شکوه ميرزادگی: زنی فراتر از جایزه صلح
داريوش همايون: نازنين و ميليون ها ديگر
نيکآهنگ کوثر: تبریک و تسلیت فرا رسیدن خجسته روز ۲۷ خرداد
سایه سعیدی سیرجانی: بر ماست تا گرد هم آییم و تغییر روزگار را رقم زنیم
http://7weblogs.blogspot.com فوروم 7 وبلاگ رامین مولائی .................................. molai@gmx.de ایمیل
در تاریخ تلاش و تقلاهای جامعه برای آزادی و برابری آن ”نه“ هایی که
گلوله و طناب دار در خرداد ۶۰ به دنبال خود داشت با ”نه“ نسل جوان در ۱۸ تیر در یک
راستا و امتداد قرار دارند. مکمل یکدیگرند. اجزایی از یک تلاشند. ۳۰ خرداد ۶۰ به ۱۸
تیر متصل است.
از نگاه یک زن
http://www.puyeshgaraan.com/Shokooh/AZNEGAAH/AZ061606.htm
مستقيم ترين راه پيشرفت و امروزی شدن، دگرگونی رويکرد به زن در جامعه است. نگاه
برابر به زن به غير جنائی شدن فرهنگ کمک می کند.
27 خرداد به ما آموخت که چوپان دروغگو عاقبت کارش زار است، و مردم تا ابد
خالیبندیهایش را باور نخواهند کرد
پيام
سایه سعیدی سیرجانی
دوستان، هم میهنان، آزادگان، می دانید که با چه اشتیاقی چشم انتظار گرد هم آمدن ایران دوستانی هستم که به دور از ریا و شعار؛ به روز مردم؛ دل سپرده باشند و دام جمهوری اسلامی را برچینند. می دانید که این برچیدن فراست و نگاهی را می جوید که خود به روز باشد و با وجودی همه حس و چشم راه را از مرداب تشخیص دهد.
اینکه جمهوری اسلامی به هر سازی می رقصد و هر ترفندی را در آستین دارد تا " ثبات" خویش را از دست ندهد چون روشنی وقاحتشان بر همه مان آشکار است.اما نکته در اینجاست که " ثبات" اینان در گرو سه پایه نهاده شده: جهل مردم،
سودجویی مادی و معنوی جماعت داربست صفت
و معامله گرانی که در پی سود به ثبات دلالان قراردادهای نانوشته و نوشته شده اش .
بر ماست تا بدانیم "چه داریم" "چه از ما گرفته اند" و "چه بر ما رانده اند" تا فریب جماعت بلندگو بدست ملبس به زندانی سیاسی ببخشید نویسنده زندانی جایزه بگیر و مبازر حق بشرشان را نخوریم. در هر لباسی و به هر عنوانی. دل رنجدیده جوانی که یک پا ندارد با کف زدنها و کره از آب گرفتن جماعت هلهله زن قهرمان تلاش شکسته می شود که شکفته نمی شود.
بر ماست تا جماعت کوته بین فرصت طلب که به طمع مالی یا اعتباری به هر زیگزاک زدنی متوسل می شوند جز راه صراحت و شجاعت بدور از تقلب، و در این آخر عمری یا اول جوانی در پی نان و نمکی هستند را با حضور خودمان ؛ دستشان را از سرنوشت مردمان بدور گردانیم
و پایه سوم، تلاش گسترده و یکدست تری را می طلبد چه در صحنه جهانی معامله گران حضور دارند و در پی سود از همه چیز می گذرند. هر چند ایراد حق بشر و حق ملت را هم با جایزه دادنهایی که دیدیم سرپوش بگذارند اما تا نفس می کشیم اگر می خواهیم روز درستی را برای فرزندان ایران رقم زنیم بایست که یکدست در مقابل این سودجویی بایستیم.
من مردم ایران نه می دانم چه درآمدی دارم، نه می دانم چه سرمایه ای داشته ام و امروز چه میزانش باقی مانده؛ نه از مذاکرات دلال گونه ثبات جویان خبری دارم.
نه از نفت، نه از گاز؛ نه از مس؛ نه از زر نه از گنجینه دریای خزر از هیچ یک این حکومت دزد نه تنها آگاهم ننموده که با بازوهای چند رنگ بازش تا نوانسته ثبات و کیسه گشادش را تامین نموده
دوستان بلای سوار شدن دزدان بر سرنوشتمان را در حکومتی که قانون داشت دیدیم و کوتاه نشدن دست کیسه دوزان نفت ایران را... امروز دیگر این جماعت چند برابر گشته را که برای خودشان می برند و می دوزند صبر و امان برایمان باقی نگذاشته....
اگر با رگه ای باریک می توانی به نفوذ انصاری ها در معامله ببخشید دلال گری توتال پی ببری، اگر با پیدا نمودن نام امان پور کرمانی که سالها قبل مشکل ملک املاک داشته و تا همین چند سال پیش هم به برکت اجرای برنامه تلویزیونی در دنیای آزاد غرب اعتبارکی تراشید و در مقابل ملک و مال آزاد شد پی ببری آنگاه در می یابی مشکل و گره کار ایرانی در کجا نهفته است ....
دوستان، هر چه گشته ام کمتر یافته ام. گشته ام تا ببینم آخر من مردم ایران تا چه تاریخ سرمایه ام به حراج رفته و چه تعهداتی به نامم صادر شده و چه قراردادهایی در حال بسته شدن است .. و کمتر و کم رنگ تر اثری پیدا کردم.
ببینید سود تا به کجاست که آبروتراشندگان در آب نمک نگاه داشته شان را رو می کنند تا این ور و آن ور دنیا بچرخند و از تغییر قانون حق بشر! و بخشودن جنایات این جماعت حرف می زنند.
