وحدت حوزه و دانشگاه ... هفت سال پس از جنایت
.....................................................................................
اوائل هفته دولت ,, عصاره ی نظام ,, خبر داد که رئیس جدید دانشگاه تهران منبعد آخوندی بنام عباسعلی عمید زنجانی خواهد بود. این انتصاب در ادامه ی موج تصفیه های دولتی و برکناری بخش بزرگی ازاستانداران, مدیران سفرا و مسئولین نهادهای رژیم آخوندی چه در خارج و چه در داخل از کشور صورت گرفته که اکنون امواج آن به دانشگاهها نیز سرایت نموده است. بر سیاق این سیاست آخوند عباسعلی عمید زنجانی که فاقد هرگونه مدرک دانشگاهی است, به ریاست دانشگاه تهران منصوب گردیده است. نمیدانم چرا با خواندن این خبر به یکباره به یاد اوائل انقلاب و سال 1359 افتادم, زمانیکه خمینی در پیام خود به مناسبت آغاز سال جدید گفته بود:
,, باید انقلابی اساسی در تمام دانشگاههای ایران بوجود آید.....تا دانشگاه محیط سالمی شود برای تدریس علوم اسلامی ,,.
وی با این جملات به آن روی دیگر سکه ی طرح ,, وحدت حوزه و دانشگاه ,, اشاره کرد ودر پی این پیام بود که دانشگاههای کشور , این سنگر آزادی دستخوش هجوم اوباش و اراذل ضد آزادی گردید.
نخستین هجمه ها در دانشگاه تبریز در تاریخ 28 فروردین همان سال و زمانیکه دانشجویان رفسنجانی را به هنگام سخنرانی تمسخر و هو کردند, به وقوع پیوست. به گزارش خبرگزاری دولتی پارس در آن تاریخ , « گروههای مختلف دانشجویان دانشگاه تبریز, پس از راهپیمایی برای پاکسازی محیط دانشگاه از عوامل ضد انقلاب, به دفاتر و کتابحانه های گروههای سیاسی حمله کرده و پوستر و پلاکاردها و نشریات و کتب سیاسی مربوط به گروهها ی مختلف دانشجویان را در هم ریختند و پاره کردند».
همزمان با آغاز این یورش ها شورای انقلاب نیز بیانیه ی شداد و غلاظی انتشار داد که توسط ,, خامنه یی ,, در نماز جمعه ی آنروز قرائت گردید. در پی این بیانیه که به طرح ,, پاکسازی دانشگاهها و مراکز آموزش عالی ,, معروف بود, اوباش تا دندان مسلح وبا قمه و چاقو وچماق و انواع و اقسام سلاحهای سرد و گرم در یک اقدام سازماندهی شده که مورد حمایت ,, کمیته های انقلاب ,, قرار داشتند, به کلیه ی مراکز دانشجویی و آموزش عالی در سراسر کشور هجوم برده و ضمن تخریب و قتل و کشتار و دستگیری دانشجویان آزاده, سنگر و حرمت آزادی را شکستند و از هیج رذالتی علیه فرهیختگان میهنمان کوتاهی نکردند.
در یک کلام به روایت دیکتاتوری مذهبی ,, انقلاب فرهنگی ,, در سراسر ایران بوقوع پیوست که به تبع آن هزاران هزار دانشجو و اساتید وکادرهای علمی مجاهد و مبارز در دانشگاهها مورد تصفیه های خونین و ناعادلانه و همچنین حتک حرمت تخصصی اشان قرارگرفتند. بخشی از این فرهیختگان راهی ,, تبعید ,, و بخش دیگری که در کشور باقی مانده بودند, بتدریج از صحنه ی زندگانی حذف گردیدند. چه آن دانشجویان آگاه و مبارزی که در سیاهچالهای قرون وسطائی وبا احکام جلادانی ماننند خلخالی , گیلانی و اردبیلی و یا موسوی تبریزی قربانی شده و یا آن عده که سر در پیمان گذاشته و در مبارزه با هیولای استبداد به شهادت رسیدند. روزنامه انقلاب اسلامی در اول اردیبهشت آنسال آمار کشته ها و زخمی ها را چنین گزارش نموده بود:
,, دانشکده بابلسر 30 زخمی, دانشگاه شیراز 310 زخمی, دانشکده تربیت معلم تهران 100 زخمی, دانشگاه مشهد 400 زخمی و یک کشته, دانشگاه تهران 491 زخمی و 3 کشته, دانشگاه جندی شاپور 700 زخمی و 5 کشته, دانشگاه سیستان و بلوچستان 50 زخمی و یک کشته , دانشگاه گیلان 7 کشته و صدها زخمی و......... ,,.
