شورش و طغیان نشود! در واقع براساس منطق بلاهت فعلة فاشیسم برای جلوگیری از شورش لازم است مردم «واقعاً» شورش کنند! البته اکبر بهرمانی این اصول جامعه شناسانه را از «استنادات قرآن» استخراج کرده، و میدانیم که در این کتاب «همه چیز» میتوان یافت:<br /></span><span style="font-size:130%;"><span style="color: rgb(255, 0, 0);"><br />«اجبار در اصل دین اسلام مطرود است، در انقلاب اسلامی نیز کسی نمیتواند مردم را در تعیین سرنوشت خویش در تنگنا قرار دهد [...] ساختار نظام حتی در انتخاب رهبری نیز بر اساس ارادة مردم است [...] ثابت شده است که هر وقت مردم در رسیدن به اهداف خویش به صورت همگانی وارد صحنه شدهاند، به اهداف خود رسیدهاند [...] براساس استنادات قرآنی و اصول علمی جامعه شناسان، هر انسان و جامعهای در معرض طغیان است و نظارت مردمی مهمترین عامل مهار طغیانها است.»<br /></span><br />بله! «اصل دیناسلام» با اجبار مخالف است، ولی «فرع» همین دین، به گواه تاریخ معاصر هیچ مشکلی با سرکوب همه جانبة مردم نداشته و ندارد. این ترهات عوامفریبانه با کد خبر 8710 ـ 09083 در سایت خبری ایسنا منتشر شده، و نظارت دمکراتیک مردم بر حاکمیت را در ترادف با تظاهرات خیابانی قرار میدهد و با زبان بیزبانی همگان را به شورش فرا میخواند. ایراد چنین مهملاتی نشان میدهد که اربابان حکومت اسلامی تا چه حد به افلاس افتادهاند! چرا که 4 روز پیش از کشفیات نوین آخوند رفسنجانی، شیخ عبدالله نوری که معرف حضور هممیهنان است، خواهان «تغییر در قانون اساسی» و «رفع ابهام» از آن شده بودند.<br /><br />البته ما هم پیشتر گفته بودیم که در قانون اساسی ایران ابهام وجود دارد ولی همواره تأکید کردهایم که این ابهام ناشی از انسانستیزی دین اسلام است که ذاتاً با منطق انسانی و حقوق مدنی دمکراتیک در تضاد قرار میگیرد. حال میباید دید تغییرات پیشنهادی شیخ عبدالله نوری با تغییرات پیشنهادی ما همسوئی دارد یا خیر؟ برای پاسخ به این پرسش بهتر است ببینیم پیشنهاد شیخ نوری چیست؟<br /><br />روز دهم دیماه سالجاری، سایتی به نام «خردادنامه» آغاز به کار کرد که در آن سخنان عبدالله نوری پیرامون تغییرات کذا منتشر شده. در این سخنان که برای جمعی از اعضای کانون صنفی و سازمان معلمان ایران ایراد شده آنچه به چشم میخورد جز ابهام نیست! آخوند نوری یک قصة مفصل برای مخاطبین نقل کرده تا به مداحی شیخ مهدی بازرگان، یعنی مهرة اصلی طرح برژینسکی در ایران بپردازد. به یاد داریم که شیخ بازرگان در دوران «سازندگی» اکبر بهرمانی راهی اروپا شده بود و ما را به بازگشت به ایران تشویق میکرد، چرا که به زعم شیخ مهدی اوضاع خیلی خوب بود! البته در اینکه اوضاع خیلی خوب بود تردیدی نداریم؛ ولی نه برای ایرانیان! در هر حال جناب نوری فرمودهاند، تغییر قانون اساسی باید به رأی مردم گذاشته شود.<br /><br />ولی تغییر مطلوب ایشان، در واقع کسب مشروعیت برای همین حکومت اسلامی است. ایشان کاری با حقوقدانان ندارند. عبدالله نوری هم مانند سردار اکبر، میخواهد «مردم به صحنه بیایند» و برای «تغییر در قانون اساسی» در یک رفراندوم شرکت کنند، و به «نظرات خودشان» رأی دهند. این نخستین بار است که کسی «مردم» را «حقوقدان» به شمار میآورد و از آنان میخواهد به نظرات خویش رأی دهند! اگر نظر مردم بازگشت به دوران صفویه باشد، چه؟ اگر نظر مردم بازگشت به دوران هخامنشی باشد چه؟ اگر نظر مردم قتلعام ملایان یا محو اسرائیل از صحنة روزگار باشد، چه باید کرد؟ مسلماً عبدالله نوری و شرکاء پاسخی برای پرسشهای فوق نخواهند داشت. چرا که هدف اینان عوامفریبی جهت بازگشت به نقطة شروع حکومت اسلامی است. بازگشت به دورهای که مردم ذوقزده از رفتن شاه در این توهم دست و پا میزدند که آزادی و آبادی کشور با چند نعلین و دستار و پاسدار و مجاهد تضمین خواهد شد:<br /></span><span style="font-size:130%;"><span style="color: rgb(255, 0, 0);"><br />«در شرایطی میتوان به تجدید نظر در قانون اساسی دست زد که همة نظرات بتواند بدون واهمه [...] مطرح شود و همة مردم بتوانند آزادانه به نظرات خود رأی دهند.»</span><br /><br />این است «رفع ابهام» از قانون اساسی جمکران در ویراست مطلوب آخوند عبدالله نوری: کشاندن مردم به پای صندوقهای «تجدید نظر» در قانون اساسی! تجدید نظری که هدف اصلی آن اصل پنجم در مورد «ولایت فقیه» است، و فراتر از آن نخواهد رفت. به عبارت دیگر نظرات مردم میباید از سوی نظام رسانهای و سانسور شدة دولتی به گونهای «مطرح» شود که چارچوب توحش اسلام و حکومت آخوندی و پاسداری کاملاً دست نخورده باقی بماند. چرا که طبق اصل 12 قانون اساسی جمکران، در ایران یک دین رسمی وجود دارد که «تاابد» غیرقابل تغییر باقی میماند، و طبق اصل 17، مبداء تاریخ ایران نیز «هجرت» پیامبر اسلام خواهد بود:<br /><br />اصل 12 ـ دین رسمی ایران، اسلام و مذهب جعفری شیعة اثنی عشری است و این اصل الیالابد غیرقابل تغییر است.<br />اصل 17 ـ مبداء تاریخ رسمی کشور هجرت پیامبر اسلام[...] است و ...<br /><br />و این قانون اساسی، تا زمانیکه اسلامی باقی بماند، در تضاد کامل با تاریخ ملت ایران و در تقابل با الهامات انسانمحور متفکران، هنرمندان، فلاسفه، و ... و خلاصه در تضاد با فرهنگ ایران قرار خواهد گرفت. برای روشن شدن ذهن علیل فعلة فاشیسم این توضیح لازم است که قانون اساسی ملت ایران در چارچوب هیچیک از ادیان الهی نمیتواند محدود بماند. از یکسو، تاریخ امپراطوری ایران نه با دین زرتشت، که با پادشاهی کوروش هخامنشی آغاز شده، و از سوی دیگر، تقدم تاریخی موجودیت اقوام ایرانی بر دین زرتشت نیز به اثبات رسیده. در نتیجه دین زرتشت هم نمیتواند به ابزار سرکوب ما ملت تبدیل شود.<br /><br />موجودیت اقوام ایرانی به آتش و روشنائی پیوند خورده. به آتش نخستین در اسطورة هوشنگ، به برآمدن خورشید از دل تیرة شب یلدا، به آتش چهارشنبة سرخ و به آتشی که سیاوش از آن سرفراز برون آمد.<br /><br />آن آتشی که در دل ما شعله میکشد<br />گر در میان دامن شیخ اوفتاده بود ...</span><p><br /></p></div>Unknownnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-13580827.post-35736205762766032362009-01-04T12:21:00.005+01:002009-01-06T17:13:13.784+01:00پانزده دی ماه / 4 ژانویه سالگرد تولد فروغ فرخ زاد... بازگوئی تدفين دوباره يک شاعرکه هرگز ندانستيم که بود و چه می گفت<a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEifFI22jr5PdiilYzLYTk8zegj2xG9Azivik8hJIMhcC09G6Hi00piFyb8pTJI07lOWwREq_ImF25Xd3SClKrtL1a25ApfTi8YOGaMMl9JIciJhCNCRI0u6nW1h50hO-pwJziCvzA/s1600-h/grave010.jpg"><img style="margin: 0pt 0pt 10px 10px; float: right; cursor: pointer; width: 349px; height: 400px;" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEifFI22jr5PdiilYzLYTk8zegj2xG9Azivik8hJIMhcC09G6Hi00piFyb8pTJI07lOWwREq_ImF25Xd3SClKrtL1a25ApfTi8YOGaMMl9JIciJhCNCRI0u6nW1h50hO-pwJziCvzA/s400/grave010.jpg" alt="پانزده دی ماه / 5 دسامبر سالگرد تولد فروغ فرخ زاد ... که هرگز ندانستيم که بود و چه می گفت" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5287053427631683362" border="0" /></a><br /><br /><div style="direction: rtl; text-align: right;"><br /><br /><br /><br /><br /><br /><br /><div style="text-align: center;"><br /></div><div style="text-align: right;"><div style="text-align: center;"><span style="color: rgb(0, 0, 153);font-size:180%;" >پانزده دی ماه / 4 ژانویه </span><br /></div><div style="font-weight: bold; color: rgb(0, 0, 153); text-align: center;"><br /></div><div style="text-align: center;"><span style="color: rgb(0, 0, 153); font-weight: bold;font-size:180%;" >سالگرد تولد فروغ فرخ زاد</span><br /></div><br /><br /><br /><br /><br /></div></div><div style="text-align: right;"><div style="text-align: center;"><span style="font-size:130%;">.....................................