11 June 2006

علی ناظر: حال بياييم سر آن چيزي که اکبر گنجي مي خواهد مردم ببخشند!

فرض بگيريم که مردم رژيم را بخشيدند، حالا چي؟ آيا همه اين
حرفها بر سر اين بود که مردم «انسان» بودن خودشان را ثابت کنند؟

مردم 27 سال جنايت را ببخشند که يک تار موي زنان بيشتر
ديده شود؟ آيا بخشش مردم دستاورد بيشتري خواهد داشت؟ چه دستاوردي؟



خلط مبحث

-علی ناظر -

برخي سعي بر اين دارند که با وارونه جلوه دادن واقعيات و نگرش ها، افکار عمومي که به سوي راديکاليزه شدن در حرکت است را به بيراهه بکشانند.

رژيم تک پايهء جمهوري اسلامي، از همان اوائل انقلاب با پناه بردن به اين ترفند، توانست براي خودش وقت خريده، و نيروهاي راديکال را به انزوا هُل دهد. آزاديخواهان کُرد را اشرار، مجاهدين خلق را منافق، خاتمي را دروازهء جديدالتأسيس تمدن، دانشجويان دفتر تحکيم را کمونيست، رژيم را ضد امپرياليست، نوري و کرباسچي و عبدي و حجاريان و عبادي و گنجي را پيشتاز، پروژه دستيابي به سلاح اتمي را دفاع از منافع ملي، تروريسم را دفاع مشروع ناميد.

نمونه اين ترفند، اکبر گنجي که تنها بخاطر يک سفر ناقابل به برلين و شرکت در يک کنفرانس ناقابل تر از آن گرفتار و تا سرحد مرگ و اعتصاب غذا کشانده شد، و در نامه نگاري ها و مانيفست هايش علنا خواهان عزل خامنه اي - «رهبر مسلمانان جهان») شد، به ناگاه مي بينيم در دوران احمدي نژاد که مهرورزي اش معرف حضور همه است، اجازه خروج مي گيرد. اجازه سفري که از پيش برنامه ريزي شده است و وزارت اطلاعات و ارشاد و... رژيم بخوبي مي دانند اکبر گنجي کجا مي رود، با کي ملاقات خواهد داشت، براي چه کساني (ژورناليست ها و اليت) سخنراني خواهد کرد، ولي با تمام اين وجود گنجي بازهم اجازه خروج مي گيرد.

اجازه خروجي که براي فيض مهدوي ممکن نيست، براي جهانبگلو ممکن نيست، ماسوري که خوابش را ببيند، اما اين قهرمان ملي، که سر و ته تمام رژيم را يکي کرده، و حتي رهبر امپرياليست هاي جهانخوار – جرج بوش از او حمايت کرده (از اين آمريکايي تر که نمي شود)، بدون دغدغه خاطر به روسيه مي رود و بعد هم مي خواهد به اروپا بيايد و از آخر هم سري به آمريکا بزند، و مجسمه آزادي را زيارت کند. از آنجايي که اکبر گنجي مي خواهد «فراموش» نکنيم، يادآوري مي کنيم که ايشان از مرزها فرار نکرده اند، يا حد اقل مثل فرج سرکوهي از کشور خارج نشده اند که دل آدم خوش باشد، ايشان، به عنوان زنداني تازه از بند رسته، از دولت مهرورز تقاضاي پاسپورت کرده و اجازه خروج گرفته اند، و دليل سفرشان را هم نوشته اند شرکت در کنفرانس هاي مطبوعاتي و مصاحبه هاي افشاگرانه و از اين قبيل کارها، وزارت کشور هم رضايت داده است.

ولي بازهم مي گوييم که پاسپورت از زير دست اطلاعاتي ها سُر خورده و کسي نفهميده که اين اکبر گنجي همان اکبر گنجي است. رژيم اينهمه خطا کرده اين هم روي آن.

