2 March 2008

فاطمه. م : انتخاباتی بدون حضور زنان

شاید بسیاری از شما که این نوشته را میخوانید، بدبینم بدانید اما مهم قانونی است که حالا با هر قصد و غرضی این روزها آشکارا و در مورد همه رشته ها به تصویب میرسد؛ از همه شما میخواهم در خلوت خود به قضاوت بنشینید در کدامین دادگاهی، عدالت را اینچنین تعریف میکنند و حق نیمی از جامعه را عملا نادیده میانگارند؟

تا کی زنان ما در صبوری و گمنامی خواهند زیست و تاریخی از آن خود نخواهند داشت؟

بیایید تنها به نوشتن و خواندن اکتفا نکنیم و کاری کنیم تا این قانون نیز به جمع همه قوانین نابرابر اضافه نشود. شاید 8 مارس روز خوبی برای اعلام مخالفت با این قانون باشد، به شرطی که همه مان آگاهانه با مسئله برخورد کنیم و هیچکس خود را بی تفاوت از اجتماعی که در آن است، نداند.

انتخاباتی بدون حضور زنان!

فاطمه. م
http://hamava01.blogfa.com
هم آوا


باز هم قصه همیشگی تضاد و تبعییض و باز هم هیاهوهای همیشگی. هیاهوی فاصله بین پسر و دختر، فاصله ای که رفته رفته رنگ ضدیت نیز به خود میگیرد، یک طرف پاک و عاقل و مخلوق حق خدا و طرف دیگر نه تنها ناپاک و مخلوق ناحق، بلکه گناه مطلق میباشد و اینجاست که برای حفاظت از مخلوق آسمانی خدا چاره ای جز جدایی این دو از هم نیست...!

شنیدیم که باجه های تلفن عمومی برای خانمها و آقایان مجزا شده است، شنیدیم کلاسهای عمومی دانشگاهها برای دخترها و پسرها به صورت مجزا برگزار میشود، شنیدیم و البته دیدیم که سرویسهای رفت و برگشت برای برخی از دانشگاهها تفکیک شد، شنیدیم که از سال بعد کتابهای درسی نیز برای دختر و پسر تفکیک خواهد شد، شنیدیم که ... آری همه اینها را شنیدیم و بر درستیشان صحه گذاشتیم، همه دست در دست هم دادیم تا زودتر برایمان عادت شود و بین پسر و دختر، زن و مرد دیواری ساختیم دست نیافتنی، دیواری که یک طرف آن انسان بود و طرف دیگر موجودی شیطانی که انسان همیشه در واهمه وسوسه آن به سر میبرد و دنبال راهی تا از شر وسوسه هایش در امان باشد.

هیچکدام از اینها حرف تازه ای نیست و همه مان موافق و مخالف به دفعات این سخنان را شنیده ایم و یا خوانده ایم و هیچ گاه نیز راه گریزی نداشته ایم حتی حرف تازه ای نیست اگر بگویم همه مان به این حرفها عادت کرده ایم و اگر کسی دادش از این احوال در بیاید، با نیشخندی او را به تمسخر میگیریم که یعنی آیا تا به حال برایت عادی نشده است؟!

من امروز میخواهم کسی باشم که داد میزنم و قصد این را ندارم که به نیشخندها اعتنایی بکنم، میخواهم داد بزنم از قانونی که مدتها بود در خفا اجرا میشد و تازه این روزها زمزمه ای از تصویب آن به صورت آشکارا مطرح میشود و آن سهمیه بندی دختر و پسر برای ورود به دانشگاهها میباشد؛ همه آنهایی که این روزها از این قانون حمایت میکنند، اولین جمله ای که بر زبان میآورند این است که به هیچ عنوان حقی از کسی ضایع نمیشود، یعنی عدالت به این اندازه واژه غریبی است که توان برقراری آن را ندارند و اینچنین آن را تعبیر میکنند و آن را اینگونه برایمان توجیه میکنند؟! مگر نه اینکه اینان نمیخواهند حقی از کسی ضایع شود، خوب مسئله خیلی واضح است، آزمون انتخابی بدون توجه به نوع رشته و البته جنسیت داوطلب، به همین سادگی.