پف و پف که عجب پر رویانی در آستین دارند... کار ما به صحبت از این خیانت پیشگان به مردم ایران بسنده نمی شود، بر ماست تا گرد هم آییم و تغییر روزگار را رقم زنیم.
می بینید که صحبت از کمک چندرقازی کنگره آمریکا چقدر پوچ می آید وقتی ما سرگرم آن شویم و از گندآبی که برایمان رقم زده می شود بیخبر مانیم.همانطور که بیان کرده اید این گروه چشمداشت مادی به هیچ دولتی ندارد.گام را با اتکا به ستم ناپذیری بر می داریم و اگر نجاتی باشد با ایستادگی و درست ایستادتمان رقم اش خواهیم زد. دنیایی که فاجعه هیتلر را دیده نه می تواند به دام حکومت اسلامی افتد و نه با بزک کردنی خط فراموشی بر جنایات سیستم جمهوری اسلامی کشد. شیشه عمر این سیستم در رشوه و بخشیدن از کیسه ملتی است که نمی داند چه به نامش انجام می دهند. مردمی که در این سیستم از هویت خویش تهی گشته می نمایند، مردمی که به گدایی روادید رو می آورند، مردمی دارا که غارتگران کیسه گشاد و البته صد البته طرف دیگر رشوه گیرشان بلای جانشان گشته. مردم ایران، تاریخ ایران؛ از این صحنه ها کم نداشته و آن دم و آن گاه که با تکیه بر هویت ایرانی خویش بیدار گردد خود را از شر عصای موریانه خورده ای که منفعت جویان دو دستی به نگاهبانی اش مشغول بوده اند رها می گرداند. و انداختن دیو سلیمان گشته در پناه جهل و غفلت راو به بیان امروزین سیستمی تقلبی و فاسد رشوه گیر تراش را یکباره می اندازد.
امید دارم افرادی دلسوز مردم ایران معرفی شوند و هر چه در توان دارم بدلیل اهمیت و به روز بودن بحران ، به یاری گروهی می آیم که در کنار این مبارزه در پی یافتن معامله گران و قراردادهایی است که از جانب مردم بیخبر به جیب اهل ثباتان در پناه جمهوری اسلامی واریز می شود.
با امید ایجاد گروه کاری نجات ایران
سایه سعیدی سیرجانی
اولین تظاهرات سازمان یافته برای حقوق بشر (حقوق زنان) در جمهوری اسلامی از سوی زنان در ١٨ اسفند سال ١٣٥٧ صورت گرفت و مورد حمله عوامل حكومتی قرار گرفت و آخرین آن در ٢٢ خرداد ١٣٨٥ باز هم از سوی زنان با شدت بیشتری از سوی حاكمیت سركوب شد.آزادی زن در جمهوری اسلامی به معنای آزادی مردم ایران از یوغ جمهوری اسلامی خواهد بود.
برای هزاران هزار دختر و پسر جوانی
که سران جمهوری اسلامی
تاریخ نسل قبلی را
ازآنان دزدیده اند
......................................................................................................
«ساعت دوازده ظهر امروز (دوشنبه 5 جون 2006) بیش از یک هزار و 700 تن از
روزنامه نگاران از سراسر جهان در کنار سفرای بسیاری از کشورها برای اهدای جایزه قلم طلا یی انجمن جهانی روزنامه نگاران به اکبر گنجی گردآمدند. این مراسم در کاخ کرملین
در مسکو برگزار شد.»(رادیو فردا)
گنجی در نطقی که در این مراسم ایراد
کرد گفت: « این جایزه درواقع حق کسانی است که در راه دفاع از آزادی و حقوق بشر، در
قتل های زنجیره ای از طریق سلاخی به قتل رسیدند. این جایزه حق زندانیانی است که در
تابستان 1367 در زندان های سراسر کشور اعدام شدند. این جایزه حق افرادی است که در
راه اطلاع رسانی، روزنامه نگاری و دفاع از آزاد اندیشی ترور و فلج شدند. این جایزه
حق کلیه دگراندیشانی است که طی سال های گذشته زندانی و از حقوق اجتماعی محروم شدند.
این جایزه باید به افرادی تعلق گیرد که به خاطر دگراندیشی و دگرباشی مجبور به
مهاجرت از کشور شدند و در غربت غرب با خاطره ایران عمر را سپری می کنند و نمی
توانند به کشور بازگردند. این جایزه به روشنفکرانی تعلق می گیرد که طی دو دهه گذشته
ایرانیان را با اندیشه آزادیخواهی آشنا کردند. من در اینجا به نمایندگی از سوی همه
آنها این جایزه را دریافت می کنم و با این عمل خاطره مبارزات شکوهمند همه آنها را
پاس می دارم.» (رادیو فردا)
نمی توان گفت چون اکبر گنجی در تمامی دهه 60 یعنی دهه کشتار هزاران هزار جوان مبارز و آزادیخواه از خدمتگزاران رژیم جمهوری اسلامی بوده است، پس نمی تواند امروز مدافع دمکراسی شود.
نمی توان گفت چون اکبر گنجی در اوايل انقلاب محافظ شخصى خمينى بود و در تشكيل سپاه پاسداران نيز شركت فعال داشت، نمی تواند مدافع زندانیان قتل عام شده در زندان های جمهوری اسلامی در تابستان 67 باشد.
