1 November 2005

کوروش گلنام

من از دهليزهای مرگ می آيم!

کتاب "نه زيستن نه مرگ" ايرج مصداقى




يکشنبه ۸ آبان ۱۳۸۴ ـ ۳۰ اکتبر ۲۰۰۵




"شکنجه می تواند برای روزها، هفته هاو يا ماه های متوالی ادامه داشته باشد. شکنجه می تواند ذره ـ ذره فرد را آب کند. به همين دليل هيچ گاه نمی توانستم کسانی را که در زير شکنجه به انجام مصاحبه ی صرف و نه ـ همکاری ـ تن داده بودند، سرزنش کنم و کاملا مخالف نظر کسانی هستم که اين افراد را تحقير می کنند..."

"...در پاره ای موارد رژيم اين گزينه ی غير انسانی و وحشيانه را پيش روی قربانی قرار می داد که: اگر می خواهی حکم اعدام را در باره ات اجرا کنيم و از اين زندگی ملالت بار وجانکاه خلاص شوی، بايد مصاحبه کنی!... فکر نمی کنم چنين پديده ی به غايت وحشيانه ای را در هيچ جای تاريخ، حتا اعصار تاريک آن بتوان سراغ گرفت."(تاکيد از من) گزيده هايی از "غروب سپيده"، کتاب نخست از ۴ جلد کتاب نه زيستن نه مرگ. (۱)





"نه زيستن نه مرگ" کاری است کارستان! سندی است تاريخی که به زيبايی و به کمال، زشترين بخش هايی از تاريخ ايران زير حاکميت "جمهوری” اسلامی، در دهليزهای مخوف آدمخواران اسلام پناه را به بيان و تصوير کشيده است. نويسنده که از دهليزهای مرگ در "ج" اسلامی جان بدر برده است، در ۴ جلد کتاب خود"نه زيستن نه مرگ"، خواننده را به اعماق اين دهليزهای مخوف و هراسناک می برد و با دقت وتيزبينی ويژه ای، آن صحنه های هراسناک را زنده کرده و آگاهی های ارزشمندی در اختيار خواننده قرار می دهد. می توان ادعا نمود که تا بامروز چنين تصوير گرايی، تفسير و شرح کاملی از درون زندانهای ايران، چه پيش از اين و چه در دوران "ج" اسلامی، سابقه نداشته است. نوشتن از دردناکترين و هراسناک ترين لحظه های زندگی خود، هم بندان و هم سرنوشتان، با تکيه بر راستی و درستی، داوری منصفانه و کوشش برنقل رويدادها همآنگونه که بوده است حتا اگر کوچکترين رفتار درستی نيز از آدمخواران سر زده باشد، با اين ظرافت و حسن سليقه در انتخاب بخش های گوناگون و با چنين سروده ها و گزيده های ادبی مناسب و درخور، نه کاری ساده است و نه در توان هر کسی.

تا کنون کتاب های گوناگون خاطرات زندان در "ج" اسلامی از سوی زندانيان جان بدر برده از دهليزهای مرگ با وابستگی های سياسی گوناگون انتشار يافته است که تا آنجا که نگارنده تعدادی از آنها را خوانده است، هر يک در جا و مکان خود، با وجود کمبودها و اشکال هايی که بربيشتر آنها می تواند وارد باشد، ارزش و جايگاه خود را دارند (در اين کتاب برای نخستين بار بر اين کمبودها و گاه ناراستی ها، برخوردی انتقادی با تکيه بر استدلال و داده های درست انجام گرفته است که خود کارتازه و ارجداری است). اما می توان خاطرات ۴ جلدی ايرج مصداقی، "نه زيستن نه مرگ" را گونه ای ويژه و بسيار ارزشمندتر ارزيابی نمود که در آينده بی ترديد از مهمترين منبع های قابل مراجعه در باره زندان ها، زندانيان و رفتار بازجويان، مسئولان و زندانبانان"ج" اسلامی با اين زندانيان بی پناه، که می توان آنرااز جمله وحشيانه ترين و مخوف ترين رفتارهای انسان بر عليه انسان دانست، به شمار آورد.



شناسنامه کتاب



نه زيستن نه مرگ در ۴ جلد در سال ۱۳۸۳ (۲۰۰۴ ميلادی) در سوئد، نشر آلفابت ماکزيما و در ۱۰۰۰ نسخه به چاپ رسيده است و امروز ناياب است. اين ۴ جلد از اين قرارند:

۱ ـ غروب سپيده،۴۴۷ صفحه.

۲ ـ اندوه ققنوس ها، ۳۹۱ صفحه.

۳ ـ تمشک های ناآرام،۴۴۶ صفحه.

۴ ـ و تا طلوع انگور، ۳۰۲ صفحه و در مجموع ۱۵۸۶ صفحه.



