12 November 2006

کاظم رنجبر: فلسفه سیا سی ، یا روضه خوانی سیاسی

چند لحظه به محتوای سخنان آیت الله خمینی در سخنرانی 10 اسفند 1357 دقیق می شویم

« علاوه بر اینکه زندگی مادی شما را می خواهیم مرفه بشود ، زندگی معنوی شما را هم می خواهیم مرفه باشد. شما به معنویات احتیاج دارید. معنویات ما را بردند. دلخوش نباشید که فقط مسکن می سازیم ، آب وبرق را مجانی می کنیم. اتوبوس را مجانی می کنیم. دلخوش به این مقدار نباشید ، معنویات شما را روحیات شما را عظمت می دهیم . شما را به مقام انسانیت میرسانیم . این ها شما را منحط کردند . اینقدر این دنیا را پیش شما جلوه کردند ، خیال کردید هم چیز این است. ما هم دنیا را آباد می کنیم ، هم آخرت را . یکی از اموری که باید بشود ، که خواهد شد همین معنی است.(...) این دارائی ها از غنائم اسلام است و مال ملت است مال مستضعفین است. من امر کردم به مستضعفین بدهند،و خواهند داد. پس از این ، تخفیف های دیگر در امور خواهد حاصل شد. لاکن یک قدری تحمل بکنید ، و به این نغنغه های باطل گوش نکنید. این ها حرف می زنند ، ما عمل می کنیم. آنها شما را می خواهند دلسرد بکننداز اسلام. اسلام پشتیبان شما است .(...) من باید به مصادر امور بگم ، که اخطار می کنم ، که این قدر ضعیف نفس به خرج ندهید (...) دنبال این نباشید که فرم غربی پیدا کنیم. بیچارگی ما اینست که دنبال این هستیم ، که فرم غربی پیدا کنیم. دادگستری ما دادگستری غربی باشد. قوانین ما غربی باشد. این همه ضعیف النفس نباشید. آنها ئیکه فرم غربی را بر فرم الهی ترجیح می دهند ، این ها از اسلام اطلاع ندارند . آنها ئیکه می گویند نمی شود اسلام را در این زمان پیاده کرد ، برای اینکه اسلام را نمی شناسند ، نمی فهمند چی می کنند(...) ما مبارزه با فساد را با دایره امر به معروف و نهی از منکر که با یک وزارتخانه مستقل ، بدون وابستگی به دولت ، با یک همچنین وزارت خا نه ایکه تاسیس خواهد شد انشا لله ، مبارزه با فساد می کنیم ، فحشا را قطع می کنیم. مطبوعات را اصلاح می کنیم ، رادیو را اصلاح می کنیم ، تلویزیون را اصلاح می کنیم ، سینما را اصلاح می کنیم ، . تمام این ها باید به فرم اسلام باید باشد. تبلیغات تبلیغات اسلامی است. وزارت خانه های اسلامی.. احکام احکام اسلام. حدود اسلام را جاری می کنیم. خوف از اینکه غرب نمی پسندد نمی کنیم. غرب ما را خوار کرد، غرب روحیات ما را از بین برد، ما را غرب زده کردند. ما این غرب زدگی را می زدائیم. تمام آثار غرب را ، تمام آثار فاسد و تمام اخلاق فاسد غربی را ، تمام نغمات با طله غربی را خواهیم زدائید ما یک مملکت محمدی ایجاد می کنیم .


فلسفه سیا سی ، یا روضه خوانی سیاسی ؟!


کاظم رنجبر


مقدمه:

امسال ،سال 1385، صدمین سال ، امضای فرمان مشروطیت ، بدست مظفر الدین شاه قاجار است . بعداز گذشت یک قرن از انقلاب مشروطیت ، که هدف اساسی آن ، حا کمیت قانون در مملکت ، وپایان دادن به نظام استبدادی حاکم بود بعد از آن همه فداکاری و از جان گذ شتگی رهبران این انقلاب وبخشی از آحاد مردم، خصوصأ قشر تحصیل کرده جامعه ،ملت و مملکت در چنبرهً نظامی گرفتار است ، که اندیشه و فلسفه سیاسی اش ،از روضه خوانی های عصر صفویه مایه میگیرند.گوئی ملت ایران در یک دور باطل ، آنچنان گرفتار است ، که هرگز آینده ای روشنی را که ناشی از حاکمیت عقل و خرد جمعی ، باشد ، در افق آینده مملکت دیده نمی شود

در چند ماه گذشته ، ایرانیان صاحب اندیشه و قلم ، مقالات بسیار با ارزشی برای بزرگداشت صدمین سال انقلاب مشروطیت ،و علل ناکامی آن دراستقرار یک نظام دموکراتیک ، بر خاسته از راًی آزاد ملت ، به رشته ً تحریر در آوردند.

