19 January 2006

ا لف—بيقرار

سخني با اصلاح طلبان فريبكار


مدتي است كه سركردگان جبهه مشاركت ايران اسلامي جلسات سخنراني با عنوان "چه بايد كرد " را در محل دفتر مركزي خود براه انداخته و بدنبال آن هستند تا شايد بار ديگر بازيهاي سال 76 را با رنگ و لعابي ديگر بر روي صحنه بياورند . گرچه كه حركت آنها حركتي موزيانه و نهايتا حركتي است كه ماندگاري رژيم جمهوري اسلامي را تعقيب مينمايد ، اما چنين بنظر ميرسد كه رهبران و تعزيه گردانان اين تشكل كه حالا ديگر ماهيت و هويت آنها براي عوام و خواص براي دانشجويان عيان و مبرهن گرديده بازهم در تلاش هستند تا با ارائه مشتي تئوريها و نظريات رنگ باخته ونخ نما شده ، آنهم درچنين شرايطي كه رژيم جمهوري اسلامي در زمينه سياست داخلي و خارجي با بن بست هاي كمر شكن روبه روست ، دربسترهمين رژيم و همين قانون اساسي بخت خود را بيازمايند . بازيگران جبهه مشاركت ايران اسلامي در جلسات چه بايد كرد بدنبال آن هستند تا با ارائه تئوريهائي كه در بردارنده خواست اساسي و زير بنائي مردم ميباشد و تحقق آن در بستر چنين رژيمي غير ممكن مينمايد، بازي ديگري را اغاز نمايند

يكي از سخنرانان ونظريه پردازان پركاراين جلسات فرديست بنام عليرضا علوي تبار كه براي بسياري ازمردم عامي و دانشجويان شناخته شده و از جمله افرادي هستند كه در دوران استيلاي دولت به اصطلاح ،اصلاح طلب خاتمي و سلطه اصلاح طلبان دروغين بر قوه مقننه ، هيچگاه بدنبال ارائه چنين تئوريها و نظرياتي نبوده و آنچه كه از ايشان و دوستان تشكيلاتي شان ديده شده و تجربه تلخي را از آنها بياد داريم جز سازشكاري و همگامي و همكاري با رژيم و ادامه حيات آن نبوده است .


علي رضا علوي تبار در دومين جلسه سخنراني خود در نشست چه بايد كرد ، سخنراني خود را باعنوان پيشنهادات و استراتژي هاي لازم بود به سود جهان دمكراسي در ايران آغاز ميكند كه در نوع خود بحثي اساسي تلقي و تئوري و نظريات ارائه شده پسنديده مينمايد ، اما نظريات ايشان و ديگر دوستانشان در جبهه مشاركت با سئوالات و جملات معترضه اي مواجه است كه در اين نوشتار بگونه فهرست واربدانها مي پردازيم .

اقاي عليرضا علوي تبار در سخنراني چه بايد كرد خود تقويت چهار وجه از وجوهات مباني دمكراسي را بر شمرده و اظهار داشته اند كه اگر اين چهاروجه محقق گردد جامعه دمكرات و استقراردمكراسي تحقق مي يابد.

چهار وجه مورد نظر اقاي عليرضا علوي تبار و شايد ديگر اصلاح طلبان همراه اوعبارتند از :
1: دولت شفاف و پاسخگو – 2- رعايت حقوق مدني وسياسي شهروندان -3 – جامعه مدني توسعه يافته – 4- انتخابات ازاد و منصفانه
.

