مطابق قانون اساسی، «ولی فقيه» مشرف بر سه قوه مجريه، مقننه و قضائيه است و اختيارات و قدرتهای بخصوصی دارد. اگر حزبی يا فردی برای شرکت در انتخابات اين کشور ثبت نام ميکند، ناگزير بايد به يک سئوال محوری پاسخ مثبت داده باشد. اينکه به ولايت مطلقه فقيه التزام عملی دارد
التزام از ريشه الزام و پايبندی می آيد و کسی که ملتزم می شود، آنهم ملتزم عملی، از قبل به ولی و وکيل خود وکالت تمام ميدهد تا هر وقت تشخيصی داد و راهی نمود، آن تشخيص را بر تشخيص خود ترجيح دهد و آن راه را برود که «ولی» می نماياند
انتخابات مجلس هشتم در ايران، چه بخواهيم و چه نخواهيم مي آيد و برگزار و تمام مي شود. آنچه احتمالا" همچنان بدنبال پاسخ آن خواهيم بود، اين سئوال بزرگ است كه آن مردان بزرگ و شورفرين و هدايتگر بالاخره كي حاضر مي شوند،اولا به ميدان بيايند و گرمايي به تن يخزده مردمان بريزند و ثانيا" آن پرده دوم را اجرا كنند؟
دوم خرداد 1376 آن اتفاق در پرده اولش افتاد و مردم به هنر مردي و مرداني گرد هم آمدند و جمع شدند و دستان يخزده خود را برهم فشردند و به انتظار گرمايي جان افزا و روحبخش ايستادند.مجلس ششم هم با همين آرمان شروع شد و باز انتظار مردمي را براي تغييراتي و اصلاحاتي نمايندگي كرد كه افق اميدوار كننده تري از زندگي پيش رو را به آنها و فرزندانشان بنماياند. اما تمام آن دوران گذشت و پرده دوم هرگز اجرا نشد. درباره پرده دوم،در ادامه اين نوشته ميگويم و خواهم گفت كه وقتي مردي به وسط ميدان مي پرد و دستي بر هم ميزند و خلايق را براي ديدن شگفتيهايي جمع ميكند، اگر بلافاصله پس از پرده اول و بازار گرمي، آن پرده دوم را اجرا نكند، چه فاجعه اي را رقم ميزند.
***
اين يك واقعيت غيرقابل انكار است كه ايران امروزما، جامعه و حاكميتي منحصر به فرد دارد و به عقيده من با هيچ مدلي در دنياي امروز قابل مقايسه و معيارهاي همسان نيست. سازوكار حكومت امروزه ايران،كاملا منحصربه فرد و خاص است.تنها با كولاژي از چند نوع حاكميت و چيدن چند مدل جامعه شناسي، مي شود به مدلي شبيه به آنچه واقعا" در ايران امروز ميگذرد،رسيد.در مدل جامعه ايران امروز،جمعيتي از نقيضين و لشكري از تضادها وجود دارند كه كار قضاوتي منصفانه و همه گير را تقريبا محال يا مشكل ميكند.بر همين اساس،رسيدن به نسخه اي كه بتواند ناكاميها و ناراستيهاي اين جامعه را علاج كند و مسير پيشرفتش را بنماياند، كاري است فوق العاده دشوار.
در حقيقت وضعيت دموكراسي در ايران نه شبيه آن كشور جنوبشرقي آسياست كه با دسته فلزي ميكروفنها بر سر و بدن يكديگر مي كوبند و در صحن پارلمان جوي خون به راه مي اندازند و نه شبيه فرانسه است كه مطبوعاتش بتوانند اخبار لحظه به لحظه از همسريابي و مغازلات عشقي رئيس جمهور مجردش را منعكس كنند.اينجا مردمسالاري يك پسوند ديني هم دارد كه سياسيون را از تقليد هر دو مدل آسيايي و غربي دموكراسي،نهي و منع ميكند.يكي از قوانيني كه اهل سياست را در ايران امروز داراي شرايط و موقعيتهاي خاصي ميكند،شرط «التزام به ولايت مطلقه فقيه» است كه براي ورود به مجلس و بدنه حاكميت بايد به آن تعهد داد.«التزام عملي..» نه يك كلمه كم و نه كلمه اي بيش.
