هدف گنجی از ادعاهای "خمینی پسند " چیست؟ برای پاسخ به این سوال باید به مجموعه گفته ها و نوشته های وی در این یکی دو سال گذشته در آمریکا نگاه کرد و آنرا در چهارچوب تلاش های وی در کنار نیروهای ظاهرآ "چپ" آمریکا بررسی نمود. این نیروها، در چهارچوب تلقی خود از روابط بین الملل و مخالفتشان با سیاست های دولت آمریکا، با رژیم خمینی و مرتجع ترین نیروهای خاورمیانه کنار آمده و برای این اتحاد باورنکردنی نیز دلائلی عرضه میکنند. یه نظر میرسد که این "جبهه متحد ضد امپریالیستی"، از یک کمبود اساسی رنج میبرد و آن غیبت امام "راحل" است تا با جاذبه ملکوتی خویش توی دهان آمریکا بزند و زبان مخالفان را از پس گردنشان بیرون بیاورد
در این "جبهه ضد امپریالیستی" جای "امام" خالی!
«حساسيت نسبت به ظهور گرايشهاي به اصطلاح فاشيستي در جوامع اسلامي البته پديده تازه اي نيست. 21 سال قبل، خود من مقاله ای چاپ کردم و در آن هشدار دادم که عناصری از رژیم تلاش میکنند تا یک تفسیر فاشیستی از ولایت فقیه آیت الله خمینی ارائه کنند تا بوسیله آن بتوانند قدرت را در انحصار خود گرفته و مخالفان را خاموش کنند.»از نظر گنجی "ولایت فقیه" خمینی و طبعآ جمهوری اسلامی محصول آن، بخودی خود توتالیتر و فاشیستی نیستند ولی گویا عده قلیلی از دست اندرکاران نظام میخواهند با یک برداشت فاشیستی، آن را آلوده و ابزار کسب قدرت کنند. طبیعی است که خوانندگان انگلیسی مقاله گنجی نمی دانند که 21 سال پیش، این خود خمینی بود که با طرح "ولایت مطلقه فقیه" معنای واقعی تئوری خود را روشن کرد و هرگونه تردیدی در مورد فاشیستی بودن این نظریه را از بین برد. حتی "نهضت آزادی"، علیرغم محافظه کاری سیاسی حاکم بر آن، در مقاله مهمی که بطور علنی در همان زمان منتشر نمود به مقابله آشکار با شخص خمینی (و نه عناصری از رژیم) پرداخت.
البته غیر فاشیستی خواندن خمینی و رژیم دست ساخته وی، مورد قبول بازماندگان نازیسم یا رهبران نئونازی اروپا نیست. نامبردگان، ضمن آنکه ایران آخوندی را کعبه آمال خود کرده اند، اتحاد عمل انکارناپذیری نیز با این رژیم داشته و دارند که در گزارشی تحت عنوان "شبکه لابی رژیم ایران و ارتجاع اسلامی" به تفصیل مورد بحث قرار گرفت. 3 یکی از مهمترین رهبران نئونازی دوران معاصر، "فردریش هوبر" است که گمشده خود را در اسلام از نوع اخوان المسلمین پیدا کرد و با تغییر نام خود به "احمد هوبر" به یکی از رابطان بنیادگرائی اسلامی با نئونازیست های هیتلری تبدیل شد. وی که مرید و شیفته خمینی است، بر خلاف اکبر گنجی معتقد است که روح آدولف هیتلر در "امام خمینی" حلول کرده است: 4
«هنگامى كه من از سال 79 - 1978 (57 - 1356 شمسی) شروع به مطالعه درباره امام خمينى بخصوص از منابع ايرانى كردم مطلقا شگفت زده شدم; چرا كه امام خمينى اولين رهبر مذهبى در قرن ماست كه انقلابى را به وجود آورد كه همزمان سه وجهه مذهبى، سياسى و فرهنگى را در خود جمع كرده است. تمام انقلابيون قرن ما - شما در اين زمينه هر رهبر انقلابى را مىتوانيد نام ببريد: نظير لنين، مائوتسه تونگ يا آدولف هيتلر! و موسولينى - يك انقلاب سياسى و اجتماعى را به وجود آوردند; اما از نظر مذهب افرادى غيرمذهبى، و در حقيقت بويى از مذهب نبرده بودند و واقعا كافر بودند.اکبر گنجی، سه ماه پس از مقاله خود در مورد فاشیستی نبودن رژیم، در سخنرانی اخیری که در کانادا ایراد نمود، ارتجاعی بودن رژیم را نیز مردود شمرده و با زرنگی، پیشروی های اجتناب ناپذیر زنان ایران و مقاومت در برابر رژیم ضد زن آخوندی را در زمره دستاوردهای ملایان قلمداد نمود: 5
انقلاب نژادى هيتلر و يا موسولينى از بين رفت و ميدانيم كه انقلاب روسيه نيز امروز يك پديده مرده، فاسد و كاملا ارتجاعى شده است و اكنون كشور شوروى همه چيز هست الا آن چيزى كه مردم و انقلابيون روسيه در 1917 به آن اميد بسته بودند. انقلاب چين نيز هم اكنون مشغول وارد كردن روشهاى امريكايى است و قصد بازگشتبه سيستم سرمايهدارى را دارد و اين انقلاب، يعنى مائوئيسم، نيز به پايان خود رسيد; در صورتيكه انقلاب اسلامى مبناى كاملا متفاوتى دارد و اين ثمره كار، منحصر به امام خمينى بود.»
