احمد زید آبادی نویسنده خوش فکر خیلی مودبانه به اصلاح طلبان می گوید " دهنتان را ببندید".
وی می داند که اصلاح طلبان یا به قول ما بال دیگر رژیم ضد بشری جمهوری اسلامی تنها برای اینکه به ایشان نگویند شما مرده اید گهگاهی بادی از خود خارج می کنند . اما همگان می دانند این میت جنازه اش بروی زمین مانده است و آن باد هم در اثر فعل و انفعالات شیمیائی است که از این میت خارج می شود.
آژانس خبری کورش
http://www.cyrusnews.com/news/fa/
.....................................................
مجموعه كساني كه نام خود را اصلاح طلب گذاشتهايم، در كجاي بازي سياسي در ايران قرار داريم؟
ما اصلاح طلبان به چه كاري مشغوليم؟
خب البته موارد نقض حقوق بشر و نحوه عملكرد نهادهاي حاكم را
با زبان و قلم خود نقد ميكنيم
و برخي نيز براي ورود به نهادهاي تصميمگيري، وارد فعاليت هاي انتخاباتي ميشويم.
آيا اين فعاليتها، كمكي به بهبود اوضاع كرده و يا ميكند؟
آيا بهتر نيست كه ما اعلام كنيم كه در چنين شرايطي تا تاريخ معيني
حاضر به انجام هيچ نوع عمل سياسي نيستيم و سكوت ميكنيم؟
ما اصلاح طلبان به چه كاري مشغوليم؟
خب البته موارد نقض حقوق بشر و نحوه عملكرد نهادهاي حاكم را
با زبان و قلم خود نقد ميكنيم
و برخي نيز براي ورود به نهادهاي تصميمگيري، وارد فعاليت هاي انتخاباتي ميشويم.
آيا اين فعاليتها، كمكي به بهبود اوضاع كرده و يا ميكند؟
آيا بهتر نيست كه ما اعلام كنيم كه در چنين شرايطي تا تاريخ معيني
حاضر به انجام هيچ نوع عمل سياسي نيستيم و سكوت ميكنيم؟
چرا سكوت بهتر است؟
احمد زيدآبادي
-
ما يعني مجموعه كساني كه نام خود را اصلاح طلب گذاشتهايم، در كجاي بازي سياسي در ايران قرار داريم؟
آيا تا كنون توانستهايم مانع توقيف نشريهاي شويم يا نشريهاي را از توقيف در آوريم؟ آيا توانستهايم مانع بازداشت فردي شويم و يا او را از زندان در آوريم؟ آيا ميتوانيم مانع بدرفتاري با متهمان در زندان شويم و اگر كسي بدرفتاري كرد ميتوانيم آن را به پاي ميز عدالت بكشانيم؟
تا آنجا كه من به ياد دارم فقط يك بار آقاي كروبي توانست آقاي لقمانيان نماينده مردم همدان در مجلس ششم را از زندان بيرون بكشد و اين ماجرا ديگر تكرار نشده است.
مورد آقاي لقمانيان قاعدتا نمي تواند موثر بودن ما را توجيه كند چرا كه گفتهاند النادر كالمعدوم!
با اين حساب، ما اصلاح طلبان به چه كاري مشغوليم؟ خب البته موارد نقض حقوق بشر و نحوه عملكرد نهادهاي حاكم را با زبان و قلم خود نقد ميكنيم و برخي نيز براي ورود به نهادهاي تصميمگيري، وارد فعاليت هاي انتخاباتي ميشويم.
آيا اين فعاليتها، كمكي به بهبود اوضاع كرده و يا ميكند؟ من در اين باره بسيار ترديد دارم.
اگر بخواهم با زباني گزنده سخن بگويم، بايد اعتراف كنم كه ما اصلاح طلبان بيش از هشت سال است كه مانند اسب عصاري دور خود ميچرخيم و واژهها و عباراتي را مدام تكرار ميكنيم. مخاطبان ما هم عموما كساني هستند كه خود از آگاهي لازم در مورد آنچه در جريان است و آنچه بايد در جريان باشد، برخوردارند و به نظرم نميرسد نوشتهها و گفتههاي ما كمك شاياني به آنها كند. در عين حال، ما به دليل محدوديتهاي ساختاري امكان گسترش مخاطبان خود را نداريم و عملا حرف و سخن ما – اگر هم گاهي تازگي داشته باشد – از دايره مشتريان دائم ما فراتر نميرود و همه گير نميشود.
