اولین تظاهرات سازمان یافته برای حقوق بشر (حقوق زنان) در جمهوری اسلامی از سوی زنان در ١٨ اسفند سال ١٣٥٧ صورت گرفت و مورد حمله عوامل حكومتی قرار گرفت و آخرین آن در ٢٢ خرداد ١٣٨٥ باز هم از سوی زنان با شدت بیشتری از سوی حاكمیت سركوب شد.آزادی زن در جمهوری اسلامی به معنای آزادی مردم ایران از یوغ جمهوری اسلامی خواهد بود.
سركوب تظاهرات زنان
و نقش دفاعی خانم عبادی
دكترحسين باقرزاده
تظاهرات مسالمتآمیز زنان، و مردان مدافع حقوق زنان، در جمهوری اسلامی یك بار دیگر با خشونت سركوب شد و دهها نفر دستگیر و زندانی شدند. رژیم جمهوری اسلامی برای اولین بار پلیس زن خود را در این سركوب به كار گرفت تا راحتتر بتواند زنان معترض را زیر ضربه قرار دهد و آنان را دستگیر كند. تصاویر منتشر شده از این جریان، به وضوح ضرب و شتم تظاهركنندگان به وسیله پلیس زن را به نمایش گذاشته است. یك روز پس از حادثه، سخنگوی قوه قضائیه تعداد دستگیرشدگان را ٧٠ نفر ذكر كرده است. پلیس همچنین به خانه چند تن از فعالان جنبش زنان ریخته و یا آنان را به دادگاه احضار كرده است. اقدام مدنی زنان ایران كه خواستی جز تأمین حق انسان بودن خود نداشته اند چنان بر رژیم جمهوری اسلامی سنگین آمده است كه میبایست با خشونت تمام آن را سركوب كند و هزینه سنگینی از سازماندهندگان و فعالان آن بطلبد.
در جمهوری عدل اسلامی ایران زن بودن جرم است، و كسی كه بر اثر تصادف كروموزمی مؤنث به دنیا بیاید باید یك عمر كیفر آن را پس دهد. در این جمهوری تبعیضهای مختلفی نهادینه شده است. تبعیضهای جنسی و عقیدتی در قانون اساسی آن تعبیه شده، در قوانین موضوعی تشدید شده، و در عمل به صورت فراقانونی گسترش یافته است. علاوه بر آن، در عمل تبعیضهای قومی، فرهنگی، زبانی و سیاسی نیز به صورت فراقانونی وسیعا به كار گرفته شده است. به تحقیق میتوان گفت كه اكثریت بسیار بالایی از مردم ایران مشمول دست كم یك یا چند مورد از این تبعیضها شدهاند. در میان اینان، اما، زنان بیشترین، شدیدترین و مضاعفترین تبعیضها را متحمل شدهاند و هیچ راه فرار از این تبعیضها را نداشتهاند.
زنان بیشترین تبعیضها را متحمل شدهاند. البته تبعیض به هر شكلی ضد انسانی و رنجآور است و نباید رنج سایر گروهبندیهای اجتماعی را كه تحت تبعیض قرار میگیرند دست كم گرفت. ولی صرفا برای مقایسه ، میتوان به انواع تبعیضاتی كه سایر گروهبندیهای دیگر اجتماعی از آن رنج میبرند نگاهی بیندازیم و آنها را د ربرابر تیعیضاتی قرار دهیم كه بر زنان تحمیل شده است. در سایر موارد، تبعیضهای قانونی معمولا در دایره زندگانی اجتماعی یا حقوقی فرد محدود میشود و كمتر به زندگی خصوصی افراد گسترش مییابد. در مورد زنان، تبعیض تقریبا همه شئون آنان را در بر میگیرد: از محدودیت لباس در صحنه عمومی گرفته تا زندگی خصوصی آنان در خانواده و زندگی عمومی در جامعه، و از شمول تبعیض در سن كودكی آنان گرفته تا محدودیتهای سفر و مسكن و تابعیت و حضانت و ارث و روابط جنسی. گفته میشود كه ارزش شهادت زن در دادگاهها در جمهوری اسلامی نیمی از ارزش مرد است. این سخن همیشه درست نیست. درمورد قتل عمد، شهادت یك سد زن هم به اندازه شهادت یك پسر ١٥ ساله ارزش ندارد. زن در این جمهوری بی ارزش است.
