اگر حتا یک تن دوراندیش و آینده نگر در میان دست اندرکاران حکومت اسلامی بود، اگر در میان آنان حتا یک تن نگران سرنوشت و آینده ایران و مردم ایران بود و اگر حتا ذره ای درک و درایت در مغز کوچک رهبر قلدر و به زبان خودش"لات" این حکومت و جیره خواران او بود، چنین با آتش بازی نکرده و ایران را در آستانه یک درگیری نظامی که برای ایران و شاید منطقه و جهان فاجعه بار شود، قرار نمی دادند.
افزایش فشار و سرکوب در ایران
کوروش گلنام
کوروش گلنام
رژیم ملایان که اسلام ناب محمدی آنها سراسر جامعه ایران را در ناداری، ناپاکی، اعتیاد، بیکاری، مرگ ومیر هر روزه انسان های بی پناه وگرفتار ،خشونت، بی اخلاقی و آلودگی و در یک واژه در "تباهی" فرو برده است یک چیز را ولی خوب می داند و آن این است که تا چه اندازه مورد نفرت بیشترین بخش شکننده جامعه ایران قرار دارد. کار نابسامانی ها و بی اعتباری رژیم اسلامی، که در دروغ بافی و دروغ سازی دیگر شهره جهان است، در میان مردم ایران به آنجا رسیده است که سردمداران آن حتا اگر امروز نیز بخواهند بخود آمده و گام در راه بازگشت از سیاست های ضد انسانی، فریبکارانه و فتنه انگیز خود نهاده و روش های انسانی در پیش گیرند نیز دیگر بسیار دیر شده است. جنایت ها و ستم گری های آنان بسیار بیش از آنست که مردم از آن بگذرند. آنها نه در درون و نه در بیرون از مرزهای ایران کمترین اعتباری نداشته و علی خامنه ای هر روز بر باد رفتن دستگاه پوشالی و مرگ را به خود نزدیک تر می بیند. امروز واژگونه همه گنده گویی ها و موشک هوا کردن ها، آشکارا می توان ترس مرگ را در همه رفتار ها و گفتارهای او و شرکای نابکارش دید. رهبر معظم که همه دست وپا زدن های خود، رئیس جمهور دست نشانده و لابی های آبرو باخته اش برای سازش با آمریکا و گرفتن "تضمین امنیتی" از او به جایی نرسیده و همه جشمک زدن ها و چراغ دادن های آشکارش (که همه را نیز در ایران وارونه و "درخواست آمریکائی ها" نشان داده و هنوز نیز می دهند) بی بهره از کار درآمد، به نفس نفس افتاده و از همه سو نگران است. او بیش از همه نگران از پدید آمدن دگرگونی های ناگهانی در جامعه و پیش آمدن مجالی برای مردم است که یکباره آتش نفرت خود را شعله ور ساخته و حکومت اسلام ناب محمدی او را دود کرده و به آسمان و یا "بهشت" موعود بفرستند.
چنین است که چنگ و دندان حکومت باید تیزتر و سرکوب ها و جنایت ها علیه مردم ایران یابد افزایش یابد تا حکومت ترس و ترور جایی برای بهره بردن از آن مجال ها، که گمان پیش آمدنشان نیز کم نیست، را نگذارد. گنده گویی های رهبر، احمدی نژاد، سرداران سپاه و... از قدرت خود، بر پا نمودن سازمان ها و واحد های تازه سپاه در سراسر ایران، فرماندهی و کنترل سپاه بر بسیج، مانورهای نظامی پی درپی که بیش از هر چیز برای نشان دادن زور بازو به مردم گرفتار ایران است (زیرا خود باید خوب بدانند که در چشم قدرت های بزرگ این مانورها و ادعاها، بازی های کودکانه ای بیش نیست و ارزشی ندارد)، افزایش هولناک اعدام های گروهی به بهانه های گوناگون، بازداشتها و "ممنوع" کردن ها و.. همه از هراس حکومت ازآتشفشان خشم مردم است.
سیاست داهیانه رهبر معظم در راه درگیری نظامی!
در هیچ جای جهان نمی توانید چنین حکومت، رهبری و فرماندهان نظامی را بیابید که در یک وضعیت بحرانی و خطر درگیری آن هم با قدرت های بزرگی که هم کارشناسان نظامی درس خوانده، آگاه، خبره در کار خود دارند (خوب ویا بد بودن هدف ها و سیاست های آنها مورد دید این نوشته نیست)، هم از تکنیک، ساز وبرگ جنگی بسیار پیشرفته تر و هولناک تر و هم از سازمان دهی و تاکتیک های نظامی بسیار برتر برخوردارند، چنین لاف و گزاف زده و از همه مضحک تر نقشه های خود را رو کرده و بیان کند که در صورت درگیری به چه کارها و فتنه گری هایی دست خواهد زد! هیچ رهبر و فرمانده نظامی دیوانه ای در یک چنین وضعیت حساسی آنچه را که در انبان خود دارد رو نکرده و میزان قدرت واقعی خود را نشان نمی دهد. کشورهای قدرتمند از این نادانی ها و ترس رهبر و دست نشاندگان بی مایه او نهایت بهره برداری را کرده و هر روز آنها را بیشتر تشویق به این کار می کنند. حکومت اسلامی به سادگی دست مایه تبلیغ را برای غربی ها فراهم آورده و آنها با نشان دادن خطرناک بودن این "قدرت" البته پوشالی و با پخش"ضد اطلاعات" بسیار حساب شده، هر روز میخ تازه ای بر تابوتی که برای حکومتی که به زودی به جسدی بویناک بدل خواهد شد، فرو می کوبند. حکومت اسلامی با این گنده گویی ها، تهدیدها به ویژه به نابودی اسرائیل و نمایش های حقیقتن مسخره، خود به خود زمینه آمادگی و پذیرش مردم حهان برای یورش نظامی به خودرا فراهم آورده است و گمان نمی رود که دیگر بتواند آن را دگرگون کند.
