13 January 2006







علی ناظر "گم گرده راه"؟

منبع: سايت ديدگاه

http://www.didgah.net/

امروز مطلبي رسيد از کسي که حق پاسخگويي داشت، و پاسخش را هم تا حدودي داده بود. وقتي که از خواندن مطلب فارغ شدم، و خواستم مطلب را در سايت بگذارم، چرا که «سنت مطبوعات» مرا ملتزم به درج اين «پاسخ» مي کرد، دستم از کار افتاد، انگشتانم مسخ شدند، هيولايي سايه بر تمام وجودم انداخت و مرا کشان کشان با خود برد. هرچه دست و پا زدم، هر چه فرياد زدم، خلاصي پيدا نکردم. صدايي بلندتر از فرياد خودم، طنين مي انداخت و صداي مرا در خود مي بلعيد: «سانسورچي»، «مميز»، ...و لحظه به لحظه خود را دور تر از روشنايي، از «فروغي» جاويدان که عمري تمام تنم را گرما مي بخشيد، مي ديدم. هيولا، پنجه در گلويم انداخته و «خويشتنم» را به سوي «نبودن» هُل داد.
و حال در «تاريکترين» گوشه ي نمورترين «قهوه خانه»ي «بي هويتي»، که اندک سو سوي شمعي که از گذشته روشن مانده، و بر خطوط و برگهايي از کتاب تاريخ و فلسفه ي وجود انسان، سايه روشن مي اندازد، «لاشه» ي خود را در حال کشيدن آخرين «نفس» هاي «باورهايش»، مي يابم.
نمي خواهم از اين گوشه «رهايي» پيدا کنم، مگر آنکه به خود آيم، و خود را دوباره باز يابم. «خويشتنم» را که هيولاي «خود» به سکوت کشاندش.
چه «تاريک» است گوشه ي «سکوت»، و چه «تاريکتر» «تسليم».
در روشنايي چه مي گذرد؟
علي ناظر – 21 دي 1384 – ديدگاه
_________
سايت ديدگاه: جهت اطلاع کاربران محترم، علي ناظر تا اطلاع ثانوي با ديدگاه همکاري نخواهد کرد. «ديدگاه» بدون علي ناظر، «ديدگاه» مي ماند، چرا که «ديدگاه ها» ي شما شکل دهنده ي آينده اند.
http://www.didgah.net/

...............................................................




ما اميدواريم که اين شبکه ماهواره ای هر چه زودتر فعاليت آزاد خود را در ايران آغاز کند.
شبکه ماهواره ای صبا قرار بود توسط حجت السلام مهدی کروبي يکي از روحانيون متنفذ جمهوری اسلامي و نزديک به اصلاح طلبان راه اندازی شود

http://www.rsf.org/article.php3?id_article=16048

..........................................................


محمود یزدانی فر

روشنفکران و مبارزان

- امروز طبق عادت همیشگی سری به سایت دیدگاه زدم. متوجه شدم که آقای علی ناظر اعلام کناره گیری از مسئولیت سایت دیدگاه کرده است . با متنی که تیترآن هست گم کرده راه و با این آخرین جمله "جهت اطلاع کاربران محترم، علي ناظر تا اطلاع ثانوي با ديدگاه همکاري نخواهد کرد. «ديدگاه» بدون علي ناظر، «ديدگاه» مي ماند، چرا که «ديدگاه ها» ي شما شکل دهنده ي آينده اند."

من البته قصد قضاوت ندارم . نمی خواهم بگویم کارخوبی کرده است یا برعکس . مثل همه خواننده هایی که بهرصورت با سایتی یا نویسنده ای مد تها دمخور بوده اند احساس خوبی ندارم . هرچه باشد یک نفر که ضد حکومت جمهوری اسلامی فعالیت میکرده است درحال حاضر به هردلیلی این کار را نمی کند. یعنی همه اضداد حکومت ایران منهای یک شده اند. حالا شاید هم ایشان بخواهند انرژی شان را صرف کاردیگری کنند. کاری مثبت تر و ضربه زننده تر به اساس دیکتاتوری آخوندی. که امیدوارم چنین باشد.

