6 November 2006

مجید خوشدل: گفتگو با همکاران رسانه‌های ایرانی .....

رسانه‌های ایرانی
گفتگو با همکاران رادیو برابری و هبستگی، رادیو رسا...


مجید خوشدل

با این همه رسانه‌های شنیداری و نوشتاری (تصویری‌اش پیش‌کش‌شان) هنوز نمی‌دانیم بیخ گوش‌مان در جامعه‌‌ی ایرانی خارج کشور چه می‌گذرد. حتا پیش و پس اغلب رسانه‌های ایرانی را نمی‌دانیم، و نه می‌دانیم آنها را چه می‌شود: چرا برخی به «راست» زده‌اند و خانه تکانی کرده‌اند؟ برخی دیگر، چرا به «چپ» وانمود می‌کنند (هر چند سالهاست که در جامعه‌‌ی ما راست و چپ مفهومش را از دست داده است) حتا تعدادی از رسانه‌های ایرانی در آن سوی دنیا دولت تشکیل داده‌اند و از کمک «مشاوران دولتی» برخوردارند. چند تایی هم با قطع رابطه کامل با جامعه‌‌ی ایرانی، هم و غم‌شان را گذاشته‌اند تا توی دهان دولتهای غربی بزنند. این رسانه‌ها مثل سالهای نخستین انقلاب دوباره هوایی شده‌اند و فیل ضد امپریالیستی‌شان هر از گاه یاد «آقا» را می‌کند.


دوستان دیگری گمان می‌کنند «رسانه» یعنی حجره‌ای در تیمچه‌‌ی حاجب‌الدوله: می‌آورند، بیرون می‌ریزند، می‌فروشند، ناسزا می‌گویند، نصیحت می‌کنند... و بعد که غرولند «مشتری» را می‌بینند، تهدید به پلمپ کردن مغازه و پائین کشیدن کرکره‌شان می‌کنند.


در تمام موارد فوق، انتخاب خبر و سوژه، و به روی آنتن بردن آنها، وسیله‌ای بیش نبوده است. اینان دیگر با پنبه سر نمی‌برند، بلکه با داس قلم به جان واقعیت‌های جامعه‌‌ی ایرانی و جهانی افتاده‌اند.



خصلت دیگر این دسته از رسانه‌های ایرانی، اثبات خود از راه نفی دیگران است. اینها هر کجا کم می‌آورند به بی‌بی‌سی، سی‌ان‌ان، ان‌بی‌سی و... بند می‌کنند. به درستی می‌گویند که آنها در پی حفظ منافع سرمایه‌‌ی جهانی «خبر» را سانسور و یا حذف می‌کنند. امّا خودشان خبر را جعل می‌کنند، خبرسازی می‌کنند، تهمت و افترا می‌زنند، و حتا در شأن خود نمی‌بینند که دادخواهی و اعتراض مُفتری را در گوشه‌ای از رسانه‌شان درج کنند. اغلب این رسانه‌ها با جریان‌سازی کاذب، با تیتر زدن عنوان‌هایی که هرگز وجود خارجی نداشته است، با بزرگنمایی و تکرار، و یا کوچک شمردن وقایع و حوادثی که اهداف معین سیاسی را دنبال می‌کند، خود و مخاطبین‌شان را از بطن جامعه کنده و به دنیای ذهنیت‌ها و افسانه‌ها هدایت کرده‌اند.


خلاصه اینکه با وجود این همه رسانه‌های ایرانی هنوز نمی‌دانیم بیخ گوش‌مان در جامعه‌‌ی ایرانی خارج کشور چه می‌گذرد. جامعه‌ای که اغلب ساکنانش در حال «رفت» و «آمد» هستند، بی‌آنکه کسی از آنان سؤال کند: نان‌تان به چند من... و یا خرتان را به کجا بسته‌اید؟ واضح است که روی صحبت‌مان با مردم کوچه و بازار نیست.



- رسانه‌های ایرانی-

گفتگو با همکاران رادیو برابری و هبستگی، رادیو رسا...


-مجید خوشدل-


.......................



سایت دیدگاه (ایرج مصداقی)


* ایرج مصداقی عزیز، یکی از همکاران سایت دیدگاه. واقعاً در سایت دیدگاه چه هدفی را دنبال می‌کنید؟ این سایت قرار است به کجا رود؟


ـ این سایت آن‌طور که مسئول آن آقای ناظر مطرح کرده، در تلاش است تا محلی باشد برای ارایه‌‌ی دیدگاههای مختلف. اینکه آیا در این هدف موفق بوده یا نه، بحثی است که باید با خود ایشان در میان گذاشت. امّا مسئولیت من در دیدگاه در ارتباط با بخش حقوق بشر این سایت است و در ارتباط با این بخش می‌توانم پاسخگو باشم.


* حتا اگر شما مسئولیت تصمیم‌گیری و اجرایی هم در این سایت نداشته باشید (که این موضوع خیلی عجیب می‌نماید) حداقل می‌توانید نسبت به پرسش‌هایی که در رابطه با سایت دیدگاه با شما در میان می‌گذارم، اظهار نظر صریحی داشته باشید؟ تا به امروز اغلب بخش‌های مهم این سایت را حذف کرده‌اید. اغلب همکاران‌تان را از خود رانده‌اید، «دیدگاه» را ترانزیت برخی افراد کرده‌اید، کسانی که یکی ـ دو ماه می‌آیند و «بی‌سر و صدا» می‌روند. ظاهراً هم هنوز ضابطه‌‌ی مدونی برای درج یا عدم درج مقالات ندارید. لطفاً به این سؤال ساده جواب دهید: وقتی سایت دیدگاه را با شش ماه قبل مقایسه می‌کنید، چه احساسی به شما دست می‌دهد؟


ـ ببینید! کسانی که در چند ماه گذشته با دیدگاه همکاری می‌کردند، آنها برای کمک به دیدگاه آمده بودند و بخش‌هایی را هم اداره می‌کردند. منتهای مطلب، مسئله‌ای که هست تفکیک مسئولیت‌ها در سایت است. مثلاً من که خودم در دو سال گذشته مسئولیت بخش حقوق بشر را داشته‌ام، حتا یک بار هم نشده که نسبت به چگونگی اداره‌‌ی آن از جانب مسئول دیدگاه با من برخوردی شده باشد، یا حتا توصیه‌ای شده باشد...


