بحران جواب بحران
،
،
پروژه ای که پس از روی کار آمدن دوم خردادی ها کلید خورد،
و در پایان دوره آنان به مرحله اجرا در آمد، از قبل تدارک دیده شده بود
اکنون اکبر بهرمانی درجایی قرار دارد که فرد دوم رژیم
حساب می شود و همه نهادهای مدنی و حکومتی باید زیر نظر او
به سیاست گذاری بپردازند و الا با چماق خارج شدن از سیاست های
کلی نظام توجیه خواهند شد.
هیچکس به عاقبت این پرونده که در راه اعزام به شورای امنیت
سازمان ملل است توجهی ندارد و یا اینکه نمی پرسد که برای برون رفت
از این بحران چه تدبیری اندیشیده شده است
تا کی جهان زدوبند چی ها می تواند بر سر منافع ملی مردم ایران
و حقوق اساسی آنها توطئه کند و در پستوهای نهادهای به ظاهر
قدرتمند بین المللی و دور از چشم آنها منافعشان را وجه المصالحه
امورات خود قرار دهد.
پاسخش باز می گردد به
هشیاری مردم
و عزمشان برای اجرای کاری بسیار بزرگ
پروژه یکدست سازی رژیم جمهوری اسلامی با بر کشیدن پادو ناقابل باندهای مافیایی قدرت وارد مرحله اجرایی شد. این پروژه بنابر اظهارات مستقیم و غیر مستقیم مقامات و تصمیم گیرندگان رژیم، از مدتها قبل در دست مطالعه بود. که پس از شور و مشورتهای زیاد و بالا پائین شدن رئوس آن بالاخره وارد بازار سیاست شد تا با توسل به آن رویای اتحاد جماهیر اسلامی «همان خلافت سابق» یعنی جهانی شدن نظام ولایت فقیه جامه عمل بپوشد.
برای آگاهی از چند و چون این پروژه و چگونگی رای زنی ها و مباحثات آنان تنها می شود، بخش هایی از آن را در لابلای گفته ها و اظهار نظرهای پایوران نظام پیدا کرد. زیرا رژیمی که اساس آن بر مبنای باندها و تشکلات مافیایی و امنیتی استوار است بدیهی است که از در اختیار گذاشتن همه اطلاعات پرهیز کند و تا آنجایی که می تواند جویدندگان را با آدرس های عوضی مدتی سرگرم نگه دارد. و پس از اینکه تشت رسوایی دوز و کلک آنها از آسمان به زیر افتاد آنگاه بقول خودشان سعی در اطلاع رسانی قطره چکانی می کنند. این هم از اصطلاحات رژیم و حاکمیت باندهایی است که پنهان کار است و در پستوها و دخمه های جنایتکاران خودی سرنوشت مردم کشوری را به بازی گرفته است.
به هر حال آغاز این ماجرا بقول سخنگوی مجمع تشخیص مصلحت نظام محسن رضايى به 17 فروردین 1377 باز می گردد که رهبر نظام اختیارات خود را به مجمع تفویض می کند و در تاريخهاي اول ارديبهشت ماه ۷۸و ۲۰اسفند ۷۹ مجددا به تفويض وظيفه نظارت به مجمع تاكيد می کند.
اما پروژه اجرایی این جابجایی و برکشیدن مجمع به رهبری علی اکبر رفسنجانی بهرمانی به بالاترین ارگارن نظارتی رژیم به زمانی باز می گردد که خط امامی های ملقب به دوم خردادی ها از اداره امور تاتوان می نمایانند و بیم آن می رود که به یکباره طومار کل نظام به هم پیچیده شود.
دوم خردادی ها که حاصل نفرت مردم از رهبر جمهوری اسلامی و فرد مورد نظر او ناطق نوری بودند، پس از اینکه یک شبه ره صد ساله رفتند، ناخواسته به گردابی در افتادند که نه راه پس داشت و نه راه پیش. آنها رو به مردم دایم با جملاتی از این دست که نمی گذارند و بحران سازی و کارشکنی می کنند و ... ناتوانی های خود را توجبه می کردند. و از جانب دیگر پیشنهاد خروج خود از حاکمیت را را در سطوح بالاتر قدرت مطرح می کردند تا بقول معروف جان خود را از چاهی که توسط مردم برای آنان کنده شده بود را آزاد کنند. اما اینهم میسر نشد. زیرا این گفته روزنامه کیهان ارگان بازجویان اطلاعاتی دایم در گوششان زنگ می زد که باید بهای خروج از حاکمیت را بپردازند و یا تا انتها باشند و همانطور که آمده اند از صحنه خارج شوند. این روال حذف رقیب از صحنه همراه با پرونده سازی ها و طرح شکایت های متفاوت در بی دادگاههای رژیم، شیوه عمل باندهای رژیم، برای آنانی است که در صورت عدم تمکین بهانه برای تادیب شان در دسترس باشد.
باری سیستم تا مغز استخوان فاسدی که رفسنجانی تحویل دوم خردادی ها داد، همچون بار عدویی بر شانه آنان سنگینی کرد و تازه دریافتند که نه، تئوری صد من شندر غاز آنها قادر به اصلاح این رژیم نیست بلکه این امکان نیز وجود دارد که بدون بند و بست با باندهای دیگر قدرت آنها نیز به کام این گرداب فرو روند. به همین دلیل همه مدیران میانی نظام با دریافت لقب اصلاح طلب در موقعیت خود ابقا شدند و در حالیکه به ظاهر دوم خردادی ها قدرت را در دست داشتند، رفسنجانی مهار همه وزارت خانه ها و مراکز قدرتمند دولت را در دست داشت. حمله و هجوم جناح مقابل نیز در هشت سال اصلاح طلبی بی سرانجام نیز دقیقن به جانب وزیرایی بود که سر سپرده رفسنجانی بودند. از نوری وزیر کشور تا مهاجرانی وزیر ارشاد، امربران رفسنجانی بودند.
اما پروژه ای که پس از روی کار آمدن دوم خردادی ها کلید خورد، و در پایان دوره آنان به مرحله اجرا در آمد، از قبل تدارک دیده شده بود.
در حد واسط طلوع تا غروب اصلاح طلبی، بلوا و سر و صدا به حدی است که بعضی از بازیگران صحنه این بازی به طور کلی حذف شدند و یا به شغل شریف آب خنک نوشی نایل آمدند.