تقریبأ تاریخ شروع مبارزات آزادی خواهانه ملت ایران در انقلاب مشروطیت نا کامی این مبارزات در استقرار نظام دموکراتیک و قانون مدار، مصادف با تشکیل اولین کنگره آژانس بین الملی یهود ، در سال 1898 در شهر بال سویس بود،که با اکثریت آراء، لزوم تشکیل دولت مستقل یهود در فلسطین را تائید کردند. یهودیان جهان که وطن نداشتند و آواره بودند ، بعد از گذشت 50 سال از آن تاریخ ، با مبارزات سیاسی ، و مسلحانه ،و یک دیپلماسی فعال و عقلانی و همبستگی جهانی قوم یهود توانستند بلا خره در 15 ماه مه 1948 ( Der Judenstad دولت یهود . به قول تئودر هرتسل ، بنیانگذار جنبش ملی یهود ) دولت مستقل یهود را در فلسطین تشکیل بدهند. رهبران سیاسی قوم یهود، نظامی برمبنای نظام های دموکراتیک رایج در انگاستان ، فرانسه آمریکا در سرزیم فلسطین برقرار کردند ، که از بدو تشکیل آن دولت ، هیچ یهودی را دولت اسرائیل بخاطر داشتن عقاید و بیان آن ، هرگز نه زندانی کرده و نه به قتل رسانده است . این دولت ، توانسته است ، یهودیان جهان را نه تنها ، بعه عنوان مدافعان و پشتیبانان خود ترغیب و تشویق بکند ، بلکه ملیونها یهودی در جهان را برای اقامت و قبول ملیت و مسئولیت برای اداره کشور ، از اقصای جهان به اسرائیل آورده است .تا کنون ارتش و پلیس اسرائیل ، هر گز به روی هموطنان یهودی خود ، در هیچ یک اعتراضات سیاسی ، سندیکائی و صنفی ، آتش نگشوده وزندانی ناکرده است است . در صورتیکه بیش از 150 سال است ، که آزادی خواهان ملت ایران ، بدست خود حاکمان ایرانی ، با سلاح ایرانی و با گلوله ایرانی ، و یا بوسیله جلادان و دژخیمان ایرانی به قتل می رسند زندانی می شوند . همین امروز زندان های ایران ، پر از زندانیان سیاسی کشور است .این اصل منحصر به ایران نیست ، بلکه تمام ملت های مسلمان ، از اندونزی تا مراکش ، حقوق انسای شان بدست حاکمان غاصب وفاسد و مستبد ، پایمال می شود .

. در هفته های گذشته بر حسب تصاد ف ، به کتابی به زبان فرانسه برخورد کردم ، که بعد از مطا لعه آن ، به این نتیجه رسید م ، محنوی کتاب ، که تصویر دیگری ، از تاریخ یک قرن گذشته خاورمیانه ، منجلمه ایران ،وطن ما است . عنوان این کتاب به زبان فرانسه چنین است

Un siècle pour rien .

Le Moyen –Orient arabe de L’Empire ottoman à L’Empire américain .

ترجمه: یک قرن برای هیچ.( یا یک قرن ازدست رفته و بی نتیجه ). خاورمیانه عربی از امپراطوری عثمانی تا امپراطوری آمریکا -1) این کتاب بحثی است بین سه شخصت . یک شخصیت لبنانی بنام : غسان تونی ،(Ghassan Tuéni) با مسئولیت سیاسی وشهرت جهانی ،که بیش از 50 سال ، در جهان عرب ،شاهد کودتای های افسران مصری ، سوری ،عراقی بود .افسران مصری در سال 1952 ،(ژوئیه 22- 24) به فرماندهی ژنرال نجیب همراه با افسران جوان ، چون عبد الناصر ، و انور السادات ، علیه نظام فساد سلطنت ملک فاروق کودتا کردند. شخصیت دوم ، ژرارد- د-خوری (Gérard D Khoury) یک مورخ لبنانی- فرانسوی ، و بلاخره ژان لا کوتور (Jean Lacouture ) نویسند ه و خبرنگار آژانس فرانس پرس ، که بیش از 50 سال در خاورمیانه ، از نزدیک شاهد تحولات سیاسی و جنگهای اعراب ، اسرائیل و کودتا های نظامی ، وجنگ ویرانگر عراق علیه ایران ، جنگهای خلیج فارس بود، و در این رابطه کتاب ها متعددی به رشته تحریر در آورده است.کتاب در 410 صفحه به قطع جیبی توسط انتشاراتAlbin Michel امسال 2006 در پاریس منتشر شده است.

