12 October 2005

علی جوادی


بالایی ها نمی توانند
پایینی ها در کمین نشسته اند!
حكم خامنه ای نشانگر بن بست و لاعلاجی رژیم اسلامی است!


معنای حكم خامنه ای در "تفویض" بخشی از "اختیاراتش" به مجمع تشخیص مصلحت نظام چیست؟ پی آمدهای احتمالی آن كدامست؟ تاثیر این حكم بر موقعیت باندها و دستجات رقیب و شریك در حاكمیت جمهوری اسلامی چه خواهد بود؟ آیا این حكم مجددا بازی دعوای جناحها را در شكل دیگری باز خواهد كرد؟ عوامل و شرایط موثر در اتخاذ چنین چنین "حكمی" كدامها هستند؟ برای بررسی نگاهی تاریخی به جنگ باندها و جناحهای رژیم اسلامی و روند این تحولات و كشمكش ها می اندازیم.
اما قبل از پرداختن به جنگ باندهای رژیم اسلامی باید اشاره كرد كه صدور چنین حكمی از جانب خامنه ای بار دیگر نشان دهنده پوچ بودن تبلیغات رژیم آدمكشان اسلامی مبنی بر دخالت و رای مردم در تعیین سرنوشت سیاسی جامعه و قبول چنین وضعیتی حتی از جانب خودشان است. در رژیم اسلامی "میزان رای مردم" نیست٬ توسل به هر خس و خاشاكی از خدا و پیغمبر و میهن و ملت و امت گرفته تا تیغ اسلام و تمامی هیولاهای تاریخ ارتجاع بمنظور حفظ حاكمیت سیاه اسلام میزان و جوهر تلاشهای این دار و دسته اوباش است.

رژیم باندها٬ جنگ باندها

یكی از عواقب خصلت شبه ائتلافی و تركیبی رژیم اسلامی جدال همیشگی باندها و جناحهای تشكیل دهنده حاكمیت اسلامی بوده است. جدال و كشمكش درونی رژیم اسلامی با شكل گیری این نظام عجین و همزاد این رژیم بوده است. این جنگ و رقابت درون حكومتی زمانی به حذف یك جناح از حاكمیت٬ زمانی به شكست یك جناح و قبول هژمونی جناح دیگر و زمانی به بازگشت مجدد جناح شكست خورده به حاكمیت منتج شده است. اما تاكنون همیشگی و دائمی بوده است. هر شكست و پیروزی یك باند مبنای كشمكشی دیگر و عرصه دیگری از رقابت در درون حاكمیت و یا در حواشی آن بوده است. هیات حاكمه اسلامی همواره از تناقضات و كشمكشها و تخاصمات حاد درونی رنج برده است.
نیروهای جبهه ای كه پشتیبان ائتلاف خمینی _ بازرگان درقدرت بودند و پایه های اجتماعی این جریان را شكل میدادند از همان اوان شكل گیری حكومت اسلامی در تقابل و كشمكش با هم قرار گرفتند. جریان بازرگان در سركوب اعتراضات مردم بپا خاسته ناتوان بود. مردمی كه با انقلاب 57، سقوط رژیم شاه و آزادیهای بدست آمده و تحمیل شده به ضد انقلاب اسلامی كه با كمك غرب و توافق این نیروها در گوادالوپ به قدرت خزیده بود٬ به تلاششان برای رسیدن به آزادی و برابری و رفاه دامنه گسترده تری بخشیدند. جامعه ای كه پس از سالیان سال مزه و طعم آزادی را تجربه میكرد٬ خواستهای خود را داشت. مجموعه این شرایط٬ ضد انقلاب اسلامی به سركردگی خمینی را وادار كرد تا بر خلاف وعده و وعیدهای اولیه مبنی بر اقامت در واتیكان ایران به تهران منتقل شود و بمنظور جلوگیری از گسترش اعتراضات مردم٬ شیرازه امور از جماران در دست بگیرد و یكسره به سركوب اعتراضات مردم مشغول شود. یكی از اقدامات اولیه خمینی كنار زدن بازرگان و شركای نهضت آزادی و جبهه ملی از حاكمیت بود. جریان افراطی اسلام سیاسی "سازشكاری و سستی" این جریانات "لیبرال" در سركوب اعتراضات رو به رشد مردم را منجر به از كف رفتن اوضاع میدانست و به همین عنوان هم با آنها مواجه شد. از نقطه نظر این نیروی ارتجاعی مردم انقلابی باید توسط ضد انقلاب اسلامی سركوب میشدند. همان دستوری كه رژیم شاه در مقابل خود گذاشته بود و در انجام آن ناموفق از كار در آمده بود. انقلاب را ضد انقلاب اسلامی به نام انقلاب باید سركوب میكرد. دفاع از دستاوردهای انقلاب٬ دفاع از سنگرهای آزادی بدست آمده توسط مردم از یكطرف و تلاش گسترده بمنظور سركوب این آزادیها توسط حاكمیت اسلامی جوهر كشمكش این دوران را تشكیل میداد. موفقیت خمینی در این دوران باید منجر به تثبیت حاكمیت بورژوازی میشد. باید صفوف درهم ریخته و حاكمیت به قدرت خزیده را سازمان میبخشید و بزیر خط واحدی منسجم میكرد. باید سركوب كارگر و مردم قطعی میشد.