عباس عبدی یکی از سردمداران این ماجرا و تئوری ساز خروج از حاکمیت در پایان دوره هشت ساله از زندان آزاد و بی سروصدا به سر کار و زندگی خود بازگشت. حشمت طبرزدی حزب الهی دو آتشه و بی ترمز که خامنه ای را امام خامنه ای می نامید به یکباره در گیر و دار اعتراضات دانشجویی در جلو دانشگاه تهران با شعار "شاه شاه اکبر شاه بگو مرگ بر شاه" طلوع کرد و آنچنان یابو برش داشت که سر از زندانهای رنگارنگ در آورد و همچنان ماند تا اینکه حادثه ای او را از محبس نجات دهد. امیر فرشاد ابراهیمی پس از یکی دوبار رفت و برگشت بین امنیتی های دو اردو فرار را بر قرار ترجیح داد و محسن سازگارا قبل از اینکه به سرنوشت قطب زاده دچار شود پروژه رفراندوم را از این شاهزاده به آن رئیس کابینه در تبعید ارائه می کند مگر اینکه فرجی حاصل شود.
طلیعه انتخابات جدید در خرداد سال 84 را به جرئت می توان سرفصل جدیدی در رژیم جمهوری اسلامی نامید. پروژه ای از قبل طراحی شده را با در نظر گرفتن همه جوانب آن به جامعه تحمیل می کنند. دوم خردادی ها مقبون و بی عاقبت، که خود به بی خاصیت بودن خویش اقرار دارند، ناتوان از ارائه یک برنامه حداقلی در چند دستگی و افتراق بسر می برند. و فقط به عنوان بخشی از پوزیسیون در این اتفاق حضور دارند. دورغ ها و نیرنگ هایی که اگر چنین می شد ما چنان می کردم، حرفهای مفتی است که خود آنان نیز می دانند که برای فریفتن عوام بزیان می آورند. والا آنکه به بی کفایتی ایشان اقرار نکرده خواجه حافظ است، که این هم با تفعلی به دیوانش میسر خواهد شد.
آرایش در دو اردوی به ظاهر متخاصم چنان دندانگیر نیست. دوم خردادی ها در چند پارگی از شیخ کروبی مصلح تا "مهر علیزاده" رئیس فدراسیون ورزش، بازی به هم ریخته ای را به نمایش می گذارند. و این یعنی که دیگر هیچ بادی شیر بیرق آنان را به رقاصی نیز نخواهد انداخت، حمله بی غرش طلبشان.
در اردوی ولایت "شورای هماهنگی نیروهای انقلاب" همچون خورشید پائیزی، بی رمق گاه گاهی رخ می نماید و بی هیچ حرارتی غروب می کند.
ناطق نوری ناتوان از گردهم آوردن این نیروهاست و عسگر اولادی و دیگرانی که آفتاب عمرشان بر لب بام است، کلاهشان بی پشم تر از آنست که به امر و نهی بپردازند و عصیانگران را به جای خود بنشانند.
بی هیچ بو و خاصیتی باندهای چندگانه وارد کارزار می شوند و ماراتن صندوق، بستگی پیدا می کند به قدرت عوام فریبی و شناسنامه های قلابی و دسته جات حرفه ای رای دهنده و ناظران رای ساز صندوق. از این اردوی مدعی ذوب در ولایت هر کس که بالا بخزد فرقی برای ادامه پروژه نخواهد کرد. از سردار نیروی انتظامی خلبان تا سردسته گروه های تروریست و تیر خلاص زن به رقابت برخواستند تا تنور را گرم کنند تا نان برشته برآرند. به هر حال باید حاکمیت به جانب یکدستی میل کند. زیرا در این چند دستگی و چون و چرا کردن در اجرای پروژه هاست که امکان بروز شکاف وجود دارد و مردمی که مترصد یک امکان هستند را نیز باید همچنان منتظر گذاشت.
به ظاهر اینگونه می نماید که عده ای تروریست و گروهی نظامی امنیتی با عملی شبه کودتا مهار امور را بدست گرفته اند و بیم جارو کردن دیگران از صحنه می رود. هر چند برای اجرای پروژه جدید که بقای جمهوری اسلامی به موفقیت آن بستگی دارد، از قربانی کردن عده ای نیز هیچ بیم و هراسی به خود راه نمی دهند و در اجرای آن درنگی نیز نخواهند کرد.
اما کسانی که در این میانه سرشان توی حساب است، می دانند که شتر را باید کجا بخوابانند.
با دو مرحله ای شدن انتخابات و سر بر آوردن احمدی نژاد از صندوق های رای، حالا دیگر بر بسیاری روشن می شود که در بر کدام پاشنه می چرخد. اینجاست که معنی خودی و غیر خودی مشخص می شود و یارگیری ای که مدتها تحت این نام انجام شده بود رخ می نماید. اکنون مشخص می شود که کسانی چون ناطق نوری و عسگر اولادی تاریخ مصرفشان در جمهوری اسلامی تمام شده و خودی و غیر خودی کردن هایی که به زبان می آمد و از آنان نامی برده نمی شد، اکنون یکی یکی چهره می کنند و به بالا می خزند.
با حضور احمدی نژاد در سازمان ملل و نطق حساب شده او، نوک کوه یخی که تا کنون بر بسیاری پوشیده بود پیدا می شود و تازه بسیاری در می یابند که باید منتظر چه برنامه ای باشند.
حاصل کار مماشات سیاستمداران جهانی با خاتمی و سرگرم بودن و چانه زنی بر سر حرفهایی که هیچ ضمانت اجرایی نداشت، فرصت را به برنامه ریزان آستان ولایت فقیه داد تا آنچه را که تا دیروز در انظار نهادهای مختلف بین المللی نمی خواستند عیان کنند. و در پس گفتگوهای انتقادی و چانه زنی در پشت میزهای مذاکره پنهان کرده بودند. اکنون پس از تکمیل از آنها پرده برداری می کنند و دیگران را در برابر عمل انجام شده قرار می دهند.
