فرخنده مدرس :
اخيراً خانم شيرين عبادی (حقوقدان ايرانی مدافع حقوق بشر ودارنده جايزه صلح نوبل) در سخنرانی خود در هامبورگ (به دعوت «بنياد کوربر،» بنيادی در خدمت تقويت مناسبات و روابط سياسی) گفتند که مردم ايران هنوز آماده پذيرش امر جدائی دين از حکومت نيستند. به اين ترتيب آيا برای تحولات دمکراتيک در ايران بايد منتظر اصلاحات در دين اسلام ماند؟
داریوش همایون:
هرکس می تواند نظرخودش را داشته باشد. تا هنگامی که مردم در ايران از آزادی گفتار برخوردار نيستند و انتخابات آزادی نيست و يک نظر سنجی ساده به زندانی شدن کارکنان موسسه ای که جرئت کرده است می انجامد ادعای اين را که مردم ايران هنوز آماده پذيرش جدائی دين از حکومت نيستند می بايد همان نظر شخصی گوينده شمرد. ما از هر کس که سودی در ادامه وضع موجود، حالا اندکی بهتر در اينجا و آنجا، ندارد يا در پی توجيه انقلابی که مرتکب شده است نيست، يا رستگاری زندگی اش را در نجات دادن انقلاب اسلامی نمی جويد می شنويم و می خوانيم که حتا مادر بزرگ ها مخالف دين در حکومت شده اند. حقيقت را می بايد از آخوند هائی پرسيد که جرئت ندارند به خيابان بيايند.
مبارزه هماهنگ
به بن بست سه دهه پايان خواهد داد
به بن بست سه دهه پايان خواهد داد
...................................
فرخنده مدرس ــ تقريباًً از سوی هيچ يک از دولتها و محافل سياسی ـ روشنفکری غرب ترديدی در باره اين نظر وجود ندارد که راه مبارزه ريشه ای با تروريسم و بنيادگرائی اسلامی و راه حل بسياری از بحرانهای منطقه کانونی اين دو يعنی خاورميانه، تغيير مناسبات فرهنگی ـ اجتماعی و دگرگونی نظامهای سياسی ـ حقوقی به نفع دمکراسی، آزادی و حقوق برابر انسانها در کشورهای اين منطقه است. در ايران زير سلطه حکومت اسلامی سالهاست که برگرد اين هدف ها مبارزه ای دائمی جريان دارد. به رغم اين دولتهای غربی ـ به ويژه اروپائي ها ـ تاکنون از کنار اين مبارزه عبور کرده اند. علت اين اغماض چيست؟
داريوش همايون ــ وظيفه ديگران نيست که مناسبات فرهنگی و اجتماعی خاور ميانه يا افريقا را تغيير دهند. اروپائيان گرفتار مشکلات خود هستند و امريکائيان سرخورده از عراق ديگر انرژيش را ندارند. بر خود اين مردمان است که فرهنگ و سياست شان را نوسازندگی کنند. دفاع از حقوق بشر و قربانيان سرکوبگری بيشترينی است که می توان از اروپائيان انتظار داشت و از اين بابت چندان شکايتی نمی توان کرد. خاور ميانه پس از افريقا بيشترين دشواری را از نطر ورود به چهان امروز دارد و پس از دو سده آشنائی با فرهنگ غربی، بزرگ ترين دستاوردش مدرن کردن اسلام بنيادگرا و درآوردنش به خشونت بار ترين و واپسگرا ترين ايدئولوژی هاست.
