ترس جمهوري اسلامي از پيكر در خاك خفته ي فرزندان ايران
آنكه دست به واكنش و تهاجم و تسويه مي يازد، ترسو است. از ترس و ناتواني و حس شكست است كه آدمها و حكومت ها هجومهاي بي خردانه ميآورند. در اين مورد هم رژيم ايران از پيكرهاي به خاك خفته ي فرزندان "ايران خانم" دچار ترس در حد مرگ است.
رژيم ظرفيت تحمل مردگاني را كه از هر زنده اي زنده ترند ندارد. رهبران رويا بر باد رفته ي حكومت تهران، همه شب كابوس عشق و احترام فراوان مردم به گلسرخي ها، دانشيان ها، رضايي ها، سلطان پورها، بديع زادگان ها، جزني ها، خوشدل ها، حنيف نژادها، دهقاني ها، خياباني ها، فراهاني ها و بسياران ديگر را مي بينند.
هزاران جان جوان از فرزندان ايران خانم كه تنها آرزويشان سعادت و نيكبختي اين مردم و سرزمين و برقراري آزادي و دمكراسي بود، و صد صد و ده ده در گورهاي نفرت حكومت دفن شدند، حالا هر شب به سيماي لشكري شكست ناپذير در خوابها و خلوتهاي رهبران رژيم رژه ميروند، و خواهان آزادي و آبادي ايران ميشوند. كابوسهايي كه رهبران و گردانندگان رژيم ايران گمان دارند، با پاك گرداني نشانه هاي خاك و مزار اين ارجمندترين فرزندان ايران از دستشان خلاص شوند. در حالي كه نه رژيم و رهبران بي روياي او و نه هيچ قدرت و قباحت ديگري قادر به پاك گرداني صورت صبحگاهي آن جانهاي شريف و عزيز نيست.
آنها جان بر سر داد و ستد نداده اند كه با دادني و ستادني از صحنه ي تاريخ و روزگار پاك شوند.
آنان براي بهتر شدن همين جهان، براي بهتر كردن روزگار همين مردمان و بدون هيچ محاسبه و معامله اي جان بر سر آرمانهاي خويش نهادند، براي همين است كه زبونان تباه كردار رژيم ايران را توان پاك كردن نام آنان از پيشاني تاريخ آن سرزمين نخواهد بود.
آن سنگ و آن خاك و آن قطعه اگر از بهشت زهرا پاك شود، اگر از خاوران با هجوم خفت وار خوف و خرافه برچيده شود، به دل همه ي فرزندان ايران خانم كوچ خواهد كرد، در محفل و محضر مردم، محترم خواهد ماند و به لشكري شكست ناپذير در برابر جمهوري جهل تبديل خواهد شد.
خاوران و قطعه ي 33 بهشت زهرا از سرودخواني آزادي و آبادي ايران دست برنخواهد داشت.
صداي پر صلابت كرامت دانشيان در گوش هاي سنگين ظالمان تاريخ براي هميشه زنگ خواهد زد كه:
هوا دلپذير شد
گل از خاك بردميد
پرستو به بازگشت زد نغمه ي اميد
به جوش آمدست خون درون رگ گياه
بهار خجسته باز
خرامان رسد ز راه
به مردان تيز خشم كه پيكار ميكنند
به آنان كه با قلم تباهي درد را
به چشم جهانيان پديدار ميكنند
آنكه دست به واكنش و تهاجم و تسويه مي يازد، ترسو است. از ترس و ناتواني و حس شكست است كه آدمها و حكومت ها هجومهاي بي خردانه ميآورند. در اين مورد هم رژيم ايران از پيكرهاي به خاك خفته ي فرزندان "ايران خانم" دچار ترس در حد مرگ است.
رژيم ظرفيت تحمل مردگاني را كه از هر زنده اي زنده ترند ندارد. رهبران رويا بر باد رفته ي حكومت تهران، همه شب كابوس عشق و احترام فراوان مردم به گلسرخي ها، دانشيان ها، رضايي ها، سلطان پورها، بديع زادگان ها، جزني ها، خوشدل ها، حنيف نژادها، دهقاني ها، خياباني ها، فراهاني ها و بسياران ديگر را مي بينند.
هزاران جان جوان از فرزندان ايران خانم كه تنها آرزويشان سعادت و نيكبختي اين مردم و سرزمين و برقراري آزادي و دمكراسي بود، و صد صد و ده ده در گورهاي نفرت حكومت دفن شدند، حالا هر شب به سيماي لشكري شكست ناپذير در خوابها و خلوتهاي رهبران رژيم رژه ميروند، و خواهان آزادي و آبادي ايران ميشوند. كابوسهايي كه رهبران و گردانندگان رژيم ايران گمان دارند، با پاك گرداني نشانه هاي خاك و مزار اين ارجمندترين فرزندان ايران از دستشان خلاص شوند. در حالي كه نه رژيم و رهبران بي روياي او و نه هيچ قدرت و قباحت ديگري قادر به پاك گرداني صورت صبحگاهي آن جانهاي شريف و عزيز نيست.