رفسنجانی که به ظاهر بازنده انتخابات ریاست جمهوری است و شکایت به خدا برده است. به ناگاه پرده را بالا می زند و اعلام می کند که رهبر وظیفه نظارت بر حسن اجراي سياست كلي نظام را به مجمع تشخیص واگذار کرده است. او که بازنده انتخابات است، تا مرحله ای خود را بالا می کشد که همه نهاد های انتخابی را به زیر مهمیز می کشد و هر سه قوه یعنی مقننه و مجریه و قضائیه را مشمول نظارت مجمع تحت امرش می نامد. روز هشتم آبان با انتشار بیانیه ای خطاب به ملت ایران، اندیشمندان و صاحب نظران اعلام می کند: "سياستهاي كلي جايگاه مهمي در ايجاد هماهنگي و انسجام بين قواي مختلف و فرايند اجرايي، تقنيني و قضايي كشور دارد. اين سياستها، كه با استفاده از نظريات كارشناسان ارشد كشور تدوين ميشود، آهنگ واحد و هدفمندي را به قوانين، مقررات و برنامهها ميبخشد و از ايجاد تشتت و تنازع بين نهادهاي مختلف و ضايع شدن فرصتها و امكانات كشور جلوگيري ميكند". در اینجا به صراحت گفته می شود که هدف از اینکار جلو گیری از ایجاد تشتت و تنازع بین نهادهای مختلف است. از این ساده تر نمی شود استبداد حاکم و عدم استقلال قوا از یکدیگر را تشریح کرد، چنانکه در بند دوم همین بیانیه آمده است: "قوانين و مقررات شامل قانون برنامه، حسب مورد بايد در چارچوب سياستهاي كلي مرتبط با آن تنظيم شود، اين مقررات در هيچ موردي نبايد مغاير سياستهاي كلي مربوط باشد".
اطاعت بی چون و چرا و قرار گرفتن و یا خارج شدن از خط رهبری با زبان مجمع تشخیص مصلحت رفسنجانی اینگونه تئوریزه می شود.
اکنون اکبر بهرمانی درجایی قرار دارد که فرد دوم رژیم حساب می شود و همه نهادهای مدنی و حکومتی باید زیر نظر او به سیاست گذاری بپردازند و الا با چماق خارج شدن از سیاست های کلی نظام توجیه خواهند شد.
به اینگونه می شود فهمید که پروژه احمدی نژاد به این دلیل است که او باید مطیع رهبر و دم و دستگاه عریض و طویل او و رفسنجانی باشد. و این از کسی همچون او که یک مطیع بی چون و چراست بر می آید. و در اولین نطق بین المللی با به رخ کشیدن سر سپردگی خویش، الفاظی را تکرار می کند که به او دیکته کرده اند.
رژیمی که با شعار مرگ بر آمریکا، استکبار ستیزی خود را به نمایش می گذارد و با توسل به همین نیرنگ همه سازمانها و گروه های سیاسی را سرکوب و منکوب کرده است. در تهاجمات نظامی به افغانستان و عراق همکار آمریکا می شود. به این می گویند شریک دزد و رفیق قافله. همکاری همه جانبه جمهوری اسلامی در افغانستان عراق تا جایی است که سخنگوی وزارت امورخارجه رژیم علنن به آن اعتراف می کنند و می گویند که بدون کمک ما آمریکا در این دو کشور موفق نبود. این همکاری تا جایی می رود که مشخص می شود بخش اعظم اطلاعاتی که آمریکا به آنها بر علیه صدام استناد می کرد از طریق چلبی و از کانال وزارت اطلاعات ایران در اختیار آمریکا قرار می گرفته است. به همین دلیل در تقسیم قدرت در عراق سهم مناسبی به این شریک پنهان و پیدای آمریکایی ها تعلق می گیرد. ارتش دست ساز سپاه پاسداران که تحت امر مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق است پس از خلع سلاح در خدمت اشغالگران در می آید و با برپا کردن نهادهای سرکوبگر بر علیه مردم عراق، اشغالگری را دوام می بخشد. با کالای نفت و واگذار کردن بخش هایی از استخراج و فروش آن به اروپایی ها آنان نیز به رژیم ولایت فقیه همچون شریک تجاری می نگرند. یعنی رژیم ولایت می تواند با یکدست دو هندوانه بردارد. آمریکا شریک سیاسی آن در منطقه و اروپا شریک تجاری آن است. اما شعارهای مرگ بر ... همچنان ادامه دارد تا کالا مردم فریبی بی رونق نماند.
اما پس از اینکه احمدی نژاد در سازمان ملل نشان داد که کشتی بان را سیاستی دیگر آمده است، به یکباره قطعنامه شورای حکام با جدیت تصویب می شود و شرکای قدیم تجاری، بحران سازی رژیم را با بحرانی بزرگتر پاسخ می دهند. فرار از موقعیت پیش آمده در برابر شورای حکام برای پایوران رژیم ولایت فقیه به آسانی میسر نیست، یا باید به شرایط قطعنامه گردن گذاشت و یا اینکه منتظر عواقب آن بود، که آنهم بهای سنگینی را می طلبد. به همین دلیل رژیم منتظر فرصت است تا موقعیت پیش آمده را چاره کند.
تلاش همه روزه برای تبدیل کردن موضوع بمب و انرژی اتمی به مسئله ای ملی و پیدا کردن تشابهاتی بین آنچه جلادان و غارتگران منافع ملی مردم ایران می کنند با کارستان دکتر محمد مصدق در نهضت ملی کردن نفت، آنچنان کودکانه بود که نتوانست حتا جاهلی را بفریبد. عربده های اوباشان اجیر شده همراه با برگزاری تظاهرات هر روزه نیز نتوانست هراسی به دل طرفهای اروپایی بیندازد. بنابراین بهترین فرصت ممکن در زمانی پیش آمد که قانون اساسی دست ساز زلمای خلیل زاد و شرکا با یک رفراندوم قلابی تصویب شد.