نمی توان گفت چون اکبر گنجی در سیاهترین سالهای جمهوری اسلامی در دو وزارتخانه ارشاد اسلامی وامورخارجه و هم چنین عقیدتی سیاسی سپاه پاسداران همکاری داشته است، پس نمی تواند مدافع دگراندیشانی شود که بسیاری از آنان در سال 59 طی هجوم فرهنگی به دانشگاهها دستگیر، زندانی، شکنجه و کشته شدند و بسیاری نیز برای همیشه از کار و سایر حقوق اجتماعی محروم شدند.
اما می توان گفت گنجی از حداقل اصول دمکراتیک برخوردار نیست زیرا طبق این اصول گنجی باید اعلام کند از زمانی که وارد فعالیت سیاسی شده است چه نظرات و فعالیت هایی داشته است. بخصوص زمانی که او اصرار دارد خود را روزنامه نگار معرفی کند در حالی که در دهه 60 ایشان روزنامه نگار نبوده بلکه در نهادهای مهم حکومتی مشغول بکار بوده است.
اما می توان گفت که گنجی نمی تواند مخالف قتل عام زندانیان سیاسی در شهریورتابستان 1367 باشد وقتی که آیت اله خمینی را هنوز ستایش می کند و برای مخالفت خود با بخشی از حاکمیت از قاطعیت خمینی بعنوان الگو سخن می گوید. یگانه قاطعیت خمینی در فرمان قتل کسانی بود که به حاکمیت مرتجعین اسلامی تن ندادند. فرمان قتل زندانیان سیاسی ازو کلیه مبارزان آزادیخواه و کمونیست را از سال 58 به بعد و بطور خاص تابستان 67 را شخص خمینی صادر کرد و این فرمان در خاطرات آیت اله منتظری بشکل سند منتشر شده است. سئوال این است که آقای گنجی با این قاطعیت تا چه حد همراهی کرده است و از همه مهمتر چگونه می توان از قتل عام زندانیان سیاسی تابستان 67 بعنوان جنایت نام برد و هم زمان قاطعیت فردی را که فرمان این قتل عام را صادر کرد ستایش کرد؟( 1)
اما می توان گفت که گنجی نمی تواند نماینده دگراندیشانی باشد که در دو دهه گذشته زندانی و از حقوق اجتماعی محروم شدند. چرا که در سال 1359 طرح هجوم فرهنگی تحت عنوان «انقلاب فرهنگی» با ابتکار و رهبری عبدالکریم سروش باعث اخراج و دستگیری صدها دانشجو و استاد دگراندیش از دانشگاهها شد. بسیاری از دستگیرشدگان طبق قوانین اسلامی در دادگاههای شرع محکوم به مرگ شدند. (2) با این حال اکبر گنجی نه فقط کلامی از این فاجعه نمی گوید بلکه در نامه ای خطاب به "استاد ارجمند و عزیز" عبدالکریم سروش می گوید« از سال ١٣٥٨ ما بین ما دوستی آغاز شد که هیچگاه پایان نیافت ما همیشه از شما چیزهای تازه میآموختیم. انصاف آن است که شما حق بزرگی برگردن نسل ما دارید.» (3) ستایش از سروش را باور کنیم یا نمایندگی دگراندیشان را؟
اکبر گنجی نمی تواند مدافع حقوق دگراندیشانی شود که « به خاطر دگراندیشی و دگرباشی مجبور به مهاجرت از کشور شدند و در غربت غرب با خاطره ایران عمر را سپری می کنند و نمی توانند به کشور بازگردند.» چرا که هنوز حاضر نیست از کلمه تبعید که اجبار به ترک کشور و فرار از مرگ توسط جلادان جمهوری اسلامی است استفاده کند و تصور می کند که با استفاده از کلمه مهاجرت می تواند این جنایات را نرمتر و معتدلتر تصویر کند.
گنجی نمی تواند مدافع کسانی باشد «که در راه دفاع از آزادی و حقوق بشر، در قتل های زنجیره ای از طریق سلاخی به قتل رسیدند.» چرا که در حلقه دوستان نزدیک او عطاله مهاجرانی قرار دارد. فردی که در کتاب «توطئه آیات شیطانی» از فتوای قتل سلمان رشدی دفاع می کند و در همان کتاب توضیح می دهد که قتل هر فرد مسلمان زاده ای که از اسلامی روی برگرداند جایز و ضروری است. همان قانون شریعتی که طبق آن هزاران زندانیان سیاسی در سال 67 محکوم به مرگ شدند. اکبر گنجی نمی تواند مدافع دگراندیشی باشد اما در مورد تفکر آیت اله خمینی و سایر مرتجعین اسلامی حاکم بر ایران را مبتنی بر قتل «مرتد» و «کافر» سکوت کند و بطور غیرمستقیم با گفتن شفافیت، قاطعیت و صراحت دمکراتیک ستایش کند. (4)
گنجی نمی تواند مدافع جامعه ای دمکراتیک باشد مادامی که تلاش دارد جنایات جمهوری اسلامی را به یک فرد یعنی خامنه ای تقلیل دهد (5 ) و بدین طریق کلیه عامران و عاملان قتل های از سال 58 تا قتل عام زندانیان سیاسی و قتل های زنجیره ای را از زیر ضربه مردمی که در آتش خشم و تنفر محاکمه ومجازات این افراد می سوزند نجات دهد. (6)
در جمهوری اسلامی ایران طبق قوانین اسلامی دگراندیشی جرم است قتل کافر یعنی کسانی که اسلام را قبول ندارند، یعنی کمونیستها، بی خدایان و همه کسانی که منتقد اسلام هستند یک وظیفه دینی است. یعنی آنچه که در پیشگاه مردم ایران و تاریخ، جنایت محسوب می شود از نظر خمینی، ستایشگران و همه مریدان او یک خدمت و وظیفه شرعی است که هر مسلمانی موظف به انجام آ ن است. در پیشگاه تاریخ، خمینی و همه سران جمهوری اسلامی از جمله سعید حجاریان، عبدالکریم سروش، عطااله مهاجرانی، عباس عبدی، قاسم آغاجری، بهزاد نبوی، محسن رضایی . ... (بعبارتی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بعنوان بازوی نظامی جمهوری اسلامی در اوایل سقوط رژیم شاه و پایه گذاران سپاه پاسداران ) جنایت کار هستند و باید محاکمه و مجازات شوند. کسانی که از نظر مردم ایران جنایتکار هستند، در حلقه دوستان و همفکران نزدیک گنجی هستند.