آخوند زنجانی به آن بخش از آخوندهای دولتی تعلق دارد که از روز نخست در دستگاههای مختلف سرکوبگر دیکتاتوری مذهبی بخدمت گرفته شده است. این نکته برای تجدید خاطره لزومی بود و در آن دو نکته نهفته.
نخست تمامی آنچه که در لوای ,, انقلاب فرهنگی ,, صورت گرفت, با هماهنگی ,, شورای انقلاب ,, بود که بخشا توسط ,, کمیته های انقلاب ,, به تحقق پیوستند. اما جالب اینجاست که این رئیس جدید دانشگاه تهران در آن دوران مسند هردوی این نهادها بوده است. یعنی هم ,, رئیس کمیته ی میدان ژاله ,, و هم ,, عضويت در شورای فرهنگ عمومی که از جمله نهادهای وابسته به شورای عالی انقلاب فرهنگی است,,.
راديو فردا در رابطه با انتصاب اخیر مي گويد: ,, اين فشارها، نشانه از اين است كه دستگاه مي خواهد بار ديگر مانند دهده 60 بر دانشگاه ها به كلي مسلط باشد و از هر نوع تحرك دانشجويي جلوگيري كنند,,.
بهرحال دانشجویان آگاه و مبارز پاسخ مناسبی به طرح ,, وحدت حوزه و دانشگاه ,, دادند و آخوند عبيد زنجاني را در مراسم معارفه، ضمن تعرض وهجوم از دانشگاه بیرون کردند. دانشجويان معترض باسر دادن شعارهايي عليه دیکتاتوری مذهبی و دولت پاسدار احمدی نژاد , انتصاب يك آخوند بی سواد را به رياست دانشگاه , هتک حرمت به دانشگاهيان دانستند .
به گزارش خبرگزاری ها ,, در اين تجمع دانشجويان با سر دادن شعارهايی همچون" رييس انتصابی، استعفا استعفا" "دانشجو می ميرد ذلت نمی پذيرد" و سر دادن سرود ای ايران و سرود يار دبستانی اعتراض خود را اعلام كردند. در اين هنگام عميد زنجانی در ميان حلقه محافظان و نيروهای امنيتی قصد خروج از دانشگاه را داشت كه دانشجويان با شعار "رييس انتصابی، استعفا استعفا" به شدت نسبت به حضور و عدم اعتنای وی به تجمع دانشجويان اعتراض كردند و وی را با اعتراض تا درب غربی دانشگاه تهران همراهی كردند و پس از خروج وی در مقابل درب اصلی دانشگاه تجمع كردند كه در اين بين زد و خوردهايی ميان دانشجويان و عوامل حراست روی داد.
هفت سال پس از جنایت
هفت سال قبل در چنین ایامی ایران را موجی از جنایات هولناک در گرفت و طی مدت کوتاهی اجساد سربریده, سلاخی شده و یا مخفیانه به قتل رسیده ی تعدادی از فعالین و مخالفین رژیم آخوندی – عمدتا فعالین سیاسی و نویسندگان - در منازل , بیابانها و یا اماکن عمومی کشف گردیدند.