اما تلاش خمینی بمنظور یكپارچه كردن حاكمیت اسلامی و "عزل" بازرگان و سپس بنی صدر و شركا از قدرت نیز عملا به حاكمیت یكدست اسلامی و انسجام كامل رژیم منتج نشد. یكپارچگی دوامی نیاورد. طولی نكشید و پس از دوران كوتاهی مجددا حاكمیت به دستجات جدید و باندهای جدید و رقیب تجزیه شد. حكومت كنندگان اسلامی كه تازه از جدال با شركای دیروز بیرون آمده بودند خود به دستجات رقیب و درگیر تبدیل شدند. تلاش خمینی حتی برای كنار زدن سازمانها و جریانات تشكیل دهنده ضد انقلاب اسلامی به تخفیف دائمی تنش در میان جریانات و باندهای حاكم منجر نشد. حزب جمهوری اسلامی٬ سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و سایر باندهای مافیایی اسلامی كه خود را رسما منحل كرده بودند زمین دیگری برای تجمع و رقابت و سهم بری از قدرت ایجاد كردند. جامعه روحانیت مبارز و محافل متعدد آخوندی – اسلامی به مكانی برای تداوم كشمكشهای این باندها تبدیل شد.
تا مدتها پس از به قدرت خزیدن جریان ضد انقلاب اسلامی صورت مساله كشمكشها و دعواهای جریانات حاكم چگونگی مواجه با مردم و سركوب اعتراضات كارگران و مردم خواهان آزادی و برابری بود. با سركوب خونین انقلاب در مقطع ۳۰ خردد ٬۱۳۶۰ با كشتن و نابودی دهها هزار از فعالین كمونیست و آزادیخواه و نیروهای اپوزیسیون انقلاب را در هم شكست. زندانها پر شد و هر گونه دستاورد قیام مردم به خون كشیده شد. حاكمیت اسلامی در پس یك سركوب خونین و وحشیانه تماما اسلامی مستقر شد. اما هیچگاه به حكومت متعارف و روتین سرمایه در ایران تبدیل نشد و این مساله همواره یكی از مبانی بحران و تضاد بخشهای مختلف حاكمیت و دول سرمایه داری غرب با حكومت اسلامی بوده است. ضد انقلاب اسلامی از نقطه نظر ارتجاع غرب تنها میتوانست رسالت موقتی به عهده داشته باشد. ابزاری برای سركوب انقلاب بود. به همین منظور حدادی شده بود. به همین جهت به جلوی صحنه سیاست رانده شده بود. جریان اسلام سیاسی و رژیم اسلامی زمانیكه ناتوانی حكومتهای ناسیونال – سكولاریستی پرو غربی در اداره و كنترل چشم انداز و بحرانهای جوامع خاورمیانه شكست خوردند به جلوی صحنه آورده شدند. خصلت ضد كمونیستی٬ ضد كارگری و ضد آزادیخواهی این جریانات اسلامی ماتریال مهمی در مواجهه با بحران جوامعی از جمله ایران و حركتهای آزادیخواهانه و برابری طلبانه توده های مردم این جوامع بود.
اگر در دوران اولیه چگونگی سركوب مردم صورت مساله بخشهای مختلف حاكمیت اسلامی بود٬ در فردای سركوب چگونگی تداوم حاكمیت سیاه حكومت آدمكشان اسلامی در دستور قرار گرفت. كشمكشهای آتی اساسا پیرامون جوانب مختلف الگو و مدلهای اقتصادی حكومت اسلامی٬ مبانی سیاسی و اداری و فقهی حاكمیت اسلامی٬ نقش و جایگاه ولایت فقیه٬ چگونگی و میزان رابطه با غرب و كلا راه اندازی و تامین شرایط لازم بمنظور حركت و انباشت سرمایه در جامعه ایران بود. دوران میر حسین موسوی و دوران رفسنجانی دورانی بود كه جدالهای درونی حاكمیت بر محور این مسائل دور میزد. میرحسین موسوی سیاست دولتگرایی اقتصادی٬ محدودیت ورود كالاهای خارجی را به حد اعلی رسانده بود. مخالفین این باند كه در جناح راست حول نشریه رسالت متشكل بودند در تقابل آشكار با سیاستهای اقتصادی جریان خط امام وحزب الله و میر حسین موسوی قرار داشتند. این جریان در این دوران در عین حفاظت از عقب مانده ترین گرایشات اسلامیستی در اقتصاد حامی سیاستهای بخش خصوصی سرمایه بود.
