باید هزینه آزادی را پرداخت
هیچ تحریمی کارسازتر از تحریم نظام توسط مردم ونخبگان ایران نیست
هیچ تحریمی کارسازتر از تحریم نظام توسط مردم ونخبگان ایران نیست
ویکتوریا آزاد
هیچ نیروی خارجی ای برای بخشش آزادی ای که مردم تحت ستم بسیار خواستار آنند ،
نخواهد آمد. مردم باید یاد بگیرند که چگونه به خودشان آزادی ببخشند و این به آسانی
ممکن نیستنگران فاجعه ای باشیم که برای کشورمان ایران تدارک دیده اند ، نگران صدور انقلاب اسلامی ، خلافت نظامیان تروریست، تجهیز ایران به سلاح هسته ای، ادامه شرارت بنیادگرایان اسلامی، فقر روزافزون، اقتصاد بی ثبات، اعتیاد گسترده ، فحشا و هزاران مصیبت دیگر که امروز گریبانگیرش هستیم. کار برای ایجاد روشهائی که بتواند از باز تولید استبداد در ایران فردا جلوگیری کند باید از همین امروز آغاز گردد. سیاستهای امروز ما بیلان کار فردای ما را به نمایش میگذارد.
مدتها ست که میخواستم بنویسم اما از آنجا که قلم زدن در خصوص سیاست بدون عمل سیاسی ، با روحیه من سازگار نیست باری چند صباحی را اختصاص دادم به صرفا عمل سیاسی و دیدم چه عالمی دارد. میدانید برای یک سیاستمدار واقعی و مردمی ا حساس رضایت و خشنودی ، احساس آرامش وجدان ، تکامل روح و روان ، احساس تعلق ، قبول مسئولیت و .......ارزش است. این ارزش هویت آفرین است . خیلی وقته که تکلیف خودم رو با خودم معلوم کردم من سیاسی کارم و نه صرفا روشنفکر، راستی شما چطور؟
من فکر میکنم یکی از مشکلات جدی ما روشنفکران و سیاستمداران ایرانی اینه که میخواهیم همه کاره باشیم وبقول سوئد یها ، اونی که میخواد همه کاره باشه در واقع هیچ کارس . ما میخواهیم هم در قدرت سهیم باشیم و هم نقش ناقد قدرت رو بازی کنیم، هم تشکیلاتی باشیم ، هم خیلی حرف بزنیم اما اگر وقت عمل شد یواشکی در بریم ، آنهائی را هم که اهل عملند نقد کنیم و تا میتونیم چوب لاچرخشون بزاریم آخه نا سلامتی روشنفکری گفتن. درست مثل این میمونه که یک هنرپیشه بخواد همزمان که بازیگر صحنه است نورپرداز هم باشه. خوب نمیشه !
میدانید بنظر من روشنفکر وظیفه اش نقادی و روشنگری است، روشنفکر باید متعهدانه مو رو از ماست بکشه بیرون و به مردم نشون بده ، وظیفه روشنفکر در یک کلام کنترل قدرت سیاسی است نه کسب قدرت سیاسی. ا ما سیاستمدارعملگراست و هدفش کسب قدرته در خدمت اهدافش ( البته کسب قدرت سیاسی بدون پایبندی به ارزشهای ا نسانی و اخلاقی وتعهدات حقوق بشری پوچ و بی معناست)، بنابراین استفاده ازبرخی متد ها طبق رسوم جاری در مناسبات دیپلماتیک جهانی همچون سازش ، مصا لحه، مذاکره، انعطاف، کوتاه اومدن ، توپ و تشر زدن ، در جای خودش بالا اومدن ، سبقت گرفتن و خلاصه همه بازیهای معمول سیاستمداران بازیگر صحنه را باید آموخت. برای یک نقاد روشنفکر این نقش را بازی کردن مثل خودکشی سیاسی است. بنابراین میخواهم از این گفتگوی خودمانی به این نتیجه برسم که چه خوب میشد اگر هر یک از ما استعدادهای خود را در مییافتیم و در حد بضاعت و ا نتخاب خود در این عرصه پابمیدان میگذاشتیم. چه خوب بود که رلها در این دو حوزه یعنی حوزه" کسب قدرت " و "نقد قدرت" از هم جدا میشد و بازیگران هر یک از این دو حوزه نقش یکدیگر را برسمیت میشناختند و از توانائیهای یکدیگر به سود مردم و منافع آنان بهره میبردند و اینقدر برای هم شاخ و شونه نمیکیشید ند. چه خوب بود که روشنفکر و سیاستمدار به تبادل و تعامل نظر مینشستند بدون آنکه به نفی نقشها و رلهای یکدیگر برسند.