بينش نويسنده کتاب در فراهم نمودن اين خاطرات ـ گزارش



بی گمان هر خواننده جويای حقيقت از خواندن اين کتاب، انگيزه و نگرش نويسنده آن به زندان و خاطره نويسی از زندان، شادمان شده، نور اميدی در دلش می تابد که هآن، سرانجام طليعه آن دگرگونی که می بايست در بينش ما به جهان پيرامون خود و ارزيابی های منصفانه بر پايه ای علمی و متکی به استدلال منطقی از رويدادهايی که درآن رخ می دهد، پديدآمده و نويد روزگار ودوران تازه و نوينی در پندار و رفتار ما ايرانيان داده می شود. مصداقی آرزو می کند که آيندگان "ديدواقع گرايانه، علمی ونسبی گرا را، رفته ـ رفته، جانشين بينش سراپا ناپرسش گر و مطلق گرای نسل های پيشين" کنند.، نسلی که خود می گويدبه آن تعلق دارد و"بدبختانه جز سياه و سفيد رنگی نمی شناخته و کميت برايش مهمتر از کيفيت و ظاهر برايش با اهميت تر از نفس کار بوده است."(۲) برخوردها و انتقادهای رک و بی پرده مصداقی آنجا که به داده های ديگران و مقايسه دست می زند، گاه چون کارد برنده ای است که بر دل خلق و خو و رفتارهای نادرست و ذهن گرايی های ما نشسته که خواننده از درد زخم آن به خود می پيچد. نويسنده در اين کتاب به بهانه خاطره و گزارش از سياهچال های "ج" اسلامی (و البته همآنگونه که خود يادآور می شود: "تنها در رابطه با زندان های تهران است" ۳) هر دم آيينه ای در دست دارد و ما راندا می دهدکه چهره خود را درآن بنگريم زيرا مصداقی در اين کتاب می خواهد" تا در کنار افشای جنايات رژيم خمينی، زندانی سياسی و گروه های سياسی را نيز از عرش به فرش" آورده و آنها را"درميان مردم و در کنار آنها "قرار دهد و به درستی می گويد که: "زندانی سياسی و گروه های سياسی تافته ی جدا بافته ای از مردم نيستند".بنابراين آنها نيز همه گونه خلق و خو و رفتار مردم را دارند"..در زندان قهرمانی می کنند و سستی نشان می دهند، فريب می دهندو فريب می خورند؛ شکست می خورند وپيروز می شوند؛ درهم می شکنند و دوباره جان می گيرند؛ دچار يأس و نااميدی می شوند و باز با کوشش و تلاش، اميدها می سازندو..". دغدغه درست مصداقی از آن ميان در پی گيری اين پرسش است که که"ما ايرانيان با "واقعيت" چگونه و تا چه اندازه واقعی، يعنی همآنگونه که بوده و هست، روبرو می شويم و چگونه آن را بيان می کنيم؟ و اين که تأتير نوع برخورد ما با "واقعيت"، در زندگی فردی و اجتماعی ورشد انديشه ماچه بوده و هست و خواهد بود؟" و از اين زاويه به غلو سازی ها و بزرگ نمايی هايی که هر يک از ما حتا در زندگی روزانه خود به خوبی با آن آشنا بوده و در هر زمينه ای آن را به کار برده و با آن سروکار داريم، بر خورد می کند:"..شک نيست که بسياری از غلوها و بزرگ نمايی ها و يا حتا آفرينش بعضی از صحنه های حماسی و اسطوره ای و...با نيت خير و در راستای تقويت مبارزه و عليه نيروهای اهريمنی، انجام شده باشد، که اين خود متأسفانه می شود عذر بدتر از گناه و همآن مشکل تاريخی ای که رد پايش را در ذهن گرايی ايرانی می بينيم."(۴) او در سخترين لحظه های شکنجه، در "قبر" و "قيامت" حاج داوود، آنجا که عصبی از تحمل آن همه درد و شکنجه، جان به لبش رسيده است و انديشه های نااميد کننده و سست کننده اراده به او هجوم آورده وحتا پشيمانی چهره نشان می دهد، با صداقت و به زلالی وپاکی کم مانندی آن انديشه هارا بيان می کند" از رنجی به رنج ديگر دچار می شدم و اين دوران تسلسل تمامی نداشت. گاه به زمين و زمان ناسزا می گفتم. برای لحظه ای از آن چه که انجام داده بودم، پشيمان می شدم. با خود می گفتم: ای کاش دست به اقداماتی نمی زدم که نتيجه اش تحمل چنين سختی ها و مرارت هايی شود که با آن ها دست به گريبانم. ای کاش سر به زير می افکندم و در لاک خود فرو می رفتم و اين مصيبت ها را به جان نمی خريدم. بارها به خودم نهيب می زدم: گور پدر مردم! به من چه مربوط، خودشان بيايند اين جا تا ببينند چند مرده حلاج اند! اين همه مصيبت بکش، آخرش هم اين وآن از تو طلبکار باشند؟ ول کن، گور پدر انقلابيگری را هم کرده اند، خودت را راحت کن. بگذار هر چه می خواهند پشت سرت بگويند.."(۵) چند نمونه زندانی سياسی را می شناسيم که جنين صادقانه از اين لحظه هاو جدال های درونی خود (که بی شک برای همه زندانيان سياسی زير فشار و شکنجه پيش می آيد) گفته باشند؟ با وجود اين جدال های درونی، او اما تا به آخر به عهد و پيمان خود برای پشتيبانی ازآزادی، آرمان های خود و تسليم نشدن در برابر زور و قلدری وفا دار می ماند.