مطابق قانون اساسي، «ولي فقيه» مشرف بر سه قوه مجريه، مقننه و قضائيه است و اختيارات و قدرتهاي بخصوصي دارد. اگر حزبي يا فردي براي شركت در انتخابات اين كشور ثبت نام ميكند،ناگزير بايد به يك سئوال محوري پاسخ مثبت داده باشد.اينكه به ولايت مطلقه فقيه التزام عملي دارد.غير از اين باشد،او مجوز ورود به صحنه را نخواهد گرفت.التزام عملي چيزي بيش از اعتقاد قلبي است. التزام از ريشه الزام و پايبندي مي آيد و كسي كه ملتزم مي شود،آنهم ملتزم عملي، از قبل به ولي و وكيل خود وكالت تمام ميدهد تا هر وقت تشخيصي داد و راهي نمود، آن تشخيص را بر تشخيص خود ترجيح دهد و آن راه را برود كه ولي مي نماياند.
سهل است كسي كه با پايبندي عملي به اصل ولايت فقيه وارد مجلس مي شود،بايد اين پايبندي را به وقت لزوم اثبات كند. به عنوان مثال وقتي با انزار و هشدار ايشان مواجه شود كه طرح اصلاح قانون مطبوعات را وارد دستور مجلس نكنيد، طبق قانون اين كشور فقط بايد بگويد:«سمعا" و طاعتا"».اين را طبق همان قانوني مي گويد كه با استناد به آن وارد مجلس و ساخت قدرت شده است. اما اگر مثل دوستان مشاركتي ما بخواهد شبيه قهرمانها باشد و زير بار نرود و «جر زني» كند و دعواي سياسي و جار و جنجال براه بيندازد، قاعده اين بازي را كه با قبول همه شرايط آن وارد مجلس شده، به هم ميزند و اين دقيقا" محل ايراد كار آنهاست. اينجاست كه نماينده يا بايستي از شعارهاي انتخاباتي خود و قهرمان بازي عدول كند يا ديگر چنان شعارهايي را فراموش كند و هرگز با چنان شعارهايي وارد عرصه نشود و آنها را فراموش كند.
طبيعي است كه مثل خيلي كشورهاي ديگر،جاهايي «خواست مردم» با «حكومت» منطبق هست و جاهايي هم منطبق نيست.چه بخواهيم و چه نخواهيم ، حكومت جاهايي منطبق با خواسته يا نياز مردم عمل نمي كند يا موافق آن نيست. ايراد بزرگ دوستان مشاركتي ما آنجاست كه باز مي خواهند وارد همان مجلسي بشوند كه اينگونه تعارضها را در دوره ششم آن به حد كافي آزموده اند. دوستان مشاركتي ما دقيقا" با شعار دادن و با تبليغ آن بخشهايي به مجلس ششم راه يافتند كه ديدگاه حكومت با ديدگاه مردم منطبق نبود. مثلا" شعار دادند «ايران براي همه ايرانيان» اين شعار زيبا در آن مقطع خواسته مردم بود اما بدلايلي (كه شايد از نظر من و شما درست نباشد) مورد خواست حاكميت نبود.يا شعار از تغييرات بنياديني دادند كه اگرچه خواست مردم بود،اما حاكميت آمادگي يا موافقتي با آن نداشت. يا به محض تصرف مجلس، سخن از تصرف و «فتح سنگربه سنگر» كردند و نظرهاي بدي به قوه قضاييه يا صداوسيما (!)داشتند و چنانچه افتد و دانيد، فتح آنها به نتيجه نرسيد. اگرچه ممكن است حاكميتي يكپارچه و منسجم مورد موافقت مردم باشد ،اما حكومت با چنان انسجامي موافق نبود. جايي هم كه مردم به مطبوعات آزاد گرايش نشان ميدهند، نظام و ولي فقيه با آن آزاديها بدلايلي موافقت نداشتند.خواست و تمايل اين دو(مردم و حكومت) خيلي اوقات منطبق بر يكديگر نيستند و گاهي حتي در تعارض با هم قرار دارند.و منطبق كردن اين دو،خيلي وقتها كاري است محال.مگر آنكه هنر شما،چيزي باشد در اندازه هاي تردستي.
***
انتخابات چنانچه در ابتداي اين نوشته اشاره كردم، يك گردهمايي مردمي است براي پيدا كردن راههايي تا ما را و جامعه مان را از آنچه هستيم به آنچه ميخواهيم بشويم رهنمون شود.در فضاي انتخاباتي، هر كسي شعاري و وعده اي ميدهد و تصويري از فردايي كه مي تواند يا ميخواهد بسازد را ترسيم ميكند.اين پرده اول است.كساني كه راي مي آورند و وارد مجلس مي شوند،بايد پرده دوم را اجرا كنند.يعني به وعده هاي خود عمل كنند. كه چنانچه گفتم گاهي شبيه همان تردستي است.