</span><br /></div><span style="font-size:130%;"><span style="font-size:180%;"><br /></span></span></div><div style="direction: rtl; text-align: right;"><div style="text-align: right;"><span style="color: rgb(153, 0, 0); font-weight: bold;font-size:180%;" >"<span>بازگوئی تدفين يک شاعر</span>/</span><br /></div><span style="font-size:130%;">بعد از ظهری در تابس</span><span style="font-size:130%;">تان ۱۳۴۴ بود... در رستوران هتل پالاس خيابان شاهرضا نشسته بوديم و چای می خوريم. ... يکباره، وسط حرف هامان، <span style="font-weight: bold; color: rgb(204, 0, 0);">يک آدم درشت هيکل جاهل مسلک </span>که با حالتی مستانه از کنار ميزمان رد می شد، چشمش به فروغ افتاد و در ميانهء راه</span><span style="font-size:130%;">ش برگشت و با حيرتی شوخی آميخته گفت: «به به! فروغ خانم. شما کجا اينجا کجا؟»<br /></span><span style="font-size:130%;">فروغ را نگاه کردم که <span style="color: rgb(0, 0, 0);">سرخ شده</span> و هيچ نمی گفت.<br />مردک گفت</span><span style="font-size:130%;">: «چيه؟ سلام ما جواب نداشت؟»<br />باز هم فروغ ساکت و معذب نشسته بود و با فنجان قهوه اش ور می رفت. گلسرخی رو به مرد کرد و گفت: «آقا، لطفاً مزاحم نشويد». و مرد خنديد و گفت:</span><br /><span style="font-size:130%;">«فروغ خانوم اين جوجه چی ميگه؟ <span style="color: rgb(0, 0, 0);">حالا ديگه جوجه باز شدی</span>؟» که گلسرخی با کله کوبيد توی دهانش و کافه بهم خورد.<br />احمد رضا فروغ ر</span><span style="font-size:130%;">ا که گريه می کرد بيرون برد و من هم به جمع و جور کردن گلسرخی و جدا کردنش از <span style="font-weight: bold; color: rgb(204, 0, 0);">مردی که <span style="color: rgb(0, 0, 0);">هرگز ندانستيم</span> که بود و چه می گفت</span> مشغول شدم" !<br /></span><a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgVco3n1iFHFDmfgZmjaVaBwK_rPUqbYdY0biOGvJV_eCTeJ35avi4vTai5Yg_2Br15OzpXQWLFEOgBKX3IrS5FdAofd2uOkrnOkR9HoOPHrNL8P9YB9mMtQ_MHqM4BVwnk__WRbw/s1600-h/froogh.jpg"><img style="margin: 0pt 10px 10px 0pt; float: left; cursor: pointer; width: 282px; height: 268px;" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgVco3n1iFHFDmfgZmjaVaBwK_rPUqbYdY0biOGvJV_eCTeJ35avi4vTai5Yg_2Br15OzpXQWLFEOgBKX3IrS5FdAofd2uOkrnOkR9HoOPHrNL8P9YB9mMtQ_MHqM4BVwnk__WRbw/s400/froogh.jpg" alt=" پانزده دی ماه / 5 دسامبر سالگرد تولد فروغ فرخ زاد" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5287051471259863474" border="0" /></a><br /><span style="font-family: times new roman; font-size: 130%;">ا. ن. وری علا</span><br /><span style="font-size:130%;"> <span style="color: rgb(204, 0, 0); font-weight: bold;">مخترع و سردبیر (!)</span> سکو</span><span style="font-size:130%;"><span>لاریسم "نو(!)"</span></span><span style="font-weight: bold;font-size:130%;" > </span><br /><span style="font-size:130%;"><span style="font-size:85%;"><span style="font-size:130%;"><span style="font-weight: bold;">گو یانیوز</span></span></span></span><span style="font-size:130%;"><span style="font-size:85%;"><span style="font-size:130%;"> </span><br /></span></span><span style="font-size:130%;"><span style="font-size:85%;">http://news.gooya.com/society/archives/057174.php</span></span></div><br /><div style="text-align: center;"><span style="color: rgb(192, 192, 192);"> ...................................</span><br /><br /></div><div style="direction: rtl; text-align: right;"><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" ><span style="font-weight: bold;">"</span></span><span style="font-weight: bold; color: rgb(153, 0, 0);font-size:180%;" >سال نو، سکولاريسم نو</span><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" ><span style="font-weight: bold;">/</span><br /></span><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" ><div style="direction: rtl; text-align: right;"> جمعه گردی های اسماعيل نو.. علا/<br />اين مقاله يک سال پيش نوشته و منتشر شد.<br />با شروع سال نو بد نديدم آن را مجدداً منتشر کنم...<br />براستی چرا «سکولاريسم» اينقدر اهميت دارد؟ و چرا من مصرانه می کوشم تا صفت «نو» را به آن اضافه کنم؟...اگر شما هم در همين قايق نشسته ايد اين اوقيانوس و اين پارو!<br /><br /><span style="font-size:85%;"><span style="font-family: times new roman; font-size: 130%;">ا. ن. وری علا</span></span><br />مخترع و سردبیر(!) سکولاريسم نو(!)<br />NewSecularism@gmail.com<br />گویانیوز<br />http://news.gooya.com/society/archives/081731.php<br />آدینه 02 ژانويه 2009 - 13 دی 1387<br /></div></span></div>Unknownnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-13580827.post-14668463639415819552009-01-02T18:35:00.017+01:002009-01-02T19:35:20.085+01:00خیانت و "اعتراف تلخ و شیرین و داغ داغ و نو " ویژه مشتریان"بالاترین" ... که رای و چه و چه دادهاید... و بر حسب "عادت" خواهید داد<div style="text-align: center; color: rgb(204, 0, 0);"><span style="font-size:180%;"><span style="font-weight: bold;">خیانت</span><br /><span style="font-weight: bold;"> و "اعتراف تلخ و شیرین و داغ داغ و نوی نو"<br /><span style="font-weight: bold;font-size:130%;" ><span style="font-size:85%;"><span style="color: rgb(204, 204, 204);">......</span></span><br /></span></span><span style="font-weight: bold;font-size:130%;" >ویژه</span></span><span style="font-weight: bold;font-size:130%;" ><br /> مشتریان"بالاترین" ...<br />که رای و چه و چه دادهاتد... و ... میدهند ...<br /></span><span style="font-size:130%;">و بر حسب "عادت" خواهتد داد</span> </div><div style="text-align: right; color: rgb(0, 0, 153);"><span style="font-size:180%;"></span><div style="text-align: center;"><span style="color: rgb(204, 204, 204);font-size:78%;" >...................</span><br /></div><span style="font-size:180%;">وقتکُشی<br />عیسی عظیمی<br /></span></div><div style="text-align: right;"><a href="http://isa.blogfa.com/post-231.aspx"><span style="font-size:85%;">http://isa.blogfa.com/post-231.aspx</span><br /></a></div><br /><br /><div style="direction: rtl; text-align: right;"><div style="text-align: center;"> <div style="font-weight: bold;" class="TitleHeaderPost"> <span style="color: rgb(153, 0, 0);font-size:180%;" >خیانتهایی که به بالاترین کردم </span></div><br /></div><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >حالا وقت طرح کردن یک پرسش مهم است: من به عنوان یک کاربر چه نقشی در حال و روز این روزهای بالاترین داشتهام؟ خب؛ متاسفانه حالا وقت یک اعتراف تلخ هم هست. خواهش میکنم اجازه بدهید من به تقصیرات خودم اعتراف کنم و آنوقت شما هم اگر دوست داشتید کلاهتان را قاضی کنید.<br /><br />ما، یعنی من و تعدادی وبلاگنویس دیگر، به پیشنهاد دوستی یک گروه تشکیل دادیم به اسم "گروه وبلاگ نویسان بالاترینی". از اسم گروه پیداست که تعدادی از وبلاگنویسانی که عضو بالاترین، سایت اشتراک لینک فارسی، بودند اعضای گروه را تشکیل میدادند. قرارمان این شد که هر کس پستی نوشت و به بالاترین فرستاد لینک مطلبش در بالاترین را با سیستمی که مدیر گروه زحمت طراحیاش را کشید به ایشان بفرستد و او هم برای بقیه اعضا میل کند تا بقیه "در صورت صلاحدید" به لینک رای بدهند و برود صفحه اول. خب؛ تا اینجای کار چیز نامتعارفی وجود نداشت. اما مسالهای که پیش آمده این است که ما "هر چه" مینویسیم را برای هم میفرستیم و به هر لینکی که میبینیم "صلاح صلاح میدانیم" رای مثبت بدهیم. چون در غیر این صورت آن دوستان هم مقابله به مثل میکنند و لینک ما به صفحه اول نمیرود و لابد خوانده نمیشود. و اینگونه هر مطلبی که ما، اعضای گروه وبلاگنویسان بالاترینی مینویسیم به صفحه اول میرود و اصطلاحاً "داغ" میشود.