البته حضرت ايشان نگفته اند كه وجوهات مورد اشاره شان در بستر كدام جامعه و با چه ويژگيهائي قابل تحقق و پذيرش ميباشد كه هدف اين نوشتارپرداختن به اين مقال وروشن كردن موضوع ميباشد .علوي تبار ميگويد " دولت شفاف و پاسخگو " نگارنده بعنوان يك ايراني متنفراز اصلاح طلبان اما شنيدارنظريات آنان از ايشان ميپرسم ، شما كه لالائي بلد بوديد چرا حالا خواب خوش گريبانتان را گرفته است ؟ مگر شعاراقاي خاتمي، جامعه مدني و قانون مندي نبود ؟ خود جنابعالي بعنوان يكي از مشاوران عالي خاتمي و دارو دسته اصلاح طلبان مگردر جريان شعارهاي پر طمطراق قبل از انتخابات خاتمي و وعده وعيدهاي او قرار نداشتيد و بعد از انتخابات از پيمان شكني هاي اين نادرويش خبر نداريد ؟ مگر مسئله قتلهاي زنجيره اي ، تعطيلي فله اي مطبوعات ، سركوب سبعانه جنبشهاي دانشجوئي و كارگري و معلمان وغير و ودهها رويداد سياسي كه در زمان خاتمي اتفاق افتاد را فراموش كرده ايد ؟ خاتمي در كدامين مقطع از دوران زمامداريش حتي يكبار با مردم ايران شفاف و پاسخگويانه عمل نمود ؟ مگر خاتمي شخصيت مورد نظر اجماع شما حضرات اصلاح طلب نبود و شب و روزاز او حمايت و پشتيباني نميكرديد ؟ چرا در آن زمان چنين بلبل زبانيهائي را انجام نميداديد ؟ كدام يك از شما حتي براي يكبار به خاتمي ايراد گرفتيد كه چرا با مردم صادق نيست وشفاف عمل نميكند ؟...!

2 - وجه دوم را رعايت حقوق مدني و سياسي شهروندان بر شمرده اند :اقاي علوي تبار معلوم نكرده اند يا شايد ايشان هم هراس دارند از اينكه از وجوهاتي چون سكولاريزم ، و حقوق بشر سخني بميان بياورند ، يا گيج هستند يا مردم را مثل خود فرض ميكنند و يا اينكه هنزو هم در تصورات سالهاي 75 و 76 حيران و سرگردانند !خود جنابعالي ميدانيد كه محترم شمردن حقوق مدني و سياسي شهروندان، در گستره حاكميتي چون نظام مقدس جمهوري اسلامي البته بزعم شما و دوستانتان ، با وجود نهادهائي چون ولايت مطلقه فقيه ، شوراي نگهبان ، قوه قضائيه صددرصد سياسي و فرمان بردار ازنهادهاي امنيتي و نظامي ، امري غير ممكن و انتظاري عبث وبدور از منطق و شعور انساني است . شما بايد اين مهم را ادراك نمائيد كه محترم شمردن حقوق مدني وسياسي شهروندان در جامعه اي امكان پذير است كه قوانين آن منطبق با عرف و همگام با مقتضيات زمان پي ريزي و در هر مقطعي قابليت تغيير و تحول واصلاح داشته باشد . نه در حاكميتي كه هنوز خطوط فكري هزار و چند صد سال پيش را تعقيب مينمايد و هر انديشه اي بر خلاف خود را با تمام قدرت سركوب ومنكوب ميكند . يا واقعا غافليد كه بعيد مينمايد ! يا مقرضيد كه شايد اتهامي ناروا باشد ، يا شايد هم سازشكارومنفعت طلب ،يا بقولي رفيق دزد وشريك قافله هستيد كه بديهي است و جاي هيچ انكارندارد.



