31 August 2006

جمشید پیمان:


ای نداده دل به ظلمت در شبان دیر پای


برای شاعر آزادی خواه و مبارز، اسماعیل وفا یغمائی


ای فضای سینه ات سرشار از فریادها
ای پریشان گیسویت اندر مسیر بادها
ای نگاهت غرقه در آئینه ی اندوهبار
ای دلت خونین برای ناکجا آبادها
ای گرفته بر فراز دست تاولبار خود
پیش بند یادگار غیرت حدادها
ای زتو بی آبرو این دلقکان دلق پوش
ای درانده پرده ی تزویر این شیادها
ای پر از بویه برای وارهیدن از قفس
ای شکسته بال و پر درهجمه ی صیادها
ای کشیده برفراز قله های افتخار
نام آزادی، برغم کینه ی دد زادها
ای نداده دل به ظلمت در شبان دیر پای
رفته ای در آتش، اندر محضر شدادها
ای بریده دست و دل از ساحل آسودگی
ای به توفان رفته با دریایی از فریادها
ای سرودت همنوا با سر به داران وطن
ای به شعرت جاودان امید مردم زادها
ای شهید شاهد گردان رفته زیر تیغ
سر نکرده خم به پیش خنجر جلادها
قهر برده برخدا عیسی صفت درپای دار
جسته اندر امتداد نام مریم ، دادها
ای نشسته با خجسته ، عاشق شوریده سر
ای گسسته از ستم ها ، کینه ها ، بیدادها
ای نوشته از وفا بر صفحه ی پیمان خویش
شد وفایت جاودان درقصه ها ، در یادها
ای نکرده پشت بر رزمندگان ، آزادگان
تا بروبی از وطن بنیاد بی بنیادها
ای نهاد پای با یاران به میدان نبرد
ای شده در پیش عزمت آب ، پولادها
باز برکش توسن رزمندگی در زیر پای
پاسخی در خور به کار کاوه ها ، فرهادها


31- 8 -2006