<br /><br />این روند به خودی خود البته چنان بار منفی ندارد. چرا که عموم مطالبی که نوشته و ارسال میشود در سطح متوسط به بالایی قرار دارند و مطالب خوب و خواندنی نیز بین آنها کم نیست. اما من شخصاً به این نتیجه رسیدهام که این کار اساساً با روح بالاترین منافات دارد. تا آنجا که من میدانم داغ شدن در بالاترین، لایق لینکهایی است که به اینگونه لابیها احتیاج نداشته باشند و در ذات خود "پسند" و مقبولیت عمومی را به همراه داشته باشند.<br /><br />مسلماً گروه ما تنها گروه اینچنینی بالاترین نیست. این از لینکهایی که به صفحه اول بالاترین میرسند مشخص است. به نظرم یک مقداری از این وضعیت حاصل روحیه شرقی خودمان است که رفیقبازیم و این رفیقبازی و "آشنادوستی" را خیلی جاها به خیلی چیزها ترجیح میدهیم. ـ احتمالاً به همین خاطر است که همین الان در سایت فیفا، علی دایی بالاتر از لوئیز آراگونز که اسپانیا را قهرمان یورو ۲۰۰۸ کرد، در رده سوم مربیان ملی تاثیرگذار سال قرار دارد! ـ علل دیگر وضعیت موجود را نیز میتوان در جاهای دیگری چون وزن محتوای فارسی وب و ... جست.<br /><br />به هر حال و با این توضیحات به این نتیجه رسیدهام که به عضویت خودم در این گروه پایان بدهم. وقتی مطلبی مینویسم و به بالاترین میرود، اگر جذابیت لازم را داشته باشد طی روند منطقی خودش داغ هم میشود.<br /><br /><span style="font-weight: bold;"></span><blockquote><span style="font-weight: bold;">از همه دوستانی که طی این مدت به لینکهای من رای دادهاند تشکر میکنم و عذر میخواهم که گفتگو و پرسیدن نظر تک به تکتان میسر نبود.</span><br />این متن را پس از انتشار میبینید. طبیعی است که نظر همهتان برایم محترم و البته شنیدنی است.</blockquote><br /></span><br /></div><p><br /></p>Unknownnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-13580827.post-1723359938716849152009-01-02T16:12:00.003+01:002009-01-04T13:43:43.638+01:00سال نو، سکولاريسم نو ... انسان امروز به ابتدای جهان باز می گردد، زن همان «حوا» یی می شود که ... نافرمانی کرد<div style="text-align: right; color: rgb(0, 0, 153);"><span style="font-size:130%;">دارالترجمه یاجوج و ماجوج<br />کوتاه و گويا و مستحب و فرا نو<br /><span style="font-size:85%;">http://che-0-che-0-che.blogspot.com/</span><br /></span></div><div style="direction: rtl; text-align: right;"><div style="text-align: center; color: rgb(153, 0, 0);"><span style="font-size:180%;"><br />جمعه گردی های<br /></span><span style="font-size:180%;">سکول</span><span style="font-size:180%;">اريسم (!) قمر</span> <span style="font-size:180%;">ی </span><span style="font-size:180%;">نو</span> <span style="font-size:180%;"> ری</span><span style="font-size:180%;"> مخترع قايق نو</span><br /><span style="font-size:180%;">با پاروی نو<br />در اوقيانوس فیلمفارسی آبگوشتی نو علا<br /></span></div><div style="text-align: center; color: rgb(192, 192, 192);">...............<br /></div><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" ><br /></span><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >"سال نو، سکولاريسم نو، جمعه گردی های اسماعيل نو.. علا/</span><a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgqPWEm-w27gl_bThb-qeaA5MeUVi_MZJhATRdR573XEDv6ICvl9nXcDtyfOA7p240HEjFwHUA9D-5L3dUQ0c70YqK4kt00NAfXf5qI4llUZ9rr2A0ALf2dszgDQileHywv-2wl/s1600-h/new+seculaism++3+copy.jpg"><img style="margin: 0pt 10px 10px 0pt; float: left; cursor: pointer; width: 320px; height: 276px;" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgqPWEm-w27gl_bThb-qeaA5MeUVi_MZJhATRdR573XEDv6ICvl9nXcDtyfOA7p240HEjFwHUA9D-5L3dUQ0c70YqK4kt00NAfXf5qI4llUZ9rr2A0ALf2dszgDQileHywv-2wl/s400/new+seculaism++3+copy.jpg" alt="براستی چرا «سکولاريسم» اينقدر اهميت دارد؟ و چرا من مصرانه می کوشم تا صفت «نو» را به آن اضافه کنم" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5286697065295249346" border="0" /></a><br /><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >اين مقاله يک سال پيش نوشته و منتشر شد.<br />با شروع سال نو بد نديدم آن را مجدداً منتشر کنم...</span><br /><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >براستی چرا «سکولاريسم» اينقدر اهميت دارد؟ و چرا من مصرانه م</span><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >ی کوشم تا صفت «نو» را به آن اضافه کنم؟...<br />اگر شما هم در همين قايق نشسته ايد اين اوقيانوس و اين پارو!<br /><br /></span><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >ا. ن. وری علا</span><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" ><br /></span><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >مخترع سکولاريسم نو(!) ری مدل 2007 قمری علا<br /><span style="font-size:85%;">NewSecularism@gmail.com</span><br />گوی ان یوز نو<br /><span style="font-size:85%;">http://news.gooya.com/society/archives/081731.php</span><br />آدینه 02 ژانويه 2009 - 13 دی 1387<br />........................................................<br /><br /></span><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >...تمرین<br /><span style="color: rgb(204, 204, 204);">..............</span><br /></span><a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhoUJWgNtQCK7ODYb5owNu5NMrWAD-MygsipNJj7Yfk2DDuO67WjAIOWAiBwvFNsqHRKw57J6uUOykuAdKxvm8jQV2fN7Op0ydahw88VhxOmD6FgiKZAsufZL6oXGhquyHtkwsW/s1600-h/new+%28%21%29+seculaism+1.jpg"><img style="margin: 0pt 0pt 10px 10px; float: right; cursor: pointer; width: 138px; height: 89px;" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhoUJWgNtQCK7ODYb5owNu5NMrWAD-MygsipNJj7Yfk2DDuO67WjAIOWAiBwvFNsqHRKw57J6uUOykuAdKxvm8jQV2fN7Op0ydahw88VhxOmD6FgiKZAsufZL6oXGhquyHtkwsW/s200/new+%28%21%29+seculaism+1.jpg" alt="" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5286696957838811842" border="0" /></a><div style="text-align: justify;"><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >"و چنين اس</span><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >ت که خانواده ی بشری در قرن بيست و يکم … شکل تازه و بديعی بخود می گيرد. </span><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >و انسان امروز به ابتدای جهان باز می گردد، زن </span><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >همان «حوا» یی می شود که ... نافرمانی کرد و </span><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >شادمانه حتی از <span style="color: rgb(0, 0, 0);">بهشت </span></span><span style="color: rgb(0, 0, 0);font-family:times new roman;font-size:130%;" >گذشت تا </span><span style="color: rgb(0, 0, 0);font-family:times new roman;font-size:130%;" >… بی ترس و نگرانی از تبعيض زندگی کند"!