* یعنی چگونگی و سرنوشت بخش‌های دیگر دیدگاه برای شما مهم نبوده؟ آمدن یا رفتن، چرا آمدن و چرا رفتن آدمها برای شما مهم نبوده است؟


ـ نه، من قاعدتاً در این زمینه‌ها دخالتی نمی‌کنم...


* آقای مصداقی، پرسش من به دخالت کردن یا نکردن شما ارتباطی ندارد...


ـ می‌توانم بگویم اگر من در آنجا مسئولیت داشتم.، حتماً به گونه‌ای دیگر عمل می‌کردم. در یک کار مشترک، من معمولاً مسئولیت‌ خاصی که به عهده‌ام است را انجام می‌دهم، چرا که در آنجا به‌طور مستقل عمل می‌کنم. البته بارها و بارها پیش آمده که درباره‌‌ی موضوعی به مسئول دیدگاه توصیه‌ای کرده‌ام، نظرم را گفته‌ام و یا حتا در مواردی تأکید کرده‌ام. منتها از طرف مسئول دیدگاه تا به حال به من تذکر یا توصیه‌ای در رابطه با بخش حقوق بشر داده نشده است. البته من شیوه‌‌ی گذشته را بیشتر می‌پسندم و اگر من مسئولیت می‌داشتم، آن راه را ادامه می‌دادم.


* ایرج عزیز، همان‌طور که قبلاً گفتم هنوز ضابطه‌‌ی مدونی برای درج یا عدم درج مقالات ندارید. دوست داشتید مطلبی را چاپ می‌کنید، دوست هم نداشتید آن را چاپ نمی‌کنید. در چنین وضعیتی، دوباره فیل دیگری هوا کرده‌اید. پرسش من از شما این است: در نبود ضابطه برای درج مقالات «اتومات شدن» دیدگاه دیگر چه صیغه‌ای‌ست؟


ـ این پرسش را باید از آقای ناظر سوال کنید. چون این شیوه را ایشان پیشنهاد کرده و دنبال می‌کنند. امّا این را بگویم که من به جد معتقدم که به هیچ وجه ما وظیفه نداریم هر مقاله‌ای را چاپ کنیم. یعنی می‌بایستی سیاست مدونی باشد؛ برای چاپ یا عدم چاپ مقاله. اتفاقاً اصل «دموکراسی» اجازه نمی‌دهد که ما هر آن چه که به ما می‌رسد را چاپ کنیم...


* آقای مصداقی، شما این ادعا را در گفتگوی قبلی که با هم داشتیم تکرار کردید. از آن زمان شش ماه گذشته، چرا این سیاست و ضوابطی را که به آن اشاره می‌کنید، مدون نمی‌کنید و به دید همگانی نمی‌گذارید؟


ـ من می‌خواستم همین مسئله را عرض کنم. در رابطه با بخش حقوق بشر است که «ما» چهارچوب نداریم، یعنی هر فردی که حقوقش نقض شود، ما موظفیم آن را اعلام کنیم و دنبالش را بگیریم. در این قسمت ما هیچ محدودیتی نداریم.


امّا همان‌طور که گفتم اگر من مسئول دیدگاه بودم، مطمئناً کارم متفاوت خواهد بود...


* ایرج عزیز، من از شما سؤال می‌کنم: چرای مواردی‌ که اشاره می‌کنید، به آن عمل نمی‌کنید. چرا آن را چاپ نمی‌کنید؟


ـ من مطرح کردم که مثلاً مقالاتی که در سایت‌های دیگر منتشر می‌شود، ما به سمتی می‌رویم که آنها را منتشر نکنیم. نظر من در این زمینه متفاوت است. من معتقدم مقالاتی که در سایت‌های دیگر هم چاپ شده، اگر قابل چاپ باشند، ما باید آنها را چاپ کنیم. و یا اگر مقاله‌ای فقط برای ما فرستاده می‌شود، لزوماً نباید آن را چاپ کنیم. به نظر من مقاله‌‌ی خوب در همه جا باید چاپ شود و مقاله‌‌ی بد نباید در جایی چاپ شود. امّا مسئول دیدگاه این موضوع را به گونه‌‌ی دیگری نگاه می‌کند. من به عنوان یک همکار می‌توانم بگویم که نمی‌خواهم با این چهارچوب کار کنم. منتها من به آن نقطه نرسیده‌ام، فکر می‌کنم که این هم شیوه‌ای است که من با آن موافق نیستم. آنجا نهادی است که قبل از اینکه من به آن بپیوندم هم بالاخره اداره می‌شده، حالا من بخش حقوق بشر را دارم و در آن چهارچوب مستقل هستم.


* ایرج عزیز، ما داریم از ضابطه صحبت می‌کنیم که این شتر بی‌ضابطه‌گی زمانی هم می‌تواند دم در خانه‌‌ی «حقوق بشر» بخوابد. به هر حال، من قبلاً هم به مسئله «رفت» و «آمد»های بی‌ضابطه همکاران دیدگاه اشاره کرده‌ام، این مسئله آنقدر در این سایت تکرار شده، به صورت عادت درآمده که در این گفتگو نمی‌توان از کنارش گذشت. به نظر شما، اشکال این آمدن‌ها و رفتن‌ها چیست، مشکل در کجاست؟


ـ چیزی که شما می‌گویید می‌تواند در همه‌‌ی نهادها و سازمانهای کاری اتفاق بیفتد. همکارانی که می‌آیند، در واقع بخشی از روی فراغت می‌آیند، بخشی از روی ساعات کاری، و بخشی هم از روی دیدگاههای سیاسی‌شان. در همه‌‌ی سایت‌های دیگر هم این‌گونه است، منتها ممکن است آن را مطرح نکنند. به هر حال بخشی از این موضوع طبیعی است، اختلاف سلیقه است و از این رفت و آمدها در همه جا زیاد است. البته اگر من خودم در اداره‌‌ی یک سایت مسئولیت می‌داشتم، حتماً به گونه‌‌ی دیگری عمل می‌کردم...


* یعنی شما همه‌‌ی رفتن‌ها و آمدن‌ها در سایت دیدگاه را به مواردی که گفتید تعمیم می‌دهید؟ یا اینکه شاهد رفت و آمدهای بی‌ضابطه هم بوده‌اید؟ اگر بوده‌اید، لطفاً روی آن موارد هم تأکید کنید.


ـ حتماً بوده است. منتها اگر من می‌بودم، برای آمدن و همکاری افراد حتماً محدودیت‌هایی قایل می‌شدم وحتماً ضوابطی در نظر می‌گرفتم. من شخصاً این‌گونه عمل می‌کردم.