نهضت آزادی خواهی و استقلا ل طلبی ملتهای عرب ، بمانند انقلاب مشروطیت ایران ، عمر چندانی نداشت

چند ماه بعد ، ناصربا یک کودتای درون قدرتی ژنرال نجیب را از کار برکنار نمود،و با اعلام جمهوری در سال 1953 و ظهور ناسونالیسم عرب به رهبری سرهنگ عبدالناصردر مصر ، و کشور های عربی از 1952 تا 1970 شروع شد، که در تاریخ مصر به دوران ناصریسم ، مشهور است. این دوران خاورمیانه شاهد کودتا های مکرر، تحولات و جنگهای متناوب در خاورمیانه و سیاست های قدرت های استعماری، اوج توسعه طلبی اسرائیل ، شکست نهضت استقلال طلبی ونا کام بودن ملت های عرب و مسلمان در استقرار نظام دموکراتیک و ورود این کشور ها به مدرنیزم هستیم .

از بطن این شکست ها در نهایت بنیاد گرائی اسلامی زائیده شد که در ابتدا ء نطفه اسلامگرائی به عنوان ایده ئولوژی سیاسی بدست امپریالیسم غرب ، در مقابله باجنبش ناسونالیسم کشور های مسلمان و مبارزه با ایده ئو لوژی سوسیالیسم ، و کمونیزم که در سالهای 1960 تا 1970 در بین بخشی روشنفکران عرب و مسلمان ، طرفداران بسیار داشتند ،طراحی و وسازماندهی شد. نمونهً بسیار گویای آن در ایران ، همکاری بخشی روحانیون شیعه ایران ، به رهبری آیت الله کاشانی ،در کودتای 28 مرداد 1353 ، علیه ناسیونالیزم ایرانی به رهبری دکتر مصدق بود . همه میدانند که این کودتا بوسیله سازمان های اطلاعاتی انگلیس ام 16 و وسیا آمریکا طراحی شده بود .در زمان عبدالناصر و تلاش این مرد برای ملی کردن کانال سوئز ، ما شاهد فعال شدن، سازمان اخوان المسلمین هستیم ، که این سازمان تا طرح ترور نا موفق ناصر پیش میرود. سازمان اطلاعاتی اسرائیل ، برای تضعیف ، ناسونالیزم لائیک فلسطین ، سازمان حماس رادر سال 1970 ، زمان گلدا مایر ایجاد می کند ،که جبهه مبارزه ملت فلسطین را تجزیه کرده ،و این ملت را در مقابل هم قرار بدهد که نتیجه تاءسف بار آنرا امروز علنأ شاهد هستیم ، که چگونه این ملت ، در دام جنگ برادری کشی افتاده است. البته عدم آگاهی رهبران فلسطین از ترفند های سیاسی غرب ، و نظام های فاسد عرب ، حتی در بطن در جبهه آزادی بخش فلسطین به رهبری یاسر عرفات را نباید فراموش کرد . سازمان القاعده و روابط رهبران این سازمان ، با خانواده سلطنتی عربستان سعودی ، هم پیمان آمریکا در منطقه خاورمیانه ،و همکاری تنگاتنگ دولت پاکستان با سازمان القاعده بر همه کس معلوم و مشخص است.این سازمان در زمان اشغال افغانستان بو سیله ارتش شوروی در سال1979 سازماندهی ومسلح شد .

امروز در عراق اشغال شده توسط نیروهای آمریکائی و انگلیسی ، چگونه گروهای مسلح شیعه و سنی ،کرد بجای اینکه متحد و یک پارچه دست در دست هم داده ،و اشغالگران را از وطن خود بیرون بکنند ، بنام دین و مذهب ، و نژاد خون همدیگر را میریزند، که چه بسا ، به نفع اسرائیل در نهایت به تجزیه این کشور منتهی خواهد شد.

البته منظور از بیان این واقعیت های تاریخی ، دفاع ازسیاست و ایدئولوژی ابر قدرت رقیب آن عصر ، اتحاد جماهیر شوروی در جنگ سرد نیست . اتحاد جماهیر شوروِ ی با آن نظام استالینیستی ، خود بزرگترین زندان ملت های تحت ستم ; وملت بود. اگر هم در مبارزات استقلال طلبانه ملت های تحت استعمار غرب ، تا حدی به این مبارزآت کمک می کرد ، ولی در نهایت تام این سیاست ها در راستای منافع استراتژیک خود بود.