بلا فاصله پس از اعلام تصویب قانون اساسی عراق و امکان پا گرفتن جمهوری اسلامی دیگری در بخشی از آن، به یکباره دیو درون احمدی نژاد تنوره کشید و اسرائیل را هدف قرار داد و بار دیگر تکرار کرد که اسرائیل باید از صفحه روزگار حذف شود. شعار موشک جواب موشک بار دیگر تکرار شد و بحران جواب بحران به یاری آمد. اسرائیل که با همکاری همه جانبه آمریکا در عراق یکی از دشمنان دیرینه خود را حذف کرده، حالا متوجه می شود که بر ویرانه های عراقی که با همدستی او به این روز افتاده است. دشمن در لباسی جدید روئیده است. روز سه شنبه سوم آبان مژده می رسد که چه نشسته اید که قانون اسیاسی عراق تصویب شد و فردای همان روز احمدی نژاد شمشیر آخته خود را به سوی اسرائیل کشید و به رجز خواندن پرداخت. این شد تیتر اول همه خبرگزاری ها و بنگاههای خبر پراکنی جهان و بحران احمدی نژاد ساخته در هر کوی و برزنی نقل مجالس شد. همه رو به سوی اسرائیل و نمایندگان دیپلماتیک رژیم ایران دارند که موضوع از چه قرار است. کشورهای مختلف نیز یکی پس از دیگری این موضع گیری را محکوم می کنند و بر علیه آن خط و نشان می کشند. اما آنکس که این بحران را ساخته بسیار زیرکانه و محیلانه عمل کرده است.
نتیجه ای که رژیم از این بحران می گیرد مهم است و الا این موضوع سالهاست که بعنوان یکی از تزهای خمینی و توسط خود او مطرح شده بود و تا کنون نیز در انباری اذهان مرتجعین نظام ولایت فقیه خاک می خورد. اما طرح آن در این برحه از زمان موقعیتی را فراهم می کند تا رژیم به حل و فصل مشکلات خویش به پردازد.
اولین خاصیت این بحران انحراف اذهان عمومی در ایران از بحران هسته ای و موقعیت پیش آمده در رابطه با قطعنامه شورای حکام است. در حالی همه توجه ها به تیتر خبرهای محکومیت بین المللی رژیم در رابطه با اسرائیل جلب شده است، گفتگو بین تیم های مذاکره کننده رژیم با مقامات شورای حکام هر چه تنگتر ادامه دارد.
هیچکس به عاقبت این پرونده که در راه اعزام به شورای امنیت سازمان ملل است توجهی ندارد و یا اینکه نمی پرسد که برای برون رفت از این بحران چه تدبیری اندیشیده شده است.
مردم و مطبوعات همیشه در چنین مواقعی غریبه اند و اخبار و گزارشی به آنان داده نمی شود.
در سوتیتر روزنامه ها و کنار گوشه آنان می شود خواند که تیم بازرسی آژانس اتمی سازمان ملل متحد از مجتمع پارچین بازدید کردند. و یا خبرگزاری رويتر از وين و برلين «پايتختهای آلمان و اطريش» گزارش می دهد: "در سفر بازرسان انرژی اتمی به ايران مقامات اتمی جمهوری اسلامی – كه عموما سپاهی هستند- بيش از تمام موارد گذشته با اين بازرسان همكاری كردند". و یا خبرگزاری فارس وابسته به رژیم خبر می دهد: "یک تیم دو نفره 6 آبان ماه (28 اكتبر) وارد ایران خواهند شد و تا 20 آبان (11 نوامبر) در ایران خواهند ماند". این تیم و یا تیم های دیگر از کجا بازدید می کنند ویا بر سر چه مواردی با رژیم به توافق رسیده اند مشخص نیست، ولی البرادعى در دانشگاه هاروارد طی یک سخنرانی می گوید: " بازرسان آژانس به تاسيسات نظامى ايران دسترسى پيدا كرده اند و از جامعه بين المللى خواست تمامى راه هاى ديپلماتيك را با دقت بررسى كند". او در ادامه گفت: " با وجود لفاظى هاى تاسف بار آنها همچنان به همكارى با آژانس بين المللى انرژى اتمى ادامه مى دهند".
اینکه مردم ایران غیر خودی هستند و سرنوشت خود و کشورشان در پشت میزهای مذاکره بین قلچماق های بین المللی و خائنین به منافع ملی آنها مورد معامله قرار دارد، واضح و مشخص است. اما آنانکه خود را مدافع حقوق مردم می نامند و مدعی هستند که از منافع آنها دفاع می کنند، چرا حاضر نیستند به مردم گزارش بدهند و واقعیات را اعلام کنند. دلیل آنهم باز می گردد به ماهیت این اشخاص و هدف سازمان و تشکلاتی که آنها در راس آنها قرار دارند.
این زد و بندها پنهان از چشم مردم و در گردوغبار بر آمده از بحران سازی احمدی نژاد همچنان ادامه دارد. زیرا "اولی هینونن" بازرس آژانس بینالمللی انرژی اتمی پس از سفر اخیر خود به تهران می گوید: "بعید است آژانس بینالمللی انرژی اتمی پرونده هستهای جمهوری اسلامی ایران را برای اعمال تحریمهای احتمالی به شورای امنیت سازمان ملل ارجاع دهد". و یا اینکه خبرگزاری رویترز از قول یک دیپلمات غربی که مشخص نیست چه کسی است می نویسد: "در حال حاضر احساس ما این است كه شاهد گزارش منفی آژانس در ماه نوامبر نخواهیم بود". از مجموعه این گفته ها و نقل قولها می شود نتیجه گرفت که تنها مردم ایران یعنی صاحبان حق هستند که نمی دانند چه می گذرد و الا همه از قول و قرار ها و زدوبند های پشت پرده خبر دارند. سروصدای تهدید اسرائیل از جانب احمدی نژاد و بحرانی که به آن دامن زده اند، یکی از نتایج اش انحراف اذهان عمومی و زدوبند در پشت پرده است.
اما همزمان یکی دیگر از خدمات اینگونه بحرانهایی که هر از چند گاهی توسط رژیم و مدیای حاضر و آماده ساخته می شود، کمک به رژیم سوریه بود که در ماجرای ترور رفیق حریری پایش گیر است. وقتی که "دلتوف مهليس" رييس كميسيون مستقل تحقيق بينالمللي درباره قتل "رفيق حريري" گزارش خود را منتشر کرد و مقامات سوری را در اینکار دخیل دانست. اعلام شد که باید بعضی از مقامات سوریه بازجویی شوند و حتا کار به آنجا کشید که گفتند نزدیکان بشار اسد و یا حتی خود او نیز مورد سوء ظن هستند. گفته احمدی نژاد همچون طوفانی پر قدرت برخواست و همه این خبرها و جنجالها را به محاق کشید و از سر زبانها انداخت. که شاید برای رژیم سوریه تا ستونی دیگر فرجی حاصل شود. این دومین بار است که در این ماجرا ایرانی ها به کمک هم پیمانان خود در منطقه می شتابند و جبهه خودی را تقویت می کنند.
