15 January 2006

اکتاویوپاز
ترجمه از دکترزری اصفهانی


هم زمان

نه با د است
نه صدای گام های خوابگرد آب است
که از درختان و خانه های سنگ شده میگذرد
به دوراز شب سرخگون
این آفتاب نیست که از پله ها بالا میرود
همه چیز آرام است
دنیای طبیعت در آرامش است
این شهراست که روی سایه اش می چرخد
و جستجو میکند
همیشه خود را جستجو میکند
خود را که دربی کرانگی گم شده است
خود را که هرگز پیدا نمی کند
چشمانم را می بندم و تماشا میکنم
ماشین هایی را که میگذرند
شعله میکشند و میسوزند
شعله میکشند و می سوزند
نمیدانم به کجا می روند
همه ما به سوی مرگ میرویم
چه چیزبیشتری میدانیم
برروی نیمکت مردی با خودش گفتگو میکند
با چه کسی حرف میزنیم
با خودمان
او گذشته اش را از یاد برده است
و به آینده نمی رسد
نمیداند که کیست
زنده درمیانه شب
حرف میزند که صدای خود را بشنود