. خواننده ، چه ایرانی و چه عرب ، این سئوال را می کند : دلیل این پراکندگی و پریشانی جوامع اسلامی ، چه عرب و چه غیر عرب ، چیست؟ چرا ژاپن ، چین هندوستان ، توانستند ، بلاخره جامعه خود را با قوانین وجنبه های مثیت مدرنیزم و دست آورد های آن ، ناشی از توسعه و گسترش علم و تکنولوژی ، هم آهنگ سازند . بلاخره از قرنها عقب ماندگی در گیر سنت های پس مانده از گذشته های دور رها شده ، و بطرف ترقی و پیشرفت های علمی روی آورند و حتی ژاپن ،توانست یک نظام حکومتی دموکراتیک را جایگزین ، سیستم فئودالیته پس مانده از گذشتهای چند ین قرن خود بکند ،هندوستان با آن جمعیت کثیر و اقوام و مذاهب و زبان و فرهنگ های مختلف ، نظام دموکراتیک را در آن کشور پهناور مستقر بکند ، اما از 57 کشور مسلمان موجود در جهان ، برای نمونه یک نظام دموکراتیک و پیشرفته در زمینه های علمی و مدرنیته وجود ندارد ؟اگر مورخین و صاحب نظران ایرانی ، علل شکست و نا کامی انقلاب مشروطیت تحلیل و تفسیر بکنند ، نیتجه آن تحلیل ها و تفسیر ها ، به نظر من ، همان « یک قرن تلاش برای هیچ » خواهد بود .سخن رانی های بی پایان عبد الا ناصر ،ا تحاد بی پایه اعراب . نظام های فاسد ودیکتاتوری این کشور ها . شکست ر قت بار اعراب در جنگ شش روزه 1967 . نفوذ قدرت های استعماری در کشور های عربی و ایجاد تفرقه و نفاق در جبهه اعراب و بطور کلی در بین مسلمانان بخشی از علل این شکست های مداوم است.

در کتاب یاد شده بالا در باره مذاکرات سیاسی سال های قبل از تشکیل اسرائیل بین رهبران اسرائیل و اعراب ، در بارهً آینده فلسطین ، غسان تونی در مقایسه فرهنگ سیاسی جنبش صهیونیزم ، با ا فرهنگ سیاسی رهبران عرب در صفحه 40 چنین می نویسد : پشت جنبش صهیونیستی فرهنگ غرب وجود داشت ، که روی منافع ملی و استعماری قدرت های بزرگ و ملت های آنان ، اشتباه نمی کرد ،وفرق قانون نظم و واقعیت (دیپلماتیک وسیاسی ) را ، با بی فرهنگی سیاسی می دانست . متاسفانه رهبران عرب با زبان رومانتیک به مذاکرات خود ادامه می داند ، که در واقع زبان واقعیت های سیاسی قرن نبود .

اگر تونی غسان ، عنوان دوری از واقعیت ها قرن را زبان رمانتیک می نامد ، من صاحب این قلم ، آنرادررابطه با ایران ، فرهنگ روضه خوانی سیاسی می نامم ، که گوینده از واقعیت های دنیا و حتی واقعیت های وطن خود ، آگاه نیست . برای اینکه چنین تا کید وتکیه ، بدون مدرک و دلیل نباشد ، چند لحظه به محتوای سخنان آیت الله خمینی در سخنرانی 12 بهمن 1357 یعنی 10 روز قبل از پیروزی انقلاب 22 بهمن 1357 دقیق می شویم

« علاوه بر اینکه زندگی مادی شما را می خواهیم مرفه بشود ، زندگی معنوی شما را هم می خواهیم مرفه باشد. شما به معنویات احتاج دارید. معنویات ما را بردند. دلخوش نباشید که فقط مسکن می سازیم ، آب وبرق را مجانی می کنیم. اتوبوس را مجانی می کنیم. دلخوش به این مقدار نباشید ، معنویات شما را روحیات شما را عظمت می دهیم . شما را به مقام انسانیت میرسانیم . این ها شما را منحط کردند . اینقدر این دنیا را پیش شما جلوه کردند ، خیال کردید هم چیز این است. ما هم دنیا را آباد می کنیم ، هم آخرت را . یکی از اموری که باید بشود ، که خواهد شد همین معنی است.(...) این دارائی ها از غنائم اسلام است و مال ملت است مال مستضعفین است. من امر کردم به مستضعفین بدهند،و خواهند داد. پس از این ، تخفیف های دیگر در امور خواهد حاصل شد. لاکن یک قدری تحمل بکنید ، و به این نغنغه های باطل گوش نکنید. این ها حرف می زنند ، ما عمل می کنیم. آنها شما را می خواهند دلسرد بکننداز اسلام. اسلام پشتیبان شما است .(...) من باید به مصادر امور بگم ، که اخطار می کنم ، که این قدر ضعیف نفس به خرج ندهید (...) دنبال این نباشید که فرم غربی پیدا کنیم. بیچارگی ما اینست که دنبال این هستیم ، که فرم غربی پیدا کنیم. دادگستری ما دادگستری غربی باشد. قوانین ما غربی باشد. این همه ضعیف النفس نباشید. آنها ئیکه فرم غربی را بر فرم الهی ترجیح می دهند ، این ها از اسلام اطلاع ندارند . آنها ئیکه می گویند نمی شود اسلام را در این زمان پیاده کرد ، برای اینکه اسلام را نمی شناسند ، نمی فهمند چی می کنند(...) ما مبارزه با فساد را با دایره امر به معروف و نهی از منکر که با یک وزارتخانه مستقل ، بدون وابستگی به دولت ، با یک همچنین وزارت خا نه ایکه تاسیس خواهد شد انشا لله ، مبارزه با فساد می کنیم ، فحشا را قطع می کنیم. مطبوعات را اصلاح می کنیم ، رادیو را اصلاح می کنیم ، تلویزیون را صلاح می کنیم ، سینما را اصلاح می کنیم ، . تمام این ها باید به فرم اسلام باید باشد. تبلیغات تبلیغات اسلامی است. وزارت خانه های اسلامی.. احکام احکام اسلام. حدود اسلام را جاری می کنیم. خوف از اینکه غرب نمی پسندد نمی کنیم. غرب ما را خوار کرد، غرب روحیات ما را از بین برد، ما را غرب زده کردند. ما این غرب زدگی را می زدائیم. تمام آثار غرب را ، تمام آثار فاسد و تمام اخلاق فاسد غربی را ، تمام نغمات با طله غربی را خواهیم زدائید ما یک مملکت محمدی ایجاد می کنیم .

