آیا جالب نیست که عدهای به ویژه در ماههای اخیر و در شرایطی که زن و مرد و پیر و جوان از هر سو مورد هجوم رژیم قرار گرفتهاند، به جای آنکه مسئولان و زمامداران حکومت اسلامی را مخاطب قرار دهند، با تحریف نقش و نظر مخالفان دمکرات مصرانه از آنها می خواهند مانند آنان ببینند و مانند آنان بگویند و بنویسند؟
و اما اگر «بال» دیگر نظام که برای مجلس اسلامی هشتم و دوران بعد از دولت احمدی نژاد شکم خود را صابون زده است، این فرصت را بیابد که بار دیگر به عنوان «تدارکاتچی» به کرسی های از دست رفته خود باز گردد، باز هم مانند همین دولت و مجلس و قوه قضاییه کنونی دو راه بیشتر پیش روی نخواهد داشت: یا به سرکوب و امتناع ادامه دهد یا فضا را بگشاید و به مطالبات اقتصادی و اجتماعی مردمی که جانشان به لب رسیده است پاسخ عملی بدهد. در هر دو صورت، زمین و زمان با آنان یار نخواهد بود
کدام سوی تاریخ ایستادهایم؟
الاهه بقراط
آیا جالب نیست که عدهای به ویژه در ماههای اخیر و در شرایطی که زن و مرد و پیر و جوان از هر سو مورد هجوم رژیم قرار گرفتهاند، به جای آنکه مسئولان و زمامداران حکومت اسلامی را مخاطب قرار دهند، با تحریف نقش و نظر مخالفان دمکرات مصرانه از آنها می خواهند مانند آنان ببینند و مانند آنان بگویند و بنویسند؟
آیا کسانی که به نمایندگی از همه ایرانیان در داخل و خارج، از قرون گذشته تا زمان حال و سالهای آینده، می خواهند آب رفته «اصلاحات» را به باریکه جوی خشکیده جمهوری اسلامی باز گردانند، اتفاقا این خودشان نیستند که جامعه چند صدایی و رنگین را نه تنها در عمل بلکه حتی در تفکر نیز نمیپذیرند، و تنها رنگی که میبینند، رنگ حاکم و حکومت کنونی است و از همین رو با جدیت در صدد همرنگ ساختن جامعه و حتی مخالفان با حکومت اسلامی هستند؟ آیا همرنگی و همیاری خودشان کافی نیست که حتما باید مخالفان و دشمنان این رژیم هم به آنها بپیوندند؟ فرض کنیم، چنین شود. که بعد چه بشود؟! که در رژیمی که حتی «نهضت آزادی» غیرقانونی است و مجوز یک میتینگ بی خطر را به آن نمی دهند اینها را به بازی بگیرند؟ (آنها هم که عنوان «نهضت» و «آزادی» را یدک می کشند، بر خلاف آموزگاران و دانشجویان و کارگران و زنان وقتی به آنها مجوز ندادند، گفتند «چشم» و رفتند خانههایشان). آخر از کدام بازی سخن می گویند، هنگامی که خود بازیچهای بیش نیستند؟
با جمهوری اسلامی؟
مخالفان و دشمنان جمهوری اسلامی همگی الزاما دمکرات نیستند. درست همانگونه که دوستان یا دلبستگان این رژیم همگی الزاما طرفدار ولایت فقیه، ساختار کنونی و یا «دمکراسی دینی» نیستند. اگر در میان «دو بال» نظام افراد دمکرات و طرفدار حقوق بشر وجود دارد، طبعا انتظار می رود در این روزها که آموزگاران را دستگیر و یا منتظر خدمت میکنند، و در دورانی که پاسخ کارگران چیزی جز چوب و چماق و زندان نیست، و در خیابانهایی که دختران و پسران را با اهانت و بیشرمی مورد هجوم قرار میدهند، حرفی بگویند. بگویند با چنین اقداماتی که از سوی حکومت خودشان صورت میگیرد، مخالفند. ولی آنها همچنان نه تنها چیزی نمیگویند، بلکه مانند محمد خاتمی رییس جمهوری اسلامی پیشین در ایتالیا از «پیشرفت زنان در جمهوری اسلامی» سخن میگویند. خاتمی که نیمی از عمر خود را در دورانی گذرانده که ایران دارای زنان وزیر و سفیر و قاضی بود (و یک وزیر زن را حکومت اسلامی ایشان اعدام کرد) به این میبالد که در جمهوری اسلامی زنان به «پیشرفتهای بزرگ» دست یافتهاند و وی در دوران ریاست جمهوریاش زنی را به معاونت خود برگزیده است، که آنهم همه میدانند «صبیه» دوست ایشان بوده است! آیا خاتمی مأموران انتظامی یا لباس شخصیها را نمیبیند که زنان را با مشت و لگد سوار ماشین میکنند؟ آیا صدای فریادهای دخترانی را نمیشنود که مأموران میخواهند به زور سوار ماشین پلیس کنند؟ آن هم تنها به جرم اینکه نمیخواهند آنگونه که رژیم میخواهد لباس بپوشند! به راستی، با چشمی که نمیبیند و گوشی که نمیشنود چه