3- گفته ايد جامعه مدني توسعه يافته : انسان وقتي گذشته شما ويارانتان در جبهه مشاركت و ديگر تشكلهاي همراهتان در انتخابات مجلس ششم را باز نگري مينمايد، انگشت حيرت بدهان ميگيرد كه چگونه بخود اجازه ميدهيد تا چنين سبك سري هائي را از خود بروز دهيد . كدام جامعه مدني توسعه يافته ؟؟ با شما فقط يك سئوال ، آري فقط يك سئوال را در ميان ميگذارم .و ازهزار تاي ديگر صرفنظر نميكنم . دركدام جامعه مدني توسعه يافته فردي چون اكبر گنجي را اين چنين بيرحمانه به بند ميكشند و خانمي را بخاطر گرفتن چند عكس آنچنان سلاخي ميكنند ؟ در كدام جامعه مدني يك شبه درب بيش از 60 روزنامه و مجله را گل ميگيرند و نويسندگاني چون سعيدي سيرجاني ، جعفر پوينده ، محمد مختاري ، را مي كشند و لاشه آنها را چون لاشه حيوانات در بيابانها مي اندازند ؟ در كدام جامعه مدني صدها زنداني عقيدتي در زندانها ميتوانند اسير حاكميت باشند ، بجز در حاكميت ايدئولوژيك و توتاليتر آنهم از نوع مذهبي ؟ راه زياد دور نرويد ، سرنوشت دوست وهمكارتان ، يار و غار محمد خاتمي ونظريه پرداز ارشد جبهه خودتان يعني عباس عبدي و پرونده سازي نظر سنجي ايشان و شركاي زنداني شان كه حالا اسم شان در ذهنم نيست را بياد بياوريد . مگر عملي كه انها انجام داده بودند ، يك عمل ساده وپيش پا افتاده و در عين حال علمي وسياسي در يك جامعه مدني توسعه يافته محسوب نميشود ؟ يا نديديد يا نميدانيد و يا نميخواهيد كه اين حقايق را بيان نمائيد ؟! اگر ميخواهيد صادقانه صحبت كنيد كه در صحت چنين عملي از سوي شما و همراهتان ترديد بسياروجود دارد . سعي كنيد واقعيات را با تمامي تلخي ها وشيريني هايش بيان كنيد . حالا ديگر زمان سفسطه بازيها و كلي گوئي هاي پر ابهام سپري شده و بلطف حضور گسترده تكنولوژي خاصه در امر ارتباطات اين سفسطه بازيها راه بجائي نخواهد برد .

در گفتمان امروزين جامعه جهاني ، جامعه مدني توسعه يافته داراي يك تعريف مشخص ميباشد و آن اين است كه در چنين جامعه اي ، قتلهاي زنجيره اي ، زنداني سياسي ، سانسور، زنداني شدن بعد از بيان عقايد ، مهر وموم كردن بنگاههاي سخن پراكني و نشريات ، نقد كردن شخصيتهاي سياسي درهر جايگاه و با هر منزلتي و... امري عادي بوده و هر كدام داراي تعاريف حقوقي و قانوني است كه در يك جامعه بسته مذهبي و حضور نهادي فراتر از قانون بنام ولي فقيه كل اين تعاريف را در يك بسته بندي غير قابل پذيرش محكوم بر دفن شدن ميباشند .
4- از انتخابات ازاد و منصفانه بعنوان چهارمين وجه از وجوه جامعه دمكراتيك سخن رانده بوديد .

همين يك وجه خود دربردارنده تمامي وجوهات قبلي ميتواند باشد . مسلما در يك انتخابات ازاد بمعناي حقيقي كلمه زمينه براي ظهور تمامي وجوهات دمكراسي و بستر سازي لازم براي تحقق يك جامعه دمكراتيك فراهم ميشود .

حال شما و تمامي آنانيكه در اين سلسله سخنرانيها شركت جسته يا در اينده حضور خواهند يافت تماما از تبار شما بوده وداراي خطوط فكري يكسان ، حداقل در يك مورد خاص وآنهم حفظ و ماندگاري اين نظام ميباشيد كه بايد به اين سئوال اساسي پاسخ بدهيد . چگونه ميتواند متصور باشد كه با حضور نهادي چون شوراي نگهبان و اولي بر آن نهاد ولايت فقيه كه به تعبير مصباح يزدي ملت را بمثابه رعيت وفرمان بر او بر ميشمارند ، انتخابات آزاد و منصفانه صورت بپذيرد؟

چرا دچار بيماري فراموشي (آلزايمر ) تاريخي شده ايد؟ مگر انتخابات مجلس ششم و حضور گسترده مردم را فراموش كرده ايد و مهمتر از آن مگر حكم فلج كننده حكومت ولي فقيه كه در همان روزهاي اول، موتور باصطلاح اصلاحات و اهن وتلپ اصلاح طلبان را از كار انداخت و هيچيك از شما و مجلسيان تان جرائت آنرا نكرديد تا با تكيه به راي مردم به دفاع از حقوق ملت و راي چند ميليوني انان قيام كنيد را فراموش كرده ايد ؟ اينها همه تجربيات تاريخي است و پيش روي مردم ايران قرار دارد . چرا مغلطه و سفسطه ميكنيد و دست از شانتاژ و دروغگوئي بر نميداريد ؟