دوران رفسنجانی دوران چرخش اقتصادی و تغییر و تعدیل مناسبات رژیم اسلامی با غرب بود. اهرم این چرخش از نقطه نظر جناح رفسنجانی فقط میتوانست خود رژیم و حاكمیت و نه نیرویی در بیرون از حاكمیت باشد. رفسنجانی با سیاست خصوصی كردن ها٬ شناور كردن و تك نرخی كردن ریال٬ آزاد كردن واردات و حذف سوبسیدهای دولتی را مبنای سیاست و برنامه اقتصادی خود قرار داد. رفسنجانی به دنبال مدل تغییر مدل اقتصادی دوران میر حسین موسوی از یك اقتصاد دستوری و كنترل شده و تماما دولتی به یك الگوی قابل قبول برای غرب و سرمایه جهانی و نیمه دولتی بود. بهبود رابطه با غرب٬ تلاش برای متعارف و قابل قبول كردن موقعیت رژیم اسلامی برای بورژوازی و غرب در محور این سیاستها و بعنوان پیش شرط موفقیت این مجموعه سیاست اقتصادی قرار داشت.
دوران رفسنجانی در عین حال دوران تغییر هژمونی در درونی حاكمیت اسلامی بود. جناح خط امامی حزب الله از مراكز اصلی قدرت كنار زده شد. چهره های اصلی این جریان از جمله كروبی٬ میر حسین موسوی٬ موسوی تبریزی٬ خویینی ها و امثالهم یا خانه نشین شدند یا تماما حاشیه ای شدند. كنار زدن خط امامیهای دیروز و دوم خردادیهای امروز از راس حاكمیت بحرانی بود كه حاكمیت اسلامی با تحمل هزینه ای جدی از سر گذراند. اما رفسنجانی نتوانست به تغییرات مورد نظر در عرصه اقتصادی دست یابد. پیشبرد پلاتفرم اقتصادی رفسنجانی مستلزم تغییرات سیاسی عمیق در حاكمیت اسلامی بود كه نه رفسنجانی توان آن را داشت و نه میتوانست در صورت پایان این پروسه كماكان در قدرت قرار داشته باشد. روندی را كه رفسنجانی شروع كرده بود اگر قرار بود به اهداف خود دست یابد نه او و نه هیچ بخشی از رژیم اسلامی نمیتوانست در پایان كماكان در قدرت باشد. این روند مستلزم تصفیه حساب جدی و تعیین كننده ای بر سر خود موجودیت جمهوری اسلامی بود. سرنوشت اسلام و ولایت فقیه و اسلام سیاسی باید رقم زده میشد تا رفسنجانی موفق شود و این نه هدف رفسنجانی بود و نه خواست این جریان. بعلاوه به سرانجام رساندن این تغییر و تحول در حیطه قدرت و توان رژیم اسلامی و كلا ایران نبود. فاكتورهای جهانی تری از جمله مساله اعراب و فلسطین٬ سرنوشت اسلام سیاسی در خاورمیانه٬ سرنوشت سود آوری و امنیت سرمایه در این بخش از جهان٬ تماما مسائلی بودند كه چشم انداز این تغییر و تحول را رقم میزدند. رژیم اسلامی روبنای مناسبی برای سرمایه بطور متعارف نیست. كشورهای اسلام زده حوزه مطلوب صدور سرمایه نیستند. از ساختارهای مناسب سیاسی و ایدئولوژیك و تولیدی مناسب برای امنیت و انباشت سرمایه برخوردار نیستند.
رفسنجانی شكست خورد. شكست سیاست اقتصادی رفسنجانی نشان بن بست و لاعلاجی كلیت رژیم اسلامی در تبدیل شدن به حكومت متعارف سرمایه علیرغم تلاشهای قابل ملاحظه در این راستا بود. حكومت اسلامی باید برود این حكم بن بست اقتصادی رژیم اسلامی است. یكی از نتایج این شكست گسترش فقر و فلاكت مردم محروم زحمتكش و بالا رفتن هزینه زندگی مردم و تعمیق شكاف طبقاتی در این دوران بود. این دوران همزمان با عروج پدیده آقازاده ها در عرصه اقتصاد ایران اسلام زده بود. در سطح سیاسی این شكست مترادف با شكل گیری شورشهای شهری در مقابل رژیمی كه تحمل كوچكترین اعتراضی را نداشت٬ بود. اعترضات گسترده شهری به یكباره مانند رعد در آسمان بی ابر نمایان شد؟! سقوط و فروپاشی رژیم در پس اعتراضات و شورشهای شهری به یك واقعیت هولناك برای بخشهای وسیعی از نیروهای حاكمیت اسلامی تبدیل شد. مردم سرنگونی طلب به میدان تعیین تكلیف سیاسی پا گذاشته بودند. شكست رفسنجانی سر آغاز بحران و بن بست همه جانبه رژیم اسلامی بود.

عروج دوم خرداد

دوم خرداد بر متن شكست سیاست اقتصادی و سیاسی رفسنجانی و از طرف دیگر تقابل با حضور نسل جدیدی از جامعه٬ نسل جدید٬ در حیاست سیاسی جامعه شكل گرفت. خط امامیهای سابق با تجدید سازماندهی به مركز قدرت برگشتند.
