5 September 2006

داريوش همايو ن:جنبش دانشجویی و بوم‌های مرگ ‌اندیش


رژيم اسلامی درگير بحران‌های فزاينده از هر سو، دست به کار نابود کردن طبقه متوسط ايران در دو جبهه عمده شده است. از سوئی تهی کردن دانشگاه‌ها از محتوای دانشگاهی و خفه کردن صدا‌های روشنفکری در هر جا و از سوی ديگر راندن بخش خصوصی به بی اهميت‌ترين حاشيه‌های اقتصاد ملی که به بيکاری پردامنه کارگران خواهد انجاميد.


جنبش دانشجوئی هفت سال است زير ضربه‌های حکومت‌، از دوم خردادی تا بسيجی، پايداری می‌کند

تا کنون دانشجويان و کارگران جداگانه و ناهمزمان عمل می‌کردند. از اين پس می‌توان هماهنگی بيشتری را از آنان انتظار داشت.

محمدی نه تنها به توده بزرگ دانشجو، سرمشقی در جنگيدن تا پايان داد ولی بايد از همه مبارزان، دانشجو و غير دانشجو، خواست که با اعتصاب غذا به رژيمی که خواهان نابودی آنهاست کمک نکنند. ما در مبارزه خود به شهيد نيازی نداريم. مرگ و شهادت را می‌بايد به بوم‌های مرگ‌انديش حزب‌الله در هرجا ارزانی داشت.


جنبش دانشجویی
و بوم‌های مرگ ‌اندیش دوم خردادی و بسيجی

داريوش همايون



مرگ يا، به احتمالی، کشته شدن اکبر محمدی را در زندن می‌بايد سراسر بر زمينه جنبش دانشجوئی نگريست. آن جنبش خود بر پايه سوء تفاهمی از دوم خرداد و در پشتيبانی آن سرگرفته بود و کم و بيش با همان فراز و نشيب. ولی در حالی که سرجنبانان دوم خرداد در حاشيه دستگاه حکومت نيز از شمار برخوردارانند، دست درکاران جنبش دانشجوئی يا در زندان افتاده‌اند (طبرزدی، باطبی، منوچهر محمدی و همه ديگران) يا در سايه تهديد هميشگی، در حالت نيمه گريزان، بسر می‌برند، يا اگر خوشبخت‌تر بوده‌اند خود را به بيرون انداخته‌اند. اکنون يکی از آنها بهای سرکشی و تسليم ناپذيری خود را با جانش می‌پردازد.

آنچه به جنبش دانشجوئی ناماور شد در پيروزی انتخاباتی خاتمی نقش تعيين کننده داشت و طبعا با پيکار انتخاباتی يايان نيافت. دانشجويانی که طبقه متوسط ايران را به پای صندوق‌های رای کشيدند شکست نامزد انتخاباتی فيضيه را آغاز پايان ولايت فقيه می‌شمردند و آماده بودند بقيه راه را بروند. پس از يک دوره نا آرامی‌های دانشگاهی، رژيم اوباش بسيجی را به سرکوبی دانشجويان فرستاد ولی حمله به خوابگاه‌های دانشجوئی در تهران و تبريز با تظاهرات هژده تير ۱۳۷۸/۱۹۹۹ پاسخ داده شد که می‌توانست دوم خرداد را، چنانکه دانشجويان تصور می‌کردند به فرا آمد ناگزيرش برساند. حکومتی که با رای طبقه متوسط روی کار آمده بود، و خود آن طبقه متوسط، فرصتی می‌يافت که در برابر ولايت فقيه و فيضيه روحيه باخته بايستد و انقلاب اسلامی را به يک "ترميدور" واقعی، نه آنچه مخالفان وفادار رژيم و ناظران آرزوپرور غربی به زور بر مانند‌های رفسنجانی می‌بستند و می‌بندند، برساند.

هژده تير که هنوز بزرگ‌ترين تظاهرات سياسی برضد رژيم اسلامی است (تظاهرات در اعتراض به کاريکاتور يا شورش‌های شهری دوران "سازندگی" چنان ژرفا و ابعادی نداشتند) يک لحظه حقيقت تمام عيار بود. رژيم اسلامی از آن زمان تصميم به حذف سياسی طبقه متوسط ايران گرفت و آن طبقه متوسط ــ اگرچه موقتا ــ رای به بی‌اثری خود داد. رژيمی که با انقلاب طبقه متوسط به قدرت رسيده بود بيش از هميشه به شکاف پرنشدنی، يک همگريزی وجودی، ميان خود و پيشرفته‌ترين و روشن‌ترين لايه‌های جامعه ايرانی پی برد و طبقه متوسطی که بيشتر صد سال گذشته را ــ که دوران شکل گيری و بالندگی آن طبقه بوده است ــ نمايشگاه نابسندگی انتلکتوئل و سستی اخلاقی و ضعف سياسی خود کرده، تصميم گرفت تماشاگر ميدان نبردی که بر سر او درگرفته بود بماند. اما دوم خردادی که اميد آن طبقه متوسط برای دگرگشت آرام و بی هزينه رژيم اسلامی بود در آن لحظه قطعی بجای پيوستن به جبهه دمکراسی، طبيعت ملی مذهبی خويش را بار ديگر نشان داد و از نيرو‌های
آزادی و ترقی، پناه به زير عبای ارتجاع مذهبی و شرمساری تاريخی برد.