وضع غير ممکنی که بيشتر خاور ميانه، شامل پاکستان و افعانستان، دارد می تواند هر قدرت خارجی را از کوشش برای دمکرات منش کردن اين کشور ها منصرف سازد. دمکراسی در اين جامعه ها حد اکثر در رای دادن خلاصه می شود و از بقيه اسباب دمکراسی اصلا سخنی در ميان نمی آيد. حقوق بشر هم با اسلام در تعبير راستينن و اصيل آن سازگار نيست. گرايش های ليبرال در پنجاه ساله گذشته در اين جامعه ها در حال عقب نشينی بوده اند و تا آينده قابل پيش بينی همين روند ادامه خواهد يافت. بهانه فلسطيين نيز برای توجيه هر بی حرکتی، حتا پسروی هست. مسلمانان از مراکش تا پاکستان و تا حدود زياذی اندونزی مقاومت روزافزون و خشونت آميز تری دربرابر مدرنيته نشان می دهند. (سنيانی که در افعانستان با بمب بر کمر به صف زنان سنی در دفتر نامنويسی برای حج می زنند چه ارتباطی به فلسطين دارند؟)
ميليون ها مهاجری که از اين سرزمين ها به اروپای باختری رفته اند نمونه دلسردکننده ای هستند. نسل اول اين مهاجران آمادگی بيشتری به سازگارکردن خود با تمدن باختری ازخود نشان می داد. نسل دوم که در اروپا به جهان آمده است پاسخ هر کمبود اقتصادی و اجتماعی خود را در فرو تر رفتن در اسلام می بيند و از دمکراسی ليبرال غربی، تنها آزادی عمل برای خرابکاری در آن تمدن را آموخته است. اکنون با "پيروزی" هائی که اسلام بنيادگرا در ايران اسلامی، در عراق، و تازگی در لبنان بدست آورده است اسلاميان اروپائی از مرحله مقاومت گذشته به تهاجم رسيده اند و دم از مسلمان کردن کشور های ميزبان خود می زنند. سلاحشان نيز نه متقاعد کردن که تروريسم و آشوب خيابانی است. اکثريت مهاجران مسلمان البته در اين فعاليت ها دستی ندارند ولی با پشتيبانی غير فعال و خاموش خود آن را تقويت می کنند. گره کور اين مهاجران را، چه برای خود و چه کشور های ميزبان شان، در يک جمله می توان خلاصه کرد ــ آنها همه چيز سرزمين مادری خود را دوست دارند مگر گذرنامه اش را. زيستن در اروپا را می خواهند و زندگی کردن در پاکستان ها و مصر ها و مراکش هائی که همراه خود به غرب آورده اند. (درفارسی ميان اين دو، تابش nuance معنائی زيبائی است).
ايران را می بايد مورد ويژه ای دانست. اسلام حکومتی با نمايَشی که از تباهی و ناشايستگی و بزهکاری داده جامعه را بيش از هر کشور اسلامی ديگر مستعد دمکراسی و حقوق بشر گردانيده است. ما به مداخله ديگران کمتر از همه نياز داريم . همان پشتيبانی از حقوق بشر بس است.
ف.م. ــ اين اغماض تا کجا با اين نظر قوی در ميان اروپائيان ارتباط دارد که رودرروئی با بنيادگرائی و تروريسم اسلامی نيازمند متحدين رسمی يا غيرسمی از ميان مسلمانانی است که تعبير و تفسيرهای ملايمتری از اسلام دارند؟ آيا از همين ديگاه نبود که جريان موسوم به اصلاح طلب در درون حکومت اسلامی به سرعت مورد توجه و حمايت قرار گرفت؟
د.ه. ــ مسلما وجود مسلمانان ميانه رو و اصلاح طلب در مبارزه با تروريسم اسلامی متحدانی با ارزش خواهد بود ولی تا کنون ويژگی عمده مسلمانان که بيشترشان هوادار تروريست ها نيستند ترس و خاموشی، و از آن بد تر رياکاری و ستايش پنهانی تروريست ها بوده است. جريان دوم خرداد نمونه کاملی از همدستی نهانی و نهائی اصلاح طلبان اسلامی با تندرو ترين اسلاميان تروريست بشمار می رود. هنگامی که کار به گزينش رسيد آنها بی ترديد به جبهه اصلاح ناپذير پيوستند و، همراه جهان اسلامی بطور کلی، هيچ حاضر نيستند دربرابر تروريسم اسلامی نيرو گرفته از انقلاب خودشان سينه سپر کنند. در اروپا نيز همين را در اجتماعات بزرگ مسلمانان مهاچر می بينيم. اکثريت مهاجران مسلمان در فعاليت های تروريستی دستی ندارند ولی با پشتيبانی غير فعال و خاموش، و بازگشت به فرهنگ اسلامی خود آن را تقويت می کنند. زنانی که روز افزون چهره خود را می پوشانند و خانواده هائی که دختران خود را به ازدواج اجباری محکوم می کنند و چوانانی که بجای کتاب جزوه های مذهبی در مسجد ها و "مراکز فرهنگی" اسلامی می خوانند مسلمانان آزاد انديش را به همرنگ جماعت شدن می رانند. واپس نشاندن موج اسلامگرائی در خاور ميانه، در آن "گودال سياه" ارتجاع مهاجم که برش وسيعی را از آسيا تا افريقا درخود فرو برده پيکاری درازآهنگ است. حتا جامعه های غربی ــ امريکا استثنای اميد بخشی است ــ برای همسان کردن اقليت های مسلمان خود به يکی دو نسل کار منطم نياز دارند.
ف.م. ــ اخيراً خانم شيرين عبادی (حقوقدان ايرانی مدافع حقوق بشر ودارنده جايزه صلح نوبل) در سخنرانی خود در هامبورگ (به دعوت «بنياد کوربر،» بنيادی در خدمت تقويت مناسبات و روابط سياسی) گفتند که مردم ايران هنوز آماده پذيرش امر جدائی دين از حکومت نيستند. به اين ترتيب آيا برای تحولات دمکراتيک در ايران بايد منتظر اصلاحات در دين اسلام ماند؟