ائتلاف ناگهانی و غیر مترقبه رفسنجانی و خط امامیها به نجات این جریان آمد. رفسنجانی كه در پس شكست سیاستش طرد و حاشیه ای شدن خود و یكدست شدن حاكمیت اسلامی را میدید در یك چرخش حساب شده٬ اعلام كرد كه تقلب و بند و بست در انتخابات ریاست جمهوری اسلامی و تعیین سرنوشت دعواهای حكومتی ممكن نخواهد شد. مردم از فرصت استفاده كردند. در انتخابات دوم خرداد شركت كردند. قادر شدند كه شكافی عمیق در بالاترین سطوح حاكمیت ایجاد كنند. ناطق نوری كنار زده شد. حاكمیت اسلامی دو پاره شد. خط امامیها كه از مجلس چهارم كنار گذاشته شده بودند در راس حاكمیت قرار گرفتند. تناقضات و بحرانهای رژیم شدت یافت.
فرض پایه ای این جریان این بود كه سیاستهای تاكنونی رژیم اسلامی منتج به رو در رویی و مصاف حاكمیت اسلامی با مردم خواهد شد و شكست حاكمیت در این نبرد قطعی است. نسل جوان را در كلیت در تقابل با رژیم اسلامی میدیدند كه نه برای آمالها و اهداف اسلامیستها تره خورد میكند و نه از این رژیم آدمكش شكست خورده است و نه اسیر توهمات ارتجاعی نیروهای ملی _ اسلامی است. نسلی است كه تازه نبردش آغاز شده است. نسلی كه توقعاتش از زندگی هیچ نقطه اشتراكی با مبانی حاكمیت اسلامی و اسلام ندارد. آزادی میخواهد. مطبوعات میخواهد. آزادی تشكل و تحزب میخواهد. میخواهد امروزی زندگی كند. میخواهد مرفه باشد. از نابرابری و زن ستیزی بیزار است. این مفروضات دوم خرداد بود. برای دوم خردادیها مفروض بود كه رژیم اسلامی تاكنونی و بر مبنای سیاستهای تاكنونی راست رفتنی است. میدانستند كه سیاستهای جناح راست به سرعت روز تعیین تكلیف نهایی و قهرآمیز كل رژیم اسلامی با مردم را به جلو می اندازد. میدیدند كه سركوب مستقیم نه تنها موجب ارعاب و عقب نشینی مردم نمیشود بلكه مردم جری تر میشوند و مصاف نهایی مترادف سرنگونی و مرگ است و باید از آن اجتناب كرد. این پیام دوم خردادیها و خط امامی های سابق در شكل و شمایل جدید به دوستان خود در جناح راست بود. مدعی شدند كه میتوانند بر مبنای یك جمهوری اسلامی از نوع دوم٬ یك رژیم اسلامی كمی تعدیل شده٬ كمی در زرورق قانون اساسی پیچیده شده٬ رژیمی كه بخشهای مطیع تر و رام تر اپوزیسیون ملی _ اسلامی را به بازی گرفته و دامنه خودیها را گسترش دهد٬ میتوانند به بقا و عمر رژیم اسلامی بیافزاید. از این رو اصلاحات حكومتی به پرچم سیاسی این جریان تبدیل شد. جامعه مدنی٬ توسعه سیاسی٬ تعدیل٬ تسامح كلمات كلیدی این پروژه بود. اینها تصور میكردند كه اگر خشونت و سركوب و خفقان را برای كمونیستها٬ رادیكالها و كارگران و زنان و جوانان نگاه دارند و تعدیلاتی را در حكومت به منظور گسترش پایه های نحیف آن بعمل آورند قادر خواهند شد كه پرونده اسلام و حاكمیت اسلامی را باز نگهدارند و به نقطه سازشی طلایی با مردم دست یابند. میدانستند كه یك رژیم ارتجاعی با ابزار سركوب قادر به حفظ اوضاع نیست. اما كودنانه تصور میكردند كه یك جنبش ارتجاعی با شعارها و پیامهای به اندازه كافی گنگ و نا روشن٬ از جنس دوم خرداد قادر به حفظ و بقای رژیم خواهد بود.
اما جناح راست به تصورات دوم خرداد تن نمیداد. مجاب نمیشد. این جریان تصور واقع بینانه تری از مبانی حاكمیت اسلامی دارد. میدانستند كه پایه های رژیم اسلامی سست تر و پوك تر از آن است كه بتوان بر ابزاری به غیر سركوب گسترده آن را حفظ كرد. میدانستند كه هر درجه عقب نشینی رژیم اسلامی نه به سازش مردم بلكه منجر به جاری شدن سیلاب سیاسی خواهد شد. میدانستند كه توسعه سیاسی مجرایی برای عروج و قدرت گیری نیروی سومی در جامعه٬ نیروی مردم سرنگونی طلب خواهد شد. نتیجتا میبایست از نفوذ و یا حضور غیر خودیها در حاكمیت جلوگیری كنند. میدانند كه تنها با خشونت و سركوب است كه قادر به بقا هستند و به هر درجه كه لازم باشد باید خشونت كرد تا شاید بتوان ماند. برایشان مثل روز روشن بود كه جمهوری اسلامی كه نتواند سركوب كند٬ ماندنی نیست. رفتنی است. این جوهر سیاست جناح راست در مقابل دوم خرداد بود. چاره دیگری نداشتند.
