14 September 2006

جمشید پیمان : تنها " سرخ" ماند، بر پهنه ی بهمن برف




تنها " سرخ" ماند، بر پهنه ی بهمن برف


جمشید پیمان


( درسوگ آرزوهای سپیدی که خونین گشتند )




دریا پر از رویای ماهی های سرگردان بود

و من ،

پر از هوای تو

و جام باده ،

پراز هیاهوی میخانه .

نوشانوشی نبود آنجا که ماهی و من بودیم .

میان حوصله ی یک بغض قدیمی

و تشنگی دریا

تو ایستاده بودی

با جامی از ابر های سترون

در آستانه ی بهمن برف .

بر گستره ی نگاهت

پرنیانی لبریز از " سرخ " می گذشت

و ذهن جستجو گر من

سایه ای بود از ماهی و می و سرخ .

میخانه از هیاهو تهی ماند ،

ماهی از پریشانی ،

در یا از رویا ،

من از هوا

و تو از نگاه .

تنها

" سرخ "

ماند

برپهنه ی بهمن برف .