اگر ما فقط این سخنرانی تاریخی آیت الله خمینی را ، تحلیل و تفسیر بکنیم ،و یا آنروز در جامعه هیجان زده و انقلابی ایران ، قشر تحصیلکرده و روشنفکر ایرانی تحلیل میکردند، به روشنی به عمق نا آگاهی ، آقای خمینی ، از علوم انسانی ، چون فلسفه ، حقوق سیاسی ،و اقتصاد ، آگاه می شدند و آگاه می شدیم.. قبل از آنکه آیت الله خمینی ، در جامعه ایران معروف و مشهور بشوند ، عقیده عمومی ، خصوصأ در بین روحانیون ، چنین معروف بود که ایشان به فلسفه تسلط دارند و در حوزه فلسفه تد ریس می کنند.!!! حتی خود ایشان ، در نوشته های خود ، به تحجر حاکم ، در حوزه های دینی ، به این امر اشاره میکند،و می گوید ، چون من در حوزه درس فلسفه تدریس می کردم ، بعضی از روحانیون ، بر من خرده می گرفتند،و حتی ، پسرم ، بعد از اینکه از کوزه ای آب خورد ، مدرسین متحجر حوزه آن کوزه را آب کشیدند.، چون پدرش ( آیت الله خمینی ) درس فلسفه میداد. این سیمای واقعی و حاکمیت « علم » در حوزه های دینی است ،و روحانیون حکومتی با این «علم و منطق »، مملکت را به این وضع انداخته اند که ما شاهد هستیم ،و تا کنون ادامه دارد .

این گفته آیت الله خمینی که فلسفه درس می داد، چقدر حقیقت دارد ، مسئله بحث در این مقاله نیست ،اما اینکه آیت الله خمینی به فلسفه آشنائی داشت ، کاملأ بی جا و بی ربط است .فلسفه در حوزه های دینی در کشور های مسلمان تدریس نمی شود، اگر هم تدریس بشود ، مسلم ، فلسفه اسکولاستیک ، یا فلسفه دوره قرون وسطا و مدرسی است . اگر فردی از مدرسین علوم دینی چنین جسارتی بکند ،و بخواهد ، فلسفه به معنی دوست داران خرد، را تدریس بکند ، از حوزه های دینی رانده میشود. بعلاوه ، دنیای فلسفه به معنی دوست داران دانش و خرد پویا ( Sophia-در زبان یونانی به معنی دانش و خرد پویا-phlo- یعنی دوست داران . به عبارت دیگر ، فلسفه ، یعنی دوست داران دانش و خرد پویا ) ، که با دنیای دین و مذهب ، به مفهوم باور و ایمان جزمی ، کا ملأ در تضاد است . به همین جهت نیز ، مدرسین حوزه های دینی ، چه در مسحیت و چه در اسلام ، مبتکر و مخترع « علمی » شدند ، بنام علم کلام ، که به قول فیلسوف معروف فرانسه ولتر ، این دختر «حرام زاده » نه فلسفه است و نه دین . برای اینکه محتوای سخرانی معروف آیت الله خمینی را بطور بسیار خلاصه از جنبه فلسفی تحلیل و تفسیر بکنیم ، بهتر است ، یک متن فلسفی رااز یک فیلسوف معرف در دنیا ، که دو هزار سیصد سال پیش از آیت الله خمینی زندگی میکرد ،و متعلق به جامعه ای بود ، که خرد گرائی و علم و منطق حرف آخر را میزد، در کنار آن بگذاریم ،و خوانندگان را به قضاوت بنشانیم.