این مقدمه را گفتم برای آنکه واقعیت اینست که بدون نیروی پیشاهنگ ؛ سیاستمداران ، روشنفکران و مردم کسب آزادی افسانه ای بیش نیست. از اینرو درک معضلات این نیروها مسلما به حل برخی از نقصانها کمک میکند.
آزادی رایگان نمیشه، باید هزینه پرداخت
چند صباحی است که به برخی ارزشهای گذشته غبطه میخورم، یادم اومد که سال 63ـ62 وقتی جمهوری اسلامی با یک یورش گسترده دخل همه نیروهای سیاسی روآورد ، ما شبهنگام رفیتم و تمام محل رو پر اعلامیه کردیم ا ونوقت 19 سالم بود اما خدا هم جلودارم نبودم ، مادرم هم اتفاقا با من همراه شد.
اونشب در بسیاری از محلات تهران همزمان اعلامیه های زیادی پخش شد. با اینکه سپاه پرپر میزد و به خون ما تشنه بود. از این دست حرکات اونوقتها خیلی صورت میگرفت. امروز هم بخشی نه چندان بزرگ از یاران ما در ایران از مال و جانشان گذشته اند و برای آزادی میرزمند و بهای آنرا نیز دارند میپردازند، اما ما را چه شد که بیکباره فرهنگ مبارزاتی مان دچار تحول شد و بدینجا رسیدیم که مبارزه طلبی و پیکار سیاسی بد است ، پرهزینه است، بیفایده است ، پایداری گنجی و زرافشان و بینا داراب زند و بهروز جاوید تهرانی و .....بیمعناست ، اعتصاب غذا بچه گانه ست و نوعی لجبازی با خود است و غیره الا هذا. آیا این برخواسته از فرهنگ و اندیشه اصلاح طلبیست که بغلط استراتژیستهای حکومت اسلامی بما آموختند و یا این فقر اندیشه و ادراک ، لختی و خودپرستی است که ما را به این روز کشاند. در کجای جهان آزادی مفت دربحثهای ماراتونی پالتاکی و اینترنتی بدست آمد. در تایلند، مجارستان، لهستان، شیلی ، لیتوانی، پکن، چکسلواکی، کره جنوبی، برزیل، بلغارستان، زامبیا، نپال ، بولیوی ، فیلیپین و ...... همه از جمله کشورهائی هستند که برای آزادی هزینه پرداختند. در هیچیک از این کشورها نظامهای دیکتاتوری با زدو بند سیاسی جناحهای مافیائی شریک در قدرت تعویض پیدا نکرد بلکه در سایه حضور سازمانده و خلاق سیاسیون متعهد به مردم و ملت حاضر در صحنه سازمان یافتند و به نیروی قدرتمندی تبدیل شدند که دیکتاتور در مقابلشان تاب مقاومت نیاورد. دراینجاست که به مفهوم نقش سیاستمدار و روشنفکر سیاسی میرسیم.
در کشور استبداد زده ما ، دستگاه سرکوب نظام و بخشی از همین "روشنفکران ما" آنچنان ترسی را در دل مردم ما ایجاد کرده اند که فکرمقاومت ملی بصورت عملی آن ، آنها را دچار وحشت میکند. در اینجا این وظیفه سیاستمداران و روشنفکران است که راههای عملی و نقشه راهی را پیدا کنند که بتواند اعتماد مردم را جلب کند و این بت جاودانی را در ذهن آنان بشکند.
البته مستلزم چنین اتفاقی آنست که خود این پیشاهنگان اولا عمیقا با استبداد حاکم فاصله داشته باشند دوما عمیقا به دموکراسی باور داشته باشند و دارای یک استراتژی خلاق باشند و سوما حاضر به پرداخت هزینه ومبارزه سیاسی شجاعانه و منظم باشند . چنانچه نیروی پیشاهنگ حامل این ویژگیها نباشد انتظار جنبشهای اجتماعی فراگیر و آگاهانه انتظاری بیهوده است. اما انتظار حرکتهای کورو بیجهت و بعضا توام با انتقام جوئی ، شورشهای خشونت آمیز و نامنظم طبیعتا نزدیکترین اتفاقی است که قابل پیش بینی است. در اینجاست که باید هوشمند بود آیا سناریوی اول که بدنبال استراتژی خلاق ، راهبری منظم و ایجاد جنبش اجتماعی جهت کو تاه کردن دست مشتی حاکمان فریبکار فعالیت میکند پرهزینه است یا سناریوی دوم که با تاخیر غیر قابل بخشودنی نیرو های پیشگام جامعه موجب انفجار های اجتماعی و سوختن کشور در آتش انتقام گیری و شورشهای خشونت آمیزخواهد شد ، کدام کم هزینه تر است ؟
موانع برای براه انداختن جنبشی ملی و گسترده علیه استبداد مذهبی حاکم چیست؟
1. مردم به نظام حاکم اعتماد و باور ندارند !