مردم ایران برای پشت سر گذاردن جمهوری جنایت و ترور باید بار دیگر مفهوم جنایت را تعریف کنند، جنایتکاران را معرفی کنند و در محکمه انقلابی محاکمه کنند. تا در فردای تغییر و تحولات جامعه دوباره کسانی پیدا نشوند تاکه بخواهند همان جنایات را با نامی دیگر تکرار کنند. برای ساختن جامعه ای آزاد ابتدا باید حقایق مربوط به جنایت و جنایتکار را روشن کرد جنایت و جنایتکار باید در افکار عمومی جامعه محکوم شوند تا تضمینی برای ساختن جامعه نوین شود و این امر مهم را نباید به مسئله انتقام تقلیل داد.
مادامی که گنجی با صراحت، گذشته خود را روشن نکند نقش خود را در تثبیت، تحکیم و تداوم این نظام جنایتکار به مردم ایران بازگو نکند، تا زمانی که گنجی از تمام اطلاعات خود در مورد جنایاتی که دوستان و همفکرانش در نظام جمهوری اسلامی مرتکب شده اند پرده برندارد و بدین طریق حقایق بیشماری را برای مردم ایران بازگو نکند، تا زمانی که گنجی رسما بخاطر همکاری با رژیم جمهوری اسلامی از مردم طلب بخشش نکند و اعلام ندامت نکند، تا زمانی که گنجی هم چنان در لباس وکیل مدافع جنایتکاران خدمت کند، نه در صف مردم بلکه در صف همدستان جنایتکارانی قرار دارد که حکومتشان بر پایه سرکوب زنان، استثمار بیرحمانه کارگران و زحمتکشان و سرکوب بیرحمانه اکثریت مردم ایران بنا شده است.
در حال حاضر گنجی با دهها مانیفست جمهوری خواهی نیز نه فقط نمی تواند نماینده ستمدیدگان و قربانیان این جمهوری زن ستیز شود بلکه با مراجعه به سه بخش مانیفست جمهوری خواهی تا کنونی اش هرچه بیشتر مطمئن می شویم که وی هم چنان خادم نظم کهن است و در مقابل روند تاریخ و روند تحولات دمکراتیک جامعه و در مقابل منافع اکثریت مردم ایران قرار گرفته است.
گنجی طی سالهای گذشته بارها نشان داده است که علیرغم مخالفت هایی که با جناح خامنه ای دارد، هم چنان مدافع نظامی مبتنی بر ستم و استثمار است. گنجی نه تنها بارها وفاداری خود را به مرتجعین و جنایتکاران اسلامی امثال حجاریان اعلام کرده است (7) بلکه در سطح جهانی نیز در مانیفست جمهوری خواهی خود سرسپردگی اش را به نظام امپریالیستی جهانی اعلام کرده است. او در این مانیفست ها به صراحت اعلام می کند که مدافع اقتصاد نئولیبرالی کنونی است، (8) مدافع دخالتگری امپریالیستهاست (9 ) بی جهت نبود که بوش رئیس جمهور آمریکا که خود مسبب قتل صدها هزار نفر مردم عراق و افغانستان و جنگ های تجاوزگرانه کنونی است رسما خواهان آزادی اکبر گنجی از زندان شد.
اکبر گنجی مانند دیگر همفکران دوم خردادی اش تلاش دارد تا بر پایه تحریف و جعل تاریخ خود را قهرمان دمکراسی خواهی جا بزند. اما شاید بتوان برای مدتی کوتاه برخی مردمان را فریب داد. اما با اوجگیری مبارزات اقشار و طبقات جامعه از زنان گرفته تا کارگران و دانشجویان و ملل تحت ستم، بار دیگر نسلی به میدان آمده است که تشنه تجارب مبارزاتی نسل پیشین خود است. تاریخ نسل پیشین خود را جستجو می کند. تا جایی که گنجی امروز پس از گذشت بیش از 18 سال لب به سخن گشوده و از قتل عام زندانسان سیاسی یاد می کند. بقول معروف می خواهد دست پیش بگیرد تا پس نیفتد. می خواهد روایتی از این جنایات بدهد که تا هرچه کمتر مرتجعین اسلامی حاکم "هزینه" بدهند. در روایت گنجی خبری از جنایت ترکمن صحرا و به قتل رساندن رهبران خلق ترکمن نیست. در روایت گنجی صحبتی از به خاک و خون کشیدن مردم کردستان در بهار 1358 نیست. سرکوب خلق عرب نیست. بستن دانشگاهها و به خاک و خون کشیدن دهها سازمان و حزب سیاسی نیست. در روایت او زندانی و شکنجه و قتل هزاران زندانی سیاسی و تجاوز به زنان زندانی سیاسی در سیاهچالهای جمهوری اسلامی نیست. در روایت او اعدام های روزانه هزار هزار در فاصله زمستان 59 تا اواخر سال 60 نیست. در روایت گنجی فرمان حجاب اجباری خمینی و سرکوب سیستماتیک زنان نیست و .... . زیرا در روایت واقعی تاریخی 27 سال گذشته پای گنجی و همفکرانش در جنایات هولناک رژیم جمهوری اسلامی از ابتدای به قدرت رسیدن آن به وسط می آید و بقولی "چون پرده بیفتد، نه تو مانی و نه من" اما اگر گنجی نتوانست حیله گرانه با زندانی شدن و اعتصاب غذا حقانیتی برای خود و عوامفریبی هایش دست و پا کند با جایزه قلم طلایی هم نخواهد توانست. با قلم طلایی نمی توان تاریخ هزاران هزا ر زن و مرد را که برای ساختن جامعه ای آزاد و دمکراتیک نظام ستمشاهی را سرنگون کردند، تحریف کرد. تاریخ زنان و مردانی که به فرمان خمینی به قتل رسیدند.