افلاطون، که در قرن چهارم قبل از ميلاد، در آتن، در يک دموکراسي در حال افول زندگي ميکرد ؛ و امٌا هنوز در آن دموکراسي ، آزادي نقد نيش دار و گزنده، بوسيلهً جواب دادن، و انتقاد کردن معمول بود،ميگويد: حا کم کردن خرد گرائي ، و هوشمندي در سياست، عملي است بس دشوار. در جائيکه سيا ست هدفش تعريف و تمجيد افکار عمومي باشد،خرد گرائي نميتواند، به موفقيت برسد . بد تر از آن، حکومت کردن، به نفس خود، هوشمندي ، و خرد گرايي حاکمان را به فساد ميکشد، ، و آنها را از راه تعادل و شناخت وا قعيت ها، باز ميدارد. افلاطون ياد آور ميشود، تنها بر مبناي استعداد ، کا را ئي و مو فقيت دولت ، در با لا بردن سطح شعور و آ گاهي مردم است، که ارزش و ليا قت آن حکومت را ميتوان سنجيد. افلا طون اضافه ميکند ، ميگويد، : حاکمان نميتوانند به مردم حکومت بکنند، مگر آنکه، خود مردم شبيه هيئت حا کما ن باشند، مردم حکومت گران ديگري نخواهند داشت ، مگر حکومت گراني که شايسته آنها هستند، اگر در جامعهً حکومت گراني هستند، که فاقد عقل و هو شمندي هستند، براي اين است، که حکومتگران در حقيقت، تصوير واقعي آن جامعه اند،که مخالف هوشمندي و خرد گرائي است.. اگر ما امروز ، تحليل افلاطون را ، به جوامع بشري ،و نوع حکومت هائيکه بر ملتها فرمان روائي ميکنند منتقل بکنيم ، مي بينيم ، که اين تحليل و جهان بيني افلاطون ، اهميت ، و بينش واقع گرانهً خود را ، از دست نداده است. ( ما ًخذ ازMonique Canto- Sperb - la politique peut-elle penser- استاد فلسفه سياسي-روزنامًه لو موند،19 کارس 2004 صفحه 19)

خوانندگان اگر به سخن رانی آقای خمینی دقت بکنند ، خواهند دید ، که آقای خمینی وعدهً ساختن آرمان شهری را میدهد بنام مملکت محمٌدی ، که در آن آب و برق و اتوبوس مجانی خواهد بود و در ضمن آقای خمینی با گفتن این جمله و توهین علنی به 35 ملیون ایرانی میگوید :روحیات شما را عظمت می دهیم و شما را به مقام انسانیت میرسانیم . گوئی قبل از آمدن آیت الله خمینی ایرانیان انسان نبودند قبل از آقای خمینی هم لنین و استا لین ،و هیتلر هم ، هر کدام وعدهً آرمان شهر ، به ملت خود داده بودند. در یک کشور کوچک و فقیر کامبوج ، با 5 ملیون جمعیت ، دیکتا تور معرف این کشور پولپوت ، برای ساختن آرمان شهر خود ، بیش از دوملیون انسان را کشت. ( به تناسب جمعیت امروز آمریکا ، با 285 ملیون نفر 40 در صد جمعیت کل آمریکا یعنی ،112 ملیون نفر کشته می شود ) دیوانه ای چون پلپوت ، برای ساختن آرمان شهر کمونیستی خود ، 40 در صد ملت خود را نا بود کرد. همین جنایات را هیتلر ،و استالین و مائو کردند ، چون می خواستند ، آرمان شهر خیالی خود را بر روی گورستانی قربانیان خود بسازند.