* پس لطفاً از روی تجربه، آن مواردی که رفتن‌ها و آمدنها در دیدگاه از روی ضابطه نبوده است را برشمرید.


ـ همان‌طور که گفتم در تمام جوامع و در تمام محیط‌های کاری وقتی کار می‌کنند، مرتکب اشتباه می‌شوند و با مشکلاتی روبرو می‌شوند. در این مسیر است که کارها تصحیح می‌شود و به بهبود آن می‌انجامد. منتهای مطلب من در حیطه‌ای که مسئولیت ندارم، نمی‌توانم پاسخگو باشم. چنین چیزی را باید کسی که ضابطه می‌گذارد، کسی که آن را اجرا می‌کند، پاسخگو باشد، دفاع کند و یا آن را نقد کند.


* همان‌طور که قبلاً اشاره کردم آقای مصداقی شما بخشی از مجموعه‌ای هستید به اسم «دیدگاه» و نمی‌توانید خودتان را از آن مجموعه و از تصمیم‌گیری‌ها، مسئولیت‌ها و تبعات آن جدا بدانید. از طرفی شما در صحبت‌تان به کار در جوامع اشاره می‌کنید، در صورتی که حتا اگر شما بخواهید در یک جامعه‌‌ی مدرن در یک سبزی‌فروشی کار کنید، جلوی شما «شرح وظایف» می‌گذارند. به هر صورت شما تا اینجا به بخش کوچکی از مسایل و مشکلات سایت دیدگاه اشاره کرده‌اید و از دادن پاسخ‌های صریح طفره رفته‌اید. پوشه‌‌ی دیگری را باز می‌کنم: حدود شش ماه قبل که گفتگویی با شما داشتم، شما بشارت دادی که تغییرات مثبتی درسایت دیدگاه در شُرُف وقوع است، از به کارگیری شیوه‌‌ی جدیدی در ستون نظر کاربران گفتید و مواردی دیگر. سؤال اساسی این است: چه بر سر آن تغییرات آمد؟ چرا ستون نظر کاربران را که آن دفاع می‌کردید، دوباره تغییرش دادید؟ مبنای این تصمیم‌گیری‌های ابن‌الوقت چیست و چه کسی می‌خواهد مسئولیت آن را به عهده بگیرد؟


ـ من در گفتگوی قبلی نگفتم که با آن تغییرات، لزوماً سایت بهتر خواهد شد. آن بخش [ستون کاربران] مسئولی داشت که من از کار آن مسئول دفاع کردم ـ و هنوز هم می‌کنم ـ آن فرد به خوبی کار می‌کرد. بسیار کارش دقیق بود، بسیار منصفانه عمل می‌کرد، چرا که من در جریان کار او بودم و ایشان و کارشان از نظر من مورد تأیید کامل بود. منتهای مطلب ایشان تمایلی نداشت ادامه دهد...


* چرا؟


ـ در هر صورت...


* ایرج عزیز، چرا ایشان تمایل به همکاری نداشت؟


ـ در هر صورت هر فردی می‌تواند شیوه‌ای بپسندند و یا نپسندند و...


* یعنی رفتن ایشان فقط ناشی از اختلاف سلیقه بوده؟


ـ بله، بله!


* جداً این‌طور فکر می‌کنید؟


ـ بله، بله! آنها تفاوت سلیقه داشتند. منتهای مطلب، من فکر می‌کنم که شرح وظایف مشخص است؛ من بخش حقوق بشررا اداره می‌کنم و در این بخش مستقل هستم. دیگر این که من سرنگونی طلب هستم، و این چهارچوب حرکت ماست. حالا اگر من به مسئول دیدگاه انتقاد دارم ـ که حتماً دارم ـ یا ایشان به من انتقاد دارند ـ که حتماً دارند ـ منتها ضوابط ما این است که می‌بایستی با رژیم مخالفت داشته باشیم. در این موارد مشخص اگر تخطی شده باشد، حتماً تذکر می‌دهم، اگر اشتباهی شده باشد، من هم یادآوری می‌کنم. غیر از این چیزی نیست، ما کار خاصی نمی‌کنیم. ما چند مقاله را یا درج می‌کنیم یا نمی‌کنیم. البته اگر من مسئولیت هر کدام از آنها را داشته باشم، شیوه‌‌ی خودم را اجرا می‌کنم، متفاوت از آن چیزی که در حال حاضر هست.


* موضوعی که من در سؤال با شما در میان گذاشتم ربط چندانی به «اهداف» شما نداشت، بلکه به آیین‌نامه‌‌ی داخلی شما مربوط می‌شد. امّا شما به مسئله «سرنگونی» اشاره می‌کنید. خدمت‌تان بگویم که از طیف‌های سلطنت‌طلبان گرفته تا طرفداران «رفراندوم» و تا گروهها و دسته‌های ریز و درشت چپ و راست، امروز همه از «سرنگونی» صحبت می‌کنند. همان‌طور که گفتم من در پرسش‌ام از پالاسی و آیین‌نامه‌‌ی کاری شما سؤال کرده بودم.


امّا برای اینکه صحبت‌مان را گرد کرده باشیم، بگذارید نظر شما را در رابطه با این اظهارنظر بدانم: با عملکردی که سایت دیدگاه در این اواخر داشته (متأسفم که از این واژه استفاده می‌کنم) با فیل‌هایی که هر از چند گاه هوا کرده‌اید، با درج هراز چند گاهی مقاله و مطالب توهین‌آمیز به افراد و برخی از سازمانهای سیاسی، با ایجاد روحیه‌‌ی سرخوردگی در میان برخی از کاربران و همکاران (سابق) سایت، (که عموماً هم سرنگونی طلب بوده‌اند)، آیا واقعاً فکر نمی‌کنید که با این عملکرد، زحمت «دشمن» کرده‌اید؟


ـ من به هیچ‌وجه چنین اعتقادی ندارم. البته فکر می‌کنم که دیدگاه می‌توانست بسیار بسیار موفق‌تر از حالا باشد، نبوده، امّا می‌توانست باشد. به هر حال من فکر می‌کنم هنوز یکی از بهترین سایت‌هاست و نقش خوب و مؤثری داشته؛ در افشاگری برعلیه رژیم. من فکر می‌کنم این سایت به وظیفه‌‌ی خودش عمل کرده و می‌کند، و از این بابت بسیار خوشحالم که در کنار دوستان همکاری می‌کنم. آنجایی هم که گفتید «هر از چند گاه فیل‌هایی هوا می‌شود» از نظر من به هیچ‌وجه این‌گونه نیست. و ممکن است مسئول مقالات در درج آنها اشتباهاتی را مرتکب شود، ممکن است نظر من با او متفاوت باشد، ممکن است او مقصود خاصی نداشته باشد، و اصلاً ممکن است اشتباه کند. ولی آیا فیلی هوا می‌کند، به نظر من این‌گونه نیست. همان‌طور که گفتم همه می‌توانند اشتباه کنند و چنین چیزی در همه‌‌ی سایت‌ها اتفاق می‌افتد، و دیدگاه هم از آن مستثنی نیست. البته اشتباه کرده و حتا می‌کند. منتها می‌بایستی مسئولیت اشتباهاتش را بپذیرد.


