1 August 2006

جمشید پیمان: ا کبر محمدی را هم کشتند... زنده باد مقاومت قهرآمیز









اکبر محمدی را هم کشتند

زنده باد مقاومت قهرآمیز
پیروزباد مبارزه مسلحانه

جمشید پیمان



در آستانه ی سالگرد کشتار زندانیان سیاسی بفرمان صریح و مستقیم خمینی هستیم. دو هفته ای بیشتر از هیجدهم تیر، سالروز هجوم پاسداران رژیم به خوابگاه های دانشجویان و سر کوب خونین اعتراض مردم بفرمان سه ریشه ی اساسی جنایت یعنی خامنه ای، رفسنجانی و خاتمی نگذشته است ، چند روز دیگر سالروزقتل عبدالرحمن برومند و دکتر شاپور بختیار بدست تروریست های اعزامی رژیمست... کسی پیدا میشود بمن نشان دهد که از سیصد و شصت و پنج روز از سال و در اینهمه سال، کدام روز را سراغ دارد که با خون آزادیخواهان ایران بدست حکام ضد بشر حاکم بر میهنمان رنگین نشده باشد؟ اکبر محمدی را هم سر به نیست کردند. فردا نوبت کیست؟ پس فردا نوبت کیست؟ و در این میانه هنوز و همچنان عدهای پیدا میشوند که ما را به مدارا و کنار آمدن با این جرثومه های جهل و جنون جنایت فرا می خوانند. چرا باید با این رژیم مدارا کرد؟ چرا باید در برابر جنایتکارانی که در این بیست و هفت سال ثابت کرده اند که با مردم ایران و بخصوص با آزادیخواهان ،زبانی جز زبان زور و خشونت بکار نمی برند و شیوه ای جز زندان و شکنجه و اعدام درقاموسشان وجود ندارد ، باید سر تسلیم بزیر افکند
...