زنان شدیدترین تبعیضها را متحمل شدهاند. صرف نظر از حیطه و دایره وسیع تبعیضاتی كه در جمهوری اسلامی علیه زن به كار رفته است، به لحاظ كیفی نیز این تبعیضها درد و رنج فراوان به همراه داشته است. اگر سایر گروهبندیهای اجتماعی این جا و آنجا با تبعیض و آثار شوم آن مواجه میشوند، زن همواره و از سنین كودكی خود تا آخر عمر باید سند رقیت خود را در شكل یونیفورم حجاب اسلامی به نمایش بگذارد. ازدواجهای اجباری با محدودیت حق طلاق، بسیاری از زنان را به بردگی دایم العمر محكوم میكند. در برابر آزادی جنسی نا محدود كه جمهوری اسلامی به مرد داده است (به صورت چندهمسری دایم یا صیغه)، هر گونه رابطه جنسی خارج از تكهمسری زن با شلاق و اعدام و سنگسار پاسخ داده میشود. زن فقط با تبعیض روبرو نیست، و بلكه هرگونه اقدام او در نفی نظام تبعیض با خشونت تمام سركوب میشود.
زنان مضاعفترین تبعیضها را متحمل شدهاند. زن نامسلمان (یا ناشیعه) از تبعیض مضاعف جنسی و عقیدتی رنج میبرد. اگر او كرد یا بلوچ باشد محكوم به تبعیضات قومی و فرهنگی و زبانی نیز هست. یك تجلی این امر در دادگاهی در یزد در سال گذشته رخ داد. زنی زرتشتی در تصادف رانندگی كشته شده بود. قاضی حكم كرد كه باید به خانواده مقتول دیه پرداخت شود. ولی چون دیه زن نصف مرد است و دیه نامسلمان نیمی از دیه مسلمان، قاضی دیه مقتول را یك چهارم تعیین كرد. در هرم آپارتاید مضاعف رژیم جمهوری اسلامی، در هر ردهای زن در زیر قرار گرفته و از حقوق كمتری برخوردار است. كافی است بیندیشیم كه یك زن بهایی بلوچ یا زن دینآزاد كرد در جمهوری اسلامی از چه حقی میتواند برخوردار باشد. داستان را باید از زبان زنان آزادهای كه به دلایل عقیدتی یا سیاسی به زندانهای جمهوری اسلامی افتادهاند (مانند دكتر رویا طلوعی) شنید.
و زن راهی برای فرار از تبعیض ندارد. سایر گروهبندیهای اجتماعی دیگری كه در چنبره تبعیضات جمهوری اسلامی گرفتار شدهاند میتوانند (اگر چه دردناك و تحقیرآمیز) به نحوی از شمول تبعیض بیرون بیایند. یك نامسلمان میتواند مسلمان شود تا بتواند با فرد مسلمان مورد نظر خود ازدواج كند. یك سنی میتواند شیعه شود تا بتواند به برخی از مقامات دولتی برسد. حتا یك كرد یا عرب میتواند چنان فارسی یاد بگیرد و سخن بگوید كه اصلیت او فراموش شود و او مورد تحقیر و تمسخر و تبعیض قرار نگیرد. این فاجعه است كه فردی برای فرار از تبعیض مجبور شود به تناسخ تحقیرآمیزی از این قبیل تن دهد. ولی معدودی برای فرار از تبعیض چنین میكنند (برای نمونه، به گزارشهای مربوط به «تشرف به اسلام» در حضور آیات عظام مراجعه كنید). در مورد زنان حتی این امكان نیز (عموما) وجود ندارد. زن در جمهوری اسلامی به خاطر زن بودن محكوم شده است - آن هم به محكومیت ابدی. جمهوری عدل اسلامی بر تبعیض بر اساس چنین خصوصیتی كه خود معلول یك تصادف كروموزمی است و نیمی از جامعه ما را در بر میگیرد استوار شده است. و این یعنی كه عمده ترین خصوصیت جمهوری اسلامی و عنصر تعریفكننده آن زنستیزی است.