باید کرد؟
در چنین شرایطی، مخالفانِ موافقِ رژیم که میپندارند میتوانند بین مردم و مخالفان با حکومت اسلامی پیوندی به وجود آورند، مگر چه کم دارند که می خواهند اینان را نیز همراه خود کنند؟ به زبان عامیانه: راه باز و جاده دراز! کسی که مانع شما نمی شود و نمیتواند بشود. بروید با حکومتتان گفتگو کنید! و اگر راهتان دادند، پشت میز مذاکره بنشینید! شاید در آنجا چشمتان باز شود و ببینید که این شمایید که باید دست و پای خود را به اندازه قد و قواره حکومت کوتاه کنید. و یا بر این گمانید که شما را نوازش کرده و بعد کمی آنور میکشند تا جایی هم برای شما باز شود و یا چه بسا پایین بیایند و جایشان را به شما بدهند؟ و یا اینکه شما می خواهید آنقدر دست و پایش را بکشید تا اندازه شما شود و یا... یا شاید هم اصلا نیازی به کوتاه کردن دست و پای شما ندارند!
آری، جایگاه شما را در کنار «این» حکومت، قد و قواره سیاسی و عقل آیندهنگر شما معلوم خواهد کرد. آن هم به یک دلیل ساده تجربی که چندان زمانی از آن نگذشته است: اگر بلندتر از حکومت باشید، گردن زده خواهید شد. درست مانند آن مخالفانی که در سیاست ناکام «اتحاد و انتقاد» سر باختند چرا که همگی با وجود همه اشتباهاتی که مرتکب شدند، یک سر و گردن از حکومت دینی بلندتر بودند، زیرا دست کم ظاهرا به یک حکومت عرفی که گام نخست دمکراسی است، باور داشتند و امکان نداشت مانند این حکومت در همه زوایای زندگی مردم سر فرو کنند. اما اگر هم قد و قواره این حکومت هستید، در این صورت باید دلیل اصرار شما را در همراه کردن مخالفان رژیم با خودتان و با حکومت در جای دیگری جست.
یا با آزادی و عدالت؟
با این همه آیا نمی توان بین دمکراتهای این دو گروه، یعنی بین مخالفانِ موافق و دشمنان رژیم فصل مشترکی یافت؟ آیا دمکراسی خواهی و تلاش برای تأمین و تضمین حقوق بشر بهترین زمینه نزدیکی این دو گروه به یکدیگر نیست؟ آیا چشم برداشتن از رژیمی که حتی به صراط خویش مستقیم نیست، سبب نمی شود تا این مخالفانِ موافقِ رژیم، اگر دمکراسیشان واقعا چیزی بیش از یک ادعای پوچ نباشد، متحدان دیرپای خود را نه در «این» حکومت که در میان دشمنان و مخالفان دمکرات آن بیابند؟ به راستی، چه رازیست که درست در شرایطی که رژیم در بن بست داخلی و خارجی درمانده شده است، عده ای عزم جزم کرده اند تا چماقی را که دیروز بر سر مخالفان و دگراندیشان می کوبیدند، امروز به چوب لای چرخ تبدیل کنند و خود را بی اعتنا به خواست پیر و جوان، سخنگوی جامعه ای بپندارند که سالهاست رو به زمامداران رژیم فریاد می زند: ما شما را نمی خواهیم! مردم برای نخواستن یک حکومت چه باید بکنند تا دلبستگان رژیم که بسیاری از آنها در دوران رییس جمهوری محبوبشان به خارج فرار کردهاند، دست از طنازی برای رژیم بردارند و به قول صادق هدایت «چُسناله» در سایت ها و رادیوهای خارج از کشور سر ندهند و مخاطبان را با نوشتههای ظاهرا جدی خود نخندانند. تازه برای تقویت اینان قرار است تلویزیون بی بی سی هم از سال آینده راه بیفتد و گویا به همین منظور رفت و آمدهایی هم صورت می گیرد (وقتی به قول «رهبر» نظام «دو بال» داشته باشد، موقع همین کارها به درد می خورد). این تلویزیون نیز مانند رادیو و سایت «بی بی سی» و «زمانه» و «دویچه وله» و «فردا» و دیگران قرار است در همان خط گزارش روزنامه انگلیسی «گاردین» وارد عملیات شود که دو هفته پیش درباره تحلیل بی بدیل آن در مورد «انقلاب دوم» توسط «اپوزیسیون دمکرات» درون جمهوری اسلامی جهت «سرنگون» کردن «دولت بنیادگرای احمدی نژاد» در مقاله «سکس و سیاست» توضیح دادم. البته اگر تا آن زمان اوضاع جهان و سیاست انگلیس تغییر نکرده باشد. به هر حال، این نوع فعالیت های رادیو و تلویزیونی و اینترنتی برای «اجماع» و «تعامل» با حکومت اسلامی اگر برای ایران دمکراسی نشود، برای گردانندگان و گزارشگرانش که نان و آب می شود.
