1 August 2007

جمشيد پيمان: آغاز و پایان جنگ، نعمتش برای رژیم آخوندی، نكبتش براي ملت

حاکمیت آخوندی نه از روی درایت و ذکاوت و نه از موضع توجه به مصالح ملی ایران، بلکه فقط و فقط ازسر فرومایگی و با این پندار که دستش برای سرکوب و تداوم کشتار مردم ایران هم‌چنان باز است و از این طریق می‌تواند خود را از مهلکه برهاند، تن به پذیرش قطعنامه شورای امنیت داد. روز بیست و هفتم تیرماه‌1367، یعنی درست یکسال پس از صدور قطعنامه، خمینی مکار و حیله‌گر شخصاً وارد میدان شد و با اعلام نوشیدن جام زهر، مذلت و درماندگی خود و رژیم نابکارش را اعلام کردو بربیهودگی جنگی که هشت سال بر ملت ایران تحمیل کرده بود، صحه گذاشت. جنگی که عوارض زیانبارش شاید تا صد سال دیگر هم قابل‌جبران نباشد

آغاز و پایان جنگ،
نعمتش برای رژیم آخوندی، نكبتش براي ملت


جمشيد پيمان





عنصر جنگ یا برگ برنده

برای نظام آخوندی از بدو تولدش، جنگ نعمت بوده است. ممکن است عده‌يی فکر کنند خمینی در پی تهاجم زمینی و هوايی ارتش عراق به ایران در مهرماه‌1359، برای خالی‌نبودن عریضه گفت که جنگ نعمت است. اما حقیقت امر این است که او باور داشت و درست هم باور داشت که جنگ برای خودش و رژیمش یک نعمت و مائده محسوب می‌شود. او البته برای فریب مردم ایران، این نعمت و مائده را، می‌کوشید با فریبکاری، نعمت و مائده الهی و آسمانی، جا بزند. چرا می‌گویم جنگ برای این رژیم از بدو تولدش یک نعمت بوده است؟ در این مورد نه اغراق می‌کنم و نه می‌کوشم امر موهومی را به‌عنوان واقعیت معرفی کنم. نگاهی به شناسنامه رژیم بیفکنید تا این حقیقت را دریابید:

ـتاریخ تولد رژیم آخوندی: بهمن‌1357
ـ جنگ با مردم کردستان
ـ جنگ با مردم گنبد‌کاووس
ـ جنگ با مردم خوزستان
ـ جنگ با مردم آذربایجان

ـ این جنگها همگی جنگ داخلی بودند و تقریباً در همان یک سال اول عمر رژیم، آغاز شدند. عامل و موجدشان هم فقط و فقط رژیم خمینی بود که از پرداخت مطالبات بر‌حق مردم این مناطق، سر باز می‌زد و پاسخ خواستهای آنان را با تفنگ و توپ وخمپاره و بمباران هوايی می‌داد. البته در کنار و به‌موازات این سلسله جنگها که رژیم علیه اقوام مختلف ایران به‌راه انداخته بود، یک جنگ عمومی را هم بر ضد همه آزادیخواهان ایران به پیش می‌برد.

از خزانه غیب!

در آخر تابستان و اول پائیز‌1359 رژیم عراق از زمین و هوا و دریا ایران را مورد حمله قرار داد و بخشهای وسیعی از خاک کشورمان را طی دو هفته، تسخیر کرد. این رویداد، که در این‌جا به‌علل و عواملش نمی‌پردازیم، همان نعمتی بود که خمینی در آسمانها به‌دنبالش می‌گشت و رژیم وقت عراق در روی زمین و دو دستی به او تقدیم کرد. حمله ارتش عراق به ایران هیچ توجیه منطقی، اخلاقی و قانونی نداشت. همین وضعیت باعث شد که رژیم خمینی از این اشتباه فاحش حداکثر بهره را ببرد و با کوبیدن بر طبل جنگ، خواستهای دموکراتیک آزادیخواهان ایران را به پس از دفع حمله دشمن و بیرون‌راندن آنها از سرزمینمان، موکول کند. بهانه‌يی که هنوز هم مانند شمشیر داموکلس بر فراز سر مردم ایران قرار دارد و هنوز هم عده‌يی را می‌فریبد و وسیله عوامفریبی آخوندهای حاکم محسوب می‌شود. از سر تصادف نیست که خامنه‌ای و دیگر سردمداران این رژیم جنایت‌پیشه، همین امروز هم هر مخالفت خارجی با برنامه‌های تروریستی و توسعه‌طلبانه‌شان را به‌عنوان جنگ اعلام‌نشده علیه خودشان به‌خورد دیگران می‌دهند و هر‌گونه مخالفت از جانب مردم ایران با خودشان را، با بی‌شرمی بی‌نظیر، همکاری با دشمن خارجی می‌نامند که با رژیمشان در حال جنگ است.
کشتار آزادیخواهان در بحبوحه جنگ