آیا انتهای این بحران را می شود از هم اکنون حدس زد و یا صحنه سیاست هنر ممکن هاست. اگر اینگونه است پس تا کی جهان زدوبند چی ها می تواند بر سر منافع ملی مردم ایران و حقوق اساسی آنها توطئه کند و در پستوهای نهادهای به ظاهر قدرتمند بین المللی و دور از چشم آنها منافعشان را وجه المصالحه امورات خود قرار دهد. پاسخش باز می گردد به هشیاری مردم و عزمشان برای اجرای کاری بسیار بزرگ.
منبع: سايت ديدگاه
http://www.didgah.net/
پروژه یکدست سازی رژیم جمهوری اسلامی با بر کشیدن پادو ناقابل باندهای مافیایی قدرت وارد مرحله اجرایی شد. این پروژه بنابر اظهارات مستقیم و غیر مستقیم مقامات و تصمیم گیرندگان رژیم، از مدتها قبل در دست مطالعه بود. که پس از شور و مشورتهای زیاد و بالا پائین شدن رئوس آن بالاخره وارد بازار سیاست شد تا با توسل به آن رویای اتحاد جماهیر اسلامی «همان خلافت سابق» یعنی جهانی شدن نظام ولایت فقیه جامه عمل بپوشد.
برای آگاهی از چند و چون این پروژه و چگونگی رای زنی ها و مباحثات آنان تنها می شود، بخش هایی از آن را در لابلای گفته ها و اظهار نظرهای پایوران نظام پیدا کرد. زیرا رژیمی که اساس آن بر مبنای باندها و تشکلات مافیایی و امنیتی استوار است بدیهی است که از در اختیار گذاشتن همه اطلاعات پرهیز کند و تا آنجایی که می تواند جویدندگان را با آدرس های عوضی مدتی سرگرم نگه دارد. و پس از اینکه تشت رسوایی دوز و کلک آنها از آسمان به زیر افتاد آنگاه بقول خودشان سعی در اطلاع رسانی قطره چکانی می کنند. این هم از اصطلاحات رژیم و حاکمیت باندهایی است که پنهان کار است و در پستوها و دخمه های جنایتکاران خودی سرنوشت مردم کشوری را به بازی گرفته است.
به هر حال آغاز این ماجرا بقول سخنگوی مجمع تشخیص مصلحت نظام محسن رضايى به 17 فروردین 1377 باز می گردد که رهبر نظام اختیارات خود را به مجمع تفویض می کند و در تاريخهاي اول ارديبهشت ماه ۷۸و ۲۰اسفند ۷۹ مجددا به تفويض وظيفه نظارت به مجمع تاكيد می کند.
اما پروژه اجرایی این جابجایی و برکشیدن مجمع به رهبری علی اکبر رفسنجانی بهرمانی به بالاترین ارگارن نظارتی رژیم به زمانی باز می گردد که خط امامی های ملقب به دوم خردادی ها از اداره امور تاتوان می نمایانند و بیم آن می رود که به یکباره طومار کل نظام به هم پیچیده شود.
دوم خردادی ها که حاصل نفرت مردم از رهبر جمهوری اسلامی و فرد مورد نظر او ناطق نوری بودند، پس از اینکه یک شبه ره صد ساله رفتند، ناخواسته به گردابی در افتادند که نه راه پس داشت و نه راه پیش. آنها رو به مردم دایم با جملاتی از این دست که نمی گذارند و بحران سازی و کارشکنی می کنند و ... ناتوانی های خود را توجبه می کردند. و از جانب دیگر پیشنهاد خروج خود از حاکمیت را را در سطوح بالاتر قدرت مطرح می کردند تا بقول معروف جان خود را از چاهی که توسط مردم برای آنان کنده شده بود را آزاد کنند. اما اینهم میسر نشد. زیرا این گفته روزنامه کیهان ارگان بازجویان اطلاعاتی دایم در گوششان زنگ می زد که باید بهای خروج از حاکمیت را بپردازند و یا تا انتها باشند و همانطور که آمده اند از صحنه خارج شوند. این روال حذف رقیب از صحنه همراه با پرونده سازی ها و طرح شکایت های متفاوت در بی دادگاههای رژیم، شیوه عمل باندهای رژیم، برای آنانی است که در صورت عدم تمکین بهانه برای تادیب شان در دسترس باشد.
باری سیستم تا مغز استخوان فاسدی که رفسنجانی تحویل دوم خردادی ها داد، همچون بار عدویی بر شانه آنان سنگینی کرد و تازه دریافتند که نه، تئوری صد من شندر غاز آنها قادر به اصلاح این رژیم نیست بلکه این امکان نیز وجود دارد که بدون بند و بست با باندهای دیگر قدرت آنها نیز به کام این گرداب فرو روند. به همین دلیل همه مدیران میانی نظام با دریافت لقب اصلاح طلب در موقعیت خود ابقا شدند و در حالیکه به ظاهر دوم خردادی ها قدرت را در دست داشتند، رفسنجانی مهار همه وزارت خانه ها و مراکز قدرتمند دولت را در دست داشت. حمله و هجوم جناح مقابل نیز در هشت سال اصلاح طلبی بی سرانجام نیز دقیقن به جانب وزیرایی بود که سر سپرده رفسنجانی بودند. از نوری وزیر کشور تا مهاجرانی وزیر ارشاد، امربران رفسنجانی بودند.
اما پروژه ای که پس از روی کار آمدن دوم خردادی ها کلید خورد، و در پایان دوره آنان به مرحله اجرا در آمد، از قبل تدارک دیده شده بود.
در حد واسط طلوع تا غروب اصلاح طلبی، بلوا و سر و صدا به حدی است که بعضی از بازیگران صحنه این بازی به طور کلی حذف شدند و یا به شغل شریف آب خنک نوشی نایل آمدند.
عباس عبدی یکی از سردمداران این ماجرا و تئوری ساز خروج از حاکمیت در پایان دوره هشت ساله از زندان آزاد و بی سروصدا به سر کار و زندگی خود بازگشت. حشمت طبرزدی حزب الهی دو آتشه و بی ترمز که خامنه ای را امام خامنه ای می نامید به یکباره در گیر و دار اعتراضات دانشجویی در جلو دانشگاه تهران با شعار "شاه شاه اکبر شاه بگو مرگ بر شاه" طلوع کرد و آنچنان یابو برش داشت که سر از زندانهای رنگارنگ در آورد و همچنان ماند تا اینکه حادثه ای او را از محبس نجات دهد. امیر فرشاد ابراهیمی پس از یکی دوبار رفت و برگشت بین امنیتی های دو اردو فرار را بر قرار ترجیح داد و محسن سازگارا قبل از اینکه به سرنوشت قطب زاده دچار شود پروژه رفراندوم را از این شاهزاده به آن رئیس کابینه در تبعید ارائه می کند مگر اینکه فرجی حاصل شود.
