31 January 2006

... چتر چل تیکٌه ...



.... جنگ چل تیکٌه ژانویه 2006 ....

به مناسبت اجلاس 10 بهمن 1384 وزرای خارجه پنج کشور عضو دائمی شورای امنیت پیام سخنگوی حزب سبزهای ایران
کارت زمان - ديدگاه اپورتونيستي علی ناظر
سرکوب، پايان کار نيست! سایت اخبار روز
به کارگران جهان، به همه اتحادیه ها و سازمانهای مترقی/ سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه
الهام افروتن به دليل انتشار يک طنز سياسی در معرض شکنجه و خطر مرگ قرار گرفته است / هومن عزيزی و مريم هوله
شالوده دفاع از جنبش مستقل را کارگران ایران رارقم می زند، متحداّ به استقبالش بشتابیم!/ امیرجواهری لنگرودی
نگاهی به جنبش کارگران و مزدبگیران در دی ماه زینت میرهاشمی
باز هم در باره رقم و عدد!/ احمد سیف
زنان کوچک، مردان بزرگ (شعر)/ لیلا فرجامی
سه تفنگدار/ نیک آهنگ کوثر
آقایان در حال بازی کردن برگهای ‌ آخر بازی هستند/ وبلاگ خُسن آقا
هشت مارس برگ زريني از مقاومت و ايستادگي زنان و ننگي براي متحجرين و استثمارگران/ مهري اميري
سنگر قدرت در دست "مذهب" همان آفت بر جان " ایران" افتاده است/ سایه سعیدی سیرجانی
وبلاگی "اصلاح طلبانه" به "نام (!)" مجتبی سمیعی نژاد، دانشجوی در اوین غل و زنجیر شده؟ ....

ااسارت "خويشتن "/ وبلاگ ملا حسنی
هیچ تحریمی کارسازتر از تحریم نظام توسط مردم ونخبگان ایران نیست/ ویکتوریا آزاد
سخنرانی پابلو نرودا به هنگام گرفتن جایزه نوبل/ ترجمه از دکترزری اصفهانی
ا
ز بزرگداشت نواب صفوی‌ تا «ستاد حقوق بشر» دكتر حسين باقرزاده
سخني با اصلاح طلبان فريبكا/ ر الف—بيقرار
دریغا چه ترفندها دارد این چرخِِ نیلوفری!/ امیرجواهری لنگرودی
پیروز میشویم (شعر)/ دکترزری اصفهانی
بازگشت» بی بازگشت؟ مروری بر موضوع بازگشت پناهندگان سیاسی به ایران/ مجيد خوشدل
چگونه بايد پایه ائتلاف وهمبستگی جهانی ما پايه ريزی گردد؟/ امیرجواهری لنگرودی
خواب های آشفته و حقوق بشر/ شکوه میرزادگی
هم زمان (شعر) اکتاویو پاز/ ترجمه از دکترزری اصفهانی
این آدرس غلط دادن است که "تحریم، به ضرر تحریم کنندگان است"!/ وبلاگ نامه های ایرونی
جهل مرکٌب/ عبدالکريم لاهيجی
گم گرده راه؟/ علی ناظر
روشنفکران و مبارزان/ محمود یزدانی فر
نگاهی ديگر/ سايه سعيدى سيرجانی
فاجعه‌ای ملی در حال وقوع است.../ دكترحسين باقرزاده
آنهایی که نمی رقصند (شعر ) گابریلا میسترال / ترجمه از دکترزری اصفهانی
مردان تهی (شعر ) تی اس الیوت / ترجمه از دکتر زری اصفهانی
قوم به "حج" رفته/ وبلاگ زیتون
قلعه حیوانات/ نیک‌آهنگ ‌کوثر
دستها از گریبان زحمتکشان کوتاه / ناصر زرافشان / زندان اوین
انحصار رسانه‌ای و تلویزیون صبا/ دكترحسين باقرزاده
ريشه در كينه من كن محکم! (شعر ) / سعید رحیم زاده ( اشعیا )
از مجله اينترنتی روز تا شبکه های ماهواره ای صبا وهما.../ بصير نصيبي
ياوه اي به نامِ « قرائت های غير متحجرانه »/ محمدرضا زجاجي

----------------------------------------------------------------

به مناسبت اجلاس 10 بهمن 1384 وزرای خارجه پنج کشور عضو دائمی شورای امنیت

پیام سخنگوی حزب سبزهای ایران


هموطنان عزیر:

ساعاتی پیش وزرای خارجه پنج کشور عضو دائمی شورای امنیت ملل متحد برای ارجاع پرونده اتمی رژیم جمهوری اسلامی به شورای امنیت به توافق رسیدند. این تصمیم که به اتفاق آراء و با امضای هر پنج عضو دائمی منجمله چین و روسیه به تصویب رسید، سرنوشت سیاسی کشورمان ایران را به مرحله نوینی ارتقاء داد.

ضمن عرض تبریک به همه هموطنان به مناسبت پیروزی سیاست قاطعیت در مقابل سیاست مماشات از سوی جامعه جهانی و شورای امنیت ملل متحد از سوی حزب سبزهای ایران اعلام می کنم:

1- رژیم دیکتاتوری مذهبی حاکم بر ایران از نقطه بدون بازگشت عبور کرد و از هم اکنون به سراشیب سقوط گام نهاد. تنها گزینه رژیم پاسدار- آخوندی حاکم پس از تصمیم کشورهای عضو شورای امنیت؛ متوقف کردن عنی سازی اورانیوم حتی در ظاهر است.دیگر هرگونه عقب نشینی و صرفنظر کردن از خواست غنی سازی اورانیوم به ریزش نیروها، شقه شدن و در نهایت تضعیف هر چه بیشتر رژیم منجر خواهد شد. سعی در فریفتن جامعه جهانی از سوی رژیم به جایی نخواهد رسید و طرف حسابهای رژیم در شورای امنیت را به پیشروی بیشتر تشویق می کند. تا قبل از این تصمیم شاید رژیم می توانست با بند و بستی ساختگی که طرفهای غربی سالهای متمادی با ارائه سیاست مماشات در برابر رژیم قرار می دادند و در مقابل تحت فشار قرار دادن اپوزسیون و دادن امتیازهای ریز و درشت به توافقی موقت برسد، اما اکنون این سیاست مماشات به طور یقین و به طور کامل در عمل به بن بست رسیده است. تصمیم وزرای خارجه کشورهای عضو دائم شورای امنیت مبین سوختن خط مماشات و بی آیندگی کامل رژیم ایران است. اتفاق نظر کشورهای عضو دائمی شورای امنیت به علاوه آلمان و نماینده اتحادیه اروپا در دوشنبه شب، نشانگر یکپارچگی جامعه جهانی در برابر رژیم ایران بسا بیشتر از هماهنگی جهانی در مقابل رژیم سابق عراق در سه سال قبل است.

2- به اعتقاد حزب سبزهای ایران سیاست قاطعیت جامعه جهانی باید تا مرحله اخراج رژیم جمهوری اسلامی از سازمان ملل و تحریمهای اقتصادی و نفتی بر علیه مقامات و کمپانیهای اقتصادی و نظامی وابسته به نظام حاکم به پیش رود. در شرایط کنونی بنا بر آمارهای خود رژیم بیش از 80 درصد از مردم در زیر خط فقر اقتصادی زندگی می کنند. بدون شک اعمال تحریمهای اقتصادی شرایط را سختتر میکند اما بسته شدن شریانهای حیاتی مافیای اقتصادی و مالی رژیم بر سیاست گسترش تروریسم رژیم که یکی از ستونهای اصلی دیکتاتوری مذهبی حاکم است، ضربه می زند و بنابراین در نهایت به نفع مردم ایران خواهد بود.

3- به اعتقاد حزب سبزهای ایران، حمله نظامی خارجی به خاک ایران بر علیه منافع ملی و مصالح مردم ایران است. در مقابل، جامعه جهانی با حمایت از اپوزسیون واقعی رژیم و برداشتن فشار از روی آن که معالا به همبستگی میان نیروهای اپوزسیون و اقشار مختلف جامعه راه می برد، روند تغییر دمکراتیک و مردمی جامعه را به جلو سوق می دهد. حزب سبزهای ایران از سازمان ملل و اعضای شورای امنیت می خواهد که علاوه بر پرونده اتمی، پرونده نقض حقوق بشر و تخریب محیط زیست رژیم را نیز در شورای امنیت بررسی کنند.

کیوان کابلی
10 بهمن 1384

----------------------------






مهاجرین و مهاجرات محترم و محترمه!

تبلیغات تجاری/ سیاسی /عبادی و چه و چه و چه خودتان را
به ما مهاجرین و مهاجرات محترم و محترمه بسپرید!
ما خوب بلدیم سرتبعیدی ها شیره بمالیم!
تبلیغات مجانی هم می پذیریم !


30 January 2006

...زیر چتر چل تیکٌه....

کارت زمان - ديدگاه اپورتونيستي

- علی ناظر -

اگر فرض را بر اين بگذاريم که رژيم حامي و محافظ منافع ملي است، تنظيم رابطه اي که با رژيم مي کنيم، نه از جايگاه ارزيابي دشمن، بلکه دولت مستحق بر حکومت خواهد بود، که نتايج اين ارزيابي بي شک به نفع رژيم خواهد بود.

پيش از ارزيابي ترفند ها و کارکردهاي رژيم بايد به اين امر واقعي پي بُرد که رژيم اسلامي، فرقي ندارد خاتمي يا احمدي نژاد، خميني يا خامنه اي، يک هدف بيشتر ندارد، تغيير ماهيت و فرهنگ نه تنها مردم ايران بلکه تمام جهان. آنها مسلمانان قشري اي هستند که براي تشکيل دولت نيامده اند، بلکه براي تشکيل حکومت اسلامي آمده اند.

جمهوري اسلامي هميشه با شعار از اين ستون تا آن ستون فرج است، به حيات خود ادامه داده است. يکروز با جنگ ايران – عراق، يکروز با قلع و قمع مبارزان و مجاهدين، يکروز با وعدهء استحاله و اصلاح طلبي، و امروز با کارت هسته اي، توانسته براي خود زمان بخرد.

مخالفان رژيم، مشخصا مخالفان سرنگوني طلب رژيم، بايد با شناخت روشن از ماهيت اپورتونيستي دشمن، تحليل مشخص از شرايط مشخص داده و در تنيده تار دفاع از حقوق ملي يک کشور براي کسب فن آوري هسته اي، مبارزه مسالمت آميز، و يا برخورد متمدنانه محبوس نشوند. البته که حق مسلم هر ملتي است که از فن آوري هسته اي بهره بجويد، اما حق پايه اي تر ديگري هم دارد – انتخاب دولت ورژيم حاکم. رژيم مهرورز اسلامي اگر عِرق ملي مي فهميد که کارگران شرکت واحد را سرکوب نمي کرد.

بايد به اين نتيجه بسيار روشن برسيم که رژيم سلاح اتمي را نه براي دفاع از کشور باستاني ايران، و يا مبارزات ضد امپرياليستي که منجر به آزادي خلقهاي جهان شود، بلکه براي دفاع از رژيم ارتجاعي اسلامي مي خواهد. با کارت هسته اي براي خودش زمان مي خرد. باور کنيم که مذاکرات (دوشنبه) ارتجاع و امپرياليسم بر سر دفاع يا تاراج منافع ملي ايرانيان نيست، بلکه اختلاف سليقه در نحوهء تاراج، و تقسيم آن است.

اگر باور داريم که رژيم از هر سلاحي – آتشين يا فرهنگي - استفاده مي کند تا به حيات خود ادامه دهد، پس بايد رژيم را از هر لحاظ خلع سلاح کرد، در عين حال که بر مردمي بودن اين استراتژي تأکيد داريم.

علي ناظر – 10 بهمن 1384

سايت ديدگاه
....................................................................................

تبلیغات مفت و مجانی هم می پذیریم

29 January 2006

...زیر چتر چل تیکٌه ...

سرکوب، پايان کار نيست!
سایت اخبار روز


چهره ی واقعی حکومت الهی – اسلامی را بايد در روز هشتم بهمن ماه هزار و سيصد و
هشتاد و چهار در تهران، زمانی که کارگران را گروه گروه مورد ضرب و شتم قرار می داد،
دسته دسته به بند می کشيد، به خانه هايشان يورش می برد و همسران و فرزندان
خردسالشان را به اسيری می گرفت، شناخت و به خاطر سپرد


حکومت، رانندگان و کارگران شرکت واحد را همان گونه سرکوب کرد که ويژگی آن در شرايط بحرانی و زمانی است که احساس خطر می کند. چهره ی واقعی حکومت الهی – اسلامی را بايد در روز هشتم بهمن ماه هزار و سيصد و هشتاد و چهار در تهران، زمانی که کارگران را گروه گروه مورد ضرب و شتم قرار می داد، زمانی که آن ها را دسته دسته به بند می کشيد، زمانی که به خانه هايشان يورش می برد و زمانی که همسران و فرزندان خردسالشان را به اسيری می گرفت، شناخت و به خاطر سپرد.
برای اين سرکوب بی رحمانه، هيچ يک از دلايل هميشگی حکومت برای مقابله با اعتراضات مردم، حتی به اندازه ی سرسوزنی هم مشروعيت ندارد. هزاران کارگر زحمتکش و حق طلب را که به دنبال ابتدايی ترين خواست های خود هستند، نه می توان به ضدانقلاب و کشورهای خارجی مربوط کرد و نه به گروه های سياسی اپوزيسيون. آن ها برای دست يآبی به خواسته های خود، دست به اسلحه نبرده بودند، که با تهديد اسلحه مواجه شدند. آن ها برای بيان اعتراض خود، به هيچ خشونتی متوسل نشده بودند که به خشن ترين شکل سرکوب شدند. حق اعتصاب متمدنانه ترين و مسالمت آميزترين روش برای بيان اعتراضات کارگری است و حکومت جمهوری اسلامی ايران حتی مسالمت آميزترين شکل اعتراض را هم نمی پذيرد و به خشن ترين طريقی سرکوب می کند.
حکومت با سرکوب کارگران شرکت واحد يک بار ديگر نشان داد، وقتی از پذيرش حق اعتراض مسالمت آمير در ايران سخن می گويد، دروغ می گويد. تجربه بارها، و يک بار ديگر در روز شنبه هشتم بهمن نشان داد برای حکومت اسلامی ايران، اساسا شکل اعتراض مهم نيست و نفس اعتراض محکوم است و سرکوب می شود. وقتی حکومت می گويد در ايران تنها فعاليت های براندازانه و خارج از چارچوب قانون اساسی مجاز نيست دروغ می گويد. در حکومتی که خود را حکومت مستضعفان ناميده است، درخواست های صنفی و معيشتی مردم با همان شدت و خشونتی سرکوب می شود که در خواست های سياسی. از هشتم بهمن بايد آموخت تا زمانی که حکومت اسلامی پا برجاست، برای دست يابی حتی به ابتدايی ترين خواست های معيشتی و اقتصادی بايد به کام خطر رفت و انتظار به اسيری بردن زن و فرزند را داشت.