2. به اصلاح نظام نیز باور ندارند !
3. از استبداد حاکم بیزارند و از خدا میطلبند که اینها برکنار شوند!
4. بحران اقتصادی بیداد میکند و مردم را عاصی نموده!
5. فقر،اعتیاد، تن فروشی، کودک آزاری ، خشونت بر علیه زنان و کودکان، بیکاری، بی قانونی؛ زورگوئی، سرکوب، ظلم بهر شکل آن بیداد میکند و مردم نیز در همه جا از این بیچارگی آشکار و پنهان شکایت میکنند!
6. قدرتهای بزرگ جهان و حتی افکار عمومی در سراسر دنیا با ملت ایران است.
7. حاکمیت اسلامی بی آبرو شده و بیش از بیش در عرصه ملی و جهانی خرد و ذلیل است، موجودیت آن بشدت در خطر است. پرونده هسته ای بزودی عازم شورای امنیت است ، نقض حقوق بشر در ایران زبانزد عام و خاص است ، نقش ایران درهمکاری با باند های ترور و جنایت بیش از بیش محرزشده ، در عرصه بین المللی ایران کشوری غیرامن و خشن شناخته شده است!
8. عدم ثبات سیاسی و بالنتیجه عدم ثبات اقتصادی حکومت اسلامی، بالا گرفتن اختلافات در درون جمهوری اسلامی در حدی که آقای مصباح یزدی خواهان تشکیل حکومت اسلامی است و نه جمهوری اسلامی، تو گوئی این نظام از ابتدا تا کنون بوئی ازساختار جمهوری و جمهوریت برده بود. ایشان به اتکاء گردانهای استشهادی خود قصد دارد رهبری حکومت اسلا می را در دست بگیرد و جناب خامنه ای را خلع مقام کنند، باند های مافیائی قدرت بجان هم افتاده اند، نیرو های نظامی امنیتی در صحنه سیاسی و اجتماعی ایران حضور فعال و گسترده دارند ، اقتصاد کشور هر روز بی ثباتر میشود، ناکارآمدی موسسات و تضاد های میان سازمانها و ادارت هر روز افزایش مییابد، نظام از درون در حال فرسایش است !
حال با این تفاسیر موانع برای براه انداختن جنبشی ملی و ضد استبدادی در ایران چیست؟
نقطه حرکت من برای شکافتن این معضل ، از چهارراه اپوزیسیون ایرانی میگذرد. چرا که بدون وجود یک جریان منسجم و دلسوز بحال مردم که دارای یک طرح استراتژیک خردمندانه و با مهارت برای کسب آزادی باشد ، نمیتوان سخنی از جنبش، سازمانیابی، مطالبه خواهی ، محاصره مدنی و وادار کردن حکومت اسلامی به تمکین و عقب نشینی وسرنگونی (برکناری) نظام سخن بمیان آورد.
از این منظر بنظر اینجانب مانع اصلی همین نیروی الیت جامعه ایرانی است که هنوز نتوانسته حول یک شعار واحد و میثاق مشترک ، پیام واحدی را به پیشگاه ملت ایران تقدیم کند.
