4 August 2006


اسماعيل نوري علا:



شبآهنگ تدفين
...............................................................




شبانه، شبانه، شبانه...
اين شبآهنگ را چنان زمزمه کردی
که در کشور تاريکی
سرود روشنائی
همين خواهد بود.


***

شبانه، در سکسکه ی بازجو
شبانه، بر تخت بدنام بهداری
شبانه، در سلولی سرنشين گم کرده
شبانه، در پروازی که سقف ندارد
شبانه، در کاروان ترسيده ی سياهکاران
شبانه، در جنگل سوگوار آمل

شبانه،
در قبری که از هراس و تشويش خالی می شود
تا آرامش جليل ترا به پيشواز بنشيند.



ببين:

شتابان
روز را در شب دفن می کنند
صدا را در خفقان
نبض را در ساطور؛
و خود از شب غليظ تر می شوند.


***

چه کرده ای که اکنون
فراموشی بيشترين آرزوی آنان است؟

چه کرده ای
که تازيانه و قپان
زخم و نمک
تنهائی و تنهائی و تنهائی
ديگر بکارشان نمی آيد

و در نيمه شبان جنگل منتظر
از تو و از صبح
به يکسان بيمناکند؟



نگاه کن:

جنگل شب زده
بوی مظلوم تو را نفس می کشد
و آرزوهايت را به نسيم صبحگاهی می سپارد،
نسيم از قله بر می گذرد
و نامت را به سوی خورشيد جار می زند
و در سرخی شفق خونسرد
هرکه از کوچه ی عاشق ها می گذرد
ناگهانه سبک می شود.



.........................................................................................

به ياد روشن اکبر محمدی

دنور ـ 12 مرداد 85
http://www.puyeshgaraan.com/ES.Poems/ES.poems-shabaahang.htm
از کتاب نشده ها