خصوصيت چاره ناپذير مستبدين آن است که صدای فروريزی پايه های حکومت خود را، هر چقدر هم پرطنين باشد، تا آخرين روزها و ساعت ها نمی توانند بشنوند. دولت «مستضعف پرور» و حاميانش در بارگاه ولايت چه بسا امروز، در پايان روز هشتم بهمن ماه هشتاد و چهار، شادمانند، که خطر ديگری را از سر گذرانده و اعتصاب کارگران را تار و مار کرده اند. اما اين سرکوبگری و قدرت نمايی تنها يک سويه ی حوادث هشتم بهمن است. اين روز سويه ی ديگری هم دارد. سويه ای که اميدآفرين و غرورانگيز است. حضور سنگين و مبارزه جويانه جنبش کارگری – سنديکايی را امروز در هر خيابان تهران و در سرتاسر ايران، می توان شاهد بود. بهمنی است که به راه افتاده است.
چنين اعتراض و مبارزه ای که در شرايط اختناق آميز کشور، و در زير سنگين ترين تهديدها و دستگيری ها، صورت می گيرد، حاصل تلاش های خستگی ناپذير و مستمری است که فعالين کارگری در ايران، در طی سال ها به انجام رسانده اند و اکنون با حمايت گسترده ی کارگران شاهد جوانه زدن موفقيت های آن هستند. ايجاد بزرگ ترين اعتراض کارگری در سال های اخير آن موفقيتی است که حتی سرکوب بی رحمانه آن، از اهميتش کم نمی کند.
رشد مداوم مبارزات کارگری در ماه های اخير، نشانگر تولد نيروی نوينی در جامعه ی ايران است. نيرويی که نسبت به بازيگران هشت ساله ی دوران اصلاحات چه بسا ويژگی های غيرمتعارفی داشته باشد. اين نيرو، نيرويی است که نه در «بهار اصلاحات»، بلکه در زمستان سنگين استبداد و نااميدی، قد برافراشته است و با قد برافراشتن خود به جامعه اميد و نيرو می دهد، با توپ و تشر حکومت جا نزده و بساط خود را به شيوه ی متدوال جمع نکرده است. هم استوار است و هم هشيار. توانسته مسائل و خواسته های جنبش کارگری را به مسائل و خواسته های مورد توجه جامعه تبديل کند و در مرکز تحول و مبارزه جای دهد. برای حکومتی که در ميان دريايی از نارضايتی قرار گرفته است، تحمل حتی يک روز اعتراض و اعتصاب چنين نيرويی بسيار سخت و سنگين است، زيرا چنين اعتراضی کمرشکن و فلج کننده است. حقيقت همچنان آن است که قدرت کارگران و زحمتکشان ايران، آن زمان که به سلاح آگاهی و سازماندهی مجهز می شود، قادر است حکومت اسلامی ايران را فلج و زمين گير سازد. حکومت با سرکوب کارگران در هشتم بهمن، تنها بادی کاشته است که حاصل آن توفان خواهد بود. خواست های کارگران بر جاست، بر آن ها افزوده هم شده است. سنديکای کارگران که توانسته است در خفقان آورين شرايط بزرگ ترين اعتراض کارگری در ايران را سازمان دهد، پا برجاست، زيرا از خواست و نياز هزاران هزار کارگر؛ زحمتکش و انسان ايرانی نيرو می گيرد.
اين آن سويه غرورانگيز و اميدآفرينی است که از پس رويدادهای تلخ روز سرد هشتم بهمن ماه هشتاد و چهار، هواداران دموکراسی و عدالت را در ايران اميدوار می سازد و آن ها را مصمم می سازد کارگران را در مبارزه برای دستيابی به خواست های خود تنها نگذارند.
یکشنبه ۹ بهمن ١٣٨۴ – ٢۹ ژانويه ٢٠٠۶

28 January 2006

---زیر چتر چل تیکٌه---


بیانیه سندیکا
تاریخ صدور ٢٨/١/2٠٠٦

به کارگران جهان، به همه اتحادیه ها و سازمانهای مترقی
هجوم به اعتصاب ما را محکوم کنید

از جانب هفده هزار کارگران و کارکنان شرکت واحد اتوبوسرانی تهران به اطلاع شما تشکلهای کارگری دنیا و همه کسانی که از سرکوب بدیهی ترین حقوق انسانها متاثر میشوند میرسانیم که امروز هشتم بهمن ماه مصادف با ٢٨ ژانویه اعتصاب گسترده ما با هجوم بی سابقه ماموران جمهوری اسلامی روبرو شد.


از شب قبل به منازل ما هجوم آوردند، حتی فرزندان خردسال ما را هم به زندان بردند، تعداد زیادی که هنوز آمار دقیق آنرا نداریم ولی قطعا بالغ بر صدها نفر میشود را دستگیر کردند، تعدادی از همکاران ما را به زور کتک و تهدید مجبور به راندن اتوبوس ها کردند، تعدادی از رانندگان ارگانهای نظامی را به خدمت گرفتند و هزاران پلیس و مامور انتظامی، لباس شخصی و لباس رسمی را به جان ما انداختند تا اعتصاب ما را در هم شکنند. این وضعیتی است که ما داریم.

اعتصاب برای چه بود؟ برای آزادی آقای اسانلو و دیگر رهبران سندیکا که آنها هم بدون هیچ دلیلی و با قلدری به زندان انداخته شده اند، برای انعقاد قرار دادهای دسته جمعی، برای به رسمیت شناسی سندیکا، برای افزایش دستمزد و از این قبیل. آیا باورتان میشود که برای این خواسته ها چنین جنگی بیرحمانه و وسیع را علیه ما کارگران شرکت واحد برپا دارند؟

جمهوری اسلامی چنین کرد و ما هیچ چاره ای نداریم جز آنکه به مبارزه مان سرسختانه تر و متحدانه تر ادامه دهیم. از شما همکارانمان و هم سرنوشتانمان در سراسر دنیا، از شما که میتوانید اتحادیه و تشکل خودتان را داشته باشید تقاضا داریم که این عمل دولت ایران را محکوم کنید. ما از شما انتظار داریم که خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی دستگیر شدگان شوید.

خواهان برسمیت شناسی سندیکای ما و اجابت کردن خواسته های ما شوید. ما انتظار داریم که شما سرکوب اعتصاب ما را محکوم کنید و خواهان محاکمه و مجازات همه کسانی که به صف اعتصاب کارگران هجوم آوردند شوید.

ما همینجا از همه اتحادیه ها و سازمانهایی که از مبارزات ما حمایت کرده اند تشکر میکنیم. ما مبارزه ای سخت و طولانی در پیش داریم و مصرانه خواهان ادامه حمایت های شما هستیم.


با احترام
سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه
٢٨/١/٢٠٠٦
..............................................................................................................................

دارالترجمه زبان "رسانه ای" یاجوج و ماجوج .....
حاج آ قا بهنود "...بیر" مستعفی رورالمهاجرین:
کاش همه مهاحرینی که برای نبعیدیها می تویسند؛ به حسین درخش ا.ن اقتدا می کردند
و می رقتند آتجا که عرب نی می اندارد!
جدیدترین پیام حقوق بشری حاج صادق زیبا کلام خطاب به مهاجرین "روز"

زیر چتر چل تیکٌه

نویسنده ی جوان زير شکنجه و سکوت رسانه ای
الهام افروتن به دليل انتشار يک طنز سياسی در معرض شکنجه و خطر مرگ قرار گرفته است

هومن عزيزی و مريم هوله


نويسنده ی جوانی به نام ,الهام افروتن, به دليل انتشار يک مقاله ی طنز سياسي، در معرض شکنجه و در خطر مرگ قرار گرفته است. اتهام او نوشتن مقاله ای به نام به نام ,مبارزه با ايدز حکومتی را علنی کنيم, در يک روزنامه ی محلی به نام ,تمدن هرمزگان, است که به مدير مسئولی يکی از راهيافته گان به مجلس رژيم اسلامی در استان هرمزگان منتشر می شود.

الهام افروتن در اين مقاله آيت الله خمينی را به ايدز تشبيه کرده است که در سال 57 از فرانسه به ايران منتقل شد، او لاجوردی ها و و خلخالی ها زا به عنوان ناقلان اوليه ی بيماری معرفی نموده و و مراکز تجمع کنونی بيماری را سپاه پاسداران، وزارت اطلاعات و قوه ی قضائيه و نمود عينی بيماری را محمود احمدی نژاد معرفی کرده است.

او او در اين مقاله خاتمی را به آنتی ويروسی تشبيه کرده که علاوه بر عدم توانايی در نابودی بيماري، در تکثير اين بيماری نقش عمده ای ايفا نموده است
.

الهام افروتن از اعضاء اصلی انجمن داستان نويسان شهر بندرعباس بوده و جامعه ی ادبی شهر بندرعباس به توانايی های ادبی او اعتقاد دارند. چند تن از اعضاء اين انجمن در نامه ای خطاب به مريم هوله و پايگاه ادبی ,مانيها, خواستار اطلاع رسانی درباره ی وضعيت او شده اند. اين نويسنده ی جوان هم اکنون در بازداشتگاه های اطلاعات استان هرمزگان به سر می برد و ظواهر امر نشان می دهد که جريانات حکومتی سعی در حذف بی سروصدای او دارند.

با توجه به اين که مسئوليت نشريه ای که اقدام به انتشار مقاله ی مورد نظر نموده است، برعهده ی يکی از راهيافته گان مجلس رژيم اسلامی ايران است، اين شخص و جرياناتی که او را مورد حمايت قرار می دهند، با حذف اين نويسنده ی جوان سعی در بازسازی چهره ی اين راهيافته و نشريه ی او دارند و در مقابل هر گونه تلاش برای نجات او مقاله ی او را ,غير قابل دفاع, می نامند.

گمنامی اين نويسنده ی جوان و عدم اطلاع رسانی درباره ی وضعيت او دست حکومت ايران و عوامل آن را برای هر گونه جنايت و سپس سرپوش گذاشتن بر آن باز خواهد گذاشت و هم چنان که بر هيچ کس پوشيده نيست، رژيم حاکم بر ايران در اين گونه جنايات، پرونده ی سياهی دارد و به عنوان مثال جنايتی که در مورد خانم زهرا کاظمی صورت گرفت، به لطف تابعيت کانادايی ايشان و بازتاب خوب رسانه ای هميشه در اذهان باقی خواهد ماند. در صورتی که خانم کاظمی حتی بر طبق قوانين ؤزيم ايران نيز هيچ جرمی مرتکب نشده بود و حتی برای دستگيری او م هيچ توجيهی وجود نداشت. يادآوری اين خاطزه ی تلخ؛ شدت خطری که اين نويسنده ی جوان را تهديد می کند، روشن تر می کند.

عدم اطلاع رسانی در اين مورد می تواند به مرگ فجيع يک انسان زير شکنجه منجر شود.

هيچ انسانی نبايد به خاطر آراء و عقايدش مورد شکنجه قرار گيرد، زندانی يا کشته شود و موافقت يا مخالفت ما با آراء و نظرياتش نبايد باعث شود که در برابر آزار و قتل او که تجاوز به حقوق تمامی انسانها است، سکوت کنيم.

به همين دليل از تمامی رسانه ها، انجمن های دفاع از حقوق بشر، دفاع از روزنامه نگاران، دفاع از زندانيان سياسي، انجمن های دفاع از حقوق زنان، فعالين سياسی و تمامی انسانهای آزاده و آزادانديش و تمامی کسانی که برای آزادی بيان و انديشه مبارزه می کنند و آن را محترم می شناسند، فارغ از تمام موضع گيری های سياسی و ... تقاضا می کنيم برای نجات اين نويسنده ی جوان از مرگی تلخ و دردناک همت کتتد.

انتشار اين خبر حتی در يک وبلاگ بيشتر هم می تواند عامل بازدارنده ای دربرابر اين تجاوز باشد، پيشاپيش دستان همه ی شما را که به ياری او برميخيزيد، می بوسيم.

با احترام و عشق
www.maniha.com

7 بهمن 1384

-----------------------------------------------------------



دارالترجمه زبان "رسانه ای" یاجوج و ماجوج
جدیدترین پیام حقوق بشری حاج صادق زیبا کلام خطاب به مهاجرین "روز"
ماموریت اصلاحات جوبانه حسین درخش ا.ن دراسراییل
نطق مسجدی /هسته ای رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام در قم....

دارالترجمه زبان "رسانه ای" یاجوج و ماجوج

جدیدترین پیام حقوق بشری حاج صادق زیبا کلام خطاب به مهاجرین "روز" / ماموریت اصلاحات جوبانه حسین درخش ا.ن دراسراییل / نطق مسجدیهسته ای رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام در قم....

26 January 2006

زیر چتر چل تیکٌه

یاری به آغازاعتصاب
دوردوم
کارگران شرکت واحد تهران وحومه

شالوده دفاع از جنبش مستقل را کارگران ایران رارقم می زند،
متحداّ به استقبالش بشتابیم!

هرگونه محدودنگری،انحصارطلبی،ومنتسب کردن این حرکت مستقل وتحول طلب به خود، دست سرکوب گرانه رژیم تاریک اندیش وضدکارگری رابرای سرکوبی این حرکت بازمی گذارد.


امیرجواهری لنگرودی
amir_l@hotmail.com



 اطلاعيه صادره هئيت رهبری سنديکای شرکت واحد، با عنوان:" اعلام اعتصاب برای آزادی آقای منصوراسانلووانعقادپیمان دسته جمعی ششم" روزشنبه ۸ بهمن۱۳۸۴(۲۸ژانويه۲۰۰۶)را تاريخ
دورجديداعتصاب راننده گان شرکت واحداعلام داشته است۰


 پيشتراعتصاب۴دی ۸۴، تهران بزرگ راقفل نموده وحاکميت جمهوری اسلامی را به عقب نشينی واداشت، بصورتی مجبورشدند، دستگيرشده گان راآزادنمايند۰


 بعدازصدورحکم قاضی مرتضوی که احکام دستگيری هايش زمينه سازاعتصاب گشته بود، دردوراول قدرت اعتصاب وشکل اعتصاب سازمان یافتگی آن در مناطق 10گانه تهران بزرگ،عرصه هدایت گری شهرتهران را برشورای شهرفلج نمودوشهردارقاليباف رابه ميدان کشاندتابرای دوره نفس کشی رژيم زمان بخردوباادامه دستگيری هاوفشاربه منصوراسانلو،کارگران شرکت واحدورهبری سنديکا رادرادامه وپيگيری کارمرعوب نمايد۰سپس سناريوی عليرضا محجوب آفريده شدتاپرونده
منصوراسانلودرنزدقصاب اوين بسته بندی شده وموجوديت سنديکای مستقل ازهرطرف زيرگرفته شود۰

دراطلاعیه جدید رهبری سندیکا برای اعلان دوردوم اعتصاب، که آغازآنراروزشنبه ۸ بهمن۱۳۸۴اعلام می دارند، این دوره کشاکش بخوبی ترسیم شده وآمده است:" ... سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی باتمام وجود ازحق وحقوق شما دفاع نموده ودراین راه باتحمل سختی ها؛همانند سلولهای انفرادی اوین،اخراج،تبعید واحضارهای متعدد به مراکزامنیتی بهیچ عنوان دردفاع ازحق وحقوق قانونی کارگران ذره ای عقب نشینی نکرده وبااتحاد وهمت ویکپارچگی شماهمچنان ازحق وحقوق شماجانانه دفاع نموده است."


 دراين فاصله درايت رهبری سنديکای شرکت واحددرحمايت ازامرآزادی منصوراسانلووطرح خواسته های سنديکا وهمينطوردفاع ازموجوديت خودبعنوان يک نهاد مستقل، وسيعترين حمايتهاوپشتيبانی درسطح کارگران داخل وخارج راباخودهمراه نمودکه اين پشتيبانی هاهمچنان درسراسرجهان ادامه دارد۰

 بدون کمترترديدی قدرت رهبری سنديکابعدازاعتصاب۴دی۸۴، توجه به ادامه چانه زنی هاوعدم اعتمادکافی به قالی باف،رابه پيش صحنه کشاند۰فعالان کارگری سنديکا نيک دريافتندکه اين مهره بدون رضايت ديگرکارگزاران نظام، نمی تواندکاری راصورت داده، همه مصاحبه هاوگفتگوها، بی پايه گی ضريب بالای اين عدم اعتمادرانشان می داد۰

همین مجموع مسائل ورویدادها وبی توجهی همه کارگزاران نظام درعدم پاسخگویی به نیازهای کارگران شرکت واحد وآنهم عمدتا درخواست آزادی فوری منصوراسانلوکه ازروزدستگیری اش تا به امروز- بیش از یکماه – فریادکارگران راچندین برابرساخته وزمینه سازدوردوم اعتصاب شده است . دراین رابطه درمتن اطلاعیه رهبری سندیکا آمده است: " کارگران شرکت واحد جهت آزادی بی قيدوشرط اسانلووبرسمیت شناختن سنديکاوانعقادپیمان دسته جمعی ششم به اعتصاب درهمه مناطق واتوبوسرانی برقی وواحد گشت ادامه داده وهماهنگ باتصمیمات بعدی هیات مدیره سندیکا آماده باشید." واین تقاضای خود راازتمامی :" همکاران به ویژه راننده گان غیوروحق طلب دردوشیفت صبح وعصروکارگران تعمیرگاهها ومناطق دهگانه واتوبوس برقی وواحد گشت واموراداری دعوت می نماییم دریک اتحاد وهمبستگی فراگیروغیرتمندانه درمورخه۸/۱۱ /۱۳۸۴ ازاول صبح دست ازکارکشیده ودرمناطق تجمع کرده و....اعتصاب را ادامه می دهیم تا به خواسته های خود برسیم" زمینه چنین خواستی وحرکتی آنهم دراین شرایط وظیفه سنگینی را متوجه یکایک ما می نماید.

روزهای سختی در پیش است وپیروزی وشکست دوردوم اعتصاب ، می تواند تا حد زیادی سرنوشت جنبش کارگری ما را تا چند سال دیگررقم زند. ازاینروفعالان کارگری، فعالان احزاب،سازمانها، نهادها وتشکل های اجتماعی - سیاسی وفرهنگی درشرایط امروزبا بهره گیری ازهمه امکانات خویش، رادیوهای صوتی ورسانه های تصویری وابزارانتیرنیتی معتقد به آزادی وبرابری باید همه توان وامکان خویش را درراستای تقویت وپشتیبانی ازاین دوراعتصاب کارگران به خدمت گیرند.