يكبار ديگر باتفاق دوستان و همكاران و همراهان دروني وبيروني خود برويد و مفاد قانون اساسي اين رژيم را زيرو رو كنيد . اين قانون مشتمل بريكصد و هفتاد وپنج ماده قانون است كه تمامي اين موارد قانوني در يك ماده آن ، يعني اصل ((110 )) يكصد و ده چون گوسفندي دست و پا بسته درهر زماني قابل قرباني شدن هستند .

علوي تبار در ادامه بحث خود در تفسير وجوهات ارائه شده گفته است كه نيروهاي دمكراسي خواه بايد با شجاعت و با كنارگذاشتن مسائل عاطفي و تاريخي در كنار هم بنشينند وانديشه هاي دمكراتيك را نقد كنند :

نگارنده از اين فعال سياسي و اين تئوريسين اصلاح طلب ميپرسم ، چرا در آن زمانيكه دو قوه مجريه و مقننه را در اختيار داشتيد و همه امكانات مالي و تربيونهاي متعدد را در اختيار داشتيد ، چنين نقدي را انجام نداديد ؟ چرا يكبار از مردم نخواستيد تا با حضور در خيابانها و كوچه هاي سياسي مملكت بعنوان صاحبان اصلي اين مملكت به صحنه بيايند ؟و شما وهمكارانتان با اتكاء به چنان قدرتي نقدهاي جدي را بيان نمائيد . بنده چون بسياري از هم وطنان معتقدم كه همه شما اقايان و خانمها دروغ ميگفتيد و همين حالا هم مشغول دروغگوئي و در صورت امكان درصدد تصاحب قدرت و حفاظت ازهمين حاكميت خونريز هستيد . چرا كه درهمين سخنراني خودتان را(( لو)) ميدهيد اين لو دادن و در آنجا صورت ميگيرد كه خطاب به دانشجويان توصيه كرده ايد از احمق خواندن نسلهاي پيشين حذر نمايند و توصيه ميكنيد تاضرورت روش ((اصلاحي )) در شرايط كنوني را مد نظر خود قرار بدهند. ملت ايران و همان دانشجوياني كه مخاطب شما بوده اند ، بخوبي دريافته اند كه با ادامه حيات اين حكومت روش اصلاحي سرابي بيش نميباشد و چنين انتظاراتي ضمن عبث بودن ، مصداق عيني آن ساده لوحي است كه بر لب دريا نشسته بود و ميخواست با پياله اي ماست اب دريا را بدوغ مبدل نمايند .

اگر نسل امروز كه دانشجويان اين سرزمين هم بخشي از اين نسل بحساب ميايند ، نسلهاي پيشين را احمق بخوانند ، حق بجانب آنهاست . چرا كه حماقت نسل و ديروز باعث گرديد تا حداقل دو نسل بعد از خود را در آتش تغييراتي بسوزانند كه هيچ نيازي بدان احساس نميشد . نسل ديروز كه شما وياران مشاركتي تان بخشي مهم از آن ميباشيد ، با عدم درك صحيح از رخدادهاي تاريخي آتشي را شعله ور كرديد كه حالا خود شما هم داريد در آن ميسوزيد . دانشجويان امروزين با مراجعه به منابع تاريخي به اين حقيقت دست يافته اند كه در همان زمان ((انقلاب 57)) اين مهم ميسر بود تا همان رژيم بقول شما و رهبرتان طاغوتي و((ستم شاهي )) را به اصلاحات واقعي و نهايتا به پذيرش راستين مطالبات مردم وادار نمود ، چرا كه رهبران آن رژيم و در راس آنها شخص پادشاه فقيد ، ذاتا و ماهيتا شخصيتي مدرن و قائل به مدرنيته و از همه مهمتر قائل به اعتلا و سربلندي مملكت و باز هم مهمتر از آن رفاه و اسايش مردم وپيشرفت و تمدن مردم ايران بودند
شما همين حالا هم داريد دروغ تحويل مخاطبين تان ميدهيد . سخنراني خودتان را با شعار پايان دوران "همه با هم " آغاز كرده ايد و در اين حاليست كه همه ميدانند اين شعار ، شعار دروغين رهبراني بود كه فقط براي كسب قدرت بر زبان راندند و بمحض آنكه بركرسي قدرت جلوس كردند ، درپناه همين شعاربهترين فرزندان اين مملكت را گردن زدند . شما بايد شعار اصلي خود ومحمد خاتمي يعني ((ايران براي همه ايرانيان )) را تكرار ميكرديد كه در عمل ديديم هيچ اعتقاد عملي به شعارهاي خود نداشتيد و حاضر نشديد تا براي تحقق شعار بي محتواي خودتان كمترين هزينه را پرداخت كنيد و اگر هم يك نفر از شما بنام اكبر گنجي يا عباس عبدي در مقابل متحجرين قد علم كردند تا حرف مردم را بيان نمايند چه سان نادرويشانه او را رها كرديد .
***