«من اصلا نمیفهمم ارتجاع یعنی چی؟ یعنی واقعا اگر ارتجاع معنایش این است که یک عدهای میخواستند جامعهای را برگردانند به گذشته، خب این هم به لحاظ عقلی محال است، هم به لحاظ تجربی محال است. یعنی امکان ندارد شما یک جامعه را به گذشته برگردانید. ولی شما میگویید، یک گروهی آمدهاند توی این جامعه جنایت کردهاند. این پذیرفتنی و شدنی است. یک گروهی آمدند آدم کشتند، یک گروهی آمدند زنان را کردند توی چادر. ولی اگر شما بخواهید باحجابکردن زنان را اسمش را بگذارید ارتجاع، این یک بحث دیگری است. چون بعضیها منظورشان این است، منتها توی آن قالب میگویند.البته بدنبال این سخنرانی و اعتراضات هموطنان، گنجی در مقاله دیگری به توضیح نظرات خود پرداخت و این بار بصورتی آشکارتر به دفاع از خود خمینی پرداخت و از جلاد بزرگ مردم ایران که به هیچ اصل و پرنسیپی حتی ابتدائی ترین آنها نیز پایبند نبود و برای حفظ حکومت خویش به هر جنایتی متوسل میشد، چهره ای پراگماتیست و کسی که دین را با نیازهای دوران جدید تطبیق داده عرضه نمود: 6
نه! این لزوما ارتجاع نیست. جامعهی ایران بعد از این سی سال انقلاب تغییر کرده، خیلی تغییر کرده است. ما نمیتوانیم چون با جمهوری اسلامی بد هستیم تحولات جامعه را نبینیم. بنده با این دولت بدم و معتقدم باید یک نظام کاملا سکولار جمهوری تمام عیار بیاید توی این مملکت، برای این هم دارم مبارزه میکنم. ولی نمیشود چون ایدهی من این است، جامعه را نبینم. در این جامعه پیشرفتهای گوناگونی صورت گرفته است. من به انقلاب ایران خیلی ایراد دارم، ولی این انقلاب مردم را به عنوان «ایجنت» آورده است توی تاریخ. چرا این را نمیبینیم؟ و شما الان راجع به همین زنها در همین رژیم نگاه کنید؛ آخر این چه رژیم ارتجاعیای است که وقتی شما به لحاظ آماری نگاه میکنید، اکثریت کسانی که در دانشگاه دارند درس میخوانند دخترها هستند
خب اگر اینجوری بوده، باید دخترها را میگذاشته توی صندوقخانه، قایمشان میکرده و نمیگذاشته بیایند بیرون. اینجوری نیست. ما آمارها را که نگاه میکنیم، زنها در جمهوری اسلامی بسیار رشد کردهاند. میگویم با وضعیت مطلوب نسنجید. اصلا آن یک بحث دیگر است. ولی به لحاظ علمی، پژوهشی بسیاری زنها نسبت به قبل از انقلاب شغل پیدا کردهاند. چرا دروغ بگوییم.»