</span><a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEj1vkFuS2BaQ3n-9eRaIvXxdGqkA01jMQLYQjeP9BSn3VlBC4Fr5mQ87yWqHO18iBK_dCvdsylTpeGlTjTPBxYtB1s-ycTY8HONESLDBw-gigs43F_nfJXbApeLF5CKYQF1eeCH/s1600-h/new+%28%21%29+seculaism+2+copy.jpg"><img style="margin: 0pt 10px 10px 0pt; float: left; cursor: pointer; width: 102px; height: 104px;" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEj1vkFuS2BaQ3n-9eRaIvXxdGqkA01jMQLYQjeP9BSn3VlBC4Fr5mQ87yWqHO18iBK_dCvdsylTpeGlTjTPBxYtB1s-ycTY8HONESLDBw-gigs43F_nfJXbApeLF5CKYQF1eeCH/s200/new+%28%21%29+seculaism+2+copy.jpg" alt=" حاج خانوم چگوه می زادگی نو ریق مری علا که (در یلدا/ کریسمس 2007 میلادی) " id="BLOGGER_PHOTO_ID_5286701651309638018" border="0" /></a><br /><br /></div> <span style="color: rgb(153, 0, 0); font-weight: bold;font-family:times new roman;font-size:130%;" >حاج خان</span><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" ><span style="color: rgb(153, 0, 0); font-weight: bold;">وم </span>چگوه می زادگی نو ریق مری علا</span><br /><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >که (در یلدا/ کریسمس 2007 میلادی)<br />"افتخارات" نیو سکولاری<br /><span style="font-weight: bold; color: rgb(153, 0, 0);">"مشرف" شدن اپورتونیستی/ انقلابی سی سال پیشش به حجر الاسود</span> را<br />"<span style="font-weight: bold; color: rgb(204, 0, 0);">بایگانی</span>" کرد<span style="font-size:85%;"><br />http://www.shokoohmirzadegi.com/aknon%20zamin%20zir%20paa%20ye%20zan%20ast.htm</span><br />8 مارس 2008<br />........................</span></div><div style="text-align: right;"><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" ><br /></span><div style="text-align: right;"><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >....تمرین</span><br /><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >..............</span><br /><br /><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >"شما</span> <span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >برای مظنه زدن حرف های من به منبع مراجعه نياز ندا</span><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >ر</span><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >ید</span>. <span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >بايد دقت کنيد تا ببينيد که من از کنار هم نهادن يک مشت بديهيات چه نتايج «کارآگاهانه» ای گرفته ام" !</span><br /><br /><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >ا. ن. وری </span><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >علا گو ی انیوز</span><br /><span style=";font-family:times new roman;font-size:85%;" >http://news.gooya.com/society/archives/057174.php</span><br /><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >گوی انیوز</span><br /><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >آدینه 20 بهمن 1385 - 21 فوريه 2007</span><br /><br /></div><br /></div><p></p>Unknownnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-13580827.post-59599213882027368012008-12-31T22:05:00.005+01:002008-12-31T22:22:13.122+01:00می خواهم نسیمی شوم و"پیام عشق به انسانها" را به همه جای این زمین پهناور ببرم<p></p><div style="direction: rtl; text-align: right;"><div style="text-align: center;"><div style="text-align: right;"><span style="font-size:130%;"></span></div><blockquote style="font-weight: bold;"><div style="text-align: right;"><span style="font-size:130%;">قرار بود تاریکی زندان معنای آفتاب و نور را از من بگیرد ، اما در زندان من روئیدن بنفشه را در تاریکی و سکوت به نظاره نشستم.<br /><br />بگذارید قلبم در سینه کسی بتپد مهم نیست با چه زبانی صحبت کند یا رنگ پوستش چه باشد فقط کودک کارگری باشد تا زبری دستان پینه بسته پدرش ، شراره ی طغیانی دوباره در برابر نابرابریها را در قلبم زنده نگهدارد</span><br /></div></blockquote><span style="font-size:180%;"><span style="color: rgb(153, 0, 0); font-weight: bold;"></span></span><div style="text-align: center;"><p align="center"> </p> <span style=";font-family:Tahoma;font-size:11;" lang="AR-SA"> </span><a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjBG80GBQV2COra44bjkZPSpiD1VerdeyD8Ffu-EK_y5RG02Ctyo12d4jEmuIV1LxMpws1UuTHcPm-FSL0mFE6QD7bDx2jefQsJUTMrlla_LZmlOSBmHRoltoC4lx-F_cax2A4CeQ/s1600-h/Farzad-kamangar(moaleme+shekanje+shode%29.jpg"><img style="margin: 0px auto 10px; display: block; text-align: center; cursor: pointer; width: 145px; height: 205px;" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjBG80GBQV2COra44bjkZPSpiD1VerdeyD8Ffu-EK_y5RG02Ctyo12d4jEmuIV1LxMpws1UuTHcPm-FSL0mFE6QD7bDx2jefQsJUTMrlla_LZmlOSBmHRoltoC4lx-F_cax2A4CeQ/s400/Farzad-kamangar(moaleme+shekanje+shode%29.jpg" alt="" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5286066722508855746" border="0" /></a><span style="font-size:180%;"><span style="color: rgb(153, 0, 0);font-size:85%;" ><span style="color: rgb(0, 0, 153);">نامه ای از</span></span><span style="color: rgb(153, 0, 0); font-weight: bold;"><br />فرزاد کمانگر </span></span><br /></div><br /></div><span style="font-size:130%;">ماههاست که در زندانم ، زندانی که قراربود اراده ام را ، عشقم را و انسان بودنم را درهم بشکند . زندانی که باید آرام و رامم میکرد چون "بره ای سر براه " ، ماههاست بندی زندانی هستم با دیوارهایی به بلندای تاریخ .<br /><br />دیوارهایی که قرار بود فاصله ای باشد بین من ومردمم که دوستشان دارم ، بین من و کودکان سرزمینم فاصله ای باشد تا ابدیت ، اما من هر روز از دریچه سلولم به دور دستها میرفتم و خود را در میان آنها ومثل آنها احساس می کردم و آنها نیز دردهای خود را در منِ زندانی میدیدند و زندان بین ما پیوندی عمیق تر از گذشته ایجاد نمود .<br /><br />قرار بود تاریکی زندان معنای آفتاب و نور را از من بگیرد ، اما در زندان من روئیدن بنفشه را در تاریکی و سکوت به نظاره نشستم.<br /><br />قرار بود زندان مفهوم زمان و ارزش آن را در ذهنم به فراموشی بسپرد ، اما من با لحظه ها در بیرون از زندان زندگی کرده ام وخود را دوباره به د نیا آورده ام برای انتخاب راهی نو.<br />و من نیز مانند زندانیانِ پیش از خود تحقیرها ، توهینها و آزارها را ذره ذره ، با همه وجود به جان خریدم تا شاید آخرین نفر باشم از نسل رنج کشیدگانی که تاریکی زندان را به شوق دیدار سحر در دلشان زنده نگه داشته بودند.<br /><br />اما روزی "محاربم " خواندند ، می پنداشتند به جنگ "خدا"یشان رفته ام و طناب عدالتشان را بافتند تا سحرگاهی به زندگیم خاتمه دهند و از آن روز ناخواسته در انتظار اجرای حکم میباشم. اما امروزکه قرار است زندگی را ازمن بگیرند با "عشق به همنوعانم" تصمیم گرفته ام اعضای بدنم را به بیمارانی که مرگ من میتواند به آنها زندگی ببخشد هدیه کنم و قلبم را با همه ی" عشق ومهری" که در آن است به کودکی هدیه نمایم . فرقی نمیکند که کجا باشد بر ساحل کارون یا دامنه سبلان یا در حاشیه ی کویر شرق و یا کودکی که طلوع خورشید را از زاگرس به نظاره می نشیند ، فقط قلب یاغی و بیقرارم در سینه کودکی بتپد که یاغی تر از من آرزوهای کودکیش را شب ها با ماه وستاره در میان بگذارد و آنها را چون شاهدی بگیرد تا در بزرگسالی به رویاهای کودکی اش خیانت نکند ، قلبم در سینه کسی بتپد که بیقرار کودکانی باشد که شب سر گرسنه بر بالین نهاده اند و یاد "حامد " دانش آموز شانزده ساله شهر من را در قلبم زنده نگهدارد که نوشت ؛ "کوچکترین آرزویم هم در این زندگی برآورده نمیشود " وخود را حلق آویزکرد.<br /><blockquote><br />بگذارید قلبم در سینه کسی بتپد مهم نیست با چه زبانی صحبت کند یا رنگ پوستش چه باشد فقط کودک کارگری باشد تا زبری دستان پینه بسته پدرش ، شراره ی طغیانی دوباره در برابر نابرابریها را در قلبم زنده نگهدارد.<br /><br />قلبم در سینه کودکی بتپد تا فردایی نه چندان دورمعلم روستایی کوچک شود وهر روز صبح بچه ها با لبخندی زیبا به پیشوازش بیایند واو را شریک همه ی شادی ها وبازیهای خود بنمایند شاید ان زمان کودکان طعم فقر وگرسنگی را ندانند ودر دنیای آنها واژه های "زندان ، شکنجه ، ستم ونابرابری" معنای نداشته باشد.<br /><br />بگذارید قلبم در گوشه ای از این جهان پهناورتان بتپد فقط مواظبش باشید قلب انسانیست که ناگفته های بسیاری از مردم وسرزمینش را به همراه دارد از مردمی که تاریخشان سراسر رنج واندوه ودرد بوده است.