تصورات دوم خرداد پوچ و بی اساس بود. این سیاست كه جنبش ارتجاعی دوم خرداد قادر به حفظ و بقای رژیم اسلامی و خفه كردن و كنترل اعتراضات مردم است تماما پوچ بود. انتظارات و جنبشی كه در مقابل رژیم اسلامی شكل گرفت آنقدر وسیع و رادیكال است كه در قالب محدود و محقر ادعاهای دوم خرداد نمی گنجید. این مردم٬ این نسل رژیم اسلامی را با حداقل انتظارات بشر امروزی از یك زندگی امروازی در ضدیت و تناقض آشكار می بینند. نمیخواهندش. حكم به سرنگونی اش داده اند. چنین رژیمی نتیجتا درمان ندارد. اگر بی خاصیتی سركوب نقطه شروع حركت دوم خرداد است. خام اندیشی و تصورات كودنانه از عمق مطالبات مردم ركن دیگر سیاست این جریان و تعیین كننده سرنوشت سیاسی اش است.

جنبش سرنگونی : "جنگ بازنده ها"

نیروی سومی در سیاست ایران حضور پیدا كرده بود. این نیرو جنبش سرنگونی طلبی مردم بود كه موجودیت خود را در ۱۸ تیر ۷۸ قدرتمند اعلام كرد. سایه سنگین این واقعیت را بر همه جناحهای حكومت بسادگی میشد دید. معادلات و كشمكش و مضون جدال جناحها و حاكمیت تماما تحت الشعاع این نیرو قرار میگرفت. در این شرایط صورت مساله كل حاكمیت چگونگی حفظ رژیم در مقابل این نیروی تازه به میدان آمده بود. سرنگونی طلبی به سیاست اصلی در مبارزات روزمره مردم تبدیل شده بود. چگونگی مقابله با این جنبش سرنگونی رادیكال و سرنگونی طلب٬ چگونگی خنثی كردن آن٬ نقش تعیین كننده و اساسی در تشدید اختلافات درون حكومتی داشت.
در این دوره ما شاهد شدت بیسابقه و علنی جنگ جناحها بودیم. دوم خرداد و جناح راست بر سر هم میكوبیدند بدون آنكه هیچكدام بتوانند چشم انداز قانع كننده و راه حلی برای بقاء ارائه دهند. بن بست اقتصادی٬ سیاسی و فرهنگی رژیم و مردمی كه در خود توان سرنگونی رژیم اسلامی و دستیابی به آزادی و برابری را مشاهده میكنند٬ راه حلی برای رژیم اسلامی باقی نگذاشته اند. همدیگر را میكوبیدند٬ بدون آنكه بتوانند از یكدیگر قطع امید كنند. خط و نشان میكشند بدون آنكه بتوانند تهدیدشان را عملی كنند. از كودتا میترسانند به این امید كه ناگزیر به كودتا نشوند.
در چنین شرایطی جناحهای رژیم ناچارند با هم بجنگند. سازشی ممكن نیست. نمیتوانند تسلیم شوند. حتی اگر شكست بخورند نمیتوانند تسلیم شوند. چرا كه هر كدام در پیروزی یك جانبه طرف دیگر با سر به سمت نابودی رفتن كل نظام را میبیند. این موقعیت خیره كننده تماما انعكاسی از بن بست رژیم اسلامی و بیان این واقعیت است كه مردم در كمین رژیم نشسته اند. این جنگ بازنده ها است. پیروزی در كار نیست. حتی اگر جناحی پیروز شود. به روز موعود و شیرین سقوط رژیم اسلامی نزدیك تر شده است. بازی باید ادامه پیدا كند. خاتمه بازی و جنگ جناحها٬ نزدیكی به مصاف و رو در رویی نهایی با مردم است. هر كدام خود را ناجی رژیم معرفی میكند. اما راه نجاتی وجود ندارد.
موقعیت جناح راست نا امن و در پرده ابهام بود. خامنه ای دخالت میكند. دخالت مستقیم خامنه ای علیه دوم خردادیهای مجلس بر سر اصلاح قانون مطبوعات موجب یك چرخش سیاسی در جدال جناحها میشود. دخالت خامنه ای بیانگر استیصال جناح راست و پوچی كل پروژه دوم خرداد در تامین شرایط حاكمیت رژیم اسلامی است. رژیم اسلامی با برگ ولایت فقیه بازی میكند. جایی برای عقب نشینی وجود ندارد. حتی قانون مطبوعاتی كه به خودیهای رژیم و صد بار قسم خوردگان حاكمیت اسلامی اجازه فعالیت میدهد نباید تحمل شوند. دوم خرداد وارد دورانی از كومای سیاسی میشود. كرنش و تسلیم به حكم خامنه ای پوشالی بودن تز تغییر گام به گام رژیم اسلامی از درون را كاملا نشان میدهد. گویا حكم مرگ تدریجی خودشان را دریافت كرده بودند. راه پس و پیشی نداشتند. اگر مقاومت میكردند٬ مردم در كمین نشسته گسترده به میدان می آمدند و میدان از دستشان تماما خارج میشد. اگر تسلیم میشدند٬ خودشان تمام میشدند. خفه شدند. مقاومتی نكردند. كرنش كردند. نتیجتا تجزیه و به شدت تضعیف شدند. اما سرنگونی طلبی همچنان تهدید و خطر اصلی حاكمیت است. نتیجتا از دوم خرداد عبور شد.

