اگر مراسم گرامیداشت 18 تیر برگزار می کنید
به دست آورد آن که بن بست همه
راههای مسالت جویانه است
تاکید کنید
خیزش دانشجویی 18 تیر و دست آورد آن
جعفر پویه
برآمدن اعتراضات مردمی و شورش های ناگهانی شهری و منطقه ای نتیجه فشارهایی است که حاکمیت های غیر مردمی برای اعمال قدرت خویش بکار می بندد. تاریخ جمهوری اسلامی پر است از سر بر آوردن این اعتراضات و شورشها و سرکوبی وحشیانه آنها. همچون امواج خروشان دریایی متلاطم به ناگهان طوفانی از خشم و خروش بپا می شود و مردمی به جان آمده از ظلم حکومت به خیابانها می ریزند. انباشته از خشم و تنفر هرآنچه نشان از حکومت و حاکمیت دارد مورد تهاجم قرار می گیرد و درهم کوبیده می شود. طوفان خشم، سیل آسا به حرکت می افتد، می شکند و تخریب می کند و با بجا گذاشتن ویرانی فرو می نشیند. بهانه این اعتراضات ممکن است چندان مهم نباشند، اما آنچیزی که مهم است این است که کاسه صبر ستم کشیدگان لبریز شده است و به ناچار از جایی شروع به سر ریز می کند. از سال 57 تا کنون می شود شورشهای بسیاری را ردیف کرد و رج زد که به دلایل خاصی برپا شده است و همچون امواج برآمده از شرایط توفانی بر روی خویش فرو باریده و نشست کرده است. اما از بین همه این اعتراضات و یا خیزش ها چندتایی هستند که دارای ویژگی خاص هستند. زیرا دست آوردی داشته اند که بطور کلی مسیر جریانات را تغییر داده و جنبش مردم را وارد فاز جدیدی کرده اند. از بین آنها خیزش دانشجویی 18 تیر دارای این اهمیت و ویژگی است. دلایل بسیاری برای این ویژگی می توان برشمرد، اما با نگاهی به زمینه بوجود آمدن آن و زمان بوقع پیوستنش و دست آوردی که دارد می شود آنرا نشان موقعیت جدید اطلاق کرد که مهر خود را بر آن کوبیده و مانع تکرار می شود.
بستر برپایی 18 تیر
رژیم جمهوری اسلامی که پس از هشت سال ریاست جمهوری رفسنجانی تا مغز استخوان فاسد شده است، دریافته که باید برای گریز از وضعیت پیش آمده دست به یکسری مانورهای اصلاحی بزند تا بتواند در زمانی که برای خویش دست و پا می کند چاره کار را بیابد. رفسنجانی که در جامعه بین الملل شعار مدره شدن می دهد با وارد کردن سازمان اطلاعات و امنیت به کارهای مالی و چشاندن مزه پول به آنها، از این تشکیلات مخوف آدمکشی چیزی شبیه مافیای اقتصادی می سازد. برخورداری از رانت های اطلاعاتی و باز بودن دست آنان در چند جبهه از جمله کار امنیتی بعنوان مکمل کار اقتصادی از آن موجودی می سازد بغایت وحشتناک. هرچند بعدن با توجه به خسارتهای ببار آمده برای حکومت سعی می کنند تا از ادامه این کار جلوگیری کنند ولی دیگر خیلی دیر شده است.
ماموران وزارت و سربازان گمنام امام زمان حالا دیگر نه تنها گمنام نیستند بلکه بسیار هم صاحب نامند. کوخ نشینانی که کاخ نشین شده اند و حمام سونای عمومی را با کلوپ های سکسی یکسان کرده اند. متشرعینی که خود پادو شیطانند و با نیت بهشت، دوزخ را رنگ و جلا می دهند. شکاف حاصل شده در بین آنها با دو "سعید" معنا می شود، سعید حجاریان راه خود را از سعید اسلامی جدا می کند تا سرکرده دوزخیان در کنار فلاحیان، اسلامی باشد. اما همه در خدمت اکبر و رهبرند.
