سه شیخ آشوبگر
سعید سامان
سعید سامان
همانطور که میتوان حدس زد، به احتمال زیاد جناح بازندة تئاتر انتخاباتی آیندة حکومت اسلامی «اصلاحطلبان» خواهند بود، به همین دلیل، اعضاء این جناح از هم اکنون در لفاظی، مصاحبههای جنجالی، افشاگری و هیاهو، از دیگر جناحها، پیشی گرفتهاند. واقعیت اینجاست که «اصلاحطلبان» اصولاً حرفی برای گفتن ندارند، ولی پیوسته از طریق همین ارتباطات رسانهای سعی در «اختراع» نوعی گفتمان سیاسی دارند! و با تکیه بر همین گفتمان، که در عمل فقط لفاظی است، «اصلاحطلبان» بر این مهم متمرکز شدهاند که، نقش مخرب «پروژة» کودتائی «سیدخندان» را، که امروز بیش از 10 سال از موجودیتاش میگذرد، از افکار عمومی ایرانیان پنهان دارند.
در رابطه با آنچه در بالا آمد، شاید بهتر باشد به این سئوال بپردازیم که، به چه دلیل نویسندة این وبلاگ معتقد است، جناح «اصلاحطلب» بازندة انتخابات مجلس شورای اسلامی «معرفی» خواهد شد؟ در جواب این سئوال میباید نگاهی به روند مسائل جامعة ایران داشته باشیم. «اصلاحطلبان»، طی 8 سال حاکمیت، که چند سال از آن نیز در همگامی کامل با اکثریت به اصطلاح پارلمانی گذشت، عملاً هیچ اقدامی جهت بر آوردن شعارهای انتخاباتی خود در سطح جامعه صورت ندادند. در نتیجه، «ناظر» بیغرض و بیمرض به این صرافت خواهد افتاد که، یا این «اصلاحطلبی» آن نیست که عنوان میشود، و یا اینکه تحقق آرمانهای آن از توانائیهای جامعة امروز ایران فراتر میرود. البته در برابر این دو «گزینه»، میتوان به استدلالات پیچیدهتر متوسل شده، مسائل تاریخی، حقوقی، سیاسی و ... را در این میان وارد مرحلة بحث و گفتگو کرد، ولی این اصل را نمیتوان مورد انکار قرار داد که، نتیجة 8 سال حکومت «اصلاحطلبان» ارتباط چندانی با «اهداف» از پیش تعیین شده نداشته!
موضع نویسندة این وبلاگ در ارتباط با دو گزینة مذکور، بارها و بارها عنوان شده. «اصلاحطلبی» یک پروژة کودتائی و سازمان یافته از جانب کشورهای غربی بود، که میبایست رژیم نوینی را در تضاد کامل با روسیه، و نهایت امر با چین و هند، در کشورمان به قدرت رسانده، ایران را بار دیگر در راستای منافع نوین غرب، تبدیل به گوشت دم توپ در تقابل با سرزمینهای ارتدوکس نشین روسیه کند. این پروژه شکست خورد! و قدرتهای منطقهای به طرفهای غربی «تفهیم» کردند که، پس از فروپاشی دیوارههای امنیتی «جنگسرد» حاضر نیستند نوع دیگری از این جنگ را، اینبار تحت عنوان «اسلام دمکراتیک» در تقابل با «دیکتاتوری ارتدوکس»، در مرزهای خود تحمل کنند. این موضعگیری از ماهها پیش در این وبلاگ به وضوح تشریح شده، امروز نیز آنرا بار دیگر تکرار میکنیم! ولی همانطور که گفتیم، حتی اگر موضعگیری ما نادرست تلقی شود، این امر که اصلاحطلبان در راستای پروژههای ادعائی خود هیچ گامی برنداشتند، کاملاً صحت دارد.