"راست بدون دوم خرداد"

از دوم خرداد چه در بالا و چه در پایین عبور شد. برای خامنه ای و جناح راست مسجل شده بود كه جنبش دوم خرداد قادر به مهار و كنترل اعترضات مردم نیست. دوم خرداد قادر نیست مردم را به سازش با رژیم اسلامی بكشاند. جناح راست عدم تمكین مردم به رهبران دوم خردادی را دیده بود. ۱۸ تیر یك ملاك تعیین كننده بود. برای خامنه ای و راست اگر دوم خرداد قادر به كنترل مردم و جنبش سرنگونی نیست٬ اگر جنبش سرنگونی همچنان تهدید میكند و حادثه می آفریند٬ اگر مردم به سوی جریانات آزادیخواه و رادیكال گرایش پیدا میكنند بطوریكه خامنه ای مجبور میشود در نماز جمعه در موردشان موعظه كند٬ دیگر چه احتیاجی به دوم خرداد است. دوم خرداد ارزش مصرف خود برای خامنه ای و راست را از دست داده بود. و اگر دوم خرداد و رهبرانش دیگر كاره ای نیستند و كسی در جامعه برایشان تره خورد نمیكند. جناح راست دیگر احتیاجی به ادامه این بازی و اجتناب از حذف رقیب ندارد. میتوانند بزنند و حذف كنند. باید مستقیما و نه از پهلو به سراغ مساله اصلی رفت. باید برای جنبشی كه در مركز توجه جامعه قرار گرفته و به امید مردم برای تامین اولین پیش شرطهای رهایی تبدیل شده است٬ رفت. اگر دوم خرداد اهرمی برای كنترل نیست٬ باید تماما قیدش را زد.
مجلس را با تلاش شورای نگهبان و چراغ سبز خامنه ای از دست دوم خرداد در آوردند. بسیاری از كاندیداهای سرشناس دوم خردادی حتی صلاحیتشان تصویب نشد. انتخابات ریاست جمهوری عرصه ای برای تعیین تكلیف نهایی شد. در صف راست دو گرایش وجود داشت. نیروهای مركز این جریان خواهان ایجاد تعادلی جدید بر مبنای هژمونی جناح راست و حضور نیمه وقت برخی دوم خردادیها بودند. میكوشیدند كه تا عناصر كلیدی دوم خرداد از جمله خاتمی و كروبی را هضم كنند. و جایی برای این جریان در حاكمیت نگهدارند. اما خط میلیتاریستی راست فائق شد و كنترل تحولات را دردست گرفت. با خاتمی و كروبی و حتی رفسنجانی اتمام حجت كردند. تلاش برای یكسره كردن قدرت در دستور جناحهای افراطی راست قرار گرفت.
جناح راست تهاجم كرد. ابتدا باید از خاكریز دوم خرداد عبور میكردند. دوم خردادیها پیش از این مردم را از "كودتای خزنده سیاسی و فرهنگی سپاه پاسداران" بمنظور به سازش كشاندن مردم با دوم خرداد میترساندند. قهر گسترده تر به عنوان ابزار رسمی تعیین و تكلیف در دستور حاكمیت و جناح قرار گرفت.
جناح راست احمدی نژاد را که یك تیر خلاص زن درجه دوم حاكمیت اسلامی بود، به جلوی صحنه آورد. باندهای میلیتاریستی جناح راست در جلوی صحنه قرار گرفتند. دوم خرداد تجزیه و چند پارچه در دور اول بند و بست كنار زده شد. اعتراضات كروبی و معین تاثیری نداشت. دوم خردادیها به دور رفسنجانی گرد آمدند. خط رفسنجانی بر عادی سازی مناسبات سیاسی و دیپلماتیك با غرب٬ جلب سرمایه ها٬ و تخصص و مدیریت تاكید داشت. در كلیت یك مدل چینی را دنبال میكند. درجه ای از گشایش اقتصادی و حتی بعضا فرهنگی اما با حفظ انحصاری قدرت سیاسی در دست تماما خودیهای رژیم. بدون دخالت غیر خودیها٬ بدون دخالت نیروهای ملی _اسلامی.
راست برای پیشبرد استراتژی خود با بند و بست و تقلب علیرغم تقلای رفسنجانی مضحكه انتخاباتی را با پیروزی به پایان برد. جناح راست بدون دوم خرداد قدرت را یكسره در دست گرفت.
راست در حاكمیت : مستاصل و درمانده
راست تمامی اركان حاكمیت اسلامی را در دست گرفت. یك روند پر سر وصدای تجدید آرایش سیاسی هیات حا کمه در دستور قرار گرفت. اركان داخلی و خارجی استراتژی راست بر تشدید بحران و تهاجم استوار شده است. غداره بندی در دستور سیاست داخلی قرار گرفت. از سر گیری غنی سازی اورانیوم و مواجهه در این عرصه و همچنین گسترش تنش در اوضاع سیاسی عراق و فلسطین جوانب دیگر اركان استراتژی راست را تشكیل میدادند. حاكمیت بر مبنای استراتژی جناح حفظ حكومت با تشدید سركوب و تشدید بحرانهای بین المللی سازمان یافت. بر خلاف سیاست دوم خردادی "آرامش فعال" باندهای میلیتاریستی جناح راست سیاست "درگیری و تنش فعال" را در دستور قرار دادند.