* از وقتی که به من دادی واقعاً متشکرم. فقط یک آرزوی قلبی می‌کنم و آن اینکه آن شتری که دم درب خانه‌‌ی دیگران خوابیده، دم درب خانه شما و ستون حقوق بشر نخوابد.


ـ خواهش می‌کنم!


* * *



رادیو برابری و رادیو همبستگی (سعید افشار)



* آقای سعید افشار، شما یکی از همکاران رادیو برابری و رادیو همبستگی هستید که تاکنون گفتگوهای زیادی انجام داده‌اید. از مشکلات کار رسانه‌ای، کار مستقل رسانه‌ای در جامعه‌‌ی ایرانی خارج کشور برایم بگویید.


ـ من به شما سلام می‌گویم، و متشکر از اینکه از من هم خواستید تا در این گفتگو با شما شرکت کنم. مشکلات که خیلی زیاد است، آن هم در جهانی که عرصه‌‌ی رسانه‌ها بسیار انحصاری‌ست و تحت سیطره‌‌ی «راست»هاست. در ایران هم به همین شکل است؛ عمده‌‌ی رسانه‌ها در دست حکومت اسلامی است و آن را گسترش می‌دهد، نه تنها رسانه‌های رسمی‌اش در داخل را، بلکه در خارج کشور هم به همین گونه است. البته این موضوع به همین جا خاتمه پیدا نمی‌کند، بلکه رسانه‌های مستقلی که در خارج کشور هستند، از راهها و شیوه‌های مختلف سعی می‌کند آنها را به نوعی به خدمت بگیرد.


در خارج کشور با توجه به اینکه امکانات بسیار بسیار محدود است، رسانه‌هایی که مستقل هستند و دیدگاههای مترقی دارند، کارشان بسیار سخت است...


* موافقم!


ـ همان‌طور که گفتم امکانات کم است، و بعد، معمولاً کسانی که این رسانه‌ها را اداره می‌کنند، کار اصلی آنها در جای دیگری‌ست، آن «غم‌تان» اگر بگذارد، اضافه برسازمان به کارهای رسانه‌ای، مطبوعاتی و ژورنالیستی پرداخته می‌شود. یعنی ما اغلب نمی‌توانیم کار رسانه‌ای را به شکل حرفه‌ای پیش ببریم، چرا که متمرکز نیستم.


* به غیر از مواردی که اشاره کردید، که غالباً به «تولیدکنندگان» مربوط می‌شود، فکر می‌کنم بخش عمده‌ای از مشکلات کار رسانه‌ای درجامعه‌ای ایرانی خارج کشور می‌تواند به «مصرف‌کنندگان» هم مربوط شود. ظاهراً نیاز به «رسانه» و فعالیت مستقل رسانه‌ای هنوز در بخش‌های بزرگی از جامعه‌‌ی ایرانی خارج کشور احساس نشده. راجع به این موضوع چه فکر می‌کنید؟


ـ البته یک محدودیت فکری در میان کسانی که دست اندرکار رسانه‌های جمعی هستند هم وجود دارد. البته اگر اجازه دهید کمی به عقب برگردم و مقدمه‌ای را برای توضیح نظرم بیان کنم.


* خواهش می‌کنم!


ـ من همیشه با خودم فکر کرده‌ام که چرا رسانه‌هایی که در دست «راست»‌ها هستند از نظر بسیاری از مردم به عنوان رسانه‌های «بی‌طرف» تلقی می‌شوند. ولی رسانه‌هایی که در دست نیروهای اپوزسیون است، به خصوص رسانه‌های چپ، این گونه داوری می‌کنند که اینها بی‌طرف نیستند. من البته خودم اعتقاد دارم که رسانه‌‌ی بی‌طرف وجود ندارد، امّا بی‌طرف داخل گیومه، چرا داریم. من معتقدم که رسانه‌های اپوزسیون باید نگاهشان وسیع‌تر باشد، حیطه‌‌ی کارشان را وسیع‌تر کنند، تا البته آن «بی‌طرفی» را هم رعایت کنند.


آن محدودیتی که می‌خواستم به آن اشاره کنم؛ در ذهن بسیاری از دست اندرکاران رسانه‌هاست، از مطبوعات گرفته تا مشخصاً رادیو... اینها رسانه را ایدئولوژیک می‌کنند. البته باید پای‌بند به یک سری از اصول بود، برای مثال این رسانه‌ها خصلت «اپوزسیونل» دارند، و این نقطه‌‌ی قوت آنهاست. امّا وقتی ایدئولوژیک‌اش کردیم، همه چیز بسته می‌شود...


* حالا مایل هستید که به «مصرف‌کنندگان» که بخشی از سؤال بود هم بپردازید؟


ـ طبیعتاً محدوده‌ای که من به آن اشاره کردم در نزد بسیاری از ایرانیان است. بخش کوچکی از آنها تولیدکننده هستند و بخش بزرگ‌تری مصرف کننده. برخی از مصرف‌کنندگان از تولیدکنندگان انتظار دارند که آنها به صورت یک حزب عمل کنند. به هر حال برآورده کردن این انتظار، چنین محدودیتی ایجاد می‌کند، ولی اپوزسیونل بودن رسانه‌ها، مورد تأیید من است و خواسته‌ایست منطقی.


* به هر حال من فکر می‌کنم که حداقل‌هایی هست که یک ژورنالیست باید به آن پای‌بندی داشته باشد. بگذارید به موضوعی که قبلاً اشاره کردید، یعنی وسعت دید رسانه‌های ایرانی تمرکز کنیم. شما آقای افشار گفتگوهای زیادی تاکنون انجام داده‌اید. برای اینکه مقدمه‌ای برای پرسش بعدی‌ام باشد، مشکلات و موانع این کار مهم رسانه‌ای، یعنی «گفتگو» را از زبان شما بشنوم.