در اين ميان اما در حالي كه ما به گفتن و نوشتن خويش دلخوشيم، نظام سياسي دو بهره اصلي از رفتار ما ميبرد. بهره نخست آن، اين است كه با معرفي كردن ما به عنوان دشمني كه ميخواهد باورهاي سياسي و اعتقادي حاكم را نابود كند، حاميان ساده دلش را فريب ميدهد، و آنها را در حال بسيج نگه ميدارد و از توجه به ناكاميهاي دولت براي حل مشكلات جامعه منحرفشان ميكند.
هر گاه هم كه اين حاميان ساده دل بر اثر فشارهاي عيني وارده بر مردم اطراف خود زبان به پرسش و انتقاد ميگشايند، نظام سياسي ريشه تمام مشكلات و دليل حل نشدن آنها را به همين گفتهها و نوشتههاي ما نسبت ميدهد و خود را از معرض فشار نيروهاي خود در امان ميدارد و يا به عبارتي فشار آنها را به سمت ما منحرف ميكند.
بهره دوم اما، استفادهاي است كه نظام سياسي در مقابل منتقدان بينالمللي خود از رفتار ما ميكند. هر گاه نهادهاي حقوق بشري از عملكرد دولت ايران انتقاد ميكنند، حكومت با استناد به همين حرفهايي كه ما ميزنيم، وضع آزادي بيان در ايران را بسيار بهتر از كشورهاي همسايه معرفي ميكند.
البته شايد وضع آزادي بيان در ايران از برخي از كشورهاي همسايه اندكي بهتر باشد، اما مشكل ما اين است كه براي نقد و بيان، هيچ حاشيه امنيتي وجود ندارد و عموم منتقدان با پذيرش انواع خطرها و دستكم تحمل بار عظيمي از اضطراب و ناامني به بيان محدود آراء و نظرات خود مبادرت ميكنند.
اگر حاشيهاي امن هر چند باريك، براي آزادي بيان و يا هر اقدام مسالمت جويانه ديگري وجود داشت، ميتوانست خود گامي به پيش باشد، اما همه ميدانيم كه هيچ حاشيه امني وجود ندارد و هيچكس با هر نوع ادبياتي و در هر زمينهاي نميتواند مطمئن باشد كه ناگهان سر از بازداشت و زندان در نخواهد آورد.
حال من اين سوال را مطرح ميكنم كه آيا بيان يك سلسله مسائل تكراري براي مخاطباني محدود و ثابت آن هم به بهاي به جان خريدن ناامني رواني دائمي براي خود و خانواده، در حالي كه طرف مقابل از آن، دو بهره عمده ميبرد به صلاح ماست؟
به گمانم با يك حساب سرانگشتي ميتوان به اين نتيجه رسيد كه ما با اصرار بر اين روش، عملا به صورت نيرويي در دست رقيب در آمدهايم و شايد بتوان گفت كه برخي از محافل آنها ما را به بازي گرفته اند!
بنابراين آيا بهتر نيست كه ما اعلام كنيم كه در چنين شرايطي تا تاريخ معيني حاضر به انجام هيچ نوع عمل سياسي نيستيم و سكوت ميكنيم؟
اين مساله از يك جهت ديگر نيز داراي اهميت است. دولت آقاي احمدي نژاد به علت تحريمهاي رو به گسترش خارجي و تصميمهاي غير كارشناسياش، در حال اثبات ناكارامدي كامل خود به سخت باورترين نيروهاي نظام است. طبيعي است كه محافلي در داخل اين دولت علاقمندند تا اين ناكارامدي را به حساب منتقدان بنويسند و در صورت ضرورت آنها را قرباني برملا شدن ضعفهاي بنيادي دولت كنند.