اولين بازتاب خروج و سخنان نغز ايشان بدون اينکه بخواهم اصلا توهيني کرده باشم، «ملا خور» کردن 27 سال مبارزه مردم، به نام خودش است، درست به همان شکل که «امام» خميني رهبري قيام را به نام خود کرد، و درست با همان شيوه که انقلاب ملي و مردمي تبديل به رفورمي اسلامي شد. مثل اينکه اينها ذاتا دوست دارند همه چيز را به نام خودشان به کنند. البته اول همه چيز را بي صاحب مي کنند. اول رهبران سازمانها را به قتل مي رسانند، وقتي که قهرمانان واقعي حذف شدند، و صحنه خالي شد، با «بديل سازي» در شمايل قهرمان و راديکال و روشنفکر زنداني کشيده، با تحميق اقشار جامعه، و در نبود قهرمانان واقعي به نام «قربانيان» همين نظام، وارد صحنه شده و همه چيز را به نام خودشان مي کنند. همين جانيان، همين شکنجه گران، همين تئوريسين ها، خرس طلايي، قلم طلايي، جايزه نوبل، و کيک و کلت مي گيرند – هر کدام به يک شکل و در محدودهء کاري و تخصصي خودشان، و يکمرتبه مي شوند «نماينده مردم» (من گاهي اوقات گير مي کنم که آيا اين کلمه «نماينده» معني مشخصي ندارد؟ اسلام خميني مي شود نماينده اسلام انقلابي، تيم فوتبال مي شود نماينده مردم، خاتمي مي شود نماينده مردم، عبادي مي شود نماينده مدافعان حقوق بشر، گنجي مي شود نماينده جانباختگان. خلاصه همه و همه مي شوند نماينده مردم، به جز اپوزيسيون سراپا در خون سرنگوني طلب که لحظه اي پرچم مبارزهء آشتي ناپذير با جهل و ستم را از کف نداده است. واقعا اگر اين ها «نماينده مردم» هستند فدايي و مجاهد و ... اسم شان چيست؟ بولدوزر و راه صاف کن رژيم و فرصت طلبان؟) غم انگيز اينکه بخشي از اپوزيسيون با يک عمر تاريخ مبارزه و خود يکي از همين قربانيان رژيم، نمايندگي اين ها را مي پذيرند – هر کدام به يک شکل و در محدودهء کاري و تخصصي خودشان. دفاع غير مشروط بخشي از اپوزيسيون از اين «نمايندگان مردم» تا آنجا زمين را خالي مي کند که اکبر گنجي از مردم مي خواهد تا رژيم را ببخشند. البته لطف کرده و به ما اجازه ميدهد که فراموش نکنيم.

پيش از اين نوشته بودم که برخوردار بودن از اين همه جسارت و پررويي تقصير آنها نيست، بلکه تقصير ماست که اجازه داده ايم اين اعجوبه ها به خودشان اجازه دهند تا به «نمايندگي» از قهرمانان و شهدا و جانباختگان سخن بگويند. ماهر روز بيشتر عقب نشيني مي کنيم، و هر روز آنها بيشتر پيشروي مي کنند. ما را به گوشه اي هُل داده اند، و وقتي که اعتراض مي کنيم که اين خط سرخ است، ورود ممنوع! برخي به ما اعتراض مي کنند که چقدر غُر مي زني؟ چرا مار دو سر گذاشته اي، چرا و چرا..؟ برخي ديگر اعتراض مي کنند که ديدگاه بايد فراسازماني بماند، و موضعگيري هايي از اين قبيل فراسازماني بودن ديدگاه را خدشه دار مي کند. براي يادآوري به اين منتقدين، يکبار پيش از اين نوشته بودم که من، به عنوان صاحب امتياز و مسئوول ديدگاه، دموکرات هستم ولي نه اينقدر. بگذريم...

اکبر گنجي در دومين ترفند خود، و به عنوان «نمايندهء جانباختگان مبارزهء سرنگوني طلبانه»، بحث «ببخش ولي فراموش نکن» را پيش مي کشد. البته اگر نوشته اش را خوب بخوانيم مي بينيم که اين خواست در چارچوب باور او به «دموکراتيک» بودن رژيم ارائه مي شود. يعني خواست او براي عزل خامنه اي نه از موضع سرنگوني طلبي، بلکه از همان جايگاهي است که منتظري به خميني انتقاد داشت – ولايت فقيه خوب است اما قتل عام در اين ابعاد نامعقول است. بحث بر سر تعداد کشته شدگان و جنايت است و نه خود جنايت.

با تمام اين وجود و باور به اين که اکبر گنجي يک خواست بيشتر ندارد و آن در بهترين شق رفورم نظام جمهوري اسلامي، و در بدترين حالت، وقت خريدن براي رژيم، بگذاريد در همان چارچوبي که گنجي تعيين کرده و تاري که او تنيده بحث را ادامه دهيم.

با چند مثال شروع کنم. وقتي ابن ملجم علي را مضروب کرد، نه علي و نه حسن و حسين او را بخشيدند. وقتي بيل کلينتون مي خواست روابط آمريکا و رژيم را حسنه کند، براي دخالت آمريکا در کودتاي 28 مرداد به صورتي تلويحي پوزش خواست. البته مردم ايران آمريکا را نبخشيدند. وقتي ژاپن مي خواست روابط ژاپن با کره جنوبي بهتر شود، و يا با چين روابطي سازنده تر داشته باشد، اول پوزش خواست. پوزش خواستن چند نکته را برجسته مي کند:

1- قبول تقصير،
2- قبول پرداخت تاوان،
3- قبول پايان دادن به اجحافات،
4- تعهد به شروع و تکرار نکردن خلاف.