با نگاهی کوتاه به شیوه های آدم ربایی و قتل این دگراندیشان, بلافاصله انگشت اتهام بسوی دیکتاتوری مذهبی و دستگاه مخوف اطلاعات آخوندی دراز گردید. مردم ایران شک و تردید به دل راه ندادند, این سری از جنایات که بعدها به ,, قتل های زنجیره یی ,, معروف گردید, سر در ,, پستو خانه های نظام ,, دارد و یقیننا برای اجرای آنها ,, فتوا ,, نیز صادر گردیده است. دولت خاتمی شیاد نخست تلاش نمود تا خود را از این اعمال جنایتکارانه مبری سازد, اما ابعاد این جنایات بحدی بود که سرانجام دامن وی را نیز گرفت و همانگونه که شاهد بودیم, در کنار یک حادثه ی مهم دیگر داخلی , یعنی سرکوب خونین دانشجویان دانشگاهها , به بی اعتمادی کامل و سرانجام طرد و نفی کامل این آخوند شیاد و باند کلاهبردار وابسته به او از سوی مردم ایران انجامید. رژیم آخوندی برای فرار از تبعات این جنایات هولناک , یکسری نمایشات قلابی با مظنون قلابی تر را براه انداخت که خود نیز باعث هرچه شعله ور تر شدن خشم مردم نسبت به این بربریت گردید و بناچار با در دادن مسئولین اصلی که بسیاری از آنان اکنون در دولت پاسدار احمدی نژاد دارای مناصب کشوری و لشکری هساتد, پرونده ی قتل ها را به بایگانی سپرد. از جمله عوامل و آمران این جنایان شنیع بایداز وزیر فعلی کشور پورمحمدی, اژه یی , محمد نجار و پاسدار ذولقدر می باشند. قتل های زنجیره یی نخست با قتل فجیع ,, زوج فروهر ,, آغاز گردید. و طی مدت بسیار کوتاهی به بخش بزرپگی از جامعه ی نویسندگان و فعالان فرهنگی سرایت نمود. بلافاصله پس از انتشار خبر قتل این زوج پیر, اخبار مربوط به ناپديد شدن دو دگرانديش دیگر به نام هاي محمد مختاري و محمدجعفرپوینده بر سر زبانها افتاد. رادیو فردا در رابطه با قتل ایندو از جمله میگوید:
,, پس از قتل داريوش و پروانه فروهر، يك جو خوفي بر جامعه ايران و بخصوص تهران حكمفرما شده بود و همه مي ترسيدند آنها هم به همچين سرنوشتي دچار شوند. هم مختاري و هم پوينده را دستگير مي كنند، به داخل اتومبيل مي برند، در اتومبيل آنها را خفه مي كنند و بعد به يك بياباني نزديك بهشت زهرا مي برند كه ظاهرا محلي بوده براي اينطور جنايات و در يك اتاقكي آنها را به دار مي آويزند. تمام اين مسائل در پرونده هست و متهمان بارها و بارها تاكيد كردند كه فقط دستور مقامات مافوق را اجرا كردند............ يك ماه و نيم پس از قتل فروهرها و كشف اجساد مختاري و پوينده، در شرايطي كه افكار عمومي عمدتا انگشت اتهام را به سوي ماموران حكومتي نشانه گرفته بودند، وزارت اطلاعات در تاريخ پانزدهم ديماه 1377 اطلاعيه مشهور خود را انتشار داد.,,
اخیرا سایت وابسته به نخستین رئیس جمهور دیکتاتوری مذهبی , صفحاتی از بازپرسی های این پرونده را انتشار داده است که بخش هایی از آن را در اینجا برایتان نقل میکنیم:
,, لطفا روز و ساعت دقیق قتل داریوش فروهر، پروانه اسکندری، مختاری و پوینده را بگوئید.
الف) داریوش فروهر و پروانه اسکندری 30/8/77
حدود ساعت 50/22 وارد منزل شدیم
حدود ساعت 25/23 پروانه اسکندری به قتل رسید
حدود ساعت 30/23 پروانه اسکندری به قتل رسید
حدود ساعت 45/23 منزل ترک شده
20/1 بامداد 1/8/77 پس از آنکه ابتدا تلفنی گفته بودم به موسوی اطلاع دادم. ب) محمد مختاری 12/9
ساعت حدود 17 از منزل خارج شده
ساعت حدود 20/17 در شمال خیابان آفریقا بازداشت و ربایش شده
ساعت حدود 30/18 در یک ساختمان اداری مدبدط به حراست بهشت زهرا به قتل رسیده
ساعت حدود 30/19 در حوالی افسریه، کارخانه سیمان تهران جسد رها می شود
ساعت حدود 15/22 مقابل شهرک آپادانا شرح حادثه به موسوی گزارش شده
ج) محمد جعفر پوینده 18/9
حدود ساعت 10 مورد تعقیب مربوطه قرار می گیرد و محل کارش شناسائی شد
حدود ساعت 16 محل کارش را ترک و تحت تعقیب قرار می گیرد.
حدود ساعت 30/16 مقابل خیابان لاله زار نو جلب و ربایش شده
حدود ساعت 15/18 در یک ساختمان اداری در بهشت زهرا زیر مجموعه حراست به قتل رسید.
حدود ساعت 15/19 در حوالی منطقه شهریار پل بادامک جسد رها می گردد
حدود ساعت 00/20 شرح حادثه به موسوی ارائه شده.
