24 May 2006

عبدالعلی پارسا: " لبخندهای "همدلی"خورده شيشه دا ر ... و ... "سالگرداسلاحات" ؟



--

من به عنوان آدمی که از سال 32 تا حال شاهد لبخندهای
قلابی بوده ام به
هموطنانم
سفارش می کنم که لبخند هم چيزی است از نوع ,,نفت مجاني"، "آب مجانی,,
ماانقلاب نکرديم که خربزه ارزان بشه


............................................................


شيشه خورده و لبخند

-عبدالعلی پارسا-


به يکی از دوستان قول دادم ,دوم خرداد 1385, که چون نسبت به بسياری از نوشته ها بی اعتنا هستم، مدارکی گرد آورم و پاسخ ايشان را در داوری خود نسبت به يک روزنامه نگار ايرانی در مقاله ای بدهم. از دور خيال می کردم که خيلی بايد کار کنم و برای کاری که به آن دلبستگی چندانی ندارم، وقت بگذارم که دست کم طلا است. آن قول را ساعت ده شب بود که دادم و صبح ( سوم خرداد 1385) که به دنبال مدرک می گشتم به اولين يادداشتی که از آقای مسعود بهنود بر خوردم، ديدم خودش است و نيازی به جستجوی بيشتر نيست. آن يادداشت را در يادداشت زير بر رسی می کنم و اميدوارم نيازی به تکرار و اطالهء کلام نباشد.

نويسنده در يادداشت خود با عنوان "سالگرد دوم خرداد،معجزهء رای و لبخند" به تاريخ دوم خرداد 1385 که من آن را در
سايت امروز ديدم، به ارزيابی دوم خرداد پرداخته است. او نوشته است:

,,دوم خردادرا چنان که بزرگان گفته اند چه حماسه بخوانيم و چه آن طور که کوچکتر ها پنداشته اند فاجعه بدانيم، دو راز در خود داشت که حفظ آن بی توجه به اين که نمايندگان آن جنبش در دولت و در مجلس کارخود درست انجام دادند يا نه، بايد از آن پاسداری کرد. رازهائی که متعلق به مردم است و از سرمايه نمی توان خورد. اهميت صندوق رای و لبخند,,

ملاحظه می کنيد که ايشان دوم خرداد را از ديدگاه بزرگان حماسه و از ديدگاه کوچکتر ها فاجعه خوانده اند. در اينجا نمی توان فهميد که قصد نويسنده از کوچکترها کيست، اما اين روشن است که او مخالفان اين نظر را که دوم خرداد و پی آمد آن حماسه بود، تحقير( کوچک) می کند تا بزرگان,کدام بزرگ؟، لابد از جمله نويسنده؟, را محکم بر صندلی نگه دارد و کارشان را درست بشمارد تا مبادا خطری متوجه آنان شود.

توجه کنيد که ما به عنوان داور، نه مخالف دوم خرداد هستيم نه موافق، اما نحوهء کار نويسنده نه تنها از صداقت دور است، بلکه اندکی هم شيشه خورده دارد. بی گمان او که لابد طرفدار دوم خرداد است خود را در رديف بزرگان رقم می زند تا حساب کار دست من و شما بيايد که با چه کسی طرف هستيم و آن نثر نخ نمابا ظاهری اشرافی هم در تائيد همين نکته است.

بقيهء جملهء نويسنده که گفته بودم می کوشد خود را صاحب نثری متمايز نشان دهد، آشفته است و صدق نظر مرا می رساند. برای اين که نقص جمله را نشان دهم قيود را حذف می کنم تا نشان دهم که فاعل و مفعول و فعل جمله درست نيست: ,,حفظ آن, يعنی آن دو راز ..... بايد از آن پاسداری کرد,, اين جمله نظائر ديگری هم دارد که چون نمی خواهم ملا نقطی بشوم از آن می گذرم.