مشکلات این دسته های سیاسی گوناگون چیست ؟
1. حضور دید گا ههای متکثر اما بی پیوند با هم وهم چنین عدم اعتقاد عملی به پلورالیسم وپراگماتیسم سیاسی
2. عدم اتخاذ استراتژی و تاکتیکهای مناسب و متناسب با شرایط حاضر
3. عدم پیوند با مردم کوچه و بازار بخاطرلذت از عادت غارنشینی
4. اخلاق عشیره ای و طایفه ای دیرینه برخواسته از فرهنگ عشیره ای و محفلی ، سود جوئی ، اخلاق استبدادی
5. عادت به روضه خوانی و منبر گرفتن و در حالت انتزاع و خلسه بسر بردن
6. خودشیفتگی ، خوابزدگی ، آرمانگرائی و مطلق گرائی
7. نخبه کشی و یکدیگر را هدف گرفتن و از دشمن مشترک همواره غافل شدن
8. انتخاب گزینه هائی که تاریخ مصرفشان گذشته و در نتیجه محیط را سمی کردن
9. عدم اتکا به اسلوب مبارزه طلبی سیاسی
10. عدم شجاعت لازم برای بازنگری واقرار به اشتباهات و نقد سیاستهای شکست خورده گذشته و اصرار بیجا بر تئوریهای بی مصرف ( در این نوع نگاه به سیاست ، نوسازی یعنی فرصت طلبی و خیانت)
براستی کار این پیشاهنگان مختلف سیاسی چه باید باشد؟
روشنگری، ایجاد ارتباط خلاق با مردم و رفع موانع جهت ایجاد جنبش و تولید حرکت، تولید اندیشه و سیاست ، طراحی نقشه راه و ارائه برنامه، مدیریت سیاسی ، تولید اراده سیاسی، آموزش تکنیکهای مبارزه غیر خشونت آمیز به مردم جهت تقویت کنش های اجتماعی و تلاش در جهت بالا بردن اعتماد بنفس مردم و شکستن ترس آنان از سرکوب جهت افزایش فشار به حاکمیت، ...... اینها اخص وظایف مدعیان دموکراسی و آزادی است. از خود بپرسیم ایا وظایف خود را بخوبی انجام داده ایم و یا میدهیم؟
با این تفاسیر عجیب نیست که جنبش مردمی در ایران ضعیف و کم وسعت است ، عجیب نیست که به ما با ناباوری مینگرند. مردم حرکت نخواهند کرد و هزینه پرداخت نخواهند کرد تا برایشا ن مسجل نشود که در پشت و جلوی آنان نیرویی قابل اعتماد و حامیان قدرتمندی ایستا ده اند. مردم بار دیگر در زیر پرچم آنان که میخواهند مردم را به صحنه بیاورند تا که گویا حاکمیت ایران را " اصلاح" کنند نخواهند رفت . اگر ما میگوئیم اصلاح این نظام حتی بشکل یک محاصره مدنی مقدور نیست نه از این بابت است که گویا نمیدانیم مبارزه مسالمت آمیز چیست ، بلکه از این باب است که ما با اتخاذ سیاست مبارزه غیر خشونت آمیز و مسالمت آمیز میخواهیم به اتکا نیروی مردم دستگاه ظلم و جور حاکمان وقت را جمع کنیم اما این به این معنا نیست که به مردم وعده بدهیم که شما به صحنه بیائید تا که سرداران جانی را به تمکین وادارید و به آنها بگویید :" سروران ، از مال و منال و قدرت خود بگذرید و خود را جان برادر کمی اصلاح کنید."
خیر! ما به حاکمان میگوئیم که از شما بر ما خیری نیست پس گم شوید و شر مرسانید، ما خروج کامل آنان را از حاکمیت خواستاریم ، ما تحول ساختاری را برسمیت میشناسیم و نه اصلاحات ساختاری دروغین در چهارچوب یک نظام سراسر پلید و پوسیده . برای ما ولی فقیه خوب وبد بیمعنی است، بحث ما بحث ساختاری است حال با ولی فقیه یا بدون آن ! (تجربه را بارها آزمودن خطاست )
آندسته از نخبگان ما که فکر میکنند بهتر است حول مخالفت با ولی فقیه متحد شویم و او را نشانه بگیریم یا سخت بلحاظ نظری در اشتباهند و یا منا فعشان با دولت حاکم گره خورده است. بر فرض که ولی فقیه را نیز کنار زدید که البته امروز با احراز حقوق کامل به شورای مصلحت عملا ولی فقیه نیز کاره ای نیست ، با قانون اساسی ، شورای تشخیص مصلحت نظام، شورای خبرگان، مدیریت فاسد دولتی، اقتصاد ناکارآمد و هزار و یک بدبختی دیگر برخواسته از این نظام چه میکنید ؟
***
پر مسلم است که دستیابی به آزادی از طریق صلح امر دشواری است اما عملی است ، همانطور که در کشور های دیگر مقدور شد.
صلح آمیز بودن مضمون مبارزه ما بمعنای ساخت و پا خت با نظام فاسد حاکم نیست ،
صلح آمیز بودن مضمون مبارزه ما بمعنای توقف مبارزه نیست،
صلح آمیز بودن مبارزه ( گذار مسالمت آمیز) یعنی شکست دیکتاتور در کمترین زمان ، با بیشترین دست آورد و کمترین هزینه !!
آیا جمهوری یا سلطنت هدف بلاواسطه ماست!