« آقای خمینی میگفت حکومت بر تمام احکام اولیه اسلام تقدم دارد و نظام سیاسی، اگر مصلحت تشخیص دهد، میتواند هر حکم شرعی را تعطیل و کنار بگذارد. در ماجرای شطرنج هم آقای خمینی در دههی اول انقلاب خطاب به یکی از فقهای سرشناس نوشت، بر مبنای دستگاه نظری شما، باید به دوران چادر نشینی و قبایلی بازگشت و تمام تمدن جدید را نابود کرد، اما ما در دوران جدید زندگی می کنیم و باید احکام فقهی را با دنیای جدید سازگار کرد. سازگاری دین با دنیای جدید در نظام اندیشگی آقای خمینی، از طریق "تابع مصلحتسنجیِ قدرت سیاسی شدن" به دست میآید. او دولت را دینی نکرد، بلکه دین را دولتی کرد. بنیادگرایان حاکم بر ایران، زندگی ایرانیان را به زندگی "منونایتهای کانادا" یا "آمیشهای آمریکا" تبدیل نکردند.»سوال اساسی در اینجاست که هدف گنجی از تکرار این ادعاهای "خمینی پسند" چیست؟ برای پاسخ به این سوال باید به مجموعه گفته ها و نوشته های وی در این یکی دو سال گذشته در آمریکا نگاه کرد و آنرا در چهارچوب تلاش های وی در کنار نیروهای ظاهرآ "چپ" آمریکا بررسی نمود. این نیروها، در چهارچوب تلقی خود از روابط بین الملل و مخالفتشان با سیاست های دولت آمریکا، با رژیم خمینی و مرتجع ترین نیروهای خاورمیانه کنار آمده و برای این اتحاد باورنکردنی نیز دلائلی عرضه میکنند.
یکی از مهمترین نیازهای فکری برای این دسته از جریانات، توجیه این مسئله است که رژیم حاکم بر ایران، علیرغم "برخی تندرویها" در زمینه سرکوب آزادیها، کماکان رژیمی "ضد امپریالیست" است. طبعآ برای جاانداختن این استدلال مبتذل و خیانت بار، بایستی از بار منفی رژیم در کلیت آن کاست. بنابراین میبایست در قدم اول جنایات سی ساله رژیم را کمرنگ کرده و به اقلیتی ناچیز در حکومت نسبت داد و مهمتر از آن، ماهیت کل رژیم را نیز غیرارتجاعی و غیرفاشیستی جلوه داد. طبیعی است که در این چهار چوب، دفاع از شخص خمینی بعنوان سمبل این رژیم اهمیتی دو چندان می یابد. بی جهت نیست که اخیرا در پی جدال باندهای درونی رژیم وحمله های لفظی به سید حسن نوه خمینی، رهبر حزب مشارکت یعنی "محسن میردامادی" به همه اخطار داد که:
"اگر حريم حضرت امام (ره) شكسته شود چيزي از نظام باقي نخواهد ماند."این مسئله، یعنی غیرارتجاعی نشان دادن رژیم ملایان، از مبرمترین نیازهای سیاسی جریانات طرفدار رژیم در آمریکاست و همواره مورد بحث بوده است. بعنوان مثال، در سال 2006، یک زن چپ مترقی بنام Jennifer Fasulo از رابطه دوستانه بین "هوگو چاوز" با "احمدی نژاد" و استقبال نیروهای "چپ" غربی ازاین موضوع مسئله دار شده و بهمین خاطر گروههای مزبور را بباد انتقاد گرفته بود. وی در مقاله تندی خطاب به نیروهای چپ آمریکایی نوشت: 7
«ما نیروهای مترقی باید از مواضع هوگو چاوز در ضدیت با سیاست های بوش و بخصوص جنگ طلبی وی استقبال کنیم. اما هیچ عذر و بهانه ای برای همدستی وی با دیکتاتور زن ستیزی مثل احمدی نژاد پذیرفته نیست. با حمایت از احمدی نژاد، چاوز در حال راه اندازی یک اتحاد خطرناک بین دو گرایش چپ ضد امپریالیستی و ارتچاع ضد امپریالیستی میباشد. چگونه میتوان تحت مبارزه با امپریالیسم، حقوق دانشجویان، کارگران و زنان ایران را نادیده گرفت.بلافاصله پس از چاپ این مقاله، "النا عمانی"، یکی از لابیست های چپ نمای رژیم، عنان از کف داده و پاسخی تند و تحقیر کننده به نویسنده آن مقاله انتقادی میدهد: 8
آیا چاوز نمیداند که رژیم ایران وحشیانه ترین و ضد زن ترین حکومت در دنیای معاصر است، جائی که نفرت از زن و سرکوب آنان جزء قانون این کشور شده است. (نویسنده دراینجا لیست قوانین ضد زن را ارائه میدهد- م) چگونه چاوز به خودش اجازه میدهد که چنین رژیمی را انقلابی و قهرمان بخواند. مردم ایران و در رأس آنان، زنان ایرانی خصومتی آشتی ناپذیر با این رژیم دارند.»