از این رو، مبارزه زنان برای احقاق حقوق انسانی خود شاخص اصلی مبارزات دموكراتیك و حقوق بشری مردم ایران بشمار میرود. این مبارزه تعیین كننده نیز هست. موفقیت در این مبارزه، یعنی نفی عنصر تعریفكننده جمهوری اسلامی، یعنی نفی جمهوری اسلامی است. این سخن یاوه نیست كه یكی از آیات عظام، حجاب را نه از فروع دین كه از اصول آن شناخته است. و این بیدلیل نیست كه جمهوری اسلامی هیچ نوع از تظاهرات حقطلبانه زنان را، هرچند مسالمتآمیز و محدود به خواست رفع برخی از تبعیضات جنسی باشد، بر نمیتابد. اولین تظاهرات سازمان یافته برای حقوق بشر (حقوق زنان) در جمهوری اسلامی از سوی زنان در ١٨ اسفند سال ١٣٥٧ صورت گرفت و مورد حمله عوامل حكومتی قرار گرفت و آخرین آن در ٢٢ خرداد ١٣٨٥ باز هم از سوی زنان با شدت بیشتری از سوی حاكمیت سركوب شد. آزادی زن در جمهوری اسلامی به معنای آزادی مردم ایران از یوغ جمهوری اسلامی خواهد بود.
زنان ایران اكنون بیش از هر زمان دیگر به شعور جنسی خود دست یافتهاند و پیشگامان آنان برای مقابله با تبعیض سازمانیافتهای كه همه شئون زندگی زنان را در بر گرفته به تلاش برخاستهاند. رژیم جمهوری اسلامی نیز به حكم غریزی حفظ بقا با تمام وجود در برابر این تلاش ایستاده، و آماده است تا آن را به هر قیمتی سركوب كند. در این نبرد نابرابر، زنان ما به هر كمكی از سوی نیروهای دموكرات و متعهد به حقوق بشر نیاز دارند. اكنون، و در شرایطی كه جهان غرب رژیم حاكم بر ایران را به خاطر فعالیتهای اتمی آن زیر نظر دارد، باید هر چه بیشتر شرایط زنان ایران و سركوب تظاهرات آنان را به گوش جهانیان رساند و از آنان برای حمایت از حقوق زنان در ایران استمداد كرد.
جامعه جهانی البته در سالهای اخیر نسبت به شرایط زنان در ایران حساس شده و با علاقه آن را دنبال میكند. اعطای جایزه صلح نوبل در سال ٢٠٠٣ به خانم شیرین عبادی اقدامی در همین راستا بود. پس از این واقعه، انتظار همگانی بر این بود كه خانم عبادی، به عنوان یك زن حقوقدان و فعال حقوق بشری، در مقام سخنگوی زن سركوبشده ایرانی منعكسكننده ندای حقطلبانه آنان در جهان باشد و از هر امكانی برای دفاع از حقوق آنان بهره بگیرد. ایشان البته تا حد زیادی به این مهم پرداخته است و خود یكی از دعوتكنندگان تظاهرات ٢٢ خرداد بود. ولی اخیرا ایشان در مجامع جهانی بیش از آن كه به مسایل ایران بپردازد و دردهای آنان را به گوش جهانیان برساند به مسایل جهانی میپردازد و یا از سوی مردم ایران (یا مسلمانان جهان) برای كشورهای خارجی یا غربی خط و نشان میكشد.