سوریه و اسرائیل
سیاست مداران و دولت مردان کشورهای اروپایی، آمریکایی و اسرائیلی باز هم بسیار حساب شده در کار پدید آوردن زمینه های نزدیکی بین سوریه و اسرائیل و در نهایت صلح بین این دو هستند تا این تنها هم پیمان، بنا به موقعیت سیاسی، مهم "جمهوری" اسلامی در منطقه را که یکی از پایه های ارتباطی رژیم ایران با حزب الله در لبنان و آتش افروزان شیعه در عراق است را از او دور نموده و به این وسیله دست فتنه گر حکومت اسلامی در این منطقه را کوتاه کنند. سوریه نیز که با کاردانی و زرنگی نزدیک به ٣۰ سال است تا آنجا که توانسته است از نادانی رهبران رژیم اسلامی در راه سیاست های خود در منطقه سود برده، هم آنها را خوب دوشیده است و یاری های مالی، نظامی فراوان دریافت داشته و هم در نبرد با یکی از دشمنان سر سخت خود یعنی صدام حسین با پشتیبانی خود از آنان بی آنکه خود در نبرد شرکت کرده و کمترین آسیبی ببیند در حالی که از کشته ایرانیان و عراقیان پشته ساخته می شد، سیاست بسیار زیرکانه و موفقی را پیش برده و هم با استفاده از هم پیمانی با رژیم اسلامی و باز نگاه داشتن راه های ارتباط رژیم اسلامی با حزب الله در لبنان و عراق چنان موقعیتی برای خود فراهم آورده است که برای نخستین بار پس از اشغال بلندی های جولان (گولان)، اسرائیل آمادگی خود را برای پس دادن آن در برابر صلح پایدار آشکارا بیان نموده و دیر زمانی است که گفتگوهای جدی ای بین این دو آغاز شده است. سوریه امروز می تواند با دشمن دیرینه خود به گفتگو بنشیند زیرا با بهره وری از آتش افروزی های "جمهوری" اسلامی و سیاست بیمار گونه "نابودی اسرائیل" که پی درپی از سوی آنها به میان آورده شده است، این موقعیت را برای خود ساخته است که در ازای دوری از این نابکاران آتش افروز، بتواند سرزمین از دست داده خود را که در شرایط عادی، هرگز توان بازپس گیری آن را نداشته و ندارد، دوباره باز پس بگیرد. چرا رهبران سوریه آماده شده اند که از کیسه های زر تقدیمی از سوی حکومت الهی چشم پوشی کنند؟ پاسخ بسیار ساده است. سوری ها واژگونه رژیم اسلامی، دست کم چند تن سیاست مدار آگاه و آینده نگر دارند. آنها کمترین آینده ای برای این گاوه شیر ده درهم شکسته خود نمی بینند. آن را بیمار، بی جان و در حال مرگ می بیند. بنا بر این باید از هم اکنون در اندیشه فردای خود باشند. هم گذشته ننگین ارتباط و همراهی با رژیم اسلامی بدنام و نفرت انگیز را ترمیم کنند، هم به صلح پایدار با اسرائیل برسند و هم دریچه های جهان آزاد و پیشرفته را به روی خود گشوده و در خانواده جهانی پذیرفته شوند. (در این زمینه می توان نکته های بسیار دیگری را به میان آورد).
بن بست!
غربی ها نیز چون بسیاری کشورهای دیگر تا آنجا که توانسته اند از حکومت تحفه و نفرت انگیز اسلامی، سود و بهره برده اند. آرام، آرام رهبری خودخواه، بی مایه و گنده گوی آن را به راهی کشاندند که امروز در بن بست کامل قرار دارد. اگر کاملن تسلیم شود که تنها به نابودی همه زیرساخت های هسته ای پایان نیافته و تسلیم شدن به پیمان های جهانی، پذیرفتن حق شهروندی مردم ایران و رعایت حقوق بشر، دست برداشتن از آتش افروزی در کشورهای دیگر و پشتیبانی از تروریسم، که جای انکار ندارد و... را نیز در پی خواهد داشت (در حقیقت باید به پذیرند که به "آدم" تبدیل شوند) همه او را به شکست خورده ای تبدیل خواهد نمود که روشن نیست با ادعاهای ٣۰ ساله، وعده نابودی اسرائیل و امریکا و نشانه های "ظهور امام ناپیدا" و ... یاوه های دیگر چه خواهد کرد؟ اگر کاملن تسلیم نشود و بخواهد کار به درگیری نظامی کشیده شود نیزکه راه نابودی در پیش است.