قصد این را ندارم کورکورانه چشم بر همه واقعیتهای اجتماعمان ببندم و تنها به حمایت از دختران اکتفا کنم، من نیز شاهد اینم هر سال از جمعیت پسران ورودی به دانشگاهها کاسته میشود، اما مشکل جای دیگری است، وقتی دختران و پسران بعد از دوازده سال مدرسه چاره ای جز ورود به دانشگاه ندارند و تازه بعد از 4 سال میفهمند که هیچ کار مفیدی انجام نداده اند (رشته ای را خوانده اند که بازار کاری ندارد و یا مانند همه رشته های فعلی، بازار از آن اشباع است) در این شرایط است که کسی حاضر نیست این 4 سال را بیهوده تلف کند، اینجاست که پسر راه فرار از این مشکل را در بیرون از دانشگاه مییابد و مانند همیشه قربانیان این مشکل دخترانی هستند که جامعه اجازه خارج شدن از خانه را به آنان نمیدهد و اینجاست که دختران به هر قیمتی چند سال پشت کنکور شدن و یا قبولی در رشته های کاملا بیهوده (از نظر آینده کاری) را تن میدهند.

راه حل مشکل هر چه باشد راهی نیست که اینان در پیش گرفته اند، اینچنین راه حلهایی تنها خبر از فقدان منطق در نظام آموزشی ما میدهد که با استیصال دست به دامان جدا کردن کتب آموزشی و یا سهمیه بندی جنسیتی ورود به دانشگاهها میشوند.

میدانم که تا اینجا سخن تازه ای نگفته ام و این قانون هم مانند همه قوانین موجود به آشکارا و یا به خفا اجرا خواهد شد و همه داد و بیدادهایمان بی ثمر خواهد بود، اما نکته ای که من را به فکر برده این است که اغلب زمانی که به انتخاباتی نزدیک میشویم، خبر از قوانین خوبی میشود که هیچگاه به مرحله اجرا نمیرسد، اما قبل از انتخابات، شور و حالی در اقشار خاص به وجود میآورد و آدمی را امیدوار به اصلاح همه قوانین مشابه میکند (مانند همین اجازه ورود بانوان به ورزشگاهها که با وجود اینکه هیچگاه عملی نشد، اما مدتی چهره عدالت پیشگی به دولت داد) قوانینی که مانند مواد غذایی تاریخ مصرفی چند ماهه دارند و حال شنیدن این قانون جدید آن هم درست چند هفته مانده به انتخابات مجلس، کمی شک برانگیز است؛ نمیدانم پشت این قضیه چه رویدادهایی لانه کرده اند، اما شاید بشود حدس زد که مخالفان چنین قانونی، اکثریت زنان و دختران تحصیلکرده ای خواهند بود که مدتهاست معترض عملکرد دولت هستند و در صورت شرکت در انتخابات به نفع دولت رای نخواهند داد و عملا در این مدت کوتاه باقی مانده نیز فرصتی برای تغییر افکار اینان نخواهد بود، پس تنها کنار گذاشتن این قشر در انتخابات راه حل مناسبی به نظر میآید.

شاید بسیاری از شما که این نوشته را میخوانید، بدبینم بدانید اما مهم قانونی است که حالا با هر قصد و غرضی این روزها آشکارا و در مورد همه رشته ها به تصویب میرسد؛ از همه شما میخواهم در خلوت خود به قضاوت بنشینید در کدامین دادگاهی، عدالت را اینچنین تعریف میکنند و حق نیمی از جامعه را عملا نادیده میانگارند؟! تا کی زنان ما در صبوری و گمنامی خواهند زیست و تاریخی از آن خود نخواهند داشت؟ بیایید تنها به نوشتن و خواندن اکتفا نکنیم و کاری کنیم تا این قانون نیز به جمع همه قوانین نابرابر اضافه نشود. شاید 8 مارس روز خوبی برای اعلام مخالفت با این قانون باشد، به شرطی که همه مان آگاهانه با مسئله برخورد کنیم و هیچکس خود را بی تفاوت از اجتماعی که در آن است، نداند.

دهان دختر زیبا تهی ز دندان است
که هر شکسته دندان بهای یک نان است
هیچ کس فکر نکرد
که در آبادی ویران شده
دیگر نان نیست
و همه مردم شهر بانگ برداشته اند که چرا
سیمان نیست
و کسی فکر نکرد
که چرا ایمان نیست
و زمانی شده است که به غیر از انسان هیچ چیز ارزان