درست در نقطه ی اوج کوبیدن بر طبلهای اصلاح طلبی، ماجرای کشتار روشنفکران و نویسندگان از پشت دیوارهای بتون آرمه ای مخفی کاری های رژیم جنایتکار آخوندی بیرون زد و یک بار دیگر چهره ی ضدبشری ملایان حاکم بر ایران را به نمایش گذاشت . همان روزها ، مانند روزها و ماه ها و سالهای پیش از آن، کسانی که ماهیت تغییر ناپذیر این رژیم دد منش را شناخته بودند خطاب به مردم ایران و جهان به تکرار گفتند که فریب بازی اصلاحات را نخورند و در چنبره ی دام توطئه های رژیم نیفتند. اما عده ای رفتند و هنوز هم میروند.
زخمی که رژیم آخوندی در جریان کشتار هزاران زندانی سیاسی در مرداد ماه 1360 بر پیکر جامعه ی ایران زد هرگز التیام نخواهد یافت. نه با بخشش و نه با اتنقام و با صراحت میگویم و نه حتی با پیروزی قطعی آزادی خواهان و تحقق آرمان آن هزاران جانباخته . این زخم بر پیکر ملت ایران جاودانه خواهد ماند و هر روز و هر ساعت بر دلهای مردم این سرزمین نیش خواهد زد و سر باز خواهد کرد. باز هم نه برای بخشش و نه برای انتقام. تنها و تنها برای اینکه این مردم، چه امروز و چه فردا و چه در درازی بیکران زمان، فراموش نکنند که برای مبارزه با زشتی و پلشتی دست در دست زشت ترین و پلشت ترین لایه های اجتماع نگذارند و عنان کارشان را به دست مشتی بیمار روانی و دیوانه نسپارند .
از خرداد سال 1360 تا امروز لحظه ای خالی از تجربه ی دردناک وحشی گری و جنایتکاری رژیم آخوندی نبوده است. رژیم در برابر هر کنشی از جانب مردم کشورمان فقط یک واکنش نشان داده است: سرکوب تمام عیار . امواج این سرکوب حتی دامان اندرونی نشینان این جنتایتکاران را هم گرفته و آنان را حد اقل از حبس و شکنجه و تبعید و بیکاری و خانه نشینی بی نصیب نگذاشته است. وقتی ملایانی چون منتظری و طاهری و اردبیلی و حتی خلخالی گرفتار غیظ و غضب این جنایتکاران می شوند، زمانی که یاران با وفا و صدیقی چون گنجی و عبدی و آخوند نوری و سروش و امثال اینها به صد روش مورد حمله و هجوم فیزیکی و روانی و قلمی قرار می گیرند ، حساب کسانی که مطالبات خود را از شیوه هایی جز سر خم کردن و تمکین نمودن پی میگیرند، البته گونه ای دیگر رقم میخورد.
دهها هزار شهید و جانباخته و هزاران زندانی عقیدتی که در سیاهچال های این رژیم ضد بشر و ضد آزادی انواع و اقسام شکنجه ها را متحمل میشوند اکنون یک پرسش را در برابر همه ی مدعیان حقیقی و مجازی آزادی خواهی و مبارزه با این رژیم قرار میدهند:
" چگونه می توان از شر این نکبت دیرینه سال خلاصی یافت ؟ "
اکبر محمدی را هم کشتند. یک زندانی دیگر قربانی شد تا پایه های بنای ستمگران حاکم بر کشوران سست نشود. پیشتر قرار بود ولی الله فیض مهدوی را بکشند. معلوم نیست چرا نکشتند. اجازه بدهید حرف دلم را بزنم. من باورم نمیشود که این جنایتکاران در اثر اعتراض های مربوطه، دست از اعدام فیض مهدوی کشیده اند. من نمیدانم اینها در سرهای مملو از خباثتشان چه میگذرد. پرونده ی زهرا کاظمی خبرنگار و عکاسی که علنا بدست این جنایتکاران بقتل رسید هنوز مفتوحست. پرونده ی قتل های زنجیره ای را کوشیده اند ببندند. وکیل بازماندگان قربانیان قتل های زنجیره ای چند سالست که در زندان بسر میبرد. تروریست های رژیم اینجا و آنجا و بی وقفه در پی شکار مخالفان ، از هر گروه و دسته و از هر قوم وقبیله ، هستند. هیچ کس از دست سرکوبگری های این رژیم در امان نیست . کار بجائی رسیده است که پرسش های اعتراض آمیز چند تا طلبه و همپالکی خودشان به آخوند رفسنجانی را هم تاب نمی آورند و اعتراض کنندگان را به حبس های دراز مدت و خلع لباس و تبعید محکوم میسازند تا دیگر کسی از این طایفه بخودش اجازه ندهد زبان به انتقاد بگشاید. تجربه های رفراندم و انتخابات آزاد و تغییر قانون اساسی رژیم و تبدیل ولایت مطلقه ب ولایت مشروطه هم که همگی دود شدند و به آسمان رفتند.
اکنون در آستانه ی سالگرد کشتار زندانیان سیاسی بفرمان صریح و مستقیم خمینی هستیم. دو هفته ای بیشتر از هیجدهم تیر ، سالروز هجوم پاسداران رژیم به خوابگاه های دانشجویان و سر کوب خونین اعتراض مردم بفرمان سه ریشه ی اساسی جنایت یعنی خامنه ای، رفسنجانی و خاتمی نگذشته است ، چند روز دیگر سالروزقتل عبدالرحمن برومند و دکتر شاپور بختیار بدست تروریست های اعزامی رژیمست. چند روز دیگر و چند روز دیگر و چند روز دیگر. کسی پیدا میشود بمن نشان دهد که از سیصد و شصت و پنج روز از سال و در اینهمه سال، کدام روز را سراغ دارد که با خون آزادیخواهان ایران بدست حکام ضد بشر حاکم بر میهنمان رنگین نشده باشد؟
اکبر محمدی را هم سر به نیست کردند. فردا نوبت کیست؟ پس فردا نوبت کیست؟ و در این میانه هنوز و همچنان عده ای پیدا میشوند که ما را به مدارا و کنار آمدن با این جرثومه های جهل و جنون جنایت فرا می خوانند. چرا باید با این رژیم مدارا کرد؟ چرا باید در برابر جنایتکارانی که در این بیست و هفت سال ثابت کرده اند که با مردم ایران و بخصوص با آزادیخواهان ، زبانی جز زبان زور و خشونت بکار نمی برند و شیوه ای جز زندان و شکنجه و اعدام در قاموسشان وجود ندارد ، باید سر تسلیم بزیر افکند و راه مجانبت در پیش گرفت.
در زیر چنین شرایطی مقاومت ، مقاومت قهر آمیز و حتی مبارزه ی مسلحانه حق مشروع و طبیعی مردم ایرانست. چرا باید بنشینیم و صبوری پیشه کنیم و دست روی دست بگذاریم تا شاید روزی و روزگاری این درخت نکبت ریشه کن شود. تاکی باید شاهد ربودن و شکنجه و قتل آزادیخواهان باشیم؟ نگذاریم حادثه یکشتن اکبر محمدی در مورد آزادیخواه دیگری تکرار شود و جنایت رژیم آخوندی تداوم یابد.
آری ، در چنین اوضاع و احوالی مبارزه قهرآمیز حقانیت دارد . یادمان نرود که هیچ آزادیخواهی در پی انتقام کشی و کین توزی نیست و هیچ کس حق نداررد حق مسلم مردم ایران برای رویارویی قهر آمیز با نظام ضدبشری آخوندی را با برابر نهادن این قهر با وازه ها و مفاهیمی چون خشونت و انتقام و کین توزی و خونریزی ، مخدوش سازد .


جمشید پیمان
مونیخ – 31-7-2006