ـ اولین مشکل این است که مثلاً اتفاقی می‌افتد، پیدا کردن فردی که در آن مورد کار کرده، صاحب نظر باشد، بسیار سخت است. با توجه به این‌که امکانات ما خیلی کم است و دسترسی به افراد مختلف نداریم. و خیلی از این افراد وقتی می‌خواهند با ما گفتگو کنند، مِن‌مِن می‌کنند، یعنی با روی باز نمی‌پذیرند. در نتیجه ما دچار این محدودیت می‌شویم. دوم این‌که وقتی فرد مورد نظر پیدا شود (البته من نمی‌خواهم تقسیم‌بندی ملیتی کنم، ولی این تجربه‌‌ی خود من بوده) از آنجا که از یک سُنت خاصی آمده‌اند، خیلی مشخص صحبت نمی‌کنند بلکه کلی صحبت می‌کنند. اول یک مقدمه‌چینی می‌کنند و بعد هم می‌رسند به موخره و ما می‌بینیم وقت کمی داریم. مثلاً شما در یک مصاحبه‌‌ی پانزده دقیقه‌ای می‌بینید هفت ـ هشت دقیقه به مقدمه‌چینی گذشته، یعنی خارج از سؤال شما پاسخ داده شده. شاید البته این ضعف‌ «ما» هم باشد که سؤال‌های مشخص‌تر نمی‌کنیم...


* من فکر می‌کنم اغلب گفتگوهای ما در سطح باقی می‌ماند، به عمق نمی‌رود. ما وقتی با افرادی به گفتگو می‌نشینیم، کاری نمی‌کنیم که آنها خودشان را ملزم به پاسخگویی بدانند. اصلاً گفتگوهای ما به یک روایت یک طرفه و به یک کنفرانس شباهت دارد، تا انجام یک گفتگو. و این در حالی‌ست که ما گفتگوهای خوب را در کشورهایی که زندگی می‌کنیم، دیده‌ایم، شنیده‌ایم و خوانده‌ایم. به نظر شما این مشکل را در جامعه‌‌ی ایرانی چگونه باید حل کرد؟


ـ در تأیید صحبت شما مثالی می‌زنم. من وقتی رادیوی سوئدی گوش می‌کنم، فقط برای آگاهی از موضوع‌های اجتماعی نیست، بلکه به شیوه‌های کار آنها دقت می‌کنم تا یاد بگیرم. در این رادیوها کمتر اتفاق می‌افتد که نیم ساعت با کسی گفتگو کنند، امّا حتا اگر آن گفتگو نیم ساعت طول بکشد، من کمتر شنیده‌ام که مصاحبه شونده بیشتر از دو دقیقه صحبت کند. این در تأیید صحبتی که شما گفتید. در مصاحبه‌های ما طرف مقابل می‌شود متکلم الوحده، بیشتر جنبه‌‌ی منبری دارد...


* همین‌طور است!


ـ حالت خطابی دارد، بر سکو می‌نشینند و آژیتاسیون می‌کنند. امّا اینکه چه کار می‌شود کرد؟ به نظر من تمرین... و همین گفتگویی که شما می‌کنید، چون خیلی از کسانی که مصاحبه می‌شوند این را می‌خوانند... شاید متوجه شوند. بنابر این یکی از چه باید کردن‌ها آموزش است. دوم اینکه (اگر من جوالدوزی به دیگران زدم، سوزنی هم به خودمان بزنیم) فکر می‌کنم مصاحبه‌کننده‌ها درباره‌‌ی هر مصاحبه‌ای باید مطالعه کنند، پرسش‌های مشخص‌تری مطرح کنند، و بعد به عمق بروند. آنها [مصاحبه شوندگان] خود به خود به عمق نمی‌روند، شاید یک عده‌‌ی معدودی به عمق می‌روند، منتها همه این‌گونه نیستند.


* بگذارید به نکته‌‌ی مهم دیگری اشاره کنیم. اگر بپذیریم که شناخت ایرانیان خارج کشور از فعالین عرصه‌های سیاست، فرهنگ و هنر، شناختن مجازی است (به این‌صورت که خود آنها به صورت یک طرفه خود را معرفی کرده‌اند) آیا فکر نمی‌کنید بالاخره وقت آن رسیده تا ما با گفتگوهایی که با آنها ترتیب می‌دهیم، شخصیت فردی آنها را وارد گفتگوها کنیم. به‌طور مثال با فعال سیاسی، با فردی که برای تصاحب قدرت سیاسی مبارزه می‌کند، اگر با «خود» او امروز آشنا شویم بهتر است تا فردا، که قدرت سیاسی را تصاحب کرده.


ـ من کاملاً موافقم، فکر می‌کنم که اساساً باید از این هم فراتر رویم. ببینید! افراد سیاسی در بیابان فعالیت نمی‌کنند، اگر در بیابان باشند کسی با آنها کاری ندارد. چون خود آنها، خطاب آنها به مردم است، پس مردم آنها را باید خوب بشناسند...


* که البته ما هیچکس را آن‌طوری که هست نمی‌شناسیم.


ـ علت‌اش را احتمالاً خود شما می‌دانید. به هر حال اغلب آنها جان‌شان را برداشته‌اند و به خارج کشور فرار کرده‌اند، اغلب آنها مدتها مخفی زندگی کرده‌اند. اساساً مبارزه مخفی بوده و این شرایط به آنها تحمیل شده است. شما خیلی از کسانی را که می‌شناسید، اسامی مستعار دارند. همان‌طور که گفتم این محدودیت به آنها تحمیل شده. تا اینجا می‌خواستم علت این موضوع را ـ که خودتان هم می‌دانید، یادآوری کرده باشم. امّا سؤال این است که آیا ما باید در همین سطح باقی بمانیم؟ قطعاً نه!


به هرحال سنتی بوده، به خصوص در بخشی از فعالان سیاسی طیف چپ و مذهبی، که ریشه دوانده و جزیی از خصوصیات آنها شده. حتا برخی از آنها خودشان را در پشت این خصوصیت مخفی می‌کنند؛ ممکن است آنها ناتوانی‌هایی داشته باشند که این‌گونه خودشان را پنهان می‌کنند. در صورتی که اگر عریان شوند، آن چهره‌ای که دیگران از او ساخته‌اند، ممکن است فرو ریزد.


