19 June 2006

شکوه ميرزادگی: زنی فراتر از جایزه صلح
















زنی فراتر از جایزه صلح

شکوه ميرزادگی















هفته گذشته نشریات مهم جهان خبر بستری شدن خانم «آنگ سان سوچی» را در بيمارستانی در کشور ميانمار («برمه» سابق) منتشر کردند و به يادمان آوردند که او سه سال اخير را در زندان خانگی گذرانده و همین یک ماه پیش هم مقامات نظامی کشورش شش ماه ديگر به زندان سه ساله ی اخيرش اضافه کرده اند و، بدين ترتيب، با توجه به شش سال زندان خانگی قبلی او (از 1989 تا 1995)، طول مدت زندانی بودن او در خانه اش مجموعاً به بیش از نه سال می رسد. اکنون نيز او را يکسره از زندان خانگی به زندان بيمارستانی منتقل کرده اند.

خانم «آنگ سان سوچی» بی تردید یکی از بزرگترین زنان زمانه ما است؛ نه به دلیل این که رهبر قدرتمند جنبش مردم سالاری سرزمین خود است، نه به دلیل این که سالیان سال برای پایان دادن به ظلم مبارزه کرده، و نه حتی از آنجا که ده ها جایزه ـ و از جمله جایزه حقوق بشر و جایزه صلح نوبل ـ را دريافت داشته است بلکه از آن جهت که او به درک واقعی مفهوم آزادی و حقوق بشر رسیده و این ادراک را نه در شعارهای تو خالی که در رفتار و اعمال نشان داده است. و من دوست دارم که این مطلب اين هفته را کلا به او اختصاص دهم و از شما خوانندگان این ستون بخواهم که به من پيوسته و سلامت و پیروزی او را آرزو کنيم؛ چرا که پیروزی چنین زنانی پیروزی انسان امروز است.












خانم سوچی در جون سال 1945 ميلادی در کشور «میانمار» (برمه) به دنيا آمد. پدرش ارتشی بود و وقتی دخترش سه ساله بود او بعنوان طراح اتحاديه مستقل برمه شناخته شد. سوچی تحصيلات دبستانی و دبيرستانی خود و همنيطور دوران ليسانسش را در سرزمينش گذراند و سپس برای تحصيل فوق ليسانس در رشته سياست و اقتصاد و فلسفه به دانشگاه آکسفور انگلستان رفت. او، پس از پنج سال، به نیویورک رفت تا در ارتباط با کار درسی اش در سازمان ملل کارآموزی کند. در مدت چهار سالی که در آنجا بود روزهای تعطیل به بیمارستان ها می رفت تا برای بیماران کتاب بخواند و به کار آنهایی که کسی را نداشتند رسیدگی کند.

در 1972 با يک انگليسی ازدواج کرد و سال بعد به انگليس برگشت و در همان سال و همانجا اولين فرزندش را و در سال 1977 فرزند دومش را به دنيا آورد. او در کنار بزرگ کردن بچه هایش به کار نوشتن و تحقیق درباره مسایل مربوط به سرزمینش نیز مشغول بود و نتيجه تحقيقاتش در سال 1984 منتشر شد.

در ماه مارچ 1988، به دنبال بيماری مادرش، به میانمار رفت و در آگوست همان سال شاهد کشته شدن هزاران نفر از نارضائيان سياسی کشورش شد. او از این ماجرا ها چنان برآشفت که از همان لحظه اولين حرکت سياسی اش را با نوشتن نامه ای سرگشاده خطاب به خواستاران حکومت چند حزبی و حمايت از آنان شروع کرد.

در 26 همان ماه اگوست 1988، آزادی خواهان ميانمار نخستين سخنرانی سياسی را برایش ترتیب دادند و او در برابر صدها هزار تن از مردمان سرزمینش خواهان حکومتی دموکرات شد. در اين سخنرانی همسر و دو فرزندش نيز با او بودند.

سخنرانی او آنقدر جاذبه داشت و آنچنان آرزوی آزادی را در دل مردمان پراکند که حکومت دیکتاتوری هراس زده شد و در سپتامبر همان سال، يعنی دو سه هفته پس از سخنرانی او، اجتماعات بيش از چهار نفر را در میانمار ممنوع کرد. در برابر اين تصميم حکومت، «آنگ سان سوچی» بلافاصله همگان را به شرکت در یک راه پيمايي آرام و به دور از خشونت به نام «راهپیمایی ملی برای دموکراسی» فراخواند.

در دسامبر همان سال مادرش چشم از جهان فرو بست و او، به جای بازگشت به خانه و خانواده اش در لندن، به دامان مادر اصلی خود، یعنی سرزمینش آويخت و تمامی وقت خود را برای رهایی آن اختصاص داد. او بزودی کمپين هايي را عليه آزار، شکنجه و کشتار ترتيب داد، بارها مورد حمله قرار گرفت، و بالاخره هم در بیستم جولای 1989 در خانه اش دستگير شد و بدون تفهيم اتهام زندانی شد. همزمان با اين ماجرا دانشجویانی نیز که همراه او بودند زندانی شدند. چند روز بعد خانم سوچی به اعتصاب غذا دست زد و از حاکمین خواست تا او را هم نزد کسانی ببرند که به خاطر او به زندان افتاده بودند.

آنچه که او نامش را «اتحاد ملی برای دموکراسی» گذاشته بود به سرعت رشد کرد و در سال 1990 به عنوان یک حزب به میدان آمد و با 82 در صد آرا به پیروزی رسید. اما حتی در زمان پیروزی اتحاد ملی هم «آنگ سان سوچی» همچنان در حبس خانگی به سر می برد. حکومت حاضر نشد انتخابات را به رسمیت بشناسد و حاضر به ترک قدرت نشد.