<br /><br />بگذارید قلبم در سینه ی کودکی بتپبد تا صبحگاهی از گلویی با زبان مادریم فریاد برارم :<br /><blockquote></blockquote></blockquote><blockquote>"<span style="font-weight: bold;">من ده مه وی ببمه باییه</span><br /><span style="font-weight: bold;">خوشه ویستی مروف به رم</span><br /><span style="font-weight: bold;">بو گشت سوچی ئه م دنیاییه</span> "<br /></blockquote>معنی شعر : می خواهم نسیمی شوم و"پیام عشق به انسانها" را به همه جای این زمین پهناور ببرم.<br /></span><br /><span style="font-size:130%;"><br /></span><span style="font-weight: bold;font-size:130%;" >فرزاد کمانگر</span><span style="font-size:130%;"><br />بند بیماران عفونی ، زندان رجایی شهر کرج</span><br />مورخ 8/10/87<br />تاریخ نگارش ؛ 2/10/87 بند امنیتی 209 اوین<br /></div>Unknownnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-13580827.post-33276085016065261112008-12-31T10:08:00.004+01:002008-12-31T10:28:17.938+01:00مرزپرگهر افشا می کند: برگزیده پرونده ی قتل های حکومتی<p><br /><a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiK8fBeGA5bGAvEORb7fkvN5Y3W-jij_eQAGoF0qr0W4BaXfni9Y9prHv0EnFNektZvRpiXGl1RKgpc6gsjvB1MWv0n7GZd7-BJSsAlM1_hUpn86BdZcGVCyx8NRyr0EseB-J0DyQ/s1600-h/marze+por+gohar.jpg"><img style="margin: 0px auto 10px; display: block; text-align: center; cursor: pointer; width: 320px; height: 84px;" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiK8fBeGA5bGAvEORb7fkvN5Y3W-jij_eQAGoF0qr0W4BaXfni9Y9prHv0EnFNektZvRpiXGl1RKgpc6gsjvB1MWv0n7GZd7-BJSsAlM1_hUpn86BdZcGVCyx8NRyr0EseB-J0DyQ/s320/marze+por+gohar.jpg" alt="زیر چتر چل تیکٌه / مرزپرگهر افشا می کند: برگزیده پرونده ی قتل های حکومتی" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5285883092728758402" border="0" /></a><br /></p><div style="direction: rtl; text-align: right;"><div style="text-align: center;"> <span style="color: rgb(0, 0, 153);font-size:180%;" >مرزپرگهر افشا می کند</span><br /><span style="color: rgb(153, 0, 0);font-size:180%;" ><br /></span><div style="text-align: center; color: rgb(153, 0, 0);"><span style="font-size:180%;"><span style="font-weight: bold;">برگزیده پرونده ی قتل های حکومتی<br /></span></span></div></div><div style="text-align: center; color: rgb(153, 0, 0); font-weight: bold;"><span style="font-size:130%;">بخش یکم<br /></span></div><div style="text-align: center;"><span style="color: rgb(153, 0, 0); font-weight: bold;font-size:130%;" >قتل های حکومتی در جمهوری اسلامی</span><br /></div><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" ><br /><br /><span style="font-weight: bold;">قتل های حکومتی در جمهوری اسلامی</span><br /><br />حزب مرز پرگهر با انتشار بخشی از اعترافات متهمین قتل های حکومتی(قتل های زنجیره ای) پاییز 1377 خورشیدی امیدوار است که ضمن گرامی داشت خاطره ی رهبران شجاع نهضت ملی ایران یعنی داریوش فروهر و پروانه اسکندری و سایر قربانیان قتل های معروف به "زنجیره ای"، توجه نسل جوان میهن را به ماهیت و عملکرد رژیم ضد مردمی و ضد ایرانی حاکم بر کشورمان جلب نماید. حزب مرزپرگهر همچنین از نسل پر شور کنونی دعوت می کند که با دور شدن از تفکرات نسل گذشته ای که جنایات رژیم را دست آویزی برای از میان رفتن رقبای عقیدتی و سیاسی خود فرض می کرده است، سنت دفاع جانانه از تمامی منتقدین و مخالفان نظام و تمامی قربانیان بی دفاع آن را دوباره زنده نماید و بر واقعیت کنونی تفرقه، گروه گرایی و تعصب فرقه ای نقطه ی پایانی گذارد.<br /><br />از آغاز استقرار نظام جمهوری اسلامی در میهن ما، ترور مخالفین، مغایرین،منتقدین و حتی رقبای "خودی"، بخش جدا نشدنی طبیعت و برنامه ی حکومتی نظام بوده است. قتل های معروف به "زنجیره ای" در پاییز 1377 خورشیدی تنها جزیی از جنایات تروریستی برنامه ریزی شدۀ نظام در یکی از دوره های حکومت ظالمانه ی آن بوده است. اینها علاوه بر قتل عام ها و کشتارهای بزرگ مانند کشتار عظیم تابستان سیاه 1367،کشتار امرا و افسران میهن پرست ارتش، عملیات سرکوب هم میهنان کرد، بلوچ و غیره و اعدام های علنی و بی شمار سالهای 57، 60 و 61 در سراسر کشور، عامل ایجاد ثبات ادواری رژیم وشیوه ی ایجاد وحشت در میان ایرانیان بوده است.رژیم لزوماً این جنایات را گاه به گاه حتی بدون دلیل تکرارکند. ترورهای رقبای داخلی حکومت، وابستگان رژیم پیشین، پیروان ادیان بهایی، یهودی، زرتشتی و مسیحی و مذاهب اسلامی اهل سنت، دراویش،شافعی و سایرین، قتل فعالان سازمانهای سیاسی اعم از مجاهدین خلق، کمونیست های مخالف رژیم، میهن پرستان و ملیّون، ترور سران و رهبران نهضت های قومی و عشایری و حتی گسترش وسیع عملیات تروریستی به منطقه و نقاط دیگر جهان، همه و همه ضمن روشن کردن ماهیت انحصارگرا، تحمل ناپذیر و بی رحم نظام موجود، گویای انگیزه ها و برنامه ریزی دراز مدت این نظام در سطح داخلی و خارجی است. به کارگیری عملیات ترور به عنوان جزیی از سیستم "قتل درمانی" همراه با مهارت جامعه شناسانه ی عاملین ضد ایرانی و ضد ملی رژیم، همواره آن چنان صورت پذیرفته است که گویا رژیم تنها با عده ای خاص،که نظر گاهی مشخص با عملکرد ویژه ای دارند مسئله دارد و او را با بقیه کاری نیست. این سیستم فریبکارانه در هر مرحله ی تهاجم رژیم همراه با تحمیق مردم و مخالفین بوده تا هر کس و هر گروه تا زمانی که نوبت خودش فرا نرسیده است، نه تنها احساس خطر نکند بلکه احیاناً – و با بسی تأسف – از میان رفتن سایرین را یا "بر حق" جلوه دهد (مانند برخورد چندین سالۀ اصلاح طلبان به اعدام و سرکوب مخالفین نظام) یا به مثابه از میان رفتن رقبای سیاسی خود تلقی نماید (همانند تلقی بیمار گونۀ بسیاری از نیروهای سیاسی در اوایل انقلاب از ماجرای ضربه خوردن گروه های دیگراز رژیم).<br /><br /><span style="font-weight: bold;">ترور و سرکوب</span><br /><br />نسل جوان ما باید بداند که در سی سال گذشته، هیچ زمانی نبوده است که رژیم در آن مدت مشغول به ترور و سرکوب بخشی از هم میهنان ما نبوده باشد و با فریبکاری و القای امنیت کاذب به بخشهای دیگر ضربه زدن به آنان را در زمانی دیگر تدارک ندیده باشد. نیروهای سیاسی ما نیز باید بدانند که شکنجه گران و قاتلین امروزی دیگران، همان کسانی بوده و هستند که فردا شکنجه گران و قاتلین خود ما خواهند بود. این احکام را می توان با مطالعه ی پرونده ی متهمین قتل ها به روشنی دریافت اما آیا درک عمیق آن نیز برای ما عملی خواهد بود؟<br />مطالعۀ درد آور پرونده های اعترافات متهمان قتل های حکومتی سال 77 علاوه بر نشان دادن میزان شقاوت، عادی بودن شقاوت در میان عوامل نظام و حدّ افراط و انحراف باورهای مذهبی در میان آنان روشنگر ماهیت توطئه گر پیگیر و هدفمند نظام است. این مدارک روشن می کنند که به کار گیری تیغ و گلوله و طناب دار نظام، نه در عکس العمل به مسلّح بودن مخالفین، نه در عکس العمل به برانداز بودن اندیشه آنان و نه حتی در برابر میزان موثر بودن بالفعل تلاشهای کوشندگان سیاسی و اجتماعی، بلکه تنها برنامه و عملی است که به نحوی مستمر و با دیدگاهی دراز مدت و به منظورایجاد وحشت در برابر مخالفین و منتقدین قرار می گیرد. اعترافات متعدد متهمین به الزام تعدادی قتل در پیش بینی برنامه های سالانۀ وزارت اطلاعات، تاکیدی بر این بینش بیرحمانه وخونسردانه در حساس ترین ارگان های نظام است. هر گاه مصلحت زمان و توان سیاسی و عملیاتی آن موجود باشد، هرگاه حربه های سانسور و زندان کم اثر گردد، رهبران و عوامل نظام سینه ها را می درند و گردن های سرافراز را می شکنند.<br />نگاهی به لیست هزاران فرزند مفقود یا ترور شده این مرزپرگهر، به مرگ ها و قتل های مشکوک سی سال اخیر، روشنگر روحیۀ تهاجمی و عزم تزلزل ناپذیر این نظام بر نابودی مخالفین و مغایرین است. در این مسیر خونبار، کسی در امن و امان نیست و حتی در میانۀ صلح و مذاکره، همانند بسیاری که به رژیم اعتماد نشان داده و سپر از دست فکنده بودند، قابل به رگبار بستن است و همچنان واجب القتل و مهدورالدم خواهد بود.