منتها نکته‌ای که شما اشاره‌ کردید؛ وظیفه ماست که این کار را بکنیم. باید افراد مختلف را دعوت کنیم (نه فقط افراد سیاسی) و از آنها بخواهیم به صورت عریان صحبت کنند. مثلاً از وضعیت خانوادگی او سؤال کنیم و پرسش‌هایی که در سنت غرب وجود دارد.


* من در دو تلاش اجتماعی‌ام در دو دوره برای انجام چنین گفتگوهایی با شکست مواجه شده و تنها یک گفتگو حاصل کارم بوده. (با خنده) بگذارید تا تنور داغ هست نانی را بچسبانم و پرسشی را با شما در میان بگذارم: آیا شما در نظر دارید که با ترتیب دادن چنین گفتگوهایی، افرادی را از عرصه‌های سیاست، فرهنگ و هنر دعوت کنید و با آنها از موضوعات زمینی صحبت کنید؟


ـ اتفاقاً ما روی چنین پروژه‌ای فکر کرده بودیم. منتها هر کدام از ما بار چند کار و مسؤولیت را با هم به دوش می‌کشیم، و برای همین سطح کار اُفت می‌کند. از طرف دیگر بسیاری از خبرنگاران و ژورنالیست‌های کشورهای غربی، کلی مشاور دارند و از طریق آن سرویس می‌گیرند، به آنها خدمت ارایه می‌شود. در صورتی که کار رسانه‌ای و کار گفتکوهای ما برعهده‌‌ی یک نفر است و او به تنهایی باید آنها را انجام دهد.


همان‌طور که گفتم واقعاً من روی این مسئله فکر کرده‌ بودم و دوست داشتم همین پروژه‌ای که شما می‌گویید را در برنامه‌‌ی روز شنبه‌‌ی رادیو همبستگی داشته باشیم، حتا اسم آن را هم انتخاب کرده بودیم، یک اسم گیلکی بود به نام «شنبه میهمان». این را هم بگویم که این افراد باید خیلی سپاسگزار باشند از رسانه‌هایی که من و شما داریم و از طریق آن با آنها گفتگو می‌کنیم. چون خبرگزاری‌هایی که پوشش‌های انحصاری دارند، این افراد را تحریم کرده‌اند...


* به نوعی بلوکه‌شان کرده‌اند.


ـ ممکن است گاه گاهی با آنها گفتگو کنند، آن هم هر چند سال یکبار، ولی این کار هم اهداف معینی را دنبال می‌کند. به هر حال ما این پروژه را داریم و امیدوارم بتوانیم اجرایش کنیم.


* برای خودتان و فعالیت رسانه‌ای‌تان آرزوی موفقیت می‌کنم.


ـ خیلی ممنونم!


* * *



رادیو رسا (فرزاد دانش)



* آقای «فرزاد دانش» شما یکی از همکاران رادیو رسا، تنهای رادیوی ایرانیان در لندن هستید. رادیوی شما، آن‌طور که اعلام کرده‌اید، رادیویی‌ست فرهنگی، اجتماعی و شاید خبری. امّا در طول فعالیت‌تان، تمرکز بر روی موضوع‌های سیاسی داشته‌اید، مشخصاً مصاحبه‌هایی که انجام داده‌اید.


اگردر یک تقسیم بندی (شاید یک تقسیم بندی شتابزده) اغلب رسانه‌های همگانی ایرانی درخارج کشور را به دو قطب طرفداران «دموکراسی» و رسانه‌های «ضد امپریالیستی» تقسیم‌بندی کنیم، رادیوی شما به کدام یک از این دو طیف تعلق دارد؟


ـ اولاً، خدمت‌تان عرض کنم که من نمی‌دانم شما چگونه و چطور برداشت کرده‌اید که رادیوی ما، رسانه‌ای فرهنگی، اجتماعی، خبری است. تا آنجا که من می‌دانم، تیتری که بعداً به آن اشاره کردید را باید به ویژه‌گی رادیوی ما اضافه کنید؛ یعنی سیاسی. یعنی ما رسانه‌ای هستیم فرهنگی، اجتماعی، خبری و سیاسی. دیگر اینکه اشاره کردید که ما اخیراً تمرکزمان بر روی مسایل سیاسی بوده...


* خیر، من گفتم تمرکز گفتگوهای شما، عموماً بر روی مسایل سیاسی بوده؟


ـ من این برداشت را ندارم. شما حتا اگر همین اواخر هم توجه کرده باشید، ما از یک ساعت و نیم برنامه‌ای که در هفته داریم، بخش اعظم آن را موضوع‌های سیاسی تشکیل نمی‌دهد. مثلاً خودتان اطلاع دارید که ما هر دو هفته یک بار بخش مشاوره‌‌ی روانشناسی داریم، یا در قمست فرهنگی، که آن هم هر دو هفته یک بار است برنامه‌ای داریم تحت عنوان «تلاش‌های فرهنگی ایرانیان در انگلستان»، که زمان آن هم حدود یک ربع تا بیست دقیقه است. با این توضیح، من بخش اعظم برنامه را موضوع‌های سیاسی نمی‌بینم. امّا گاهی مسایلی پیش می‌آید و وقایعی اتفاق می‌افتد که مسایل سیاسی عمده‌تر می‌شود، که ما مجبور می‌شویم در آن رابطه تأکید و تکیه‌‌ی بیشتری داشته باشیم...


* لطفاً به آن قسمت مهم سؤال، که به تقسیم‌بندی رادیوی شما به آن دو قطب بود هم توجه کنید.


ـ این مسئله به این بستگی دارد که شما «ضد امپریالیست» و «دموکراسی» خواهی را چگونه تعریف می‌کنید.


* پس من یک تعریف دو سطری ارایه می‌دهم تا بعد نظر شما را بشنوم.


ـ بله!


* ترجمان سیاسی رسانه‌های طرفدار «دموکراسی» درجامعه‌‌ی ایرانی خارج کشور، تبلیغ و تئوریزه کردن یک سویه‌‌ی تغییرات بنیادین و ساختاری در ایران با دخالت دولتها و نیروهای خارجی‌ست. امّا عملکرد رسانه‌های موسوم به «ضد امپریالیست» عملاً به پایگاهی تبلیغی برای جمهوری اسلامی و جبهه‌‌ی آنها منتهی شده. حالا اظهار نظر شما را می‌شنوم.