هرگونه محدودنگری،انحصارطلبی،ومنتسب کردن این حرکت مستقل وتحول طلب به خود، دست سرکوب گرانه رژیم تاریک اندیش وضدکارگری رابرای سرکوبی این حرکت بازمی گذارد.

ما باید بتوانیم درراستای دفاع بی قید وشرط آزادی منصوراسانلوومحکوم کردن احکام صادره بیدادگاه سقز برای فعالان کارگری اول ماه مه سال 83 باهمه توان وانرژی وهمه ظرفیت متحدمان ازاعتصاب روزشنبه ۸ بهمن۱۳۸۴(۲۸ژانويه۲۰۰۶) باهمه قوا حمایت نماییم.

کارگران سندیکای شرکت واحد چشم براه این یاری وحمایت بیدریغ همه ما دراین سوی جهان هستند ، پس به یاری شان بشتابیم !
چهارشنبه ۵ بهمن ١٣٨۴ – ٢۵ ژانويه ٢٠٠۶
-------------------------------------------------------------------------------

زینت میرهاشمی

نگاهی به جنبش کارگران و مزدبگیران در دی ماه

زینت میرهاشمی
Zinat_mirhashemi@yahoo.fr


در ماهی که گذشت حرکتهای اعتراضی کارگران و مزدبگیران در ابعادی گسترده و در اشکال متفاوت جریان داشت. اعتراض گسترده رانندگان شرکت واحد در رابطه با دستگیری رهبران جنبش سندیکایی این شرکت، که پایوران رژیم را وادار به مذاکره کرد از جمله گامهایی متفاوت در جنبش کارگران و مزدبگیران بود.
حرکتهای اعتراضی کارگران و مزدبگیران در ماهی که گذشت عموما در اعتراض به سیاست خصوصی سازی و هنجارهای ناشی از آن صورت گرفته است. این اعتراضها به طور مشخص به دلیل عدم دریافت حقوق، تعطیلی کارخانه ها به بهانه نبود مواد اولیه، فرسودگی تجهیزات تولیدی و نحوه مدیریت بود. سیاستهای بیمه ای، تامین اجتماعی، میزان دستمزدها، ناامنی کار، لغو قراردادهای دائمی، سیاست قراردادهای کوتاه مدت، سیاست شرکتهای پیمانی همچنان از چالشهای جنبش کارگران با حاکمیت در ماه گذشته بود. این حرکتها عموما جنبه تدافعی داشته است. تعرض رژیم به سطح زندگی کارگران و مزدبگیران به ویژه به دنبال سیاست خصوصی سازی و سپردن مالکیت واحدهای تولیدی که سابقه چندین سال فعالیت داشتند به آقازادگان، جنبش کارگری را در کشاکشی برای حفظ موقعیت قبلی نگاه داشته است. به همین دلیل علیرغم گستردگی این جنبش، چه از جنبه کمیت و چه از جنبه کیفیت، خواستهای آنان مواردی است که سرمایه داری انگلی حاکم از آنها گرفته است. این حرکتها اگر چه با خواستهای صنفی آغاز می شود اما سریعا رنگ سیاسی به خود می گیرد و پای دولت به مثابه یک کارفرمای بزرگ به میان می آید اما به دلیل فقدان تشکلهای سیاسی مدافع کارگران برای مداخله جدی، این حرکتها با همه گستردگی آن و مقاومی که نشان داده است تغییری در بهبود زندگی آنان به وجود نیاورده است.
سندیکا و اتحادیه به مثابه ابزار دفاعی کارگران و مزدبگیران برای حفظ، بهبود، ارتقاء سطح معیشت و کار در ساختار سرمایه داری عمل می کنند.
سارمان جهانی کار خود سازمانی است که در اساس به منظور ایجاد قطبی در مقابل انقلابهای کارگری و تشکیل شوراهای کارگری در اوایل قرن بیستم شکل گرفت. در حالی که حقوق سندیکایی کارگران به مدت صد سال در جهان پذیرفته شده است، حق تشکل مستقل کارگری تبدیل به یک جدال اساسی و حتا خونین بین جنبش کارگری ایران و حکومت شده است. بر اساس اصل 87 منشور سازمان جهانی کار «هر کارگری حق دارد که برای دفاع از منافع خویش با دیگران تشکلهای خود را به وجود آورد»*
استبداد ولایت فقیه با کسب قدرت در یورش به دستاوردهای مبارزه مردم ایران که طی یک قرن به دست آمده بود، به این دستاورد جنبش کارگری تعرض کرد. جمهوری اسلامی با ساختن «شوراهای اسلامی کار»، «خانه کارگر» و با گرفتن ژست فریبکارانه دفاع از زحمتکشان، تشکلهای نوپای کارگری را که در شرایط دیکتاتوری پهلوی نتوانسته بودند نقش خود را به درستی اعمال کنند از بین برد. به همین دلیل جنبش کارگری ایران در جدال حفظ موقعیت قبلی و در زیر بار سیاستهای سرکوبگرانه حکومت نتوانست گامهای موثری در راه خواستهای جلوتر، پایدارتر و پشرفته تر بردارد.
قدرت کارگری با مشارکت در مدیریت، تولید و نیز قدرت سیاسی همگام است. سندیکاها، اتحادیه ها،اعتصاب و حرکتهای اعتراضی چنانچه در راستای استراتژی کسب قدرت یعنی تلاش برای کمک به قدرت کارگری نباشد در جا زده و موفقیتهای اساسی در بر نخواهد داشت. تجربه نشان داده که اگر جنبش کارگری از دستاوردهایی برخوردار شود به دلیل عدم قدرت کارگری در برابر دست درازی سرمایه این دستاوردها از میان خواهد رفت.
از این جاست که موضوع سندیکا و اتحادیه مورد بحث قرار می گیرد. این نهادها به میزانی که از پوسته صنفی خود به مشارکت و قدرت جهت پیدا کند چشم انداز شکل گیری شوراهای کارگری و نیز مداخله کارگری را روشن تر خواهد کرد. در شرایط کشورهای دیکتاتوری مثل ایران ارتقاء خواسته های صنفی چون خیلی سریع شکلی سیاسی به خود می گیرد با مانع بزرگ دولت مواجه و زیر سرکوب مستقیم قدرت سیاسی قرار می گیرد.
دخالت مستقیم ماموران امنیتی و نظامی جمهوری اسلامی در سرکوب مستقیم کارگران و نیز نقش خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار در همین رابطه معنا می دهد.
با توجه به این که ساختار اقتصادی ایران سرمایه داری پیرامونی و در شکل عقب افتاده آن است، حتا تشکلهای مستقل کارگری که در جامعه سرمایه داری هم پذیرفته شده نمی تواند در ابعاد گسترده ایجاد شود. حضور لایه هایی از بوروکراتها، تکنوکراتهایی که وارد کننده و مصرف کننده تکنولوژی و کالاهای کشورهای صنعتی پیشرفته هستند، سبب آن شده که روز به روز واحدهای تولیدی از بین رفته و دلالی، تجارت جایگزین آن شود. این جایگزینی سطح رشد جنبش کارگری را به طور مستقیم هدف قرار می دهد.
سیاست خصوصی سازی واحدهای تولیدی در راستای نیازهای ورود به سیستم جهانی سازی نئولیبرالیستی به شکل گیری تشکلهای کارگری آسیب می رساند. در این صورت بندی اقتصادی، مالکیت واحدهای تولیدی به آقازادگان و کسانی که در مدار قدرت قرار دارند سپرده شده و در نتیجه سرنوشت آنان به نوعی به سرنوشت قدرت سیاسی گره مستقیم می خورد. از آنجایی که این دیکتاتوری همانند تمام دیکتاتوریهای گذشته، تاریخ مصرف مشخصی دارند و جاودانه نیستند، لذا این مالکان جدید که در فرصتی طلایی قدرت و پول به جیب زده اند چشم اندازی برای پایه ریزی واحدهای تولیدی و تلاشی برای رسیدن به توسعه ای پیشرفته ندارند.
احیای فعالیت سندیکایی در شرکت واحد اتوبوسرانی به دلیل همین شرایط خاص اهمیت پیدا می کند. خواست ایجاد تشکل مستقل کارگری که برای آن صد سال تلاش شده است در فرایند تبدیل به اجتماعی شدن می تواند کارکردهای خود را نشان دهد. این فعالیت سندیکایی در حالی انجام می شود که رژیم با نهادهای خود این جنبش را تحت فشار قرار می دهد.
شوراهای اسلامی کار در برابر شکل گیری جنبش مستقل سندیکایی و در رویارویی با آن قدرت زیادتری را از رژیم طلب می کنند. این کشاکش را در ماجرای انتخابات شوراهای اسلامی کار و برخورد وزارت کار می توان دید.
حسن صادقی رئیس سابق کانون عالی شوراهای اسلامی کار در گفتگویی با ایلنا شنبه 24 دی می گوید: «وزارت کار تشکل کارگری «بله قربان گو» می خواهد.» وی با اشاره به اعتصاب رانندگان شرکت واحد می گوید:«گویا اعتصاب برای اعضای شورای اسلامی کار ممنوعیت دارد، اما برخی افراد تحت نام تشکل غیر قانونی، آزادانه اعتصاب می کنند.»
دبیر اجرایی خانه کارگر استان قم در گفتگو با ایلنا دوشنبه 12 دی اعتراف کرد که «از نظر مدیر کل تشکلات کارگری و کارفرمایی وزارت کار هر تشکلی که با وزارت کار نباشد واقعی نیست. در حقیقت وی اعتقادی به وجود تشکیلات مستقل ندارد.»
این که رانندگان شرکت واحد توانستند تحت سازمانیابی سندیکا به اعتراض چنین گسترده ای دست زنند و حتا شهردار تهران را وادار به مذاکره کنند نتیجه استواری فعالان و پشتیبانان جنبش سندیکایی است که تا کنون منجر به دستگیری رهبران آن و زد و خورد هم شده است. و البته رژیم تا جایی که توانسته و بتواند مانعی بزرگ برای
شکل یابی این تشکل است که از نهادهای دولتی مانند خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار هم برای سرکوب آن استفاده کرده است.
ایجاد سندیکا در شرکت واحد امر جدید نیست و از زمان تاسیس آن توسط کارگران پیشرو شرکت واحد تاسیس شده است. شرکت واحد در سال 1335 تاسیس شد و در سال 1339، نطفه های تشکیل سندیکا در آن شکل گرفت. این سندیکا مورد تعرض ساواک قرار گرفت و فعالیت آن در رژیم پهلوی به رسمیت شناخته نشد. اما به عنوان تشکیلاتی غیر رسمی اثرات و دستاوردهای خود را در این شرکت داشته است. با توجه به رشد جنبش کارگران و مزدبگیران در ایران و جدال این جنبش با حاکمیت وظیفه تمام نیروهای مترقی و نیز مدافعان جنبش کارگران و زحمتکشان دفاع قاطع از این جنبش سندیکایی است.
صبح روز پنجشنبه اول دی تعدادی از فعالان جنبش سندیکایی شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه در یورش به خانه هایشان با حکم قضایی دستگیر شدند.
در اعتراض به دستگیری فعالان جنبش سندیکایی، بیش از 1200 نفر از کارکنان شرکت واحد روز یکشنبه 4 دی در تهران دست به یک تجمع اعتراضی گسترده زدند.
اعتصاب گسترده کارگران شرکت واحد در روز یکشنبه 4دی، منجر به آزادی 9 نفر از فعالان سنیکایی شد. یکی از شرطهای پایان این اعتصاب آزادی بدون قید و شرط تمامی دستگیر شدگان بود. تفرقه، فریب و استفاده از فرصت از جمله شیوه های رژیم برای ضربه زدن به حرکتهای کارگری است. فعالیت برای آزادی تمامی دستگیر شدگان سندیکای شرکت واحد همچنان از جمله اقدامهای عاجل فعالان جنبش کارگری و حقوق بشری است. سازمان دادن تشکل مستقل کارگری و عضویت در آن حق کارگران است که در کنوانسیون بین المللی سازمان جهانی کار به رسمیت شناخته شده و جمهوری اسلامی باید به آن متعهد باشد.
از ویژه گیهایی این اعتصاب رابطه مستقیم آن با مردم بود. بدین ترتیب این خواست به میان مردم رفته و می تواند پایه های اجتماعی پیدا کند و در این صورت رژیم نخواهد توانست آن را به راحتی از بین ببرد.
کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی بار دیگر در روز سه شنبه 12 دی همایشی در استادیوم 12 هزار نفری آزادی برگزار کردند.
در این همایش قالی باف شهردار تهران شرکت داشت. شرکت کنندگان خواهان آزادی منصور اصانلو ، رئیس هیأت مدیره سندیکای خود شدند.
رانندگان شرکت واحد اتوبوسرانی تهران برای چندمین بار روز شنبه 17 دی، در اعتراض به زندانی بودن منصور اصانلو دست به اعتراض گسترده زدند. رانندگان معترض در حالی که عکس اصانلو را بر شیشه های اتوبوسهای واحد چسبانده بودند با چراغهای روشن حرکت کردند. این همایش اعتراضی بر اساس تصمیم سندیکای شرکت واحد اتوبوسرانی تهران سازمان یافته بود. شعارهای اعتصاب کنندگان عبارت بود:«ایجاد سندیکای کارگری تنها جرم منصور اصانلوست»، «اصانلو آزاد باید گردد» و «ایجاد سندیکای مستقل حق مسلم ماست».
جدال فعالان کارگری شرکت واحد اتوبوسرانی تهران با حکومت از دایره رانندگان اتوبوسرانی تهران خارج شده و حق تشکل یابی مستقل تبدیل به خواستی عمومی همراه با موجی از پشتیبانی مردمی و اجتماعی شده است. عزم استوار رانندگان شرکت اتوبوسرانی واحد در راه تشکیل سندیکا و نیز برای آزادی بی قید و شرط فعالان جنبش سندیکالیستی، منجر به آزادی دستگیر شدگان به جز منصور اصانلو شد. تشکیل سندیکا حق طبیعی رانندگان شرکت واحد است که تبدیل به خواستی عمومی در بخشهای دیگر جامعه خواهد شد. آزادی بدون قید و شرط اصانلو و همه ی فعالان جنبش کارگری، خواستی همگانی و برحق است که در تداوم مبارزه عملی خواهد شد.
در هفته ها و روزهای گذشته حرکتهای اعتراضی کارگران و مزدبگیران گسترش یافته است. کارگران و مزدبگیران ایران، «مهرورزی» عمیق احمدی نژاد به کارفرمایان، تجار و رانت خواران را به چشم می بینند. آنها با اعتراضهایشان به شرایط موجود، او را هر چه بیشتر افشا کرده اند. احمدی نژاد که با فریب و نیرنگ و با نمایشهای «پوپولیستی» و روی زمین نشستن، وعده «بردن پول نفت» به سفره های خالی مردم زحمتکش را داد، هنوز حتا یک گام کوچک برای پرداخت حقوق عقب افتاده کارگران که از جمله اولیه ترین حق طبیعی آنان است، برنداشته است. البته نه چهار زانو نشستن روی زمین و نه تقلید رفتار فقیران و نه هیچکدام از این ادا و اطوارهای شیادانه از وابستگی او به حکومت سرمایه کم نکرده و نخواهد کرد. جنبش کارگران در شرایطی قرار دارد که یک سری مطالبات صنفی و دموکراتیک مشخص را در پیش رو دارد. این مطالبات جدی و واقعی هستند تا جایی که در همین نظام به بهای جان تعدادی از کارگران تمام شده است. تعدادی از فعالان جنبش کارگری همچنان در زندان به سر می برند. مبارزه کارگران و مزدبگیران ایران برای خواستهای صنفی و دموکراتیک خود دولت احمدی نژاد و نظامش را به چالشهای اساسی و جدی خواهد کشاند.
در زیر به مهمترین رویدادهای اعتراضی کارگران و مزدبیگران اشاره می شود.
کارگران «شیشه میرال» واقع در جاده ساوه تجمع اعتراضی در مقابل این شرکت بر پا نمودند. کارگران معترض که رسانه های حکومتی تعداد آنها را تا 200 نفر اعلام کرده اند، روز شنبه 10 دی، در اعتراض به عدم دریافت 10 ماه حقوق عقب افتاده، در تجمع اعتراضی خود ، با آتش زدن لاستیک قسمتی از جاده ساوه را بستند.
کارگران معترض که سابقه کار هر کدامشان به 20 تا 25 سال می رسد، گفتند که صاحب این کارخانه قصد خراب کردن این واحد تولیدی و تبدیل آن به برج را دارد چون ساختن برج سودی بیشتری برای او دارد.
بر اساس گزارش خبرگزاری کار، بیش از 100 کارگر شرکت تولیدی «صندوق نسوز کاوه» روز شنبه 10 دی در مقابل اداره کل کار استان تهران تجمع اعتراضی بر پا داشتند. این کارگران به عدم دریافت 5 ماه حقوقشان اعتراض داشتند.
کارگران کارخانه گیلان الکتریک روز پتجشنبه اول دی در مقابل استانداری گیلان تجمع اعتراضی بر پا نمودند.
این کارخانه با 50 سال سابقه فعالیت تولیدی به دنبال خصوصی سازی تعطیل شده است. کارگران این شرکت خواهان ادامه کار در این واحد تولیدی و گرفتن حق خود هستند.
اعتراض گسترده کارگران اخراجی شرکت صدرا واقع در بوشهر که از پایان ماه گذشته آغاز شده بود تقریبا دو هفته طول کشید. شرکت صدرا در بوشهر تعداد زیادی از کارگران با سابقه را اخراج و در ازای آن کارگران با قرارداد موقت استخدام کرده است.
کارگران اخراجی شرکت پارسیلون واقع در خرم آباد همراه خانواده هایشان در مقابل استانداری ارستان روز سه شنبه 6 دی تجمع اعتراضی بر پا کردند. این کارگران اخراجی به سر کار خود بازگشتند.
کارگران «پارسیلون» واقع در استان لرستان روز دو شنبه 12 دی همراه با خانواده هایشان در مقابل ساختمان استانداری تجمع اعتراضی بر پا کردند. این کارگران از خصوصی شدن این شرکت نگرانند و برای گرفتن تضمینهایی از مدیریت این شرکت، این تجمع را بر پا نمودند.
کارگران شرکت صندوق نسوز خرم واقع در استان تهران در اعتراض به عدم دریافت حققوشان به مدت 6 ماه روز سه شنبه 13 دی در مقابل دفتر مرکزی این شرکت تجمع اعتراضی بر پا کردند.
کارگران یخچال سازی بوژان واقع در استان لرستان در اعتراض به عدم دریافت حقوقشان در پی خصوصی سازی این شرکت روز دوشنبه 12 دی در مقابل استانداری لرستان برای چهارمین بار تجمع اعتراضی بر پا نمودند.
کارگران شرکت «پوشینه بافت» واقع در استان قزوین روز دوشنبه 12 دی در اعتراض به عدم دریافت حقوق عقب افتاده شان دست به راهپیمایی اعتراضی زدند. خبرگزاری ایلنا تعداد کارگرانی که در این راهپیمایی اعتراضی شرکت کرده بودند را 300 نفر اعلام کرد. این کارگران به مدت 9 ماه است حقوقشان را دریافت نکرده اند. این راهپیمایی از مقابل کارخانه تا شهرک صعتی البرز انجام شد.
کارگران شرکت شیلات شمال روز یکشنبه 18 دی در اعتراض به اخراجشان در مقابل ساختمان مجلس تجمع اعتراضی بر پا نمودند. این
کارگران مدت 6 ماه است حقوقشان را دریافت نکرده اند. خبرگزاری ایسنا تعداد کارگران شرکت کننده در این همایش اعتراضی را 150 نفر اعلام کرد.
کارگران شرکت «سازمایه» واقع در پاکدشت در اعتراض به عدم دریافت حقوقشان، روز یکشنبه 18 دی از محل این کارخانه به سوی مرکز شهر راهپیمایی نمودند.
تعدادی از کارگران شرکت «پره» وابسته به شیلات مازندران روز یکشنبه 18 دی در مقابل درب ورودی این شرکت تحصن نمودند. این کارگران اخراجی خواستار بازگشت به کار خود بودند.
کارگران شرکت «لامپ الوند» واقع در قزوین چند روز پیاپی دست به تحصن و تجمع اعتراض آمیز زدند. خبرگزاری ایلنا روز دوشنبه 26 دی با پخش این خبر علت این اعتراض را عدم دریافت 5 ماه حقوق و بلاتکلیفی کارگران اعلام کرد.

