5 October 2005

- نشست رسانه‌ای با پروفسور احسان يارشاطر

............................................................................


نشست رسانه‌ای با پروفسور احسان يارشاطر

مجید زهری



در کنفرانس رسانه‌ای پريروز شنبه، پرسشی که با دکتر یارشاطر مطرح کردم اين بود: "آیا بر ترجمه‌هايی که از ايرانيکا در ايران منتشر شده نظارتی داشته‌اند و از لحاظ وفاداری به متن اصلی، آن‌ها را چگونه ارزيابی می‌کنند" که ايشان با دقت و تواضع پاسخ دادند. نظر ايشان اين بود که ترجمه‌ها دارای نقص‌هايی‌ست، اما در مجموع کار مفيدی بوده است. پرسشی نيز در طول مسير و تمام مدّت با من در کش و قوس بود که بالاخره همان‌جا در ذهنم مدفون شد: "آيا برای جانشينی شما شخص شایسته‌ای در نظر گرفته شده"؟ هر چه با خودم کلنجار رفتم، نتوانستم با خودم کنار بيايم که از ايشان بپرسم‌اش. پيرمرد با آن دست‌های لرزان و کهولت سن می‌گفت 14-15 سال ديگر تا تکميل ايرانيکا راه هست... کاری که ايشان و يارانش دست گرفته‌اند، کار يک دولت است نه چند نفر ايرانی مهاجر؛ به راستی کاری‌ست کارستان که قدر کارشان را تاريخ خواهد دانست... اگر بداند! در دل می‌پرسيدم: آیا اين رواست که خود مسئول پروژه با اين سن و سال و بيماری، به نيت جمع‌کردن توشه‌ی ادامه‌ی راه، در سرزمين‌های مختلف بگردد و طلب همياری کند؟ آیا ايشان نباید گوشه‌ی دنجی بنشيند و دوران بازنشستگی را بگذراند؟ آیا اين رواست که بزرگ‌ترين پروژه‌ی فرهنگی ايران ما در غربت با مشکلات مادّی‌ای چنين طاقت‌کش دست‌وپنجه نرم کند؟ ...و عدالت از دست زندگی می‌گريزد و در کوچه‌ها سرگردان می‌میرد... از اين دست پرسش‌ها در ذهنم بسيار بود...
به گفته‌ی احسان يارشاطر، پروژه‌ی ايرانيکا حداقل سالی نهصدهزاردلار هزينه دارد. اين هزينه تاکنون توسط افراد و سازمان‌های خيّر غير دولتی -و در واقع خود مردم- تأمين شده است. در تمام ممالک جهان، کار برگ هويت ملّی و دانشنامه‌ی تاريخی-بوم‌شناختی‌شان با سرمايه‌ی دولتی سامان می‌گیرد، امّا شوربختی اين‌جاست که جمهوری اسلامی تاکنون حتا یک ريال به اين پروژه‌ی در‌واقع ملّی کمک نکرده است! بدتر از آن، امکان ترجمه‌ی دولتی آن را در درون مرز فراهم نکرده است که بی‌شک مسئوليتی‌ست بر دوش نظام حاکم. چنين است که ارباب ايرانيکا تمام‌مدّت در مضيقه‌ی مادّی-معنوی هستند.
ديدار با استاد یارشاطر برایم غنيمتی بود؛ نه بهتر است گفت افتخاری بود. لحن کلام، نگاه و برخورد استاد سخت به من چسبيد. تواضع ايشان -با وجود جايگاه بی‌مثل علمی‌شان- به‌راستی مثال‌زدنی بود. در کنار ايشان ايرانی ايران‌دوست و خيّری، بانويی با نام فرشته بخرد نشسته بودند که به‌همراه فردی ديگر حاضر شده بودند در ازای هر دلار که ايرانيان شهر تورنتو به اين پروژه کمک کنند، يک دلار هم ايشان کمک کنند و سقف اين کمک را نيز يک ميليون و دويست هزار دلار معين کرده بودند. به ايشان در دل آفرين گفتم. در زمانه‌ای که در آسمان ردّ پشيزی را می‌زنند و برای سکه‌ای خون به‌پا می‌کنند، چنين انسانی نيز يافت می‌شود و به محيط اميد می‌افشاند... و در دل آفرين‌اش گفتم.
در آخر، پرسش اين‌جاست که آیا همّت عالی ايرانيان تورنتو[1] به اندازه‌ی همين يک زن هست؟ بايد صبوری کرد و ديد... و اين‌جاست که فرق "جامعه" با "جمعيت" نمود می‌کند.

