12 February 2008

فریاد بی صدا: 22 بهمن، روزکثیفی که حکومت دروغ و ریا و خون پی ریزی شد


29 سال قبل در چنین روزی شالوده یکی از کثیف ترین حکومت های جهان پی ریزی شد . حکومتی که پایه های اون با دروغ و ریا و خون بنا شده . حکومتی که امروز باعث شده ملتی بزرگ , در قهقرا قرار بگیرن . ملتی که بی انگیزه باشن . سر خورده از روزگار . ناامید . بی هدف . دروغ گو و پلید . خودخواد و زیاده خواه . حریص . پست و رذل . میدونین چرا ؟ چون در کشوری زندگی میکنیم که صداقت یعنی حماقت . صاف و ساده و بی ریا بودن مساویست با محروم شدن از حقوق اجتماعی ناچیزی که داری . در همه امور و در همه شئونات این زندگی نکبت بار باید دروغ گفت باید دو رو بود. باید حقیقت رو کتمان کرد. در غیر این صورت از زندگی ساقط میشی.

22 بهمن، روزکثیفی که
حکومت دروغ و ریا و خون
پی ریزی شد


فریاد بی صدا
http://shima.blogspot.com/


22 بهمن

روز کثیفیه امروز. روز سرخوردگی و نابودی و ذلت ملتی بزرگ . همیشه دلم خواسته زمان به عقب بر میگشت ولی متاسفانه دو چیز در جهان هستی هستن که هرگز به گذشته بر نمیگردن . یکی زمان و یکی عمر انسان که اگر این دو به عقب بر میگشتن و یا مثل بازیهای کامپیوتری قابلیت Save و Load داشتن , شاید جهان بهشت میشد .

29 سال قبل در چنین روزی شالوده یکی از کثیف ترین حکومت های جهان پی ریزی شد . حکومتی که پایه های اون با دروغ و ریا و خون بنا شده . حکومتی که امروز باعث شده ملتی بزرگ , در قهقرا قرار بگیرن . ملتی که بی انگیزه باشن . سر خورده از روزگار . ناامید . بی هدف . دروغ گو و پلید . خودخواد و زیاده خواه . حریص . پست و رذل . دروغ نیست اگر بگیم تمام این القاب به تک تک ما کاملن و به سادگی میچسبه . همه ما دروغگو و بد ذات هستیم . من , تو .. همه ! و فقط مایی که در این کشور زندگی میکنیم . مایی که در این کشور ریشه گرفتیم و رشد کردیم و بزرگ شدیم .

نباید ناراحت شد و از حقیقت فرار کرد چون ذات همه ما پلید و نیرنگ بازه . در واقع باید هم همین باشه و اگر غیر از این بود جای تعجب داشت . میدونین چرا ؟ چون در کشوری زندگی میکنیم که صداقت یعنی حماقت . صاف و ساده و بی ریا بودن مساویست با محروم شدن از حقوق اجتماعی ناچیزی که داری . در همه امور و در همه شئونات این زندگی نکبت بار باید دروغ گفت باید دو رو بود . باید حقیقت رو کتمان کرد . در غیر این صورت از زندگی ساقط میشی .

ما عادت کردیم دروغ بگیم . صورتمونو با سیلی سرخ نگه داریم . همیشه ادعا کنیم میدونیم و عاقلیم . همیشه وانمود میکنیم ما بهترین و صادق ترین انسانها هستیم در صورتیکه کذاب ترین و بدترین ها هستیم . بهترین های ما , بدترین های ما هستن . و باید بود . باید اینگونه بود . در جنگلی بزرگ سرگردانیم و قانون جنگل فقط یک قانونه . اگه نخوری , میخورنت . در این جنگل قدرت حرف اول رو میزنه . قوی نباشی , نابود میشی و شالوده قدرت در نکبت و ریا و دروغ پی ریزی میشه چون این قدرت نامشروع و بر پایه دروغ بنا شد و گریبانش همه ما رو گرفت . پس ناچاری همین باشی .

در محیط خانواده و زمانیکه نوزادی , با دروغ آشنا میشی و باید از ترس لولو بخوابی . وقتی رشد میکنی و میری توی باغچه ؛ مادرت برای اینکه بیایی بیرون اولین دروغ ها رو سرهم میکنه : بیا بیرون ! جوجو میخورت ! و این جوجو 20 سال بعد تبدیل به لولو سر خرمنی بنام دولت میشه ! دولتی که دیگه جوجو نیست و با کسی شوخی نداره !