---------------
سندیکای مستقل کارگری در ایران از سال 1300 تاسیس شد. اولین اتحادیه های کارگری مثل اتحادیه کارگران چاپ در ایران در سال 1284 متولد شد
.

25 January 2006

احمد سیف

باز هم در باره رقم و عدد!

محمد جعفر مجرد ) معاون ارزي بانك مركزي(:
موجودي حساب ذخيره ارزي تا پايان سال به 18 ميليارد دلار مي‌رسد.
رهبر) رئيس سازمان مديريت و برنامه‌ريزي(:
تا پايان امسال موجودي حساب ذخيره ارزي كشور به 25 ميليارد دلار مي‌رسد.
من می گویم علم آمار هنوز به ایران نرسیده است! شما نظرتان چیست؟
مگر می شود دو تا رقم، این قدر با یک دیگر اختلاف داشته باشند!
رقم آقای رهبر نزدیک به 40% از رقم آقای مجرد بیشتر است. بی گمان، یکی از این دو راست نمی گوید.
نمی دانم در باره دیگر ارقامی که این حضرات منتشر می کنند، چه باید بکنیم!

نیاکhttp://niaak.blogspot.com/2006/01/blog-post_25.html
-----------------------------------------------------------------


لیلا فرجامی

زنان کوچک، مردان بزرگ


زنان کوچکِ شهر من
به بچه هایشان شیر می دهند
از بام خانه هایشان بزرگراه های پرپیچِ سیاه را نگاه می کنند
و آنتن های ماهواره ای در و همسایه را می شمرند
زنان کوچک شهر من
برنج دم می کنند و ترشیِ سیر می اندازند
چای دوغزال می ریزند
و به ساعت هشت صبح سلام می گویند
زنان کوچک شهر من
آنقدر کوچک اند که باید رد پایشان را با ذره بین های آزمایشگاهی
به روی خاک تشخیص داد،
زنان کوچک شهر من
متعلق به مردان بزرگ کشورند
مردان بزرگ کشوری
که شبها همه در آینه ی قدّی خانه هایشان
شبیه غیرتِ احمدی نژاد می شوند
و روزها در توالت های عمومی پارک ها
نشئه می کنند و می میرند
مردان بزرگ کشورم
آنقدر بزرگ اند که کتابهای آسمانی شان در هیچ محرابی جای نمی گیرد
و قوانینِ انسان دوستانه اشان
بر هیچ لوحه ای حک نمی گردد
مردان بزرگ کشورم
معجونی از ملک مطیعی و ممل آمریکایی و سیاهی لشکران فیلم های
بیک مانوردی اند
مردان بزرگ کشورم
خوب می دانند چگونه با زنده به گور نکردن معشوقه هایشان
مدافعین تک تازِ حقوق بشر شوند.

با این همه، من اعتراف می کنم:
افسوس، زنان کوچک شهر من
مردان بزرگ کشورم را
زائیده اند.

وبلاگ لیلا فرجامی

23 January 2006

مهری اميری

هشت مارس برگ زريني از مقاومت و ايستادگي زنان
و ننگي براي متحجرين و استثمارگران


هشت مارس روز فرياد زناني است كه با استقامت خود ، آزادي و رهايي را طلب ميكنند و به يقين آنرا به دست خواهند آورد. آغاز راه رهايي از هنگامي است كه باور كنيم هيچ كس نميتواند مانع رهايي زني بشود كه اراده كرده است آزاد زندگي كند، آزاد از تمامي قيد و بندهايي كه بهخوبي آن را ميشناسيم.
ولي نظام حاكم در مناسبات بين انسانها بر مرزبندي جنسي و دوگانگي زن و مرد تأكيد دارد. نتيجة بلافصل اين ديدگاه, هژموني ابدي مرد بر زن است. اما ما بر يگانگي انساني زن و مرد بهعنوان انسان آگاه و آزاد و مختار و مسئول تأكيد ميكنيم، كه نتيجه بلافصل آن نيز برابري و آزادي مردان و زنان ايراني است.
در انديشه كثيف و متعفن ملاها ، ارزشگذاري و به عبارت ديگر خوب و بد و ثواب و گناه ، بر اساس مرزبندي جنسي و ايدئولوژي جنسيت است. زشتترين و نابخشودنيترين گناهان، خطاهاي جنسي هستند و متقابلا تقوا و پاكدامني هم اساسا به تنزه جنسي سنجيده ميشود. يعني مقوله گناه و ثواب و پاكدامني يا فساد, كمتر به پهنة سياسي و اجتماعي ربط پيدا ميكند. رواج اين ملاك در جامعه، ديوارهاي مرزبندي جنسي را بلندتر، قطورتر و فراگيرتر ميكند. واپسگرايان دين فروش، دنيا و آخرت را صرفا از پشت يك عينك جنسي مي نگرند و اين فرهنگ متحجرانه را در جامعه گسترش ميدهند. چون دراين نگرش ضد انساني ، تنها و تنها مرزبندي جنسي اصالت دارد, انسان در مقابل گناهان و خطاهاي فردي خويش دائما در زير يك سقف بسته قرار داشته و هر چه بيشتر به درون خودش فرو ميرود و در ضعف و تزلزل دائمي، مقهور و مغلوب شرايط و اجبارات پيرامون خود ميشود. اما ما معتقديم، انسان ، در برابر هستي مطلق, يعني خدا مسئول است و در مورد خطاهاي فردي، اصل بر عفو و رحمت است.
جنايت و خطاي نا بخشودني در ديدگاه ما و حتي اسلام دمكراتيك و انقلابي، زير پا گذاشتن اصول و ارزشهاي انساني است، و در اسلام واقعي گناهان كبيره شامل موارد زيراست: يأس و نوميدي از رحمت خدا، قتل نفس، خوردن مال يتيمان و بي پناهان و مردم محروم جامعه ، جادوگري و شيادي(دجاليت)، رباخواري، فرار از جهاد (يعني عدم مقاومت در مقابل ظالمان و ستمگران) و تهمت زدن به زنان.
پس همانطور كه مي بينيد در اسلام هيچگاه گناه مطلقه خطاي جنسي نبوده و نيست و اين متحجرين حاكم هستند كه همه چيز را در دستگاه جنسي تبيين و تحليل ميكنند. تا با اهرم جنسيت بتوانند جامعه را به ركود و انفعال بكشانند و در پس پرده دين بدترين اعمال حيواني را مشروعيت مي بخشند . طوري كه نواميس اين ميهن را در بازارهاي كشورهاي منطقه به فروش مي رسانند و يا بخاطر دفاع از ناموس در برابر يك پاسدار و يا وزارت اطلاعاتي ، دختران و زنان معصومي را كه در مقابل اين نابكاران به دفاع برخاسته اند به اعدام محكوم ميكنند تا درس عبرتي شود براي بقيه زنان ! كساني كه قبل از حكومت آخوندها در زمان شاه را به ياد داشته باشند و يا شنيده باشند، بخوبي اين حقيقت را اذعان ميكنند كه در آن روزگاران حتي ، شاه در اوج ديكتاتوري ، دستگاه خويش را بر پايه جنسيت صرف استوار نكرده بود و جامعه به مراتب سالمتر از وقتي بود كه آخوندهاي دين فروش روي كار آمدند و همگان شاهد اين واقعيت هستند كه پشت پرده حجاب بالاين فجايع را حكام از خدابيخبر بر سر جامعه و بخصوص زنان آوردند.
پس بايد به حكام كنوني گفت: آي سالوسيان رياكار ! شمايان خود با جنايتها و زنستيزيتان، تنها انتخاب موجود را در مقابل زنان آگاه اين ميهن قرار داده ايد و بهطور محتوم بهدست زنان رهاشدهٌ ايران از صحنهٌ تاريخ جارو خواهيد شد!
زنان ايران زمين اگر به اين واقعيت ايمان بياورند كه چگونه اين نظام متحجر آنان را به بند و انقياد كشيده و انرژي هاي متكاثف زنان را قفل نموده است ، چون تير از چلهٌ كمان بندها رها خواهند شد و به سمت آسمان آزادي پر خواهند كشيد.و اگر زنان ما به چنين آگاهي اي برسند ، بدون شك انرژي و نيروي آزادشده توسط آنها همان عامل تعيينكنندهيي خواهد بود كه نهفقط طومار حيات و فرهنگ آخوندها را درهم ميپيچد، بلكه پايداري آزادي در ايران فردا را هم تضمين ميكند. حكام فعلي ، هرچه در چنتهٌ ارتجاعي و قرونوسطايي خود از وحشيگري و زنستيزي و ستم داشتيد، برسر زن ايراني آورديد. ولي واي به روزي كه اين نيروي تاريخي عظيم آزاد شود و آنگاه خواهيد ديد كه دودمان متحجرين حاكم را اين زنان آگاه به آتش خواهند كشيد.

این زن، ای من ، بر کمر دستی بزن برخیز از جا
جان به کف داری، همین بس بهره از دار و ندارت!

انجمن دفاع از حقوق زنان در ايران- مهري اميري
anjomanzananazadeh@yahoo.com

3/11/84

سایه سیرجانی

تازیانه اسلام و سنگر قدرت در دست " مذهب"
همان آفت بر جان " ایران" افتاده است

سایه سیرجانی


دشمن را گاه از دور گاه نزدیکتر از رگ کردن با حس قوی گشته ای که از این همه بیداد سیر گشته می توانی تشخیص دهی. آن روزی که " آخوند" در باز خانه را دید و با جست سریعش اولین صندلی خالی را غصب کرد همان روز می بایستی قلم پایش را می شکستیم.

شما که سن و سالی ازتان گذشته، بگذارید فریادم را سر شما بکشم. هیچ یادتان هست؟ گوش تا گوش نشسته بودید. همه از جماعت دست به دهان رسندگان آمده بودید تا یاد آشنای جوانی را پاس دارید. همان دخترک خردسال میزبان هم آنجا بود. و بی خبر از حضور " آخوند" آن هم در خانه ای که اهل این برنامه ها نبود، سر به هوا ودلشاد وارد سالن شد. آمدن همان و نعره " آخوند" همان. که خیال کرده ای اینجا ایسرائیل است که با این لباس می چرخی؟ دخترک شک زده از آنچه که ترنم نی را شکسته و این چنین با تازیانه تعصب به امر و نهی اش پرداخته در جا یخ زده ایستاد . یادتان هست" دوستان". همه تان سر به زیر " سکوووووووووووووووووووووووت" کردید. سکوت. مادر آشنا به " محیط" تعصب زده خودش را به دخترک رساند و آرام گفت: مادر، برو بالا بلوزت را عوض کن.

ای وای بر آن دخترک که در میان جمع البته آشنا که یکباره خموش گشته اند این چنین هم " امر" معذور را بشنود.

یادش پاینده. این " پدر" بود که خشمگین، در " آن" خودش را رساند. جو سکوت را شکست، دخترک یخ زده اش را در آغوش گرفت و نعره زنان به آخوند دراز قامت توپید که: مردک, در خانه را باز دیدی، سرت را گرفتی پایین و جا خوش کردی تازه امر و نهی هم می کنی؟ گورت را گم کن. "

جوری محکم این کلمات آخر را بیان کرد که دخترک پاک آنچه در آن دقایق اخیر رخ داده بود را فراموش کرد و لبخند زنان به آخوندک رگبار تحقیر را باراند.

این صحنه به حدی در ذهنم زنده است که انگاری اصلا زمان بر آن نگذشته. آخوندک از جای پرید ، عبایش را زیر بغلش مچاله کرد و انگشت بلند اشاره اش را در هوا تکان می داد که " ای کافرین.... حسابتان را می رسم! "

کم کم " دوستان" مهمان در خانه سرها را از گریبان درآورده بودند و عجب برق شیطنت و دلخوشی در نگاهشان می درخشید. از همان بچگی از هر چه آخوند است بیزارم. از سفسطه و مفت خوریشان و البته خوش قدرتی شان. و از آنچه بر من " ایرانی" و همانا " اشه بانوی ایرانی"تازانده اند.

این روزگار، روزگار " آسان گرفتن " نیست. دلرحمی و بی تفاوتی را هم برنمی تابد. اینها را دهه ها پیش بایستی ، زمانی که قلم دختران را می شکستند می بایست دستشان را کوتاه می کرد. درازدستانی بر نه یک نسل چندین نسل. چنان نشو و نمو می کنند که اگر در را ببندی از چاه سر بر می آورند.

این روز، بر ما جوانان ایران است که این " انگل" را درجا نابودش کنیم.

آغازین روز از بهمن ماه

22 January 2006

وبلاگی به "نام" مجتبی سمیعی نژاد دانشجو و وبلاگ نویس زندانی؟

و به کام
بهنود ٭ دكتر كديور ٭ دكتر سروش ٭ عمادالدين باقي ٭ مصطفي تاج زاده ٭ محمد علي ابطحی!