ایرانیان در آن برهه از زمان، نمی‌توانستند در برابر تهاجم ارتش عراق بی‌تفاوت بمانند. به‌همین‌خاطر بود که همه نیروهای میهندوست، ضمن محکوم‌کردن تجاوز عراق، نه تنها آمادگی خود را برای رویا‌رويی با نیروهای متجاوز اعلام داشتند، بلکه عملاً برای پس‌راندن مهاجمان، وارد نبرد شدند. خمینی و رژیمش اما از همین فرصت و شرايط نیز حداکثر سوء‌استفاده را بردند و در فضای پر آشوب ناشی از جنگ با خارجی، حمله به نیرو های آزادیخواه را گسترده‌تر کردند. این عمل هم عمق کینه خمینی و نظامش نسبت به آزادیخواهان را آشکار می‌کرد و هم دنائت و فرصت‌طلبی ضد‌بشری او را نشان می‌داد.

در همان فاصله میان آغاز تهاجم نیروهای عراقی تا باز پس گرفتن خرمشهر و بیرون‌رانده‌شدن نیروهای ارتش عراق از کشورمان، حاکمیت مزور و فریبکار آخوندی، دهها هزار تن از آزادیخواهان را در کوچه و خیابان و در زندانها، در سرتاسر ایران، کشت. کشتاری که البته تا پس از نوشیدن جام زهر آتش‌بس و به‌ویژه در ماههای مرداد و شهریور‌1367، با اعدام هزاران زندانی سیاسی، ادامه یافت. کشتاری که هنوز و هم‌چنان ادامه دارد.

لجبازی یا فرصت‌طلبی؟

از فردای آزادی خرمشهر و عقب‌رانده‌شدن نیروهای عراق از مناطق اشغالی و تن‌دادن دولت عراق به قطعنامه‌های سازمان ملل متحد، رژیم خمینی به هیچ‌یک از کوششهای بین‌المللی پاسخ مثبت نداد. این کوششها چه در چارچوب مناسبات دو و چند‌جانبه با دیگر کشورها، چه در قالب اتحادیه‌ها و کنفرانسهای بین‌المللی ازقبیل اتحادیه عرب یا کنفرانس کشورهای اسلامی و یا کشورهای غیر‌متعهد و بالاخره توصیه‌ها، پیش نهادها و قطعنامه‌های شورای امنیت سازمان ملل متحد، برای پایان‌بخشیدن عادلانه به این منازعه و تعیین رسمی مهاجم و انجام اقدامات قانونی برای مجازات مهاجم و پرداخت غرامت و جبران خسارت، همگی از جانب رژیم خمینی به شکست کشانده شدند.

آخر مگر نه این‌که جنگ برای خمینی و دار و دسته‌اش به معنای حقیقی کلمه نعمت محسوب می‌شد؟ و مگر نه این‌که رژیم خمینی برای صدور انقلابش نقشه‌های دور ودرازی می‌داشت که همگی در سایه تداوم جنگ می‌توانستند جامه عمل بپوشند و با شکست عراق، نخستین مرحله خود را به‌طور کامل و موفقیت‌آمیز پشت سر بگذارد؟ به‌همین‌خاطر بود که خمینی، که حرفش و حکمش حرف و حکم نظامش بود، در واکنش به این تلاشهای صلحجویانه، صریحاً اعلام داشته بود که تاسقوط عراق، جنگ، ولو بیست سال هم طول بکشد، ادامه خواهد یافت. به‌همین‌خاطر بود که خمینی توصیه‌های رقیق و ترس‌آلود افرادی نظیر مهندس بازرگان برای قبول قطعنامه‌های شورای امنیت را هم با توپ و تشر و توهین و تحقیر پاسخ می‌داد. و چنین بود که همه تلاشهای بین‌المللی، که از مسیر مصالحه و مفاهمه و مذاکره می‌گذشتند، برای وادار‌کردن رژیم به‌منظور دست‌برداشتن از ادامه جنگ، بی‌نتیجه ماند. و البته امروز با برملا‌شدن بخشی از رذالتهای پشت‌پرده گردانندگان نظام، معلوم شده است که همه اصرار و پافشاریشان بر ادامه جنگ ، به پشتگرمی دستیابی به بمب اتمی و سلاحهای کشتار جمعی می‌بوده است که نمونه‌يی از آن، اخیراً با انتشار نامه محرمانه‌يی در جریان درگیریهای درون رژیمی بین پاسدار محسن رضائی و آخوند رفسنجانی، آشکار گشت. این نامه نشان داد که هم خمینی و هم نوکرانش در چه حسرت جگرسوزی برای سلاحهای کشتار جمعی و به‌ویژه بمب اتمی، غوطه ور بوده‌اند.