مخالفت با جنگ و حمله احتمالی آمریكا با ایران وظیفه هر ایرانی میهندوست و صلحطلب است. محكوم كردن جنایات و بدرفتاریهای آمریكا در زندانهای گوانتانامو، ابوغریب عراق و بگرام افغانستان نیز كاری است كه دهها و شاید سدها سازمان حقوق بشری به آن پرداختهاند. ولی از سفیر حقوق بشری مردم ایران انتظار میرود وقتی از تریبونهای بینالمللی سخن میگوید به مسایلی بپردازد كه كمتر به گوش جهانیان میرسد. آیا از دید خانم عبادی سخن گفتن از گوانتانامو در این اجتماعات مهمتر است (كه مستمعین آن بارها شنیدهاند) یا گزارش این كه در ایران دختر ١٦ ساله فقیر تجاوزشده به فحشا كشانده شده را قاضی شهر در ملأ عام به دار میكشد و حكومت واكنشی نشان نمیدهد؟ آیا سخن گفتن از فداكاری خونین مردم در برابر حمله احتمالی آمریكا بدون اشاره به شرایط وحشتناك حقوق بشر در ایران این واقعیت را از جهانیان پنهان نمیكند كه مردم ایران اسیر حكومتی هستند كه وزیر كشور آن در یك قتل عام خونین چندهزارنفره سال ١٣٦٧ دست داشته و كسی هنوز او را به محاكمه نكشانده است؟
زنان ایران به شكرانه جایزه صلح نوبل كه به خانم عبادی تعلق گرفت از یك تریبون استثنایی بینالمللی برخوردار شدهاند كه اگر به صورت بهینه از آن بهرهبرداری شود میتواند به پیشبرد مبارزات زنان كمك زیادی بكند. امید كه خانم عبادی با توجه به اهمیت نقش خود به این مهم بیشتر بپردازد و اجازه ندهد كه مأموران باتون به دست جمهوری اسلامی صدای زنان ایران را با خشونت خاموش كنند. و پرسیدنی است كه اكنون با توجه به این كه تظاهرات اخیر سركوب شده است - تظاهراتی كه به دعوت ایشان و بسیاری دیگر از زنان شجاع ما صورت گرفت - آیا ایشان وظیفه سنگینتری در دفاع از حقوق زنان در مجامع بینالمللی به عهده خواهد گرفت؟ از جمله، ایشان میتواند از كمیته جدید التأسیس زنان برنده جایزه صلح كه به ابتكار ایشان و سه زن دیگر تشكیل شده بخواهد كه دفاع از حقوق زنان در ایران را در صدر دستور كار خود قرار دهد. و یا از رژیم ایران بخواهد كه برای یك بار هم كه شده اجازه دهد زنان ایران در یك تظاهرات آرام و بدون خوف از سركوب شركت كنند - و تا آن گاه كه رژیم رسما چنین تضمینی را نداده است، این موضوع را در هر تریبون بینالمللی كه در اختیار او قرار میگیرد با جهانیان در میان بگذارد...
دكترحسين باقرزاده
تظاهرات مسالمتآمیز زنان، و مردان مدافع حقوق زنان، در جمهوری اسلامی یك بار دیگر با خشونت سركوب شد و دهها نفر دستگیر و زندانی شدند. رژیم جمهوری اسلامی برای اولین بار پلیس زن خود را در این سركوب به كار گرفت تا راحتتر بتواند زنان معترض را زیر ضربه قرار دهد و آنان را دستگیر كند. تصاویر منتشر شده از این جریان، به وضوح ضرب و شتم تظاهركنندگان به وسیله پلیس زن را به نمایش گذاشته است. یك روز پس از حادثه، سخنگوی قوه قضائیه تعداد دستگیرشدگان را ٧٠ نفر ذكر كرده است. پلیس همچنین به خانه چند تن از فعالان جنبش زنان ریخته و یا آنان را به دادگاه احضار كرده است. اقدام مدنی زنان ایران كه خواستی جز تأمین حق انسان بودن خود نداشته اند چنان بر رژیم جمهوری اسلامی سنگین آمده است كه میبایست با خشونت تمام آن را سركوب كند و هزینه سنگینی از سازماندهندگان و فعالان آن بطلبد.
در جمهوری عدل اسلامی ایران زن بودن جرم است، و كسی كه بر اثر تصادف كروموزمی مؤنث به دنیا بیاید باید یك عمر كیفر آن را پس دهد. در این جمهوری تبعیضهای مختلفی نهادینه شده است. تبعیضهای جنسی و عقیدتی در قانون اساسی آن تعبیه شده، در قوانین موضوعی تشدید شده، و در عمل به صورت فراقانونی گسترش یافته است. علاوه بر آن، در عمل تبعیضهای قومی، فرهنگی، زبانی و سیاسی نیز به صورت فراقانونی وسیعا به كار گرفته شده است. به تحقیق میتوان گفت كه اكثریت بسیار بالایی از مردم ایران مشمول دست كم یك یا چند مورد از این تبعیضها شدهاند. در میان اینان، اما، زنان بیشترین، شدیدترین و مضاعفترین تبعیضها را متحمل شدهاند و هیچ راه فرار از این تبعیضها را نداشتهاند.