من اساسا به این رویکرد آندسته از دوستانی که میخواهند با عمده کردن شکل نظام آینده امکان شکل گیری یک اپوزیسیون قدرتمند برای برکناری حکومت اسلامی را سد کنند ، نه میگویم !
آنان که خیال میکنند با کمرنگ کردن اسلامیت رژیم ، جمهوریت آن تقویت میشود ، نه فقط جمهوری و جمهوریت را نمیشناسند بلکه با کمال تاسف این دسته حاملان و بانیان استبداد آینده خواهند بود.
نظام جمهوری برای من نظامی است که:
1. رئیس کشور رئیس جمهور نام دارد که مقامی انتخابی است و نه موروثی . رئیس جمهور در یک نظام دموکراتیک میبایست بلحا ظ سیاسی ، عقیدتی ، گروهی و فرقه ای غیر وابسته باشد !
2. در نظام جمهوری همه قدرت بدست پارلمان است و پارلمان منتخبین ملت است
3. رئيس جمهور عالي ترين مقام اجرائي کشور است و قدرت اجرايي خود را مستقيما يا با كمك معاونان و وزراء بر طبق قانون اساسي اعمال مینمايد .
4. همچنين رئيس جمهور مسئولیت اجرای قانون اساسی و ریاست قوه مجریه را برعهده دارد . تعیین سیاستهای کلی نظام جمهوری وظیفه رئیس جمهور است
5. نظارت بر حسن اجرای سیاستهای کلی نظام نیز بر عهده رئیس جمهور است
6. رئیس جمهور فرمانده کل نیرو های مسلح است
7. تنظیم قوای سه گانه تماما در چهارچوب اختیارات ریاست جمهوری است
اما در حکومت اسلامی تمام وظایف برشمرده دربالا در حوزه اختیارات رهبر و یا همان ولایت فقیه است ، این رهبر نیز منتخب مجلس خبرگان است.( مراجعه شود به فصل هشتم و نهم قانون اساسی ایران ) . بنابراین نظام حاکم در ایران جمهوری نیست ، پادشاهی مطلقه است.
حال آنان که میگویند ما نظام جمهوری در ایران داریم و همه پرسی برای تایین نظام دلخواه مردم بی پایه است باید اثبات کنند که در ایران جمهوری حاکم است. جمهوری تنها به انتخابی بودن و چرخشی بودن سنبل آن یعنی مقام ریاست جمهوری نیست.
به اعتقاد من برای دستیابی به جمهوری ناب مبتنی بر دموکراسی و پارلمانتاریسم تنها راه مقابله با دیکتاتور و نظام فقهی است . راه رسیدن به جمهوری ناب مردم سالار از چهارراه نفی کامل استبداد فقهی مشروعه و ساختار برآمده از آن میگذرد. آنان که میخواهند این نظام را به یک نظام اسلامی مشروطه تبدیل کنند ، به این معنا که ولی فقیه فاقد قدرت سیاسی باشد و سایر نهاد های قدرت در ید دولت و پارلمان و نوعی مردم سالازی دینی را حاکم کنند باید بدانند که این امر نیز ساختار بغایت فاسد این رژیم را ترمیم نخواهد کرد. ضمن اینکه چنین تحولی مستلزم تغییر 180 درجهء قانون اساسی کشور است که این خود حدیث دیگری است. نظام آنچنان پوسیده و ناکارآمد است که دیگرشیر دستان و کاوه آهنگر نیز آنرا یارای پالایش نیست. اصولا نظم حاکم بر این ساختار به یک تحول بنیادی نیازمند است. تحولی که شرط اول آن پذیرش اصول دموکراسی است. این تحول بدون شرکت وسیع تمامی آحاد ملت ایران و پیشاهنگان رنگارنگ آن در سرنوشت کشور مقدور نخواهد بود. تنها یک اتحاد وسیع ملی میتواند در مقابل این خون آشامان ایستادگی کند.
باید ضمن برسمیت شناختن اختلافات برنامه ای و سیاسی احزاب و گرایش های گوناگون، تلاش کرد که حول برچیدن نظام استبدادی اسلامی اجماع کرد و نقطه اشتراک را مبنا قرار داد و برای هماهنگی و همکاری بین این نحله های مختلف سیاسی در امر برچیدن جمهوی اسلامی و کسب آزادی، دموکراسی و حقوق بشرتلاش کرد.
این جبهه
معضلش جمهوری و یا مشروطه سلطنتی نیست. معضل آن نان است و آزادی !