«این مقاله نمونه ای از یک بیانیه بچه گانه با انبوهی دروغ در مورد ایران و همچنین پرزیدنت انقلابی هوگو چاوز میباشد. این مقاله ناآگاهی نویسنده از اوضاع ایران را نشان میدهد. اخیرا یک نظرسنجی که توسط یک موسسه آمریکائی انجام شده نشان داده است که 71 درصد مردم ایران از اوضاع مملکت راضی هستند.طبیعی است که در چنین دستگاه فکری، به اهمیت اظهارات اکبر گنجی و پافشاری وی بر ارتجاعی یا فاشیستی نبودن ملایان پی میبریم. اینگونه اظهارات، به تنهائی کافی نیست و برای توجیه اتحاد بین این نیروها با امثال رژیم آخوندی، باید صورت مسئله دعوا را از اساس وارونه جلوه داد و بایستی برای رژیم و تلاش وی در جهت دستیابی به بمب اتمی و تسلط بر منطقه و صدور و اشاعه بنیاد گرائی، دلائل دیگری پیدا کرد و صورت مسئله را بصورت یک دعوای "ضد امپریالیستی" عرضه نمود. یعنی بجای آنکه تمرکز و توجه روی ماهیت ارتجاعی رژیم و جنایات و ظرفیت تخریبی اش قرار داده شود، بایستی روی نیات شوم آمریکای جهانخوار تکیه گردد. بدینوسیله، اصل قضیه، یعنی ماهیت رژیم حاکم بر ایران به موضوعی فرعی و درجه دوم تبدیل میشود.
نکته عجیبی که درآن مقاله نوشته شده این است که چاوز در حال راه اندازی یک اتحاد بین راست ضد امپریالیست و چپ ضد امپریالیست میباشد. این ادعا در درون خودش متضاد است. مگر امپریالیست خودش یک نیروی دست راستی نیست. پس چگونه یک نیروی راست میتواند با امپریالیسم که خودش راست است بجنگد. آیا نویسنده میتواند حتی یک نمونه در تاریخ نشان دهد که یک نیروی راست و ارتجاعی با امپریالیسم جنگیده باشد. اگر نویسنده آن مقاله دنبال دفاع از حقوق زنان است چرا از حقوق پایمال شده آنان در همین آمریکا دفاع نمی کند.»
این وظیفه نیز بخوبی از عهده "چپ نمایان وطنی" برمیآید و با تجربه ایکه این دسته از افراد از سالهای اول انقلاب و راه اندازی جبهه بظاهر "ضد امپریالیستی" به رهبری خمینی اندوخته اند، میتوان به موفقیت آنان امید داشت. بعنوان مثال، از دید "مورخ نامدار ضد امپریالیستی"، "آرواند ابراهامیان" دعوا بر سر برنامه هسته ای رژیم ناشی از این نیست که این رژیم خونخوار با دستیابی به سلاح اتمی، هم صلح و ثبات منطقه را به خطر میاندازد و هم جان و مال و آینده مردم ایران را بطور مضاعف بازیچه امیال جاه طلبانه و ماجراجویانه خود قرار میدهد. از نظر وی، این رژیم درست مانند "دکتر مصدق"، قربانی سیاست های جهانخوارانه آمریکاست: 9
«به تاریخ 150 ساله ایران نگاه کنید، مبارزه ایست بی وقفه با امپریالیسم. مبارزه با زورگوئی آنان که همیشه درحال دادن اولتیماتوم به ایران بوده اند. در طول تاریخ ایران، آن دسته از سیاستمدارانی که به اولتیماتوم آنان تن داده اند از طرف ملت بعنوان خائن شناخته گشته اند و آن رهبرانی که در برابر آنان کوتاه نیامده اند قهرمان تلقی میشوند، حتی اگر در آخر شکست بخورند.