و اين بار می‌داند که دوستان و دشمنانش کها هستند. تکرار هژده تير با به ميدان آوردن انبوه بسيجيان ديگر امکان نيافت بويژه که دوم خرداديان اصلاح طلب نيز کارد‌ها را از پشت و رو بيدريغ بر دانشجويان فرو آوردند. با اينهمه جنبش به پايان نرسيد و مرگ محمدی به طرفه‌ای تلخ نشانه زنده ماندن آن است. ما کار خود را به جائی رسانده‌ايم که زنده بودنمان را می‌بايد با مرگ ثابت کنيم.

* * *

پايداری جنبش دانشجوئی در شرايط کنونی مهم‌ترين سلاح مبارزه است. جنبش می‌بايد هم از درون و هم از بيرون پايدار بماند. اختلاف انداختن در دفتر تحکيم وحدت، بهره برداری از ترور شخصيت دانشجويان به دست همرزمان آنان و برخورد‌های شخصی ناگزير در فضای محدود زندان، تاکتيک‌های پيش بينی پذير مقامات امنيتی برای بی اعتبار کردن دانشجويان بوده است. خنثی کردن اين تاکتيک‌ها اهميتی کمتر از تسليم ناپذيری دربرابر فشار‌های از بيرون ندارد. خوشبختانه بخش بسيار بزرگ‌تر دانشجويان فريب تحريکات را نخورده‌اند.

رژيم اسلامی درگير بحران‌های فزاينده از هر سو، دست به کار نابود کردن طبقه متوسط ايران در دو جبهه عمده شده است. از سوئی تهی کردن دانشگاه‌ها از محتوای دانشگاهی و خفه کردن صدا‌های روشنفکری در هر جا و از سوی ديگر راندن بخش خصوصی به بی اهميت‌ترين حاشيه‌های اقتصاد ملی که به بيکاری پردامنه کارگران خواهد انجاميد. جامعه ايرانی بسوی برخورد‌های سخت‌تر از گذشته می‌رود؛ و درامد‌های سرشار نفتی در حکومتی که به دستی تاراج می‌کند و به دستی ديگر رای می‌خرد ريسمانی به گردن آن خواهد شد. دير نخواهد بود روزی که حتی يک حکومت ناشايسته‌سالار اثرات ويرانگر سرازير شدن پول به يک اقتصاد غير توليدی را دريابد.

نقش تعيين کننده دانشجويان بويژه هماهنگ با کارگران جای ترديد ندارد. تا کنون دانشجويان و کارگران جداگانه و ناهمزمان عمل می‌کردند. از اين پس می‌توان هماهنگی بيشتری را از آنان انتظار داشت. انگيزه اعتراص و مقاومت و مبارزه در هر جا بالا می‌گيرد و حکومتی که از دور و نزديک زير فشار است و با سياست‌های ديوانه‌وارش هر روز برای خود دردسر‌ها و شکست‌های تازه می‌تراشد (لبنان تازه‌ترينش) آسيب پذير‌تر می‌شود. دانشجويان نشان داده‌اند که می‌توانند اعتراض‌های صنفی را تا سطح سياسی سزاوارشان بالا ببرند و هيچ پيکار پردامنه‌ای از رهبری جنبش دانشجوئی بی‌نياز نخواهد بود.

محمدی نه تنها به توده بزرگ دانشجو، سرمشقی در جنگيدن تا پايان داد ولی بايد از همه مبارزان، دانشجو و غير دانشجو، خواست که با اعتصاب غذا به رژيمی که خواهان نابودی آنهاست کمک نکنند. ما در مبارزه خود به شهيد نيازی نداريم. مرگ و شهادت را می‌بايد به بوم‌های مرگ‌انديش حزب‌الله در هرجا ارزانی داشت. مبارزه بی قربانی نخواهد بود ولی مرگ به دست خويش شايسته نيرو‌هائی نيست که برای زندگی، و شادی و زيبائی که در آن است می‌جنگند.