قطعنامه‌598 شورای امنیت سازمان ملل متحد در تیر ماه‌1366 تصویب شد. دولت عراق بلافاصه پس از صدور این قطعنامه رسماً آن را پذیرفت و برای اجرای آن زیر نظر مراجع صلاحیتدار بین‌المللی اعلام آمادگی کرد. وقتی که این قطعنامه صادر شد بخشهای بسیار مهم و ارزشمندی از خاک عراق، از‌جمله شبه‌جزیره استراتژیکی فاو و منطقه نفت‌خیز جزایر مجنون، در تصرف نیروهای رژیم آخوندی بود. بخشهايی که در پروسه اجرای قطعنامه، می‌توانست به عنوان برگهای برنده و کارساز و احیاناً تعیین‌کننده، به‌سود ملایان حاکم باشد. اما برای نظام خمینی قبول این قطعنامه تحت آن شرايط، امکانپذیر نبود. رژیم طماع و توسعه‌طلب آخوندی به‌ویژه پس از تصرف فاو و جزایر مجنون، خود را در یک قدمی تحقق رؤیایش یعنی سقوط بغداد به دست سپاه پاسداران، می‌دید. به همین علت بود که هاشمی رفسنجانی در همان اوقات علناً اعلام کرد که سقوط دولت عراق در چشم‌انداز است و جنگ تا فتح بغداد ادامه خواهد یافت. و باز به همین خاطر بود که حاکمیت آخوندی، پادر میانی کشورهای عربی و به‌ویژه تقبل پرداخت غرامت از جانب آنها را نپذیرفت و بر ادامه جنگ پای فشرد. رؤیای دستیابی به بغداد و نجف و کربلا و تشکیل دولت شیعی به سبک رژیم آخوندی در عراق از یکسو و ترس روبه‌رو شدن با مطالبات دموکراتیک مردم ایران که حالا از شر بهانه جنگ با خارجی هم فارغ می‌شدند، از سوی دیگر، باعث شده بود که رژیم خمینی به‌قطعنامه‌598 شورای امنیت، پاسخ مثبت ندهد.

خمینی جام زهر را سر می‌کشد

اما از هنگام تصویب این قطعنامه، دیگر گردونه بخت به‌سود حاکمیت آخوندی نچرخید. چند نکته حائز اهمیت و تعیین‌کننده، باعث شدند که رژیم از مصطبه گردن‌کشی و باجخواهی، پائین بیفتد و در سراشیب ترس و واهمه بغلتد. اهم این نکته‌ها عبات بودند از:

ـ متوقف‌شدن پیشرویهای ارتش و سپاه پاسداران رژیم در جبهه‌های مختلف جنگ.
ـ آغاز موفقیت‌آمیز تهاجم متقابل نیروهای عراقی به‌ویژه برای پس‌گرفتن مناطق اشغال شده.
ـ نزدیک‌شدن نقطه‌نظرهای بین‌المللی برای پایان‌بخشیدن به این جنگ به هر قیمت.
ـ افزایش فشار همزمان چین و شوروی بر رژیم آخوندی برای وادارکردنش به پذیرش قطعنامه.
ـ افزایش حملات هوايی ارتش عراق و بمباران شهرهای ایران.
ـ تبدیل بی‌میلی نسبت به ادامه جنگ در میان نیروهای ارتش و پاسداران و بسیجیها به بیزاری از ادامه جنگ که خود را در فرارهای گسترده و مهار‌نشدنی از جبهه‌ها، نشان می‌داد.
ـ گسترش موج نارضايی توأم با شورشهای محلی و منطقه‌يی در داخل کشور.
ـ روی‌آوردن جوانان به ارتش آزادیبخش ملی ایران برای جنگیدن با رژیم خمینی.
ـ گسترش عملیات موفقیت‌آمیز ارتش آزادیبخش علیه نیروهای حافظ و حامی نظام آخوندی.