و اما اگر «بال» دیگر نظام که برای مجلس اسلامی هشتم و دوران بعد از دولت احمدی نژاد شکم خود را صابون زده است، این فرصت را بیابد که بار دیگر به عنوان «تدارکاتچی» به کرسی های از دست رفته خود باز گردد، باز هم مانند همین دولت و مجلس و قوه قضاییه کنونی دو راه بیشتر پیش روی نخواهد داشت: یا به سرکوب و امتناع ادامه دهد یا فضا را بگشاید و به مطالبات اقتصادی و اجتماعی مردمی که جانشان به لب رسیده است پاسخ عملی بدهد. در هر دو صورت، زمین و زمان با آنان یار نخواهد بود زیرا از یک سو جامعهای را به ارث خواهد برد که دیگر توان تحمل سرکوب را ندارد و از سوی دیگر با گشایش فضا در جامعهای که سالهاست چون فنر فشرده شده است، نباید انتظار دیگری جز فروپاشی و ریختن پرهای «دو بال» نظام را داشت.
راست این است که دمکراتها از هر اندک گشایشی که در شرایط دشوار زندگی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مردم حاصل شود، از سوی هر کسی که باشد، استقبال میکنند. لیکن چنین گشایشی تنها از راه اعتراض پایدار به دست خواهد آمد و درست همان گونه که با جنبش اصلاحات مردم و اشتیاق آنان به تغییر توانست رژیم را از هراس انفجار اجتماعی به عقب نشینی وادارد، امروز نیز خواهد توانست حکومت اسلامی را به عقب براند. مخاطب اعتراضات فزاینده و گسترده مردم کسی جز جمهوری اسلامی نیست زیرا مسئول وضعیت نابسامان اقتصادی و اجتماعی کنونی کسی جز جمهوری اسلامی نیست. به چه دلیل در چنین شرایطی کسانی می خواهند مردم و مخالفان را پشت حکومت برانند؟ کسانی که چنین اصراری می ورزند، در کدام سوی تاریخ ایستادهاند و چه هدفی را دنبال میکنند؟ چرا آنها حکومت و مسئولان را مخاطب قرار نمیدهند؟ تفاوت در کجاست که یکی به اتحاد بین دمکراتها و پشتیبانی از مطالبات مردم فرا می خواند و دیگری با تحریف دمکراتها و سرپوش گذاشتن بر اعتراضات فراگیر مردم، پشت زمامداران دیکتاتور قرار می گیرد؟
باری، چه بپذیریم و چه نپذیریم، چه خوشمان بیاید و چه نیاید، گسترش جنبشهای اجتماعی صفها را بیش از پیش مشخص خواهد ساخت. صف هنوز پراکنده دمکراتها در کنار مردم تنها یک نظام فرسوده و فاسد را در برابر دارد که هرگز چنین درمانده نبوده است. تشدید سرکوب همواره نه دلیل قدرت بلکه نشانه ضعف و هراس حاکمان است. نظام می بیند تمامی دمکراتها و انبوه دانشجویان، کارگران، آموزگاران، کارمندان و زنان و جوانان ناراضی در برابرش صف کشیدهاند. در این میان، مخالفانِ موافقِ رژیم میان این دو ایستاده، و یا دقیقتر بگویم، گیر کردهاند و چارهای ندارند جز اینکه دیر یا زود تکلیف خود را نه برای دیگران، بلکه برای خود، معلوم کنند. گاه برای تصمیم بسیار دیر است به ویژه در عصری که همه چیز ثبت می شود. و ما همگی چه هستیم جز وجودی فانی که مایلیم قطرهای باشیم از آن جوی آزادیخواهی و عدالتجویی که همواره در پهنای تاریخ جاریست. لیکن اگر اشتباه کنیم، پیش از فنا از دست رفتهایم.
http://www.cyrusnews.com/news/fa/