هم اکنون نیز در ایران، بحران کنونی با آمریکا و غرب بر سر مسئله هسته ای بهمان صورتی نگاه میشود که ملی شدن نفت و مبارزات مصدق بود. درآن زمان ایران میخواست خودکفا شده و بر سرنوشت خویش مسلط باشد ولی آمریکا و انگلستان به ایران اولتیماتوم دادند. مصدق نیز تسلیم نشد و به قهرمانی برای ملت تبدیل گشت.
هم اکنون نیز ایرانیان همین احساس را دارند و تنها تفاوت این است که بجای نفت، مسئله بر سر تکنولوژی هسته ای است. اگر شما به قرن بیستم برگردید می بینید که ایران نمی توانست راه آهن ایجاد کند زیرا دو قدرت امپریالیستی روس و انگلستان اجازه نمی دادند. هرگاه که ایران میخواست به راه آهن که در آن زمان تکنولوژی پیشرفته دوران بود دست یابد، امپریالیست ها پا جلو گذاشته و می گفتند: "شما به اندازه کافی توسعه نیافته اید و لیاقت داشتن آنرا ندارید" اکنون نیز همین داستان در مورد تکنولوژی هسته ایست و استدلال نیز این است که ایران نه به این تکنولوژی احتیاج دارد و نه به اندازه کافی بالغ شده که بتوان به او اجازه داشتن آنرا داد.»
«دلیل اصلی تنش کنونی بین ایران و غرب ربطی به برنامه اتمی ندارد و باید ریشه آنرا در نقشه های درازمدت امپریالیسم در منطقه دانست. ما جراحت های جنگی زیادی از جنگ علیه خودمان داریم. جنگ هشت ساله با عراق که توسط امپریالیسم راه افتاد. به تاریخ معاصر ایران نگاه کنید تا به دخالت های امپریالیسم واقف شوید. نمونه روشن آن در 1953 و کودتا علیه دکتر مصدق است.»
"امیدوار" در پایان ضمن حمایت از شورای صلح ابتکاری "شیرین عبادی"، خواهان اتحاد بین صلح طلبان داخل ایران با جنبش ضد جنگ در غرب شد. پس از کیفر خواستی که نماینده حزب توده علیه جهانخواران و استکبار جهانی خواند، نوبت به مرضیه (مینو) مرتاضی لنگرودی، یکی از "صلح طلبان داخل ایران" و عضو جمعیت جدید "مادران برای صلح" رسید تا بعنوان یک چهره از شخصیت های صلح طلب داخل کشور سخن گوید. ایشان نیز همانند امیدوار، ضمن چشم پوشی عمدی و سخاوتمندانه! از فجایع روزانه رژیم حاکم بر ایران، ادعانامه ای پر احساس بر علیه "امپراطور بوش" و دوستان جهانخوارش برای حضار خواند: 10
«اگر سرمایه داران و دیکتاتور ها دست از زیاده خواهی شان بردارند برای همه مسکن و غذا هست. آقای بوش، لازم نیست عده ای را بکشید تا به عده ای دیگر غذا بدهید. آیا ما باید این حماقت را بپذیریم که امپراطور بوش صد ها تن دموکراسی را بصورت جاسازی شده در بمب ها و موشک های رادیو اکتیو از طریق بمباران به ما و فرزندانمان هدیه بدهد؟... آیا این کار درستی است که چون ما این نوع دموکراسی بسته بندی شده را نمی پذیریم پس باید وحشی و عقب مانده لقب گرفته و تحت تحریم و فشار قرار گیریم؟»
یکبار دیگر این جمله مرتاضی را بخوانیم: " آیا این کار درستی است که چون ما این نوع دموکراسی بسته بندی شده را نمی پذیریم پس باید وحشی و عقب مانده لقب گرفته و تحت تحریم و فشار قرار گیریم؟» از نظر ایشان، دعوا اصلا بر سر برنامه اتمی رژیم ملایان نیست و چون "ما" یعنی مجموعه ایرانیان (به رهبری خامنه ای) نخواسته اند دموکراسی تحمیلی جرج بوش را بپذیرند، بنابر این مورد تحریم قرار گرفته و عقب مانده و وحشی لقب گرفته اند. مرتاضی، در سخنرانی اخیری که در گردهم آئی سازمان "مادران صلح" در تهران ایراد نمود، از این فراتر رفته و دعوا را اصولا بین سرمایه داری غرب و رژیم آخوندی ترسیم کرده است. رژیمی که حاضر نیست قواعد نظام سرمایه داری را محترم شمارد: 16