اينک او در اين کتاب می خواهد اين سرگذشت تلخ تاريخی آشنا ودير پابرای همه ما ايرانيان رايکبار ديگر و اين بار بسيار جانکاه تر اما حقيقی تر، بی پرده و پيرايه تر وبی بزرگ نمايی های هميشگی وتا کنونی و روزمره زندگی ايرانی، حکايت کند. بنابراين از زبان ه.ا سايه می آورد:

سرگذشت دل من

زندگی نامه انسانی است

که لبش دوخته اند

زنده اش سوخته اند

وبه دارش زنده اند



ويژگيهای کتاب:

اگر بخواهيم ويژگيهای اين کتاب ۴ جلدی را که از همآن آغار توجه خواننده را به خود جلب می کند، به سادگی بيان کنيم، می بايست آنها را به دو گروه تقسيم کنيم:

الف ـ شيوه و چگونگی نگارش:

ـ انتخاب نام و عنوان های بسيار مناسب برای کتاب و بخش های گوناگون آن.

ـ شيوه نگارش کتاب که با نثری روان و جا افتاده و با کمترين اشتباه انجام گرفته است.

ـ بخش بندی جالب و هم خوان با موضوع ها.

ـ کوتاه بودن قسمت های گوناگون که کار خواننده را در پی گرفتن کتاب بسيار آسان تر می کند.

ـ دوری از زياده گويی های رايج برای افزودن به حجم کتاب، پی گيری درست رويدادها.

ـ کاربرد استادانه شعر و نوشته های ادبی که با شرح اين همه درد و اندوه، تناسب و هم خوانی بسيار دارد و در گونه خودکاری است بسيار نو و زيبا در گزارش و خاطره نويسی از زندان.

ب ـ نگرش، برخورد و تحليل نويسنده از زندان و زندانی سياسی در "جمهوری” اسلامی:

ـ اتکاء به سند، مدرک، بررسی بر مبنای عقل، منطق و انصاف و داوری های بی طرفانه، انسانی و به دور از کينه ورزی هاو فرقه گرايی های سياسی درنقل رويدادها. اين از بزرگترين و مهمترين ويژگی های اين کتاب است که شايد بتوان ادعا کرد که برای نخستين بار در تاريخ خاطره نويسی از زندان(و يا شايد خاطره نويسی بطور کلی) در ايران صورت می گيرد و بی گمان سبب دگرگونی بزرگی در نگرش تا کنونی کوشندگان سياسی ايرانی در اين زمينه خواهد شد. برای تاکيد بيشتر بر اهميت اين نکته بد نيست ديدگاه يکی از کوشندگان سياسی قديمی ايران، آقای حسن ماسالی را در آخرين کتاب خود"سير تحول جنبش چپ ايران و عوامل بحران مداوم آن" بياورم. ايشان آنجا که به خاطره نويسی رايج در ايران پرداخته، آنرا به زير پرسش برده و از عدم انتقال تجربه به آيندگان و گسست بين نسل های مختلف جامعه ياد نموده و در بخشی چنين آورده است:

".....بسياری از روشنفکران و نخبه گان[نخبگان] جوامعی نظير ايران، به اهميت تاريخ نويسی، انتقال تجربه وبازتاب حقايق در جامعه و به نسل آينده پی نيرده اند. اگر دقت کرده باشيم بسياری از افراد که حتی”خاطرات" خود را می نويسند، سعی می کنند که همه حقايق را ننويسند و يا رويدادها را به درستی تشريح نمی کنند، زيرا بسياری از سياستمداران و مبارزان سياسی اين جوامع، فعاليت های سياسی را يک نوع توطئه عليه ديگران تلقی می کنند. خاطره نويسی و تاريخ نويسی را با انگزه های شخصی و با فرهنگ توطئه گرانه انجام می دهند. بطوريکه در خاطرات خود، از ذکر همه حقايق و تشريح همه رويدادها، طفره می روند و به برخی عناصر که کارنامه مشترکی دارند، "رشوه" اخلاقی می دهند تا آن ها نيز مراعات حال و موقعيت او را بکنند. و به اين ترتيب، به مردم دروغ می گويند و نسل آينده را نيز گمراه نگه می دارند."(۶) آيا اين حقيقت دارد؟ اگر آری، می توان آنرا نفی کرد؟

نا گفته نبايد گذاشت که پيش از اين نيز نويسندگانی درخاطرات زندان خود به ويژه دو تن از آنها(البته تا آن اندازه که نگارنده خوانده و می تواند نظر دهد)، خانم ها منيره برادران(م.رها) و شهرنوش پارسی پور در اين باره تلاش کرده، قدم هايی مثبتی برداشته و کاری ارزنده ارائه داده اند که از آن ميان کار خانم پارسی پور به دليل آنکه وابستگی سياسی و گروهی نداشته است، توجه بيشتری جلب می کند. اما کار ايرج مصداقی در اندازه هايی بسيار گسترده تر و فراتر از مرزهای شناخته شده تا کنونی است و حقيقتن سرآغاز دوران تازه ای از تعهد، مسئوليت، تکيه بر راستی و درستی و عدالت و انصاف در بررسی، گزارش وخاطره نويسی از دوران زندان را به نمايش گذاشته است.