طلیعه انتخابات جدید در خرداد سال 84 را به جرئت می توان سرفصل جدیدی در رژیم جمهوری اسلامی نامید. پروژه ای از قبل طراحی شده را با در نظر گرفتن همه جوانب آن به جامعه تحمیل می کنند. دوم خردادی ها مقبون و بی عاقبت، که خود به بی خاصیت بودن خویش اقرار دارند، ناتوان از ارائه یک برنامه حداقلی در چند دستگی و افتراق بسر می برند. و فقط به عنوان بخشی از پوزیسیون در این اتفاق حضور دارند. دورغ ها و نیرنگ هایی که اگر چنین می شد ما چنان می کردم، حرفهای مفتی است که خود آنان نیز می دانند که برای فریفتن عوام بزیان می آورند. والا آنکه به بی کفایتی ایشان اقرار نکرده خواجه حافظ است، که این هم با تفعلی به دیوانش میسر خواهد شد.
آرایش در دو اردوی به ظاهر متخاصم چنان دندانگیر نیست. دوم خردادی ها در چند پارگی از شیخ کروبی مصلح تا "مهر علیزاده" رئیس فدراسیون ورزش، بازی به هم ریخته ای را به نمایش می گذارند. و این یعنی که دیگر هیچ بادی شیر بیرق آنان را به رقاصی نیز نخواهد انداخت، حمله بی غرش طلبشان.
در اردوی ولایت "شورای هماهنگی نیروهای انقلاب" همچون خورشید پائیزی، بی رمق گاه گاهی رخ می نماید و بی هیچ حرارتی غروب می کند.
ناطق نوری ناتوان از گردهم آوردن این نیروهاست و عسگر اولادی و دیگرانی که آفتاب عمرشان بر لب بام است، کلاهشان بی پشم تر از آنست که به امر و نهی بپردازند و عصیانگران را به جای خود بنشانند.
بی هیچ بو و خاصیتی باندهای چندگانه وارد کارزار می شوند و ماراتن صندوق، بستگی پیدا می کند به قدرت عوام فریبی و شناسنامه های قلابی و دسته جات حرفه ای رای دهنده و ناظران رای ساز صندوق. از این اردوی مدعی ذوب در ولایت هر کس که بالا بخزد فرقی برای ادامه پروژه نخواهد کرد. از سردار نیروی انتظامی خلبان تا سردسته گروه های تروریست و تیر خلاص زن به رقابت برخواستند تا تنور را گرم کنند تا نان برشته برآرند. به هر حال باید حاکمیت به جانب یکدستی میل کند. زیرا در این چند دستگی و چون و چرا کردن در اجرای پروژه هاست که امکان بروز شکاف وجود دارد و مردمی که مترصد یک امکان هستند را نیز باید همچنان منتظر گذاشت.
به ظاهر اینگونه می نماید که عده ای تروریست و گروهی نظامی امنیتی با عملی شبه کودتا مهار امور را بدست گرفته اند و بیم جارو کردن دیگران از صحنه می رود. هر چند برای اجرای پروژه جدید که بقای جمهوری اسلامی به موفقیت آن بستگی دارد، از قربانی کردن عده ای نیز هیچ بیم و هراسی به خود راه نمی دهند و در اجرای آن درنگی نیز نخواهند کرد.
اما کسانی که در این میانه سرشان توی حساب است، می دانند که شتر را باید کجا بخوابانند.
با دو مرحله ای شدن انتخابات و سر بر آوردن احمدی نژاد از صندوق های رای، حالا دیگر بر بسیاری روشن می شود که در بر کدام پاشنه می چرخد. اینجاست که معنی خودی و غیر خودی مشخص می شود و یارگیری ای که مدتها تحت این نام انجام شده بود رخ می نماید. اکنون مشخص می شود که کسانی چون ناطق نوری و عسگر اولادی تاریخ مصرفشان در جمهوری اسلامی تمام شده و خودی و غیر خودی کردن هایی که به زبان می آمد و از آنان نامی برده نمی شد، اکنون یکی یکی چهره می کنند و به بالا می خزند.
با حضور احمدی نژاد در سازمان ملل و نطق حساب شده او، نوک کوه یخی که تا کنون بر بسیاری پوشیده بود پیدا می شود و تازه بسیاری در می یابند که باید منتظر چه برنامه ای باشند.
حاصل کار مماشات سیاستمداران جهانی با خاتمی و سرگرم بودن و چانه زنی بر سر حرفهایی که هیچ ضمانت اجرایی نداشت، فرصت را به برنامه ریزان آستان ولایت فقیه داد تا آنچه را که تا دیروز در انظار نهادهای مختلف بین المللی نمی خواستند عیان کنند. و در پس گفتگوهای انتقادی و چانه زنی در پشت میزهای مذاکره پنهان کرده بودند. اکنون پس از تکمیل از آنها پرده برداری می کنند و دیگران را در برابر عمل انجام شده قرار می دهند.
رفسنجانی که به ظاهر بازنده انتخابات ریاست جمهوری است و شکایت به خدا برده است. به ناگاه پرده را بالا می زند و اعلام می کند که رهبر وظیفه نظارت بر حسن اجراي سياست كلي نظام را به مجمع تشخیص واگذار کرده است. او که بازنده انتخابات است، تا مرحله ای خود را بالا می کشد که همه نهاد های انتخابی را به زیر مهمیز می کشد و هر سه قوه یعنی مقننه و مجریه و قضائیه را مشمول نظارت مجمع تحت امرش می نامد. روز هشتم آبان با انتشار بیانیه ای خطاب به ملت ایران، اندیشمندان و صاحب نظران اعلام می کند: "سياستهاي كلي جايگاه مهمي در ايجاد هماهنگي و انسجام بين قواي مختلف و فرايند اجرايي، تقنيني و قضايي كشور دارد. اين سياستها، كه با استفاده از نظريات كارشناسان ارشد كشور تدوين ميشود، آهنگ واحد و هدفمندي را به قوانين، مقررات و برنامهها ميبخشد و از ايجاد تشتت و تنازع بين نهادهاي مختلف و ضايع شدن فرصتها و امكانات كشور جلوگيري ميكند". در اینجا به صراحت گفته می شود که هدف از اینکار جلو گیری از ایجاد تشتت و تنازع بین نهادهای مختلف است. از این ساده تر نمی شود استبداد حاکم و عدم استقلال قوا از یکدیگر را تشریح کرد، چنانکه در بند دوم همین بیانیه آمده است: "قوانين و مقررات شامل قانون برنامه، حسب مورد بايد در چارچوب سياستهاي كلي مرتبط با آن تنظيم شود، اين مقررات در هيچ موردي نبايد مغاير سياستهاي كلي مربوط باشد".