===========================================================


مجتبی سمیعی نژاد ، وبلاگ نویس ِ محبوس در زندان قزل حصار کرج ، ساعت سه و نیم امروز شنبه 1 بهمن هشتاد و چهار به همراه دو مامور محافظ و در حالی که دستبند به دست داشت اجازه یافت در امتحان آخر ترم ِ دانشگاه خود حضور یابد. وی دانشجوی رشته ی ارتباطات اجتماعی ِ دانشگاه آزاد ، واحد تهران مرکز است و به خاطر تعلل مسئولین زندان نتوانست در سه امتحان ِ نخست خود شرکت کند. مسئولین حراست دانشگاه به او اجازه ی نشستن در بین بقیه ی دانشجویان ِ امتحان دهنده را ندادند و وی را به کلاس خالی ای هدایت کردند و او با دستبند به نوشتن پاسخ سوالات ِ امتحان اش مشغول شد. سمیعی نژاد را بلافاصله بعد ازامتحان به زندان باز گرداندند. این وبلاگ نویس قرار است به همین گونه در دو امتحان ِ باقی مانده اش در تاریخ های دوم و ششم بهمن شرکت نماید. سکوت ِ رسانه های عمومی در مقابل سیر پرونده ی این وبلاگ نویس باعث شده که او یک سال و نیم در زندان ( هشتاد و هشت روز انفرادی ) ، بدون حتی یک روز مرخصی محبوس باشد. وی به خاطر توهین به مقام رهبری به دو سال حبس محکوم گشت که این حکم پس از اعتراض وی توسط دیوان عالی عدالت تائید شد. همچنین او در پرونده ی دیگری به اتهام نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی به ده ماه حبس محکوم شد که این حکم پس از درخواست تجدید نظر هم اکنون به دادسرای ارشاد ارجاع یافته است و در حالت مسکوت و مسکون به سر می برد.

لطفا" اگر در باره‌ی مجتبی می‌نویسید به وب‌لاگ (من نه من‌ام) لینک بدهید.
http://man-namanam.blogspot.com/2006/01/blog-post.html


.................................
برگرفته از وبلاگ حسن آقا http://hasanagha.net/blog/2006/01/post_735.php

که ستون دست چپ وبلاگ "من نه منم ( !)" را (به احتمال فریب به یقین ) ندیده است و تا به حال هرگز به نام محتبی سمیعی نژاد ( ملفٌب شده به "من نه منم !" ) یا به روش دبگری برای "آدم" بودن این فبیل موجودات نبلیع نکرده است:

بهنود
٭ دكتر كديور
٭ دكتر سروش
٭ عمادالدين باقي
٭ مصطفي تاج زاده
٭ محمد علي ابطحي

21 January 2006

وبلاگ ملا حسنی

در "اسارت" خويشتن

وبلاگ ملاحسنی


از همون لحظه اول که وارد فرودگاه مهرآباد ميشويد احساس ميکنيد وارد يک دنيايی پر از "محدوديت" شده ايد. بخشی از اين محدوديتها توسط حکومت ايجاد شده و بخش مهمتر آن توسط آداب و رسوم و فرهنگ و عقيده و دين و مذهب و اخلاق و ....بوجود آمده.

در فرودگاه که رسيدی بايد حواستون جمع باشه که اگر خانم هستی نبايد موهايت از زير روسری بزنه بيرون چون ديگران تحريک ميشن و کار دست شما يا خودشون ميدن. اگر هم آقا هستيد بايد مواظب باشيد که لباستون خيلی مرتب و اطوکشيده نبايد باشد چون حتما مامور گمرک بشما گير ميده و چمدان شما رو حسابی زير و ميکنه تا شايد يه چيز مورد دار مثل شورت و کرست يا نظاير آن رو گير بياره و از شما بپرسه اينا ديگه چيه؟؟ اينا ممنوعه! بخاطر ترس از اين اتفاقات ناگوار شما بايد حواستون باشه که هميشه کاری کنيد که شلخته بنظر برسيد.

بشما ميگويند اينجا که رسيدی حق نداری با خانوم ها دست بدی چون ممکنه در اثر تماس دو جنس مخالف توليد جرقه نمايد و باعث آتش سوزی شود. با خانوم های غريبه نبايد خوش و بش کنی , بگی و بخندی والا مامورهای نیروی انتظامی فکر ميکنند که لابد اون رو تور زدی يا داری مخ زنی ميکنی تا شماره تلفن طرف رو بگيری. به شما ميفهمانند که همينطوری سرتون رو مثل بزغاله نندازی پايين و همراه ننه و خاله ات سوار اتوبوس بشی. آخه قسمت اتوبوس خانوم ها از آقايون سوا ست. از تعجب کله ات سوت ميکشه که دليل اين کارها چيه؟ هيچکس جواب درستی نداره بده. فقط ميدونی اين چيزها ممنوعه. آخه کدوم دیوانه ای توی اتوبوس کارهای بی ناموسی میکنه؟

اگه توی هتل اقامت داری حق نداری يه خانوم رو به اتاقت راه بدی ولو عمه و خاله مسن ات باشن. هرکس به ديدن شما مياد بايد توی لابی هتل بشينه يا توی خيابون همديگه رو ملاقات کنيد.

چند روزی رو همراه فاميل و دوست و آشنا با چلو کباب خوردن و نان سنگک و ديزی و دوغ و .... خوشگذرانی ميکنی ولی کم کم احساس ميکنی که داری مثل بقيه عادت ميکنی به تحمل و پذيرش انواع و اقسام محدوديتها. تو عادت ميکنی که مثلا فلان کار را حق نداری انجام بدی. فلان کتاب را نخوانی. فلان کانال را نبينی. فلان جور لباس نپوشی .فلان حرف رو نزنی و حتی در مورد فلان مسئله فکر هم نکنی. پای کامپيوتر ميشينی هرجا رو کليک ميکنی ميبينی فيلتر شده. دسترسی به اخبار و تحولات دنيا مشکل شده.....اما بمرور زمان کم کم محدوديتها ميرن توی گوشت و پوست و استخوان شما.

اينقدر اين مسئله در شما بصورت يک امر عادی ميشه که اگر يک روز با مسئله ای بدون محدوديت مواجه بشی خودت با دست خودت يک محدوديت براش درست ميکنی و بقول معروف اون رو توی يه چارچوب ميبری. مثلا اگه معلم يه کلاس مدرسه بشی حتما محدوديتهايی را برای بچه ها برای رفتارهايی نظير خنديدن، حرف زدن با بغل دستی، راه رفتن در کلاس و حتی دستشويی رفتن آنها وضع ميکنی. اگه مدير يک گمرک بشی مثل همون مامور گمرک فرودگاه هرچيزی رو که عشق تون بکشه ممنوع ميکنی. اگه مدير طراحی ترافيک شهری بشی همه خيابون های شهر رو ورود ممنوع ميکنی یا اصلا سر چهارراهها چراغ سبز رو حذف میکنی تا همیشه قرمز بمونند.
(حالا فرض کنيد با همين وضعيت روحی و رفتاری، تصميم ميگيری يه وبلاگ درست کنی و يه چيزهايی بنويسی. شروع ميکنی برای ديگران خط و خطوط ترسيم کردن. به ديگران ميگی شما بايد توی اين محدوده که من ميگم بنويسی....)

برخلاف محدوديتهايی که در کانادا داشتی که عمدتا برای رعايت حقوق ديگران و شهروندان بود اينجا محدوديتی برای رعايت حقوق ديگران نميبينی و اگر هم هست الکی است. مثلا موقعی که رانندگی ميکنی بايد خيال کنی که اون خط کشی های روی آسفالت برای خوشگليه. لازم نيست شما بين خطوط حرکت کنی. همينجوری توی دل هم بپيچيد و به همديگه تجاوزکنيد. يا مثلا توی يه تاکسی اگه دلتون خواست سيگار بکشيد. خجالت نداره. ديگران بيخود ميکنند از دود سيگار شما ناراحت بشن. اصلا اگه از دود سيگار بدشون مياد پياده بشن!

خلاصه سرتون رو درد نيارم. زندگی در ايران بشما می آموزد که آنجايی که بايد آزاد بود محدود هستی و آنجايی که بايد محدود باشی آزاد هستی.

ريشه همه مشکلات اجتماعی ما در ايران همين فرهنگ محدوديت ( و آزادی وارونه) است. پله اول اصلاحات اجتماعی شکستن همه محدوديتهای فکری، اعتقادی، شخصيتی، سمبليک و ذهنی در درون خودمان است. يک انسان آزاد هيچ خط قرمزی را نبايد رعايت کند(جز حقوق ديگران). مذهب خط قرمز نيست. خدا و پيامبر و امام نبايد خط قرمز باشند والا تبديل به حجاب فکری ميشوند. در مورد همه چيز فکر کنيد و درستی و غلط بودن آنرا با عقل و منطق بسنجيد و الکی برای خودتون محدوديت و چارچوب درست نکنيد. بعضی از ما عمری را در اسارت خويشتن بسر برده و جسدشان را در همان زندانی که خود برای خويش ساخته اند به خاک می سپارند.

برهمين اساس:
هيچ آداب و ترتيبی مجوی
هر چه ميخواهد دل تنگت بگوی

http://mollah.blogspot.com/2006/01/blog-post_21.html

ویکتوریا آزاد: هیچ تحریمی کارسازتر از تحریم نظام توسط مردم ونخبگان ایران نیست

باید هزینه آزادی را پرداخت
هیچ تحریمی کارسازتر از تحریم نظام توسط مردم ونخبگان ایران نیست

ویکتوریا آزاد

هیچ نیروی خارجی ای برای بخشش آزادی ای که مردم تحت ستم بسیار خواستار آنند ،
نخواهد آمد. مردم باید یاد بگیرند که چگونه به خودشان آزادی ببخشند و این به آسانی
ممکن نیست

نگران فاجعه ای باشیم که برای کشورمان ایران تدارک دیده اند ، نگران صدور انقلاب اسلامی ، خلافت نظامیان تروریست، تجهیز ایران به سلاح هسته ای، ادامه شرارت بنیادگرایان اسلامی، فقر روزافزون، اقتصاد بی ثبات، اعتیاد گسترده ، فحشا و هزاران مصیبت دیگر که امروز گریبانگیرش هستیم. کار برای ایجاد روشهائی که بتواند از باز تولید استبداد در ایران فردا جلوگیری کند باید از همین امروز آغاز گردد. سیاستهای امروز ما بیلان کار فردای ما را به نمایش میگذارد.


مدتها ست که میخواستم بنویسم اما از آنجا که قلم زدن در خصوص سیاست بدون عمل سیاسی ، با روحیه من سازگار نیست باری چند صباحی را اختصاص دادم به صرفا عمل سیاسی و دیدم چه عالمی دارد. میدانید برای یک سیاستمدار واقعی و مردمی ا حساس رضایت و خشنودی ، احساس آرامش وجدان ، تکامل روح و روان ، احساس تعلق ، قبول مسئولیت و .......ارزش است. این ارزش هویت آفرین است . خیلی وقته که تکلیف خودم رو با خودم معلوم کردم من سیاسی کارم و نه صرفا روشنفکر، راستی شما چطور؟

من فکر میکنم یکی از مشکلات جدی ما روشنفکران و سیاستمداران ایرانی اینه که میخواهیم همه کاره باشیم وبقول سوئد یها ، اونی که میخواد همه کاره باشه در واقع هیچ کارس . ما میخواهیم هم در قدرت سهیم باشیم و هم نقش ناقد قدرت رو بازی کنیم، هم تشکیلاتی باشیم ، هم خیلی حرف بزنیم اما اگر وقت عمل شد یواشکی در بریم ، آنهائی را هم که اهل عملند نقد کنیم و تا میتونیم چوب لاچرخشون بزاریم آخه نا سلامتی روشنفکری گفتن. درست مثل این میمونه که یک هنرپیشه بخواد همزمان که بازیگر صحنه است نورپرداز هم باشه. خوب نمیشه !

میدانید بنظر من روشنفکر وظیفه اش نقادی و روشنگری است، روشنفکر باید متعهدانه مو رو از ماست بکشه بیرون و به مردم نشون بده ، وظیفه روشنفکر در یک کلام کنترل قدرت سیاسی است نه کسب قدرت سیاسی. ا ما سیاستمدارعملگراست و هدفش کسب قدرته در خدمت اهدافش ( البته کسب قدرت سیاسی بدون پایبندی به ارزشهای ا نسانی و اخلاقی وتعهدات حقوق بشری پوچ و بی معناست)، بنابراین استفاده ازبرخی متد ها طبق رسوم جاری در مناسبات دیپلماتیک جهانی همچون سازش ، مصا لحه، مذاکره، انعطاف، کوتاه اومدن ، توپ و تشر زدن ، در جای خودش بالا اومدن ، سبقت گرفتن و خلاصه همه بازیهای معمول سیاستمداران بازیگر صحنه را باید آموخت. برای یک نقاد روشنفکر این نقش را بازی کردن مثل خودکشی سیاسی است. بنابراین میخواهم از این گفتگوی خودمانی به این نتیجه برسم که چه خوب میشد اگر هر یک از ما استعدادهای خود را در مییافتیم و در حد بضاعت و ا نتخاب خود در این عرصه پابمیدان میگذاشتیم. چه خوب بود که رلها در این دو حوزه یعنی حوزه" کسب قدرت " و "نقد قدرت" از هم جدا میشد و بازیگران هر یک از این دو حوزه نقش یکدیگر را برسمیت میشناختند و از توانائیهای یکدیگر به سود مردم و منافع آنان بهره میبردند و اینقدر برای هم شاخ و شونه نمیکیشید ند. چه خوب بود که روشنفکر و سیاستمدار به تبادل و تعامل نظر مینشستند بدون آنکه به نفی نقشها و رلهای یکدیگر برسند.

این مقدمه را گفتم برای آنکه واقعیت اینست که بدون نیروی پیشاهنگ ؛ سیاستمداران ، روشنفکران و مردم کسب آزادی افسانه ای بیش نیست. از اینرو درک معضلات این نیروها مسلما به حل برخی از نقصانها کمک میکند.

آزادی رایگان نمیشه، باید هزینه پرداخت

چند صباحی است که به برخی ارزشهای گذشته غبطه میخورم، یادم اومد که سال 63ـ62 وقتی جمهوری اسلامی با یک یورش گسترده دخل همه نیروهای سیاسی روآورد ، ما شبهنگام رفیتم و تمام محل رو پر اعلامیه کردیم ا ونوقت 19 سالم بود اما خدا هم جلودارم نبودم ، مادرم هم اتفاقا با من همراه شد.

اونشب در بسیاری از محلات تهران همزمان اعلامیه های زیادی پخش شد. با اینکه سپاه پرپر میزد و به خون ما تشنه بود. از این دست حرکات اونوقتها خیلی صورت میگرفت. امروز هم بخشی نه چندان بزرگ از یاران ما در ایران از مال و جانشان گذشته اند و برای آزادی میرزمند و بهای آنرا نیز دارند میپردازند، اما ما را چه شد که بیکباره فرهنگ مبارزاتی مان دچار تحول شد و بدینجا رسیدیم که مبارزه طلبی و پیکار سیاسی بد است ، پرهزینه است، بیفایده است ، پایداری گنجی و زرافشان و بینا داراب زند و بهروز جاوید تهرانی و .....بیمعناست ، اعتصاب غذا بچه گانه ست و نوعی لجبازی با خود است و غیره الا هذا. آیا این برخواسته از فرهنگ و اندیشه اصلاح طلبیست که بغلط استراتژیستهای حکومت اسلامی بما آموختند و یا این فقر اندیشه و ادراک ، لختی و خودپرستی است که ما را به این روز کشاند. در کجای جهان آزادی مفت دربحثهای ماراتونی پالتاکی و اینترنتی بدست آمد. در تایلند، مجارستان، لهستان، شیلی ، لیتوانی، پکن، چکسلواکی، کره جنوبی، برزیل، بلغارستان، زامبیا، نپال ، بولیوی ، فیلیپین و ...... همه از جمله کشورهائی هستند که برای آزادی هزینه پرداختند. در هیچیک از این کشورها نظامهای دیکتاتوری با زدو بند سیاسی جناحهای مافیائی شریک در قدرت تعویض پیدا نکرد بلکه در سایه حضور سازمانده و خلاق سیاسیون متعهد به مردم و ملت حاضر در صحنه سازمان یافتند و به نیروی قدرتمندی تبدیل شدند که دیکتاتور در مقابلشان تاب مقاومت نیاورد. دراینجاست که به مفهوم نقش سیاستمدار و روشنفکر سیاسی میرسیم.