در سال 1990 جايزه حقوق بشر و در سال 1991 جايزه صلح نوبل به «آنگ سان سوچی» اهدا شد. به هنگام اعطای جايزه صلح او در خانه خود زندانی بود و، ناگزير، پسرش به اسلو رفت تا جايزه او را دريافت کند. گرفتن جایزه صلح از آن جهت او را خوشحال کرد که دید از پس دريافت آن صدای آزادی خواهی اش در همه جهان منعکس شده است.

«آنگ سان سوچی» تقریبا اکثر اوقات را به عنوان زندانی در خانه زندگی کرده است و اجازه خروج از کشورش را ندارد. او سال ها حتی اجازه نداشته که با فرزندان و همسرش تلفنی صحبت کند. در سال 1999 همسر محبوبش در لندن بیمار شد و هر دو از مقامات میانمار خواستند تا پس از پنج سال دوری و قبل از مرگ او، آنها برای آخرين بار يکدیگر را ببینند اما حکومت اين خواست را رد کرد.

اما سو باز هم آرام نگرفت. او از همان زندان خانگی به مردم می آموخت که چگونه بر ترس های خود از حکومت غلبه کنند. می گفت: «برای مردمی که ترس آنها را احاطه کرده ساده نیست که از "قانون حق با زور است" رها شوند حال آنکه در برابر شدیدترین دستگاه های زور و ارعاب نیز می توان شجاعانه ایستاد چرا که در زیر ترس زيستن وضعیت طبیعی زندگی انسان متمدن نیست.»

او، در عین حال، از اثر افکار عمومی جهانی نیز غافل نبوده و همواره با فرستادن مقاله، ویدئو و نوار صدا به خارج مرتب دنیا را در جریان وضعیت سرزمین خود قرار داده است. او گاه به توریست ها می گفت که به میانمار سفر نکنند و گاه از بازرگانان می خواست تا در میانمار دست به سرمایه گذاری نزنند و از اين راه ها به پيروزی دموکراسی در سرزمین دیکتاتور زده او کمک کنند.

گفته ها و خواست های «آنگ سان سوچی» سخت انسانی و آزادی خواهانه اند و همیشه به وسیله ژورنالیست ها انعکاس وسیعی داشته و شنوندگان وسیعی پیدا کرده اند. حکومت ميانمار در سال 2002، تحت فشار افکار جهانی، ناچار شد که اعلام کند حاضر است، در راستای کمک به روند دموکراسی، تغییراتی در قانون اساسی میانمار بدهد و خواتسار آن شد که برای این کار یک مجلس موسسان تشکیل شود، اما حزب «اتحاد برای دموکراسی» اعلام کرد که بدون حضور «آنگ سان سوچی»، که همواره بصورتی غيابی رهبر حزب شناخته می شد، حاضر نیست در انتخابات این مجلس شرکت کند. و از آن زمان تا کنون «آنگ سان سوچی» و یارانش تن به هیچگونه آشتی با ديکتاتوری نداده اند.

همانطور که گفته شد، يک ماه پيش، در پايان زندان خانگی سه ساله اخير، دولت ميانمار بدون ارائه هرگونه دليلی مدت زندان او را برای شش ماه تمديد کرد. برخی معتقدند که دلیل اين تمدید آن است که اخیرا سو نامه ای به دبیر کل سازمان ملل نوشته و پیشنهاد این سازمان را برای پیوستن «اتحادیه ملی برای دموکراسی» به روندی به نام آشتی ملی را رد کرده است.

میانمار، هنوز زیر سایه دیکتاتوری به سر می برد اما اکثر صاحب نظران سیاسی معتقدند که سخنرانی ها، مفالات، و شيوه رهبری «آنگ سان سوچی» در ارتباط با آزادی، و اعتقاد صادقانه او به لزوم دموکراسی، سبب شده است که طرفداران دموکراسی در سرزمین او از قدرت و اعتبار خاصی برخوردار باشند. او خواب راحت را از چشم ژنرال های دیکتاتور گرفته است. آن ها باور ندارند که این همه سال و این همه فشار و زندان از یک سو و این همه سانسور نظریات این زن از سویی دیگر نتوانسته باشد محبوبیت او را در میان مردم تنزل دهد. او همچنان محبوب مردم است، زیرا او همچنان و همواره از آزادی و از عشق به سرزمین خود گفته است و می گوید و، مهمتر از همه، در طول سال ها به مردم آموخته است که چگونه از ابراز خواست های خود نترسند.

یکی از زیباترین گفته های او این است: «در نظامى که وجود حقوق اساسى انسان ها را ناديده مى گيرد، ترس، قانون روز به شمار مى رود ـ قانونی که ترس از زندانى شدن، ترس از شکنجه، ترس از مرگ، حتی ترس از دست دادن دوستان، خانواده و املاک و يا وسايل امرار معاش، ترس از فقر، ترس از انزوا، و ترس از شکست را بر ما مسلط می کند؛ ترسی که گاه عقل سلیم نام می گيرد و رفتار و اعمال دلیرانه کوچکی را که به ما عزت نفس و متانت می بخشد، با عناوینی مثل ابلهانه، بی پروا، يا ناچیز محکوم می کند.»

آنگ سان سوچی، اکنون دیگر تنها به عنوان برنده ده ها جایزه ـ و از جمله جایزه صلح نوبل ـ نیست که مشهور و محبوب جهان است؛ او به عنوان يک خواهان بزرگ آزادی و دموکراسی و يک عاشق سرزمین خود مورد توجه جهانیان، و به خصوص مردمان گرفتار در سلطه دیکتاتوری های رنگارنگ
جهان است


از نگاه یک زن
http://www.puyeshgaraan.com/Shokooh/AZNEGAAH/AZ061606.htm