تا حالا با ایرانیانی برخورد کردین که درست در زمان انقلاب از ایران رفتن و دیگه قدم به این خاک نکبت زده نذاشتن تا به امروز؟ من زیاد دیدم . زیاد سر و کار داشتم . آدمهای خیلی خوبی هستن و یا لاقل میشه گفت آدمهای خوب و پاکی بودن چون اونا رو هم ما خراب کردیم . اونا رو هم بد گمان کردیم و شدن مثل مارگزیده هایی که از ریسمان سیاه و سفید میترسن . حالا اگه با تمام وجود جلوشون قسم بخوری که کاری نکردی یا حقیقت همینی هست که داری میگی , دیگه باورت نمیکنن . درست مثل همون خارجی های بدبختی بودن که زمانی هیچی سرشون نمیشد و ساده و بی ریا بودن . ولی حالا همه خارجی ها شدن ختم روزگار .

تا حالا توی اداره مهاجرت کشورهای خارجی پرسه زدین؟ تا حالا تقاضای ویزای کشوری خارجی یا تقاضای پناهندگی کردین؟ تا حالا پاتون به سفارت کشوری خارجی باز شده؟ اگه سر و کارتون با این افراد و این مکان ها افتاده باشه معنی صداقت ایرانی رو بخوبی متوجه میشین . معنی کاری که ما با اینها کردیم رو میفهمین . میفهمین که 20 سال قبل وقتی میرفتی اداره مهاجرت و تقاضای پناهندگی میکردی و بهت میگفتن چرا میخواهی پناهنده بشی؟ و تو به دروغ میگفتی چون تو کشورم منو میکشن، درجا بهت پناهندگی میدادن و امروز وقتی که از ترس زندان و اعدام از کشورت فرار میکنی و قاچاقی و به سفارت کشوری پناهنده میشی برای حفظ جونت و یه بغل مدرک و پرونده نشونشون میدی که جونت در خطره , تو رو دستبند میزنن و تجویل مقامات کشورت میدن و میگن : برو این خالی ها رو برای عمه ت ببند !

و حالا بیچاره اون ایرانیانی که سالها دور از وطن بودن و بعد از سالهای سال بیخبری و بسته بودن راه ارتباط با گشوده شدن ناگهانی درهای ارتباط جهانی یا همون اینترنت، سرخوش و شادمان سعی کردن پلی بین دو نسل درون و خارج بزنن و ارتباطاتی برقرار کنن و از چند و چون این دو نسل با خبر بشن؛ غافل از اینکه چه افعی های خوش خط و خالی در کمینشون نشستن . بیچاره ها فکر کردن نسلی رو میبینن که صادق و انسانه و میتونن بهشون اعتماد کنن . ولی فقط همون ارتباطات اولیه حالیشون کرد که با موجوداتی طرف هستن که حتا روح خودشون رو هم فریب میدن و به شیطان درس میدن. با انسانهایی روبرو شدن که از هویتشون گریزان بودن . با انسانهایی روبرو شدن که حتا به خودشون هم شک داشتن . کسانیکه حتا وحشت داشتن خود واقعیشون رو نشون بدن . با افرادی روبرو شدن که نقاب به چهره داشتن . نقابهایی زیبا و فریبنده و در پشت این نقاب، ابلیسی قرار داشت که ذره ذره به ذات پاک این انسانها رخنه میکرد و اونها رو فاسد .

و چه جذاب بود برای این دغل بازان فته بر انگیز , پیدا کردن طعمه های بی ریایی که هر حرفی رو باور میکردن . چقدر فریبنده و جذاب بود این شکارهای ساده . فکرشو بکن در دنیایی زندگی میکردی که پدر به مادر دروغ میگفت و مادر سر پدر شیره میمالید . بچه به هر دو دروغ میگفت و هر دوی والدین به فرزند دروغ میگفتن . جامعه به خانواده دروغ میگفت و خانواده به جامعه و جامعه به حکومت و حکومت به همه و حتا سر خدا هم گلاه میذاشتن در صورتیکه حکومتشون الهی بود و بیچاره این خدای مادر مرده که به اونم رحم نکردن! نیرنگ حکم بقا بود برای همه ما . شده بود فرهنگ ما . فرهنگ جالبی هم بود . فرهنگی که ریشه در فقر و محرومیت داشت . فرهنگی که ریشه در کاستی ها و کمی ها داشت . فرهنگی که ریشه در فساد داشت . فرهنگی که ریشه در بقا داشت . وقتی میدیدی دروغ نگی کارت راه نمی افته , جونت به خطر میافته , از امکانات جامعه محروم میشی , حقت رو میخورن , شکمت گرسنه میمونه , باید دروغ میگفتی و بجز این چاره ای نداشتی . مگه میشه همرنگ جماعت نشد و دووم آورد ؟