اما پوچی و استیصال حركت راست از پیش معلوم بود. احتیاجی به محك اجتماعی برای ارزیابی از این سیاست نبود. سئوال این نبود كه آیا راست با سیاست غداره بندی قادر به حفظ رژیم و سركوب جنبش سرنگونی هست یا نه؟ پاسخ این سئوال از پیش روشن بود. دوم خردا اساسا بر مبنای شكست و عدم كارآیی سیاست سركوب بیشتر و گسترده به میدان آمده بود. مساله این بود كه در طی چه مدتی شكستشان حتی برای بخشهای از خود نیروهای راست اثبات میشود و به استیصال می افتند.
راست چهره كریه و بزك نشده رژیم اسلامی را جلوی جامعه و جهانیان قرار داد. صحبت از گسترش اعدام و دست بریدن و سنگسار و نمایش توحش اسلام برای بقاء كردند. رسما اعلام كردند كه این حكومت جانیان است. و تا به حال تنها با كشتن و اعدام سر پا مانده اند و راه دیگری برای بقا ندارند. اگر نكشند تمام میشوند.
اما اوضاع تماما به گونه دیگری است. شرایط تماما تغییر كرده است. درایت زیادی نمیخواهد تا استیصال و زبونی و وحشت خودشان را از روی آوری و ادامه این سیاست مشاهده كرد. این تیر آخر تركششان است. بعد از این چه خواهند كرد؟ غداره بندی كمكی به بقاء رژیم نكرد. مدتهای مدیدی است كه این مردم مرعوب و اسیر سیاست غداره بندی نیستند. جایی برای ارعاب و تمكین وجود ندارد.
سه ماه هم بیشتر طول نكشید. راست با آدمكشی به استقبال اعتراضات جامعه رفت. شهرهای كردستان و غرب كشور صحنه یك نبرد گسترده شد. رژیم كشت و تلاش كرد تا مرعوب كند. اما همانطور كه معلوم بود با گسترش اعتراضات مردم مواجه شد. رژیم دستگیر كرد. تیغ كشید. اما كسی را مرعوب نكرد. مردم با اعتماد به نفس بیشتر و رویت چهره مستاصل راست كلیت رژیم را به مصاف طلبیدند. رژیم غداره بند در اولین مصافش با مردم ناتوان از پیروزی ناچار به عقب نشینی شد. اما جایی برای عقب نشینی و استراحت وجود ندارد. رژیم در سراشیبی سقوط است. استراحتگاهی در میانه راه نیست.
جناح راست بدون پرده و حائل دوم خرداد٬ لخت و عور٬ در مقابل مردم معترض قرار گرفت. تناقضات و تنشهای خرد كننده رژیم بر خلاف تصورات ساده انگارانه دوم خردادی نه تنها با یكدست شدن حاكمیت اسلامی تخفیف پیدا نكرد بلكه عملا تشدید شد. از یك طرف بخشی ازاین تنشها به پایین منتقل شد. و حاكمیت را در موقعیت خرد كننده تری قرار داد. از طرف دیگر كشمكش در ارگانهای جانبی حاكمیت در بالا و از جمله مجلس خبرگان و مجمع تشخیص مصلحت بالا گرفت و این نهادها به مكان اصلی كشمكش و دعوای جناحها تبدیل شدند. یك نتیجه مستقیم این شرایط قرار گرفتن خامنه ای در تیر رس مستقیم مردم بدون حفاظ دوم خرداد بود. جناح راست و خامنه ای مستاصل و درمانده در فكر چاره بودند. خامنه ای حتی زیر آماج حمله باندها و دستجات حاكمیت قرار گرفت. زمزمه های جانشین سازی خامنه ای نیز در دالانهای حاكمیت شنیده میشود. حاكمیت یكدست جناح راست لزوم و ضرورتی به خامنه ای و نیرویی فرا دست خود ندارد. این مكانیسم تحولات و یك نتیجه آن است. این مجموعه شرایط بیانگرتشدید بحران و نزدیك شدن انفجار درونی رژیم اسلامی است. حاكمیت یكدست برایشان بهای گزافی داشته است. یكدست اما شكننده تر. یكپارچه اما ضعیف تر. دیدند كه دوم خرداد نتوانست٬ شاهدند كه راست نیز ورشكسته نه تنها كاری از پیش نبرده است٬ بلكه به وخامت اوضاع افزوده است. واقعیت این است كه هیچ بخشی از رژیم٬ هیچ باند و محفلی از اوباش اسلامی قادر به تامین شرایط بقا و سركوب اعتراضات مردم نیست.