<br />آنچه در این میانه مایۀ امید و قابل درس آموزی است، ضعف آشکار رژیم در برابر آگاهی عمومی، به خطر افتادن آبروی ساختگی و شکنندۀ نظام درمیان مردم و هوشیاری مبارزین و کوشندگان است. پروندۀ قتل ها به روشنی اشاره به مواردی دارند که هرکدام از عوامل نامبرده، یا موجب توقف توطئه ها یا سبب تأخیر و تغییر برنامه های قتل و سرکوب شده اند ... و این نیز از نکات حیاتی بر گرفته شده از تجربۀ قتل های پاییز 1377 خورشیدی است.<br /><br />نزدیکان و خانواده های قربانیان نظام، در این میان بزرگترین مسئولیت را در راستای افشای جنایات و پخش و نشر وقایع یا مدارکی مربوط به قتل ها را بردوش می کشند. عزیزان داغدار باید بدانند که افشای هر مورد از جنایات در عرصۀ داخلی و جهانی، قادر به پیشگیری از جنایتی مشابه خواهد بود. هم میهنان خشمگین باید بدانند که در شرایط کنونی بزرگترین انتقام همانا افشای جنایات نظام و اهدای شانس بیشتری برای زندگی وموفقیت به سایر مبارزان و کوشندگان است، و بالاخره مبارزان و کوشندگان سیاسی و اجتماعی باید بدانند که صرف نظر از موارد خاص یا دوران های کوتاه، هیچ دلیل و مصلحتی نباید مانع از نشر و انتشار عمومی اسناد جنایات رژیم گردد.<br />حزب مرزپرگهر از کلیه ی هم میهنانی که اسناد یا تجربیات قابل توجهی از جنایات رژیم یا مظلومیت این ملت در بند در اختیار دارند تقاضا می کند که یا رأساً یا از طریق مورد اعتماد خود، از جمله از کانال مرزپرگهر به انتشار آن در اسرع وقت اقدام نمایند.<br /></span><blockquote style="font-family:times new roman;"><span style="font-size:130%;"><br /><span style="font-weight: bold;">مرگ بر جمهوری اسلامی</span><br /><span style="font-weight: bold;">پاینده ایران</span><br /><span style="font-weight: bold;">حزب مرز پرگهر</span><br /><span style="font-weight: bold;">کمیسیون تحقیقات و اسناد</span><br /><span style="font-weight: bold;">زمستان 1387 خورشیدی</span></span></blockquote><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" >.......................................................<br /><br /><span style="font-weight: bold;">نقل قول های مطلعین پرونده های قتل های حکومتی</span><br /><span style="font-weight: bold;">عبد الکریم لاهیجی در باره ی قتل های حکومتی:</span><br /><span style="font-weight: bold;">عبد الکریم لاهیجی</span><br /><br />1-اين جنايات هول انگيز و رعب آور نمودهاي ديگري از طرح "قتل درماني" بودند که در اجراي آن طّي يک دهه، دهها تن ازدگرانديشان، نويسندگان، محققاّن و فعالان سياسي مخالف، در داخل ايران [دکتر کاظم سامي، احمد ميرعلايي، سعيدي سيرجاني، احمد تفضّلي، غفار حسيني، ابراهيم زال زاده ...] يا در خارج از ايران [عبدالرحمن قاسملو، شاپور بختيار، عبدالرحمن برومند، صادق شرفکندي ...] از پاي درآمدند..<br />....<br />ساختار وزارت اطلاعات هم از بدو تاسيس به گونه اي نهاده شد که همواره يک حاکم شرع، به عنوان وزير، بر آن حکم راند. فلاحيان سعيد امامي را به عنوان معاون امنيتي وزارت اطلاعات برگزيد و از شواهد و قرائن چنين برمي آيد که طرح "قتل درماني" ساخته و پرداخته او بود. ولي با توجه به ماهيت ايدئولوژيک ـ مذهبي جمهوري اسلامي ايران و ساختار و سلسله مراتب وزارت اطلاعات، هيچ يک از آن جنايات نه تنها بدون وجود حکم و مجوّز شرعي، صادره از سوي وزير اطلاعات [حاکم شرع]، يا ديگر حکاّم شرع مجاز، بلکه بدون اذن سکانداران سياست امنيّت داخلي و خارجي کشور قابل تحقّق نبوده اند<br />کالبد شکافي قتل هاي سياسي- عبدالکريم لاهيجي - سی آبان1384<br />2- چهره هايي نظير مصطفي کاظمي [موسوي]، مهرداد عليخاني، خسرو براتي .... براي همه کساني که در آن سال ها با وزارت اطلاعات سر و کار داشتند و در صدر آنان نويسندگان، روزنامه نگاران، فعالاّن سياسي، شناخته شده بودند. ماجراهايي از نوع طرح به درّه افکندن اتوبوس حامل 21 تن از نويسندگان توسط تيمي به سرپرستي خسرو براتي [مرداد 1375] يکي از نمونه هاي برنامه "قتل درماني" بود.پس از این ماجرا و پیش از آن که(مسافران) را به تهران بازگردانند در پاسگاه ژاندارمري نزديک به محلّ حادثه، به آنان گفته بودند که "درماجراي سعيدي سيرجاني برايتان پيغام فرستاديم، نشنيديد.<br />کالبد شکافي قتل هاي سياسي- عبدالکريم لاهيجي - سی آبان1384<br />3-از روز اول به دوست و همکارم خانم عبادی و همین طور عزیزانم آرش و پرستو فروهر گفتم که برای خودشان توهم ایجاد نکنند ، جمهوری اسلامی حکومتی نیست که عاملان این قتل ها را به مجازات واقعی برساند و دیدیم که متاسفانه حق با من بود . به تعدادی مامور چند سالی حبس دادند و هرگز صادر کنندگان احکام قتل حتی شناسائی نشدند ، چه رسد به اینکه مورد تعقیب قرار بگیرند و ما از این رو همچنان در پی اجرای عدالت هستیم تا روزی که شرایط عدالتخواهی در ایران فراهم شود و تا آن روز نباید اجازه داد یاد این جنایات از خاطره مردم پاک بشود<br />مراسم گرامیداشت قربانیان قتل های زنجیره ای در پاریس از محمدرضا شاهيد03.12.2008-- صدای آمریکا- عبدالکريم لاهيجي - سی آبان1384<br /><br /><span style="font-weight: bold;">شیرین عبادی درباره ی پرونده ها و جنایات رژیم</span><br /><span style="font-weight: bold;">عبادی</span><br /><br />1- شیرین عبادی به چگونگی پرونده خوانی وکلای مدافع خانواده های قربانیان اشاره کرد و گفت که تنها یک سوم پرونده در اختیار وکلا گذاشته شد و باقی به گفتۀ مسئولان، " در رفت و آمد میان ادارات مختلف گم شد". با اینحال همین مشتی پرونده از خروار نشان داد که عاملان این قتل ها به دستگیری و بازجویی خود اعتراض داشته اند چرا که این قتل ها را بدستور مافوق مرتکب شده بودند و برای آن اضافه کاری دریافت کرده بودند.<br />برندۀ جایزۀ صلح نوبل، بر لزوم تداوم دادخواهی در هر جای جهان که ممکن باشد، تکیه کرد و گفت:" در این راه، همه، بازماندگان قربانیان، وکلای مدافع آنها و عموم مردم باید بهای ضروری را بپردازند"<br />روز شنبه، بیست و نهم نوامبر، سالن فیاپ، 2008(fiap) در محلۀ سیزدهم پاریس<br /><br />2- حرفهای من مستند است به محتویات پرونده و این محتویات توسط خودم و همکارانم خوانده شد. طبق این پرونده و بازجوئی های انجام شده از متهمان، باید بگویم قتلها کاملا سیستماتیک بود و به هیچ عنوان ادعای قتل توسط عده ای خودسر قابل قبول نبود، کسانی که قتل کرده بودند، آدمهای دیوانه نبودند که صبح تصمیم بگیرند امروز چه کسی را بکشیم؟ آنها جزو افراد عملیات ویژه و برای این کار آموزش دیده بودند. ولی همین متهمان در زمان بازجوئی شان اظهار تعجب می کردند که چرا ما را محاکمه می کنید؟ و سپس خطاب به دادگاه می گفتند توسط ما چهارصد عملیات ویژه انجام شده، اصلا آنها نمی دانستند چرا دارند محاکمه می شوند، چون برای این کار استخدام رسمی شده بودند.قاتل فروهر در بازجویی گفته است که:"بروید فیش حقوقی من را نگاه کنید...آن شب به من اضافه کاری داده اید..."<br />برگرفته از ویدیو سخنان شیرین عبادی درمراسم دهمین سالگرد قتلهای"زنجیره ای"حکومتی در پاریس1387.09.10<br /><br /><span style="font-weight: bold;">پرستو فروهر</span><br /><br />1- پرستو فروهر: آقای خاتمی پشت ما را خالی کردند.آقای خاتمی در زمانی که نیاز بود تا برای کشف حقیقت پایداری نشان دهند، پشت ما را خالی کردند و به معامله های پشت پرده با طرف مقابل پرداختند.آقای خاتمی در روز هفتم پدر و مادر من برایم تسلیت فرستادند و به هر صورت همدردی نشان دادند و در صحبت هایشان می گفتند که این ها جنایاتی ست که اتفاق افتاده و باید پیگیری شوند. این ها مسائلی مثبت اند اما در بازبینی صحیح این پرونده اصلاح طلبان از این موضوع تنها به عنوان سلاحی در مقابل حزب رقیب استفاده کردند. ولی در زمانی که نیاز بود تا برای کشف حقیقت پایداری نشان دهند ، پشت ما را خالی کردند. یعنی اصراری که باید برای صالحه بودن دادگاه و افشای مخدوش بودن پرونده می کردند ، هیچ گاه عملی نشد. در کلام حمایت کردند اما آنجایی که به حمایت عملی نیاز بود، به معامله های پشت پرده با طرف مقابل پرداختند.