اطاعت بی چون و چرا و قرار گرفتن و یا خارج شدن از خط رهبری با زبان مجمع تشخیص مصلحت رفسنجانی اینگونه تئوریزه می شود.
اکنون اکبر بهرمانی درجایی قرار دارد که فرد دوم رژیم حساب می شود و همه نهادهای مدنی و حکومتی باید زیر نظر او به سیاست گذاری بپردازند و الا با چماق خارج شدن از سیاست های کلی نظام توجیه خواهند شد.
به اینگونه می شود فهمید که پروژه احمدی نژاد به این دلیل است که او باید مطیع رهبر و دم و دستگاه عریض و طویل او و رفسنجانی باشد. و این از کسی همچون او که یک مطیع بی چون و چراست بر می آید. و در اولین نطق بین المللی با به رخ کشیدن سر سپردگی خویش، الفاظی را تکرار می کند که به او دیکته کرده اند.
رژیمی که با شعار مرگ بر آمریکا، استکبار ستیزی خود را به نمایش می گذارد و با توسل به همین نیرنگ همه سازمانها و گروه های سیاسی را سرکوب و منکوب کرده است. در تهاجمات نظامی به افغانستان و عراق همکار آمریکا می شود. به این می گویند شریک دزد و رفیق قافله. همکاری همه جانبه جمهوری اسلامی در افغانستان عراق تا جایی است که سخنگوی وزارت امورخارجه رژیم علنن به آن اعتراف می کنند و می گویند که بدون کمک ما آمریکا در این دو کشور موفق نبود. این همکاری تا جایی می رود که مشخص می شود بخش اعظم اطلاعاتی که آمریکا به آنها بر علیه صدام استناد می کرد از طریق چلبی و از کانال وزارت اطلاعات ایران در اختیار آمریکا قرار می گرفته است. به همین دلیل در تقسیم قدرت در عراق سهم مناسبی به این شریک پنهان و پیدای آمریکایی ها تعلق می گیرد. ارتش دست ساز سپاه پاسداران که تحت امر مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق است پس از خلع سلاح در خدمت اشغالگران در می آید و با برپا کردن نهادهای سرکوبگر بر علیه مردم عراق، اشغالگری را دوام می بخشد. با کالای نفت و واگذار کردن بخش هایی از استخراج و فروش آن به اروپایی ها آنان نیز به رژیم ولایت فقیه همچون شریک تجاری می نگرند. یعنی رژیم ولایت می تواند با یکدست دو هندوانه بردارد. آمریکا شریک سیاسی آن در منطقه و اروپا شریک تجاری آن است. اما شعارهای مرگ بر ... همچنان ادامه دارد تا کالا مردم فریبی بی رونق نماند.
اما پس از اینکه احمدی نژاد در سازمان ملل نشان داد که کشتی بان را سیاستی دیگر آمده است، به یکباره قطعنامه شورای حکام با جدیت تصویب می شود و شرکای قدیم تجاری، بحران سازی رژیم را با بحرانی بزرگتر پاسخ می دهند. فرار از موقعیت پیش آمده در برابر شورای حکام برای پایوران رژیم ولایت فقیه به آسانی میسر نیست، یا باید به شرایط قطعنامه گردن گذاشت و یا اینکه منتظر عواقب آن بود، که آنهم بهای سنگینی را می طلبد. به همین دلیل رژیم منتظر فرصت است تا موقعیت پیش آمده را چاره کند.
تلاش همه روزه برای تبدیل کردن موضوع بمب و انرژی اتمی به مسئله ای ملی و پیدا کردن تشابهاتی بین آنچه جلادان و غارتگران منافع ملی مردم ایران می کنند با کارستان دکتر محمد مصدق در نهضت ملی کردن نفت، آنچنان کودکانه بود که نتوانست حتا جاهلی را بفریبد. عربده های اوباشان اجیر شده همراه با برگزاری تظاهرات هر روزه نیز نتوانست هراسی به دل طرفهای اروپایی بیندازد. بنابراین بهترین فرصت ممکن در زمانی پیش آمد که قانون اساسی دست ساز زلمای خلیل زاد و شرکا با یک رفراندوم قلابی تصویب شد.
بلا فاصله پس از اعلام تصویب قانون اساسی عراق و امکان پا گرفتن جمهوری اسلامی دیگری در بخشی از آن، به یکباره دیو درون احمدی نژاد تنوره کشید و اسرائیل را هدف قرار داد و بار دیگر تکرار کرد که اسرائیل باید از صفحه روزگار حذف شود. شعار موشک جواب موشک بار دیگر تکرار شد و بحران جواب بحران به یاری آمد. اسرائیل که با همکاری همه جانبه آمریکا در عراق یکی از دشمنان دیرینه خود را حذف کرده، حالا متوجه می شود که بر ویرانه های عراقی که با همدستی او به این روز افتاده است. دشمن در لباسی جدید روئیده است. روز سه شنبه سوم آبان مژده می رسد که چه نشسته اید که قانون اسیاسی عراق تصویب شد و فردای همان روز احمدی نژاد شمشیر آخته خود را به سوی اسرائیل کشید و به رجز خواندن پرداخت. این شد تیتر اول همه خبرگزاری ها و بنگاههای خبر پراکنی جهان و بحران احمدی نژاد ساخته در هر کوی و برزنی نقل مجالس شد. همه رو به سوی اسرائیل و نمایندگان دیپلماتیک رژیم ایران دارند که موضوع از چه قرار است. کشورهای مختلف نیز یکی پس از دیگری این موضع گیری را محکوم می کنند و بر علیه آن خط و نشان می کشند. اما آنکس که این بحران را ساخته بسیار زیرکانه و محیلانه عمل کرده است.