از طرف دیگر شاهدیم که همین به اصطلاح «اصلاحطلبان»، در طیف سیاسی خود از مدتها پیش دست به تصفیه زدهاند. این تصفیهها بر اساس چه «منطقی» صورت میگیرد؟ آیا میتوان این «منطق» را دریافت و توضیح داد؟ تا آنجا که عنوان شده، بر اساس نوعی «تحلیل» درونگروهی، برخی از اصلاحطلبان ادعا دارند که «تندرویها» در بطن این جریان، مقصر اصلی در «شکست» این جریان بوده! به گفتة این افراد، «تندرویها» در مسیر اصلاحات، حساسیتهای «نظام» را بر میانگیخت و اصلاحطلبی را در جایگاه جریانی «برانداز» قرار میداد! در نتیجه، با حذف عناصر «برانداز»، اصلاحطلبی قصد آن دارد که خون تازهای در رگهای خود به جریان اندازد! و در همین راستا، شاهدیم که تعداد کثیری از عناصری که در طیف «اصلاحطلب»، به درست و یا به غلط، «کلیدی» معرفی میشدند، امروز عملاً جایگاه مشخصی ندارند! «اصلاحطلبی» دچار انشعابات متعددی در درون خود شده، و هر کدام از این شعبات بیش از آنچه با «اصولگرایان» فرضی در تقابل قرار گیرند، بر علیه یکدیگر مسلح شدهاند، و قصد نهائی و غائی اینان، بجای تحقق «اهداف» عنوان شده، «یارگیری» از جریانات «محافظهکاری» است که، اصلاحطلبی از روز نخست در تضاد و تخالف با همآنان تعریف شده بود!
در همین روال است که به طور مثال، امروز افرادی چون «مهاجرانی»، «بهزاد نبوی» و ... در جریان «اصلاحطلبی»، از موضع مشخصی برخوردار نیستند، حال آنکه همه روزه با نام امثال «هاشمی رفسنجانی»، تحت عنوان «شخصیت» اصلاحطلب، در رسانهها برخورد میکنیم! در بطن «علوم اجتماعی»، این «روال»، در بررسی مواضع و تحرکات جناحهای سیاسی در جوامع سرمایهداری کاملاً تعریف شده. بر اساس این تعاریف، اگر یک جریان، از موقعیت سیاسی خود، اطمینانی هر چند مقطعی داشته باشد، در حالت عادی، بازیگران آن به «امید» دستیابی به اهرمهای تصمیمگیری، با تجمع پیرامون محور «قدرت»، صفوف خود را فشرده کرده، شکافها را به حداقل میرسانند! ولی میتوان به صراحت عنوان کرد که، اصلاحطلبان از موضع خود اطمینان چندانی ندارند، و به همین دلیل، با دور شدن از محور قدرت، سعی در به دست آوردن امکانات، از طریق «سازش» با مخالفان میکنند.
حال به صراحت میبینیم، به چه دلیل «گفتمان» پوچ و جنجالی اصلاحطلبی، بر رسانهها حاکم شده؟ سخنگویان این «جریان»، از طریق مخدوش کردن «اهداف» اولیه، در این مرحله، قصد بازتعریف «اصلاحطلبی» را دارند! عملی که صرفاً میتواند از طریق فروپاشاندن «گفتمان» نخستین هماینان انجام میگیرد. و در این راستا، تخریب گفتمان گذشته، و بنیانگذاری نوع نوین آن، به ترتیبی که بتواند اهداف مرکزیت قدرت را بهتر «تعریف» کند، توسط افرادی چون کروبی، خاتمی و رفسنجانی پیوسته صورت میگیرد. سه «شیخ» مذکور، 28 سال است در رأس قدرت سیاسی همین رژیم قرار دارند! و این سئوال پیش میآید که، پس از 28 سال حکومت، اینان چه ویژگیهائی از این حاکمیت قرونوسطائی را، در عمل میخواهند به زیر سئوال برند؟ همانطور که شاهدیم، این حاکمیت در تمامیت خود مورد تأئید اینان است، و لفاظیها برای این سه شیخ صرفاً جنبة «روابط عمومی» پیدا کرده!
