يلدا
ايستاده ای
بر سپيده صبح و
تکيه داده
به کوه
در پهلوی راستت
دريا خوابيده
و در پهلوی چپت
خدا- زنی عريان
بر پشت شير
نشسته
و می تازد
***
آيا تويي
آن فاتح سرخوش
تاريکی؟
آن مهر وَش
که شب را شکسته
و می بالد؟
***
فرود آی
دلير من !
تا ذره های خاک
از انگشتانت
نور بگيرند
و گياهان
از لبانت
بوسه.
بيستم دسامبر 2005