زنان بیشترین تبعیضها را متحمل شدهاند. البته تبعیض به هر شكلی ضد انسانی و رنجآور است و نباید رنج سایر گروهبندیهای اجتماعی را كه تحت تبعیض قرار میگیرند دست كم گرفت. ولی صرفا برای مقایسه ، میتوان به انواع تبعیضاتی كه سایر گروهبندیهای دیگر اجتماعی از آن رنج میبرند نگاهی بیندازیم و آنها را د ربرابر تیعیضاتی قرار دهیم كه بر زنان تحمیل شده است. در سایر موارد، تبعیضهای قانونی معمولا در دایره زندگانی اجتماعی یا حقوقی فرد محدود میشود و كمتر به زندگی خصوصی افراد گسترش مییابد. در مورد زنان، تبعیض تقریبا همه شئون آنان را در بر میگیرد: از محدودیت لباس در صحنه عمومی گرفته تا زندگی خصوصی آنان در خانواده و زندگی عمومی در جامعه، و از شمول تبعیض در سن كودكی آنان گرفته تا محدودیتهای سفر و مسكن و تابعیت و حضانت و ارث و روابط جنسی. گفته میشود كه ارزش شهادت زن در دادگاهها در جمهوری اسلامی نیمی از ارزش مرد است. این سخن همیشه درست نیست. درمورد قتل عمد، شهادت یك سد زن هم به اندازه شهادت یك پسر ١٥ ساله ارزش ندارد. زن در این جمهوری بی ارزش است.
زنان شدیدترین تبعیضها را متحمل شدهاند. صرف نظر از حیطه و دایره وسیع تبعیضاتی كه در جمهوری اسلامی علیه زن به كار رفته است، به لحاظ كیفی نیز این تبعیضها درد و رنج فراوان به همراه داشته است. اگر سایر گروهبندیهای اجتماعی این جا و آنجا با تبعیض و آثار شوم آن مواجه میشوند، زن همواره و از سنین كودكی خود تا آخر عمر باید سند رقیت خود را در شكل یونیفورم حجاب اسلامی به نمایش بگذارد. ازدواجهای اجباری با محدودیت حق طلاق، بسیاری از زنان را به بردگی دایم العمر محكوم میكند. در برابر آزادی جنسی نا محدود كه جمهوری اسلامی به مرد داده است (به صورت چندهمسری دایم یا صیغه)، هر گونه رابطه جنسی خارج از تكهمسری زن با شلاق و اعدام و سنگسار پاسخ داده میشود. زن فقط با تبعیض روبرو نیست، و بلكه هرگونه اقدام او در نفی نظام تبعیض با خشونت تمام سركوب میشود.
زنان مضاعفترین تبعیضها را متحمل شدهاند. زن نامسلمان (یا ناشیعه) از تبعیض مضاعف جنسی و عقیدتی رنج میبرد. اگر او كرد یا بلوچ باشد محكوم به تبعیضات قومی و فرهنگی و زبانی نیز هست. یك تجلی این امر در دادگاهی در یزد در سال گذشته رخ داد. زنی زرتشتی در تصادف رانندگی كشته شده بود. قاضی حكم كرد كه باید به خانواده مقتول دیه پرداخت شود. ولی چون دیه زن نصف مرد است و دیه نامسلمان نیمی از دیه مسلمان، قاضی دیه مقتول را یك چهارم تعیین كرد. در هرم آپارتاید مضاعف رژیم جمهوری اسلامی، در هر ردهای زن در زیر قرار گرفته و از حقوق كمتری برخوردار است. كافی است بیندیشیم كه یك زن بهایی بلوچ یا زن دینآزاد كرد در جمهوری اسلامی از چه حقی میتواند برخوردار باشد. داستان را باید از زبان زنان آزادهای كه به دلایل عقیدتی یا سیاسی به زندانهای جمهوری اسلامی افتادهاند (مانند دكتر رویا طلوعی) شنید.