اما بقيهء داستان:

از نظر نويسنده دوم خرداد ارزشی ممتاز است که آن را
دو راز و متعلق به ملت ايران می داند و در دوم خرداد 1385 فکر نمی کند که نتيجهء عملی دوم خرداد احمدی نژاد است. جريانی که چهره اش احمدی نژاد است در دورهء اصلاحات شکل گرفت وگرنه ناطق نوری را به مسند می نشاند.

البته من هم با او موافقم که دوم خرداد چيزی بيش از لبخند و رای نداشت، اما لبخند خشک و خالی دستمزد رای مردم بود و نه اين که اين دو در يک کفه يا همراه و ارزش هائی برابر باشند. مغلطه در اينجا است که رای و صندوق را که دارای معنی مشخص سياسی و کارکرد عملی در سرنوشت يک ملت است برابر لبخند بگذاريم که در کفهء سياسی هيچ ارزشی ندارد، بلکه اگر بخواهيم می توانيم آن را آلت فريب بشناسيم، چنان که همهء حرف های بعدی,از جمله حفظ نظام, آن را نشان داد.

من به عنوان آدمی که از سال 32 تا حال شاهد لبخندهای قلابی بوده ام به هموطنانم سفارش می کنم که لبخند هم چيزی است از نوع ,,نفت مجاني، آب مجانی,, و بالاخره,, ما انقلاب نکرديم که خربزه ارزان بشه,,.

نويسنده ادامه می دهد: ,,اين که در 9 سال گذشته بر سر اصلاحات و نمايندگانشان در حکومت چه آمد، بر دانشجويان سخت گذشت و يا خوش، بر روزنامه و روزنامه نگاران چه گذشت، در بستر سرنوشت ايرانی خير بود ياشر، همه بر کنار، اما آنچه را نمی توان به کنار نهاد همان صندوق رای و لبخند ست.,,

عرض شود که اصلاحات يک چيز بيشتر نيست، بنابر اين بايد گفت نمايندگانش و نه نمايندگانشان، که باز هم غلط دستوری است. اما من فکر می کنم اين غلط ناخودآگاه و از آن روی بر قلم نويسنده رفته است که او در ته ذهنش در پی بزرگ کردن اصلاحات است و به همين دليل يک چيز مفرد را بی جهت جمع بسته و بزرگ کرده است. اينجا محل رسوب شيشه خورده را می توان يافت و اصالت دارد. اما اين هم جالب است که معلوم نيست بر دانشجويان سخت گذشته است يا خوش. وقتی در لندن بنشينی و برای ايران احمدی نژاد حکم صادرکنی نتيجه درخشانتر از اين نخواهد شد. اين البته انتهای ماجرا نيست، بلکه معلوم نيست بر روزنامه نگاران چه گذشته، در بستر سرنوشت ايرانی خير بوده يا شر و همهء اينها به کنار، تنها همان رای و لبخند اهميت دارد.

بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت
سر خم می سلامت شکند اگر سبوئی

من بسيار متاسفم که نسل امروزما هنوز چنان که بايد جايگاه کسانی را نمی شناسد که نه با شمشير بلکه با لبخند جيب ملت را می زنند. اين آقايان چه هنری دارند که کاخ,سعدآباد, نشينی می کنند و به خرج ملت به همه جا سفر می کنند و در بارهء تمدن ها سخن می گويند. اين ها برای ملت چه پی آمدی دارد و کدام درد ملتی استبداد زده را دوا می کند؟ بدتر اين که قلم به مزدانی را نمی شناسد که دنيای دلخواهشان آن نوع از سرمايه دزدی است که با آن بتوان با لبخند جيب مردم را به نفع گرگدندانان خالی کرد. مملکتی که هنوز در آن انسان غار نشين ماشين نديده وجود دارد,آخرين اکتشاف باستانشناسی در 140 کيلومتری جنوب جيرفت,

بقيهء نوشتهء روزنامه، نگار پيشکش خوانندگان آثارش!

سوم خرداد
1385