در این بحث میتوان با بررسی برخی اظهارات این سه «شیخ»، به صراحت نشان داد که چگونه «گفتمان» ظاهراً آزادیخواهانة «اصلاحطلبی»، گفتمانی که کارآئی آن در نظام استعماری فقط به کار فراهم آوردن زمینة کودتا میآمد، در کلام اینان تغییر مسیر داده، و به صورتی مضحک تبدیل به گفتمان «قدرتپرستی» و «زبونی» شده! بهترین نمونة این «گفتمان» در مصاحبههای اخیر کروبی با روزینامة «اعتمادملی» دیده میشود، خصوصاً زمانیکه وی با صراحت طرح «قانون مطبوعات» را در مجلس «اصلاحات» محکوم میکند! از طرف دیگر، اخیراً محمد خاتمی نیز، طی مصاحبهای با «الپائیس»، بر مسئلة «امنیت» در جوامع بشری تأکید فراوان کرده. میدانیم که این نوع «گفتمان»، خارج از روال عادی و عوام پسندانهاش، در ساختار نظریة سیاسی، از وزنهای ویژه و شناخته شده برخوردار است! واژة «امنیت»، از نظر سیاسی همیشه در ارتباط با توجیه سرکوب «پلیسی ـ نظامی» مطرح میشود، و ارتباطی با استقرار امنیت جهت به ارزش گذاشتن الهامات «آزادیخواهانه» ندارد. ولی در حال حاضر، جهت اجتناب از اطالة کلام، این بررسی را به بعد موکول خواهیم کرد!
چرا که، به عقیدة نویسندة این وبلاگ، روند مسائل سیاسی ایران دیگر از مسیر «اصلاحطلبی» عبور کرده، و بازپیمودن این مسیر، با استفاده از مهرههائی «سوخته»، «منطقی» به نظر نمیرسد. فراموش نکنیم که در یک «دمکراسی» پارلمانی زندگی نمیکنیم، از اینرو برپائی حکومت استبدادی «سردارسازندگی»، اینبار تحت عنوان «حاکمیت» اصلاحطلبان، و با تکیه بر آنچه «آراء» عمومی عنوان میشود، گزینهای بسیار پرخطر خواهد بود؛ سیاستهای حامی حکومت اسلامی، مسلماً پای در این میدان مین نخواهند گذاشت. و ما ایرانیان در بررسی شرایط سیاسی کشور میباید شرایط استراتژیک و منطقهای را نیز در نظر داشته باشیم.
بیرون کشیدن نام «محمود احمدینژاد» از صندوقهای مارگیری «امامزمان»، از نظر سیاسی پیامی کاملاً مشخص به همراه آورد: جایگزین کردن مهرههای شناخته شدة استعمار، با مهرههای نوین، در رأس هرم قوة مجریه! اینک شاید همین روند «جایگزینی» را میباید در عرصة قوة مقننه نیز تجربه کنیم. در واقع مرزهای «اصولگرائی» و «اصلاحطلبی» فرو ریخته، و به همین دلیل شاهدیم که، گروه کثیری از نمایندگان مجلس هفتم، و اغلب از جمع «طرفداران» دولت، از شرکت در «انتخابات» مجلس هشتم چشم پوشی کردهاند! ولی در تحلیل این «رخداد» نمیباید شتاب کرد، عدم حضور اینان نشان میدهد که، ساختار سیاسی در ایران اینک میباید از پایه و اساس مورد تجدید نظر قرار گیرد. خطوط ترسیم شده تحت عنوان «اصولگرا» و «اصلاحطلب»، «تندرو» و «میانهرو»، دیگر به کار سیاست نوین کشور نخواهد آمد