آنها جان بر سر داد و ستد نداده اند كه با دادني و ستادني از صحنه ي تاريخ و روزگار پاك شوند.
آنان براي بهتر شدن همين جهان، براي بهتر كردن روزگار همين مردمان و بدون هيچ محاسبه و معامله اي جان بر سر آرمانهاي خويش نهادند، براي همين است كه زبونان تباه كردار رژيم ايران را توان پاك كردن نام آنان از پيشاني تاريخ آن سرزمين نخواهد بود.
آن سنگ و آن خاك و آن قطعه اگر از بهشت زهرا پاك شود، اگر از خاوران با هجوم خفت وار خوف و خرافه برچيده شود، به دل همه ي فرزندان ايران خانم كوچ خواهد كرد، در محفل و محضر مردم، محترم خواهد ماند و به لشكري شكست ناپذير در برابر جمهوري جهل تبديل خواهد شد.
خاوران و قطعه ي 33 بهشت زهرا از سرودخواني آزادي و آبادي ايران دست برنخواهد داشت.
صداي پر صلابت كرامت دانشيان در گوش هاي سنگين ظالمان تاريخ براي هميشه زنگ خواهد زد كه:
هوا دلپذير شد
گل از خاك بردميد
پرستو به بازگشت زد نغمه ي اميد
به جوش آمدست خون درون رگ گياه
بهار خجسته باز
خرامان رسد ز راه
به مردان تيز خشم كه پيكار ميكنند
به آنان كه با قلم تباهي درد را
به چشم جهانيان پديدار ميكنند
هيچكس هست به اين رهبران بي روياي رژيم ايران بگويد به اين سرود گوش كنند تا بدانند كه آن نامها و آن يادها پاك كردني نيستند.
آن تيز خشمان پيكارگر كه با قلم تباهي درد را به چشم جهانيان پديدار ميكردند را نميشود با بيلي و بلايي به نام جمهوري اسلامي از دل تاريخ ايران زدود، زايل كرد. اين صداي پر محبت كرامت دانشيان را كدام جور و جفايي خواهد توانست خاموش كند كه:
به خويشان،
به دوستان،
به ياران آشنا،
. . .
بهاران خجسته باد!
بهاران خجسته باد! (1)
ميشنويد اين فرياد هرگز فروكش نشونده ي خسرو گلسرخي است. روياي رشك انگيز نيكخواهي او براي مردمان و ايران است.
ميشنويد، در آن يكي دادگاهتان گفت، خطاب به آن يكي بازجو، غفارزاده، يا غفاري چه توفيري دارد، مهم حرف خسرو است كه حك دلها شده، حرمت تاريخ شده، آنگاه كه گفت خطاب به خباثتي كه خيال ميكرد قدرت چيدن روياهاي ملتي را دارد: "به من دستور ندهيد، برويد به سرجوخه ها و گروهبانهايتان دستور بدهيد . . ."
اين جمله ها را به خاطر ميآوريد: "بر خود مي بالم چرا كه هر چه از شما دورتر باشم به مردم نزديكترم و هر چه كينه شما به من و عقايدم شديدتر باشد لطف و حمايت توده از من قوي تر است. حتي اگر مرا به گور بسپاريد ــ كه خواهيد سپرد ــ مردم از جسدم پرچم و سرود ميسازند. . ."
چطور ميتوانيد سرود و پرچم مردمان را از ذهن و زمانشان پاك كنيد. خيال ميكنيد آن همه جان جوان و آن اقيانوسهاي مواج رويا را ميتوانيد از سينه ي تاريخ پاك كنيد؟"
باور كنيد در اين بازي "عرض خود ميبريد و زحمت ما ميافزاييد.
پانویس:
1ــ سرود "بهاران خجسته باد" سروده دكتر عبدالله بهزادي است كه در اسفند 1339 چند هفته پس از ترور پاتريس لومومبا در همدردي با همسر او سروده و در "سپيد و سياه" چاپ شده است. اين سرود را كرامت دانشيان با آهنگي كه خود روي آن گذاشته بود در زندان ميخواند و توسط يارانش پس از انقلاب به بيرون زندان آمد. بعدها اسفنديار منفردزاده روي آن آهنگ گذاشت و به صورتي كه امروز در خاطره ها مانده درآمد.