اما هر یک از نیروهای تشکیل دهنده چنین اتحادی طبیعی است که برای نظام مطلوب خود تبلیغ و ترویج میکنند و با حریف مقابل رقابت سالم میکنند. بدیهی است که جمهوری خواهان و مشروطه خواهان و ملی مذهبی های سکولار و طرفدار گذار از حکومت اسلامی میبایست از هیچ تلاشی برای تشکیل " نهاد نمایندگی " خود دریغ ننمایند اما از شرکت در اتحادی فراگیر حول آزادی ،دموکراسی، حقوق بشر نیز نباید غافل شوند. تشکیل چنین نهادی نباید مانع از درک و اهمیت عنصر " زمان " شود. تلاش برای اثبات آنکه جمهوری خواهان بیشتر دموکراتند از خیابان اتحاد میگذرد ودر غیر اینصورت تاریخ آنان را قضاوت خواهد کرد و این قضاوت بنفع منافع تاریخی ما نیست !
امروز اتحاد برای استقرار دموکراسی در ایران تنها بین نیرو های دموکرات از تمامی لایه های موجود و سکولارهاست و بس !
این اتحاد میتواند " اتحاد برای رفراندوم " و یا هر راهکار مناسب دیگری که مقتضی شرایط حال ما باشد را در بر بگیرد. بدیهی است چنانچه زور ما برسد و بتوانیم شعار رفراندوم را نهادینه و تبدیل به یک خواست اجتماعی کنیم در آنصورت چه راهکاری بهتر از این که با اتکا به نیروی مردم ، رژیم جمهوری اسلامی را مجبور به تمکین کنیم و با حمایت بین المللی آ نان را برچینیم و آنچه را برگزینیم که طلب میکنیم. این بهترین و کم هزینه ترین شکل مبارزه مسالمت آمیز و صلح طلبانه است . بدیهی است که پس از انجام هدف اول رفراندم که خروج حاکمان اسلامیست ، همه پرسی برای انتخاب نوع نظام امری حتمی و جزِء اصول دموکراسی است تا که بتوان دولت موقت را بر گزید و مجلس موسسان را برپا نمود. هر زمان رژیمی بدست مردم خلع سلاح و مقام میشود بلا فاصله مردم حق دارند که نظام دلخواه خود را بعد ازآن انتخاب کنند.
آنان که باک دارند که حاصل چنین انتخابی ، پیروزی مشروطه به جمهوری باشد به اعتقاد من ، سیاستمداران کم جراتی هستند که نه بخود و نه بمردم باور دارند.
سیاست همیشه عرصه قبول ریسک و شکست و پیروزیست. اهداف را نیز باید تقسیم کرد ، هدف آنی و هدف آتی.
امروز هدف آنی ما برچیدن نظام جور و جهل است و این تنها راه رسیدن به هدف آتی ماست که همانا استقرار دموکراسی و احقاق حقوق بشراز طریق انتخابات آزاد مردم برای انتقال قدرت به نظامی دموکراتیک و سکولار در ایران است. حال این نظام میتواند جمهوری عرفی باشد، جمهوری فدرال باشد، مشروط سلطنتی باشد و یا مشروطه فدرال و.........اینرا دیگر مردم ایران و میزان زور و توانائی ما جهت تاثیرگذاری بر افکار عمومی تایین خواهد کرد.
***
در مطلبی از آقای فرخ نگهدار بتاریخ 8 آبان 1384 با عنوان " اتحاد جمهوری خواهان بدیل رهبری فقهی و موروثی" در بخش حالا وضع فرق کرده است چنین خواندم :
" تنها عقب مانده ترین ، و به لحاظ سیاسی ، فرهنگی و اقتصادی ، کم تاثیرترین لایه های جامعه ما هنوز در باره اقتدار رهبری موروثی یا دینی توهم دارند. میزان گسترش آموزش همگانی ، شهرنشینی و نفوذ اقشار مدرن به آنجا رسیده است که " کنار زدن رهبری دینی و جلوگیری از بازگشت رهبری موروثی " از نظر اجتماعی و تاریخی واقعا امکان پذیر شده است.
در اینجا باید به اقای نگهدار گفت که پس شما از چه میهراسید اگر" کنار زدن رهبری دینی و جلوگیری از بازگشت رهبری موروثی" از نظر اجتماعی و تاریخی از چنین شانس بالائی برخوردار است پس چرا میخواهید" طرفداران نظام مشروطه پادشاهی را از صحنه مبارزات دموکراسی خواهانه ایران حذف کنید. "
ایشان در همین مقاله درپایان بخش " قدرت پرستی و جهل" مینویسند:
......هنوز هم " به خیابان ریختن " توده وار " تود ها" با شعارهای " جاوید شاه" یا با " کفن پوشان چاله میدانی " بسیار سهل تر و ممکن تر از سازمان دهی " نافرمانی مدنی " تحت رهبری روشنفکران جمهوری خواه است .