خود را برای یورش و هجوم به مردم آماده كردند. دوستان دیروز و شركاء خود را به كناری زدند تا به جلو بروند٬ اما در هراس از یورش به مردم اكنون وحشت زده ناچارند زمان رو در رویی را به عقب بیندازند. این تنها ابزار بقاء برایشان است. قادر به حفظ خود نیستند. به حكم شرایط عینی و سیاسی محكوم به زوال و نابودی اند. تنها راه بقاء تعویق روز و تاریخ مرگ است. دیگر برای خامنه ای هم مسجل شده است كه باندهای میلیتاریستی راست نه راه درمان رژیم بلكه فقط حاكمیت اسلام را با سر به سمت سقوط پیش میبرند.

خامنه ای : هراس از یورش

خامنه ای بار دیگر دخالت میكند. این اقدامی در اوج استیصال است. "تفویض" برخی از اختیارات رهبری اقدامی درجهت كند كردن شتاب جناح راست در سقوط است. آخرین سنگرهای امید خود را از دست داده اند. اگر از شتاب سقوط جناح راست كم نكنند٬ جناح راست با سقوط خودش كل رژیم را به زیر میكشد. دخالت خامنه ای اعلام رسمی رویگردانی از سیاست چند ماهه خودشان است. خامنه ای با این اقدام زمین دیگری برای ادامه دعواهای جناحی و تحكیم موقعیت خودش بمثابه هماهنگ كننده توازن قوای جناحها شكل میدهد. تفویض برخی از اختیارات خامنه ای به مجمع تشخیص مصلحت اگر چه به معنای تقویت موقعیت رفسنجانی است اما به معنی تضعیف خامنه ای در قبال سایر جناحها و یا رفسنجانی نیست. تركیب مجمع تشخیص مصلحت اساسا در كنترل نیروهای حول و حوش خامنه ای است. خامنه ای در مجمع تشخیص مصلحت در قبال رفسنجانی دست بالا را دارد. خامنه ای در عین حال میكوشد بالانس ولی فقیه در این معادلات جدید را حفظ كند. اما از واكنش مردم در قبال تعرض راست به وحشت افتاده اند.
راست قدرت را یكسره كرد تا با اعتراضات مردم تعیین تكلیف كند. اما در اولین مصاف راه بجایی نبرد. جناح راست به باندهای كوچكتر و ضعیف تر تجزیه شده است. خامنه ای گیچ و مستاصل است. در همین دوره كوتاه برای بسیاری از خودشان هم مسجل شده است كه این سیاست هم خیری برایشان ندارد. تنها روز سرنگونی و سقوطشان را نزدیك میكند. كمكی به بقاء و تثبیت نظام نمیكند. برعكس آتش اعتراض مردم كارد به استخوان رسیده را شعله ور تر میكند. در پی این محاسبات است كه خامنه ای در هراس از پی آمدهای یورش راست به مردم به طور غیر مستقیم فرمان آهسته باش برایشان صادر كرده است. بحران و بن بست اقتصادی و سیاسی و حاكمیت كثیف اسلام سیاسی بر حیات مدنی و اجتماعی جایی برای مانور رژیم باقی نگذاشته است. قالبی برای سازش و یا ارعاب مردم برایشان متصور نیست. راه جلوشان فقط سراشیبی و سقوط است. حركت قهقرایی رژیم مدتهاست كه آغاز شده است.
تكلیف جناح راست چه میشود؟ راست هم اكنون به باندها و دستجات متعدد تجزیه شده است. جمعشان از نیروی كلشان ضعیف تر است. در پراكندگی طعمه آسانتری برای مردم مترصد حمله هستند. تضیعف شده اند. باندهای افراطی و میلیتاریستی راست بیش از پیش از كنترل مركز حاكمیت خارج میشوند. با وارفتن عربده كشی های جناح راست و شكست نمایش ارعاب و سبعیت اسلامی راهی دیگر در مقابل ندارند. میزنند تا بمانند بدون اینكه امیدی به ماندن داشته باشند. رژیمی كه برای تداوم یك روز حاكمیتش نیازمند سركوب و ارعاب و تحمیق است٬ اگر نتواند سركوب و ارعاب و تحمیق كند بدون تردید باید به فكر مراسم ترحیم خود باشد. بوی الرحمان رژیم در فضای جامعه حس میشود. این جماعت رفتنی اند.
روند از هم پاشیدگی و چند دستگی رژیم اسلامی در حاكمیت بسرعت در حال شدت گیری است. بالائیها قادر به حكومت كردن نیستند. پائینیها در كمین رژیم نشسته اند. راه حلی جز سرنگونی قهر آمیز رژیم در مقابل مردم و جامعه قرار ندارد. سیاست رادیكال و كمونیستی حقانیت خود را در جامعه اثبات كرد. كلید پیشروی در تحكیم رابطه حزب با طبقه كارگر ومردم است. پیشروی نیازمند شكل گیری یك رهبری انقلابی و حاكم شدن یك افق انقلابی بر جنبش سرنگونی است. آینده در گرو این انتخاب مردم و این تلاش ما است. در صورت تامین چنین شرایطی پیروزی بر اسلام و سرمایه دور نخواهد بود. حزب كمونیست كارگری مصمم است.