8 May 2006

زری اصفهانی: بخوان ابر باران / تقدیم به مجاهد قهرمان ولی الله فیض مهدوی

استغاثه ای از سردرد برای تلاشی همگانی درجهت رهایی او از چنگال مرگ

بخوان ابر باران

دکترزری اصفهانی

بخوان ابر باران
که شب سرد واندوهگین است
و اشک از نگاه من و تو
و از شاخه کاج ها می چکد باز

درآن دورها مرغ توفان
به گرداب تاریک شبها اسیراست

درآن دورها
روی با ل سحر غرقه درخون
گل سرخ
پرپر ز تاراج کولاک پیر است

درآن دورها یک ستاره
فروخفته در ابر
درآن دورها یک پرنده
میان قفس سر فروبرده درپر
و خون می چکد باز
زمنقار این کرکس پیر غماز

بخوان ابرباران
که غم ماندگار است
و شب پای رفتن ندارد
و سنگین تر از شب دل من
که تنها و تاریک و اندوهبار است

بخوان ابر باران
که این آسمان همچنان گرم کار است
و اشک از نگاه من و تو
وازشاخه کاج ها می چکد باز