مادری که کوپن شیر سهمیه شده برای بچه ش میخواست و کفافش رو نمیداد باید دروغ های شاخدار سر هم میکرد تا سهمیه بیشتری بگیره . وقتی توی صفی می ایستادی که مطمئن بودی بهت نوبت نمیرسه , باید داشتن بچه یتیم و حامله بودن و بیمار بودنت رو بهانه میکردی . وقتی منشی دکتری بهت وقت نمیداد و میگفت 6 ماه دیگه بیا , باید به دروغ میگفتی از شهرستان اومدی و جایی برای خواب نداری و ... ! وقتی هم میدیدی ترفندهات کارگر افتاده , این ترفندها رو همه جا بکار میبردی و اینبار زنگ میزدی به دکتر و یکراست میرفتی سر اصل مطلب و خودتو شهرستانی معرفی میکردی . همون اول صف غش میکردی و خودتو به موش مردگی میزدی ! نسخه دروغین دکتر دستت میگرفتی و از صد نفر گدایی میکردی . هر روز کیف پولت گم میشد و از مردم گدایی میکردی ! لباس مامور دولت رو میپوشیدی و مردم رو سرکیسه میکردی ! سنگ مفت بود و گنجشک از اون هم مفت تر ... پدر وقتی پول نداشت خرج خانواده کنه به دروغ رو میاورد . جایزه قبولی فرزندش رو نداشت بخره و میگفت سال دیگه برات میخرم . میدیدی ازدواج کردی و هنوز هدیه پدرت به دستت نرسیده ! مادر وقتی از پدر خسته بود و پی ریزی خیانت رو میچید , به دروغ پناه میبرد . اینقدر دروغ گفتیم و اینقدر پیچ تاب بهش دادیم تا شد جزئی از زندگی ما . امروز اگه کسی دروغ نگه تعجب میکنیم ! امروز اگه کسی خودش باشه تعجب میکنیم . امروز اگه کسی در خونه ت رو بزنه و ازت پول بخواد خودش میدونه جوابت نه! هست . ولی دیروز اینطور نبود .. اینقدر هم قشنگ خودمونو توجیه میکنیم و میگیم : طرف لازم نداره و میخواد بگیره فلنگ رو ببنده . و عجبا که همین هم هست ! انگار تو این شهر کذابان , همه دست هم رو میتونن به سادگی بخونن الا اون بیچاره هایی که اینجا نبودن و با ما زندگی نکردن . میان ایران چنان تیغشون میزنیم که چند سال بعد تازه دوزاریشون میافته چه بلایی سرشون آوردیم . وقتی یه سفر میان ایران برای گردش و خرید , نمیدونن وقتی فروشنده جنسی رو 10 هزار تومن اعلام میکنه , قیمت واقعی اون جنس 500 تومنه ! و اینو فقط یه حقه بازی میدونه که تو این مملکت زندگی کرده ! کسی میدونه که وقتی میره بقالی میبینه ؛ بقال داره با ماژیک روی قیمت احناسش خط میکشه تا اون جنس رو به هر قیمتی که خودش دوست داره بهت بده و تو هم میخری با رضایت کامل !

