شب پایدار تبعید را می گویم!
کوروش گلنام
گاه سرزده از راه می رسد
بی آنکه حتا سر انگشتی به در بزند!
وارد که می شود،
در بهت،
میخکوب و زمین گیرت می کند،
اندوه جگر سوز را می گویم!
در غربت غریب،
چون صاعقه است.
رعدی است
که به انگیزه هلاک بر فرقت می کوبد
و زهرش را به جانت می ریزد
تا گیج و منگ،
عصبت را به بازی بگیرد
و اگر بتواند، دیوانه ات کند،
ضربه اش را می گویم!
"ما همه خوبیم"،
"همه چیز روبراه است"
"بفکر خودت باش و به ما فکر نکن، دیگر عادت کرده ایم!"
صدایشان از دوردست ها می آید،
صداهایی که می خواهند بتو نشان دهند که از دهان هایی در چهره هایی شاد می آیند!
راستی پس از این همه سال، چه شکلی شده اند؟
شب پایدار تبعید را می گویم!
بیست سال بود که ترا ندیده بودم،
آخرین بار که ترا شنیدم، صدایت خسته، شکسته و به ته رسیده بود.
آتش به جانم زدی!
صدا از تو نبود،
صدای "سرطانی" بود که هم صدای تو و هم همه ترا بلعیده بود.
آتش به جانم زدی
....................
با عرض تسلیت در سوگ برادر کورش گلنام
رامین مولائی
با عرض تسلیت در سوگ برادر کورش گلنام
رامین مولائی