«از سال ۱۹۹۰ بحث تحريم ها به طور جدی در دستور کار کشورهای سرمايه دار موسس سازمان ملل قرار گرفت. کشورهايی که سازمان ملل را بنيان نهادند معتقد بودند برای مقابله با کشورهايی که صلح و آرامش نظام سرمايه بين الملل را به هم می ريزند و با اصطلاح نرم ها و هنجارهای مسلط بين الملل را رعايت نمی کنند می توان از تدابيری چون جنگ و تحريم استفاده کرد و آنها را سر جای خود نشاند. اما اگر اين کشورها قواعد نظام سرمايه داری را محترم بشمارند، آنگاه نفس خشونت ورزی آنها با طبيعت و همسايگانشان به خودشان مربوط است و تحريم بردار نيستند. مانند اسراييل که علی رغم تخطی از تمامی قوانين و ميثاق های بين المللی هرگز تحريم نشد. يعنی عدم تحريم و آرامش به شرط رضايت امپراطوران سرمايه!
به گردهم آئی ضد جنگ در لندن برگردیم. پس از سخنرانی ضد امپریالیستی مینو مرتاضی، نوبت به بنیانگذار سازمان "کاسمی" یعنی "عباس عدالت" رسید.10 ایشان با لحنی آمرانه از برادران، خواهران و رفقای صلح طلب حاضر در جلسه خواست که در خارج از کشور بهیچوجه راجع به نقض حقوق بشر در ایران صحبت نکنند تا بهانه ای بدست "جنگ طلبان آمپریالیست" داده نشود. در اعلامیه ای که این سازمان قبلا منتشر کرده بود، از ایرانیان و دوستان غربی اش خواسته شده بود تا در زمینه حقوق بشر، بایستی تنها و تنها در مورد جنایات آمریکا و همچنین نقض حقوق بشر در کشورهای دوست آمریکا مثل مصر و اردن و اسرائیل صحبت شود. پس از سخنرانی ایشان، نوبت به "الهه رستمی" از باند "کاسمی" رسید. ایشان مادر خوانده بسیاری از لابیست های حرفه ای رژیم چه در انگلستان و چه در آمریکا میباشد.
وی در سخنرانی کوتاه خود،10 ضمن حمایت از اظهارات "عباس عدالت"، لازم دید که به این نکته مهم نیز اشاره کند که مبادا صلح دوستان بین المللی در قضاوت خود در مورد رژیم آخوندی دچار سوء تفاهم گردند. "رستمی" گفت علیرغم "کمبودهایی" که در زمینه حقوق بشر هست باید توجه داشت که
"توزیع ثروت" در ایران در مقایسه با دوران شاه بسیار عادلانه تر است".
طبیعی است که وقتی دفاع از رژیم خونخوار ملایان قباحتی برای این دوستان بظاهر "ضد امپریالیست" ندارد، اتحاد با امثال "حزب الله" لبنان یا "مقتدی صدر" و دیگر مرتجعان منطقه، علامت ترقی خواهی نیز هست. مثال زنده این داستان حیرت انگیز را میتوان در گردهمای موسوم به "کنفرانس قاهره" مشاهده نمود که جریانات باصطلاح چپ، در کنار مرتجعین اخوان السلمین و حزب الله لبنان، برای مبارزه با امپریالیسم هر ساله گرد هم می آیند. نگاهی به یک اعلامیه مربوط به کنفرانس بخوبی گویاست: 11
«در این کنفرانس نمایندگانی از جنبش های اجتماعی از سراسر جهان، گروههای ضد جنگ، سندیکاها، گروههای چپ و رادیکال و همچنین جنبش های آزادیبخش ملی گردهم میآیند تا همبستگی خود در مبارزه با امپریالیسم و نئو لیبرالیسم در سراسر جهان را مستحکم کنند.»البته منظور نویسندگان این اعلامیه از جنبش های آزادیبخش ملی، فقط مرتجع ترین جریانات بنیادگرای خاورمیانه مثل اخوان المسلمین و حماس و مقتدی صدر، و در رآس آن حزب الله لبنان است. در مورد حزب الله باید گفت که این جریان تروریستی و بنیادگرا، جایگاه ویژه ای نزد "چپ نمایان" طرفدار رژیم دارد و چیزی نمانده تا "عماد مغنیه" را جایگزین "ارنستو چه گوارا" کنند.