ما نفهمیدیم که با لاخره دمب روباه را باور کنیم یا قسم حضرت عباس را !
بالاخره این مردمان به آنجا رسید ه اند که رهبری موروثی را بر نتابند یا نرسید ه اند.
اینست آن معضل بزرگ تنی چند ازروشنفکران امروز ما، قیمان ملت ستم دیده ایران که از تحلیل اوضاع جامعه خود عاجزند و تازه میخواهند رهبر هم باشند! گفتار سراسر تناقض ، کردار سراسر تناقض، پیام ها مملو از پیشداوریهای پر تناقض !
به اعتقاد من نه سلطنت و نه جمهوری در شکل توتالیتر و غیر دموکراتیک آن ،هیچیک دیگر در ایران فردا قادر نخواهند بود که خود را به مردم ایران تحمیل کنند.
مردم ما بحد کافی طعم استبداد را چشید ه اند ، امروز هم کسی تره برای این نظام در داخل کشور خرد نمیکند. نظام دستور میدهد و مردم کار خود را میکنند.
ما بهتر است بجای آنکه نگران بقدرت رسیدن نهاد سلطنت باشیم ، نگران فاجعه ای باشیم که برای کشورمان ایران تدارک دیده اند ، نگران صدور انقلاب اسلامی ، خلافت نظامیان تروریست، تجهیز ایران به سلاح هسته ای، ادامه شرارت بنیادگرایان اسلامی، فقر روزافزون، اقتصاد بی ثبات، اعتیاد گسترده ، فحشا و هزاران مصیبت دیگر که امروز گریبانگیرش هستیم. کار برای ایجاد روشهائی که بتواند از باز تولید استبداد در ایران فردا جلوگیری کند باید از همین امروز آغاز گردد. سیاستهای امروز ما بیلان کار فردای ما را به نمایش میگذارد.
سوئد ـ ژانویه2006
معضلش جمهوری و یا مشروطه سلطنتی نیست. معضل آن نان است و آزادی !
اما هر یک از نیروهای تشکیل دهنده چنین اتحادی طبیعی است که برای نظام مطلوب خود تبلیغ و ترویج میکنند و با حریف مقابل رقابت سالم میکنند. بدیهی است که جمهوری خواهان و مشروطه خواهان و ملی مذهبی های سکولار و طرفدار گذار از حکومت اسلامی میبایست از هیچ تلاشی برای تشکیل " نهاد نمایندگی " خود دریغ ننمایند اما از شرکت در اتحادی فراگیر حول آزادی ،دموکراسی، حقوق بشر نیز نباید غافل شوند. تشکیل چنین نهادی نباید مانع از درک و اهمیت عنصر " زمان " شود. تلاش برای اثبات آنکه جمهوری خواهان بیشتر دموکراتند از خیابان اتحاد میگذرد ودر غیر اینصورت تاریخ آنان را قضاوت خواهد کرد و این قضاوت بنفع منافع تاریخی ما نیست !
امروز اتحاد برای استقرار دموکراسی در ایران تنها بین نیرو های دموکرات از تمامی لایه های موجود و سکولارهاست و بس !
این اتحاد میتواند " اتحاد برای رفراندوم " و یا هر راهکار مناسب دیگری که مقتضی شرایط حال ما باشد را در بر بگیرد. بدیهی است چنانچه زور ما برسد و بتوانیم شعار رفراندوم را نهادینه و تبدیل به یک خواست اجتماعی کنیم در آنصورت چه راهکاری بهتر از این که با اتکا به نیروی مردم ، رژیم جمهوری اسلامی را مجبور به تمکین کنیم و با حمایت بین المللی آ نان را برچینیم و آنچه را برگزینیم که طلب میکنیم. این بهترین و کم هزینه ترین شکل مبارزه مسالمت آمیز و صلح طلبانه است . بدیهی است که پس از انجام هدف اول رفراندم که خروج حاکمان اسلامیست ، همه پرسی برای انتخاب نوع نظام امری حتمی و جزِء اصول دموکراسی است تا که بتوان دولت موقت را بر گزید و مجلس موسسان را برپا نمود. هر زمان رژیمی بدست مردم خلع سلاح و مقام میشود بلا فاصله مردم حق دارند که نظام دلخواه خود را بعد ازآن انتخاب کنند.