اين بار دوستان مشاركتي ما مجبورند هم پرده اول و هم پرده دوم را يكجا اجرا كنند تا اعتماد از دست رفته مردم را بازيابند. يعني هم هنر گرم كردن دلهاي نوميد مردمان را به اميدها و آرمانهاي اصلاح طلبانه داشته باشند و هم چيزي از آن هنر تردستي خود نشان دهند. يعني نشان دهند كه اگر با پذيرش قواعد اين بازي وارد مجلس مي شوند،در هنگام مواجهه نظر حاكميت با مردم، چطور خواهند توانست آن دو را بريكديگر منطبق كنند؟ و اگر نمي توانند چه پاسخي به مطالبات موكلان خود يعني مردم خواهند داد؟ والا اگر هنر تردستي و اجراي اعمال ناشدني را ندارند، با آن شعارهاي بزرگ وارد اين عرصه نشوند تا مجبور نشوند در ميانه راه، از قواعد بازي عدول كنند. اگر وارد مجلس شدند بپذيرند كه به حاكميت التزام عملي داده اند و هركجا لازم شود بايد بر آن گردن بگذارند. يعني مجبورند هركجا خواست مردم و حاكميت در تعارض افتاد، به نفع حاكميت راي دهند و بدان ملتزم باشند. اگر چنين چيزي را نمي خواهند،و اگر اين با روحيه قهرماني دوستان ما سازگار نيست،از همين اول وارد عرصه نشوند.
دوستان ما چون مي خواهند هزينه ورود به محلس را ندهند و به وقتش مورد سئوال مردم قرار نگيرند و از پاسخ هر سئوال بعدي بگريزند «خاتمي» را مجبور مي كنند وارد صحنه شود و زير سايه اعتبار او راي بگيرند و از زبان او به نظام قولهايي بدهند. به وقتش هم از زير سئوال مردم بگريزند و هم از زير سئوال نظام شانه خالي كنند.و مثل دوراني كه گذشت،سرمايه اي مثل خاتمي را قرباني اين بازي دوگانه و سودجويانه كنند. قديمي ها به اين سياست مي گفتند سياست شترمرغ. هركجا مورد سئوال مردم قرار گرفتند بگويند نظام نگذاشت و هركجا نظام آنها را بازخواست كرد مردم را سپربلا كنند. و اين سياست در مقابل مردمي چنين دردمند و خسته، سياستي وقيح و بي شرمانه است.
وقتي خواست مردم و حاكميت با هم منطبق نباشد و حزبي مثل مشاركت بخواهد مجوز ورود به اين تالار قدرت را بگيرد يا هنوز در بدنه قدرت بماند، چاره اي ندارد جز آنكه يا به مردم وعده هاي نشدني و كذب و مزورانه بدهد و فردا در انجام آنها عاجز و ناتوان بماند. يا آنكه هنر شعبده بازي و تردستي بداند. فقط اگر رموز تردستي و شعبده بازي را بداند، مي تواند هميشه روي بند نازك «خواست مردم» و «خواست حكومت» بندبازي كند و در ساخت قدرت باقي بماند.
دوستان مشاركتي و اصلاح طلب يادشان باشد، نمي شود از جوي آب گذشت و تر دامن نشد.نمي شود در منازعه احتمالي بين مردم و حاكميت،به حكومت ملتزم بمانند،(چنانكه قانون اين را حكم كرده) و در عين حال،همچنان نزد مردم به عنوان قهرمان و شواليه هاي دوران اعتبار داشته باشند.و اينجاست كه برمي گردم به چيزي كه در آغاز اين نوشته درباره پرده دوم گفتم.
پرده دوم شعبده بازي به شما حكم ميكند به محضي كه وارد صحنه شديد و مورد اعتماد اوليه مردم قرار گرفتيد،يك نمايش اجرا كنيد و همه را مبهوت هنر خيره كننده خود كنيد. مثلا" كلاه شعبده بازي را بتكانيد و مقابل چشمان بهت زده مردم،ناگهان يك خرگوش زيبا را از درون كلاه خالي بيرون بكشيد.كه البته من چنين هنري از دوستانمان سراغ ندارم.
پيش بيني من اين است كه دوستان ما وقتي كلاه را تكانده اند، چنان تكانده اند كه خرگوش كوچولوي بيگناه از داخل كلاه بيرون افتاده و هراسان فرار كرده است! منظورم روشن هست؟