علت کناره گیری ایشان گویا بحث هایی است که ظرف دو سه هفته پیش در دیدگاه درگرفته است . مورد اول درگیری هادی خرسندی با کمونیست های کارگری بود. مورد دوم نوشتاری بود با نام مستعار نویسنده ای بنام سعید سلطانپور که سرتا پا اتهام برعلیه سازمان مجاهدین خلق بود و البته واکنش های زیادی را ایجاد کرد. آقای ناظر متهم شد که بدون درنظر گرفتن الویت های جنبش مقاومت برعلیه حکومت جمهوری اسلامی مقاله ای را با نامی مستعار که ممکن است از پستوی وزرارت اطلاعات آخوندی بیرون آمده باشد چاپ کرده است . گویا که باز سعید سلطانپور جوابیه ای را به نظرات کاربران سایت دیدگاه و نظر خود آقای ناظر که نوشته بود این اتهامات را قبول ندارد . آماده کرده و فرستاده است ،اما این بار آقای ناظر برای خلاصی از چاپ نوشته مجدد سلطانپور از دیدگاه کناره گرفته است زیرا فکر میکند که عدم چاپ آن سانسور است که بدان معتقد نیست و چاپ آن هم لابد خود اورا درمعرض اتهام قرار میدهد یا مورد مخالفت کاربران بسیاری قرار میگیرد و یا .......

مشکل آقای ناظر این است که دموکرات است و نمی خواهد سانسورکند. بنابراین اگر بخواهد به خواست خودش و اراده خودش کارکند هرمطلبی را باید چاپ کند و خوانندگان خودشان تصمیم بگیرند که چه چیزی درست است و چه چیزی غلط.

منتها اینکاربرای ایشان مشکلات زیادی را ایجاد میکند. نظر ها ویی میل ها و اتهامات وشاید هم فحش ها.

و این بود که من فکرکردم این مطلب را درمقا یسه یک روشنفکر ویک مبارز بنویسم. البته معتقدم که این بحث اگر تعمیق شود میتواند راه حلی باشد برای این تضاد ی که به نظرمیرسد الان درصحنه سایت ها ی اپوزیسیون وجود دارد ویا لااقل آغازی باشد برای اندیشیدن درموردآن و بحث های بیشتر و جدی تر.

یک مبارز و درنقطه جدی تر آن یک جنگجو وقتی برای هدفی می جنگد حالا یا قلم میزند یا تفنگ بدست میگیرد به قول معروف پیه هرچیزی را به خودش می مالد. او نه تنها انتظار فحش و اتهام را دارد که بدتر ازآن انتظار ایزوله شدن کامل اجتماعی ، خوردن برچسب های مختلف و درنهایت زندان واعدام را دارد. ولی چون مبارزاست بطور فردی یا گروهی به ارزش هایی تکیه وباوردارد که آن ارزش ها هر سختی را برایش قابل تحمل میسازند.

روشنفکر اما میخواهد که از حقوق فردی انسان ها دفاع کند ، یعنی از اعلامیه حقوق بشر. او به عنوان فردی برآمده از طبقه متوسطی که تحصیل کرده است و دانش آموخته است و درکشوری غربی فواید آزادی های فردی را چشیده است درهیچ صورتی حاضر به گذشت از این آزادیها نیست . یعنی اولین مساله روشنفکران و شاید هم تنها مساله آنها آزادی هاست . دراین رابطه هیچ نوع سانسوری را برنمی تابند.

واما مبارزین آنهایی هستند مجموعه ای از مشکلات را می بینند و نگران وضع اجتماعی مردم یک کشور هستند. نگران غذای آنها ، نگران سرپناه آنها، نگران اعتیاد ، نگران تن فروشی ، نگران فروش کودکان ، نگران ویرانی محیط زیست ، نگران زلزله و توفان و خرابی ، نگران قدرتمند تر شدن هرروزه نظامی که باعث اینهمه بیچارگی یک ملت شده است . و برای آنها زمان از اهمیت زیادی برخورداراست . یعنی کوتاه کردن زمان جنگ و ازبین بردن هرچه سریع تر این حوادث و این بدبختی ها . آنها میخواهند میان بربزنند. برای میان برزدن باید راه مستقیم را رها کرد . باید از شاهراه ها دل کند و به کوره راه ها زد. و در اوج اینها گاهی لازم است که قلم را رها کرد و تفنگ را بدست گرفت . روشنفکر اما از این کوره راه ها دل خوشی ندارد. دست اندازها ، گرد و خاک و چشم اندازی که درمیان غبار پنها ن شده است و بدرستی دیده نمی شود.