<br />شنبه ۲ آذر ۱۳۸۷ - ۲۲ نوامبر ۲۰۰۸-خبرنامه امیرکبیر<br /><br />2- امیدی که ما بازماندگان قربانیان داریم این است که این جنایات به عنوان پرونده باز، در اذهان عمومی بماند تا زمانی که ما ابزارهای لازم را برای پیشبرد اهدافمان که دفاع از حقوق دگراندیشان است بیابیم<br />مراسم گرامیداشت قربانیان قتل های زنجیره ای در پاریس از محمدرضا شاهيد03.12.2008-- صدای آمریکا- پرستو فروهر - سی آبان1384<br /><br /><span style="font-weight: bold;">سیما پوینده درباره ی لزوم افشاگری جنایات</span><br /><br /><span style="font-weight: bold;">سیما پوینده</span><br /><br />در اینجا باید تاکید کنم که اگر هم ما نتوانیم جموری اسلامی را در یک دادگاه بین المللی محکوم کنیم ،مسلما تلاش خواهیم داشت تا حقایق تلخ این قتل ها را برای جهانیان روشن سازیم وبه نظر من افشاگری این جنایات حائز اهمیت و در درجه اول قراردارد.<br />مراسم گرامیداشت قربانیان قتل های زنجیره ای در پاریس از محمدرضا شاهيد03.12.2008-- صدای آمریکا- سیما پوینده - سی آبان1384<br /><br /><span style="font-weight: bold;">سهراب مختاری درباره ی لزوم رسیدگی مجامع حقوق بشری بین المللی</span><br /><br /><span style="font-weight: bold;">سهراب مختاری</span><br /><br />شما دیدید که سرانجام هم تلاش کردند این پرونده را به یک پرونده معمولی جنائی تقلیل بدهند و بگویند که عناصر خودسری در وزارت اطلاعات این قتل ها را انجام داده اند. در صورتیکه چنین نبوده و ما چون قوه قضائیه را فاقد صلاحیت دیدیم از مجامع حقوق بشری در جهان خواسته ایم به این پرونده رسید گی کنند<br />مراسم گرامیداشت قربانیان قتل های زنجیره ای در پاریس از محمدرضا شاهيد03.12.2008-- صدای آمریکا- سهراب مختاری - سی آبان1384<br /><br /><span style="font-weight: bold;">ریشه ی عقیدتی قتل های حکومتی:</span><br /><span style="font-weight: bold;">توضیح:پرانتز های رنگی از مرزپرگهر می باشد</span><br /><br /><span style="font-weight: bold;">سید روح الله موسوی خمینی بنیان گذار جمهوری اسلامی:</span><br /><br /><span style="font-weight: bold;">موسوی خمینی</span><br /><br /><span style="font-weight: bold;">و امّا اشتباهی که ما کردیم</span><br /><br />و اما اشتباهی که ما کردیم این بود که به طور انقلابی عمل نکردیم و مهلت دادیم به این قشرهای فاسد، و دولت انقلابی و ارتش انقلابی و پاسداران انقلابی، هیچ یک از اینها عمل انقلابی نکردند و انقلابی نبودند. اگر ما از اول که رژیم فاسد را شکستیم و این سد بسیار فاسد را خراب کردیم، به طور انقلابی عمل کرده بودیم، قلم تمام مطبوعات را شکسته بودیم و تمام مجلات فاسد را تعطیل کرده بودیم و روسای آنها را به محاکمه کشیده بودیم و حزب های فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم و روءسای آنها را به سزای خودشان رسانده بودیم و چوبه های دار را در میدان های بزرگ برپا کرده بودیم و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم، این زحمت ها پیش نمی آمد.... ما نمی ترسیم از اینکه در روزنامه های سابق، در روزنامه های خارج ازایران برای ما چیزی بنویسند،ما نمی خواهیم وجاهت در ایران،در اسلام، در خارج از کشور پیدا بکنیم، ما می خواهیم به امر خدا عمل کنیم و خواهیم کرد.<br /><span style="font-weight: bold;">صحیفه ی نور جلد 8 صفحه ی 251 سال 1358</span><br /><br /><span style="font-weight: bold;">حساسیت های امنیتی ضد دمکراتیک موثر در انتخاب هدف های ترور:</span><br /><span style="font-weight: bold;">مصطفی کاظمی (موسوی)</span><br /><br />از اعترافات مصطفی کاظمی (موسوی) قائم مقام امنیت در وزارت اطلاعات و مدیر کل طرح و بررسی در تاریخ 5/1/79 در صفحات 1010 تا 1056 پروندۀ قتل های حکومتی. از قول حجت الاسلام دری نجف آبادی وزیر اطلاعات وقت جمهوری اسلامی در صبح جمعه 22/8/77:<br />"... این فروهر و زنش کی می گوید دو نفر بیشتر نیستند، اینها هر روز جلسه می گذارند و هر روز دانشجویان را پهلوی ایشان می برند برایشان حرف می زنند، آنها را تحریک می کنند، هر روز مصاحبه با رادیو اسرائیل با رادیو آمریکا و رادیو بی بی سی می کنند، هر روز اطلاعیه می دهند، بیانیه می دهند، هر چه می خواهند می گویند، چرا یک کاری سر اینها نمی آورید؟ یک کاری بکنید.... چرا فروهر را نمی زنید؟ بزنید او را ..."<br /><br /><span style="font-weight: bold;">درّی</span><br /><br />"... پیرامون فعالیتهیا کانون نویسندگان آقای درّی گفتند مگر اینها چند نفر هستند؟ آقا صادق (مهرداد عالیخانی – مسئول اداره چپ نو) گفتند همه شان حدود پنجاه نفر ولی افراد اصلی ایشان پانزده نفر هستند که مرتب جلسه می گذارند. آقای درّی گفتند همۀ آنها را جمع کنید یک جا و آنها را بزنید با یک رگبار، یک بمب زیرشان بگذارید، تو سرشان بزنید، یک نارنجک داخلشان بیندازید ولی مطمئن شوید همۀ آنها کشته شده اند ...."<br />اشارات متهمین به عادی بودن ودائمی بودن قتل های حکومتی مخالفین:<br />در مورخ 7/3/79 مصطفی نورزی معروف به محسنی در صفحه ی 1231 پرونده ی قتل های حکومتی می گوید:<br />"ابتدا باید عرض کنم کار حذف فیزیکی و دیگر کارهای از این قبیل,کار دستگیری و انتقال متهم ,آموزش دفاعی وجسمانی و مراقبت ثابت و غیره از سال 70 درپرینت کاری که از طرف وزارت(اطلاعات) برای ما مشخص شده بود و این کارها جزء وظایف ما قسمت ما بود.......و کلأ این نوع کارها در وزارت(اطلاعات) زیاد انجام می شد چه در خارج و چه در داخل و تنها این مورد بود که باین صورت در آمد........بعد از گرفتن برادر صفایی از پشت گردن سوژه(پروانه اسکندری) و برادر هاشم داروی بیهوشی را گرفتند جلوی دماغ و دهان وی و من هم چند ضربه با گفتن ذکر زدم......."<br /><br />علی احمدی معروف به ناظری در تاریخ 15/9/79 صفحه 1299پرونده ی قتل های حکومتی میگوید:<br />"....سالها اینگونه اقدامات انجام شده و سیستم های امنیتی و اطلاعاتی اینگونه شگردها را دارند......حقیر با هماهنگی و دستور آقای موسوی کار را انجام داده ام و این عرف وشکل قانونی داشته است و در وزارت(اطلاعات) عرف بوده است و هیچ مانعی در عمل ایجاد نمی کرد......"<br /><br />اصغر اسکندری معروف به سیاحی در تاریخ15/4/79 صفحه 1305پرونده قتل های حکومتی اعلام نموده است:<br />".....نکته دیگر آنکه این نمونه اقدامات روال کار تشکیلات وزارت(اطلاعات) بوده و در نتیجه اقدامات مذکور, بار اول اینجانب نیز نبوده است ما از چندین سال قبل از حذف های موسوم به قتلهای زنجیره ای با آن مأنوس بوده ایم تا حدی که در پیش بینی برنامهای سالانه شاخصترین فعالیت ها, حذف و ربایش در نظر گرفته میشد و این امر هنوز به صورت مکتوب دراسناد تشکیلات باقی است..."<br />رسول کاتوزیان معروف به رسولی در صفحه ی 1243پرونده قتل های حکومتی در تاریخ 06/02/1379 اظهار می دارد:<br />"...با توجه به سابقه این گونه کارها در وزارت میبینیم که هیچگاه در طول عمر وزارت(اطلاعات) که هر سال در پیش بینی سالانه برنامه کاری موضوعات که به تأیید وزیر وقت می رسید هر کدام یک یا چند حذف فیزیکی را در برنامه پیش بینی نموده و به کابینه وزیر می رسیده و در طول سال حذف ها انجام میگرفته که اکثرأ مورد تشویق و تمجید قرار می گرفتند."<br /><br />مرتضی خازنی(معروف به حقانی) در تاریخ 20/4/79 در صفحه ی 1263پرونده قتل های حکومتی می گوید:<br />"......امور حذفی نیزحسب سابقه تاریخی در (اداره ی) امنیت با آقای موسوی(مصطفی کاظمی) بود که اتفاقأ برای دو مورد مختاری و پوینده – موسوی طی مذاکرات دو یا سه دقیقه ای مطرح نمود که کار شروع شده و هیچ مشکلی نیست...------صفحه 1264 پرونده ی قتل های حکومتی"....طبق روال و دستوری که از قبل وجود داشته و مأموریتی که آقای ناظری(علی احمدی) داشته و در راستای کار اداری حذف نامبردگان صورت گرفته."<br /><br />سابقه کاری در قتل ها، مفهوم کارشناس عملیات ، نام مستعاردر پرونده های قضایی،فرار از کشور<br />علی صفایی در بازجویی مورخ 4/3/1379 در صفحه ی 1282پرونده ی قتل های حکومتی می گوید.<br />"....