این جا ست که برای شناختن ، شخصیت روحی و روانی آیت الله خمینی اندیشه های فلسفی افلاطون ،به کمک ما می آید که می گوید :...حکومت کردن به نفس خود ، هوشمندی و خرد گرائی حا کمان را به فساد می کشد،و آنها را از راه تعادل و عقل وشناخت واقعیت ها باز می دارد. افلاطون اضافه می کند :تنها بر مبنای استعداد ، کارائی وموفقیت دولت در بالا بردن سطح شعور و آگاهی مردم است ، که ارزش و لیلقت حکومت را می توان سنجید. افلاطون اضافه می کند و میگوید : حاکمان نمی توانند به مردم حکومت بکنند، مگر آنکه خود مردم شبیه هیت حاکمان باشند، مردم حکومت گران دیگری نخواهند داشت مگر حکومت گرانی که که شایسته آنها هستند . درست عمق اندیشه سخنان افلاطون در همین جملات است. آیت الله خمینی و امثال آیت الله خمینی ، که امروز 28 سال است ، در تلاش ساختن آرمان شهر محمدی هستند ، و تازه برای رسیدن به این اهداف ، چاه جمکران را می سازند ، تا ملت احتیاجات مادی و معنوی روزمره خود را بصورت تقاضا و عرسیضه حا ل ، به آن چاه جمکران بیاندازد ، این خرافات و جهالت ، نتیجه قرنها استبداد و حقه بازی ، حکومت های است که به ملت ایران حکومت کرده اند. اندیشه های خرافی ، خارج از عقل و منطق آیت الله خمینی ، ساخته و پرداخته جامعه ایران است. خود آیت الله خمینی ،و روحانیون حکومتی ، قربانی این جهل و خرافات هستند. آیت الله خمینی در اوایل قرن بیستم ، در حدود یک صد سال پیش ، در قصبه خمین بدنیا آمده بود . یک صد سال پیش در قصبه ای چون خمین ، چه مظهری از تمدتن ، تعالی و پیشرفت علمی و مدنی وجود داشت ، که آیت الله خمینی چون طفل دبستانی ، از این آثار مدنیت و پیشرفت استفاده کرذده ، در کسب علوم واقعی ودانش های پیشرفته ، موفق باشد ؟ وقتیکه افلاطون میگوید : اگر در جامعهً حکومت گراني هستند، که فاقد عقل و هو شمندي هستند، براي اين است، که حکومتگران در حقيقت، تصوير واقعي آن جامعه اند،که مخالف هوشمندي و خرد گرائي است. وقتیکه آیت الله خمینی این حرف های دور از عقل و خرد، و منطق را می گفت و به ملت آب و برق اتوبوس مجانی وعده میداد کدام یک از هوشمندان و روشنفکران جامعه ایران ، در مقابل اش ایستادند ،تا گوش زد بکنند ، حضرت آقا ، این وعده های مفت و مجانی غیر عملی را به ملت ندهید ؟ وقتیکه آیت الله خمینی علنأ در کتاب ولایت فقیه خود نوشته بود که ملت صغیر هستند ، به قیم و ولی احتاج دارند ( مثل گوسفند ، به چوپان احتیاج دارند) و همین اصل را در قانون اساسی جمهوری اسلامی گنجاند ، مگر ملیونها ایرانی ، تحصیل کرده و وبی سواد ، برای انداختن رای مثبت ، و سند ، صغیر و محجور بودن خود را امضأء نکردند اگر ما امروز ، تحليل افلاطون را ، به جوامع بشري ،و نوع حکومت هائيکه بر ملتها فرمان روائي ميکنند منتقل بکنيم ، مي بينيم ، که اين تحليل و جهان بيني افلاطون ، اهميت ، و بينش واقع گرانهً خود را ، از دست نداده است .

اگر چه بطور واضح و روشن معلوم می شود ، که آیت الله خمینی کوچکترین دانش و آگاهی سیاسی ، به مفهوم فلسفه سیاسی نداشت ،و چه بسا نیز ، ایشا ن در این امر چندان ، مقصر نیستند ، اما صحبت بر سر آن تحصیل کرده هائی معاصر آیت الله خمینی در گذشته و امروز است ، که خود را به عنوان « روشنفکران مذهبی » در جامعه معرفی می کنند ،و بعضی از آنها ، چند سالی هم در دانشگاه های غرب تحصیل کرده اند . این حضرات هستند ، که در به بن بست کشیدن انقلاب توده مردم ، و تحویل آن به قشر واپس مانده روحانیون ، مسئولیت بزرگی دارند . دار اینجا یک نمونه از اندیشه مروحوم شریعتی در رابطه با فلسفه و فیلسوف ، می آورم .

در جزوه ای بنام ایدئولوژی ، سلسله کنفرانس های مروحوم علی شریعتی یکی از حاضرین چنین می پرسد .

سئوال: باید در نظر گرفت که ا یده ئولوژی بی خودی خود به وجود نمی آید ، بلکه فلسفه ای لازم است ، تا آنرا به وجود بیاورد .

جواب شریعتی : عرض کنم که این را فرمودید ، نصفش را قبول دارم. و آن این است که ایدئوولوژی بی خودی خود به وجود نمی آید ، این را قبول دارم . ولی اینکه حتمأ از فلسفه بوجود می آید آنرا قبول ندارم . یعنی اینکه هر چه از فلسفه سر زند ، بی خودی نیست. این را به خاطر احترام شما می گویم، والا اید ه ئولوژی اگر بیخودی بود ، از فلسفه سر می زد. ودر یک اشاره شما همه متوجه می شوید که اگر اید ه ئولوژی می بایستی از فلسفه سر میزد ، رهبران ایمان ها باید فلاسفه می بودند ،و مجاهدین راه حقیقت ، فیلسوف ها ، درصورتیکه فلا سفه چهره های پفیوز تاریخ اند .