بازپرس خطاب به صادق مهدوی:
آقای موسوی مدعی است افراد به قتل رسیده توسط تو به اصطلاح کاندید شدند و به موسوی معرفی کردی آیا صحت دارد؟ توضیح دهید طبق چه دلیل و مدرکی آنان را محق قتل می دانستی؟. در تعیین مصداق آیا کسی به تو کمک می کرد؟
حقیر درجلسه 8/22 (دیدار من و موسوی با درّی) وقتی در خصوص وقتی در خصوص طیف لائیک ها و ملیون مرتد در جلسه توضیحاتی می دادم نام جمعی از سران و عناصر موثر اینان مانند فروهر در حزب ملت، منصور کوشان، گلشیری، مختاری، کردوانی، درویشیان، چهل تن، پوینده، عبادی، کار، سپانلو ور کانون را نام بردم. در جلسه توضیح می دادم مثلا فروهر و دستگاه رهبری حزب ملت در شرایط حاضر چه موقعیتی در بین اپوزیسیون پیدا کرده اند، سرپل ارتباطی بین فعالین داخل و خارج و بالعکس شده اند، به چه شکلی پس از آنکه در سال 60 عناصرجبهه ملی از سوی امام مرتد اعلام شدند. آن ها (فروهر و تشکیلات او) با تغییر نام جریان سیاسی متبوع خود توانسته اند فعالیت سیاسی خود را ادامه بدهند و هم اکنون در بین مخالف خط مشی مسلحانه، تندترین مواضع را در برخورد با نظام دارد و به تمامی مسئولان و دست اندرکاران با شدیدترین لحن اهانت می کند. . . . (نقطه چین از متهم است).
در جای دیگر پرونده، قاتلان چنین اقرار می کنند:
- طبق سلسله مراتب، دستوری از مسئول بالاتر خود دریافت نمودم و طبق این دستور که شما زننده کارد باش . . .طبق روال این وزارتخانه که از مسئول بالاتر باید تبعیت داشته باشد تبعیت کردم.
- درّی گفت کانونی ها را بزنید و با حذف پزشکپور موافق نبود.
- یک نکته اینکه، حقیر تا نیمه دوم سال 74 اعتقادی به اینگونه عملیات نداشتم و تشکیلات اوامری را اعلام و من اطاعت کردم.
- در دیداری که من و فلاحیان با خاتمی بعد از انتخابات 2 خرداد داشتیم فلاحیان به خاتمی می گفت این فلانی بنانگذار چنین کیسی در اروپا بوده .
- نظر درّی این بود که کار اساسی شود (یکباره)، گفت دو نفر را بفرست یک از جلسات کانون را به رگبار ببندند.
- در هر صورت من به دستور تشکیلات در این 4 فقره قتل شرکت کردم.
- چون مسئول اینجانب فلاح بودند در منزل خود او فرمودند کارد را شما بزن و چگونگی تهیه و آوردنش را نیز خود ایشان می دانند.
- انجام دستور کردم. من بیهوش کرده، علی محسنی با کارد چند ضربه به سینه وی وارد نمود. تک تک از منزل خارج شدیم و به محل کار مراجعه نمودیم. حتی به علت طولانی شدن کار اضافه کاری آن شب را برای بنده محاسبه نموده و به همراه حقوق به بنده توسط فیش حقوقی پرداخت شد.
- قرار شد از این محل برای به قتل رساندن مختاری استفاده شود. از طریق اتوبان شهید همت کمربندی جاده مخصوص بهشت زهرا به مقصد برسیم. به جهت طولانی بودن مسیر من با مختاری بحث پیرامون کانون را شروع کردم. بعد از اینکه به محل رسیدیم روشن خواست چشمش را ببندد و پیاده شود ( از زمان سوار شدن خواسته بودیم سرش پایین باشد تا متوجه نشود کجا می رود). داخل ساختمان شدیم. در همان اطاق اول از وی خواستند روی زمین بنشیند، همه کار را روشن و ناظری تمام کردند. بسیار حرفه ای و مسلط عمل نمودند. ناظری سریعا طناب را از کابینت داخل اطاق در آورد، مقادیری پارچه سفید بر داشت. چشم و دست او را از پشت سر بست. طناب را به گردن او انداخت، به روی شکم خواباند و حدود 4 تا 6 دقیقه طناب را تنگ کرد و آن را کشید . در این حالت ناظری دهان سوژه را با همان پارچه سفید گرفته بود تا بدینوسیله از ریختن خون به زمین و ایجاد سروصدای احتمالی جلوگیری کند.
http://www.iranianartistsinexile.org/modules.php?name=News&file=article&sid=158