خمینی با همدستی "گنجی" ها نظام قرون وسطایی جمهوری اسلامی را بر روی اجساد هزاران هزار زن و مرد کمونیست، انقلابی و آزادیخواه بنا کردند. نسل جوان نیز جامعه نوین را بر خاکستر ارتجاع جمهوری اسلامی و نظم پوسیده اش برپا خواهد کرد. گنجی با جایزه قلم طلایی و بی قلم طلایی متعلق به همان جهان کهنه و پوسیده است که مدتهاست ناقوس مرگش به صدا در آمده است.
...........................................................................................
توضیحات:
1 – گنجی در مانیفست جمهوری خواهی و هم چنین نامه هایش از زندان مرتب از گفته های خمینی برای حقانیت حرف های خود نقل قول می آورد "اما شفافيت و صراحت، ذاتى عرصه سياست دموكراتيك است. از اين رو، آقاى خمينى به صراحت تمام مى گفت: "شاه بايد برود" اينك هم به صراحت و روشنى تمام بايد گفت: "آقاى خامنه اى بايد برود" چرا؟ براى اين كه بنا بر نظريه آقاى خميني، آقاى خامنه اى اينك از رهبري، خود به خود ، عزل شده است. آقاى خمينى مى گويد: "هر فردى از افراد ملت حق دارد مستقيما در برابر سايرين، زمامدار مسلمين را استيضاح كند و او بايد جواب قانع كننده دهد و در غير اين صورت اگر برخلاف وظايف اسلامى خود عمل كرده باشد، خود به خود از مقام زمامدارى معزول است." (آيت الله خميني، صحيفه نور، جلد 4، ص 190) نامه اکبر گنجی از زندان جمعه 31/4/84
2 – به نوشته محمد ملکی در این مورد مراجعه کنید. دکتر محمد ملکی ریاست شورای مدیران دانشگاه تهران را از ابتدای قدرت گیری خمینی تا تعطیلی دانشگاهها در اردیبهشت 59 بعهده داشت. نوشته محمد ملکی در مورد "انقلاب فرهنگی" تحت عنوان «ریشه ها و پی آمدهای انقلاب فرهنگی» در مجله "اندیشه و جامعه" ابان 1381 به تفضیل در مورد نقش عبدالکریم سروش، جلاالدین فارسی، شمس آل احمد و ربانی املشی بعنوان رهبران این هجوم فرهنگی توضیح می دهد.
3 – نامه اکبر گنجی به عبدالکریم سروش شنبه ١/٥/١٣٨٤ چهل و سومین روزاعتصاب غذای گنجی در زندان «از سال ١٣٥٨ ما بین ما دوستی آغاز شد که هیچگاه پایان نیافت ما همیشه از شما چیزهای تازه میآموختیم. انصاف آن است که شما حق بزرگی برگردن نسل ما دارید»
4 – در این مورد به کتاب «توطئه ایات شیطانی» نوشته عطااله مهاجرانی مراجعه شود. وی در این کتاب به تفضیل شرح می دهد که چرا فتوای قتل سلمان رشدی یک رکن مهم و ضروری برای حکومت اسلامی است. در همین کتاب پی می بریم که طبق چه قانونی و چگونه هزاران زندانی سیاسی در تابستان 67 در محاکمه ای چند دقیقه ای محکوم به مرگ شدند.
5 – نامه اکبر گنجی به عبدالکریم سروش شنبه ١/٥/١٣٨٤ چهل و سومین روزاعتصاب غذای گنجی در زندان «خامنهای باید برود، چون صدها استاد ایرانی مانند دکتر سروش درایران حق تدریس و اشتغال ندارند و بجای تعلیم و تربیت جوانان ایرانی، باید جوانان دیگر ملل را آموزش دهد. خامنهای باید برود، چون آمران قتلهای دگراندیشان و عاملان قتل زندانیان تابستان ١٣٦٧ را حاکم کرده است.»
6 – در این خصوص به خاطرات ایرج مصداقی از زندان های جمهوری اسلامی مراجعه شود بویژه دراین مجموعه چند جلدی با نام برخی از عاملان و عامران قتل عام های تابستان 67 اشنا می شویم.
7 – سعید حجاریان از طراحان اصلی پروژه دوم خرداد، از دست اندرکاران اطلاعات نخست وزیری و از موسسین وزارت اطلاعات است. تا سال 1368 در پست معاونت وزارت اطلاعات مشغول بکار بود و سپس در معاونت سیاسی مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری مشغول شد. به گفته برخی زندانیان آزاد شده، در دهه 60 وی شخصا در بازحویی زندانیان سیاسی شرکت می کرد.