از باز شدن درهای ارتباط بین ما و جهان خارج 10 سالی میگذره . در این ده سال مخاطبان ما محزون و سر خورده شدن و دارن به این نتیجه میرسن که قید ما و وطنشون رو برای همیشه بزنن . تشنه و عاشق کشورشون , ایران هستن . ولی وقتی به سر تا پای وطن نگاه میکنن هیچ آشنایی ای درش نمیبینن و حالشون از ما و کشورشون به هم میخوره و غربت رو به وطن ترجیح میدن . همه چی رنگ ریا میده . وطن اونی نیست که روزی بخاطر حفظ جونشون گذاشتنش و رفتن تا زمانی دوباره برگردن . هم وطن هاشون چقدر غریبه شدن ... با هم سال نوری فاصله دارن . امروز در 22 بهمن ماه 1386 , سر آغاز حکومتی رو مثلن جشن میگیریم که باعث شدن ملتی فنا بشن و این ذلت بیافته . از همون روزی که خمینی ملعون بیشرف و بزرگ شارلاتان جهان , بعد از برگشت به ایران و تکذیب تمام قول و قرارهای خودش با انقلابیون باعث شد حکومتی تشکیل بشه که پایه در دروغ و ریا داشت , ایران هم نابود شد ... امروز ما مردم ایران از بخت بد خودمون خون گریه میکنیم . ولی کار بیهوده ای میکنیم . چون ما بعد از 29 سال داریم دستاوردی رو نوش جان میکنیم که خودمون پختیم . خودمون پرورش دادیم و خودمون پذیرفتیمش . ما طرفدار خکومتی شدیم که با دروغ روی کار اومد و حامی اون شدیم و حتا نخواستیم فکر کنیم که وقتی حکومتی با دروغ پایه ریزی میشه , نمیتونه مردمی باشه . نمیتونه تابع دموکراسی و آزادی باشه و زمانی این حقیقت رو فهمیدیم که خودمون هم جزئی از اون شدیم . حالا امروز ما از این مینالیم که چرا گرفتار هیولایی هستیم که هستی ما رو به غارت میبره و جرات نداریم اعتراض کنیم . در صورتیکه این حکومت شایسته ماست و لیاقت ما چنین حکومتیه . این حکومت برازنده ماست . مایی که خودمون هم مثل اونیم . ما افتخار کشورمون اینه که 80% جمعیتش جوان و تحصیلکرده هستن . ولی همین جماعت تحصیل کرده و جوان ما دچار بیماری عجیبی هستن . بیماری دروغ گویی ! بیماری وقاحت ! بیماری شارلاتانی ! بیماری هزل گویی و رکیک گویی ! بیماری توهین به خود و هر عقیده مخالف خودشون ! توهین به انسان و انسانیت ! بیماری شکاکیت رو داریم . به سایه هم شک داریم . هیچ کدوم ما به هم اعتماد نداریم . هیچ حرفی رو به سادگی باور نمیکنیم .

امروز فریاد کسانی رو میشنویم که به حال مردم ما گریه میکنن . به حال جوون های ما. بیچاره ها نمیدونن برای این خیل عظیم بیماران، درمانی و عاقبتی نیست . شاید بهتر باشه بجای اینکه اونها رو زیر تیغ اتهام قرار بدیم فقط به این بسنده کنیم که : نیش عقرب نه از ره کین است، اقتضای طبیعتش چنین است ... بله ! وقتی در دروغ بزرگ میشی , ذاتت میشه دروغ . تقصیر نداری . با اندوهی عظیم اعتراف میکنم که من و همه ما ذاتمون دروغگوست . ذاتمون شکاکه . اینقدر بی اعتمادیم به هم که همدیگه رو دوست خطاب میکنیم . با هم صحبت میکنیم . با هم رابطه دوستانه داریم . ولی وقتی قرار میشه با هم ارتباط رودر رو داشته باشیم , همدیگه رو به اطلاعاتی بودن متهم میکنیم . به جاسوس بودن . به خائن بودن ! به همین سادگی . وقتی پدر و مادرت از پشت بهت خنجر زدن، از غریبه انتظار چی داری؟ و ما اینطور بزرگ شدیم و این درد بزرگیه ... این طاعونی برای نسل ماست. ما نه تنها نسل سوخته هستیم , که نسلی بیمار و کذابیم ... دوست داشتم دکمه Load زندگی رو میزدم و به عقب بر میگشتم و همه پل های خراب پشت سرم رو درست میکردم ولی متاسفم که زندگی بازی کامپیوتری نیست و از همه مهمتر اینکه زندگی بازیچه دست آدمهای احمقی مثل ما نیست ...

فراموش شدیم و همه رهامون کردن.... کاش اینها فراموشمون نمیکردن ...