ـ بله، با این تعریفی که شما کردید، من می‌توانم دقیقاً پاسخ دهم که ما در هیچ یک از این دو قطب نمی‌گنجیم. برای اینکه هدف ما این نیست که به نحوی برداشتی دهیم که به حمایت از جمهوری اسلامی منجر شود، و یا اینکه طرفدار تغییرات از بالا بوده باشیم. اتفاقاً اساس برنامه‌های سیاسی ما و مضمون آنها، دموکراسی از پائین است؛ دموکراسی مشارکتی و دموکراسی‌ای که مردم در آن حضور دارند و با نیروی مردم دموکراسی ایجاد می‌شود.


* امّا برخی از تولیدات رادیویی شما، تفسیرها و مصاحبه‌هایی که تاکنون انجام داده‌اید، عملاً رادیوی شما را به طیف رسانه‌های «ضد امپریالیستی» سوق داده است.


ـ می‌توانم از شما سؤال کنم که کدام نمونه منظورتان هست.


* مثال‌ها و نمونه‌های زیادی می‌توانم ذکر کنم، امّا چون این گفتگو فقط به رادیوی شما محدود نمی‌شود و کمبود وقت داریم، اجازه دهید به یکی از جدیدترین‌های آن اشاره کنم: قائله اخیر خاور میانه و حمله‌‌ی اسرائیل به کشور لبنان. در مصاحبه‌هایی که در این زمینه انجام دادید (البته تأکید من بر روی یکی آنهاست) شما «حزب الله» را به عنوان نیرویی مردمی به شنوندگان‌تان معرفی کردید.


ـ بله، البته ما معرفی نکردیم. در بخش سیاسی رادیو، که غالباً به مصاحبه‌ها اختصاص دارد، این مصاحبه‌ها به تعداد معینی از افراد محدود نمی‌شود. طبیعتاً کسانی که ما با آنها گفتگو می‌کنیم، آنها نظرات خودشان را می‌گویند، که لزوماً منطبق با نظرات ما نیست. شما اگر توجه کرده باشید (که می‌دانم حتماً توجه کردید) در خیلی از مصاحبه‌ها، پرسش‌هایی که مطرح می‌کنیم نشان می‌دهد که نظر ما در آن باره چیست. امّا این موردی که شما اشاره می‌کنید، من می‌پذیرم، یعنی نظری در آن مصاحبه مطرح شد که به نوعی از حزب الله حمایت می‌کرد، که ما با آن موافق نبودیم. اصولاً خیلی از مصاحبه‌هایی که ما انجام می‌دهیم، لزوماً به معنی موافقت با تمام اظهار نظرهای مطرح شده نیست. دلیلی که باعث می‌شود تا ما از افرادی بخواهیم در مصاحبه‌ای شرکت کنند، عموماً احاطه‌‌ی آنها به موضوع مورد نظر ماست. دومین شرط انتخاب ما این است که نظر و باور آنها چقدر با چهارچوب رادیو، و چقدر با آن طیف و محدوده‌ای که ما برای خودمان مشخص کرده‌ایم، همخوانی دارد. در نتیجه این دو اصل مبنای انتخاب ما برای دعوت از افراد برای انجام مصاحبه است. همان‌طور که گفتم، اظهار نظر مصاحبه شوندگان به منزله‌‌ی باور و اعتقاد ما نمی‌تواند باشد.


* فکر می‌کنم این مسئله بیشتر باز شود بهتر است. در گفتگویی که با یکی از همکاران شما داشتم، ایشان تأکید داشتند که در مصاحبه‌هایتان به سراغ نیروهای «راست»، سلطنت طلب و «پرو آمریکایی» نخواهید رفت. نسبت به این ادعا و اظهار نظر شما این پرسش برای من مطرح می‌شود: اگر هدف مصاحبه طرح پرسش و به نحوی به زیر سؤال بردن باورها و دیدگاههای افرادی‌ست که با آنها گفتگو می‌کنیم، این ادعای درستی نمی‌تواند باشد. امّا اگر هدف گفتگو تبلیغ تلویحی دیدگاههای سیاسی افرادی‌ست که با آنها گفتگو می‌کنیم (چرا که غالباً پرسش‌های اساسی مطرح نمی‌کنیم). خصوصاً این‌که برخی از کسانی که شما با آنها گفتگو کرده‌اید سمپاتی‌هایی به جمهوری اسلامی داشته‌اند، این بد فهمی ایجاد می‌شود که شما می‌خواهید از طریق آن افراد حرفها و دیدگاههای خودتان را به شنوندگان منتقل کنید.


ـ ببینید! ما رادیوی مستقلی هستیم. یعنی به هیچ نهاد دولتی، و به هیچ حزبی وابسته نیستیم و از هیچ جایی هم بودجه نمی‌گیریم. امّا این واقعیت به این معنا نیست که ما فاقد نظر هستیم، یعنی ما بی‌طرفیم. ما رادیوی بی‌طرفی نیستیم. اگر شما دقت کرده باشید، رادیوی ما کاملاً «طرفدار» است. یعنی اگر از نقطه نظر سیاسی بگویم، از یک خط سیاسی مشخصی حمایت می‌کند. بنابراین هدف ما این نمی‌تواند باشد که ما خودمان را «وسیله‌»ای بدانیم، یا خودمان را امکانی در نظر بگیریم که اجازه می‌دهد به دیدگاهها و نظرات مختلف، تا بیایند و به صورت یک طرفه نظراتشان را مطرح کنند. یعنی اگر «بی‌طرفی» را این‌گونه تعریف کنیم، خیر، ما اساساً این‌گونه نیستیم. شما اگر توجه کرده باشید (که می‌دانم توجه کرده‌اید) کسانی را ما برای مصاحبه انتخاب می‌کنیم که عموماً در چهارچوب مشخصی قرار دارند. یعنی در مجموع نظرها و دیدگاههای آنها مدافع دموکراسی است، و همان‌طور که گفتم دموکراسی از پایین. البته باز هم این به معنی آن نیست که تمام دیدگاههای آنها منطبق با دیدگاههای ماست. حتا در بین همکاران رادیو هم یک نظر و دیدگاه واحد وجود ندارد.


به هر حال رادیوی ما را می‌توانید در یک طیف خاصی بگنجانید، که من آن را طیف چپ می‌دانم.