و زن راهی برای فرار از تبعیض ندارد. سایر گروهبندیهای اجتماعی دیگری كه در چنبره تبعیضات جمهوری اسلامی گرفتار شدهاند میتوانند (اگر چه دردناك و تحقیرآمیز) به نحوی از شمول تبعیض بیرون بیایند. یك نامسلمان میتواند مسلمان شود تا بتواند با فرد مسلمان مورد نظر خود ازدواج كند. یك سنی میتواند شیعه شود تا بتواند به برخی از مقامات دولتی برسد. حتا یك كرد یا عرب میتواند چنان فارسی یاد بگیرد و سخن بگوید كه اصلیت او فراموش شود و او مورد تحقیر و تمسخر و تبعیض قرار نگیرد. این فاجعه است كه فردی برای فرار از تبعیض مجبور شود به تناسخ تحقیرآمیزی از این قبیل تن دهد. ولی معدودی برای فرار از تبعیض چنین میكنند (برای نمونه، به گزارشهای مربوط به «تشرف به اسلام» در حضور آیات عظام مراجعه كنید). در مورد زنان حتی این امكان نیز (عموما) وجود ندارد. زن در جمهوری اسلامی به خاطر زن بودن محكوم شده است - آن هم به محكومیت ابدی. جمهوری عدل اسلامی بر تبعیض بر اساس چنین خصوصیتی كه خود معلول یك تصادف كروموزمی است و نیمی از جامعه ما را در بر میگیرد استوار شده است. و این یعنی كه عمده ترین خصوصیت جمهوری اسلامی و عنصر تعریفكننده آن زنستیزی است.
از این رو، مبارزه زنان برای احقاق حقوق انسانی خود شاخص اصلی مبارزات دموكراتیك و حقوق بشری مردم ایران بشمار میرود. این مبارزه تعیین كننده نیز هست. موفقیت در این مبارزه، یعنی نفی عنصر تعریفكننده جمهوری اسلامی، یعنی نفی جمهوری اسلامی است. این سخن یاوه نیست كه یكی از آیات عظام، حجاب را نه از فروع دین كه از اصول آن شناخته است. و این بیدلیل نیست كه جمهوری اسلامی هیچ نوع از تظاهرات حقطلبانه زنان را، هرچند مسالمتآمیز و محدود به خواست رفع برخی از تبعیضات جنسی باشد، بر نمیتابد. اولین تظاهرات سازمان یافته برای حقوق بشر (حقوق زنان) در جمهوری اسلامی از سوی زنان در ١٨ اسفند سال ١٣٥٧ صورت گرفت و مورد حمله عوامل حكومتی قرار گرفت و آخرین آن در ٢٢ خرداد ١٣٨٥ باز هم از سوی زنان با شدت بیشتری از سوی حاكمیت سركوب شد. آزادی زن در جمهوری اسلامی به معنای آزادی مردم ایران از یوغ جمهوری اسلامی خواهد بود.
زنان ایران اكنون بیش از هر زمان دیگر به شعور جنسی خود دست یافتهاند و پیشگامان آنان برای مقابله با تبعیض سازمانیافتهای كه همه شئون زندگی زنان را در بر گرفته به تلاش برخاستهاند. رژیم جمهوری اسلامی نیز به حكم غریزی حفظ بقا با تمام وجود در برابر این تلاش ایستاده، و آماده است تا آن را به هر قیمتی سركوب كند. در این نبرد نابرابر، زنان ما به هر كمكی از سوی نیروهای دموكرات و متعهد به حقوق بشر نیاز دارند. اكنون، و در شرایطی كه جهان غرب رژیم حاكم بر ایران را به خاطر فعالیتهای اتمی آن زیر نظر دارد، باید هر چه بیشتر شرایط زنان ایران و سركوب تظاهرات آنان را به گوش جهانیان رساند و از آنان برای حمایت از حقوق زنان در ایران استمداد كرد.