در کشور استبداد زده ما ، دستگاه سرکوب نظام و بخشی از همین "روشنفکران ما" آنچنان ترسی را در دل مردم ما ایجاد کرده اند که فکرمقاومت ملی بصورت عملی آن ، آنها را دچار وحشت میکند. در اینجا این وظیفه سیاستمداران و روشنفکران است که راههای عملی و نقشه راهی را پیدا کنند که بتواند اعتماد مردم را جلب کند و این بت جاودانی را در ذهن آنان بشکند.

البته مستلزم چنین اتفاقی آنست که خود این پیشاهنگان اولا عمیقا با استبداد حاکم فاصله داشته باشند دوما عمیقا به دموکراسی باور داشته باشند و دارای یک استراتژی خلاق باشند و سوما حاضر به پرداخت هزینه ومبارزه سیاسی شجاعانه و منظم باشند . چنانچه نیروی پیشاهنگ حامل این ویژگیها نباشد انتظار جنبشهای اجتماعی فراگیر و آگاهانه انتظاری بیهوده است. اما انتظار حرکتهای کورو بیجهت و بعضا توام با انتقام جوئی ، شورشهای خشونت آمیز و نامنظم طبیعتا نزدیکترین اتفاقی است که قابل پیش بینی است. در اینجاست که باید هوشمند بود آیا سناریوی اول که بدنبال استراتژی خلاق ، راهبری منظم و ایجاد جنبش اجتماعی جهت کو تاه کردن دست مشتی حاکمان فریبکار فعالیت میکند پرهزینه است یا سناریوی دوم که با تاخیر غیر قابل بخشودنی نیرو های پیشگام جامعه موجب انفجار های اجتماعی و سوختن کشور در آتش انتقام گیری و شورشهای خشونت آمیزخواهد شد ، کدام کم هزینه تر است ؟

موانع برای براه انداختن جنبشی ملی و گسترده علیه استبداد مذهبی حاکم چیست؟

1. مردم به نظام حاکم اعتماد و باور ندارند !
2. به اصلاح نظام نیز باور ندارند !
3. از استبداد حاکم بیزارند و از خدا میطلبند که اینها برکنار شوند!
4. بحران اقتصادی بیداد میکند و مردم را عاصی نموده!
5. فقر،اعتیاد، تن فروشی، کودک آزاری ، خشونت بر علیه زنان و کودکان، بیکاری، بی قانونی؛ زورگوئی، سرکوب، ظلم بهر شکل آن بیداد میکند و مردم نیز در همه جا از این بیچارگی آشکار و پنهان شکایت میکنند!
6. قدرتهای بزرگ جهان و حتی افکار عمومی در سراسر دنیا با ملت ایران است.
7. حاکمیت اسلامی بی آبرو شده و بیش از بیش در عرصه ملی و جهانی خرد و ذلیل است، موجودیت آن بشدت در خطر است. پرونده هسته ای بزودی عازم شورای امنیت است ، نقض حقوق بشر در ایران زبانزد عام و خاص است ، نقش ایران درهمکاری با باند های ترور و جنایت بیش از بیش محرزشده ، در عرصه بین المللی ایران کشوری غیرامن و خشن شناخته شده است!
8. عدم ثبات سیاسی و بالنتیجه عدم ثبات اقتصادی حکومت اسلامی، بالا گرفتن اختلافات در درون جمهوری اسلامی در حدی که آقای مصباح یزدی خواهان تشکیل حکومت اسلامی است و نه جمهوری اسلامی، تو گوئی این نظام از ابتدا تا کنون بوئی ازساختار جمهوری و جمهوریت برده بود. ایشان به اتکاء گردانهای استشهادی خود قصد دارد رهبری حکومت اسلا می را در دست بگیرد و جناب خامنه ای را خلع مقام کنند، باند های مافیائی قدرت بجان هم افتاده اند، نیرو های نظامی امنیتی در صحنه سیاسی و اجتماعی ایران حضور فعال و گسترده دارند ، اقتصاد کشور هر روز بی ثباتر میشود، ناکارآمدی موسسات و تضاد های میان سازمانها و ادارت هر روز افزایش مییابد، نظام از درون در حال فرسایش است
!

حال با این تفاسیر موانع برای براه انداختن جنبشی ملی و ضد استبدادی در ایران چیست؟

نقطه حرکت من برای شکافتن این معضل ، از چهارراه اپوزیسیون ایرانی میگذرد. چرا که بدون وجود یک جریان منسجم و دلسوز بحال مردم که دارای یک طرح استراتژیک خردمندانه و با مهارت برای کسب آزادی باشد ، نمیتوان سخنی از جنبش، سازمانیابی، مطالبه خواهی ، محاصره مدنی و وادار کردن حکومت اسلامی به تمکین و عقب نشینی وسرنگونی (برکناری) نظام سخن بمیان آورد.

از این منظر بنظر اینجانب مانع اصلی همین نیروی الیت جامعه ایرانی است که هنوز نتوانسته حول یک شعار واحد و میثاق مشترک ، پیام واحدی را به پیشگاه ملت ایران تقدیم کند.

مشکلات این دسته های سیاسی گوناگون چیست ؟
1. حضور دید گا ههای متکثر اما بی پیوند با هم وهم چنین عدم اعتقاد عملی به پلورالیسم وپراگماتیسم سیاسی
2. عدم اتخاذ استراتژی و تاکتیکهای مناسب و متناسب با شرایط حاضر
3. عدم پیوند با مردم کوچه و بازار بخاطرلذت از عادت غارنشینی
4. اخلاق عشیره ای و طایفه ای دیرینه برخواسته از فرهنگ عشیره ای و محفلی ، سود جوئی ، اخلاق استبدادی
5. عادت به روضه خوانی و منبر گرفتن و در حالت انتزاع و خلسه بسر بردن
6. خودشیفتگی ، خوابزدگی ، آرمانگرائی و مطلق گرائی
7. نخبه کشی و یکدیگر را هدف گرفتن و از دشمن مشترک همواره غافل شدن
8. انتخاب گزینه هائی که تاریخ مصرفشان گذشته و در نتیجه محیط را سمی کردن
9. عدم اتکا به اسلوب مبارزه طلبی سیاسی
10. عدم شجاعت لازم برای بازنگری واقرار به اشتباهات و نقد سیاستهای شکست خورده گذشته و اصرار بیجا بر تئوریهای بی مصرف ( در این نوع نگاه به سیاست ، نوسازی یعنی فرصت طلبی و خیانت)


براستی کار این پیشاهنگان مختلف سیاسی چه باید باشد؟

روشنگری، ایجاد ارتباط خلاق با مردم و رفع موانع جهت ایجاد جنبش و تولید حرکت، تولید اندیشه و سیاست ، طراحی نقشه راه و ارائه برنامه، مدیریت سیاسی ، تولید اراده سیاسی، آموزش تکنیکهای مبارزه غیر خشونت آمیز به مردم جهت تقویت کنش های اجتماعی و تلاش در جهت بالا بردن اعتماد بنفس مردم و شکستن ترس آنان از سرکوب جهت افزایش فشار به حاکمیت، ...... اینها اخص وظایف مدعیان دموکراسی و آزادی است. از خود بپرسیم ایا وظایف خود را بخوبی انجام داده ایم و یا میدهیم؟

با این تفاسیر عجیب نیست که جنبش مردمی در ایران ضعیف و کم وسعت است ، عجیب نیست که به ما با ناباوری مینگرند. مردم حرکت نخواهند کرد و هزینه پرداخت نخواهند کرد تا برایشا ن مسجل نشود که در پشت و جلوی آنان نیرویی قابل اعتماد و حامیان قدرتمندی ایستا ده اند. مردم بار دیگر در زیر پرچم آنان که میخواهند مردم را به صحنه بیاورند تا که گویا حاکمیت ایران را " اصلاح" کنند نخواهند رفت . اگر ما میگوئیم اصلاح این نظام حتی بشکل یک محاصره مدنی مقدور نیست نه از این بابت است که گویا نمیدانیم مبارزه مسالمت آمیز چیست ، بلکه از این باب است که ما با اتخاذ سیاست مبارزه غیر خشونت آمیز و مسالمت آمیز میخواهیم به اتکا نیروی مردم دستگاه ظلم و جور حاکمان وقت را جمع کنیم اما این به این معنا نیست که به مردم وعده بدهیم که شما به صحنه بیائید تا که سرداران جانی را به تمکین وادارید و به آنها بگویید :" سروران ، از مال و منال و قدرت خود بگذرید و خود را جان برادر کمی اصلاح کنید."
خیر! ما به حاکمان میگوئیم که از شما بر ما خیری نیست پس گم شوید و شر مرسانید، ما خروج کامل آنان را از حاکمیت خواستاریم ، ما تحول ساختاری را برسمیت میشناسیم و نه اصلاحات ساختاری دروغین در چهارچوب یک نظام سراسر پلید و پوسیده . برای ما ولی فقیه خوب وبد بیمعنی است، بحث ما بحث ساختاری است حال با ولی فقیه یا بدون آن ! (تجربه را بارها آزمودن خطاست )

آندسته از نخبگان ما که فکر میکنند بهتر است حول مخالفت با ولی فقیه متحد شویم و او را نشانه بگیریم یا سخت بلحاظ نظری در اشتباهند و یا منا فعشان با دولت حاکم گره خورده است. بر فرض که ولی فقیه را نیز کنار زدید که البته امروز با احراز حقوق کامل به شورای مصلحت عملا ولی فقیه نیز کاره ای نیست ، با قانون اساسی ، شورای تشخیص مصلحت نظام، شورای خبرگان، مدیریت فاسد دولتی، اقتصاد ناکارآمد و هزار و یک بدبختی دیگر برخواسته از این نظام چه میکنید ؟

***

پر مسلم است که دستیابی به آزادی از طریق صلح امر دشواری است اما عملی است ، همانطور که در کشور های دیگر مقدور شد.

صلح آمیز بودن مضمون مبارزه ما بمعنای ساخت و پا خت با نظام فاسد حاکم نیست ،
صلح آمیز بودن مضمون مبارزه ما بمعنای توقف مبارزه نیست،
صلح آمیز بودن مبارزه ( گذار مسالمت آمیز) یعنی شکست دیکتاتور در کمترین زمان ، با بیشترین دست آورد و کمترین هزینه !!

آیا جمهوری یا سلطنت هدف بلاواسطه ماست!

من اساسا به این رویکرد آندسته از دوستانی که میخواهند با عمده کردن شکل نظام آینده امکان شکل گیری یک اپوزیسیون قدرتمند برای برکناری حکومت اسلامی را سد کنند ، نه میگویم !

آنان که خیال میکنند با کمرنگ کردن اسلامیت رژیم ، جمهوریت آن تقویت میشود ، نه فقط جمهوری و جمهوریت را نمیشناسند بلکه با کمال تاسف این دسته حاملان و بانیان استبداد آینده خواهند بود.

نظام جمهوری برای من نظامی است که:

1. رئیس کشور رئیس جمهور نام دارد که مقامی انتخابی است و نه موروثی . رئیس جمهور در یک نظام دموکراتیک میبایست بلحا ظ سیاسی ، عقیدتی ، گروهی و فرقه ای غیر وابسته باشد !
2. در نظام جمهوری همه قدرت بدست پارلمان است و پارلمان منتخبین ملت است
3. رئيس جمهور عالي ترين مقام اجرائي کشور است و قدرت اجرايي خود را مستقيما يا با كمك معاونان و وزراء بر طبق قانون اساسي اعمال مینمايد .
4. همچنين رئيس جمهور مسئولیت اجرای قانون اساسی و ریاست قوه مجریه را برعهده دارد . تعیین سیاستهای کلی نظام جمهوری وظیفه رئیس جمهور است
5. نظارت بر حسن اجرای سیاستهای کلی نظام نیز بر عهده رئیس جمهور است
6. رئیس جمهور فرمانده کل نیرو های مسلح است
7. تنظیم قوای سه گانه تماما در چهارچوب اختیارات ریاست جمهوری است

اما در حکومت اسلامی تمام وظایف برشمرده دربالا در حوزه اختیارات رهبر و یا همان ولایت فقیه است ، این رهبر نیز منتخب مجلس خبرگان است.( مراجعه شود به فصل هشتم و نهم قانون اساسی ایران ) . بنابراین نظام حاکم در ایران جمهوری نیست ، پادشاهی مطلقه است.

حال آنان که میگویند ما نظام جمهوری در ایران داریم و همه پرسی برای تایین نظام دلخواه مردم بی پایه است باید اثبات کنند که در ایران جمهوری حاکم است. جمهوری تنها به انتخابی بودن و چرخشی بودن سنبل آن یعنی مقام ریاست جمهوری نیست.

به اعتقاد من برای دستیابی به جمهوری ناب مبتنی بر دموکراسی و پارلمانتاریسم تنها راه مقابله با دیکتاتور و نظام فقهی است . راه رسیدن به جمهوری ناب مردم سالار از چهارراه نفی کامل استبداد فقهی مشروعه و ساختار برآمده از آن میگذرد. آنان که میخواهند این نظام را به یک نظام اسلامی مشروطه تبدیل کنند ، به این معنا که ولی فقیه فاقد قدرت سیاسی باشد و سایر نهاد های قدرت در ید دولت و پارلمان و نوعی مردم سالازی دینی را حاکم کنند باید بدانند که این امر نیز ساختار بغایت فاسد این رژیم را ترمیم نخواهد کرد. ضمن اینکه چنین تحولی مستلزم تغییر 180 درجهء قانون اساسی کشور است که این خود حدیث دیگری است. نظام آنچنان پوسیده و ناکارآمد است که دیگرشیر دستان و کاوه آهنگر نیز آنرا یارای پالایش نیست. اصولا نظم حاکم بر این ساختار به یک تحول بنیادی نیازمند است. تحولی که شرط اول آن پذیرش اصول دموکراسی است. این تحول بدون شرکت وسیع تمامی آحاد ملت ایران و پیشاهنگان رنگارنگ آن در سرنوشت کشور مقدور نخواهد بود. تنها یک اتحاد وسیع ملی میتواند در مقابل این خون آشامان ایستادگی کند.

باید ضمن برسمیت شناختن اختلافات برنامه ای و سیاسی احزاب و گرایش های گوناگون، تلاش کرد که حول برچیدن نظام استبدادی اسلامی اجماع کرد و نقطه اشتراک را مبنا قرار داد و برای هماهنگی و همکاری بین این نحله های مختلف سیاسی در امر برچیدن جمهوی اسلامی و کسب آزادی، دموکراسی و حقوق بشرتلاش کرد.
این جبهه
معضلش جمهوری و یا مشروطه سلطنتی نیست. معضل آن نان است و آزادی
!
اما هر یک از نیروهای تشکیل دهنده چنین اتحادی طبیعی است که برای نظام مطلوب خود تبلیغ و ترویج میکنند و با حریف مقابل رقابت سالم میکنند. بدیهی است که جمهوری خواهان و مشروطه خواهان و ملی مذهبی های سکولار و طرفدار گذار از حکومت اسلامی میبایست از هیچ تلاشی برای تشکیل " نهاد نمایندگی " خود دریغ ننمایند اما از شرکت در اتحادی فراگیر حول آزادی ،دموکراسی، حقوق بشر نیز نباید غافل شوند. تشکیل چنین نهادی نباید مانع از درک و اهمیت عنصر " زمان " شود. تلاش برای اثبات آنکه جمهوری خواهان بیشتر دموکراتند از خیابان اتحاد میگذرد ودر غیر اینصورت تاریخ آنان را قضاوت خواهد کرد و این قضاوت بنفع منافع تاریخی ما نیست !

امروز اتحاد برای استقرار دموکراسی در ایران تنها بین نیرو های دموکرات از تمامی لایه های موجود و سکولارهاست و بس !
این اتحاد میتواند " اتحاد برای رفراندوم " و یا هر راهکار مناسب دیگری که مقتضی شرایط حال ما باشد را در بر بگیرد. بدیهی است چنانچه زور ما برسد و بتوانیم شعار رفراندوم را نهادینه و تبدیل به یک خواست اجتماعی کنیم در آنصورت چه راهکاری بهتر از این که با اتکا به نیروی مردم ، رژیم جمهوری اسلامی را مجبور به تمکین کنیم و با حمایت بین المللی آ نان را برچینیم و آنچه را برگزینیم که طلب میکنیم. این بهترین و کم هزینه ترین شکل مبارزه مسالمت آمیز و صلح طلبانه است . بدیهی است که پس از انجام هدف اول رفراندم که خروج حاکمان اسلامیست ، همه پرسی برای انتخاب نوع نظام امری حتمی و جزِء اصول دموکراسی است تا که بتوان دولت موقت را بر گزید و مجلس موسسان را برپا نمود. هر زمان رژیمی بدست مردم خلع سلاح و مقام میشود بلا فاصله مردم حق دارند که نظام دلخواه خود را بعد ازآن انتخاب کنند.
آنان که باک دارند که حاصل چنین انتخابی ، پیروزی مشروطه به جمهوری باشد به اعتقاد من ، سیاستمداران کم جراتی هستند که نه بخود و نه بمردم باور دارند.
سیاست همیشه عرصه قبول ریسک و شکست و پیروزیست. اهداف را نیز باید تقسیم کرد ، هدف آنی و هدف آتی.
امروز هدف آنی ما برچیدن نظام جور و جهل است و این تنها راه رسیدن به هدف آتی ماست که همانا استقرار دموکراسی و احقاق حقوق بشراز طریق انتخابات آزاد مردم برای انتقال قدرت به نظامی دموکراتیک و سکولار در ایران است. حال این نظام میتواند جمهوری عرفی باشد، جمهوری فدرال باشد، مشروط سلطنتی باشد و یا مشروطه فدرال و.........اینرا دیگر مردم ایران و میزان زور و توانائی ما جهت تاثیرگذاری بر افکار عمومی تایین خواهد کرد.