9 – گنجی در فصل چهارم مانیفست جمهوری خواهی تحت عنوان پیش شرط های دمکراسی بر اقتصاد بازار آزاد تاکید می کند: «بنیاد دموكراسیهای مدرن و آزاد، نظام اقتصادی آزاد (بازار رقابتی) است كه خود مبتنی بر حقوق و آزادیهای فردی (حقوق بشر) است..... اقتصاد مدرن مبتنی بر بازار، احساسی از خود مختاری و استقلال شخصی را پدید میآورد كه ارزش دموكراتیك بنیادینی است» در این بخش شباهت حیرت انگیزی بین بحث گنجی در مورد ضرورت اقتصاد آزاد با بحث تجارت آزاد در "سند راهبرد امنیت ملی آمریکا" در مارس 2006 دیده می شود. در بخش 6 این سند تحت عنوان "ایجاد دوره جدید رشد اقتصادی از طریق بازارهای آزاد و تجارت آزاد" نوشته شده است: «ارتقا آزادی و تجارت آزاد مدت های مدیدی است که شالوده سیاست خارجی آمریکا را تشکیل می دهد. ایجاد آزادی اقتصادی بیشتر هرگز جدا از آزادی سیاسی نیست. آزادی اقتصادی به افراد قدرت می بخشد و افرادی که قدرتی بیشتر می یابند بیشتر خواستار آزادی سیاسی میس گردند.....»
8 – از کتاب مانیفست جمهوری خواهی گنجی فصل چهارم «زمانی كه گرایش منطقهای یا جهانی به سوی دموكراسی وجود دارد و زمانی كه بازیگران قدرتمند خارجی گسترش دموكراسی را هدف آشكار سیاست خارجی خود اعلام مینمایند، فرایند دموكراتیزاسیون تسهیل میشود.» در زمینه نقد کتاب جمهوری خواهی گنجی سلسله مقالاتی در نشریه حقیقت شماره 7، 8، 10 و 11 ارگان حزب کمونیست ایران (مارکسیست – لنینیست – مائوئیست) درج شده است که درک روشنتری از این مانیفست را به خواننده می دهد.
21 خرداد 1385
Azar_darakhshan@yahoo.com
پيوند جاودانه آذربايجان با تمامي سرزمينهاي ايراني از کهن ترين روزگار تا زمان حاضر
آذربايجاني ترك زبان است نه ترك نژاد
نقش بيگانگان درضربه زدن به ايران و منافع ملي آن در گذر تاريخ
برنامه بيگانگان در جهت تضعيف روحيه ملي و اختلاف افکني در دوران معاصر
نتيجه گيري و راه حل
فرض بگيريم که مردم رژيم را بخشيدند، حالا چي؟ آيا همه اين
حرفها بر سر اين بود که مردم «انسان» بودن خودشان را ثابت کنند؟مردم 27 سال جنايت را ببخشند که يک تار موي زنان بيشتر
ديده شود؟ آيا بخشش مردم دستاورد بيشتري خواهد داشت؟ چه دستاوردي؟
خلط مبحث
-علی ناظر -
برخي سعي بر اين دارند که با وارونه جلوه دادن واقعيات و نگرش ها، افکار عمومي که به سوي راديکاليزه شدن در حرکت است را به بيراهه بکشانند.
رژيم تک پايهء جمهوري اسلامي، از همان اوائل انقلاب با پناه بردن به اين ترفند، توانست براي خودش وقت خريده، و نيروهاي راديکال را به انزوا هُل دهد. آزاديخواهان کُرد را اشرار، مجاهدين خلق را منافق، خاتمي را دروازهء جديدالتأسيس تمدن، دانشجويان دفتر تحکيم را کمونيست، رژيم را ضد امپرياليست، نوري و کرباسچي و عبدي و حجاريان و عبادي و گنجي را پيشتاز، پروژه دستيابي به سلاح اتمي را دفاع از منافع ملي، تروريسم را دفاع مشروع ناميد.
نمونه اين ترفند، اکبر گنجي که تنها بخاطر يک سفر ناقابل به برلين و شرکت در يک کنفرانس ناقابل تر از آن گرفتار و تا سرحد مرگ و اعتصاب غذا کشانده شد، و در نامه نگاري ها و مانيفست هايش علنا خواهان عزل خامنه اي - «رهبر مسلمانان جهان») شد، به ناگاه مي بينيم در دوران احمدي نژاد که مهرورزي اش معرف حضور همه است، اجازه خروج مي گيرد. اجازه سفري که از پيش برنامه ريزي شده است و وزارت اطلاعات و ارشاد و... رژيم بخوبي مي دانند اکبر گنجي کجا مي رود، با کي ملاقات خواهد داشت، براي چه کساني (ژورناليست ها و اليت) سخنراني خواهد کرد، ولي با تمام اين وجود گنجي بازهم اجازه خروج مي گيرد.
اجازه خروجي که براي فيض مهدوي ممکن نيست، براي جهانبگلو ممکن نيست، ماسوري که خوابش را ببيند، اما اين قهرمان ملي، که سر و ته تمام رژيم را يکي کرده، و حتي رهبر امپرياليست هاي جهانخوار – جرج بوش از او حمايت کرده (از اين آمريکايي تر که نمي شود)، بدون دغدغه خاطر به روسيه مي رود و بعد هم مي خواهد به اروپا بيايد و از آخر هم سري به آمريکا بزند، و مجسمه آزادي را زيارت کند. از آنجايي که اکبر گنجي مي خواهد «فراموش» نکنيم، يادآوري مي کنيم که ايشان از مرزها فرار نکرده اند، يا حد اقل مثل فرج سرکوهي از کشور خارج نشده اند که دل آدم خوش باشد، ايشان، به عنوان زنداني تازه از بند رسته، از دولت مهرورز تقاضاي پاسپورت کرده و اجازه خروج گرفته اند، و دليل سفرشان را هم نوشته اند شرکت در کنفرانس هاي مطبوعاتي و مصاحبه هاي افشاگرانه و از اين قبيل کارها، وزارت کشور هم رضايت داده است.ولي بازهم مي گوييم که پاسپورت از زير دست اطلاعاتي ها سُر خورده و کسي نفهميده که اين اکبر گنجي همان اکبر گنجي است. رژيم اينهمه خطا کرده اين هم روي آن.