ـ ذکر اسامی صد ها زندانی در مسير کتاب با شرح کوتاهی در باره آنها که به گفته درست آقای مجيد خوشدل در مصاحبه جالب خود با آقای مصداقی”شناسنامه دار کردن" همه آدمها در زندان، تا آنجا که ميسر بوده است، چه زندانی و چه زندانبان با چنين دقت، گستردگی و وسعت، کاری است تازه و تاريخی.

ـ پالايش آماری و نشاندادن آمار درست تر و به حقيقت نزديک تر کشتار زندانيان سياسی در تابستان سال ۶۷ که با تکيه بر دليل و استدلال است و تعداد کل قربانيان اين کشتاررا نزديک به ۴۰۰۰ نفر می داند(با اين توجه که ايشان در مصاحبه با آقای خوشدل خود ضريب اشتباه در اين مورد را از ۱۰ تا ۱۵ درصد در نظر می گيرد). تا زمانی که کس ديگری از جان بدر بردگان و يا پژوهش گرانی با سند و مدرک خلاف آنرا ثابت نکنند، اين آمار مستند ترين آماری است که تا کنون منتشر شده و پايانی است بر همه بی خبری هاوبزرگ نمايی های تا بامروز از سوی سازمان ها و يا کوشندگان سياسی گوناگون.

در اينجا کمی به حاشيه رفته، خاطره ای از بزرگ نمايی های رايج در ميدان کارزار سياسی که تقريبن روزمره بوده است و اينک به شکلی رسمی با کوشش کسانی چون ايرج مصداقی گام هايی برای برخورد آشکارو دگرگونی در آن پديد آمده است، بيان می کنم. در دوران شاه يکی از شعارهای اصلی و تهيجی کنفدراسيون دانشجويان ايرانی در بيرون از ايران، شعار "صد هزار زندانی سياسی” در ايران بود. من که خود ۲ سالی پيش از انقلاب را در خارج از کشور بودم، به چشم خود بارها اين شعار را بر روی باندرول ها و پلاکارتهايی از سوی کوشندگان گوناگون فدراسيون دانشجويان ايرانی ديده و خود نيز در آن روزها در تظاهرات ها نمونه هايش را به دست گرفته ام. روزی با يکی از زندانيان سياسی که بتازگی از زندان آزاد و به خارج از کشور آمده بود، ديداری دست داد. يکی از پرسش هايی که به شکلی خصوصی از او پرسيده شد اين بود که براستی چه ميزان زندانی سياسی در زندان های شاه وجود دارد؟ او با صداقتی که درآن زمان کمتر ديده می شد، گفت که در بالاترين اندازه خود از ۲۵۰۰ تن تجاوز نمی کند! او که خود زندان کشيده بود و از اين بزرگ نمايی آشکار، با خبر اما به مناسبت جو حاکم بر سازمان ها و تلاش گران سياسی مخالف رژيم، آنرا به شکلی رسمی بيان نمی کرد و يا من جنين تلاشی از سوی اونديدم. خود من نيز تنها به گفتگوهای خصوصی در اين باره اکتفا کردم و در صدد پی گيری و بررسی و ابراز حقيقت ماجرا بر نيامدم که بسيار ناپخته تر و ناتوان تراز آن بودم که جسارت چنين کاری را داشته باشم. خوانندگان از اين نمونه روشن، خود می توانند به ميزان بزرگ نمايی ها در بين ما ايرانيان و ازآن ميان کوشندگان سياسی بيشتر پی ببرند. اين آدم ارجمند هم اکنون در فرانسه زندگی می کند. نمونه ديگر هم ماجرای مرگ زنده ياد صمد بهرنگی و غرق شدن او در رودخانه است که چگونه با برنامه ريزی و علم وآگاهی و با ياری و نقشه جلال آل احمد، برای تحريک کوشندگان سياسی و مردمی که با او آشنا بودند، به داستان و سناريوی ديگری بنام"قتل صمد به دست ساواک تبديل شد(نشريه آن دوران "آرش" ويژه صمد) و سال ها اصل ماجرا از همه پنهان شد تا افشاگری های پس از انقلاب و رو شدن بنيان درست وحقيقی اين رويداد تلخ.

ـ يادآور شدن و به ميان آوردن حرکت، رفتار انسانی يا درستی که حتا از زندانبان و بازجويانی سرزده باشدويا ارزيابی درست از قدرت آنها در زمينه های کاری که انجام می داده اند(بازجويی، شيوه اداره زندان و يا زندانبانی) حتا اگر بسيار غير انسانی نيز بوده است که خود در شناخت، هشياری و مبارزه او برای زنده ماندن به او ياری رسانده است. اشاره به ضعف های زندانيان که"تافته ای جدا بافته از مردم" نبوده و دربردارنده همآن رفتار عمومی مردم هستند نيز در خور توجه است.