***

در مطلبی از آقای فرخ نگهدار بتاریخ 8 آبان 1384 با عنوان " اتحاد جمهوری خواهان بدیل رهبری فقهی و موروثی" در بخش حالا وضع فرق کرده است چنین خواندم :
" تنها عقب مانده ترین ، و به لحاظ سیاسی ، فرهنگی و اقتصادی ، کم تاثیرترین لایه های جامعه ما هنوز در باره اقتدار رهبری موروثی یا دینی توهم دارند. میزان گسترش آموزش همگانی ، شهرنشینی و نفوذ اقشار مدرن به آنجا رسیده است که " کنار زدن رهبری دینی و جلوگیری از بازگشت رهبری موروثی " از نظر اجتماعی و تاریخی واقعا امکان پذیر شده است
.

در اینجا باید به اقای نگهدار گفت که پس شما از چه میهراسید اگر" کنار زدن رهبری دینی و جلوگیری از بازگشت رهبری موروثی" از نظر اجتماعی و تاریخی از چنین شانس بالائی برخوردار است پس چرا میخواهید" طرفداران نظام مشروطه پادشاهی را از صحنه مبارزات دموکراسی خواهانه ایران حذف کنید. "

ایشان در همین مقاله درپایان بخش
" قدرت پرستی و جهل" مینویسند:
......هنوز هم " به خیابان ریختن " توده وار " تود ها" با شعارهای " جاوید شاه" یا با " کفن پوشان چاله میدانی " بسیار سهل تر و ممکن تر از سازمان دهی " نافرمانی مدنی " تحت رهبری روشنفکران جمهوری خواه است .

ما نفهمیدیم که با لاخره دمب روباه را باور کنیم یا قسم حضرت عباس را !
بالاخره این مردمان به آنجا رسید ه اند که رهبری موروثی را بر نتابند یا نرسید ه اند.
اینست آن معضل بزرگ تنی چند ازروشنفکران امروز ما، قیمان ملت ستم دیده ایران که از تحلیل اوضاع جامعه خود عاجزند و تازه میخواهند رهبر هم باشند! گفتار سراسر تناقض ، کردار سراسر تناقض، پیام ها مملو از پیشداوریهای پر تناقض !

به اعتقاد من نه سلطنت و نه جمهوری در شکل توتالیتر و غیر دموکراتیک آن ،هیچیک دیگر در ایران فردا قادر نخواهند بود که خود را به مردم ایران تحمیل کنند.

مردم ما بحد کافی طعم استبداد را چشید ه اند ، امروز هم کسی تره برای این نظام در داخل کشور خرد نمیکند. نظام دستور میدهد و مردم کار خود را میکنند
.

ما بهتر است بجای آنکه نگران بقدرت رسیدن نهاد سلطنت باشیم ، نگران فاجعه ای باشیم که برای کشورمان ایران تدارک دیده اند ، نگران صدور انقلاب اسلامی ، خلافت نظامیان تروریست، تجهیز ایران به سلاح هسته ای، ادامه شرارت بنیادگرایان اسلامی، فقر روزافزون، اقتصاد بی ثبات، اعتیاد گسترده ، فحشا و هزاران مصیبت دیگر که امروز گریبانگیرش هستیم. کار برای ایجاد روشهائی که بتواند از باز تولید استبداد در ایران فردا جلوگیری کند باید از همین امروز آغاز گردد. سیاستهای امروز ما بیلان کار فردای ما را به نمایش میگذارد.

سوئد ـ ژانویه2006

سخنرانی پابلو نرودا به هنگام گرفتن جایزه نوبل

به سوی شهر با شکوه

ترجمه از دکترزری اصفهانی

سخنرانی من یک سفر طولانی خواهد بود. سفری درمیان مناطق دوردست آنسوی کره زمین .جایی که کمتر شباهتی به چشم اندازها و انزوای اسکاندیناوی دارد . اشاره من به جغرافیای کشورم ( شیلی ) است که تا دورترین نقطه جنوبی کره زمین کشیده شده است درحالیکه سوئیس سرش میرسد به منطقه شمالی و برفی کره زمین.

از آنجا ازآن سرزمین فراخ که کشورمادری من است ،از جایی که حوادثی که اینک بفراموشی سپرده شده اند مرا گرفتار کرده بود ند من باید عبور میکردم. مجبوربودم که از کوه های آند بگذرم تا مرز کشورم با آرژانتین را پیدا کنم. جنگل های عظیم ، این مناطق دست نیافتنی را به مانند تونلی ساخته اند و سفر من از درون این تونل ، مخفی و ممنوع بود. ما تنها بوسیله علایم ضعیفی که راهمان را نشان میدادند مجهز بودیم. نه ماشینی بود و نه جاده ای . من و چهارنفر همراهم سواربراسب به سوی راه های صعب می رفتیم

تلاش میکردیم که از موانعی که درراه با درختان تنومند و رودخانه های صعب العبورا یجاد شده بود بگذریم . باید از صخره های عظیم و بیابان های گسترده برف می گذشتیم .
کورکورانه بدنبال گوشه ای می گشتیم که آزادی من در آن قرار داشت . آنهایی که با من بودند میدانستند که چطور راهشان را از میان برگ های انبوه جنگل به سمت جلو باز کنند. اما برای احساس امنیت بیشتر مسیر را دراینجا و آنجا با کندن پوست درختان بزرگ علامت گذاری میکردند و می کوشیدند ردی برجای نهند که بتوانند دربرگشت ، وقتی که مرا با سرنوشتم رها میکردند آنرا دنبال کنند.

هرکدام ازما راهمان را به سمت جلو ادامه میدادیم . راهی که پر شده بود از انزوا وخاموشی بی حد وحصر ، ازسکوت سبز و سفید درختان وردیف های بزرگ گیاهان و لایه های خاک که در طی قرنهای متمادی روی هم انباشته شده بودند ، و از میان تنه های نیمه افتاده درختان که بطور ناگهانی بصورت راه بند های جدیدی ظاهر میشدند که جلوی پیشرفت مارا بگیرند.
دریک جهان مخفی و خیره کننده از طبیعت بودیم که درعین حال تهدید افزاینده ای بود از سرما ،برف و شکنجه ومرارت . همه چیز بدل شده بود به یک چیز و آن . انزوا، خطر ، سکوت و فوریت موریت ما بود

بعضی وقتها کوره راه های خیلی کوچکی را دنبال می کردیم که شاید قاچاق چیان یا جنایتکاران درهنگام فرار برجای نهاده بودند. و نمی دانستیم که درکجا اکثرآنها ناپدید شده بودند.

درشگفت بودیم از دستهای یخ بسته زمستان ، از توفانهای برف که ناگهان در کوههای آند می غریدند و مسافر را درخود غوطه ور ساخته درزیرتوده عظیم سپیدی به اندازه 7 طبقه مدفونش میساختند.

درهر طرف جاده درآن انزوای وحشی میتوانستم چیزی را نظاره کنم که تلاش های انسانی را مورد خیانت قرار میداد. شاخه های توده شده که درزمستان های بسیار مانده بودند و توسط صد ها نفر که از آنجا گذشته بودند درست شده بودند . تپه های زمخت ( که محل دفن گمشدگان بود ) و خاطره کسی را که در آنجا افتاده بود به یاد می آوردند و درذهن رهگذران یاد آور آنانی بود که قادرنگشتند به تقلا و استقامتشان ادامه دهند و آنجا درزیر برف برای ابد ماندند
همراهان من با کاردهای بزرگشان شاخه های درختان عظیم را که به سرمان می گرفتند
و روی ما خم میشدند قطع میکردند. شاخه هایی از درختان بلوط که آخرین برگهایشان را قبل از توفان های زمستانی می پراکندند و من هم با گذاشتن یک کارت ویزیت چوبی و یک شاخه از جنگل برروی گور مسافران ناشناس به آنها ادای احترام میکردم .

ما باید از رودخانه ای می گذشتیم . برروی قله کوههای آند رود های کوچکی هستند که با سرگیجه به پائین میروند و با قدرتی دیوانه وار آبشارهایی را بوجود می آورند که زمین و سنگ را با خشونتی که از بلندیها می آورند بهم می آمیزند.

اما دراین هنگام ما جریان آرام آبی را یافتیم. یک وسعت وحشی آینه وار که میتوانست راه عبوری باشد. اسب ها با سرو صدا و پاشیدن آب به آب زدند . پابندها را رها کردند و به سمت ساحل دیگر به شنا پرداختند. اسب من بزودی بطورکامل با آب پوشیده شد .
من شروع کردم به غوطه خوردن وبالا و پائین رفتن بدون اینکه کمکی داشته باشم. پاهای من با نومیدی تقلا میکردند در حالیکه اسب تلاش میکرد که سرش را بالای آب نگاه دارد
و بعد ما ازآب گذشتیم و بسختی به ساحل طرف دیگر رسیدیم و آنگا ه هموطنان با تجربه ای که با من بودند با لبخند های تسلی بخشی پرسیدند
آیا ترسیدی ؟
من گفتم " بله خیلی . فکر میکردم که ساعات آخر عمرم فرارسیده است !"
آنها جواب دادند " ما پشت سر توبودیم با طناب ها ی بلند ی که برای گرفتن اسب ها داشتیم !
و یکی از آنها اضافه کرد" درهمان نقطه پدرمن افتاد و جریان آب اورا برد ولی این اتفاق برای تو نیفتاد!" ما براهمان ادامه دادیم تا به یک تونل طبیعی رسیدیم که شاید توسط رودخانه ای که ناپدید شده بود در صخره های عظیم بوجود آمده بود ویا دراثر لرزش زمین درهنگامیکه این بلندیها ایجاد میشدند شکل گرفته بود.ما بدرون این تونل که در سنگ خارا تراشیده شده بود وارد شدیم

بعد از فقط چند قدم اسب های ما شروع کردند به لغزیدن درحالیکه به دنبال یک جای پا در سطوح ناصاف سنگ می گشتند و پاهایشان خم شده بود . جرقه ها از ته نعل های آنها می پریدند. چندین بار منتظربودم که ازروی اسب به روی صخر ه ها بیفتم .

اسب من از زیر دهان بند و پاهایش خونریزی می کرد ولی ما استقامت کردیم و به رفتن درراهی طولانی و مشکل اما پرشکوه ادامه دادیم .

در میان این جنگل وحشی باستانی چیزی منتظر ما بود . ناگهان گویی که در یک رویای شگرف بسرمی بریم به یک مرغزار کوچک زیبا که دربین صخره ها مخفی شده بود رسیدیم . آبی مروارید گون ، چمن سبز ، گل های وحشی ،جویبارهای صاف ، و بهشتی آبی رنگ در بالای سر مان و یک جریان مهربان نورکه توسط برگ ها پنهان نشده بود

آنجا ما توقف کردیم . گویی که درعصری جادویی بسرمی بردیم . انگار که میهمانانی بودیم در یک مکان مقدس و مراسمی که من در آن اکنون شرکت کرده بودم بازهم حال وهوای چیزی تقدیس شده را داشت

گاو چرانها از اسب هایشان به زیر آمدند . درمیانه آن فضا انگار که برای یک مراسم مذهبی آماده شده باشد جمجمه گاو نری بود. درسکوت ، مردان یکی بعد ازدیگری به سوی آن جمجمه رفتند و سکه وغذا در چشم های آن نهادند . من هم به این مراسم قربانی ( نذر ) که برای مسافران سرگردان، برای همه آن پناه جویانی که ممکن بود درآینده نان و کمک در چشم های آن جمجمه پیدا کنند ، پیوستم

اما آن تشریفات مذهبی فراموشی ناپذیر در آنجا تمام نشد. دوستان هموطن من آنگاه به یک رقص عجیب آغازکردند. رقصی همراه با پرش روی یک پا در اطراف آن جمجمه به جا مانده . و حرکت دردایره ای که از جا ی پای دیگرانی که پیش از آنها از آنجا گذشته بودند درست شده بود . آنجا درکنار همراهان مرموزم بطور مبهم درمی یافتم که رابطه ای هست بین مردم بیگانه از هم و ناشناس ، یک نوع توجه ، درخواست و جواب حتی در دورترین و منزوی ترین مکان ها و تنهایی های این جهان.

اندکی بعد از آن ، درست قبل از اینکه ما به مرز ی که مرا از سرزمین مادری ام برای سالها جدا میساخت برسیم . به آخرین محل عبورمان بین کوهستان ها رسیدیم. ناگهان نورآتشی را دیدیم که علامت وجود انسانی بود درآن نقطه و وقتی که نزدیکتر رفتیم ساختمان های نیمه ویرانه ای را دیدیم با کلبه های محقری که به نظر متروک میرسیدند.

ما به درون یکی ازآنها رفتیم و نورآتش را که از تنه درخت های سوخته درکف زمین زبانه میکشید دیدیم . کنده هایی از درختان عظیم که درآنجا شب وروز میسوختندو ازآنها دود راهش را به شکاف های سقف باز میکرد و نقاب آبی تیره ای را درمیان تاریکی درست میکرد.
ما کوهی از پنیرتوده شده را دیدیم که توسط مردم در این منطقه مرتفع درست شده بودند. در نزدیک آتش آدم ها لمیده بودند که از دوربه نظر کیسه های قطا رشده ای می آمدند . درسکوت می توانستیم نت های گیتار و کلماتی از یک آواز را که از جرقه ها و تاریکی بوجود می آمد و با خودش اولین صدای انسانی را که ما با آن درطی سفرمان مواجه میشدیم حمل میکردتشخیص دهیم.
یک آواز عاشقانه بود ، حاکی از دلتنگی و دوری . یک فریاد عشق و آرزو برای بهاری دوردست . برای زندگی در فراخی نا محدود ش. آوازی بود از شهرهایی که ما ازآنها دورمیشدیم . این مردان نمی دانستند که ما کیستیم . آنها چیزی درمورد پرواز ما نمی دانستند آنها هرگز نه نام مرا شنیده بودند ونه ازاشعارم چیزی میدانستند یا شاید هم که میدانستند . شاید آنها مارا میشناختند . ( ولی اینها مهم نبود) . آنچه درحقیقت اتفاق افتاد این بود که درکنار آن آتش ما خواندیم و خوردیم و سپس درتاریکی به اتاق هایی شبیه آنچه انسان های اولیه داشتند رفتیم اتاق هایی که بدرون آنها جریانی گرم میوزید . آب گرم معدنی که ما در آن حمام کردیم . آب گرمی که از رشته کوهها جریان یافته و مارا درآغوشش پذیرفته بود.

با شادی آب بازی میکردیم . خودمان را از پوستمان بیرون می کشیدیم . تو گوئی که خود را از وزن سفر طویلی که برروی اسب داشتیم سبک میکردیم. احساس تازگی میکردیم واحساس تولدی نو و غسل تعمیدی جدید. وقتیکه در صبحدم دوباره سفر را برای چند مایل دیگر شروع کردیم تا مرا از چشم سرزمینم پوشیده بدارد ،برروی اسب ها میرفتیم و میخواندیم و سرشاربودیم از هوایی تازه .با نیرویی که ما را به شاهراه جهان ، جائیکه منتظرمن بود می برد. چیزی که بخوبی به خاطر می آورم. این بود که زمانیکه ما خواستیم که به آن کوه نشین ها چند سکه ای برای قدردانی از آوازهایشان یا برای غذا و آب و وسیله و بستری که به ما داده بودند ، یا بهتراست بگویم برای پناگاه بهشتی غیر منتظره ای که در این سفر بما داده شد ه بود بدهیم، هدایای ما را نپذیرفتند . آنها فقط میخواستند به ما خدمت کنند . و نه هیچ چیز دیگری .
شناخت . دراین گفته خاموش " هیچ چیز" چیزهایی پنهان بود که قابل فهم بود. شاید یک
شاید رویاهایی از همان جنس که ما داشتیم

خانم ها و آقا یان :

من از کتاب ها هیچ دستوری برای نوشتن شعر نیاموختم و همچنین به نوبه خودم از دادن هرگونه توصیه ای درمورد شکل وسبک شعر که ممکن است به شاعران تازه حتی یک قطر ه از بینش و بصیرت بدهد خودداری میکنم

وقتیکه من در این سخنرانی چیزهایی از اتفاقات گذشته را ( که توضیح دادم) به نظر میآورم ،
وقتیکه دوباره آن اتفاقات را به عنوان حوادثی فراموشی نا پذیر در این محل که بسیار متفاوت از محل آن حوادث است مرور میکنم به این دلیل است که دردوران زندگی ام ، همیشه در جایی حمایت لازم را ( برای نوشتن شعر) بدست آورده ام ، فرمولی که همیشه منتظر من بوده است نه به این خاطر که در کلمات من تبدیل به سنگ بشوند بلکه برای اینکه مرا برای خودم تفسیر کنند.