هم اکنون روی سایت بزرگترین گروه ضد جنگ انگلستان که بیشتر به حیات خلوت رژیم ملایان و لابی آن تبدیل شده، اعلامیه ای مشاهده میشود که برای یکی از رهبران حزب الله لبنان بنام "ابراهیم موسوی" تور سخنرانی در سراسر انگلستان گذاشته شده است. البته از حزب الله بنام "اپوزیسیون خاورمیانه ای" نام برده شده و الهه رستمی، از مسئولین محفل "کاسمی" نیز در لیورپول در کنار وی سخنرانی میکند.12
البته این اولین بار نیست که الهه رستمی در کنار رهبران "اپوزیسیون آزادیبخش خاورمیانه" سخنرانی و برایشان تبلیغ میکند. قبل از آن در یک تظاهرات ضد جنگ به تاریخ 25 مارس 2006 در لندن، وی بهمراه فردی بنام "شیخ زاگانی"، مسئول روابط خارجی "مقتدا صدر" سخنرانی داشته است. 13
یکی از تآسف بارترین پدیده هایی که امروز میتوان در میان بخش وسیعی از نیروهای چپ در آمریکا و اروپا مشاهده نمود، عدم مرزبندی آنان با هیولای بنیادگرائی اسلامی است. در همین راستا است که حزب الله لبنان و مقتدی صدر سمبل مبارزات ضد امپریالیستی مردم عراق و لبنان میشوند. "نوام چامسکی" در مورد حمایت رژیم ایران از امثال مقتدی صدر و باند دست نشانده حکیم در عراق و جهنمی که این گروهها برای نیروهای سکولار و دموکرات و مردم عراق فراهم آورده اند میگوید: 14
«فرض می کنیم که آنچه در رابطه با ایران در مورد حمایتهای آن از شورشیان در عراق گفته می شود درست باشد ،پاسخ من این خواهد بود که آیا این امریکا نبود که در زمان حملۀ روسیه به افغانستان به شورشیان کمک می کرد؟ آیا ما در آن زمان احساس می کردیم که امریکا اشتباه می کند؟من می گویم عراق کشوری است که مورد تهاجم واقع شده و تحت اشغال نظامی است.»از نظر چامسکی، اصل قضیه یعنی دخالت آتش افروزانه رژیم ایران در عراق زیر علامت سوال است تازه اگر هم ثابت شود، کمک به آزادیخواهانی مثل مقتدی صدر یا وطن پرستانی مانند باند "حکیم" میباشد. باندهای مسلحی که در بصره و کربلا به جان مردم بیگناه، زنان بی حجاب و روشنفکران افتاده اند یا جوخه های مرگ در بغداد و دیگر نقاط عراق ربطی به رژیم ایران ندارند. سپاه مهدی یا مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق (تیپ بدر) که توسط خمینی راه اندازی شد و خامنه ای منشور آنرا نوشت و هاشمی شاهرودی برای مدتها رئیس آن بود گویا ربطی به رژیم ایران ندارد. تازه اگر هم داشته باشد، همانطور که دوستان چامسکی احساس مخالفتی نسبت به حمایت آمریکا از مرتجعین افغانستان نداشتند، اکنون نیز حمایت ملایان از گروههای بنیادگرای عراقی امری طبیعی و مورد قبول است.