ـ کاربرد اططلاحات زندان در آخرين جلد کتاب که اين نيز کاری است تازه و ماندگار.



آيا اشتباه هاو ايرادهايی نيز در کتاب وجود دارد؟



ايرج مصداقی نيز مثل هر انسان ديگری نمی تواند به دور از اشتباه و خطا باشد.

اما برای خواننده شايد باور کردنی نباشد که ايرج مصداقی اين کتاب تاريخی و ارزنده را به تنهايی و بی هيچ ياد داشت برداری نوشته و تهيه کرده است (مگر امکان ياد داشت برداری برای زندانی در زندان "ج" اسلامی، آنهم زندانی سر موضعی ای که هرگز تسليم نشده و يک بند زير تيغ و کنترل بوده است، وجود داشته است؟). آيا ممکن است در ۱۵۸۶ صفحه نوشته در باره موضوع هايی چنين حساس، بی امکان يادداشت و نت برداری و پس از گذشت سال هايی دراز از اصل ماجرا، اشتباهی رخ ندهد؟ پس امکان اشتباه حتمن وجود دارد. اما اشکال بزرگ برای آدمهايی که شک و ترديدی در بررسی داده های کتاب دارند اين است که آگاهی های درست و دقيق و يا آمارهايی پيشين که بتوان بر آنها تکيه کرد، وجود ندارد و کتاب ايرج مصداقی خود، بی هيچ بزرگ نمايی، می تواند نخستين منبع قابل اعتماد در اين مورد باشد."اعتماد" و "باور" به داده های اين کتاب نيز زمانی دست می دهدکه: خواننده هم درد آشنا باشد، و هم ژرفنای تلاش و پيام های انسانی، دردمندانه و دلسوزانه او را ديده و درستی و صداقت نويسنده کتاب را در ارزيابی هايش دريابد. اين کار يرای کسانی که خود زندان "جمهوری” اسلامی را تجربه کرده و بخواهند منصف و بی غرض باشند، البته ساده تر است.

مشکل ديگر در ارزيابی ها يکی هم پنهان کاری و فريب کاری شديد حکومت در باره زندان ها و زندانيان(چه سياسی و جه غير سياسی) است که اجازه هيچ نوع بررسی و پژوهشی را نداده و نمی دهد. و مشکل ديگر يکی هم نارسايی و کمبودها در کار خود زندانيانی است که از زندان های رژيم جان سالم بدر برده اندوبه دليل تنگناهاو کمبودهای گوناگون و از آن ميان يکی هم وابستگی های گروهی ـ سازمانی و سنت ها در اين سازمان ها، شوربختانه نتوانسته اند آگاهی ها و خبرهای درستی در همه زمينه ها در اختيار مردم قرار دهند. تحليل بر مبنای حدس و گمان و يا شنيده ها از ديگران، تکيه بر هدف های سياسی گروهی ـ فرقه ای، بی دقتی در انتقال آگاهی ها، بزرگ نمايی ها و حتا دادن آگاهی های بی پايه (که مصداقی به درستی و با ديد به سازی نه تخريب و کينه ورزی، به شماری از آنها برخورد کرده است)برای منکوب کردن دشمن به هر قيمتی و.. از آن جمله است. نگارنده خود به هنگام خواندن کتاب، اشتباه نويسنده در قيد تاريخ دستگيری کيانوری را متوجه شدکه بی کمترين ترديد آن را ناشی از يک برآورد اشتباه ساده دانست. مصداقی خود در پاسخ به نقدهايی، اين اشتباه را بی آنکه کسی ديگری به او يادآوری کرده باشد، برشمرده است. مصداقی بازهم خودبه نمونه ديگری اشاره کرده و آورده است که در جلد ۴ کتابش در باره حبيب الله سلحشورمغانلو و گروه"مشورت" سهل انگاری کرده و ديدگاه نادرستی را به ميان آورده است.(۷) من خود فرضن چون از نام و نشان اين گروه کمترين آگاهی نداشتم، به هيچ وجه متوجه اين موردنشدم. شايد پاره ای محاسبه ها در اندازه گيری سلول ها، بندها و يا تاريخ رويدادها و داده هايی ديگر در اين کتاب ۴ جلدی با دامنه گسترده اش، چندان دقيق نباشد و يا اشکال های ديگری در کار باشد که من توان بررسی آن را نداشته ام اما اگر ايراد يا ايراد های بزرگی نيز وجود داشته باشد(که آنها که می يابند و می توانند خوبست که ياد آور شوند) از ديد نگارنده از اهميت پيام اصلی، هدف نهايی وکار بزرگ نويسنده نکاسته و درآن خللی ايجاد نمی کند. به هنگام خواندن کتاب، اين مورد را نيزبايد در نظر داشت که مصداقی يک مجاهد صادق و باورمند بوده است که تا آخرين روزهای آزادی از زندان نيز در انديشه فرار و پيوستن به مجاهدين بوده است. اما امروز او خود به روشنی می گويد که نه باور ايدئولوژيکی دارد و نه وابسته به هيچ سازمان و گروهی است و بنابر اين به همکاری با سازمان مجاهدين نيز پايان داده است. به همين دليل زمانی که خواننده در ص ۱۶۲ جلد دوم کتاب"اندوه ققنوس ها"، با چنين ديدگاهی از جانب ايرج مصداقی روبرو می شود: "به نظر من آنانی که امروزه ودر خارج از کشور، مجاهدين و رژيم را از يک سنخ می دانند و مدعی هستند که از نظر ايدئولوزی و فرهنگ فرقی بين آنان ورژيم نيست و شايد مجاهدين از رژيم هم بدتر باشند، اگر در صف رژيم نباشند، در واقع فريب ترفندهای رژيم را خورده و تسليم سياست فريبکارانه آن شده اند. در واقع خطی را که رژيم سال ها در زندان تلاش می کرد جا بياندازد، بدون تلاش چندانی از سوی رژيم، با جان و دل پذيرفته و در آن راستا حرکت می کنند"! کمی شگفت زده می شود. پذيرش اين گفته ها از نويسنده کتاب ارزشمندی چون "نه زيستن نه مرگ" دشوار است و من نزدخود چنين پنداشته ام که اين ديدگاه می تواند ديدگاه پيشين مصداقی مجاهد و بسيار باورمند باشد نه ديد امروز او. بر اين گفته نقل شده از او ايرادها و پرسش هايی وارد است:

الف ـ تا آنجا که نگارنده خبر دارد و آنرا می پذيرد، انتقاد شديد هميشه بررفتار رهبری سازمان مجاهدين در ميان بوده، نه اعضا يا هواداران مجاهدين که بسياری ازآنها هدفشان خدمت به مردم، شريف و فداکار بوده اند. تا کنون آگاهی ها در باره رنج هاو شکنجه هايی که اعضا و هواداران مجاهدين در زندانهای "ام القرای” اسلام تحمل کرده و جان های شيفته ای که از بين رفته اند بسيار نا چيز و ناکافی بوده و در اين مورد کتاب ايرج مصداقی چشم ما را بيشتر باز می کند.

ب ـ آيا ايرج مصداقی که پس از تحمل سال ها زندان و رنج و سختی، جان به در برده و به خارج آمده و خود از نزديک شاهد رفتار رهبری مجاهدين بوده است و از زبان شاهدان عينی از شيوه بر خورد مجاهدين با مخالفان خود در بيرون از ميهن، حتمن خبرهای زياد و دقيقی نيزدريافت داشته است، امروز هم بر همين ديدگاه است؟

پ ـ آيا آزادی انديشه و ايده به هر کسی اجازه نمی دهد که ديدگاه خود را در باره سياست هاو شيوه های رفتاری و سياست های نادرست رهبری مجاهدين و يا هر سازمان و گروه ديگری اعلام داشته و فرضن آنرا از ديد خود با رفتار حکومت اسلامی برابر بداند؟ و آيا اين دليلی است که ايراد کنندگان تسليم سياست های رژيم شده اند؟

ت ـ پرسيدنی است که اگر ايرج مصداقی هنوز هم بر همين ديدگاه است چرا از اين سازمان جدا شده است و ديگر هيچ گونه همکاری با آنها ندارد؟ دليل اين جدايی چيست؟

اين ايراد بزرگی بوده است که من در کتاب ديده ام که از اساس با شيوه، نگرش و ارزيابی های او در ۴ جلد کتابش در تضاد و تناقض قرار داشته و در اين باره کم توجهی کرده است.



درس آموزی از کار و روش نويسنده کتاب در زندان و در نگارش کتاب:

پذيرش اشتباه و انتقاد حتا از سوی مخالفين.

داوری های بی طرفانه که در اندازه آگاهی نگارنده، تا کنون کمتر مشابهش ديده شده است. از آن ميان بيان بی طرفانه حسن های ديگران و تحسين مقاومت زندانيان مخالف عقيده خود.

شرافت اخلاقی و انسانی (نمونه: رساندن خبرهای مهم و حياتی به چپی های مخالف سازمان و ديدگاه خود با فداکاری وپذيرش و به جان خريدن خطر).

فداکاری، از خود گذشتگی و کار توان فرسا در زندان برای خدمت به همه زندانيان بی توجه به ديدگاه آنان.

پذيرش مسئوليت های سنگين و دائم در زندان در سخترين شرايط که نشان از اراده ای استوار، اتکاء به خود و باور به منش و کردار انسانی است.

و خلاف ادعای های منتقدينی که به جای استدلال در رد ديدگاه های ايرج مصداقی با توسل به تهمت و..، برخوردی نادرست داشته اندکه حقيقتن خوشايند نيست، افتاده حالی، بی ادعايی و بزرگ منشی نويسنده کتاب.