نفرت از رهبر که در آخوندی حکومتی "ناطق نوری" متبلور می شود باعث می گردد تا آخوندی به ظاهر خوش مشرب و خوش پوش نظر مردم را جلب کند. صندوق رای بنام او می گردد تا سکاندار عملی شود که با ماهیت او و رژیمش 180 درجه اختلاف دارد. خاتمی که بعد از دوم خرداد خود را اصلاح طلب می نامد و شعار می دهد که ایچنین و آنچنان خواهد کرد، هیچ درکی از ورطه ای که پای بدان گذاشته ندارد. همریشانی که قبای ناموزون این عمل را بدو پوشانده اند نیز تعریف مشخصی از اصلاحات ندارند. یعنی به یک کلام نمی گویند که چه می خواهند بکنند و تصمیم دارند چه چیزی را اصلاح کنند. نظام جمهوری اسلامی ایران که با نام ولایت فقیه آن شناخته می شود. سیستمی استبدادی است. برای اصلاحات در چنین سیستمی باید اول با او یعنی نماد استبداد تسویه حساب کرد. کاری که نه خاتمی و نه هیچکدام از کسانیکه که در جمهوری اسلامی این نام را یدک می کشند نه می خواهند و نه می توانند بکنند. نمی خواهند، چون آنوقت دیگر حکومت، جمهوری اسلامی نیست و آنرا از دست می دهند. نمی توانند چون تصمیم گیرندگان و اعمال کنندگان قدرت در کشور کسانی هستند که حساب دستشان است و هر حرکتی را تحت نظر دارند.
اما با این همه دولتی که خود را وامدار بخش روشنفکری جامعه می داند و سعی دارد تا محللی شود برای آشتی کنان آنها با حکومت روشنفکر ستیز، بر سر کار است. او سعی دارد تا ظاهر قضیه را تا آنجا که می تواند حفظ کند و پوزیشن روشنفکر مآب بخود بگیرد. اما این دکان دو نبش بنیادش برباد است. زیرا با برآمدن اولین موج درخواست های روشنفکری که از سوی دانشجویان مطرح می شود. خود را می بازد و با برافتادن نقاب دغل کاری چهره کریه بزک کرده خود را نمایان می کند.
جنبش روشن فکری که سالهاست تحقیر آخوندها و ملایان و مکلاهای حکومتی را تحمل کرده خود را در غالب جنبش دانشجویی نشان می دهد. دفتر تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه که حالا دیگر چماق ها را به انباری سپرده و زنجیر و پنجه بوکس را بایگانی کرده، خود را متولی جنبش دانشجویی می نامد. نسل اولی آنها اکنون در دولت و حکومت اند. آنهایی که خود را خط امامی می خوانند "یعنی خط خمینی" میداندار شده اند و سعی دارند با توسل به تئوری های کسی به اصلاحات بپردازند که در کارنامه اش چیزی جز حکم تعطیلی دانشگاه و قتل عام زندانیان سیاسی و راندن روشنفکران از کشور به نام روشنفکر آمریکایی نیست. عجبا اینها آنقدر مردم را بی حافظه تصور کرده اند که هنوز مرکب احکام صادره برای موارد فوق خشک نشده، سعی دارند که بار دیگر با نام او مردم را به بیراهه ی خود بکشانند. دانشجویان که فرصت را غنیمت می شمارند در مخالفت با نامه سعید اسلامی به مجلس که به طرح مطبوعات معروف است اعتراضی را سامان می دهند. حکومت دست پیش را می گیرد و روزنامه سلام معروفترین روزنامه پایتخت را توقیف می کند. رغابت بین دو سعید امنیتی "حجاریان و اسلامی" از اینجا شکل جدیدی می گیرد. موسوی خوئینی ها که حالا دیگر پس از سالها سخنگویی دانشجویان خط امام، آیت الله نیز شده یکی از سردمداران اصلاح طلبی است. روزنامه سلام متعلق به اوست و دانشجویان نیز در اعتراض به عمل حکومت و به ظاهر در حمایت از موسوی خوئینی ها شبانه دست به اعتراض می زنند. پس از این اعتراض کسانیکه هرگز معلوم نشد که چه کسانی هستند شبانه به خوابگاه دانشجویان حمله می کنند و پس از تخریب کوی دانشگاه و پرتاب کردن دانشجویان از پشت بام خوابگاه به محوطه، به راه خود می روند. از این ببعد بازی ای شروع می شود که برای همیشه دفتر اصلاحات و یا تغییر دموکراتیک حکومت را می بندد. یعنی در عمل ثابت می شود که حکومت هیچ اعتراض آرامی را بر نمی تابد و امکان تغییر به شیوه مسالمت آمیز آن امکان ناپذیر است. هرچند مدتها خط امامی ها و یا دوم خردادی ها و بعدن اصلاح طلب ها سعی کردند تا آنرا به گردن جناح رغیب خود در داخل حکومت بیندازند، اما مرور زمان اثبات کرد که آنها در مقابله با جنبش مردم و خواسته هایشان هیچ فرقی با یکدیگر ندارند و وقتی که پای موجودیت نظام یعنی حکومتشان در میان باشد در بیرحمی و سرکوب نه تنها با هم همدست اند بلکه بیش از آنچه دیگران فکرش را می کنند به هم نزدیکند.