اولين بازتاب خروج و سخنان نغز ايشان بدون اينکه بخواهم اصلا توهيني کرده باشم، «ملا خور» کردن 27 سال مبارزه مردم، به نام خودش است، درست به همان شکل که «امام» خميني رهبري قيام را به نام خود کرد، و درست با همان شيوه که انقلاب ملي و مردمي تبديل به رفورمي اسلامي شد. مثل اينکه اينها ذاتا دوست دارند همه چيز را به نام خودشان به کنند. البته اول همه چيز را بي صاحب مي کنند. اول رهبران سازمانها را به قتل مي رسانند، وقتي که قهرمانان واقعي حذف شدند، و صحنه خالي شد، با «بديل سازي» در شمايل قهرمان و راديکال و روشنفکر زنداني کشيده، با تحميق اقشار جامعه، و در نبود قهرمانان واقعي به نام «قربانيان» همين نظام، وارد صحنه شده و همه چيز را به نام خودشان مي کنند. همين جانيان، همين شکنجه گران، همين تئوريسين ها، خرس طلايي، قلم طلايي، جايزه نوبل، و کيک و کلت مي گيرند – هر کدام به يک شکل و در محدودهء کاري و تخصصي خودشان، و يکمرتبه مي شوند «نماينده مردم» (من گاهي اوقات گير مي کنم که آيا اين کلمه «نماينده» معني مشخصي ندارد؟ اسلام خميني مي شود نماينده اسلام انقلابي، تيم فوتبال مي شود نماينده مردم، خاتمي مي شود نماينده مردم، عبادي مي شود نماينده مدافعان حقوق بشر، گنجي مي شود نماينده جانباختگان. خلاصه همه و همه مي شوند نماينده مردم، به جز اپوزيسيون سراپا در خون سرنگوني طلب که لحظه اي پرچم مبارزهء آشتي ناپذير با جهل و ستم را از کف نداده است. واقعا اگر اين ها «نماينده مردم» هستند فدايي و مجاهد و ... اسم شان چيست؟ بولدوزر و راه صاف کن رژيم و فرصت طلبان؟) غم انگيز اينکه بخشي از اپوزيسيون با يک عمر تاريخ مبارزه و خود يکي از همين قربانيان رژيم، نمايندگي اين ها را مي پذيرند – هر کدام به يک شکل و در محدودهء کاري و تخصصي خودشان. دفاع غير مشروط بخشي از اپوزيسيون از اين «نمايندگان مردم» تا آنجا زمين را خالي مي کند که اکبر گنجي از مردم مي خواهد تا رژيم را ببخشند. البته لطف کرده و به ما اجازه ميدهد که فراموش نکنيم.
پيش از اين نوشته بودم که برخوردار بودن از اين همه جسارت و پررويي تقصير آنها نيست، بلکه تقصير ماست که اجازه داده ايم اين اعجوبه ها به خودشان اجازه دهند تا به «نمايندگي» از قهرمانان و شهدا و جانباختگان سخن بگويند. ماهر روز بيشتر عقب نشيني مي کنيم، و هر روز آنها بيشتر پيشروي مي کنند. ما را به گوشه اي هُل داده اند، و وقتي که اعتراض مي کنيم که اين خط سرخ است، ورود ممنوع! برخي به ما اعتراض مي کنند که چقدر غُر مي زني؟ چرا مار دو سر گذاشته اي، چرا و چرا..؟ برخي ديگر اعتراض مي کنند که ديدگاه بايد فراسازماني بماند، و موضعگيري هايي از اين قبيل فراسازماني بودن ديدگاه را خدشه دار مي کند. براي يادآوري به اين منتقدين، يکبار پيش از اين نوشته بودم که من، به عنوان صاحب امتياز و مسئوول ديدگاه، دموکرات هستم ولي نه اينقدر. بگذريم...
اکبر گنجي در دومين ترفند خود، و به عنوان «نمايندهء جانباختگان مبارزهء سرنگوني طلبانه»، بحث «ببخش ولي فراموش نکن» را پيش مي کشد. البته اگر نوشته اش را خوب بخوانيم مي بينيم که اين خواست در چارچوب باور او به «دموکراتيک» بودن رژيم ارائه مي شود. يعني خواست او براي عزل خامنه اي نه از موضع سرنگوني طلبي، بلکه از همان جايگاهي است که منتظري به خميني انتقاد داشت – ولايت فقيه خوب است اما قتل عام در اين ابعاد نامعقول است. بحث بر سر تعداد کشته شدگان و جنايت است و نه خود جنايت.
با تمام اين وجود و باور به اين که اکبر گنجي يک خواست بيشتر ندارد و آن در بهترين شق رفورم نظام جمهوري اسلامي، و در بدترين حالت، وقت خريدن براي رژيم، بگذاريد در همان چارچوبي که گنجي تعيين کرده و تاري که او تنيده بحث را ادامه دهيم.
با چند مثال شروع کنم. وقتي ابن ملجم علي را مضروب کرد، نه علي و نه حسن و حسين او را بخشيدند. وقتي بيل کلينتون مي خواست روابط آمريکا و رژيم را حسنه کند، براي دخالت آمريکا در کودتاي 28 مرداد به صورتي تلويحي پوزش خواست. البته مردم ايران آمريکا را نبخشيدند. وقتي ژاپن مي خواست روابط ژاپن با کره جنوبي بهتر شود، و يا با چين روابطي سازنده تر داشته باشد، اول پوزش خواست. پوزش خواستن چند نکته را برجسته مي کند:
1- قبول تقصير،
2- قبول پرداخت تاوان،
3- قبول پايان دادن به اجحافات،
4- تعهد به شروع و تکرار نکردن خلاف.