مهمترين نکته در باره نويسنده کتاب:

نمی شود اين کتاب را خواند، درباره آن گفتگو کرد و از حافظه بسيار قوی و استثنايی نويسنده که حقيقتن نادر است ومثال زدنی، سخن نگفت و ياد نکرد. شايد برای خوانندگان باور کردنی نباشد که ايرج مصداقی در آنچه که نگاشته است، بنا به گفته خودش، از هيچ گونه يادداشتی چه در زندان و چه پس ازآن، سود نبرده است و همه را از حافظه استثنايی خود کمک گرفته است. کار چنان است که روزنامه نگار با تجربه و هوشمندی چون آقای نوری زاده را به کجراه و انحراف کشانده است و ايشان در داوری ای شتابزده، بی آنکه بررسی کرده باشد و يا حتا بدرستی کتاب را خوانده و دانسته باشد که چند جلد است و داستان جيست، تنظيم چنين کتابی را به تنهايی و بی ياری ديگران، غير قابل قبول خوانده است!



برخوردها و نقدهايی در باره اين کتاب:

اين حق هر کسی است که اين کتاب را نقد وهر ايراد، کمبود، خطا و اشکال احتمالی آن رابيان کند تنها به اين شرط که جانب انصاف نگاه دارد و هدفش جدل بيهوده و کينه ورزی نباشد.

تا کنون برخوردها ونقدهای گوناگونی با اين کتاب شده است که بيشتر در تاييد آن بوده است تا تخريب آن. مصاحبه های گوناگونی نيز با نويسنده کتاب از سوی رسانه های همگانی انجام گرفته است، اما همانگونه که انتظار می رفت برخوردهای نادرستی نيز که شوربختانه هدف ايجاد شک و شبهه درباره نويسنده و کار وتلاش او را در ديد داشته است نيز به کار گرفته شده است. من به ۲ نمونه آن می پردازم که هر دو مورد، سبب شگفتی واندوه است:

۱ـ برخورد آقای عليرضا نوری زاده


"..درطول تعطيلات پايان سال ميلادی يك كتاب سه جلدی را با عنوان «غروب سپيده» خواندم بحث درباره اين كتاب را كه به ظاهر خاطرات يك زندانی سابق وابسته به سازمان مجاهدين خلق به نام «ايرج مصداقی» است به وقت ديگری ميگذارم. چون ترديدی نيست كه اين كتاب حاصل كار مجموعه ای است كه حتی طول و عرض دقيق زيرزمين اوين و اتاق پشتی دفتر لاجوردی را ميداند و خطابه سياسی و مانيفست فرهنگی و اجتماعی و مبارزاتی صادر ميكند و از همه آنها كه بدون داشتن دستياران و محققان چپ و راست دردهای دلشان را در خاطرات زندان ريخته اند ايراد ميگيرد كه مثلا حسن آقای بازجو ديرتر از زمانی كه در فلان كتاب خاطرات زندان به او اشاره شده به اوين يا قزل حصار آمده بود و يا تجاوز به زنان در زندان به آن شكلی كه بعضی از زنان زندانی بازگو كرده اند صورت نگرفته بلكه به طريقی به زنان تجاوز ميكرده اند كه ايرج خان ــ و گروه ياری دهنده اش ــ روايت ميكنند. باری پشت اين كتاب خيلی حرفها و سخنان است. هيچ زندانی حتی اگر حافظه ای به وسعت تاريخ اوين داشته باشد نميتواند اينهمه ارقام و اسامی را در سينه داشته باشد و آنطور كه خود ايشان ميگويد كامپيوتر و قلم و كاغذ نيز در اختيارش نبوده كه حتی اسامی مستعار زندانيها و زندانبانان و شكنجه گران را آن گونه كه در كتاب آورده در جائی نگهداری كند. سخن از صدها اسم و بيش از هزار توصيف از مكانها و زمانهای مختلفی است.

به هر حال مشغول نوشتن يادداشتی مفصل درباره‌ی اين نوشته‌ی عجيب و تكان دهنده هستم. اما ذكر نام كتاب در اينجا به اين سبب بود كه ميخواستم اشاره ای به هويت و نگاه و رفتار و انديشه ذوب شدگان در ولايت كنم. آنطور كه در كتاب آمده اغلب شكنجه گران در زمان شكنجه كردن زندانيان وضو داشته و اكثر آنها، اهل نماز اول وقت و نافله و دعای نيمه شبان بوده اند."(سه شنبه ۲۸ تا جمعه ۳۱ دسامبر ۲۰۰۵ ـ کيهان لندن، تاکيد از من است)

مجبور شدم همه گفته های آقای نوری زاده در اين باره را نقل کنم تا جای ترديد و پرسشی باقی نماند. اين نمونه برخوردی شتابزده، بی ارزيابی و بررسی کافی، دشمن گونه و نادرست است که بيش از همه نويسنده آنرا که روزنامه نگار، نويسنده و خبرنگاری شناخته شده و بسيار پر کار است، به زير پرسش برده و در باره او ايجاد ترديد می کند. در حقيقت هدف نويسنده نقد بالا، درست به ضد خود تبديل می شود. به چه دليل؟

ـ آقای نوری زاده نه از نام کتاب"نه زيستن نه مرگ" خبر دارد و نه می داند که کتاب نه ۳ جلد که ۴ جلد است!