نتایج 18 تیر برای جنبش مردم
جنبش دانشجویی در 18 تیر در اعتراض به تعطیلی روزنامه سلام برپا شد و در یک حرکت دموکراتیک و مردمی و بر اساس موازین روشنفکری ثابت کرد که آنانی که هنوز توهمی در ماهیت بخشی از عناصر داخل این حکومت دارند اشتباه می کنند. 18 تیر در عمل اثبات کرد که حکومت هیچ گونه اعتراض مدنی شهروندان را برنمی تابد و اصلن در برابر حرکات مردم انعطافی از خود نشان نمی دهد. زیرا اساس آن بر استبداد دینی استوار است و به همین دلیل نباید در مبارزه با آن از ابزاری استفاده کرد که هیچ کارکردی ندارد. نتایج ببار آمده در این خیزش به بهای سالها زندان، رنج و شکنجه جوانانی بدست آمد که در این سالها عقوبتی بسیار سخت را تحمل کرده اند بنابراین باید حاصل آنرا همچون محصول بدست آمده از مبارزه تا کنونی مردم یعنی جوانان و دانشجویان، کارگران و مزدبگیران، گرامی داشت. حرکت و جنبشی که در 18 تیر به وقوع پیوست بر بستر مبارزات تا کنونی جنبش مردم ایران برای رسیدن به دموکراسی و عدالت اتفاق افتاده است. این حرکت تنها حرکتی دانشجویی و یا روشنفکری نیست که ما آنرا تنها در چهار چوب دانشگاهها محدود کنیم و با گرامیداشت آن بیاد بیاوریم که دانشجویان ما نیز در زمره معترضین بودند. این حرکت و جنبش موضوعی را به روی میز کشاند که بسیاری سالها سعی می کردند تا با جملاتی همچون نفی خشونت و تقبیح انقلاب، راه را برای آنچه انقلاب مخملین و آرام می نامند باز کنند. شعارها و جمله هایی همچون رفراندوم و جنبش رفع خشونت و یا انقلاب مخملین و چیزهایی از این دست در 18 تیر رنگ می بازند و خدمت ارزنده آن در همینجا نهفته است. تنها با به روی میز ماندن حاصل 18 تیر می شود پاسخ آنانی که سعی دارند تا مردم را در مقابل آدمکشان رژیم ددمنش جمهوری اسلامی به آرامش دعوت کنند، داد. اینجاست که با به رخ کشیدن دست آوردهای 18 تا 22 تیر که جناح های حکومت اثبات کردند که تنها یک راه برای مقابله با آنها باقی مانده است، می توان پاسخ بسیاری را داد. مماشات جویان و نفی کنندگان حق مردم برای قیام همگانی بر علیه حکومت ها، همه توان خود را بکار می گیرند تا با توسل به تئوری های رنگارنگ و پیش کشیدن موضوعاتی که تا کنون چندین و چند بار امتحان خود را پس داده اند، تا مردم را از یک عمل بزرگ باز دارند. بی ربط هم نیست که پس از 18 تیر و دست آورد های آن شاهد بروز تئوری ها و رهبران صادراتی از دل جمهوری اسلامی هستیم. به کارنامه تا کنونی شان نگاهی بیندازید و آنچه در هشت نه سال گذشته اتفاق افتاده را مرور کنید تا ببینید که همه کسانیکه که ناجی مردم شده اند و از رادیوها و سایت های رنگارنگ و موسسات پروژه سازی سر برآورده اند همگی از دل حکومت و داخل کشور به بیرون جهیده اند. از سازگارا که پروژه رفراندوم اش بی مصرف ماند و بریف نویس حکومت ینگه دنیاست تا دیگرانی که یکی پس از دیگری از راه می رسند. هرچند به ظاهر شعارها رنگارنگ است و آدمها هم از موقعیت های مختلف برخوردار، اما همگی یک شعار کلی را دنبال می کنند. آنچه 18 تیر آنرا ثابت کرد را لوث می خواهند. یعنی انقلاب نشدنی است و باید با این حکومت با زبانی دیگر و با ملایمت حرف زد. حرف همگی آنان یکی است. انقلاب خشونت است، وحشی گری است، جمهوری اسلامی محصول انقلاب است، انقلاب یعنی خون ریزی، انقلاب آرام، نفی خشونت، حرکات مدنی، جنبش مدنی و....