علوي تبار در بخش پاياني سخنراني چه بايد كرد خود ميگويد : نفي خشونت ، حركت متكي بر نهادهاي مدني ، بهره گيري از امكانات حكومتي و حركت مرحله به مرحله و تدريجي و برخورداري از رهبري جمعي و محافظت از تقليل گرائي سياسي ويژيگهائي هستند كه حركتهاي اصلاحي را از اقدامات انقلابي متمايز ميسازد .

موضوع غريبي است ! چرا حضرات اصلاح طلب منجمله اقاي علوي تبارتا اين حد با واقعيات نامانوس و در مقابل با سفسطه و مغالطه كاري و كلي گوئي هاي پر ابهام و به انحراف كشيدن حقايق تا بي نهايت غرابت و همبستگي دارند ! گفته اند نفي خشونت ، شايد ايشان در طي اين 27 سال خصوصا در ايام هشت ساله دولت اصلاحات بيرون از مدار كره زمين بوده ودر كهكشان ديگري زندگي ميكرده اند ! چرا كه اگر جز اين باشد ، خود ايشان بايد بدانند كه رژيم جمهوري اسلامي في النفسه حكومتي خشونت طلب بوده ومصاديق آنرا هزاران بار ديده ايم و عملكردهاي فيزيكي آنرا بكرات درخيابانها ، دانشگاهها ، ميتينگ هاي دانشجوئي و حتي تجمعات خود شما حضرات با گوشت و پوست واستخوان لمس كرده ايم . مگر حمله به مهاجراني و عبدالله نوري را فراموش كرده ايد ؟ مگر سركوب دانشجويان در قيام 18 تير 78 را از ياد برده ايد ؟ مگرشليك گلوله به مغز سعيد حجاريان توسط سعيد عسگر را فراموش كرده ايد ؟