خوب، حال بياييم سر آن چيزي که اکبر گنجي مي خواهد مردم ببخشند. براي باز شدن مبحث، شايد بهتر باشد چند سوال مطرح شود:
- چه کسي را ببخشيم؟
- چه کرده اند، خلاف شان چه بوده است؟
- آيا قبول تقصير مي کنند؟
- چه کسي بايد ببخشد؟
- چه چيزي را بايد ببخشد؟
- نتيجه بخشش چه خواهد بود؟
- نتيجه نبخشيدن چه خواهد بود؟
- آيا رژيم جمله «ببخشيد» را به زبان آورده است؟ چرا؟ چه چيزي تغيير کرده است؟
همانطور که مشاهده مي کنيم، اين سئوالات بي پاسخ اند، و فراتر از آن خط مشي سياسي پشت آن مبهم تر از درخواست «ببخش و فراموش نکن» است.
با تمام اين وجود مي خواهم يک گام فراتر گذاشته و فرض کنم که رژيم طلب بخشش کرده است. يعني به کارهاي خلاف خود اعتراف کزده است. يعني قبول کرده که جنايت کرده، آدم کشته، تجاوز کرده، زندان کرده، شکنجه کرده، در قتلهاي زنجيره اي نقش داشته، در قتل عام 67 تا گردن آغشته به خون است، و ... حالا مي خواهد مردم بزرگواري کرده و رژيم را، جنايتکاران را، متجاوزين به حقوق انسان ها را ببخشند. مادراني که ديگر فرزندانشان را نمي بينند، کودکاني که بي مادر مانده اند، دختر بچه هايي که به تن فروشي کشانده شده اند، رژيم از اينها مي خواهد که فراموش نکنند ولي ببخشند.
آيا اين پيام و خواست رژيم است که از دهان گنجي بيرون آمده است؛ يا گنجي همانطور که خودش را نماينده جانباختگان کرده، نماينده رژيم هم شده است؟ آيا گنجي مي خواهد دلال محبت بين ظالم و مظلوم شود؟
فرض بگيريم که مردم رژيم را بخشيدند، حالا چي؟ آيا همه اين حرفها بر سر اين بود که مردم «انسان» بودن خودشان را ثابت کنند؟ يا اينکه رژيم مي خواهد تغييري در روش و کارکردش بدهد؟ مثلا چه کار مي خواهد بکند؟ به زنان اجازه بدهد که به استاديوم ورزشي بروند، که زنان روسري شان کمي عقب برود و بسيجي جلوي اين خانم محترم را نگيرد؟ يعني مردم 27 سال جنايت را ببخشند که يک تار موي زنان بيشتر ديده شود؟ آيا بخشش مردم دستاورد بيشتري خواهد داشت؟ چه دستاوردي؟ آيا رژيم ِمقصر حاضر است دست از حکمراني بردارد و تن به انتخابات آزاد براي انتخاب نمايندگان مجلس مؤسسان بدهد (البته من خودم با هرگونه رفورم و انتخابات تا زماني که اين رژيم حاکم است مخالفم، ولي فقط جهت پيشبرد بحث بيان کردم). اگر رژيم همين رژيم خواهد ماند و زندان و شکنجه همين که هست، پس بخشش براي چيست؟ چه معضلي را براي قرباني (مردم) حل کرده است؟ آيا آقاي اکبر گنجي مردم را اينقدر هالو فرض کرده اند؟
بر عکس اکبر گنجي که هنوز نيامده ادعاي رهبري مي کند، من به نمايندگي از سوي مردم، نمي توانم حرف بزنم، ولي از طرف خودم مي توانم بگويم که اگر مقصر در دادگاهي بي طرف طلب بخشش کند، و به حکم دادگاه رضايت دهد (اعدام نباشد)، من او را مي بخشم. اما تنها به اين شرط که به حکم دادگاه تن بدهد.
برخلاف آنچه که اکبر گنجي ميخوهد القا کند، نيروهاي مردمي و راديکال نه انتقامجو هستند، و نه خشن و خونريز. اگر در اين راه گرفتار شده اند از بد روزگار و همه تقصير هماني است که نمي گويد «ببخشيد».
در پايان اميدوارم که اکبر گنجي پس از بازگشت به ايران مستوجب عقوبتي بدتر از گذشته نشود، فقط بخاطر داشته باشد (فراموش نکند) که مردم 27 سال مبارزه کرده اند و در اين 27 سال تجربه اندوخته اند و ديگر به هر چاه و چاله اي نخواهند افتاد، و دقيقا به همين خاطر است که رژيم خود را محتاج افرادي مثل گنجي مي بيند. اکبر گنجي بهتر است که بجاي خارج کردن مردم از مسيري سرنگوني طلبي، با پيامها و مانيفست هاي خود بر خواست به حق آنها تأکيد کند، حتي اگر ساده لوحانه فکر مي کند و يا مي خواهد القا کند که سرنگوني رژيمي جنايتکار بايد مسالمت آميز باشد، و به جاي اينکه بگويد خامنه اي بايد برود، بگويد اين نظام بايد سرنگون شود، آنوقت مي بينيم چند تا قلم طلايي به او هديه مي شود و به چند کنفرانس دعوت مي شود و رژيم پاسپورت صادر مي کند يا نه.
22 خرداد 1385سايت ديدگاه http://www.didgah.net/