4 May 2006

بهروز سورن: درد بي درمان چپ و فرصتي بر باد رفته!

............................................................................

نزديك به 2 ماه فرصت براي اقداماتي وسيع و مشترك و جلب همبستگي كارگران
در صحنه و در روز اول ماه مه كه ميتوانست لرزه اي بر كاخ ستم و بي عدالتي حاكمان
اندازد و اميدي شورانگيز در ميان كارگران ايران و بالاخص شركت واحدي ها بر انگيزد
با بي تفاوتي كامل از دست رفت و اطلاعيه پراكني ها و پالتاك هاي كم ربط به موقعيت
سياسي جاري جايگزين وظايف خطير سازمانها و تشكلهاي چپ شد.



درد بي درمان چپ و فرصتي بر باد رفته!

بهروز سورن


در باب حركت گسترده كارگران شركت واحد بسيار نوشته اند و تجزيه و تحليل كرده اند. اينكه سازمانها و تشكلهاي چپ بعنوان حاميان طبقه كارگر چه نقش و نمايشي در جريان اين مبارزات داشتند شايد از مباحثي است كه كمتر سخن رفته و مكتوب شده است. هدف از نوشتن اين چند سطر نيز پرداختن به اين مقوله نيست. انگشت گذاشتن بر درد بي درمانيست كه گريبان چپ را رها نميكند.

باري ، اين حركت وسيع موجي از همراهي و همگامي ناگفته و نانوشته را در ميان حاميان چپ طبقه كارگر ايران بوجود آورد. تلاطمي در ميان سازمانها و تشكلهاي چپ همگام با تلاشهاي فعالين مستقل حمايت بين المللي عليه سياستهاي ضدكارگري رژيم بر انگيخت و در آزادي بخش بزرگي از كارگران زنداني موثر واقع شد. هم اكنون ميتوان گفت كه فعاليت وسيع نيروهاي چپ در خارج از كشور براي جلب همبستگي نهادهاي كارگري بين المللي با كارگران شركت واحد نه تنها اثرمند كه موفق بوده است. موفقيتي كه بندرت در مقاطع حساس سياسي شاهد آن ميباشيم.

امروزه و بويژه در تبعيد حركتي را ميتوان موفقيت آميز ارزيابي نمود كه ضمن گستردگي و ماديت داشتن ، در مسير مطالبه و درخواست هاي مطروحه و نهفته در خويش به بخشي از اهداف خود دست يابد. اگر چه هنوز بخشي از رهبران سنديكاي شركت واحد در سياهچالهاي رژيم بسر ميبرند اما بخش غالب كارگران زنداني تحت فشارهاي داخلي و بين المللي آزاد شدند.

آزادي اسانلو و ساير كارگران زنداني و بازگشت كارگران معلق و بيكار به مشاغل خود و آنهم بي قيد و شرط ميتوانست بطور نمادي در دستور كار هماهنگ و مشترك سازمانها، تشكلها و فعالين چپ در خارج از كشور قرار گيرد. اما درد بي درمان چپ نه بر آگاهي و كنش كه بر خودبخودي ها و واكنش هاي غالبا بي مصرف استوار است و بنظر ميايد كه چشم انداز و افقي روشن هم ندارد.

در واقع حركت گسترده شركت واحد و ابعاد حيرت انگيز آن توانست اين بخش از اپوزيسيون رژيم را به واكنش آني در جلب حمايتهاي بين المللي وادار كند اما در فاز فروكش موقت خود همراهي عملي چپ را بدنبال نداشت.

نزديك به 2 ماه فرصت براي اقداماتي وسيع و مشترك و جلب همبستگي كارگران در صحنه و در روز اول ماه مه كه ميتوانست لرزه اي بر كاخ ستم و بي عدالتي حاكمان اندازد و اميدي شورانگيز در ميان كارگران ايران و بالاخص شركت واحدي ها بر انگيزد با بي تفاوتي كامل از دست رفت و اطلاعيه پراكني ها و پالتاك هاي كم ربط به موقعيت سياسي جاري جايگزين وظايف خطير سازمانها و تشكلهاي چپ شد.

حركت مبارزاتي كارگران واحد اما بمثابه محكي براي شناخت و موقعيت چپ در ميان اپوزيسيون راديكال رژيم نيز بود. ناتواني اين طيف در راهيابي هاي عملي و سازمانگرانه نتيجه اي جز اطلاعيه پراكني و پناه بردن به مبارزات تئوريك پالتاكي در پي نداشت و كارگران ايران در صحنه خيابان و در فقدان حضور معنوي سازمانها و تشكلهاي چپ اول ماه مه را برگزار كردند.