با اين حساب، در حالي كه واقعيت در حال زبان گشودن است، ما چه اصراري داريم كه به جاي واقعيت سخن بگوييم و خود را سيبل نيروهاي افراطي نظام كنيم؟
ما ميتوانيم از حوزه سياست قهر كنيم و مادامي كه نظام سياسي خود را به ايجاد حاشيهاي امن – هر چند محدود – براي فعاليت هاي مسالمت آميز و قانوني نيازمند نديده است، به آن فضا باز نگرديم.
به هر حال، جمهوري اسلامي بايد براي شهروندان ايراني روشن كند كه ميخواهد يك حكومت كاملا بسته باشد يا حكومتي با پذيرش حداقلي از تنوع و تكثر. اگر مورد اول است كه هيچ! خود ميداند و زندگي در اين دنياي رو به تغيير و تلاطم، اما اگر دومي است، حاشيهاي امنيتي تعريف شده و قانونمندي را ميطلبد تا هر فعالي هر آن خود را در معرض بازداشت ناگهاني احساس نكند.
در واقع نياز ما به فعاليت، كمتر از نياز نظام به فعاليت ما نيست! اين حرف را شگفت مييابيد، اما باور كنيد كه قهر ما از حوزه قدرت آنرا به اثبات خواهد رساند.
آيا تا كنون توانستهايم مانع توقيف نشريهاي شويم يا نشريهاي را از توقيف در آوريم؟ آيا توانستهايم مانع بازداشت فردي شويم و يا او را از زندان در آوريم؟ آيا ميتوانيم مانع بدرفتاري با متهمان در زندان شويم و اگر كسي بدرفتاري كرد ميتوانيم آن را به پاي ميز عدالت بكشانيم؟
تا آنجا كه من به ياد دارم فقط يك بار آقاي كروبي توانست آقاي لقمانيان نماينده مردم همدان در مجلس ششم را از زندان بيرون بكشد و اين ماجرا ديگر تكرار نشده است.
مورد آقاي لقمانيان قاعدتا نمي تواند موثر بودن ما را توجيه كند چرا كه گفتهاند النادر كالمعدوم!
با اين حساب، ما اصلاح طلبان به چه كاري مشغوليم؟ خب البته موارد نقض حقوق بشر و نحوه عملكرد نهادهاي حاكم را با زبان و قلم خود نقد ميكنيم و برخي نيز براي ورود به نهادهاي تصميمگيري، وارد فعاليت هاي انتخاباتي ميشويم.
آيا اين فعاليتها، كمكي به بهبود اوضاع كرده و يا ميكند؟ من در اين باره بسيار ترديد دارم.
اگر بخواهم با زباني گزنده سخن بگويم، بايد اعتراف كنم كه ما اصلاح طلبان بيش از هشت سال است كه مانند اسب عصاري دور خود ميچرخيم و واژهها و عباراتي را مدام تكرار ميكنيم. مخاطبان ما هم عموما كساني هستند كه خود از آگاهي لازم در مورد آنچه در جريان است و آنچه بايد در جريان باشد، برخوردارند و به نظرم نميرسد نوشتهها و گفتههاي ما كمك شاياني به آنها كند. در عين حال، ما به دليل محدوديتهاي ساختاري امكان گسترش مخاطبان خود را نداريم و عملا حرف و سخن ما – اگر هم گاهي تازگي داشته باشد – از دايره مشتريان دائم ما فراتر نميرود و همه گير نميشود.
در اين ميان اما در حالي كه ما به گفتن و نوشتن خويش دلخوشيم، نظام سياسي دو بهره اصلي از رفتار ما ميبرد. بهره نخست آن، اين است كه با معرفي كردن ما به عنوان دشمني كه ميخواهد باورهاي سياسي و اعتقادي حاكم را نابود كند، حاميان ساده دلش را فريب ميدهد، و آنها را در حال بسيج نگه ميدارد و از توجه به ناكاميهاي دولت براي حل مشكلات جامعه منحرفشان ميكند.
هر گاه هم كه اين حاميان ساده دل بر اثر فشارهاي عيني وارده بر مردم اطراف خود زبان به پرسش و انتقاد ميگشايند، نظام سياسي ريشه تمام مشكلات و دليل حل نشدن آنها را به همين گفتهها و نوشتههاي ما نسبت ميدهد و خود را از معرض فشار نيروهاي خود در امان ميدارد و يا به عبارتي فشار آنها را به سمت ما منحرف ميكند.