گزینش کدام راه ؟
چنین گمان می رود که اینک که آمریکا و غرب به هیچ رو تضمین امنیتی به چنین حکومت بدنام، آتش افروز، دروغ باف و بی اعتباری نخواهند داد، در برابر دو گزینه تسلیم کامل و یا درگیری نظامی، حکومت بنا بر انگیزه هایی که در زیر خواهد آمد (از دید نگارنده)، راه دوم را بر گزیند:
۱ ـ امید به پشتیبانی بخشی از مسلمانان در کشورهای مسلمان و پیدایش تنش در این کشورها و در منطقه.
۲ ـ کشاندن درگیری به کشورهای دیگر و درگیر کردن آنها در جنگ.
و در این راه:
٣ ـ نقشه برای به آتش کشیدن چاه های نفت در عربستان و کویت و یا فرضن در قطر و عراق.
۴ ـ یورش موشکی به اسرائیل که بحران را دایره ای گسترده تر دهد.
۵ ـ بستن تنگه هرمز و ایجاد بحران افتصادی / تجاری در جهان.
۶ ـ دوری از جنگ کلاسیک و براه انداختن جنگ های چریکی.
۷ ـ برنامه ریزی برای بمب گذاری، حمله های انتحاری با بهره از حزب الله در این کشور و آن کشور.
٨ ـ یورش به پایگاه های نظامی آمریکا و هم پیمانان.
و سر انجام کاربرد همه توان به هدف بر پا کردن سومین جنگ جهانی این بار بین مسلمانان و نامسلمانان.
برای پیش برد این هدف ها، سرکوب وحشیانه در درون میهن و کشاندن مردم به یک جنگ خانمان برانداز با کاربرد زور و قلدری آشکار زیر نام"اسلام" و"شهادت" کامل کننده این خواب و خیال ها است.
چنین توانی هست؟
اگر قرار بود رویاها و خواب وخیال های رهبران فریب کار و فتنه گر رژیم اسلامی به حقیقت به پیوندد که حکومت امروز به چنین وضع اسف بار و چنین بن بست کشنده ای دچار نمی شد. حکومتی که کشوری زر خیز، نشسته بر دریای نفت و گاز با موقعیت جغرافیایی بسیار مهم که راه گذر بیشترین بخش نفت مصرفی جهان را در اختیار خود دارد، حکومتی که با برخورداری از پشتیبانی همه جانبه بیشترین بخش مردم آن کشور در سال های نخست دست یابی به قدرت خود، این کشور را امروز به یکی از بدنام ترین، فاسدترین، بی اخلاق ترین کشورها با میزان بسیار بالایی از ناداری (بیشترین بخش جامعه زیر ویا در خط فقر بنا بر آمارهای از سر اجبار خود حکومت) بیکاری، تن فروشی، اعتیاد و مرگ و میر و خودکشی های تکان دهنده و زور و قلدری و ستم گری مبدل کرده است، چگونه می تواند یک جنگ خانمان سوز را اداره کند؟ این آقایان مشتی بیمار روانی و دیوانه اند! می خواهند به این قمار دست بزنند شاید شانس پدید آوردن یک بحران جهانی را یافته و به گونه ای از مرگ و نابودی خفت بار خود جلوگیری کنند. فلسفه ضدانسانی و ننگین آنها این است که اگر که غرق شویم نیز هر چه و هر که را که توانستیم با خود غرق می کنیم. گمان نمی رود که جهان تاکنون چنین اوباشان روانی را در حاکمیت کشوری دیده باشد! همه می دانند که آن چه کمترین ارزشی برای این آدم خواران ندارد سرنوشت مردم و آینده ایران است، پس هرچه بادا باد!
بی گمان در صورت آغاز فاجعه درگیری نظامی، آدم خواران در حکومت اسلامی اگر مجال یابند و بتوانند از هر آتش افروزی و جنایتی ابا نخواهند داشت ولی در این مورد نیز آنها مثل همه مورد های دیگر، حساب هایشان سراپا نادرست و ساختگی و رویایی است. غربی ها نیز چنان خام و چون اینان نادان نیستند که ندانند در برابر این بیماران روانی چه باید بکنند!
به همین انگیزه اگر کار به درگیری نظامی بکشد، نگارنده آن را بسیار سهمناک و هولناک ارزیابی نموده تا آن اندازه که کاربرد بمب اتم را نیز دور نمی داند. بنا بر این هم چون بسیاری از هم میهنان بسیار نگران هستم. امید به جوانان ایران است که بیش از بروز فاجعه آن چه خود درست و مناسب می دانند انجام دهند. به بیرون از ایران نمی توان امید داشت چرا که نزدیک به ٣۰ سال نشان داد که هر چه پیش آید باید سر چشمه اش در خود ایران باشد.
اخبار روز: http://www.iran-chabar.de/