آیا به نظر شما این مشابهت ها اتفاقی است؟ آیا می شود باور کرد که همه این رهبران صادراتی از سر اتفاق یک حرف را می زنند و آنچه مردم ایران در عمل از 18 تیر آموختند، را باید در برای تئوری های این کسان بیهوده نامید؟ بعید می دانم گرامی داران 18 تیر و کسانیکه به آن بعنوان بخشی از جنبش اجتماعی مردم ایران تاکید می کنند این موضوع را نفهمند و آنچه را با آن همه خسارت بدست آوردند را در برابر یک کرشمه فلان یا بهمان کس زمین بگذارد و راهی را دنبال کند که جنبش 18 تیر بر آن مهر باطل زد.
اما بیش از همه آنچه این روزها ترجیح بند گفته بسیاری است اعلامیه جهانی حقوق بشر است. آنان سعی دارند با تفسیری که خود از این اعلامیه دارند به نفی قیام مردم بپردازند و یک بند هم می گویند که جامعه ای می خواهند که بر اساس اعلامیه جهانی حقوق بشر بنا شده باشد. هرچند روح نویسندگان این اعلامیه از اینکه روزگاری کسانی پیدا شوند که آنرا همچون منشور حکومت آینده خویش استفاده کنند نیز بی خبر است. باید یک بار دیگر برای ایشان تکرار کرد که در مقدمه همان چیزی که امروز شما آنرا مقدس می شمارید حق مردم برای قیام بر علیه ظلم به رسمیت شناخته شده است. توجه کنید: "از آنجائيکه اساساً حقوق انسانی را بايد با اجرای قانون حمايت کرد تا بشر به عنوان آخرين علاج به قيام بر ضد ظلم و فشار مجبور نگردد". به زبانی دیگر هنگامیکه در کشوری هیچ قانونی از صراحت برخوردار نیست. ویا در کشوری که نماد قضاوتش سعید مرتضوی است که خود جنایتکاری بیش نیست "راستی تا کنون غیر جنایتکار هم قاضی القضات جمهوری اسلامی بوده؟". و پاسخ هر حرکت اعتراضی شکنجه، اعدام و زندان است. آیا راه دیگری به جز قیام بر علیه ظلم می ماند. آیا این مقدمه از اعلامیه جهانی حقوق بشر بر این حق مردم ایران برای قیام بر علیه ظالمان جمهوری اسلامی صراحت ندارد؟
پاسخ این سئوالها چندان هم مشکل نیست. اگر مراسم گرامیداشت 18 تیر برگزار می کنید به دست آورد آن که بن بست همه راههای مسالت جویانه است تاکید کنید. اگر در محفل های دوستانه و گردهم آیی های فامیلی و کاری و... از 18 تیر صحبت می کنید به این دست آورد آن با صراحت و بطور مشدد تاکید کنید. باید حاصل و دست آورد 18 تیر را راهنمای عمل قرار داد و بر بیراهه و بیغوله هایی که مدعیان به جز این در پیش پای مردم می گذارند خط بطلان کشید. این دست آورد به قیمت بسیار گزافی بدست آمده است. آنرا آویزه گوش کنیم تا مجبور به تکرار 18 تیرها نشویم. به غیر از این 18 تیر اتفاقی است همچون اتفاقاتی دیگر که کسانی از سر تفنن سالگرد برای آن برگزار می کنند تا همچون موارد مشابه دیگر، تجمعی باشد برای گپ و گفتی که اوقات فراغت پر می کند.