خوب، حال بياييم سر آن چيزي که اکبر گنجي مي خواهد مردم ببخشند. براي باز شدن مبحث، شايد بهتر باشد چند سوال مطرح شود:
- چه کسي را ببخشيم؟
- چه کرده اند، خلاف شان چه بوده است؟
- آيا قبول تقصير مي کنند؟
- چه کسي بايد ببخشد؟
- چه چيزي را بايد ببخشد؟
- نتيجه بخشش چه خواهد بود؟
- نتيجه نبخشيدن چه خواهد بود؟
- آيا رژيم جمله «ببخشيد» را به زبان آورده است؟ چرا؟ چه چيزي تغيير کرده است؟

همانطور که مشاهده مي کنيم، اين سئوالات بي پاسخ اند، و فراتر از آن خط مشي سياسي پشت آن مبهم تر از درخواست «ببخش و فراموش نکن» است.

با تمام اين وجود مي خواهم يک گام فراتر گذاشته و فرض کنم که رژيم طلب بخشش کرده است. يعني به کارهاي خلاف خود اعتراف کزده است. يعني قبول کرده که جنايت کرده، آدم کشته، تجاوز کرده، زندان کرده، شکنجه کرده، در قتلهاي زنجيره اي نقش داشته، در قتل عام 67 تا گردن آغشته به خون است، و ... حالا مي خواهد مردم بزرگواري کرده و رژيم را، جنايتکاران را، متجاوزين به حقوق انسان ها را ببخشند. مادراني که ديگر فرزندانشان را نمي بينند، کودکاني که بي مادر مانده اند، دختر بچه هايي که به تن فروشي کشانده شده اند، رژيم از اينها مي خواهد که فراموش نکنند ولي ببخشند.

آيا اين پيام و خواست رژيم است که از دهان گنجي بيرون آمده است؛ يا گنجي همانطور که خودش را نماينده جانباختگان کرده، نماينده رژيم هم شده است؟ آيا گنجي مي خواهد دلال محبت بين ظالم و مظلوم شود؟

فرض بگيريم که مردم رژيم را بخشيدند، حالا چي؟ آيا همه اين حرفها بر سر اين بود که مردم «انسان» بودن خودشان را ثابت کنند؟ يا اينکه رژيم مي خواهد تغييري در روش و کارکردش بدهد؟ مثلا چه کار مي خواهد بکند؟ به زنان اجازه بدهد که به استاديوم ورزشي بروند، که زنان روسري شان کمي عقب برود و بسيجي جلوي اين خانم محترم را نگيرد؟ يعني مردم 27 سال جنايت را ببخشند که يک تار موي زنان بيشتر ديده شود؟ آيا بخشش مردم دستاورد بيشتري خواهد داشت؟ چه دستاوردي؟ آيا رژيم ِمقصر حاضر است دست از حکمراني بردارد و تن به انتخابات آزاد براي انتخاب نمايندگان مجلس مؤسسان بدهد (البته من خودم با هرگونه رفورم و انتخابات تا زماني که اين رژيم حاکم است مخالفم، ولي فقط جهت پيشبرد بحث بيان کردم). اگر رژيم همين رژيم خواهد ماند و زندان و شکنجه همين که هست، پس بخشش براي چيست؟ چه معضلي را براي قرباني (مردم) حل کرده است؟ آيا آقاي اکبر گنجي مردم را اينقدر هالو فرض کرده اند؟

بر عکس اکبر گنجي که هنوز نيامده ادعاي رهبري مي کند، من به نمايندگي از سوي مردم، نمي توانم حرف بزنم، ولي از طرف خودم مي توانم بگويم که اگر مقصر در دادگاهي بي طرف طلب بخشش کند، و به حکم دادگاه رضايت دهد (اعدام نباشد)، من او را مي بخشم. اما تنها به اين شرط که به حکم دادگاه تن بدهد.

برخلاف آنچه که اکبر گنجي ميخوهد القا کند، نيروهاي مردمي و راديکال نه انتقامجو هستند، و نه خشن و خونريز. اگر در اين راه گرفتار شده اند از بد روزگار و همه تقصير هماني است که نمي گويد «ببخشيد».

در پايان اميدوارم که اکبر گنجي پس از بازگشت به ايران مستوجب عقوبتي بدتر از گذشته نشود، فقط بخاطر داشته باشد (فراموش نکند) که مردم 27 سال مبارزه کرده اند و در اين 27 سال تجربه اندوخته اند و ديگر به هر چاه و چاله اي نخواهند افتاد، و دقيقا به همين خاطر است که رژيم خود را محتاج افرادي مثل گنجي مي بيند. اکبر گنجي بهتر است که بجاي خارج کردن مردم از مسيري سرنگوني طلبي، با پيامها و مانيفست هاي خود بر خواست به حق آنها تأکيد کند، حتي اگر ساده لوحانه فکر مي کند و يا مي خواهد القا کند که سرنگوني رژيمي جنايتکار بايد مسالمت آميز باشد، و به جاي اينکه بگويد خامنه اي بايد برود، بگويد اين نظام بايد سرنگون شود، آنوقت مي بينيم چند تا قلم طلايي به او هديه مي شود و به چند کنفرانس دعوت مي شود و رژيم پاسپورت صادر مي کند يا نه.

22 خرداد 1385

سايت ديدگاه http://www.didgah.net/