ـ با وجود اين ايراد بزرگ، نخوانده وبدون هيچ گونه بررسی، ادعا می کند که"..ترديدی نيست که اين کتاب حاصل کار مجموعه ای است....."

ـ ايشان با بی مسئوليتی و يا خيلی که بخواهيم خوشبين باشيم، با سهل انگاری تلاش می کند که ايرج مصداقی را مشکوک جلوه بدهد:" بحث در باره اين کتاب را که به ظاهر خاطرات يک زندانی سابق وابسته به مجاهدين خلق به نام "ايرج مصداقی” است به وقت ديگری ميگذارم" و يا"..باری پشت اين کتاب خيلی حرفها و سخنان است." و يا "هيچ زندانی حتا اگر حافظه ای به وسعت تاريخ اوين داشته باشد نميتوند اينهمه ارقام واسامی را در سينه داشته باشدو...."(تاکيد از من است)

اکنون نزديک به ۱۰ ماه از اين نوشته و نظر روشن و"بی ترديد" آقای نوری زاده گذشته است و خبری از نوشتن آن "يادداشت مفصل" در باره"اين نوشته عجيب و تکان دهنده" (چرا تکان دهنده؟ آقای نوری زاده که آنرا باور ندارد که برايش تکاندهنده باشد)نشده است. گمان می رود که نوشته وعده داده شده آقای نوری زاده تا ساليان دراز ديگری نيز همچنان به درازا بکشد! ناهمگونی و دو گانه گويی آقای نوری زاده از آنجا بيشتر آشکار می شود که برای نشان دادن ماهيت شکنجه گران ذوب در ولايت در همين نوشته خود، به همين کتاب"که پشتش "خيلی حرفها و سخنان است"، از همين نويسنده مشکوک استناد می کند! اين از روزنامه نگار و تحليل گر بزرگ مسايل سياسی ـ اجتماعی ما! بازهم هياهو کنيم که چرا "ج" اسلامی بر ما حاکم است!



۲ ـ برخورد آقای احمد موسوی
در نوشته ای زير تيتر"تا طلوع انگور چند سال مانده است"، ۲۰ ژانويه ۲۰۰۵

بسيار رنج آور است که کسی که خود همچون نويسنده کتاب نه زيستن نه مرگ، ۱۰سال از عمر خود را در زندانهای "ج" اسلامی سپری کرده است و پس از تحمل سال ها رنج و سختی در زندان، او نيز جان بدر برده است؛ در مقاله و نقد ی بلند، با وجود تاييد بسياری از گفته ها و همدردی و همراهی با نويسنده کتاب اما:

ـ وقت خودرا بيهوده بر سر ايراد به مواردی پيش پا افتاده هدر می دهد.

ـ با پندارهای خود و با ديد (بدبختانه) هنوز هم گروهگرايانه و بی بررسی درست، خواسته يا نا خواسته، به تلاشی برای ناهم گونی و اختلال در داده های کتاب دست زده و به پلميکهای سنتی ای می آويزد که حقيقتن در خور ايشان نبوده و دورانش سپری شده است.

ايرج مصداقی خود شايسته تر از هر کسی، به هر دوی اين نوشته های انتقادی پاسخ داده است. من از برخوردهای گاه بسيار مخرب ديگر نمی نويسم که جويندگان خود می يابند.

به هر رو نگارنده يکبار ديگر از ديد خود ياد آور می شود که نه زيستن نه مرگ فصل تازه ای است در شيوه بررسی، حقيقت جويی و حقيقت گويی رويدادهای تاريخی. سندی است غير قابل انکار از فجايعی که در زندان های "جمهوری” اسلامی بر آزاديخواهان ايران از هر گروه و دسته سياسی، رفته است. اين سند به عنوان منبعی قابل اعتماد مورد مراجعه جويندگان حقيقت، چه امروز و چه فردا، قرار خواهد گرفت.




زير نويس:

۱ ـ ايرج مصداقی، نه زيستن نه مرگ، غروب سپيده، ص ۳۰۷، خاطرات زندان در ۴ جلد، چاپ نخست، ۱۳۸۳، آلفابت ماکزيما، سوئد.

۲ ـ مقدمه غروب سپيده، ص ۲

۳ ـ ـ همآن ص۴

۴ ـ همآن، همه از ص ۳

۵ ـ جلد دوم، اندوه ققنوس ها، ص ۶۵ ـ ۶۴

۶ ـ حسن ماسالی، سير تحول جنبش چپ ايران و عوامل بحران مداوم آن، ص ۱۸۵ ـ ۱۸۴ چاپ دوم ۱۳۸۱

۷ ـ نوشته ايرج مصداقی در پاسخ به احمد موسوى




--------------------------------------------------------------------------------
صدای ما
SEDAYE-MA WEBSITE
www.sedaye-ma.org