1- 25 نوامبر قرار است در تورنتو جشنی به‌پا شود و در آن، برای کمک به برقرارماندن پروژه‌ی ايرانيکا پول جمع کنند.
· ايرانيکا را آنلاين بخوانيد: «Encyclopaedia Iranica»
· گزارش مهين ميلانی از جايزه‌ی "احسان یارشاطر" در ونکوور: «کار نه اين گنبد گردان کند...»


......................................
http://majidzohari.blogspot.com/2005/10/blog-post_03.html
.........................................................................................

ترجمه ي ايرانيکا و حکومت ايران

مجيد زهري مطلبي نوشته است زير عنوان "گفت و گوي رسانه اي با پروفسور احسان يارشاطر" و به چند نکته اشاره کرده است مثل ترجمه ايرانيکا در ايران و عدم کمک جمهوري اسلامي به ترجمه ي چنين اثر گران سنگي. مي خواستم در مورد اين نکته ها چند خط زير مطلب مجيد بنويسم که بلاگر راه نداد و فکر کردم بد نيست آن چند خط را همين جا بياورم.
اولا در مورد کميت ترجمه ها بايد بگويم ازکل مقالات منتشر شده ي ايرانيکا، تنها چند مقاله به فارسي برگردانده شده و توسط انتشارات مصادره شده و دولتي اميرکبير به چاپ رسيده است. از اين ترجمه هم به ظن قوي هيچ چيز دست صاحبان اصلي ايرانيکا را نگرفته است.
در مورد کيفيت ترجمه، اگر چه عادت ندارم به کسي که بر روي کاري زحمت زياد مي کشد ايراد بگيرم و زحمات طاقت فرسايي را که در راه انجام آن کار متحمل شده کم ارزش جلوه دهم ولي چه کنم اگر نگويم که اين ترجمه گره اي از کار محققان نمي گشايد و خواندن مقالات اصلي با زبان شکسته بسته ي انگليسي ِ امثال من به مراتب راحت تر از خواندن ترجمه ي فارسي همان مقالات است. متاسفانه مترجم دانشمند، واحد ترجمه را کلمه گرفته و به منظور حفظ امانت همه چيز را در همان قالب زبان مبدا ريخته که به شدت خواندن ترجمه را دشوار و غيرقابل فهم مي کند. خود مقالات ايرانيکا به قول علما چون دائرةالمعارفي است فشرده و موجز است و انتظار زبان شيرين رمان نمي توان از آن داشت اما همين ايجاز وقتي با ترجمه ي کلمه به کلمه ترکيب مي شود نتيجه اش جز خستگي ذهن چيز ديگري نيست. اصولا چنين ترجمه اي بايد توسط کسي صورت بگيرد که در رشته ي مورد نظر متخصص است و جز زبان، با خود مقوله نيز آشناست و مي داند چه ترجمه مي کند. جز اين باشد، نتيجه اش مي شود همين ترجمه که فکر مي کنم نوشتن در موردش به همين اندازه بس باشد.
در مورد کمک حکومت و دولت، مجيد بايد توجه داشته باشد که يکي از نقاطي که ياران سعيد امامي و برنامه سازان "هويت" و "چراغ" و روشنفکرکشان ِ امنيتي روي آن حساسيت بسيار داشتند و مدام در برنامه ي "هويت" بر آن تاکيد مي کردند همين ايرانيکاي صهيونيست ِ امپرياليست ِ جهانخوار و شخص شخيص احسان يارشاطر بود!
اين دشمني با استاد يارشاطر از زمان مرحوم جلال آل احمد و بارقاطر خواندن ايشان آغاز شد و به برادران ِ امامي و اسلامي و غيره به ارث رسيد. انتظار داشتن از چنين حکومتي که بيايد به ايرانيکا و يارشاطر کمک کند عبث است ولي با کمال تعجب مي توان انتظار داشت که همين کتاب را توسط انتشارات به غنيمت گرفته شان ترجمه و منتشر و عوايدش را روانه ي جيب هاي مبارک کند. نکته ي جالب توجه اين که در تمام دائرةالمعارف هاي منتشر شده در دوران بعد از انقلاب مانند اثر گران قدر و عظيم آقاي بجنوردي، -"دائرةالمعارف بزرگ اسلامي" - اکثر استنادها و ارجاع ها به همين دائرةالمعارف ايرانيکاست! کمتر کتاب جدي مي توان ديد که به ايرانيکا به نوعي استناد نکرده باشد.
به هر طريق خوشحالم که زهري با استاد بزرگ مان ملاقات کرده و منتظريم اگر گفت و گويي صورت داده هر چه زودتر آن را منتشر کند.

http://www.fmsokhan.com/archives/2005/10/oeoeoeuu_u_oeuo.html