16 November 2006

علی اوحدی: " روز تحریک امام زمان"؟

................
داستان آن دختر جوان که سال گذشته در هلند، وقتی مادرش قران می خوانده، داشته موسیقی گوش می کرده و تبدیل به میمون شده بود که یادت هست؟ بعد هم معلوم شد آن عکس از آثار تجسمی "پاتریشیا پیچی نی نی" بوده؟ ... داستان آن سگ گریان در حرم امام رضا هم که حتمن یادت نرفته که بعدن معلوم شد دو نفر از خدام حضرت هم در وارد کردنش به حرم دخالت داشته اند؟ ...


" روز تحریک امام زمان"؟


علی اوحدی



داستان شیشه ی نصب شده در محراب مسجد جمکران را هم که حتمن خوانده ای که بالاخره حضرت آیت الله مکارم فرمان پایین کشیدنش را صادر فرمودند؟ ... این را هم که لابد شنیده ای که انجمن حجتیه اخیرن در جزواتی پیشنهاد یک روز مخصوص کرده به نام "روز تحریک امام زمان"؟ با این جملات؛


"... يك روز خاص به عنوان انقلاب و اجتماع قلوب و دعای كل مردم ايران و ساير شيعيان در كشورهای مختلف تعيين و... سوگند به خدايی كه جان ما در اختيار اوست، اگر اين روز مشخص شود و تمامی منتظران و شيعيان در اماكن مقدس جمع شوند و فرج را طلب نمايند و اگر اين روز معين، روز جمعه‌ای باشد، يقينا مولايمان روز شنبه (فردايش) ظهور خواهند فرمود". بعد هم تاکید شده که:

"دعا جهت تعجيل در فرج، مثل نمازهای واجب روزانه بر هر زن و مرد مسلمان و مؤمن واجب است و ترك آن مثل ترك نمازهای واجب، گناه كبيره و موجب كفر است"!

... از گوسفند مقدس شهر کوچک شیبان در نزدیکی اهواز هم که خبردار هستی لابد، که روی شاخ چپش شمشیر امام علی نقش بسته بود؟ ملت راه افتادند برای زیارت گوسفند مربوطه و گفته می شد که هیچ چاقویی گلوی حضرت گوسفند را نمی برد! بعد هم گفته شد که با برخی ها بطور خصوصی صحبت هم کرده (گوسفنده) و کم مانده بود که پشگلش را هم در داروخانه ها برای شفا بفروشند.

... سال گذشته هم که در روستایی نزدیک قم، هنگام سمنو پزان، جای پايی ظاهر شد كه دسته دسته برای زیارتش به روستا رفتند و حتی هيأت‌های مذهبی در كنار محل به اجرای مراسم پرداختند و مبلغ هنگفتی هم برای ساخت جايگاهی ويژه برای آن (کدام؟ سمنو؟) جمع آوری شد! "زن ببر نما"ی قم هم که باید یادت باشد، که توسط فتوشاپ در کرمانشاه ساخته شده بود؟ بعد هم گفتند که زن به مقدسات اهانت کرده و این شکلی شده. یک عده ای هم هجوم آوردند به پاسگاه شیخ آباد که زن ببر نما را ببینند. بعد هم قرار بود روز جمعه اعدام بشود که اهالی رفتند به میدان "نبوت" و حتی یک جرثقیل هم آنجا بوده، ولی چون خبری از اعدام زن ببر نما نشد، جماعت جوش آوردند و شیشه ی بانک ها را در منطقه شکستند و عده ای هم دستگیر شدند، به امید حق!

... داستان نامه ی منسوب به امام زمان که اسکن شده بود و در چند روزنامه و سایت اینترنتی هم ارائه کردند، که این را خادم مسجد جمکران پیدا کرده. البته کسی نپرسید حضرت فارسی را از کجا یاد گرفته. بعد هم نوشتند خادم، نامه را در صندوق نذورات پیدا کرده، همراه دو شکلات بزرگ! که امکان نداشته از سوراخ صندوق تو برود. کار به روزنامه ی جمهوری اسلامی و برخورد تند آیت الله فاضل لنکرانی هم رسید. کسی هم نپرسید این علاقه ی حضرت به شکلات از کجا پیدا شده و اگر قرار است چیزی باشد که از لای درز صندوق تو نرود، چرا شکلات که نشانه ی غربزدگی ست؟ یعنی چیز دیگری در دنیا پیدا نمی شد که از صندوق نذورات تو نرود؟

چندی قبل هم آيت الله بهجت در حين وضو گرفتن بيهوش می شود. بعد از به هوش آمدنشان اطرافيان علت را جويا می شوند و ايشان توضيح می دهند که "در همين لحظه قاتل امام زمان در اصفهان متولد شده است! (هر آتشی هست، از گور این اصفهانی ها بلند می شود!) بعد هم به قول آقای محسن آرمین "وقتي بخشي از حاکميت در صدد تهيه نقشه راه امام زمان است و يا مي گويد امام زمان تا دوسال آينده ظهور مي کند ... وقتي در جلسه ی کابينه به مناسبت نيمه ی شعبان پرداخت ۱۰ ميليارد تومان به مسجد جمکران تصويب مي شود ..."

پشت اتومبيل‌ها، روی شيشه ی تاكسی‌ها، كنار نمره عقب برخی اتومبيل‌های دولتی و حتی اتومبيل وزرا و معاونان و مشاوران دولتی را هم که دیده ای لابد! با جملاتی به راستی شگفت آور! آگهی های متعددی هم که در روزنامه ها هست، می خوانی: دعانويسی، گشايش كار، بخت‌گشايی، باطل السحر، ووو!

این تنها بخش کوچکی از کارنامه ی فرهنگی دستگاهی ست که دولت فعلی ش با امام زمان "میثاق" بسته و میلیاردها خرج جمکران کرده (دولتی با آن همه شگفتی در سازمان ملل و در سفر عربستان سعودی ووو). کارنامه ی اقتصادی و اجتماعی و سیاسی ش پیشکش. اشک آور نیست؟ این ملتی ست که "فن آوری هسته ای حق مسلمش هست؟ این آن جامعه ی اسلامی ست که دنیا را به غبطه و حسرت و حسادت واداشته و هر روز خدا در کارش تخریب و فتنه و دشمنی می کنند؟ مولانا عبید داستانکی دارد به این مضمون که درویشی به در خانه ای رفت و پاره نانی بخواست. دخترکی در خانه بود، گفت نداریم. گفت چوبی، هیمه ای بهر آتش؟ گفت نداریم. گفت پاره ای نمک؟ گفت نداریم. گفت کوزه ای آب؟ گفت نداریم. گفت مادرت کجاست؟ گفت به تعزیت خویشاوندی رفته است. درویش گفت؛ چنین که حال خانه ی شما می بینم، ده خویشاوند دیگر باید که به تعزیت شما آیند!