يک کشور يک ملت
برای درآوردن ايران به يک کشور فدرال می بايد نخست آن را پاره پاره و پاکشوئی قومی کرد
داريوش همايون
در حالی که شعار های پيکار برای آزادی و حقوق بشر در ايران و جانشين کردن جمهوری اسلامی با يک نظام آزاد و ازاد منش، دمکرات و ليبرال، (اين دو لزوما يکی نيستند) همه را برداشته است گروه هائی در بيرون و درون ايران برنامه ای را به موازات آن دنبال می کنند که جلو همکاری مبارزان آزادی و حقوق بشر را می گيرد؛ زندگی رژيم اسلامی را دراز تر می کند؛ و دورنمای تيره ای دربرابر ايران می گذارد.
سازمان های قومی زير شعار حق تعيين سرنوشت دارند به ضرب تکرار و با نديده گرفتن هر سخن مخالف، هر چه هم درست باشد، ملت ايران را حذف، و سياست و تاريخ و جغرافيای ايران را به ترتيب تکه تکه می کنند. خواست بر حق حقوق فرهنگی و عدم تمرکز حکومتی در نزد آنها به مليت سازی بالا برده شده است و از مليت تا ملت جز همان "ی" فاصله ای نيست. ايران را به مليت هائی تقسيم می کنند که صرفا با همزبانی و در روياروئی شان با مليت "فارس" و "ستم ملی" که بر آنها روا داشته است تعريف می شوند. پاره ای از آنان با چنان کينه ای از "فارس ها" سخن می گويند که هر ايرانی را می بايد از فردای پس از امروز نگران سازد: آيا همه اين تلاش ها برای آن است که "مليت" های ايران هر کدام هر جا را که ادعا دارند بردارند و ببرند و به هر که خواستند بدهند و بر سر تکه پاره های کشور به جان يکديگر بيفتند؟
نظام فدرالی که اين سازمان ها برای ايران پيش بينی می کنند فراورده تحولاتی است که بيرون از ايران روی داده است. تا امريکائيان در شمال عراق حکومتی در استان های کرد نشين برپا ندشته بودند خود مختاری شعار حد اکثری بود که از مهم ترين سازمان های قومی شنيده می شد. اکنون خود مختاری با دگرگونی اوضاع و احوال به يک گردش قلم فدراليسم شده است تا فردا به گردش قلم ديگری استقلال شود. حق تعيين سرنوشت مگر جز اختيار جدائی معنی می دهد؟ گرفتاری اين سازمان ها آن است که چشمان خود را بيش از اندازه به تحولات بين المللی می دوزند و از سه مشکل اصلی طرح خود غافل می مانند.
نخستين مشکل آن است که برای درآوردن ايران به يک نظام فدرال نخست می بايد ايران را پاره پاره کرد. ايران مانند عراق سر هم نشده است و سه هزاره ای پيشينه دارد. هيچ گروه قومی در ايران به زور يا به اراده وزارت مستعمرات به ايران نپيوسته است. و آنگاه مشکل خود اين سازمان های قومی با هم است در تعيين سرزمين هايشان و خط و نشان پاکشوئی قومی که از هم اکنون برای هم و برای ديگران می کشند. دومين مشکل آن است که هيچ دولت خارجی قدرت آن را ندارد که با ايران مانند عراق رفتار کند. محافلی که از دشمنی با جمهوری اسلامی در امريکا يا کشور های ديگر به اين سازمان های قومی دلگرمی می دهند نه خواهند توانست ده دوازده سالی چتر هوائی خود را بر سر آنها بگسترانند نه با لشگرکشی به ايران هر تکه ميهن ما را به گروهی واگذارند. سومين مشکل ان است که با همه تاکيد ها بر ستم ملی و فارس های چنين و چنان، ما يک ملت ايران داريم با پيشينه دراز دفاع از يکپارچگی و استقلال ملی و اين ملت ايران می خواهد همچنان بماند و اجازه نخواهد داد.
ما حق دمکراتيک سازمان های قومی را به داشتن باور ها و آرزو های خود می شناسيم. ولی نمی توانيم آسيب های آينده و از هم اکنون را يادآور نشويم. ما می بينيم که سازمان های قومی از مبارزه ملی برکنارند. بدين معنی که به آنچه در مناطق قومی شان نمی گذرد اعتنای چندان ندارند و تنها هنگامی به مسائل عمومی تر می پردازند که پيشاپيش برنامه سياسی شان پذيرفته شود. همکاری آنها در مبارزه تا جائی است که به پيشبرد ايده فدراليسم کمک کند. اندک اندک در بيرون به ايرانيانی می توان برخورد که ديگر خود را ايرانی معرفی نمی کنند و نام گروه قومی خود را به زبان می آورند.
آسيب بزرگ تر بهره برداری جمهوری اسلامی از اين گروه هاست. آنها لولوی تجزيه ايران را به دست رژيم داده اند. ما تا کنون ايرانيان نگران از سرنگونی اين رژيم کمتر داشتيم. امروز اين نگرانی برای گروه روزافزونی هست و نگرانی برقراری دمکراسی در ايران پس از جمهوری اسلامی را نيز با اين مبارزات انحرفی داريم. با کشوری که برای اکثريت بزرگ مردم از همه چيز گرامی تر است نمی توان رفتار گوسفند قربانی کرد. سازمان های قومی می توانند با زياده روی های خود، اولويت های ملی را از بيم اولويت های مليتی، زير پرسش جدی ببرند. جمهوری اسلامی با سياست های تبعيض آميز و تاکتيک های جنايت کارانه به گرايش های تجزيه طلبی ياری می رساند و سازمان های قومی با تلاش خود به حذف کردن ملت ايران (تا نوبت کشور ايران هم برسد) يک خط دفاعی تازه و بسيار استوار برای رژيم فراهم می دارند.
کسانی که تا همين اواخر در ته دل آرزو می کردند امريکائيان با ضربات هوائی بر مراکز اعصاب رژيم اسلامی، آن را به آستانه سقوط بکشانند، امروز از اينکه چنان انديشه ای را به خاطر خود راه داده اند در نهان پوزش می خواهند. ما از هميشه بيشتر می بايد دربرابر هر حمله ای به خاک ايران ايستادگی کنيم و جای ترديد نگذاريم که در چنان صورتی در پشت همين حکومتی که به خون ما تشنه است خواهيم ايستاد. اگر قرار است آينده ايران را در سليمانيه و تلويزيون الجزيره تعيين کنند و سازمان هائی همه سر در کشورهای همسايه ايران، جمهوری های فدرال عشيره ای خود را در غرب و جنوب ايران تشکيل دهند بسياری اولويت ها تغيير خواهد کرد. سازمان های قومی مسئوليت بزرگی بر عهده گرفته اند. هر اشتباه و زياده خواهی آنان برای همه ما گران تمام خواهد شد. هيچ کس نمی بايد تصور کند که به بيشترينه خواست های خود خواهد رسيد. ما همگان را به يافتن يک راه حل بهينه که جملگی را به درجه ای راضی کند فرا می خوانيم.