لازم به توضیح این که اینجانب در ابتدا حدودأ چند ماه در حفاظت فیزیکی بودم و بعد به به پشتیبانی معاونت امنیت رفتم که حدودأ سال65 یا66 بود که ازآنجا به عملیات وزارت(اطلاعات)آمدم که بعنوان نفر تیم مشغول به کار شدم که کار عملیات دستگیری وربایش و حذف فیزیکی تیمهای منافقین و خانه تیمهای منافق و ضد انقلاب و مخالف نظام کارشناس عملیات شدم"...ادامه میدهد:<br /><br />".... تاریخ13/10/77 آقای نیازی(حجت الاسلام محمد نیازی رییس سازمان قضایی نیروهای مسلح مسوول پرونده قتل های حکومتی) با اسم مستعار محمد حسینی فرزند جواد قرار تامین برای اینجانب با اخذ کفیل بوجه الکفاله یکصد میلیون ریال صادر وآقای سید سعید موسوی بعنوان کفیل اینجانب کفالت دادند."<br />(طبق دستور آقای نیازی – کلیه متهمین در آغاز کار با نام های مستعار جدید خود را معرفی کرده و نام های موجود در پرونده های بازجویی حوالی 13/10/1377 همگی ساختگی هستند و همینطور اسامی والدین-تاریخ تولد و سایر مشخصات)<br />------------------------------------------------------<br />از اعترافات مهرداد عالیخانی معروف به (صادق مهدوی) رئیس ادارۀ چپ نو در وزارت اطلاعات در تاریخ در 79/1/10 از صفحه ی 1107 به بعد پروندۀ قتل های حکومتی:<br />".... با هماهنگی قبلی قرار شد از یکی از محیط های اداری بهشت زهرا که در اختیار حراست قرار دارد (چون ناظری مسئولیت حراست بهشت زهرا بود ) استفاده شود. روشن، ناظری و سایر دست اندر کاران طرح الغدیر (اعدام منافقین) قبل از شروع عملیات پائیز 77، از این محل مستمراً استفاده می کردند. قرار شد از این محل برای به قتل رساندن مختاری استفاده شود...."<br /><br />از نامۀ حجت الاسلام محمّد نیازی (ریاست دادگاههای نظامی در سال1377) به ریاست سازمان قضائی نیروهای مسلح حجت الاسلام علي يونسي، در تاریخ 77/11/5<br />"دادسرا تحقیقات جامع و وسیعی را پیرامون کشف قضیه و شناسائی عوامل قتل ها آغاز نمود و ... تحقیقات نشان می دهد که علاوه بر پرسنل واجا (وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی) عواملی دارای مشاغل آزاد (نیز) دخالت دارند (که) شناسائی، تحت تعقیب و بعضاً از کشور خارج شده اند."<br /><br /><span style="font-weight: bold;">اشاره به قتل حکومتی مجید شریف</span><br /><span style="font-weight: bold;">مجید شریف</span><br /><br />در تاریخ 12/1/79 صفحه ی 1235پرونده قتل های حکومتی –موسوی(مصطفی کاظمی) در بازجویی میگوید:<br />".....او با عزیز پور صحبت نموده بود و قرار گذاشتیم پشت استادیم شهید کشوری به عزیز پور وصل شود وقتی که مجید شریف حذف شد به آقای رسولی(رسول کاتوزیان) رفتم که بگویم گفت خودم میدانم و عزیز پور(محمد سرمدی) به ایشان گزارش داده بود...."<br /><br /><span style="font-weight: bold;">اشاره به مطرح شدن برنامه ترور خسرو سیف و آغاز قتل های کانون نویسندگان</span><br /><br /><span style="font-weight: bold;">خسرو سیف</span><br /><br />تاریخ:19/04/1379<br />آقای مصطفی کاظمی (موسوی) به بازپرسی احضار و خطاب به ایشان:<br />س: راجع به چگونگی حذف مقتولین.......توضیح دهید.<br />ج:در اواخر تابستان1377 اینجانب در کنار زمین فوتبال نشسته بودم که آقای دری(حجت الاسلام قربانعلی دری نجف آبادی-وزیر وقت اطلاعات) قدم زنان آمدند و دستم را گرفتند و در مورد انجام عملیات ... عناصر فرهنگی صحبت نمودند و اظهار داشتند با صادق مهدوی(مهرداد عالیخانی) هم صحبت کنم حدود20 مهر ماه با صادق صحبت کردم و سپس تقاضای وقت کردم در روز 19/08/1377 ایشان گفتند صادق هم باید باشد و خبرتان می کنم.(ساعت)8:21 عصر تماس گرفتند و ساعت9:30 تاریخ 22/8 را قرار گذاشتند و از شرایط و وضعیت گروها و افراد اظهار نارضایتی نمودند و در جلسه فوق در خصوص حذف افراد تصمیم گیری شد که ایشان علاوه بر نفراتی که با اسم مشخص شدند و در خصوص افراد لائیک گفتند حذف نمائید.در تاریخ09/09/1377 بر اساس اینکه من به صادق گفتم خسرو سیف به جای فروهرآمده نظر داد که او هم حذف شود که گفتم با آقای درّی صحبت نماییم وهمان روز به ساختمان امام رفتند و ساعت6 بعداز ظهر درّی مجوز و حکم جهت خسرو سیف ندادند ولی در رابطه با حذف عناصر از کانون(نویسندگان) تاکید نمودند و درآن جلسه ابتدا اینجانب گزارش حذف فروهر و همسرش را به ایشان دادم و بر اساس نظر و تاکید درّی به صادق گفتم درّی روی کانونی ها تاکید داشتند که صادق نیز دو نفر از انها را از بین15نفر تائید شده از سوی دری در جریان حذف قرار دادند و(از منبع دیگر[صفحه 21 اعترافات موسوی]در تاریخ 27/09/1377) آقای درّی از طریق کشیک وزارت(اطلاعات) شهشهان و پاکدامن مرا خواستند و ضمن تماس با صادق نزد دری رفتیم.... بعد از ماه رمضان (تاریخ...؟) با نظر دری عملیات قطع گردید.<br /><br /><span style="font-weight: bold;">بستن پرونده ها ،سناریوی خروج از بحران</span><br /><br />از اعترافات مهرداد عالیخانی (صادق مهدوی) در تاریخ 10/1/79 در ارتباط با اظهارات حجت الاسلام درّی نجف آبادی، وزیر وقت اطلاعات در تاریخ 30/9/1377 در مورد جمع و جور نمودن تبعات عمومی و جناحی قتل های حکومتی و پیدا کردن سناریوی خروج از بحران و قربانی کردن عده ای دیگر:<br /><br /><span style="font-weight: bold;">علی خامنه ای</span><br /><br />"وزیر گفت آقا (سید علی خامنه ای، رهبر منتخب خبرگان) با آقای خاتمی (رییس جمهور وقت) صحبت کرده اند. زودتر یکی دو نفر را معرفی کنید تا بر اساس آن صحبتی که بین آقا و آقای خاتمی بوده مسئله جمع و جور شود. آقا از آقای خاتمی خواسته سروته موضوع را هم بیاورند ...."<br /><br /><span style="font-weight: bold;">پایان بخش یکم</span><br /></span><span style="color: rgb(0, 0, 0);font-family:Tahoma,Verdana,Arial;font-size:130%;" ><a href="http://www.marzeporgohar.org/files/mpg%20inteligence.pdf">فایل pdf را نیز مطالعه کنید</a></span><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" ><br />..............................<br /></span><span style="color: rgb(0, 0, 153);font-size:180%;" >مرزپرگهر</span><br /><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" ><span style="font-size:85%;"><a href="http://www.marzeporgohar.org/fa/category/page-location/fa-welcome-to-marze-por-gohar">http://www.marzeporgohar.org/fa/category/page-location/fa-welcome-to-marze-por-gohar</a></span></span><br /></div>Unknownnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-13580827.post-5762304531853519402008-12-27T17:24:00.006+01:002009-01-06T01:05:50.199+01:00بــاغ می سـوخت درآن بـرهـه یِ بـی بارانی<p><br /></p><div style="direction: rtl; text-align: right; color: rgb(153, 0, 0);"><span style="font-size:180%;"><br /></span></div><div style="text-align: right;"><span style="color: rgb(153, 0, 0); font-weight: bold;font-size:180%;" >بــاغ می سـوخت درآن بـرهـه یِ بـی بارانی</span><br /><span style="font-size:180%;"><br /><br /> <span style="color: rgb(0, 0, 153);">جمشید پیمان</span><br /></span><span style=";font-family:times new roman;font-size:130%;" ><br /><br />شبِ دل خسته پـر از گریه ی چشمان تو بود<br />سـیـنـه ، انــدوه گـسـار د ل ویــــران تـو بـود<br /><br />دلِ بــی تـابِ پـــر از خــاطـــره ی پــایــیــزی<br />تـا سـحـر قـصّـه ی او غـصـه ی پنهان تـو بود<br /><br />باد شوریده که می خواند به هر کوچه سرود<br />سخـنش سر بـه سر از مویِ پـریـشان تو بود<br /><br />آشـنایـان ، هـمه ، بـیـگانه یِ غـمخانه یِ تـو<br />دلِ دیــوانــه یِ مـا بــود کـه مـهـمـانِ تــو بود<br /><br />بــاغ می سـوخت درآن بـرهـه یِ بـی بارانی<br />لـبِ تـفـتـیـده یِ گل تـشنـه یِ بـارانِ تــو بود<br /><br />سینه یِ همهمه ، در لحظه یِ غمبار سـکوت<br />یــادگـاری زدلِ بــی ســر و ســامــانِ تـو بـود<br /><br />تــو در ایــن آیــنــه یِ پــیــر نــبــودی تــنــهـا<br />جـانِ دلـسـوخـتـه ام هـمـسـفـر جـانِ تـو بود</span><br /></div><p><br /></p><p><br /></p>Unknownnoreply@blogger.com