اگر بخواهيم بگوئيم هزاران مورد از اين خشونتها را ميتوان نام برد كه جميع آنها حكايت از گرايش رژيم به خشونت ميباشد . اقاي علوي تباردر كدامين حركت دانشجويان يا تجمع اعتراضي معلمان و... همين اواخر اعتراض كارگران زحمتكش شركت واحد رگه اي از خشونت در اين حركتها و تجمعات اعتراضي ديده شده است ، الا از طرف حكومت چه در شكل وشمايل لباس شخصيها و چه درفرم نيروي هاي ضد شورش . آنچه كه تا امروز مد نظر اپوزيسيون خارج از حاكميت و عمدتا اپوزيسيون داخلي و بطور مشخص جنبش كارگري و دانشجوئي و پرستاران و معلمان قرار داشته ، تماما متكي بر حركت هاي مسالمت جويانه و در چهار چوب اعتراضات مدني بوده و لاغير . در عوض بارها ديده ايم كه حاكميت جمهوري اسلامي حتي در زمان زمامداري دولت خاتمي و مجلس ششم بعنوان مجلس اصلاحات همواره از ابزار خشونت در جهت خاموش كردن اعتراضات مردم سود برده و به قلع و قمع اعتراضات پرداخته و شما حضرات هم تماشاچي اين تهاجمات بوده ايد . گفته ايد بهره گيري از امكانات حكومتي و حركت مرحله به مرحله و تدريجي و برخورداري از رهبري جمعي ! اين گفتار علوي تبار چه معنا ومفهومي را ميتواند در بر داشته باشد ، جز اينكه اثبات نمايد كه اقايان هنوز هم دارند از امكانات حكومتي استفاده ميكنند و سر در ابشخور حاكميت دارند و بهمين دليل هم هست كه بدنبال سياست مماشات با رژيم و حركت تدريجي هستند تا شايد بتوانند نسل سوم و چهارم را هم به نابودي كامل كشانده و چون نسل اوليهاي بيرون از حاكميت انها را نيز به خاكسترمبدل نمايند . حركت مرحله به مرحله و برخورداري از رهبري جمعي چه صيغه اي است كه شما بدنبال آن هستيد و ميخواهيد دانشجويان ما را اغفال نماييد . رژيمي كه از صداي يك نفر مخالف آنهم از جنس خودي ها به وحشت و هراس مي افتد ، چگونه ميتواند بپذيرد كه ميليونها مردم مخالف از امكانات دولتي بهره بگيرند و بدنبال رهبري جمعي در راستاي تغييرات بنيادين برعليه اين حاكميت باشند ؟! طبيعي است كه وقتي حكومتي آمادگي پذيرش اعتراضات مردمي ، اعم از صنفي وتشكيلاتي را داشته باشد ونخواهد با ابزار خشونت به مقابله با چنين اعتراضاتي بر خيزد ، خود بخود بحث شورشهاي خشونت آميز كه رنگ و بوي انقلاب بخود ميگيرد از ميان ميرود و مردم ميپذيرند كه مطالبات خود را در قالبهاي مدني مطرح نمايند . نتيجه اينكه در ميابيم همواره اين حاكميتها بوده و هستند كه چگونگي شكل گيري مبارزات اپوزيسيون را فرم ميدهند كه ملت ايارن هم مستسني از اين قاعده كلي نبوده و نخواهد بود .

مسلما اقاي عليرضا علوي تبارو تمامي عناصر ريز و درشت جبهه مشاركت و تشكل هاي سياسي ديگر چون مجاهدين انقلاب اسلامي ، ملي – مذهبي ها و مجموعه گروهها و شخصيتهائي كه هنوز هم در تلاش هستند تا شايد بتوانند ماهيت رژيم جمهوري اسلامي را اصلاح و سردمداران مقتدر حاكميت را بصراط مستقيم رهنمون گردند ، بايد اين واقعيت را بپذيرند كه تجربه هشت ساله اصلاحات تجربه گران سنگي بود و بهمين دليل جامعه به هيچ وجه آمادگي پذيرش چنين بازيهائي را نداشته و حركتهاي مشكوك و فريبكارانه از اين دست را هم آوائي حضرات با رژيم در حال احتضارو اهداف اين گونه اقدامات را در مسيري مغاير با اهداف خود ارزيابي مينمايند .

گرداندگان جلساتي از جنس چه بايد كرد ، بايد به اين حقيقت انكار ناپذير وقوف يابند كه ملت ايران ديگر فريب بازيهاي فريبكارانه جبهه مشاركت و همراهان همسو با اين جبهه را نخواهند خورد .و اگر اين حضرات اهداف پليد خود را همگام و همراه با اهداف اكثريت ملت ايران فرض ميكنند ، لازم است كه بجاي حركت در مسيرهاي ناهموار و منتهي به تركستان مسيري را انتخاب نمايند كه در بردارنده خواست اساسي ملت ايران يعني تغييرات بنيادين در ساختار اين نظام و برگزاري يك رفراندوم ازاد تحت نظارت مجامع بين المللي در ماوراء حاكميت فعلي باشد . در غير اينصورت انجام اين گونه جلسات راه بجائي نخواهد برد بجز انكه پرونده اتهامي حضرات در نزد ملت ايران سنگين تر از انچه كه هست خواهد گرديد .

تهران27/ديماه/84