آنان که باک دارند که حاصل چنین انتخابی ، پیروزی مشروطه به جمهوری باشد به اعتقاد من ، سیاستمداران کم جراتی هستند که نه بخود و نه بمردم باور دارند.
سیاست همیشه عرصه قبول ریسک و شکست و پیروزیست. اهداف را نیز باید تقسیم کرد ، هدف آنی و هدف آتی.
امروز هدف آنی ما برچیدن نظام جور و جهل است و این تنها راه رسیدن به هدف آتی ماست که همانا استقرار دموکراسی و احقاق حقوق بشراز طریق انتخابات آزاد مردم برای انتقال قدرت به نظامی دموکراتیک و سکولار در ایران است. حال این نظام میتواند جمهوری عرفی باشد، جمهوری فدرال باشد، مشروط سلطنتی باشد و یا مشروطه فدرال و.........اینرا دیگر مردم ایران و میزان زور و توانائی ما جهت تاثیرگذاری بر افکار عمومی تایین خواهد کرد.
***
در مطلبی از آقای فرخ نگهدار بتاریخ 8 آبان 1384 با عنوان " اتحاد جمهوری خواهان بدیل رهبری فقهی و موروثی" در بخش حالا وضع فرق کرده است چنین خواندم :
" تنها عقب مانده ترین ، و به لحاظ سیاسی ، فرهنگی و اقتصادی ، کم تاثیرترین لایه های جامعه ما هنوز در باره اقتدار رهبری موروثی یا دینی توهم دارند. میزان گسترش آموزش همگانی ، شهرنشینی و نفوذ اقشار مدرن به آنجا رسیده است که " کنار زدن رهبری دینی و جلوگیری از بازگشت رهبری موروثی " از نظر اجتماعی و تاریخی واقعا امکان پذیر شده است.
در اینجا باید به اقای نگهدار گفت که پس شما از چه میهراسید اگر" کنار زدن رهبری دینی و جلوگیری از بازگشت رهبری موروثی" از نظر اجتماعی و تاریخی از چنین شانس بالائی برخوردار است پس چرا میخواهید" طرفداران نظام مشروطه پادشاهی را از صحنه مبارزات دموکراسی خواهانه ایران حذف کنید. "
ایشان در همین مقاله درپایان بخش " قدرت پرستی و جهل" مینویسند:
......هنوز هم " به خیابان ریختن " توده وار " تود ها" با شعارهای " جاوید شاه" یا با " کفن پوشان چاله میدانی " بسیار سهل تر و ممکن تر از سازمان دهی " نافرمانی مدنی " تحت رهبری روشنفکران جمهوری خواه است .
ما نفهمیدیم که با لاخره دمب روباه را باور کنیم یا قسم حضرت عباس را !
بالاخره این مردمان به آنجا رسید ه اند که رهبری موروثی را بر نتابند یا نرسید ه اند.
اینست آن معضل بزرگ تنی چند ازروشنفکران امروز ما، قیمان ملت ستم دیده ایران که از تحلیل اوضاع جامعه خود عاجزند و تازه میخواهند رهبر هم باشند! گفتار سراسر تناقض ، کردار سراسر تناقض، پیام ها مملو از پیشداوریهای پر تناقض !
به اعتقاد من نه سلطنت و نه جمهوری در شکل توتالیتر و غیر دموکراتیک آن ،هیچیک دیگر در ایران فردا قادر نخواهند بود که خود را به مردم ایران تحمیل کنند.
مردم ما بحد کافی طعم استبداد را چشید ه اند ، امروز هم کسی تره برای این نظام در داخل کشور خرد نمیکند. نظام دستور میدهد و مردم کار خود را میکنند.
ما بهتر است بجای آنکه نگران بقدرت رسیدن نهاد سلطنت باشیم ، نگران فاجعه ای باشیم که برای کشورمان ایران تدارک دیده اند ، نگران صدور انقلاب اسلامی ، خلافت نظامیان تروریست، تجهیز ایران به سلاح هسته ای، ادامه شرارت بنیادگرایان اسلامی، فقر روزافزون، اقتصاد بی ثبات، اعتیاد گسترده ، فحشا و هزاران مصیبت دیگر که امروز گریبانگیرش هستیم. کار برای ایجاد روشهائی که بتواند از باز تولید استبداد در ایران فردا جلوگیری کند باید از همین امروز آغاز گردد. سیاستهای امروز ما بیلان کار فردای ما را به نمایش میگذارد.
سوئد ـ ژانویه2006