مجموعه این شرايط، رژیم را در تنگنای مرگباری قرار داد و او را وادار به عقب‌نشینی کرد. بعضی از موردهای ذکر شده، در سست‌شدن و عقب‌نشینی رژیم سهم تعیین‌کننده داشتند. مهمترینشان عبارت بودند از شکست توأم با تلفات بی‌سابقه نیروهای رژیم در حمله برای تصرف بصره، باز پس گرفته‌شدن مناطق اشغالی در عراق و به‌ویژه شبه‌جزیره فاو و جزایر مجنون، فرار پاسداران و بسیجیها از جبهه‌ها و سرانجام سقوط شهر مرزی مهران به دست رزمندگان ارتش آزادیبخش ملی ایران. بر این عامل بایستی تأکید و توجه بیشتری شود. زیرا همراهی و هماهنگی گسترش عملیات ارتش آزادیبخش ملی ایران با اوج گرفتن امواج نارضایتیها و قیامهای پراکنده مردم در داخل کشور در گره‌خوردن با فرارهای مهار‌نشدنی سربازان و پاسداران و بسیجیها، تمامی ارکان حاکمیت آخوندی را به لرزه افکنده بود و سقوط کاملش را در نظر‌انداز قرار داده بود.

اکنون آن نعمتی که هشت سال تمام خمینی را یاری رسانده بود، به‌خاطر پدیدار‌شدن این شرايط نامطلوب و تحمیلی و به‌ویژه زمینه قیام مردم ایران، در گلوی خمینی گیر کرده بود و داشت خفه‌اش می‌کرد. این اوضاع و احوال مجال نفس‌کشیدن را از خمینی و انصار پلیدش گرفته بود. اینک آنها به معنای واقعی کلمه، بر سر دوراهی قرار گرفته بودند:

ـ راه نخست این‌که باید برسر قمپزهايی که در رابطه با تداوم جنگ ولو برای بیست سال و تا فرو‌افتادن آخرین آجر خانه‌ها در تهران، در کرده بودند، می‌ماندند. این ماندن البته نتیجه اجتناب‌ناپذیر و غیر‌قابل‌کنترلی داشت: قیام مردم ایران و ورود ارتش آزادیبخش ملی ایران به صحنه نبرد، در پشتیبانی از قیام مردم و حفظ دستاوردهای آن.

ـ راه دوم عبارت بود از تن دادن به پذیرش قطعنامه از موضعی کاملاً ضعیف و زبونانه و جمع‌و‌جور‌کردن سپاه شکست‌خورده و روحیه باخته، برای رویارويی با قیام مردم و جلوگیری از سقوط نظام. هر‌چند که پاسداران و بسیجیهای جان از جنگ به در برده، نمی‌توانستند بار دیگر به جبهه‌های جنگ باز گردند و امیال توسعه‌طلبانه رژیم را برآورند، اما می‌توانستند باقی مانده سلاح و مهماتشان را در جهت جلوگیری از سقوط نظام، از طریق سرکوبی گسترده‌تر و وحشیانه‌تر مردم جان به لب رسیده، به‌کار گیرند. و دیدیم که پس از قبول آتش‌بس با سبعیت کم‌نظیری به کشتار آزادیخواهان پرداختند که نمونه بارزش قتل‌عام هزاران زندانی سیاسی به فرمان مستقیم و صریح خمینی در مرداد و شهریور‌1367 یعنی بلافاصله پس از قبول قطعنامه‌598 بود.

به این ترتیب حاکمیت آخوندی نه از روی درایت و ذکاوت و نه از موضع توجه به مصالح ملی ایران، بلکه فقط و فقط ازسر فرومایگی و با این پندار که دستش برای سرکوب و تداوم کشتار مردم ایران هم‌چنان باز است و از این طریق می‌تواند خود را از مهلکه برهاند، تن به پذیرش قطعنامه شورای امنیت داد. روز بیست و هفتم تیرماه‌1367، یعنی درست یکسال پس از صدور قطعنامه، خمینی مکار و حیله‌گر شخصاً وارد میدان شد و با اعلام نوشیدن جام زهر، مذلت و درماندگی خود و رژیم نابکارش را اعلام کردو بربیهودگی جنگی که هشت سال بر ملت ایران تحمیل کرده بود، صحه گذاشت. جنگی که عوارض زیانبارش شاید تا صد سال دیگر هم قابل‌جبران نباشد
.