(ماخذ اید ه ئولوژی کنفرانس دکتر علی شریعتی . قسمت ششم از کتاب « انسان و اسلام » صفحات 192- 193 تکثیر انجمن اسلامی دانشجویان در آمریکا و کاناد ) خوانندگان ملاحظه می فرمایند ، که مرحوم علی شریعتی ، فلاسفه را پفیوز های تاریخ می داند . ،و یک عده روحانیون ، آیت الله خمینی را استاد فلسفه می دانستند .با این « روشنفکر مذهبی » و آن روحانی فیلسوف !! با آن وعده و عید ها ئیکه برای ملت ، 10 روز قبل از پیروزی انقلاب می دادند ،و با این وضعی که ملت و مملکت در آن گرفتار است ، آیا سزاوا را ست که ما انتظار دیگری از این حضرات داشته باشیم ؟

در ادامه این رساله ، با عنوان فلسفه سیاسی ، یا روضه خوانی سیاسی ، بخشی از« روشنفکران مذهبی » را که در این 50 سال گذشته با نوشته ها و کنفرانس ها و مسئولیت های مهم دولتی و فرهنگی خود ، نسلی را به گمراهی کشانده ، و فرصت های مهم تاریخی ملت و مملکت را بر باد داده اند و هنوز هم بخشی از آنان که زنده هستند ، برای گمراهی نسل های جوان پا می فشارند با تکیه بر نوشته های خود آنان به تفسیر و تحلیل خواهیم پرداخت . لازم است برای آگاهی خوانندگان در یک محدوه مختصر ، تعریف فلسفه را از نوشته یک فیلسوف معاصر غرب ، در اینجا بیاورم ، که خود خوانندگان ، به قضاوت بنشینندو فرمایشا ت آیت الله خمینی و مرحوم شریعتی را باین تعرف مقایسه بکنند .

«...متکی بر تقابل و تکثر، اندیشه فلسفی ،از جنبه دید مثبت ،با ارزشتر از اندیشه واحد ، جزمی و تحلیلی است.اندیشه های فلسفی ، با وجود اینکه مطلق گرا نیستند در عین حال مانع رشد دانش و مفاهیم استدلالی و اثباتی نمی باشند. در هر حال تاثیر فلسفه در کوتاه و در دراز مدت در علوم ودانش بشری ، همچنین انقلابات سیاسی و ارزشها و ضد ارزشها ی حاکم در جامعه ، بسیار گسترده است. برای اینکه این اندیشه ها که از درون تضاد های مادی مایه می گیرند، راهنمای انسان در زندگی هستند. این راهنمائی و این تاثیر فلسفه ، لزومی به معروفیت و شهرت و خود نمائی ندارند. چون در هر صورت ، اندیشه های فلسفی ، باعث گسترش شعور انسان می شوند ، و این شعور ولو کند و نامرئی ، به تغیر جهان و جامعه انسانی ادامه می دهد.

فلسفه به انسان ( درس ) بردگی نمی آموزد ، بلکه اندیشیدن را می آموزد. فلسفه قبل از هر چیز علم نقد اصول ، اندیشه و استدلا لات و منطق است . (Epistémologie) فلسفه حد اقل از زمان کانت (فیلسوف آلمانی ) یک نظریه شناخت است ، که خودشناخت محدودیت هائی را صاحب است ، به همین جهت نیز فلسفه نقد شناخت را بکار می گیرد، که آموختن محدودیت ، خود در اصل ، دانستن نقد را لازم میدارد . هگل در آموختن تاریخ این اصل را بکار می برد ، که آن نقد تاریخ است . بعد از او کارل مارکس با دگرگونی نقد تاریخ هگل ، نقدر تاریخ خود را بر مبنای ماتریالیسم تاریخی و تقسیم جامعه به طبقات را پیش می کشد ، که برای مارکس حقیقت تاریخ چیزی جز مبارزه ، خصوصأ مبارزات طبقاتی نیست .

در مجموع این تفسیر و نقد شناخت و محدودیت آن ، باز به سخن معروف ارسطو برمی گردیم ، که دو هزار و سیصد سال پیش می گوید :ما اگر به ریشه تحولات امور ، از بدو ظهور و گسترش آن دقیق نشویم ، ما به یک بینش دقیق آن امور دسترسی نخواهیم داشت .( ما خذ :http://jeanzin.free.frindex.php ?2006/04/26/44-qu-est-ce-que-la-philo :::)

بخش دوم – فلسفه سیاسی ، یا روضه خوانی سیاسی . احمد فردید ونقد اندیشه های سیاسی و وفلسفی او

به قلم : کاظم رنجبر . دکتر در جامعه شناسی سیاسی .

اقتیاس بطور کامل و یا به اختصار ، با ذکر نام نویسنده و سایت عصر نو آزاد است .