بسياري از فعالين چپ بر اين اعتقادند كه درد پراكندگي سازمانها و تشكلهاي چپ، آندسته كه هرگز توهمي به رگه هاي داخلي و خودي جناح بنديهاي رژيم نداشته اند، تنها در جريان فراز مبارزات طبقاتي در صحنه كارخانه ها و خيابانها درمان خواهد شد. چرائي اين تصور تنها ميتواند بر پايه نااميدي و يا فرهنگ فقير و ديرينه سازمان سالارانه اتكا داشته باشد.

مايوسند چرا كه حاصل حداقل دو دهه تلاشهاي هراز گاهي براي ايجاد همسوئي ها و هماهنگي ها در ميان اين طيف را بي نتيجه تجربه كرده اند.

سازمان سالارند زيرا كه آنسوي كندن از تشكل سنتي و ديرينه خود را هيچ ميدانند و كاچي را به هر رو به از هيچ

با مروري به تاريخچه ناموفق سازمانها و تشكلهاي چپ و با بررسي واكنش چپ به مبارزات كارگران شركت واحد و ايران خودرو در چند ماه اخير بنظر ميرسد كه سازمانها و تشكلهاي چپ از بن بست كنوني هيچ گريزگاهي ندارند و عليرغم تلاشهاي جانفرساي برخي از فعالين آنها اما ناباورانه است كه در كوتاه مدت چشم اندازي موفقيت بار براي آن در نظر گرفت.

خواب عميق چپ سنتي را نه تنها ابعاد گسترده مبارزات كارگران شركت واحد كه حتي خطر و تهديدات جنگي نيز نميتواند بربايد.

در واقع امر رهبري هاي ديرينه و پابرجا، ارتباطات مسخ شده و مكانيزم هاي غير دمكراتيك، سازمان سالاري و كيش شخصيت و... پديده هاي پر تواني هستند كه مجال نوآوري و گرايش به پاسخگوئي توانمند و مشترك به وظائف عاجل و روزمره مبارزاتي را از چپ گرفته اند و هماهنگي آگاهانه و هارموني مبارزاتي به واژه هائي ممنوعه مبدل شده اند.

با وجود تمامي موانع اتحاد عمل مشترك در ميان سازمانها اما در مناطق كوچكتر و در ميان بدنه اين جريانها ميتوان به موارد بسياري از اقدامات و آكسيونهاي مشترك در مقاطع گوناگون اشاره نمود كه نشاندهنده سرسختي و مقاومت رهبري اين سازمانها در برابر نوآوري و خروج از بن بست پراكندگي و تشتت فعلي در عرصه چپ است.

كميته هاي هماهنگي، اقدام، كميته هاي برگزاري و... در شهرهاي مختلف و حتي بخشا نهادهاي دمكراتيك از آن جمله اند. اين نهادها اگر چه تمامي با خصلت حمايتي و دمكراتيك شكل ميگيرند اما نشاندهنده تمايل به اقداماتيست كه با اراده جمعي ضرورت مييابند و نياز به ايجاد چنين اقدامات مشتركي را نشان ميدهند حال اينكه بعنوان سازمان و تشكل، در امر مبارزه طبقاتي نه تنها چنين ضرورتي ديده نميشود بلكه در برابر نقطه ضعف ديرينه چپ كه همانا سازمانگرائي و پراكندگيست عكس العملي را نيز نشان نميدهند.

ترديدي نيست كه نهادهاي چپ فعلي با مكانيزم هاي رهبري ديرينه، استعدادي سرشار در يافتن نقاط افتراق خود دارند اما در جستجو براي اشتراكات در ميان خود و ايجاد نهادي مستقل و گسترده از بين خود بي استعداد ترينند.

اين در حاليست كه چپ تنها در دخالت مستقيم و موثر خود بر جريانات مبارزاتي در درون كشور ميتواند پلي ارتباطي با حوادثي از قبيل خيزش كارگران شركت واحد بزند و هم از اين طريق است كه ميتواند به معرفي عيار پايبندي به طبقه كارگر ايران بپردازد و نبض ارتباط و پيوند با مبارزات آنان را به ضربه بياندازد. مقبول افتادن چپ و سازمانهاي كنونيش در ميان كارگران ايران تنها از همراهي مشترك، فعال و گسترده با مبارزات كارگري جاري آنان گذر خواهد كرد.

افسوس كه فرصت اول ماه مه 1385 بر باد رفت و تا اول ماه مه 1386 قريب يكسال باقي مانده است.

بهروز سورن
3. 5. 2006
سایت گزارشگران