25 February 2008

شلوار و سردار


شلوار و سردار!

ناهید رکسان
http://nahidroxan.blogspot.com



به گزارش «مهرنیوز»، مورخ 22 فوریه سالجاری، امامی کاشانی ضمن روخوانی ترهات تولیدی سازمان سید مهدی خاموشی چنین فرموده:
«از نخستین آفریدة خداوند [...] بحث مسئولیت‌های اجتماعی و تکالیف انسان‌ها در زندگی مادی مشخص و اعلام شد.»
و می‌بینیم که این «بحث‌های» عمیق فقط به گورکن‌ها اعلام شده، چون تکالیفی که در حکومت سنگسار و قصاص برای انسان‌ها تعیین شده، فقط به لباس زنان و ماهواره می‌پردازد، چرا که در اجتماع نخستین آفریدة خداوند خونخوار ابراهیم، جز حوا، هیچ موضوع نگران کنندة دیگری وجود نداشته. و اکنون مسئول انجام این «تکلیف» الهی، سردار «رادان»،‌ یا همان قهرمان مبارزی است که مجری برنامه «اوباش‌گیری» بودند، و آفتابه به گردن دوستان دیروزشان می‌انداختند و با هم عکس یادگاری می‌گرفتند! روز دوم اسفندماه، سردار«رادان» در گفتگو با نشریة «رویش» فرموده‌اند، اگر به «تکلیف» عمل کنیم، مردم ما را دوست دارند، و تکلیف مورد نظر سردار، همانطور که می‌توان حدس زد به شلوار و چکمة زنان محدود می‌شود! سردار رادان میفرمایند
رامین مولائی:
«کجای دنیا شلوار را روی چکمه می‌کشند، ‌که ایران دومی آن باشد [...] کجای دنیا بدون اینکه چکمه لازم باشد، چکمه به پا می‌کنند [...] چکمه‌هائی که استفاده می‌شود و زمان استفاده از آنها مهم است [...] در دنیا وقتی از چکمه استفاده می‌شود که گل و شل باشه و یا کسی از سرما وحشت دارد. این نوع چکمه‌ها بعضی‌های‌اش نه قابلیت جلوگیری از سرما دارد و نه قابلیت جلوگیری از ورود آب [...] اگر شخصی بخواهد با اغواگری شیک باشد [...] اینجوری دارد خودش را عرضه می‌کند که دیگران برایش مزاحمت ایجاد کنند. ضمن اینکه نمی‌دانم کجای شلواری که چسبان نباشد زشته؟»
بله حوا هم، آنقدر شلوار چسبان پوشید، تا حضرت آدم را «اغوا» کرد! و خداوند ابراهیم عصبانی شد، و هر دو را از بهشت اخراج فرمود! اینجاست که به عمق نگرانی سرداران پی می‌بریم! بهتر است، خانم‌ها پیش از پوشیدن چکمه با سردار «رادان» تماس بگیرند، و بگویند به کجا می‌خواهند بروند، تا ببینند، ایشان زمان و مکان را برای پوشیدن چکمه مناسب تشخیص می‌دهند یا خیر؟! سپس، یک لنگه چکمه را هم حضور سردار رادان تقدیم کنند، تا ایشان به «تکلیف» خود عمل کرده، بگویند چکمة کذا قابلیت مقابله با سرما و آب را دارد یا خیر؟ چون آنوقت‌ها هم، حضرت آدم مجوز چکمه پوشیدن حوا را تحت همین شرایط «صادر» می‌کرده‌اند. هر چند که چکمه‌های نخستین روزهای خلقت، مانند «پوشش» آن‌«حضرتین» فقط یک برگ انجیر بوده! ولی ایشان به تکلیف خود عمل می‌کردند. منتهی، حوا با پوشیدن شلوار چسبان،‌ و کشیدن شلوار روی چکمه، هوش از سر آنحضرت ربود! و شد آنچه نباید بشود!

مسلماً سردار «رادان»،‌ مانند دیگر برادران متعهد و مکتبی، نمی‌دانند که زن نیز با دیدن مردان مجذوب می‌شود ! چون در جامعة توحش دینی، فقط مرد حق «خواستن» دارد،‌ آنهم در صورتی‌که زن، بدون «مجوز رسمی» چکمه بپوشد! البته، سردار رادان می‌توانند با پیروی از مسیح، این زنان «اغواگر» را هم به راه راست «هدایت» کنند. مسیح پاهای ماری مادلن را با دست‌های مبارک خود شستشو داد، و تمام «گناهان» وی «پاک» شد! ولی این خواست سرداران نیست! چون اگر همة زنان به « زن مسکولاریسم نوقدس» تبدیل شوند، ایجاد ارتباط با هر زنی، در ذهن علیل «برادران» تشویش و نگرانی روحی ایجاد خواهد کرد! چون تصویر «زن مقدس»، در ادیان ابراهیمی همان «مادر» است، و در نظریة فروید، تمایل ناخودآگاه به تصاحب مادر، در ذهن پسر بچه با وحشت «قطع آلت تناسلی» سرکوب می‌شود. حال مجسم کنید شرایط برادران و سرداران را که، همزمان با وحشت از «قطع‌آلت تناسلی»،‌ باید با وحشت «اخراج از بهشت» خدائی نیز زندگی کنند!

ولی واقعیت این است که، «برادران» به دلیل «زنانه ـ مردانه» شدن جامعه، قادر نیستند چشم‌ از زنان بردارند، و مانند بچه‌‌های لوس و ننر، هر چه می‌ببینند، می‌خواهند! در نتیجه نه فقط زنان می‌باید دست از «اغواگری» بردارند، که همة زنان وظیفه دارند خود را به شکل فاطمه کروبی و مریم بهروزی، یا سردار نجار «بیارایند». یا اینکه با استفاده از ماسک‌های «هالوین» در انظار عمومی ظ
اهر شده، ایجاد ترس و وحشت کنند. همانطور که دیدیم، طالبان، همکاران افغانی «برادران»، جهت حفظ آرامش «اجتماعی»، حتی بر خر و قاطر نیز شلوار می‌پوشاندند، تا مبادا آرامش الهی شیخ پشم‌الدین‌ها مخدوش شود! بله، این است شرایط مطلوب سیاست استعمار در ایران:‌ سرکوب پیوستة زنان، جهت گسترش خشونت، و ارعاب مردم. چرا که در غیر اینصورت، حکومت «عدل علی» ساقط خواهد شد، و نه تنها سرداران، که ملایان نیز از بهشت حکومت استعماری رانده می‌شوند، و سر از زباله‌دان‌هائی در می‌آورند، که خاستگاه واقعی‌شان است.
..............................

متن کامل

اhttp://nahidroxan.blogspot.com/2008/02/blog-post_23.html