درطول این سفر طویل . من اجزاء لازم را برای ساختن شعر یافتم. آنجا که من کمک هایی را از زمین و روح ( انسان) بدست آوردم

و من معتقدم که شاعری یک عمل است . عملی موقتی یا دایمی. که در آن تنهایی و همبستگی ، احساسات و عمل ، نزدیکی به خود و نزدیکی به انسان و به پدیده های مخفی طبیعت همچون شرکاء ( و همکارانی ) برابر وارد میشوند. و من فکر میکنم که همه اینها جوهره ای هستند از انسان و سایه اش ، یا انسان و رفتارش ، و یا انسان وشعرش .

بوسیله گسترده ترین حس جمع گرایی ، با کوششی که برای همیشه واقعیت و رویا را درما جمع می کند زیرا که بطور یقین دراین راه است که شعر آنها را متحد و ممزوج میکند.

و بنابراین من میگویم که نمیدانم . بعد از سالیان سال نمیدانم که آیا درس هایی را که آموختم زمانیکه از یک رودخانه ترسناک می گذشتم ، زمانیکه برگرد یک جمجمه گاو می رقصیدم . زمانیکه بدنم را درآب تمیزی که از بلندترین قله ها می آمد می شستم . من نمیدانم که آیا این درس ها از من جوشیده است وبه پیش ، بسوی دیگران می رود یا اینها تنها یک پیام بود ند ، یک درخواست یا یک اتهام که از دیگران بسوی من فرستاده شد . من نمیدانم که آیا من این را تجربه کردم یا اینکه خود بوجود ش آوردم . نمیدانم که آیا حقیقت بود یا شعر . چیزی گذرا بود یا همیشگی . شعرهایی که من دراین ساعت تجربه کردم . تجربه هایی که بعد ها در ترانه هایم خواهم ریخت

از همه اینها ، دوستان من ! بصیرتی برمی خیزد که شاعر باید از دیگران ( درمیان دیگران ) یاد بگیرد . هیج تنهایی غیر قابل نفوذی وجود ندارد . همه راه ها به یک هدف ختم میشوند . به این هدف که به دیگران آنچه را که ما هستیم ( ماهیت مارا) برسانند. و ما باید از میان تنهایی ها و مشکلات عبور کنیم ، ازمیان انزوا و سکوت عبور کنیم برای اینکه به سوی مکانی دلنواز به پیش برویم ، جایی که بتوانیم برقصیم ، رقص ناشیانه مان را و بخوانیم ترانه غمناکمان را . اما در این رقص یا دراین آواز ،کهن ترین اعتقادات مذهبی و وجدانی ما بشکلی تکامل یافته در خود آگاهی انسانی ما ظهور میکند و آن ایمان به یک سرنوشت مشترک است .
حقیقت این است که حتی اگر کسی یا کسانی مرا یک سکتارین ( انزوا طلب ) که از گرفتن جایی برگرد میز مشترک دوستی و مسئولیت خودداری میکند، به حساب می آورند ، من نمیخواهم از خودم دفاع کنم زیرا باوردارم که نه اتهام زدن و نه دفاع کردن درکار یک شاعر وجود
ندارد . .درزمانی که همه چیز گفته میشو د هیج شاعر ی وجود ندارد که به تنهایی وفردا شعر را رهبری کند.و اگر یک شاعر خودش را به اینجا میرساند که همکارانش ( شاعران دیگررا) را متهم می کند ویا شاعردیگری زندگیش را در دفاع از خودش برضد اتهامات درست و یا نادرست تلف می کند . قضاوت من این است که تنها بطا لت و پوچی است که مارا را اینگونه منحرف میکند
من دشمنان شعررا نه تنها درمیان آنهایی می بینم که خودشان شعر میگویند یا از آن حمایت می کنند بلکه بطور خاص در عدم تطبیق خود شاعر می بینم. وبه این دلیل هیچ شاعری دشمن قابل ذکری ندارد به جز ناتوانی اش در فهماندن و قابل درک کردن خودش توسط فراموش شده ترین و استثمارشده ترین انسان های معاصرش .و این حقیقت درمورد همه ادوارتاریخ و همه کشورها صادق است .

شاعر یک خدای کوچک نیست . نه او یک خدا ی کوچک نیست . او توسط یک سرنوشت اسرارآمیز درارجحیت بر کسان دیگری در هنرها و تخصص های دیگر انتخاب نشده است . من همیشه گفته ام که بهترین شاعر کسی است که نان روزانه مارا تهیه میکند. نزدیکترین نانوا به ما که خودش را هرگز درخیال خود خدا نمی داند. او کار غیر متظاهرانه وپرجلالش را در ورزیدن و شکل دادن به خمیر ، گذاشتن اش در تنور ، پختن آن در رنگ های طلائی و دادن نان روزانه مارا چون وظیفه ای دوستانه انجام میدهد

. و اگر شاعر دررسیدن به این خود آگاهی ساده موفق شود .با این بینش و آگاهی به عنصری بدل میشود که در فعالیت عظیم و بی انتها ی ساختاری که یک جامعه راپی ریزی میکند سهیم میشود.

. اگر شاعر به این مبارزه پایان نا پذیر و بی انتها بپیوندد تا جایی که به تمامی سهمی که خودش میتواند در این تلاش و مبارزه داشته باشد ، به کوشش هایش وحساسیت ها ( توجه اش ) نسبت به کارروانه دیگر مردم دست یابد آنگاه درتغییر شرایطی که نوع انسان را احاطه کرده است ، در انتقال تولیدات انسان ها به یکدیگر ، همچون نان ، حقیقت ، شراب ، رویاها سهیم خواهد شد . بنابراین شاعر باید در عرق ریختن ، در نان ، در شراب ، در تما می رویای انسانیت سهیم شود

تنها در این راه ضروری مردمی بودن ( با مردم معمولی بودن است ) که ما میتوانیم به شعر وسعت نظری را که از آن بتدریج و کم کم در هر عصری جدا شده است پس بدهیم . همانطوریکه ما ( شاعران ) خودمان نیز در هر دوره ای تراشیده شده ایم و از این نظر دچار نقصان گشته ایم .

اشتباهاتی که مرا به یک حقیقت نسبی رهبری میکردند. و حقایقی که مکررا مرا به اشتباهات برمیگرداندند نگذاشتند که من - و من هرگز ادعایی راجع به آن ندارم- بتوانم راهم را بسوی آموختن آنچه که پروسه آفرینندگی نامیده میشود بسوی رسیدن به قله بالا بلند ادبیات که بسیار مشکل است برسانم. اما چیزی که من تشخیص دادم این است که ما خودمان هستیم که روحمان را از میان افسانه پردازی هایمان بجلو هدایت می کنیم . از ماده وموضوعی که استفاده می کنیم یا میخواهیم که استفاده کنیم بعدها سدی بوجود میآید که را ه رشد خودمان و رشد آینده ( بشریت) را می بندد.

ما بصورت لغزش ناپذیری بسوی واقعیت و واقعیت گرایی ( رئالیسم ) کشیده میشویم و یا به عبارتی میشود گفت بطور غیرمستقیم از آنچه که ما را محاصره کرده است آگاه میشویم و همچنین از شیوه ها و راه های تغییر آن . و سپس وقتیکه به نظر خیلی دیر میرسد می بینیم که سد بزرگی را برافراشته ایم و به جای کمک کردن به زندگی درجهت رشد و شکوفایی اش هر آنچه را که زنده است می کشیم .

ما یک رآلیسمی را برخودمان تحمیل می کنیم که بعدا ثابت میشود که سخت تر از آجرهای یک ساختما ن است ، بی آنکه آن ساختمانی را که به عنوان بخش لازم و حتمی کار خودمان حساب کرده بودیم برافراشته باشیم. و بلعکس اگر در ساختن ( آفریدن) طلسمی که نا مفهوم است یا فقط برای عده کمی قابل فهم است موفق شویم ، وآن طلسم و یا بت منحصربفردو مرموز را بیافرینیم. و رئالیسم و فساد آنرا مستثنی کنیم ( وارد شعرمان نکنیم) ناگهان خودرا محصور شده در کشوری غیر ممکن می یابیم

در با تلاقی از برگ ها ، از گل و لای ، از ابر ، جائیکه پاهای ما بدان فرو میرود و ما از نا ممکنی ایجاد ارتباط با دیگران خودما ن را خشنود می کنیم .تا جایی که بطور مشخص به ما مربوط میشود، ما نویسندگان در مناطق بسیار دور در قاره آمریکا بطور بی وقفه به صدایی که میخواهد این حفره عظیم را با گوشت و خون پرکند گوش میدهیم

ما به وظایفی که باید عمل کنیم واقفیم و درعین حال روبرو هستیم با مشکل ارتباط یافتن سخت و غیرقابل گریز با جهانی که خالی است و پر است از بیعدالتی ، مجازات و رنج.

درضمن ما مسئولیت این را هم داریم که رویاهای گذشته را که در مجسمه های سنگی در بناهای باستانی ویران شده ، در سکوت گسترده وسعت کهکشان ها ، در جنگل های گشن و انبوه اولیه ، دررودخانه هایی که همچون رعد می خروشند ، به خواب رفته اند بیدار کنیم
ما باید با کلمات دورترین مکان ها در قاره ای گنگ را پرکنیم و ما اما با افسانه ها و نام ها سر مست و ازخود بیخود میشویم.

. این شاید چیزی است که در مورد کیس کوچک من قطعی است . و اگر این است بزرگنمایی های من یا میزان زیاد کارهایم یا فصاحت و بلاغت من چیزی فراتراز ساده ترین وقایع در کار روزانه یک آمریکائی نیست

هرکدام از شعرها ی من انتخاب کرده اند که جایشان را به عنوان یک موضوع قابل لمس بگیرند هرکدام از ترانه های من ادعا کرده اند که یک وسیله کار قابل استفاده هستند. هرکدام از آوازهای من هوشیارانه تلاش کرده اند که علامت راهنمایی باشند درفضا برای تلاقی راه هایی که همدیگررا قطع میکنند یا یک قطعه سنگ یا چوب که برروی آن کسی یا کسانی که بعد ها این راه رادنبال میکنند علایم جدید را نقش کنند با رسیدن به این نتایج فوق العاده دررابطه با وظیفه شاعر، در حقیقت یا به خطا من به این قطعیت رسیدم که جای من در جامعه و دربرابر زندگی باید این باشد که دریک راه فروتنانه جهت گیری کنم. من اینرا وقتی تصمیم گرفتم که بسیاری بد بختی های افتخار آمیز ، فتوحات تنها ، شکست های پرشکوه دیدم.

درمیانه نبردهای آمریکا من دیدم که وظیفه انسانی کوچکم چیزی جز این نبود که، که با زندگی و روح با رنج و امید به نیروهای پهناور توده های سازمان یافته مردم بپیوندم ، زیر ا که تنها از این جریان بزرگ محبوب است که تغییرات لازم برای اهل قلم و ملت ها بر می خیزد.
و حتی اگر رفتار من مخالفت های تلخ و یا دوستانه را باعث میشود حقیقت این است که من نمیتوانم راه دیگری را برای یک نویسنده در کشورهای دور و بیرحم بیابم ، اگر میخواهیم سیاهی بشکفد اگر ما نگران این هستیم که میلیون ها مردم که نه خواندن آثار ما را و نه خواندن را حتی نیاموخته اند ، که هنوز نمیتوانند بنویسند یا به ما بنویسند باید که حس کنند که درخانه هستند در فضایی از شان ومقام و جایگاه انسانی که بدون آن برای آنها غیرممکن است که انسان های کاملی باشند .

ما میراث دار این زندگی ویران شده مردمی هستیم که به دنبال خود می کشند بار لعنت قرون و اعصار را .بهشتی ترین مردم ، ناب ترینشان آنهایی هستند که با سنگ و فلز برج های شگفت انگیز ، جواهراتی از الماس خیر ه کننده ساخته اند . مردمی که ناگهان در قرون هراسناک کلنیا لیسم که هنوز هم کم و بیش وجود دارد غارت شدند و به سکوت کشیده شدند.
ستاره های اصیل راهنمای ما مبارزه و امید اند .اما چیزی به نام تلاش و تقلای تنها وجود ندارد و همینطور چیزی به نام امید تنها . درهرانسانی مجموعه ای به هم پیوسته از دورترین اعصار ، پاسیویته ، اشتباهات ، رنج ها ، فشار فوریت های روزانه زمان ما و حرکت تاریخ وجود دارد.

اما از من چه چیزی ساخته خواهد شد اگر که برای مثال به نوعی درجهت حفظ گذشته فئودالی قاره بزرگ آمریکا کمک کرده باشم . چگونه قادر خواهم بود که سرم را بالا بگیرم با چهره ای روشن از افتخار ی که سوئد به من اعطاء کرده است اگر که قادر نبوده ام که افتخار سهیم بودن حتی به میزان اندکی در تغییر ی که اینک درکشورم بوجود آمده است داشته باشم ؟ . لازم است که به نقشه آمریکا نگاهی بکنیم ، خودمان را درمقابل چند گونگی و کثرت پرشکوه آن ، درروبروی مهربانی کیهانی مکانهای وسیغ که ما را احاطه کرده اند قرارد هیم تا بفهمیم که چرا بسیاری نویسندگان و شاعران ابا دارند از اینکه خود را درگذشته ننگین و غارتگرانه آن ، ازآنهمه که خدایان سیاه از آمریکایی ها ( آمریکای لاتین ) گرفته اند و برده اند سهیم بدانند .

من راه سخت مسئولیت های تقسیم شده را انتخاب میکنم. وبه جای آنکه بکرات ستایشگر افراد به مثابه خورشید و مرکز سیستم باشم ، ترجیح داده ام که خدما تم را با همه فروتنی به ارتش پرافتخار ی که گاه به گاه ممکن است اشتباه کند اما بدون وقفه بسمت جلو حرکت میکند و روزانه برعلیه آنارشیسم سرکش و بی صبری اعتقادی( دگماتیسم) مبارزه میکند تقدیم کنم .
زیرا که من باور دارم که وظایفم به عنوان یک شاعر وارد حیطه دوست داشتن و دوستی میشود نه تنها دوستی با یک گل سرخ و دوست داشتن موزونی شعر ( وزن درشعر)و یا یک عشق متعالی و خواستن و آرزوی بی انتها بلکه همچنین با کار بیرحمانه و اشتغال بی گذشت و همیشگی انسان که من آنرا درشعرم بکار میگیرم

امروز دقیقا صد سال می گذرد از زمانی که یک شاعر درخشان و غمگین ، شگفت ترین روح نومید این کلام پیامبرانه را نوشت " در سحرگاهان مسلح با صبری سوزان باید که به شهرهای پرشکوه وارد شویم "

من ایمان دارم که دراین پیشگویی (پیامبروار) ریمبود * یک نوع الهام وجود دارد . من از منطقه ای تاریک می آیم . از سرزمینی که توسط خطوط جغرافیایی اش از دیگران جدا شده است . من درمانده ترین شاعر ان بودم و شعری کوته بین ( دهاتی وار) داشتم ، سرکوب شده و بارانی اما همیشه اعتمادم را در انسان گذاشتم . هرگز امید را ازدست ندادم . شاید به خاطرهمین است که چنین فاصله دوری را تا به اینجا پیموده ام ( به این مرتبه هنری دست یافته ام) و به آنچه که از شعر و پرچم ام دردست دارم رسیده ام.

درخاتمه ، دوست دارم به مردم نیک و خیرخواه ، به کارگران ، به شاعران بگویم که تما م آینده در این خط شعر ریمبو د متجلی شده است ( تنها با صبری سوزا ن میتوانیم فتح کنیم شهر پرشکوهی را که نور ، عدالت و آبرو به انسان میدهد )
13 دسامبر سال 1971به
از کتاب سخنرانی های نوبل ادبیات
از سخنرانی نوبل ادبیات در سال 1968-1980