26 November 2005

مسعود نقره کار

حاشيه مقاله ها و مصاحبه ها درباره
اَسيب شناسی بحران اپوزيسيون


شناخت اَسيب هائی که عوامل بروز بحران ها و بيماری های موجود اپوزيسيون داخل و خارج کشور هستند- چه اَن دسته اَسيب هائی که اپوزيسيون بر پيکره ی خود دارد و چه اَسيب هائی که به جامعه منتقل کرده است - نخستين گام برای اَغاز درمان اين بيمار بحرانی ست، بيماری که در خارج کشور به کهن سالی نيز نزديک شده است!

اخيرا" مقاله ها و مصاحبه های متعددی در شناخت آسيب هائی که عوامل بحران و بيماری اپوزيسيون هستند، منتشر شده است. اين مقاله ها و مصاحبه ها نشان از توجه شايسته و ضرور اهل سياست و قلم به رفع و درمان اين بحران هاو بيماری ها دارد.

مهدی خانبابا تهراني، فرج سرکوهي، کاوه شيرزاد، علی طايفی، خسروشميراني، ايرج واحدی پور و.... درنشريه ها، تارنماها و پالتاک ها در باره "اَسيب شناختی بحران اپوزيسيون" و "آسيب شناسی اپوزيسيون" و "نياز تحول در اپوزيسيون" به درستی بسياری از نوشتنی ها و گفتنی هارا نوشته و گفته اند.

در اين نوشته ها و گفته های ارزشمند اما حداقل به يک مسئله مهم کم توجهی شده است، و يا به عنوان نکته ای جانبی و کم اهميت به اَن اشاره شده است. اين مسئله، نقش و حضور اَسيب زا و در نتيجه بحران اَفرين و بيماری زای رهبران نالايق، خطاکار و حتی "مجرم" در رهبری احزاب، سازمان ها و اتحادهاست. رهبرانی که کارنامه فعاليت "سياسي" شان در برابر اپوزيسيون داخل و خارج گشوده است. نمی توان از شناخت اَسيب های اپوزيسيون يا اَسيب شناختی بحران اپوزيسيون سخن گفت اما بر نقش و حضور بحران زا و اعتمادشکن "رهبراني" که اَسيب زائی اَنها لطمات جدی به اپوزيسيون زده و می زند چشم بست. به گمان من مسئله ی حضور اين افراد در موقعيت رهبری و اجرائی جريان های سياسی اَنقدر جدی و نقش اَفرين است که با رفيق بازی های "سنتي" و باند بازی ها و فرقه گرائی های بيماری زا نمی توان آن را ماستمالی کرد. واقعيت نشان داده است که اين دست از رهبران، که به گونه ای حيرت انگيز بر مدال رهبری مادام العمر خود را اَويزان کرده اند و نارسيست های خيالاتی ی تحليل های خويش اند، بنا ندارند خود در جايگاه واقعی شان قرار بگيرند. باندها وفرقه های نيازمند به "رهبر"و "پيشوا" هم در اين 'خود شيفتگي" های فاجعه آفرين منشا اثر هستند. باندها و فرقه هائی که حضور شان ريشه ای تر از آن است که اميد داشت به شعور بی نيازی به اينگونه "رهبران" دست يابند.

من در گفتاری کوتاه در همايش "اتحاد جمهوری خواهان" در برلين (ژانويه ۲۰۰۴) اشاره وار به اين مسئله پرداختم، و ترديد نداشتم چند تن از "رهبران" مورد نظر در اَن جمع، و نيز باندهايشان گوشی شنوا برای شنيدن و هوش ضرور برای فهم و حل اين مسئله ندارند. اما وظيفه خود دانستم طراح اين مسئله باشم، البته پيش از طرح مسئله پيه قهر کردن ها و لب ورچيدن ها و طرد کردن ها و پاسخ های "مدرن و علمي" و انگ خوردن "چپ سنتی " را به تنم ماليدم!
همانجا، و در يکی دو مطلب ديگر تاکيد کردم که نبايد اجازه داد با طرح بديهيات و حرف های "واضح و مبرهن" از اهميت اين مسئله و تلاش برای يافتن راه حل اَن کاست. بله، "همه اشتباه می کنند" اما بايد توجه داشت که اين افراد ماشين شان را اشتباه پارک نکردند، اين "رهبران" با اشتباهات سياسی، تشکيلاتی و اخلاقی شان علاوه بر کمک به تحکيم ارتجاع شاهی و شيخی سبب شده اند تا زندگی هائی شاد و شيرين در مسلخ ارتجاع ذبح شوند، برخی از اين "رهبران" فرمان قتل حتی ياران خود را صادر کردند، ترور شخصيت کردند و بدترين اتهامات را به ياران خود هنگام که به مخالفت سياسی با اَنان پرداختند، زدند و ..... و امروز بدون کمترين و کوچکترين انتقادی به خود هنوز هم بر دوش باندهايشان "سنگ پای قزوين" وار در حال رهبری اپوزيسيون و موقعيت هائی اجرائی اين جنبش هستند. اَيا همين ويژگی و عملکرد کنونی اين "رهبران" برای
اثبات بی لياقتی شان کافی نيست؟ و حکايت جنبش اپوزيسيون را تلخ تر و اسف بارتر نمی کند؟

ترديدی نيست که هيچکس خواستار حذف اين افراد از جنبش اپوزيسيون نمی تواند باشد، می توان
گفت همه ی ما به درجاتی اشتباهاتی داشته ايم و خواهيم داشت، اما می بايد متمدنانه تاوان اشتباهاتمان را بدهيم. در مورد اين دست رهبران حداقل اش اين است که به خاطر خطاهای مهلک سياسی، تشکيلاتی و اخلاقی ای که مرتکب شده اند از مردم، بدنه ی حزب، سازمان و گروه خود، و نيز خانواده های قربانيانشان عذر خواهی کنند و از "مقام"هائی که با باندبازی و توهم اَفرينی غصب کرده اند استعفا بدهند. اين "رهبران" بهتر است به انتقال تجارب خود و درس هائی که از خطاهايشان گرفته اند بسنده کنند.

به گمان من در صورت بی اعتنائی بيشتر اين افراد و باندهای حرفه ای حامی شان می بايد با بهره گيری از نقد، نفی و افشاگری های مستند و مستدل به اين جماعت تفهيم شود که حضورشان در موقعيت رهبری و اجرائی احزاب، سازمان ها، اتحادها، و در موقعيت رهبری هر جمعی اَسيب زا، اعتماد شکن و بحران اَفرين خواهد بود، و اپوزيسيون را زمين گيرتر خواهد کرد. تنها راه، نقد و نفی قاطع و مسئولانه ی اين عوامل اَسيب زا و بحران اَفرين به ياری امکانات و اهرم های دموکراتيک است.

اَسيب شناسی بحران اپوزيسيون بدون نقد، بررسی و نفی اين دست از "رهبران"، درمان قطعی به همراه نخواهد داشت
.

http://www.iran-chabar.de/1384/09/04/noghrekar840904.htm