جعفر پویه
برآمدن اعتراضات مردمی و شورش های ناگهانی شهری و منطقه ای نتیجه فشارهایی است که حاکمیت های غیر مردمی برای اعمال قدرت خویش بکار می بندد. تاریخ جمهوری اسلامی پر است از سر بر آوردن این اعتراضات و شورشها و سرکوبی وحشیانه آنها. همچون امواج خروشان دریایی متلاطم به ناگهان طوفانی از خشم و خروش بپا می شود و مردمی به جان آمده از ظلم حکومت به خیابانها می ریزند. انباشته از خشم و تنفر هرآنچه نشان از حکومت و حاکمیت دارد مورد تهاجم قرار می گیرد و درهم کوبیده می شود. طوفان خشم، سیل آسا به حرکت می افتد، می شکند و تخریب می کند و با بجا گذاشتن ویرانی فرو می نشیند. بهانه این اعتراضات ممکن است چندان مهم نباشند، اما آنچیزی که مهم است این است که کاسه صبر ستم کشیدگان لبریز شده است و به ناچار از جایی شروع به سر ریز می کند. از سال 57 تا کنون می شود شورشهای بسیاری را ردیف کرد و رج زد که به دلایل خاصی برپا شده است و همچون امواج برآمده از شرایط توفانی بر روی خویش فرو باریده و نشست کرده است. اما از بین همه این اعتراضات و یا خیزش ها چندتایی هستند که دارای ویژگی خاص هستند. زیرا دست آوردی داشته اند که بطور کلی مسیر جریانات را تغییر داده و جنبش مردم را وارد فاز جدیدی کرده اند. از بین آنها خیزش دانشجویی 18 تیر دارای این اهمیت و ویژگی است. دلایل بسیاری برای این ویژگی می توان برشمرد، اما با نگاهی به زمینه بوجود آمدن آن و زمان بوقع پیوستنش و دست آوردی که دارد می شود آنرا نشان موقعیت جدید اطلاق کرد که مهر خود را بر آن کوبیده و مانع تکرار می شود.
بستر برپایی 18 تیر
رژیم جمهوری اسلامی که پس از هشت سال ریاست جمهوری رفسنجانی تا مغز استخوان فاسد شده است، دریافته که باید برای گریز از وضعیت پیش آمده دست به یکسری مانورهای اصلاحی بزند تا بتواند در زمانی که برای خویش دست و پا می کند چاره کار را بیابد. رفسنجانی که در جامعه بین الملل شعار مدره شدن می دهد با وارد کردن سازمان اطلاعات و امنیت به کارهای مالی و چشاندن مزه پول به آنها، از این تشکیلات مخوف آدمکشی چیزی شبیه مافیای اقتصادی می سازد. برخورداری از رانت های اطلاعاتی و باز بودن دست آنان در چند جبهه از جمله کار امنیتی بعنوان مکمل کار اقتصادی از آن موجودی می سازد بغایت وحشتناک. هرچند بعدن با توجه به خسارتهای ببار آمده برای حکومت سعی می کنند تا از ادامه این کار جلوگیری کنند ولی دیگر خیلی دیر شده است.
ماموران وزارت و سربازان گمنام امام زمان حالا دیگر نه تنها گمنام نیستند بلکه بسیار هم صاحب نامند. کوخ نشینانی که کاخ نشین شده اند و حمام سونای عمومی را با کلوپ های سکسی یکسان کرده اند. متشرعینی که خود پادو شیطانند و با نیت بهشت، دوزخ را رنگ و جلا می دهند. شکاف حاصل شده در بین آنها با دو "سعید" معنا می شود، سعید حجاریان راه خود را از سعید اسلامی جدا می کند تا سرکرده دوزخیان در کنار فلاحیان، اسلامی باشد. اما همه در خدمت اکبر و رهبرند.