نتیجه ای که رژیم از این بحران می گیرد مهم است و الا این موضوع سالهاست که بعنوان یکی از تزهای خمینی و توسط خود او مطرح شده بود و تا کنون نیز در انباری اذهان مرتجعین نظام ولایت فقیه خاک می خورد. اما طرح آن در این برحه از زمان موقعیتی را فراهم می کند تا رژیم به حل و فصل مشکلات خویش به پردازد.
اولین خاصیت این بحران انحراف اذهان عمومی در ایران از بحران هسته ای و موقعیت پیش آمده در رابطه با قطعنامه شورای حکام است. در حالی همه توجه ها به تیتر خبرهای محکومیت بین المللی رژیم در رابطه با اسرائیل جلب شده است، گفتگو بین تیم های مذاکره کننده رژیم با مقامات شورای حکام هر چه تنگتر ادامه دارد.
هیچکس به عاقبت این پرونده که در راه اعزام به شورای امنیت سازمان ملل است توجهی ندارد و یا اینکه نمی پرسد که برای برون رفت از این بحران چه تدبیری اندیشیده شده است.
مردم و مطبوعات همیشه در چنین مواقعی غریبه اند و اخبار و گزارشی به آنان داده نمی شود.
در سوتیتر روزنامه ها و کنار گوشه آنان می شود خواند که تیم بازرسی آژانس اتمی سازمان ملل متحد از مجتمع پارچین بازدید کردند. و یا خبرگزاری رويتر از وين و برلين «پايتختهای آلمان و اطريش» گزارش می دهد: "در سفر بازرسان انرژی اتمی به ايران مقامات اتمی جمهوری اسلامی – كه عموما سپاهی هستند- بيش از تمام موارد گذشته با اين بازرسان همكاری كردند". و یا خبرگزاری فارس وابسته به رژیم خبر می دهد: "یک تیم دو نفره 6 آبان ماه (28 اكتبر) وارد ایران خواهند شد و تا 20 آبان (11 نوامبر) در ایران خواهند ماند". این تیم و یا تیم های دیگر از کجا بازدید می کنند ویا بر سر چه مواردی با رژیم به توافق رسیده اند مشخص نیست، ولی البرادعى در دانشگاه هاروارد طی یک سخنرانی می گوید: " بازرسان آژانس به تاسيسات نظامى ايران دسترسى پيدا كرده اند و از جامعه بين المللى خواست تمامى راه هاى ديپلماتيك را با دقت بررسى كند". او در ادامه گفت: " با وجود لفاظى هاى تاسف بار آنها همچنان به همكارى با آژانس بين المللى انرژى اتمى ادامه مى دهند".
اینکه مردم ایران غیر خودی هستند و سرنوشت خود و کشورشان در پشت میزهای مذاکره بین قلچماق های بین المللی و خائنین به منافع ملی آنها مورد معامله قرار دارد، واضح و مشخص است. اما آنانکه خود را مدافع حقوق مردم می نامند و مدعی هستند که از منافع آنها دفاع می کنند، چرا حاضر نیستند به مردم گزارش بدهند و واقعیات را اعلام کنند. دلیل آنهم باز می گردد به ماهیت این اشخاص و هدف سازمان و تشکلاتی که آنها در راس آنها قرار دارند.
این زد و بندها پنهان از چشم مردم و در گردوغبار بر آمده از بحران سازی احمدی نژاد همچنان ادامه دارد. زیرا "اولی هینونن" بازرس آژانس بینالمللی انرژی اتمی پس از سفر اخیر خود به تهران می گوید: "بعید است آژانس بینالمللی انرژی اتمی پرونده هستهای جمهوری اسلامی ایران را برای اعمال تحریمهای احتمالی به شورای امنیت سازمان ملل ارجاع دهد". و یا اینکه خبرگزاری رویترز از قول یک دیپلمات غربی که مشخص نیست چه کسی است می نویسد: "در حال حاضر احساس ما این است كه شاهد گزارش منفی آژانس در ماه نوامبر نخواهیم بود". از مجموعه این گفته ها و نقل قولها می شود نتیجه گرفت که تنها مردم ایران یعنی صاحبان حق هستند که نمی دانند چه می گذرد و الا همه از قول و قرار ها و زدوبند های پشت پرده خبر دارند. سروصدای تهدید اسرائیل از جانب احمدی نژاد و بحرانی که به آن دامن زده اند، یکی از نتایج اش انحراف اذهان عمومی و زدوبند در پشت پرده است.
اما همزمان یکی دیگر از خدمات اینگونه بحرانهایی که هر از چند گاهی توسط رژیم و مدیای حاضر و آماده ساخته می شود، کمک به رژیم سوریه بود که در ماجرای ترور رفیق حریری پایش گیر است. وقتی که "دلتوف مهليس" رييس كميسيون مستقل تحقيق بينالمللي درباره قتل "رفيق حريري" گزارش خود را منتشر کرد و مقامات سوری را در اینکار دخیل دانست. اعلام شد که باید بعضی از مقامات سوریه بازجویی شوند و حتا کار به آنجا کشید که گفتند نزدیکان بشار اسد و یا حتی خود او نیز مورد سوء ظن هستند. گفته احمدی نژاد همچون طوفانی پر قدرت برخواست و همه این خبرها و جنجالها را به محاق کشید و از سر زبانها انداخت. که شاید برای رژیم سوریه تا ستونی دیگر فرجی حاصل شود. این دومین بار است که در این ماجرا ایرانی ها به کمک هم پیمانان خود در منطقه می شتابند و جبهه خودی را تقویت می کنند.
آیا انتهای این بحران را می شود از هم اکنون حدس زد و یا صحنه سیاست هنر ممکن هاست. اگر اینگونه است پس تا کی جهان زدوبند چی ها می تواند بر سر منافع ملی مردم ایران و حقوق اساسی آنها توطئه کند و در پستوهای نهادهای به ظاهر قدرتمند بین المللی و دور از چشم آنها منافعشان را وجه المصالحه امورات خود قرار دهد. پاسخش باز می گردد به هشیاری مردم و عزمشان برای اجرای کاری بسیار بزرگ.
منبع: سايت ديدگاه
http://www.didgah.net/