روشنفکر میتواند خودش و قلمش را به تنهایی داشته باشد بدون اینکه به دیگران اتکا ء کند. آسوده بچرخد و هرچه میخواهد بگوید. مبارز اما نمیتواند زیرا که تنها نیست و تنها نمی تواند باشد. به عده ای تکیه دارد . کسانی که به سختی بدستشان آورده است وباید کسان دیگری را با خود همراه کند. برای کوتاه کردن زمان حکومت دیکتاتورها و کوتاه کردن بدبختی خلق ها ، مبارز نیرو ی همراه نیازدارد. پس باید به سوی مردم برود و کدام مردم؟ روشنفکران و تحصیلکرده ها ؟ شاید ولی هدف او توده هایند . بدون این توده ها و همراهی آنها او نیروی کافی برای زمین زدن یک حکومت درقدرت را ندارد . توده ها اما مشکلشان دردرجه اول گرسنگی است و لباس است و سرپناه است . و افکاری بسیار عقب مانده دارند . آنقدر عقب مانده که جواب درخواست های مادی روزمره شان را از چاه جمکران میگیرند و یا ضریح امامی دیگر درحالیکه برروی دریایی از ثروت های طبیعی قراردارند. و آنقدر فقیرند که روی گورها و داخل قبرستان ها زندگی میکنند و کودکشان را میفروشند و تن فروشی میکنند.

روشنفکر در این نقطه است که باید تصمیم بگیرد. آیا کدام یک ارجحیت دارند ؟ پایان حکومت ارتجاعی دیکتاتوری به هر قیمت یا پاسداری از آزادیها ی فردی و عدم سانسور حتی درمورد آنهایی که به عمد یا به سهو قلمشان را آماده ضربه زدن به مبارزان کرده اند؟. آیا روشنفکر درمورد چه کسی مسئول است ؟ توده های مردم یا نویسندگان وشاعران و هنرمندان؟ به نیازهای چه کسی باید پاسخ بدهد؟ آیا میتواند خودش را تعدیل کند و درعین همراهی با مبارزان و کمک و همدلی با آنها وظیفه خویش یعنی ضدیت با سانسور را هم انجام دهد؟
این نقطه ، نقطه انتخاب است . آیا او به فکر دختر بچه هایی است که درپارک ها سرگردان اند یا بفکر آزادی بیان نویسنده ای است که درکانادا زندگی مرفهی را میگذراند و دربهترین صورت مشکلات فردی با یک گروه یا جریان داشته است ؟ آیا او بفکر معتادانی است که با رقمی سرسام آور درحال ازیاد اند یا بفکر پاسداری از آزادی روشنفکرانی است که سایت ها را صحنه قلم فرسایی خودشان کرده اند و شاید حتی دراعماق اندیشه شان هم جایی برای توده های فقیرمردم وجود ندارد؟ آیا او بفکر شهرتهران است که به دلیل آلودگی هوا به گفته خود رژیم ممکن است به اندازه زلزله بم کشتار کند و اپیدمی مرگ سپید به پا سازد یا بفکر کسانی است که منقاش برداشته و در مسایل داخلی گروه ها وسازمانها کنکاش میکنند و هم و غم شان پیدا کردن ایراد و انتقاد گروه های مبارز و بزرگ نمایی آنها ست؟

براستی دلمشغولی روشنفکران و صاحبان سایت ها و روزنامه ها با توجه به ابعاد جنایات رژیم جمهوری اسلامی و ابعاد بدبختی ها ی مردم ایران چه باید باشد؟

این سئوالی است که هرکسی با وجدان خودش میتواند پاسخ بدهد و نیرویش را درکنار مبارزان بشکل درستی بکار گیرد . پاسخ دادن به این سئوال میتواند پایانی باشد به اینهمه درگیری و ناراحتی و تضاد و مشکل .

و اگر بخواهم رک و راست تر بنویسم آیا سازمان مجاهدین خلق با همه کم و کاستی ها و انتقادها و ایرادهایش برای مردم ایران مفید تراست و مساله حل کن تر یا نوشته های نویسنده بی دردی با اسم مستعار سعید سلطانپور و یا دیگرانی شبیه به او ؟

آیا باور داریم که باید رژیم آخوندی از ایران برانداخته شود تا مردم قدمی به جلو بردارند یا نه ؟و دراین صحنه زورآزمایی آیا سازمان مجاهدین به عنوان یک نیرو ی مبارزقابل اتکا هست یا نه ؟ و با قبول یا عدم قبول این نکته است که به عنوان روشنفکر خواهیم توانست موضع مشخصی را اتخاذ کنیم با تکیه به آن هرحرکتی را که میکنیم اعم از نوشتن یا اداره سایت و روزنامه و غیره تنظیم کنیم. درغیر اینصورت هرچند هم که نیت درستی داشته باشیم دچار سرگردانی میشویم و راه را گم می کنیم.

yazdanifar_m200@yahoo.comهنرمندان ایران در تبعید