* رادیوی شما در دومین سال فعالیت‌اش است. مخاطبین شما کدام طیف و قشر اجتماعی‌اند. اصلاً در این شهری که شما تنها رادیوی ایرانی را اداره می‌کنید، به‌طور تقریبی چه تعداد مخاطب و شنونده شما هستند؟


ـ از قسمت دوم سؤال شروع کنم، ما به دلیل ضعف امکانات، خودمان هم نمی‌دانیم که تعداد شنوندگان ما چقدر هستند و تا به حال هم یک آمارگیری مستقل انجام نداده‌ایم. در نتیجه به این سؤال شما نمی‌توانم جواب دهم. با تلفن‌هایی که به رادیو می‌زنند؛ آن مواقعی که از شنوندگان می‌خواهیم تا نظراتشان را با ما در میان بگذارند، نشان می‌دهد که به هر حال ما شنوندگانی داریم.


در رابطه با اینکه چه طیف‌هایی مخاطبین ما هستند؛ واقعیت این است که ما در یک ساعت و نیم برنامه‌ای که هر هفته داشته‌ایم، سعی کردیم که برنامه‌های متنوعی داشته باشیم...


* «تنوع» به چه معنی؟


ـ به این معنی که طیف‌هایی بیشتری از جامعه‌‌ی ایرانی مقیم لندن بتوانند خودشان را با برنامه‌های ما شریک بدانند. به‌طور مثال هم برنامه‌های فرهنگی داشته‌ایم و هم برنامه‌های سیاسی، و هم برنامه‌هایی در مورد پناهندگی. یک مدت برنامه‌ای برای جوانان داشتیم...


* بگذارید همین جا پرسشی را با شما در میان بگذارم. شما برای مدتی برنامه‌ای برای جوانان داشتید که اگر اشتباه نکنم یکی از پر شنونده‌ترین برنامه‌های شما بود. این قسمت حذف شد. با این تأکید که این برنامه همخوانی زیادی با قسمت‌های دیگر، از جمله برنامه‌های سیاسی شما نداشت، لطفاً دلیل یا دلایل حذف آن را بگویید.


ـ شما حتماً اطلاع دارید، که مثلاً اگر بخواهید برنامه‌‌ی رادیویی یک ساعت و نیمه داشته باشید، برنامه‌ای که تنوع داشته باشد، حداقل باید ده ساعت کار کنید تا برنامه‌‌ی قابل قبولی ارایه دهید...


* درست می‌گویید!


ـ برنامه‌‌ی بخش جوانانی که ما داشتیم، نیم ساعت برنامه بود و در نظر داشتیم طیفی از جوانان مقیم لندن این برنامه را از آن خودشان بدانند، و این برنامه بتواند پاسخگوی بخشی از نیازهای آنان باشد.


* که عملاً این‌طور بود.


ـ من فکر می‌کنم حداقل در چند هفته‌‌ی اول برنامه‌‌ی موفقی بود. در آن بخش، ابتدا سه نفر فعالیت می‌کردند و بعد به یک نفر تقلیل پیدا کرد. این یک نفر هم ... (مکث)


* از عهده‌‌ی کار برنمی‌آمد؟


ـ از عمده‌‌ی کار برنمی‌آمد. در نتیجه برنامه خود به خود حذف شد، نه اینکه ما حذفش کرده باشیم.


* بگذارید سؤال جامع‌تری را مطرح کنم: کمبودها و نیازهای شما چیست، در قسمت پرسنلی و در قسمت‌های دیگر تولیدی؟ پرسش مکملم این است که آیا تا به حال کمک‌های مالی و فکری ایرانیان را قبول کرده‌اید؟


ـ ما تاکنون هیچ کمک مالی‌ای از ایرانیان دریافت نکرده‌ایم، غیر از یک مورد، که آن هم به حدود دو سال و نیم قبل برمی‌گردد. (البته می‌دانید که ما کلیه‌‌ی هزینه‌های رفت و آمد و حتا هزینه‌‌ی تلفن را از جیب خودمان می‌دهیم) آن یک مورد هم مربوط می‌شد به خرید دستگاه ضبط صوت. فکر کردیم که اگر این نیاز را با شنوندگان در میان بگذاریم، شاید بتوانیم کمکی از آنها بگیریم. اگر یادم مانده باشد خانمی برای ما چکی به مبلغ سی پوند فرستاد. و این تنها کمک مالی بود که ما تا به حال دریافت کرده‌ایم. بعد از آن هم با اینکه همیشه از کمبود امکانات مالی رنج برده‌ایم، امّا هرگز آن را با شنوندگان درمیان نگذاشته‌ایم...


* به این کار اعتقاد ندارید؟


ـ راستش هیچوقت ننشته‌ایم در این رابطه صحبت کنیم. یعنی سعی کرده‌ایم همه‌‌ی هزینه‌ها را از جیب خودمان پرداخت کنیم. البته بابت کرایه‌‌ی استودیو پولی پرداخت نمی‌کنیم، چون این استودیو متعلق به یک سازمان خیریه است و آنها پولی از ما نمی‌گیرند. این را هم اشاره کنم که در رابطه با زلزله‌‌ی بم ما از شنوندگان خواستیم تا کمک‌های مالی خود را به حساب رادیو واریز کنند. باز اگر اشتباه نکنم رقمی بین پانصد تا ششصد پوند به حساب رادیو واریز شد که ما آن را به آن شهر فرستادیم.


* به کمک‌های فکری اشاره نکردید.


ـ حقیقتاً ما به کمک‌های فکری ایرانیان احتیاج داریم و تا به حال هم از طریق آشنایان و ارتباط‌هایی که در این شهر داریم، با کسانی که می‌دانیم توانایی‌هایی دارند و می‌توانند به رشد و ارتقاء برنامه‌ها کمک کنند، تماس گرفته‌ایم. ولی متأسفانه تاکنون از این خواسته استقبالی نشده. دلایل آن را اگر از من بخواهید، راستش خودم هم نمی‌دانم. فکر می‌کنم خیلی از کسانی که قبلاً فعال بودند و حاضر بودند به پیشبرد مسایل سیاسی ـ اجتماعی کمک کنند، الان این علاقه در آنها کم شده است. دلیل آن شاید به مصاحبه‌ای که می‌کنیم ربطی نداشته باشد، امّا واقعاً دلیل آن را نمی‌دانم.


* برای خودتان و فعالیت رسانه‌ای‌تان آرزوی موفقیت می‌کنم.


ـ خواهش می‌کنم، متشکر از شما برای انجام این گفتگو. ‌



متن کامل

www.goftogoo.net