اتهاماتی هم که "امپریالیسم آمریکا" در مورد تروریسم ملایان یا حزب الله لبنان میزند همه بی اساس و توخالی میباشند. برخی از فعالیت های این گروه "مقاوم و ضد اشغالگر"، مانند بمب گذاری در مرکز فرهنگی یهودیان آرژانتین و مرکز تفنگداران در عربستان یا ترور مخالفان ایرانی حکومت در رستوران میکونوس احتمالا بخشی از تلاش های عام المنفعه این گروه رزمنده است. چامسکی میگوید: 15
«از آنجا که ایران نخواسته به زورگوئی آنان تن داده و تابع منافع آمریکا باشد، این کشور را تروریست نامیده اند. میگویند که ایران تروریست است چون از حزب الله لبنان حمایت میکند. خوب حالا چرا حزب الله تروریست است؟ باید توجه داشته باشیم که حزب الله فقط دارد با اشغال نظامی کشورش می جنگد.»من شخصآ بدلیل ضرورت کار تحقیقی ام، بسیاری از نوشته های گروهها و شخصیت هایی مانند چامسکی را در چند سال اخیر مرور و پیگیری کرده ام ولی متاسفانه هیچ نوشته یا اظهار نظر جدی از این افراد در مورد رشد پدیده مهلک بنیادگرائی اسلامی و خطرات بالفعل و بالقوه آن در ایران و عراق و لبنان و فلسطین و دیگر کشورهای منطقه پیدا نکرده ام. به نظر میاید از دیدگاه این گونه افراد منتسب به "چپ"، اصولا بنیادگرائی مذهبی-اسلامی وجود خارجی نداشته و اگر هم دارد، کمیت ناچیزی را شامل میشود که چندان ارزش بحث و گفتگو را ندارد. متاسفانه در این دستگاه معیوب نظری، جلسه مشترک با لابی رژیم ایران و حمایت از حزب الله و جهاد اسلامی و سپاه پاسداران ایرادی نداشته و قابل توجیه است زیرا این نیروها، همگی بخشی از یک اتحاد بین المللی برای مبارزه با سیاست های توسعه طلبانه آمریکا میباشند.
به نظر میرسد که این "جبهه متحد ضد امپریالیستی"، علیرغم شباهت های زیادی که به حدود سی سال پیش یعنی زمان تاخت و تاز ملایان تازه بقدرت خزیده بر علیه "شیطان بزرگ" و ماجرای گروگانگیری سفارت آمریکا در تهران دارد، اما از یک کمبود اساسی رنج میبرد و آن غیبت امام "راحل" است تا با جاذبه ملکوتی خویش توی دهان آمریکا بزند و زبان مخالفان را از پس گردنشان بیرون بیاورد.
در مورد شبکه لابی رژیم،
میتوانید به آدرس سایت زیر مراجعه نمائید:
http://www.iranianlobby.com
یاداشت ها:
1- http://www.antiwar.com/orig/sahimi.php?articleid=11762
2- نیوزویک 19 نوامبر http://www.newsweek.com/id/69559
3- برای مطالعه سلسه گزارشات در اینمورد به سایت http://iranianlobby.com/ مراجعه فرمائید
4- سخنرانی احمد هوبر در تهران http://www.imam-khomeini.com/Maghalat/imam%20khomeini%20va%20enghelab.htm
5- http://radiozamaaneh.com/analysis/2008/01/post_518.html
6- http://radiozamaaneh.com/idea/2008/01/post_243.html
7- مجله اینترنتی ZNet 9.29.2006
8- النا عمانیZNet, October 18, 2006
9- بخش هائی از کتاب Targeting Iran که در مصاحبه نویسنده با سایت ایرانیان از آبراهامیان نقل شده است: http://www.iranian.com/main/2007/targeting-iran-0
10- با مراجعه به این لینک میتوانید مجموعه سخنرانی ها را مشاهده کنید: http://www.stopwar.org.uk/index.php?option=com_content&task=view&id=414&Itemid=1
11- http://www.stopwar.org.uk/index.php?option=com_content&task=view&id=451&Itemid=0
12- ابراهیم موسوی نماینده حزب الله لبنان. برای سخنرانی وی به این لینک مراجعه کنید: http://www.stopwar.org.uk/index.php?option=com_content&task=view&id=490&Itemid=1
13- سخنرانی نماینده مقتدی صدر و الهه رستمی http://www.socialistworker.co.uk/article.php?article_id=8545
14- بخش هائی از مصاحبه نوام چامسکی مندرج در سایت "انتخاب" بتاریخ 4 آذر 1386. برای مصاحبه انگلیسی، به این لینک مراجعه کنید: http://canadiandimension.com/articles/2007/11/24/1438/
15- http://www.iranian.com/Opinion/2000/June/Chomsky/
16- گردهم آئی 25 بهمن، http://news.gooya.com/politics/archives/2008/02/068084.php