نفرت از رهبر که در آخوندی حکومتی "ناطق نوری" متبلور می شود باعث می گردد تا آخوندی به ظاهر خوش مشرب و خوش پوش نظر مردم را جلب کند. صندوق رای بنام او می گردد تا سکاندار عملی شود که با ماهیت او و رژیمش 180 درجه اختلاف دارد. خاتمی که بعد از دوم خرداد خود را اصلاح طلب می نامد و شعار می دهد که ایچنین و آنچنان خواهد کرد، هیچ درکی از ورطه ای که پای بدان گذاشته ندارد. همریشانی که قبای ناموزون این عمل را بدو پوشانده اند نیز تعریف مشخصی از اصلاحات ندارند. یعنی به یک کلام نمی گویند که چه می خواهند بکنند و تصمیم دارند چه چیزی را اصلاح کنند. نظام جمهوری اسلامی ایران که با نام ولایت فقیه آن شناخته می شود. سیستمی استبدادی است. برای اصلاحات در چنین سیستمی باید اول با او یعنی نماد استبداد تسویه حساب کرد. کاری که نه خاتمی و نه هیچکدام از کسانیکه که در جمهوری اسلامی این نام را یدک می کشند نه می خواهند و نه می توانند بکنند. نمی خواهند، چون آنوقت دیگر حکومت، جمهوری اسلامی نیست و آنرا از دست می دهند. نمی توانند چون تصمیم گیرندگان و اعمال کنندگان قدرت در کشور کسانی هستند که حساب دستشان است و هر حرکتی را تحت نظر دارند.
اما با این همه دولتی که خود را وامدار بخش روشنفکری جامعه می داند و سعی دارد تا محللی شود برای آشتی کنان آنها با حکومت روشنفکر ستیز، بر سر کار است. او سعی دارد تا ظاهر قضیه را تا آنجا که می تواند حفظ کند و پوزیشن روشنفکر مآب بخود بگیرد. اما این دکان دو نبش بنیادش برباد است. زیرا با برآمدن اولین موج درخواست های روشنفکری که از سوی دانشجویان مطرح می شود. خود را می بازد و با برافتادن نقاب دغل کاری چهره کریه بزک کرده خود را نمایان می کند.
جنبش روشن فکری که سالهاست تحقیر آخوندها و ملایان و مکلاهای حکومتی را تحمل کرده خود را در غالب جنبش دانشجویی نشان می دهد. دفتر تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه که حالا دیگر چماق ها را به انباری سپرده و زنجیر و پنجه بوکس را بایگانی کرده، خود را متولی جنبش دانشجویی می نامد. نسل اولی آنها اکنون در دولت و حکومت اند. آنهایی که خود را خط امامی می خوانند "یعنی خط خمینی" میداندار شده اند و سعی دارند با توسل به تئوری های کسی به اصلاحات بپردازند که در کارنامه اش چیزی جز حکم تعطیلی دانشگاه و قتل عام زندانیان سیاسی و راندن روشنفکران از کشور به نام روشنفکر آمریکایی نیست. عجبا اینها آنقدر مردم را بی حافظه تصور کرده اند که هنوز مرکب احکام صادره برای موارد فوق خشک نشده، سعی دارند که بار دیگر با نام او مردم را به بیراهه ی خود بکشانند. دانشجویان که فرصت را غنیمت می شمارند در مخالفت با نامه سعید اسلامی به مجلس که به طرح مطبوعات معروف است اعتراضی را سامان می دهند. حکومت دست پیش را می گیرد و روزنامه سلام معروفترین روزنامه پایتخت را توقیف می کند. رغابت بین دو سعید امنیتی "حجاریان و اسلامی" از اینجا شکل جدیدی می گیرد. موسوی خوئینی ها که حالا دیگر پس از سالها سخنگویی دانشجویان خط امام، آیت الله نیز شده یکی از سردمداران اصلاح طلبی است. روزنامه سلام متعلق به اوست و دانشجویان نیز در اعتراض به عمل حکومت و به ظاهر در حمایت از موسوی خوئینی ها شبانه دست به اعتراض می زنند. پس از این اعتراض کسانیکه هرگز معلوم نشد که چه کسانی هستند شبانه به خوابگاه دانشجویان حمله می کنند و پس از تخریب کوی دانشگاه و پرتاب کردن دانشجویان از پشت بام خوابگاه به محوطه، به راه خود می روند. از این ببعد بازی ای شروع می شود که برای همیشه دفتر اصلاحات و یا تغییر دموکراتیک حکومت را می بندد. یعنی در عمل ثابت می شود که حکومت هیچ اعتراض آرامی را بر نمی تابد و امکان تغییر به شیوه مسالمت آمیز آن امکان ناپذیر است. هرچند مدتها خط امامی ها و یا دوم خردادی ها و بعدن اصلاح طلب ها سعی کردند تا آنرا به گردن جناح رغیب خود در داخل حکومت بیندازند، اما مرور زمان اثبات کرد که آنها در مقابله با جنبش مردم و خواسته هایشان هیچ فرقی با یکدیگر ندارند و وقتی که پای موجودیت نظام یعنی حکومتشان در میان باشد در بیرحمی و سرکوب نه تنها با هم همدست اند بلکه بیش از آنچه دیگران فکرش را می کنند به هم نزدیکند.