جامعه جهانی البته در سالهای اخیر نسبت به شرایط زنان در ایران حساس شده و با علاقه آن را دنبال میكند. اعطای جایزه صلح نوبل در سال ٢٠٠٣ به خانم شیرین عبادی اقدامی در همین راستا بود. پس از این واقعه، انتظار همگانی بر این بود كه خانم عبادی، به عنوان یك زن حقوقدان و فعال حقوق بشری، در مقام سخنگوی زن سركوبشده ایرانی منعكسكننده ندای حقطلبانه آنان در جهان باشد و از هر امكانی برای دفاع از حقوق آنان بهره بگیرد. ایشان البته تا حد زیادی به این مهم پرداخته است و خود یكی از دعوتكنندگان تظاهرات ٢٢ خرداد بود. ولی اخیرا ایشان در مجامع جهانی بیش از آن كه به مسایل ایران بپردازد و دردهای آنان را به گوش جهانیان برساند به مسایل جهانی میپردازد و یا از سوی مردم ایران (یا مسلمانان جهان) برای كشورهای خارجی یا غربی خط و نشان میكشد.
مخالفت با جنگ و حمله احتمالی آمریكا با ایران وظیفه هر ایرانی میهندوست و صلحطلب است. محكوم كردن جنایات و بدرفتاریهای آمریكا در زندانهای گوانتانامو، ابوغریب عراق و بگرام افغانستان نیز كاری است كه دهها و شاید سدها سازمان حقوق بشری به آن پرداختهاند. ولی از سفیر حقوق بشری مردم ایران انتظار میرود وقتی از تریبونهای بینالمللی سخن میگوید به مسایلی بپردازد كه كمتر به گوش جهانیان میرسد. آیا از دید خانم عبادی سخن گفتن از گوانتانامو در این اجتماعات مهمتر است (كه مستمعین آن بارها شنیدهاند) یا گزارش این كه در ایران دختر ١٦ ساله فقیر تجاوزشده به فحشا كشانده شده را قاضی شهر در ملأ عام به دار میكشد و حكومت واكنشی نشان نمیدهد؟ آیا سخن گفتن از فداكاری خونین مردم در برابر حمله احتمالی آمریكا بدون اشاره به شرایط وحشتناك حقوق بشر در ایران این واقعیت را از جهانیان پنهان نمیكند كه مردم ایران اسیر حكومتی هستند كه وزیر كشور آن در یك قتل عام خونین چندهزارنفره سال ١٣٦٧ دست داشته و كسی هنوز او را به محاكمه نكشانده است؟
زنان ایران به شكرانه جایزه صلح نوبل كه به خانم عبادی تعلق گرفت از یك تریبون استثنایی بینالمللی برخوردار شدهاند كه اگر به صورت بهینه از آن بهرهبرداری شود میتواند به پیشبرد مبارزات زنان كمك زیادی بكند. امید كه خانم عبادی با توجه به اهمیت نقش خود به این مهم بیشتر بپردازد و اجازه ندهد كه مأموران باتون به دست جمهوری اسلامی صدای زنان ایران را با خشونت خاموش كنند. و پرسیدنی است كه اكنون با توجه به این كه تظاهرات اخیر سركوب شده است - تظاهراتی كه به دعوت ایشان و بسیاری دیگر از زنان شجاع ما صورت گرفت - آیا ایشان وظیفه سنگینتری در دفاع از حقوق زنان در مجامع بینالمللی به عهده خواهد گرفت؟ از جمله، ایشان میتواند از كمیته جدید التأسیس زنان برنده جایزه صلح كه به ابتكار ایشان و سه زن دیگر تشكیل شده بخواهد كه دفاع از حقوق زنان در ایران را در صدر دستور كار خود قرار دهد. و یا از رژیم ایران بخواهد كه برای یك بار هم كه شده اجازه دهد زنان ایران در یك تظاهرات آرام و بدون خوف از سركوب شركت كنند - و تا آن گاه كه رژیم رسما چنین تضمینی را نداده است، این موضوع را در هر تریبون بینالمللی كه در اختیار او قرار میگیرد با جهانیان در میان بگذارد...