بهره دوم اما، استفادهاي است كه نظام سياسي در مقابل منتقدان بينالمللي خود از رفتار ما ميكند. هر گاه نهادهاي حقوق بشري از عملكرد دولت ايران انتقاد ميكنند، حكومت با استناد به همين حرفهايي كه ما ميزنيم، وضع آزادي بيان در ايران را بسيار بهتر از كشورهاي همسايه معرفي ميكند.
البته شايد وضع آزادي بيان در ايران از برخي از كشورهاي همسايه اندكي بهتر باشد، اما مشكل ما اين است كه براي نقد و بيان، هيچ حاشيه امنيتي وجود ندارد و عموم منتقدان با پذيرش انواع خطرها و دستكم تحمل بار عظيمي از اضطراب و ناامني به بيان محدود آراء و نظرات خود مبادرت ميكنند.
اگر حاشيهاي امن هر چند باريك، براي آزادي بيان و يا هر اقدام مسالمت جويانه ديگري وجود داشت، ميتوانست خود گامي به پيش باشد، اما همه ميدانيم كه هيچ حاشيه امني وجود ندارد و هيچكس با هر نوع ادبياتي و در هر زمينهاي نميتواند مطمئن باشد كه ناگهان سر از بازداشت و زندان در نخواهد آورد.
حال من اين سوال را مطرح ميكنم كه آيا بيان يك سلسله مسائل تكراري براي مخاطباني محدود و ثابت آن هم به بهاي به جان خريدن ناامني رواني دائمي براي خود و خانواده، در حالي كه طرف مقابل از آن، دو بهره عمده ميبرد به صلاح ماست؟
به گمانم با يك حساب سرانگشتي ميتوان به اين نتيجه رسيد كه ما با اصرار بر اين روش، عملا به صورت نيرويي در دست رقيب در آمدهايم و شايد بتوان گفت كه برخي از محافل آنها ما را به بازي گرفته اند!
بنابراين آيا بهتر نيست كه ما اعلام كنيم كه در چنين شرايطي تا تاريخ معيني حاضر به انجام هيچ نوع عمل سياسي نيستيم و سكوت ميكنيم؟
اين مساله از يك جهت ديگر نيز داراي اهميت است. دولت آقاي احمدي نژاد به علت تحريمهاي رو به گسترش خارجي و تصميمهاي غير كارشناسياش، در حال اثبات ناكارامدي كامل خود به سخت باورترين نيروهاي نظام است. طبيعي است كه محافلي در داخل اين دولت علاقمندند تا اين ناكارامدي را به حساب منتقدان بنويسند و در صورت ضرورت آنها را قرباني برملا شدن ضعفهاي بنيادي دولت كنند.
با اين حساب، در حالي كه واقعيت در حال زبان گشودن است، ما چه اصراري داريم كه به جاي واقعيت سخن بگوييم و خود را سيبل نيروهاي افراطي نظام كنيم؟
ما ميتوانيم از حوزه سياست قهر كنيم و مادامي كه نظام سياسي خود را به ايجاد حاشيهاي امن – هر چند محدود – براي فعاليت هاي مسالمت آميز و قانوني نيازمند نديده است، به آن فضا باز نگرديم.
به هر حال، جمهوري اسلامي بايد براي شهروندان ايراني روشن كند كه ميخواهد يك حكومت كاملا بسته باشد يا حكومتي با پذيرش حداقلي از تنوع و تكثر. اگر مورد اول است كه هيچ! خود ميداند و زندگي در اين دنياي رو به تغيير و تلاطم، اما اگر دومي است، حاشيهاي امنيتي تعريف شده و قانونمندي را ميطلبد تا هر فعالي هر آن خود را در معرض بازداشت ناگهاني احساس نكند.
در واقع نياز ما به فعاليت، كمتر از نياز نظام به فعاليت ما نيست! اين حرف را شگفت مييابيد، اما باور كنيد كه قهر ما از حوزه قدرت آنرا به اثبات خواهد رساند.