نتایج 18 تیر برای جنبش مردم
جنبش دانشجویی در 18 تیر در اعتراض به تعطیلی روزنامه سلام برپا شد و در یک حرکت دموکراتیک و مردمی و بر اساس موازین روشنفکری ثابت کرد که آنانی که هنوز توهمی در ماهیت بخشی از عناصر داخل این حکومت دارند اشتباه می کنند. 18 تیر در عمل اثبات کرد که حکومت هیچ گونه اعتراض مدنی شهروندان را برنمی تابد و اصلن در برابر حرکات مردم انعطافی از خود نشان نمی دهد. زیرا اساس آن بر استبداد دینی استوار است و به همین دلیل نباید در مبارزه با آن از ابزاری استفاده کرد که هیچ کارکردی ندارد. نتایج ببار آمده در این خیزش به بهای سالها زندان، رنج و شکنجه جوانانی بدست آمد که در این سالها عقوبتی بسیار سخت را تحمل کرده اند بنابراین باید حاصل آنرا همچون محصول بدست آمده از مبارزه تا کنونی مردم یعنی جوانان و دانشجویان، کارگران و مزدبگیران، گرامی داشت. حرکت و جنبشی که در 18 تیر به وقوع پیوست بر بستر مبارزات تا کنونی جنبش مردم ایران برای رسیدن به دموکراسی و عدالت اتفاق افتاده است. این حرکت تنها حرکتی دانشجویی و یا روشنفکری نیست که ما آنرا تنها در چهار چوب دانشگاهها محدود کنیم و با گرامیداشت آن بیاد بیاوریم که دانشجویان ما نیز در زمره معترضین بودند. این حرکت و جنبش موضوعی را به روی میز کشاند که بسیاری سالها سعی می کردند تا با جملاتی همچون نفی خشونت و تقبیح انقلاب، راه را برای آنچه انقلاب مخملین و آرام می نامند باز کنند. شعارها و جمله هایی همچون رفراندوم و جنبش رفع خشونت و یا انقلاب مخملین و چیزهایی از این دست در 18 تیر رنگ می بازند و خدمت ارزنده آن در همینجا نهفته است. تنها با به روی میز ماندن حاصل 18 تیر می شود پاسخ آنانی که سعی دارند تا مردم را در مقابل آدمکشان رژیم ددمنش جمهوری اسلامی به آرامش دعوت کنند، داد. اینجاست که با به رخ کشیدن دست آوردهای 18 تا 22 تیر که جناح های حکومت اثبات کردند که تنها یک راه برای مقابله با آنها باقی مانده است، می توان پاسخ بسیاری را داد. مماشات جویان و نفی کنندگان حق مردم برای قیام همگانی بر علیه حکومت ها، همه توان خود را بکار می گیرند تا با توسل به تئوری های رنگارنگ و پیش کشیدن موضوعاتی که تا کنون چندین و چند بار امتحان خود را پس داده اند، تا مردم را از یک عمل بزرگ باز دارند. بی ربط هم نیست که پس از 18 تیر و دست آورد های آن شاهد بروز تئوری ها و رهبران صادراتی از دل جمهوری اسلامی هستیم. به کارنامه تا کنونی شان نگاهی بیندازید و آنچه در هشت نه سال گذشته اتفاق افتاده را مرور کنید تا ببینید که همه کسانیکه که ناجی مردم شده اند و از رادیوها و سایت های رنگارنگ و موسسات پروژه سازی سر برآورده اند همگی از دل حکومت و داخل کشور به بیرون جهیده اند. از سازگارا که پروژه رفراندوم اش بی مصرف ماند و بریف نویس حکومت ینگه دنیاست تا دیگرانی که یکی پس از دیگری از راه می رسند. هرچند به ظاهر شعارها رنگارنگ است و آدمها هم از موقعیت های مختلف برخوردار، اما همگی یک شعار کلی را دنبال می کنند. آنچه 18 تیر آنرا ثابت کرد را لوث می خواهند. یعنی انقلاب نشدنی است و باید با این حکومت با زبانی دیگر و با ملایمت حرف زد. حرف همگی آنان یکی است. انقلاب خشونت است، وحشی گری است، جمهوری اسلامی محصول انقلاب است، انقلاب یعنی خون ریزی، انقلاب آرام، نفی خشونت، حرکات مدنی، جنبش مدنی و....
آیا به نظر شما این مشابهت ها اتفاقی است؟ آیا می شود باور کرد که همه این رهبران صادراتی از سر اتفاق یک حرف را می زنند و آنچه مردم ایران در عمل از 18 تیر آموختند، را باید در برای تئوری های این کسان بیهوده نامید؟ بعید می دانم گرامی داران 18 تیر و کسانیکه به آن بعنوان بخشی از جنبش اجتماعی مردم ایران تاکید می کنند این موضوع را نفهمند و آنچه را با آن همه خسارت بدست آوردند را در برابر یک کرشمه فلان یا بهمان کس زمین بگذارد و راهی را دنبال کند که جنبش 18 تیر بر آن مهر باطل زد.
اما بیش از همه آنچه این روزها ترجیح بند گفته بسیاری است اعلامیه جهانی حقوق بشر است. آنان سعی دارند با تفسیری که خود از این اعلامیه دارند به نفی قیام مردم بپردازند و یک بند هم می گویند که جامعه ای می خواهند که بر اساس اعلامیه جهانی حقوق بشر بنا شده باشد. هرچند روح نویسندگان این اعلامیه از اینکه روزگاری کسانی پیدا شوند که آنرا همچون منشور حکومت آینده خویش استفاده کنند نیز بی خبر است. باید یک بار دیگر برای ایشان تکرار کرد که در مقدمه همان چیزی که امروز شما آنرا مقدس می شمارید حق مردم برای قیام بر علیه ظلم به رسمیت شناخته شده است. توجه کنید: "از آنجائيکه اساساً حقوق انسانی را بايد با اجرای قانون حمايت کرد تا بشر به عنوان آخرين علاج به قيام بر ضد ظلم و فشار مجبور نگردد". به زبانی دیگر هنگامیکه در کشوری هیچ قانونی از صراحت برخوردار نیست. ویا در کشوری که نماد قضاوتش سعید مرتضوی است که خود جنایتکاری بیش نیست "راستی تا کنون غیر جنایتکار هم قاضی القضات جمهوری اسلامی بوده؟". و پاسخ هر حرکت اعتراضی شکنجه، اعدام و زندان است. آیا راه دیگری به جز قیام بر علیه ظلم می ماند. آیا این مقدمه از اعلامیه جهانی حقوق بشر بر این حق مردم ایران برای قیام بر علیه ظالمان جمهوری اسلامی صراحت ندارد؟
پاسخ این سئوالها چندان هم مشکل نیست. اگر مراسم گرامیداشت 18 تیر برگزار می کنید به دست آورد آن که بن بست همه راههای مسالت جویانه است تاکید کنید. اگر در محفل های دوستانه و گردهم آیی های فامیلی و کاری و... از 18 تیر صحبت می کنید به این دست آورد آن با صراحت و بطور مشدد تاکید کنید. باید حاصل و دست آورد 18 تیر را راهنمای عمل قرار داد و بر بیراهه و بیغوله هایی که مدعیان به جز این در پیش پای مردم می گذارند خط بطلان کشید. این دست آورد به قیمت بسیار گزافی بدست آمده است. آنرا آویزه گوش کنیم تا مجبور به تکرار 18 تیرها نشویم. به غیر از این 18 تیر اتفاقی است همچون اتفاقاتی دیگر که کسانی از سر تفنن سالگرد برای آن برگزار می کنند تا همچون موارد مشابه دیگر، تجمعی باشد برای گپ و گفتی که اوقات فراغت پر می کند.